مسیحیت و ظهور فرد

در طول قرون وسطا، در اروپای غربی نظم مدنی از دل ظلم و خشونت بیرون آمد، و برای اولین بار مذهب نقش مستقلی ایفا کرد. معرفی این دوره به عنوان یک پیشرفت عظیم، که واقعاً هم این طور بوده است، با پیش داوری های رایج
سه‌شنبه، 23 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسیحیت و ظهور فرد
مسیحیت و ظهور فرد

نویسنده: کنت میناگ
مترجم: بهمن دارالشفایی



 

در طول قرون وسطا، در اروپای غربی نظم مدنی از دل ظلم و خشونت بیرون آمد، و برای اولین بار مذهب نقش مستقلی ایفا کرد. معرفی این دوره به عنوان یک پیشرفت عظیم، که واقعاً هم این طور بوده است، با پیش داوری های رایج که بالاتفاق «فئودال» و «قرون وسطا» را با شکنجه معادل می گیرند، در تضاد است. اما «فئودال» صرفاً نوع خاصی از نظم را مشخص می کند که از دل خشونت بیرون آمده است، «قرون وسطا» نیز اصطلاحی است که آدم های تحصیل کرده ی اوایل دوره ی مدرن از آن برای نامیدن دوره ی زمانی هزار ساله ی میان خودشان و عصر باستان استفاده می کردند. در دفاع از این دیدگاه که دوره ی هزار ساله ی بین سقوط امپراطوری روم و ظهور دنیای مدرن مهم ترین نخ در بافتن پارچه ی سیاست ما بوده است، گفتنی زیاد است.
اروپایی که ما می شناسیم حاصل موج های پشت سر هم مهاجرت قبایلی است که همسایگان شرقی شان آن ها را به سمت غرب راندند. آن ها مجذوب ثروت و تمدن آشکار امپراتوری روم شدند. مردمان خانه به دوشی که در ایل های بزرگ کوچ می کردند، و ما آن ها را با نام هایی که رومی ها به آن ها دادند، می شناسیم ــ هون ها، گوت ها، ویزیگوت ها، آنگل ها، فرانک ها و غیره ــ در طول قرن ها به زور داخل امپراتوری شدند. آن ها در ابتدا جذب ساختار رومی ها شدند اما بعداً آن ساختار را شکستند و از بین بردند. این اقوام بربر پادشاهی خودشان را در سراسر اروپا تأسیس کردند و بعد از مدتی مسیحی شدند. هر قلمرویی پادشاهی داشت و نیز مجموعه ای از مردان قدرتمند که معمولاً در ازای وفاداری شان، سرزمین هایی به آن ها اهدا می شد. سرزمین هایی که موقتاً اهدا شده بود، خیلی زود به سرزمین های موروثی این افراد تبدیل شد. اما قرن ها طول کشید تا ثبات کهن دوره ی روم بازگردد. دلیل آن تا حدودی درگیری های داخل بود. و تا حدودی فشار خانه به دوش های جدید که به دنبال سرزمین و امنیت بودند. مثلاً آنگلوساکسون ها، انگلیس را فقط به این دلیل اشغال کردند که دانمارکی ها و بعد نورمان ها به آن ها حمله کرده بودند. نسب خود این نورمان ها هم به دسته ای از وایکینگ های مهاجم می رسید که در قرن نهم ایالتی در پادشاهی فرانک ها برای خود دست و پا کرده بودند، و آن قدر پیش رفتند که امپراتوری دیگری در سیسیلی ایجاد کردند. در این روزگار آشفته، امنیت تنها در سایه ی محافظت طبقه ای از جنگجویان حرفه ای حاصل می شد و این محافظت خرج داشت.
بنابراین نظم مدنی باید دوباره خلق می شد، و در این جا ما باید سه عنصر از عناصری را که تمدن قرون وسطا با آن ها ساخته شده، در نظر بگیریم.
نخستین آن ها عشقی پرشور به آزادی بود که از خود بربرها به ارث رسیده بود. علی رغم خشونت واقعی این دوران، قبایل بربر درک اخلاقی و قانونی قوای از خود داشتند و خودشان را وارث یک قانون قبیله ای می دانستند که هویتشان بر آن استوار بود. این ها مردمانی بودند که شرفشان در گرو اطاعت از کسانی بود که برای وفاداری به آن ها قسم خورده بودند. پادشاهان نگهبانان قانون بودند. خشونت و بی نظمی از این واقعیت ناشی می شد که آن درک اخلاقی و قانونی عمیقی که هر فرد نسبت به چگونگی رفتار با هماد خود داشت، به هیچ وجه با درک اهمیت و ارزش دیگران همراه نبود. مسیحیت و اخلاق عشق ناب باعث اشاعه ی این الگوی به خصوص شدند. اروپایی ها هویت خودشان را در اطاعت از قانونی می دیدند که به عقیده ی آن ها از نیاکانشان به آن ها به ارث رسیده بود. قانون از تعرض اراده ی انسانی مصون بود، و این ماجرا چند قرن پیش از طرح این اندیشه بود که انسان می تواند قانون گذاری کند. این اندیشه با شناختی تازه از قانون رومی دوباره متداول شد.
بنابراین در اوایل قرون وسطا، سیاست معامله ای بود بین یک پادشاه و واسال (1) های مهم تر او. سیاست در دربارهای کوچک، بدوی و متحرک متمرکز بود. اما در نهایت این پادشاهان از رهبر یک قبیله به ارباب یک قلمرو تبدیل شدند، و قانونی که آن ها نگاهبانش بودند دیگر قانون یک کشور بود، نه قانون یک قبیله. در انگلستان، پادشاهان مرتباً دامنه ی «امنیت عمومی» را گسترش دادند و تماس خودشان را با پایین ترین طبقات مردم کشور گسترده تر کردند تا به دادگاهی برای رسیدگی به زورگویی های واسال ها و مأموران مستقیم خود تبدیل شوند. و در تمام این رویه های محلی (که جزییات آن در نقاط مختلف اروپا متفاوت بود) یک واقعیت آشکار شد: نظم مدنی باید بر پایه ی توافق مجموعه ای از ارباب ها، که سلطه ی آن ها بر رعیت هایشان موقعیت مستقلی در اختیار آن ها قرار می داد، بنا شود. این دومین عامل حیاتی در ظهور دوباره ی سیاست بود. وی توضیح معقول برای منحصر به فرد بودن فئودالیسم اروپایی این است که این فئودالیسم نتیجه ی این واقعیت است که اروپا قاره ای پر آب است و کشاورزان آن، برخلاف چین، هند و خاورمیانه، به ساختن سدهای بزرگ و کانال های آب برای آبیاری و کنترل سیل وابسته نیست. کارهایی مثل ساختن سدهای بزرگ و کانال های آب، به یک قدرت مرکزی بزرگ برای بسیج نیروی کار نیاز دارند، و بنا به خصلتشان به شکلی استبدادی از نظم منجر می شوند. جایی که آب و هوا آن چیزهایی را که برای کشاورزان ضروری است بهتر توزیع می کند، زندگی محلی از قدرت مرکزی نسبتاً مستقل است، و فرمانروا ناچار است اتباعش را به حساب بیاورد. با این نظریه نیز، مانند همه ی نظریه های اصلی علیت اجتماعی، باید با احتیاط برخورد کرد، اما مسلماً این نظریه بهره ای از حقیقت دارد. واضح است که این نظریه نمی تواند تمام حقیقت باشد، چون هیچ چیز در جامعه ی انسانی مستقل از طرز فکر مردم درباره ی موقعیتشان نیست، و هیچ طرز فکری صرفاً از ضرورت مادی به وجود نمی آید.
البته این نظریه به توضیح ساختاری سیاسی که در نیمه ی دوم دوره ی هزار ساله ی قرون وسطا در اروپا به وجود آمد، کمک می کند. تا قرن یازدهم آمیزه ای وجود داشت از امیرنشین های تحت حکومت دوک ها و کنت ها، چند شهر تجاری مستقل، و پادشاهی های نوپایی که می توانیم، پس از بازاندیشی، ببینیم که ملت ــ دولت های اروپا از دل این پادشاهی ها بود که بیرون آمدند. از نظر یک مورخ همه چیز تصادفی است، و نظام ملی کشورهای اروپایی نهایتاً در اثر یک سلسله اتفاقات غیرقابل پیش بینی قوام گرفت. غالباً پیمان وردن در سال 834 را، که پادشاهی شارلمانی را به سه قسمت تقسیم کرد، نقطه ی عطفی می دانند که فرانسه، آلمان و سومین پادشاهی را که هیچ وقت کاملاً یکپارچه نشد و از هلند در شمال تا ساووا و لومباردی در جنوب گسترده شده، به ما اعطا کرد. مثال دیگری از تصادفی بودن ماجراها، دولت پرووانسی است که شاید اگر جهاد علیه بدعت گذاران آلبیگایی در اوایل قرن سیزدهم، این منطقه را ویران نکرده و آن را تحت تسلط پادشاهی فرانسه در نیاورده بود در جنوب فرانسه تشکیل می شد. پادشاهان دسیسه چیدند، اشراف جنگیدند، و آمیزه ای از سیاست و تصادف تعیین کرد کدام زبان و فرهنگ از طیف متنوع زبان ها و فرهنگ ها در اروپا، در قالب ملت تجسم پیدا کنند. البته بعضی عادت ها به صورت خودانگیخته در سراسر اروپا گسترش یافتند. مثلاً به نظر می رسد سنت ماجراهای عاشقانه درباره ی اولین بار در پرووانس و نواحی اطراف آن به وجود آمد، اما در آمیزش با الاهیات مسیحی منجر به این شد که زنان جایگاهی در تمدن غربی پیدا کنند که با جایگاه آنان در فرهنگ های دیگر به کلی متفاوت است.
همه جا به پادشاهانی برمی خوریم که می خواهند تسلط خود را هم بر قلمرو های مجاور و هم بر واسال های خودشان افزایش دهند. از این منظر داستان آزادی، داستان نهادها و قوانینی است که در این جوامع کوچک خواسته های قدرت مطلقه را متعادل می کردند. پادشاه انگلستان در نقش منشأ عدالت، گماشته ی به خصوصی در هر ایالت داشت، و قضات پادشاه نیز در کشور سفر می کردند و به دعاوی و عریضه های مردم، که هر روز ابعاد گسترده تری پیدا می کرد، رسیدگی می کردند. اما در مقابل، اشراف حق داشتند که اگر پادشاهی خیانتی می کرد، مجبورش کنند که خیانتش را بپذیرد و تاوانش را بدهد. مشهورترین موقعیت از این دست، زمانی بود که جان، پادشاه انگلستان، در سال 1215 و در دهکده ی رانیمید در دره ی تمز مجبور شد ماگنا کارتا را امضا کند، و در تاریخ انگلیس، ماگنا کارتا به عنوان سرچشمه ی آزادی های انگلیسی پاس داشته شد. در واقع این موقعیت نه یک موقعیت منحصر به فرد در قرون وسطا، که یکی از بحران های رایج در سیاست قرون وسطا بود. و این ماجرا یکی از ویژگی های محوری توسعه ی اروپایی را نشان می دهد: حقوق و آزادی ها در آغاز به وسیله ی ــ و عموماً در جهت منافع ــ اشراف و ساکنان ثروتمند تر شهرها گسترش یافتند، و بعد از آن خیلی آرام و در طول نسل ها به طبقات پایین تر جامعه سرایت کردند. به بیان دیگر رأی دهنده ی امروز وارث حقوقی است که اولین بار بارون های عهد کهن آن را کسب و حفظ کردند. نقایص این تجربه ی تاریخی هر چه بوده، نتیجه اش این بوده که پیش از آن که جنبش دموکراسی خواهی این حقوق را به همه اعطا کند، فرهنگی که برای تداوم آزادی لازم است، کاملاً در قالب سنت ها و نهادها به آزمایش گذاشته شده است. بنابراین دموکراسی از دل یک توسعه ی طبیعی بیرون آمده که پایداری آن را تا حد زیادی تضمین می کند.
ذات سیاست قرون وسطایی در این واقعیت نهفته بود که پادشاه نمی توانست بدون همکاری شرکایش حکومت کند ــ حتی در این مقیاس که نقش های بسیار محدودی از حکومت کردن را، آن طور که در آن دوره فهمیده می شد، ایفا کند. او مجبور بود که با اشراف، با ارباب کلیسا و بعدها، با نمایندگانی از شهرهایی که می توانستند قول پول بدهند، مشورت کند. همین موقعیت بود که نهاد کاملاً جدید پارلمان را به وجود آورد. پارلمان ها تاریخ پیچیده ای دارند که از ناحیه به ناحیه در اروپا تفاوت می کند. مثلاً فرانسه هم «پارلمان» ها را داشت که اساساً نهادهایی قانونگذار بودند، و هم مجمع های عمومی طبقاتی (اتاژنرو) (2) را که مجالسی مشورتی بودند. پادشاه ها برای تصویب مالیات ها و بعضی اوقات برای اعتبار بخشیدن به سیاست های سلطنتی در داد و ستدهای بین المللی به پارلمان ها احتیاج داشتند. اتباع پادشاه نیز پارلمان ها را ارزشمند می شمردند، چون موقعیت تأثیرگذاری بر قوانین را اعطا می کردند و در صورت سوءاستفاده ی حاکمان از قدرتشان ضامن جبران مافات بودند. تاریخ پارلمان انگلیس شاید پیچیده ترین تاریخ در میان همه ی پارلمان ها باشد. تاریخ این پارلمان چشمگیرترین نیز هست، چون نهادهای قانون گذاری در بیش تر نواحی اروپا در اوایل دوره ی مدرن متروک و از کار افتاده شدند، و در قرن نوزدهم و صرفاً در نقش ابزارهای لیبرال دموکراسی احیا شدند و الگوی آن ها در حیات جدیدشان ساختاری بود که با موفقیت تمام در انگلستان دوام آورده بود. اما آنچه پارلمان ها را به نمونه ی تقریباً ناب خلاقیت سیاسی تبدیل می کند این است که آن ها به ضروریت های زمانشان پاسخ دادند. پارلمان ها ناخواسته به ابزارهای ضروری دموکراسی تبدیل شدند، اما بسیار دیر به تأمل درباره ی جنبه های انتزاعی کارکردشان در مقام نمایندگان گروه های مختلف پرداختند و دامن زدند.
سومین عنصر سیاست قرون وسطا مهم ترین عنصر آن است. این عنصر با مذهب، یعنی باورها و احساساتی که یک تمدن درباره ی مفهوم زنده بودن دارد، مربوط است. یونانی ها و رومی ها از مذهبی مدنی برخوردار بودند، که در آن تمایز گذاشتن بین عضویت در کلیسا و عضویت در دولت بی معنی بود: در آن زمان وظایف و نقش هایی را که ما امروز در غرب کاملاً از هم متمایزشان می کنیم، مجموعه ی واحدی از نهادها بر عهده داشتند. در دوران باستان، ارزش یک انسان منوط به این بود که منطقی به نظر برسد و به جمهوری خدمت کند. با گسترش مسیحیت و تسلط کامل بر امپراتوری روم تا قرن چهاردهم میلادی، ما با موقعیت مذهبی کاملاً جدیدی مواجه می شویم. فرد، یونانی یا رومی به دنیا می آمد. مذهب هم همراهش بود. اما فرد صرفاً زمانی مسیحی می شد که مجموعه ای از عقاید را آگاهانه می پذیرفت. به علاوه مسیحیت یک دین کتاب دار بود، دینی که ارزش خاصی برای آموزش و سواد قائل بود. مسیحیت، تا حدودی به همین دلیل، خیلی زود به ساختار پیچیده ای از باورها، احکام و مناسک تبدیل شد که برای تبدیل شدن به یک کل منسجم، نیاز به مقادیر قابل توجهی تأمل فکری، از جمله فلسفه ورزی، داشت. باورها آسیب پذیرند و به کسانی احتیاج دارند که از خلوص یا راست آیینی آن ها پاسداری کنند، چون استعداد انسان برای سوءتفاهم، یا شاید زیاده خوب فهمیدن بسیار قابل توجه است. تفسیر مطالب نسبتاً اندک عهد جدید و تبدیل آن ها به عقاید مسیحی، کاری بود که شوراهای کلیساها در طول چندین قرن انجام دادند، و مهم آن که این کار، هیچ گاه متوقف نشده است. این کار با نامه های پولس رسول در نسل اول شروع شد و در طول قرون اولیه ی مسیحیت ادامه پیدا کرد. تا زمان مرگ قدیس آوگوستینوس در سال 430 میلادی، زیربنا (و مقدار قابل توجهی از روبناهای پیچیده ای که امکان بدعت گذاری هایی را فراهم می کردند) شکل گرفته بود. بدون شک این امکان خطرناک و بنیان کن به وجود آمدن عقاید خلاف سنت، منبع بیش تر عدم تساهل هایی است که در تاریخ مسیحیت دیده می شود و تفتیش عقاید بدل به مظهر و سمبل آن شده است. اما همین امکان منبع بخش عمده ای از طراوت روشنفکری تمدن مسیحی نیز هست.
مسیحیت در این تفسیر نشان داد که دین مبارزه ی اخلاقی است. انسان ها مخلوق مهارت خالق جهان بودند. آن ها با ارتکاب گناه به اعتماد خالقشان خیانت کرده بودند. اما رسالت الاهی مسیح آن را نجات داده بود. زندگی انسان صرفاً دوره ای است برای امتحان و آزمایش، که عده ای از مردم پس از آن حیات جاودانه می یابند. دیگران، چه بسا بیش تر مردم، سرنوشت متفاوتی خواهند داشت و درباره ی این که این سرنوشت چه خواهد بود تأملات فراوانی شده بود. تفسیر قرون وسطایی از عذاب های جهنم برای چندین قرن جو زندگی انسانی را تحت تأثیر خود قرار داده بود. آنچه این دین می گفت این بود که هر فرد نگهبان روح خود است و برای این نگهبانی در مقابل خداوند مسئول است. مرگ راه فراری از این مسئولیت ناگوار نیست، چون داوری بعد از مرگ نیز ادامه دارد. مرگ دارا و ندار نمی شناسد. دین و فلسفه ی یونانی و رومی بسیار نخبه گرا بودند، و این در یادها خواهد ماند. انسانیت کامل فقط برای قهرمانان و فیلسوفان ممکن بود، در حالی که بردگان، و تا حدودی زنان، نمونه های پست تر کمال مطلوب بودند. مسیحیت غالباً این داوری را وارونه کرد: انسان های دون پایه، نزدیک ترین انسان ها به روح عشق، که تصور می شد مورد نظر خداوند است، بودند. این گروه به ویژه شامل زنان می شد، آن ها که شیفته ی ایمانی بودند که صلح و عشق را تبلیغ می کرد.
بعضی از شیفتگان جمهوری های باستان ــ ماکیاولی و نیچه مثال هایی از این خط فکری هستند ــ می گویند این وجه اعتقاد مسیحی، زهد تضعیف کننده ای ست دشمن شور و حس شرافتی که در جنگجویان یافت می شود. ما هر دیدگاهی که در این باره داشته باشیم، نباید به این نتیجه برسیم که فرد مسیحی (3) قرون وسطا به نحو چشمگیری صلح طلب و سر به راه بوده است. البته کلیسا صلح و فروتنی را میان گروهی از پادشاهان و اشراف تندخو و فتنه جو تشویق می کرد، اما کلیسا به سود جنگ های صلیبی نیز، که هدف بیش تر آن ها پس گرفتن اورشلیم (بیت المقدس) از مسلمانان با تمام قوا بود، تبلیغ می کرد. با این که بیش تر موعظه های مسیحی تکرار آیه ی 13 از رساله ی پولس رسول به رومیان بود که در آن به مسیحیان توصیه می کند که از قدرت های برتر روزگارشان اطاعت کنند. روزگار اروپاییان آشوب زده و سرشار از سرکشی بود. اهمیت اساسی مسیحیت برای زندگی سیاسی در تغییری نهفته است که در ارزش های انسانی به وجود آورد.
مسیحیت تصریح می کرد که ارواح همه ی انسان ها در نظر خداوند ارزش یکسانی دارند. و ارزش هر فرد نه در سهیم شدن او در خرد عمومی، که در شخصیتی است که به هنگام دست و پنجه نرم کردن با گناه نشان می دهد. برای فیلسوف ها ارائه ی تصویری از این برداشت از شخصیت دشوار بود، و تمایل داشتند که به تصویر کلاسیک از زندگی اخلاقی، یعنی نزاع بین منطق و احساسات، بازگردند. اما با ظهور پروتستانتیسم در طول نهضت اصلاح دینی در قرن شانزدهم، برای همه، چه پروتستان ها و چه کاتولیک ها، روشن شد که انسان مدرن باید بر اساس اراده فهمیده شود، البته نه بر اساس آن برداشت های سطحی که اراده را صرفاً با انجام هر آنچه خواسته می شود، مترادف می گیرند. مسیحیت توجه انسان را از کشورگشایی سیاسی و چیزهای مادی دنیا به سوی پرورش زندگی معنوی برگرداند، و پیدایش دنیای مدرن عبارت است از پی ریزی آرام آرام جامعه ای که در آن اهمیت دادن به زندگی معنوی بتواند با پرداختن به دنیا کاملاً تلفیق شود. مسلماً دنیای مدرن یک روند پوپاست، و به این معنا شاید مدت ها از روزهای اوج فردگرایی گذشته باشد، اما آثار آن هنوز در اطراف ما پیدا می شود؛ در کتاب های پرطرفدار درباره ی این که چگونه با استفاده از رضایت معنوی شاد شویم، و نیز در محبوبیت اندیشه ی حقوق بشر، که چیزی نیست جز نتیجه ی سفر پر پیچ و خم الاهیات مسیحی.
دین مسیحیت امپراتوری روم را دگرگون کرد و علی رغم زوال قدرت مدنی و نظامی اش به نهال های معنوی جدید اجازه ی رشد و نمو داد. امپراتوری روم در بخش غربی اش به کلیسای کاتولیک رم تبدیل شد. ایالت های رومی به اسقف نشین ها تبدیل شدند، با زوال قدرت امپراتور قدرت پاپ افزایش یافت، افسانه ی تأسیس رم به دست رومولوس به حاشیه رفت و توجه ها بر مسیح به عنوان مؤسس شهر خدا متمرکز شد، و از برتری های قانون روم برای توجیه روابط بین عهد قدیم و مکاشفه ی مسیح سوءاستفاده شد. متون مقدس راهنمای زندگی شدند. مسیح گفته بود: «تویی پطرس، و بر این صخره کلیسای خود را بنا می کنم.» (4) و جانشیان پطرس حواری در نقش کشیشان رم قدرتی بنا کردند که کل قاره [ی اروپا] و سرانجام کل دنیا را زیر سلطه ی خود گرفت. ائتلاف این قدرت مقدس و شاهان با تبدیل مراسم شروع دوره ی پادشاه به مراسم مذهبی تاج گذاری شکل گرفت. کلیسا ازدواج را به یک پیوند مقدس و نیز صرفاً اجتماعی تبدیل کرد. تا قرن یازدهم میلادی، پاپ می توانست از موضعی برابر با قدرتمندترین حاکمان غیرمذهبی بجنگد و به بالاترین امور دولتی رسیدگی کند. اروپا از لحاظ معنوی به دست پادشاه مطلق العنانی اداره می شد که مأمورانش وظیفه ی سر و سامان دادن به جنبه های مختلفی از زندگی را بر عهده داشتند. معماری اروپا تحت سلطه ی کلیساهای جامع عظیم شهرها و کلیساهایی بود که در هر روستایی، از سواحل مدیترانه تا سواحل دریای بالتیک، یافت می شدند. سرانجام پاپ لقمه ای بزرگ تر از دهان خود برداشت، حاکمان غیرمذهبی دوباره عرض اندام کردند، و بعد از سال 1309 قدرت پاپی تا سال ها در آوینیون و در دستان پادشاه فرانسه ماند تا این که در قرن بعد دوباره به رم برگشت. اما مسیحیت تأثیری نازدودنی بر ساختار سیاست اروپایی گذاشته بود، و در کنار اشرافیت به قدرت دیگری تبدیل شده بود که پادشاهان مجبور بودند در زمان تأسیس قلمروهایشان آن ها را هم به حساب آورند.

پی نوشت ها :

1.Vassals.
2.etats generaux.
3.respublica christiana.
4.انجیل متی، 16: 18.

منبع :میناگ، کنت؛ (1387)، سیاست، تهران: نشر ماهی، چاپ اول

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها