مترجمان: ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی
مقدمه
تاریخ عمومی اسلام از حوادث و وقایعی سخن به میان آورده که قبل از قیام مهدی (عج) به وقوع می پیوندد. این حوادث در لابه لای تواریخ و به شکل پراکنده آمده و تقدم و تأخر زمانی آن ها نامعلوم است. اگر چه احادیثی وجود دارد که حاکی از نظم و ترتیب این حوادث هم چون دانه های تسبیح است، شاید تعیین ترتیب زمانی آن ها به دلایل زیر ناممکن شده است:1. وقوع این حوادث در آینده، امری است که تقدم و تأخر آن ها را دستخوش آشفتگی کرده است.
2. این حوادث گاهی در احادیث پیامبر و اهل بیت به صورت رمزی مطرح شده است.
3. بی مبالاتی مورخان و مؤلفان فتن و ملاحم به ترتیب و تسلسل زمانی این حوادث
4. طبیعت موضوع این حوادث، امکان دخل و تصّرف و کاهش و افزایش و تحریف و تردید را در آن ها فراهم می سازد.
5. تردید در قطعیت برخی از این حوادث و عدم اطمینان به این که این احادیث حقیقتاً از زبان ائمه بوده و از طریق صحابه و تابعین وارد نشده است.
تمام این ها موجب شده که هر یک از این حوادث به شکل انفرادی و بدون ارتباط با سایر نشانه ها مورد بررسی قرار گیرد. امام این بدان معنا نیست که مورخان و علما این حوادث را از نظر زمانی دسته بندی نکرده باشند بلکه به عکس آن ها را از جنبه های مختلف تقسیم بندی و بررسی کرده اند که از جمله به موارد زیر می توان اشاره کرد:
اول: تقسیم بندی حوادث و نشانه های ظهور بر اساس ارتباط یا عدم ارتباط وقایع تکوینی و طبیعی با این واقعه مانند خسوف و کسوف.
دوم: تقسیم حوادث بر حسب قرب و بعد زمانی از عصر ظهور، گاهی نتیجه قراین و شواهد درونی یا بیرونی ناظر بر آن حوادث است.
سوم: تقسیم حوادث به قطعی و مشروط که حوادث محتوم، اجتناب ناپذیر و وقوع آن ها قطعی است و حوادث مشروط که مشمول قاعده نفی و اثبات می شود.
می توان همه این تقسیم بندی ها را در دسته سوم جمع کرد. چون بر اساس تقسیم بندی اول، این حوادث طبیعی یا حاصل فساد بشری است که از عصر ظهور دور و یا مقارن آن است و بر اساس تقسیم بندی دوم، همین حوادث یا حتمی است و یا مشروط. آنچه ایجاب می کند که تقسیم بندی سوم را اختیار کنیم، این است که در برخی روایات کلمه «محتوم» آمده است، اما از تقسیمات اول و دوم در روایات ذکری به میان نیامده است. به علاوه این که علمای بزرگ همچون شیخ مفید نیز به تقسیم بندی اشاره کرده اند. اما سؤال اساسی در این تقسیم بندی این است که آیا باید به نشانه های حتمی ظهور بر اساس تصریح روایات اکتفا کنیم؟ یا این که حتمیت را می توان از روی طبیعت و کیفیت آن نشانه دریافت؟ و آیا می توان این نشانه را گاهی به طبیعت و گاهی به اعمال بشری نسبت داد؟ آیا اعمال انسان ها در حوادث طبیعی و تکوینی مؤثر است؟ یا این که حوادث عالم هیچ ارتباطی به اعمال بشری ندارد؟
ما برآنیم تا در این مقاله در حد امکان به این سوالات جواب دهیم. چون نشانه های ظهور یکی از حلقه های مهم پژوهش درباره مهدویت به شمار می رود.
تفاوت نشانه های حتمی و مشروط
تفاوت این دو معنا از قول امام باقر (ع) این گونه روایت شده است: «مِن الامور، امور محتومه کائنة لا محاله و من الامور، امورٌ موقوفة عندالله، یقدم فیها ما یشاء و یمحو ما یشاء و یُثبت منها ما یشاء لم یطَّلع علی ذلِکَ احدٌ...الخ»، (شماری از امور حتمی و وقوع آن ها احتناب ناپذیر است و بخشی از امور، مشروط و معلق و در اختیار خداوند است که هر چه را بخواهد می دهد و آنچه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد محقق می کند و کسی از آن آگاه نیست). (1)این تعاریف مورد بحث علما قرار گرفته و در مفهوم آن اختلاف کرده اند و برای آن دو معنی ذکر کرده اند.
اول: محتوم یعنی اموری که خداوند قبل از پیدایش و حدوث، وقوع آن ها را قطعیت بخشیده و در زمان معین روی خواهد داد و قابل محو نیست و غیر محتوم یعنی اموری که وقوع آن ها در زمان مقرر، منوط به مشیت و اراده الهی است.
دوم: منظور از محتوم، حوادث گذشته و مشروط و معلّق، اموری است که در آینده واقع خواهد شد. (2)
میرزا ابوالحسن شعرانی بر تقسیم بندی اول اشکال گرفت و گفته است: آن گونه که از مفاد حدیث بر می آید، بهتر است به جای محتوم و موقوف بگوییم «مکتوم» و «غیر مکتوم» یعنی «پنهان» و «آشکار»، چون خداوند بر چیزهایی عالم است که با وجود محتوم بودن، مصلحت نمی بیند آن ها را برای احدی از ملائکه و مقرّبان خود آشکار کند و علومی هم دارد که با وجود محتوم بودن، آن ها را برایشان اظهار و آشکار می کند. بنابراین خدای متعال اصولاً علم غیر محتوم ندارد، خواه این علم پوشیده باشد یا آشکار. (3)
از این متن می توان معنای سومی برای محتوم و مشروط یافت و آن «وقوع» و «عدم وقوع» است. یعنی امر حتمی. وقوعش واجب است ولی وقوع امر غیر حتمی واجب نیست، و اشکالی که شعرانی مطرح کرده است در صورتی درست است که «حتم» را به معنای «وقوع» گرفته باشد، اما بر معنی اول این اشکال وارد نیست، چون آن تعریف ناظر به اظهار و عدم اظهار نیست بلکه ناظر به «محو» و «اثبات» است.
این همان معنایی است که نشانه ها را بر اساس آن تقسیم کردیم و روایاتی با این مضمون در دست است، مانند حدیث امام باقر (ع) که قبلاً آمد. آقای طباطبایی به این معنا پرداخته و درباره بعضی عوامل و مقدمات می گوید: «محتوم امری است که اختیار و تلاش و اکتساب انسان در آن تأثیر و دخالت ندارد». (4)
طبرسی در ضمن بحث درباره بعضی از نشانه های ظهور به این معنی اشاره کرده و می گوید: «از آن جا که این امور حتمی الوقوع است، اختیار و انتخاب در آن جایی ندارد». (5)
شیخ عباس قمی درباره بعضی نشانه های ظهور می گوید: «شماری از این حوادث حتمی و شماری دیگر مشروط است» (6) فتّال نیشابوری نیز در روضةالواعظین به این مفهوم اشاره کرده است. (7)
نشانه های حتمی ظهور
ابن منظور در لسان العرب می گوید: «حتمتُ علیک الشیء، اوجبتهُ»، (چیزی را بر تو محتوم کردم، یعنی آن را واجب گردانیدم»، «حتم» به معنای لازم و واجب است که وقوع آن مسلّم است و خداوند امر را حتمی کرد یعنی انجام داد، و حتم به معنای قطبیت امر است و حاتِم (حتم کننده) به معنای حاکم و واجب کننده امر است. (8)پس در لغت، محتوم یعنی امر واجبی که از وقوع آن گریزی نیست و این همان معنایی است که در احادیث اهل بیت می توان یافت. درباره آیه «قضی اجلاً و اجلٌ مسمّی عنده» ابو جعفر محمد بن علی (ع) فرمود: « اِنّهما اَجَلان، اجلٌ محتوم و اجلٌ موقوف»، (در این آیه اجل دو نوع است: یکی اجل حتمی و دیگری مشروط)، حمران بن أعین پرسید: محتوم چیست؟ فرمود: «چیزی که غیر از آن واقع نمی شود». پرسید: موقوف چیست؟ فرمود: «امری که بسته به مشیت و اراده خداست». (9)
این معنی را شاعر بیان کرده و گفته است:
و اُصبر علی القدر المحتوم و ارضَ به
و اِن أتاک بما لا تشتهی القدرُ (10)
(بر قَدَر حتمی صبور باش و بدان رضایت ده، اگر چه قَدَر چیزی را که نمی خواهی برایت رقم زند).
بنابراین، محتوم امری است که پس و پیش ندارد و قطعاً به وقوع می پیوندد، این تعبیری است که طبرسی از سخن خدای متعال در این آیه استنباط کرد: «ما تسبق من اُمة اجلُها و ما یستأخرون» و گفته است: «در اجل محتوم، تقدم و تأخر راه ندارد». (11)
بنابراین، معلوم شد که امر محتوم قطعاً حادث می شود، بعضی از روایات به نشانه های محتوم قبل از ظهور اشاره کرده اند و گروهی آرزو کرده اند که این نشانه ها قبل از ظهور قائم واقع نشود، ولی امام آن را رد کرده است.
نعمانی پس از ذکر شماری از نشانه های ظهور، می گوید: نشانه های ظهور که امامان برشمرده اند با توجه به کثرت و پیوستگی و تواتر روایات و اتفاق نظری که درباره آن ها هست، ایجاب می کند که حضرت قائم (عج) قبل از وقوع آن ها ظهور نکند چون ائمه که راستگو هستند گفته اند: وقوع این حوادث قبل از ظهور قطعی است، تا جایی که وقتی عده ای به آن ها می گفتند امیدواریم قبل از آن که فتنه سفیانی روی دهد حضرت قائم ظهور کند، آن ها در پاسخ می فرمودند: به خدا قسم، فتنه سفیانی امری محتوم است و قطعاً روی خواهد داد. (12)
پس از تقسیم بندی نشانه ها به محتوم و مشروط، اینک به شماری از نشانه های محتوم که در روایات آمده، می پردازیم:
نشانه اول: خروج سفیانی
قبل از ورود به جزئیات این نشانه، باید وقوع آن را از نظر تاریخی اثبات کنیم، در اینجا به ذکر نام علمای شیعه و سنی که در کتب حدیث خود به آن اشاره کرده اند، اکتفا می کنیم.علمای شیعه:
1. احمد بن محمد بن خالد البرقی (متوفا 274 ق) در کتاب المحاسن، ج2، ص 266 و بعد از آن.
2. عبدالله الحمیری القمی (متوفا 300) در کتاب قرب الاسناد، ص 352 و بعد از آن.
3. ابن بابویه قمی (پدر) (متوفا 329) در کتاب الامامة و التبصرة، ص 130 .
4. محمد بن یعقوب کلینی (متوفا 329) در کتاب کافی، ج1، ص 337 .
5. شیخ صدوق (پسر) (متوفا 381) در کتاب کمال الدین، ص 253 .
6. ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی (متوفا 283) در کتاب الغارات، ج2، ص 678 .
7. محمد بن جریر طبری (متوفا اوایل قرن چهارم) در کتاب دلایل الامامة، ص 349 .
8. حسن بن حمدان خصیبی (متوفا 334) در کتاب الهدایة الکبری، ص 298 .
9. محمد بن ابراهیم نعمانی (متوفا 380) در کتاب الغیبة، ص 10 .
10. شیخ مفید (متوفا 413) در کتاب الفصول العشرة، ص 122 و در کتاب های الارشاد و الاختصاص.
11. شیخ محمد بن حسن طوسی (متوفا 460 ) در کتاب امالی، ص 661 و کتاب الغیبة، ص 70 .
درست است که منابع اولیه اهل سنت، این نشانه ظهور را آن گونه که در منابع شیعی آمده نقل نکرده اند (13)، اما این امر به معنای عدم وجود آن در بین اهل سنت نیست، چرا که منابع اولیه اهل سنت بسیاری از احادیث صحیح را که در کتاب های دوره های بعد آمده، از قلم انداخته اند.
در این باب حاکم نیشابوری در مستدرک خود بسیاری از احادیث مربوط به خروج سفیانی را تأیید کرده و در پایان گفته است: این حدیث، صحیح الاسناد است ولی آن دو آن را نیاورده اند، و بعد از نقل حدیثی دیگر، در خصوص سفیانی می گوید: این حدیث بنابر شرط شیخین (14) صحیح الاسناد است ولی آن دو آن را نیاورده اند. (15)
ابن ابی الحدید (متوفا 656)، این نشانه را ذکر کرده و گفته است: سفیانی، که آمدنش در خبر صحیح وعده داده شده، از اعقاب ابوسفیان است. (16)
متقی هندی (متوفا 975) در کنزالعمال به آن اشاره کرده است. (17) و محمد عبدالرئوف مناوی (متوفا 1313) نیز در فیض الغدیر آن را ذکر کرده است. (18)
همین مقدار برای اذعان و قبول این نشانه از سوی علمای اهل سنت کافی است که برای پرهیز از اطاله کلام ذکر بعضی از آن ها بسنده کردیم و بعد از اثبات آن، بعضی از مسائل مربوط به آن را توضیح می دهیم.
امر اول: حتمیت خروج سفیانی
نیازی به ذکر حتمی بودن این واقعه نیست، چون قبلاً درباره آن بحث شد. اما در خصوص روایات ائمه (ع) درباره حتمی بودن آن و صفات دیگر مقارن آن چیزی نگفتیم و در این جا به ذکر این احادیث و بیان حتمی بودن آن از زبان رسول اکرم (ص) و اهل بیت بزرگوار (ع) و اثبات دلایل آن می پردازیم.نعمانی به سند از معلی بن حنیس نقل می کند که گفت ابا عبدالله (ع) فرمود: «مِن الامر محتومٌ و مِنه ما لیس بمحتوم و مِن المحتوم خروجُ سفیانی» (19)، (وقوع بعضی از امور حتمی و بعضی غیر حتمی است، یکی از امور محتوم، خروج سفیانی است). او این مطلب را به سند از عبدالملک بن اعین نیز ذکر کرده است که گفت: نزد ابو جعفر (ع) بودم، صحبت قائم (ع) به میان آمد، عرض کردم: امیدوارم چندان دیر نباشد و خروج سفیانی نیز روی ندهد، فرمود: «نه، به خدا، آن واقعه جزو حتمیات است و از آن گریزی نیست». (20)
در جای دیگر به سند از حمران بن اعین از ابو جعفر محمد بن علی (ع) نقل کرده است که فرمودک « ثُمَّ قضی اجلاً و اجلٌ مَسمَّی عنده» و در توضیح آن فرمود: این ها دو اجل است: یکی اجل محتوم و دیگری اجل مشروط ...الخ. حمران می گوید: عرض کردم امیدوارم حادثه سفیانی جزو امور مشروط باشد، فرمود: «نه، به خدا قسم، جزو امور محتوم است». (21)
باز هم نعمانی به سند از ابوحمزه آورده که گفت: از ابوجعفر پرسیدم: خروج سفیانی جزو حتمیات است؟ فرمود: «بله». (22)
شیخ طوسی از ابوجعفر (ع) نقل می کند که فرمود: «خروج سفیانی، حتمی است». (23)
کلینی به سند از ابو عبدالله نقل می کند که در فضل کاتب فرمود: «لا تَبرَحُ الارض یا فضل حَتی یخرجَ سفیانی...و هو من المحتوم» (24)، (ای فضل، دنیا به پایان نخواهد رسید تا سفیانی خروج کند و آن جزو امور حتمی است». (25)
شیخ صدوق در کمال الدین از ابا عبدالله (ع) نقل می کند که فرمود: « خروج سفیانی جزو امور حتمی است». (26)
برای اثبات حتمی بودن این نشانه همین مقدار بسنده می کند، چرا که علما در کتب احادیث خود به آن اشاره کرده اند.
امر دوم: نام و نسب سفیانی
علت اساسی اطلاق نام سفیانی بر او، این است که بنا به تصریح روایات، او از نواده های ابوسفیان و از نسل اوست. در نام پدرش و این که کدام یک از فرزندان ابوسفیان، یعنی عنبسة و عتبه و معاویه و یزید پدر سفیانی هستند اختلاف است. از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمودک «یخرج ابنُ آکلة الا کباد من الوادی الیابس ... اسمُهُ عثمان و ابوعنبسة و هو من وُلد ابی سفیان» (27)، (فرزند هند جگرخوار از سرزمین خشک خروج می کند، نامش عثمان و پدرش عنبسه، از فرزندان ابو سفیان است). طوسی در حدیثی دیگر، سفیانی را از اولاد عتبة بن ابی سفیان می شمارد. (28)امیرالمؤمنین در نامه ای به معاویه، سفیانی را به او نسبت داده است و می نویسد: «و اِنَّ رجلاً مِن وُلدک مشمؤم ملعونٌ جلفٌ جافٍ منکوسُ القلب. فظٌّ غلیظ قدنَزَع اللهُ مِن قلبه الرحمةَ و الرأفةَ، أخواله کلبٌ کانّیَ انظُرُ الیه و لوشئت لسمیتهُ و "صفتُه" و ابن کم هو، یبعث جیشاً الی المدینةِ فیدخلونها فیسرفون القتل و الفواحش وَ یهرُبُ رجلٌ منهم زَکیٌ نقیّ...الخ» (28)، (یکی از فرندانت را می بینم که شوم، ملعون، خشن، ستمگر و سنگدل است و خدا رأفت و رحمت را از دلش گرفته، دایی هایش کلب هستند (از بین کلب هستند) اگر بخواهم می توانم او را معرفی و توصیف کنم و بگویم سن و سالش چقدر است، او لشکری به مدینه می فرستد که به آن جا در می آیند و کشتن و نابکاری را از حد می گذرانند، مردی پاک و درستکار از جمع آن ها می گریزد...).
امام باقر (ع) او را از فرزندان خالد بن یزید بن ابی سفیان شمرده است؛ (29) امام علی بن الحسین (ع) او را از فرزندان عنبسة بن ابی سفیان می داند؛ (30) در بعضی روایات نامش عبدالله (31) آمده است و در بین علمای اهل سنت به این نام مشهور است، اما قول مشهور این است که نامش عثمان و از فرزندان عنبسة بن ابی سفیان است، ابو سفیان پنج پسر به نام های عتبة، معاویه، یزید، عنبسة و حنظله داشته است و همه بر این قول که سفیانی از نسل ابوسفیان است اتفاق نظر دارند؛ بنابراین به همین مقدار بسنده می کنیم.
امر سوم: کارهایی که سفیانی انجام می دهد
هر کس در احادیث اهل بیت (ع) درباره مدت خروج سفیانی و حوادث مرتبط با آن تحقیق کند، در می یابد که این خروج، برق آسا، سریع و زودگذر است و با ظهور امام مهدی فاصله چندانی ندارد، چون امام صادق (ع) خروج او را از آغاز تا پایان پانزده ماه دانسته که در شش ماه آن می جنگد و بر پنج منطقه دمشق، اردن، حمص، حلب و قنسرین استیلا می یابد و نُه ماه دیگر، نه یک روز کم و نه بیش حکومت می کند. (32) بعضی از روایات مدّت حکومتش را به اندازه دوران حاملگی یک زن، یعنی نه ماه دانسته اند. از مقایسه مدت حکومتش با جنگ هایی که انجام می دهد و شهرهایی که تصرف می کند و نهایتاً با سپاهیان مهدی روبه رو می شود، سرعت و کوتاه بودن جنگ ها مشخص می گردد.در این جا به سبب اختلافات فراوانی که در روایات درباره جزئیات این واقعه هست، برای جلوگیری از طول و تفصیل بحث، به طور مختصر به کارهای سفیانی می پردازیم.
اول: کشتن علویان و شیعیان اهل بیت (ع)
علویان در طول تاریخ، یا آشکارا علیه ظلم و انحراف قیام می کردند و یا مانند آتش فشان خاموشی که آثار آتش از آن هویداست، در انتظار فرصتی بوده اند تا دست به قیام زنند. از این رو حکام جور، علویان و شیعه اهل بیت را در صدر فهرست مخالفان خود قرار می دهند. علویان این مطلب را از ائمه (ع) گرفته اند، چون امام صادق می فرماید: «ما و آل ابوسفیان دو خاندانیم که دشمنی ما با آن ها به خاطر خداست. ما می گوییم خدا راست می گوید و آن ها می گویند خدا دروغ می گوید. ابوسفیان خود، با پیامبر خدا جنگید و معاویة بن ابوسفیان با علی (ع) و یزید بن معاویه با حسین بن علی (ع) جنگیدند و سفیانی هم با قائم اهل بیت خواهد جنگید». (33)از این رو، شیعیان و دوستان آن ها در طول تاریخ با رنج ها و مصایب مواجه بوده اند. برای روشن شدن این مطلب کافی است به مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی مراجعه کنید. بنابراین، مبارزه سفیانی با امام مهدی کار جدیدی نمی کند بلکه در قتل و آواره کردن و شکنجه شیعیان، پیرو خَلَف حکّام فاسق و ظالم قبل از خود است. از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «سفیانی را می بینم که عازم دیار شما در کوفه شده است و منادی او اعلام می کند: هر کس سر یک شیعه علی را بیاورد، هزار درهم جایزه دارد و چنان می شود که همسایه به همسایه خود یورش می برد و به بهانه این که از شیعیان علی است، گردنش را می زند و هزار درهم می گیرد، آگاه باشید که در آن زمان زنازادگان بر شما حاکم خواهند بود». (34)
امام باقر (ع) فرموده است: «سفیانی با اعوان و انصارش خروج می کند و هدفش تنها نابودی آل محمد و شیعیان آن هاست. او لشکری را به کوفه می فرستد و گروهی از شیعیان آل محمد گرفتار قتل و دار می شوند». (35)
احادیثی دیگر نیز در دست است که بر قتل و آوارگی آل محمد و پیروانشان به دست این فاسق تصریح دارد.
دوم: کشتن علما و مخالفان و مثله کردن زنان و کودکان
این کاره خصوصیت فاسقان است و هدفشان از انجام آن، ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و گسترش سلطه بر آنان است. آن ها می کوشند علما را جذب کنند و به خدمت گیرند و اگر از این کار امتناع کنند، دست به خون آن ها می آلایند. هدف آنان از جذب علما آن است که جنایات خود را مشروع و موجّه جلوه دهند. در حدیث آمده است: «سفیانی، حاکمی شرور است که علما و اهل فضل را می کشد و نابود می کند، آن ها را به کمک می طلبد و چون امتناع کنند، آن ها را می کشد». (36)منقول است که سفیانی مخالفان خود را می کشد و با ارّه قطعه قطعه می کند. ابن عباس می گوید: سفیانی خروج می کند و می جنگد و شکم زنان را می شکافد و کودکان را در دیگ می جوشاند. (37)
امام باقر (ع) درباره اش می فرماید که او پلیدترین مردم است و فرمود: «اگر سفیانی را ببینی، بدان که خبیث ترین مردمان را دیده ای، موهایش بور، چهره اش سرخ و چشمانش آبی است و هرگز خدا را نپرستیده است». (38)
سوم: اشغال شهرها
روایات تاریخی حاکی از آن است که سفیانی از سرزمین های مسیحی مذهب می آید و صلیب برگردن دارد. از بشربن غالب نقل شده است که گفت: سفیانی فاتحانه از دیار روم می آید و صلیبی در گردن دارد. (39) او در پنج ناحیه یعنی دمشق، اردن، حمص، حلب و قنسرین جنگ را آغاز می کند. به عبارت دیگر، جنگ او از بلاد شام آغاز می شود و پس از تسلط بر آن نواحی، روانه عراق و حجاز می شود. بعضی روایات از جنگ او با شخصیت هایی همچون أصهب و أبقع سخن به میان آورده اند. این گونه نام ها می تواند نماد و رمز اقوام ساکن در آن مناطق باشد.از امام باقر (ع) روایت شده که فرمود: «سفیانی با أبقع روبه رو می شود و او و همراهانش را می کشد و أصهب را نیز به قتل می رساند، پس از آن، رو به عراق می نهد و لشکریان خود را از قرقیسا عبور می دهد و در آن جا دست به کشتار می زند و لشکری را نیز به کوفه می فرستد». (40) قرقیسیا شهر کوچکی در مصبّ رود خابور و در کنار فرات است؛ این منطقه میان سه کشور عراق، ترکیه و سوریه واقع شده است.
روایات حاکی از آن است که جنگی بین ترکان و لشکر سفیانی، بر سر گنجی که رود فرات نمایان می سازد، روی می دهد.
در بعضی روایات این گنج به کوه طلا و نقره تعبیر شده که هیچ یک از طرفین به دلیل گرفتاری های دیگر، به آن نمی رسند. شاید منظور از گنج، ثروت هایی باشد که در این منطقه به خاطر فراوانی آب و منابع طبیعی، در اختیار حکّام آن قرار دارد. چیزی که این احتمال را تقویت می کند، عدم دست یابی طرف های درگیر به این گنج است، چون این منطقه، محل درگیری و جنگ های پی در پی خواهد شد که در نتیجه آن، امکان دست یابی به این ثروت ها از بین می رود.
وقتی سفیانی وارد کوفه می شود، به جنگ و کشتار می پردازد. روایات از مردی به نام شیصبانی نام می برند که در کوفه به مقابله سفیانی بر می خیزد. جابر جعفی می گوید: از ابو جعفر الباقر (ع) درباره سفیانی پرسیدم، فرمود: شما را به سفیانی چه کار، چون قبل از او شیصبانی در کوفه خروج می کند، در این جنگ و فتنه، خون مانند آب موج خواهد زد. (41)
چون کار این فاسق یعنی سفیانی سامان یابد، سپاهیان خود را روانه حجاز می کند. این شیوه همه جباران و مستکبران است که طمعشان حد و مرزی ندارد. بنابر بعضی احادیث، او وارد مدینه می شود و هر چه بتواند ویرانی و قتل و غارت می کند. در روایتی آمده است که سفیانی لشکری را به مدینه می فرستد و دستور می دهد همه افراد بنی هاشم، حتی زنان حامله را بکشند...الخ. (42)
او پس از آن لشکریانش را روانه مکه می کند که در این راه یکی از نشانه های ظهور یعنی فرو رفتن سپاهیان سفیانی در بیداء به وقوع می پیوندد که قبلاً در فصل نشانه های ظهور درباره آن صحبت کردیم. به هر حال، از این زمان توسعه طلبی سفیانی رو به ضعف و زوال می نهد تا این که امام مهدی (عج) ظهور می کند و جنگ های موعود به رهبری امام و همت یارانش از یمن و خراسان و عراق و مناطق دیگر آغاز می شود که همه آن ها به پیروزی و فتح امام بر دشمنانش ختم می گردد، و لشکر سفیانی از مناطقی که تصرف کرده به تدریج عقب می نشیند و جنگ بزرگ و اصلی، یعنی فتح قدس بین امام و لشکر سفیانی رخ می دهد، در این جنگ در جبهه داخلی لشکر سفیانی شکست می افتد و سفیانی بعد از چندین نبرد که بین شام و قدس میان لشکریان او و امام مهدی رخ می دهد، به دست لشکریان امام کشته می شود و مرحله ای جدید در حرکت امام آغاز می شود که در فصل مربوط به عصر ظهور به آن خواهیم پرداخت.
ما تحرکات سفیانی را در مباحث گذشته به تفصیل بیان کردیم، بنابراین در این جا به همین قدر اکتفا می کنیم.
نشانه محتوم دوم: فرو رفتن سپاهیان سفیانی در بیداء
شاید مناسب باشد بعد از فتنه سفیانی، به دومین نشانه حتمی ظهور امام یعنی فرو رفتن لشکر سفیانی در ارض بیداء اشاره کنیم. چون لشکریانی که در زمین فرو می روند همان سپاه سفیانی است. از نظر تاریخی، سه واقعه فرو رفتن در زمین رخ می دهد که یکی از آن ها در مشرق و دیگری در مغرب و سومی در جزیره العرب خواهد بود، و این سومی جزو امور حتمی و از نشانه های ظهور است. این نشانه را از سه نظر بررسی خواهیم کرد:اول: دلیل اثبات آن
دوم: دلیل حتمی بودن آن
سوم: احادیث وارده درباره آن
اول: دلیل اثبات آن
نقل این نشانه از زبان علمای بزرگ شیعه و سنی برای اثبات آن کافی است؛ از علمای شیعه احمد بن محمد بن خالد برقی (متوفا 274) و عبد الله حمیری (متوفا 300) و محمد بن یعقوب کلینی (متوفا 329) و شیخ صدوق (متوفا 381) و محمد بن ابراهیم نعمانی (متوفا 380) این نشانه را ذکر کرده اند. (43)در کتب اهل سنّت، صحاح ستّه که نزد آنان از شهرت و اعتبار برخوردار است، این مطلب را نقل کرده اند، مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفا 261) و محمد بن یزید قزوینی (متوفا 275) و سلیمان بن اشعث سجستانی (متوفