موج اسلامی

هر حادثه‏ اى در جهان طبیعت(خواه طبیعت‏بیجان یا طبیعت جاندار)جنبشى مى‏آفریند و موجى گرداگرد خویش به وجود مى‏آورد.بلکه هر حادثه‏اى خود موجى و جنبشى است که بر سطح این اقیانوس بیکران نمودار مى‏گردد.
پنجشنبه، 25 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موج اسلامی
موج اسلامی

 

نویسنده: شهید مرتضى مطهرى




 
هر حادثه‏ اى در جهان طبیعت(خواه طبیعت‏بیجان یا طبیعت جاندار)جنبشى مى‏آفریند و موجى گرداگرد خویش به وجود مى‏آورد.بلکه هر حادثه‏اى خود موجى و جنبشى است که بر سطح این اقیانوس بیکران نمودار مى‏گردد.
این اقیانوس که ما آن را با نامهاى جهان،طبیعت،گیتى و غیره مى‏خوانیم و از طول و عرض و عمق آن فقط خدا آگاه است،همواره از درون خویش امواجى برون مى‏فکند و جنبشهایى تولید مى‏کند.آنچه بر ما از این اقیانوس نمودار مى‏شود و در حیطه حواس ما قرار مى‏گیرد و عقل ما در جستجوى کنه و ماهیت آنها بر مى‏آید-از نظرى-همین امواج و چین و شکن‏هاست که آنها را«حادثه‏»مى‏خوانیم و نامهاى مختلف بر آنها مى‏نهیم و در جستجوى معرفت آنها بر مى‏آییم.اگر این امواج و چین و شکن‏ها و به عبارت دیگر اگر این‏«تعینات‏»نمى‏بود راهى براى معرفت نبود،زیرا نشانى نبود بلکه طبیعت و جهانى در کار نبود.چه،جدایى طبیعت از جنبش و تموج امکان پذیر نیست.
همین نشانه‏ها و علامتها و پیچ و خم‏ها و نشیب و فرازهاست که به حواس ما امکان عکسبردارى از اشیاء مى‏دهد و آن عکس و تصویرها به دست قاضى عقل سپرده مى‏شود.
از این رو،هر چیزى در طبیعت تا هست متموج است و در جنبش و تکاپوست، و تا متموج است و در تکاپوست هست. بى‏موجى و بى‏جنبشى مساوى نیستى است:
ساحل افتاده گفت گرچه بسى زیستم آه نه معلوم شد هیچ که من چیستم موج ز خود رفته‏اى تیز خرامید و گفت هستم اگر مى‏روم،گر نروم نیستم
امواج طبق خاصیت ذاتى خود،به محض پیدایش رو به وسعت و گسترش مى‏نهند،متوالیا بر وسعت دایره خویش مى‏افزایند و فاصله محیط و مرکز را بیشتر مى‏کنند.و از طرف دیگر،به هر نسبت که بر وسعت دایره خود مى‏افزایند،از قوت وشدت طول آنها کاسته مى‏شود،تدریجا ضعیف و ضعیفتر مى‏گردند و طولشان کم و کمتر مى‏شود تا آنکه به نیستى و نابودى-لا اقل از نظر ما-مى‏گرایند و به دنیاى عدم مى‏پیوندند.
برخورد امواج با یکدیگر سبب خنثى شدن موج ضعیفتر مى‏گردد.امواج قویتر جلو توسعه امواج ضعیفتر را مى‏گیرند و آنها را به دیار نیستى مى‏فرستند.از این رو،برخورد با موانع و عوامل قویتر عامل دیگرى است‏براى نابود شدن امواج و حوادث و پدیده‏هاى جهان.حکما این نوع از نیستى و نابودى را که در اثر برخورد با موانع است‏«موت اخترامى‏»و نوع اول را که از پایان یافتن نیروى بقا ناشى مى‏شود«موت طبیعى‏»مى‏نامند.
هو الذى...ثم قضى اجلا و اجل مسمى عنده (1).
محیط اجتماع بشرى با مجموع حوادث بزرگ و کوچک،سودمند یا زیان آورى که در آن رخ مى‏دهد،خود دریایى است پر از موج و جنبش و توفان و لرزش.امواج این دریا نیز به تدریج رو به وسعت مى‏نهند و در برخورد با هم،یکدیگر را مغلوب مى‏نمایند.اما برخى از امواج این دریاى عظیم بر خلاف سایر امواج-که هر چه بر وسعتشان افزوده مى‏شود از قدرت و قوتشان کاسته مى‏شود و رو به نابودى مى‏روند-به موازات وسعت دایره،بر قوت و قدرت و طول آنها افزوده مى‏شود و توان مقابله آنها با امواج مخالف فزونى مى‏گیرد،گویى از نوعى خاصیت‏حیاتى بهره‏مندند و نیروى مرموز«نمو»و رشد در آنها نهفته است.
آرى،برخى از امواج اجتماعى زنده‏اند.امواج زنده همانهاست که از جوهر حیات سرچشمه مى‏گیرد،مسیرشان مسیر حیات و جهتشان رقاء و تکامل است.پاره‏اى از نهضتهاى فکرى،علمى،اخلاقى و هنرى از آن جهت جاوید مى‏مانند که خود زنده‏اند و از نیروى مرموز حیات بهره‏مندند.
زنده‏ترین امواج اجتماعى،امواج و جنبشهاى دینى است.پیوند این امواج و این نهضتها با جوهر حیات و فطرت زندگى از هر چیز دیگر اصیلتر است.در هیچ حرکت و در هیچ موج دیگر این اندازه نیروى حیاتى و قدرت رشد و بالندگى وجود ندارد.
تاریخ اسلام،از این نظر سخت آموزنده و تکان دهنده است.اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچکى پدید آمد.آن روز که حضرت محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله از کوه حرا به زیر آمد در حالى که دنیاى درونش دگرگون شده بود و با[دنیاى]غیب و ملکوت اتصال یافته و از فیوضات الهى لبریز شده بود و فریاد بر آورد:«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»این موج شروع شد،بر خلاف هزاران امواج پر سر و صدا و پر دبدبه جهان،در روزهاى اول از چهار دیوار خانه‏اى که تنها سه تن: محمد صلى الله علیه و آله و خدیجه و على علیه السلام را در بر مى‏گرفت تجاوز نمى‏کرد.اندکى طول نکشید که به سایر خانه‏هاى مکه سرایت کرد.پس از حدود ده سال به خارج مکه بالخصوص مدینه کشیده شد و در مدت کمى به سایر نقاط جزیرة العرب امتداد یافت و در کمتر از نیم قرن دامنه‏اش سراسر جهان متمدن آن روز را گرفت و آوایش به همه گوشها رسید.
این موج-همان طور که خاصیت موجهاى زنده است-به موازات اینکه رو به وسعت و گسترش نهاد،بر قوت و قدرت و طول خویش افزود.هیچ دین،آیین،مسلک و نهضتى را نمى‏توان یافت که در طول این چهارده قرن تحت تاثیر اسلام قرار نگرفته باشد،و هیچ نقطه متمدن را نمى‏توان پیدا کرد که در آنجا اسلام نفوذ نکرده باشد.امروز نیز پس از چهارده قرن و در آغاز پانزدهمین قرن بعثت،بشر شاهد وسعت تدریجى و قوت و قدرت روز افزون آن است.
تاریخ و آمار نشان مى‏دهد که این آیین پاک قرن به قرن پیشتر رفته و بر عدد پیروان خویش افزوده است و این پیشرفت تدریجى و طبیعى بوده است،و اگر سرزمینى را مانند اندلس به زور از زیر سایه پرچم مقدس و پرجلالش بیرون برده‏اند، سرزمینهاى بزرگتر و پرجمعیت‏ترى مانند اندونزى و چین و غیره به طوع و رغبت،افتخار پیروى‏اش را پذیرفته‏اند.
قرآن کریم خاصیت رشد و نمو جنبش اسلامى را چنین توصیف مى‏کند:
«...و مثل آنها در انجیل مثل زراعتى است که اول فقط سبزه نازکى از آن از زمین بر مى‏دمد،پس خداوند او را نیرومند مى‏سازد،آنگاه ستبر مى‏گردد،پس روى تنه خویش مى‏ایستد،رشد و نمو سریع و سبزى و خرمى این زراعت موجب شگفتى همه کشاورزان مى‏شود،تا خداوند کافران و بدخواهان را به خشم آرد. (2) »
موج اسلامى در طول تاریخ چهارده قرنى خود با امواج مخالف سهمگین نژادى،مذهبى،سیاسى و فرهنگى روبرو شده است.بگذریم از سدها و دیوارهایى که مردم لجوج و متعصب و جاهل عرب صدر اسلام در جلو این موج مقدس کشیدند و یکى پس از دیگرى در هم شکست.تاریخ اسلام،مخصوصا در دویست‏ساله اول پر است از امواج مخالف مذهبى،نژادى و سیاسى که هیچ کدام تاب مقاومت نیاورده،نیست و نابود شده‏اند و اکنون جز نامى از آنها در تاریخ نیست و تنها در این قرن،استعمارگران غربى-که به هر ریسمان پوسیده‏اى علیه اسلام دست مى‏یازند-درصدد بهره‏بردارى از آنها افتاده‏اند.
از آنها بالاتر،نهضتها و موجهاى فکرى و فلسفى و علمى و بالاخره فرهنگى این چهارده قرن است.نهضتهاى فرهنگى با کسى و چیزى سر عناد ندارند،اما هر مانع و سدى را از جلو خود بر مى‏دارند و هر درخت کهنسالى را که سر راه را بگیرد ریشه‏کن مى‏کنند.
اسلام در تاریخ چهارده قرنى خود نه تنها ضربه و صدمه‏اى از نهضتهاى فرهنگى ندیده است،بلکه خود موجد نهضتهاى عظیم فرهنگى شد،تمدن و فرهنگ را در خدمت‏خویش گرفت و رهبرى کرد و به آنها جان و ایمان داد و قوى و پایدارشان ساخت.
اکنون نیز که نیمه دوم قرن بیستم است و دوران جنگ ایدئولوژیها و عقاید است،اسلام رقیب سرسختى براى آنها به شمار مى‏رود،آنها را یا به خدمت‏خود مى‏گمارد و یا پیروزمندانه با آنها دست و پنجه نرم مى‏کند.چه نشانى براى جاندار بودن و جاوید ماندن بهتر از این؟!
اسلام از طرفى پیمان خویش را با عقل،سخت استوار کرده است،عقل را به عنوان یکى از ارکان اصلى دین پذیرفته،بالاتر، پیامبر درونى‏اش خوانده است.از طرف دیگر،ملک و ملکوت،دنیا و آخرت،جسم و روح،ظاهر و باطن،ماده و معنى را یکجا در نظر گرفته و همه جانبه نگریسته و از هر افراط و تفریطى دورى جسته است.از اینها گذشته،«برنامه کامل‏»خویش را به وسیله رهبرى شایسته و مجریانى لایق به جهان عرضه کرده است.
از این رو عجیب نیست که وقتى امروز در فاصله چهارده قرن تمام،کارنامه مشعشع این آیین پاک را مطالعه مى‏کنیم آن را مملو از افتخارات مى‏بینیم.
بگذریم از گروهى مغرض و جاهل که به عللى-که بر کسى پوشیده نیست-گاه بیگاه قضاوتهاى مغرضانه درباره اسلام کرده‏اند.وجدان جهان،ترازوى عدل الهى است.حقیقت‏براى همیشه مکتوم نمى‏ماند.حقیقت،خود به تجربه نشان داده است که در نهایت امر وجدان و انصاف دشمن را بر مى‏انگیزد.
نیرومندترین و مجهزترین مخالفان اسلام در طول این چهارده قرن،مسیحیان بوده‏اند.هنگامى که به تاریخچه داورى این رقیب نیرومند مى‏نگریم مى‏بینیم دوره به دوره به سوى انصاف گراییده است،و این خود از طرفى نشانه وجدان جهانى است و از طرف دیگر نشانه حقیقت اسلام است.
موجى چنان زنده که فرهنگهاى جهان را در خود جذب،و عقلهاى نیرومند مفکران و فلاسفه و دانشمندان را در پیشگاه خود خاضع،و انصاف دشمن را!36 برانگیزد،و پیوسته در حال رشد و نمو باشد تا آنجا که در حدود هفتصد میلیون (3)جمعیت‏بشرى را در پیشگاه خود خاضع نماید،جز اینکه از صمیم‏«وحى‏»سرچشمه بگیرد و پیام خداى بشر براى بشر باشد و براى نجات بشر رسیده باشد چیز دیگرى نمى‏تواند باشد.هرگز موجى که از دماغ یک بشر برخیزد،نمى‏تواند این اندازه خاصیت و اثر داشته باشد.
راستى حیرت‏ آور نیست که مردى‏«امى‏»و درس نخوانده از میان مردمى بى سواد(امیون)و در سرزمینى که جز جهل و فساد و خودخواهى و خودپرستى اثرى در آن نیست،بپا خیزد و نهضتى چنین مبارک و میمون و پر ثمر ایجاد نماید؟!آرى، فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض (4) .صدق الله العظیم.

پی‌نوشت‌ها:

1- انعام/2[او کسى است که...سپس اجل و مدتى قرار داد،و مدتى معلوم نیز نزد خود دارد].
2- «...و مثلهم فى الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار» .فتح/29.
3- [مطابق آمار آن زمان.]
4- رعد/17[اما کف پوچ و تباه شده از بین مى‏رود و اما آنچه براى مردم سودمند است در زمین مى‏ماند.]
مجموعه آثار جلد 16 صفحه 31 استاد مرتضى مطهرى




 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط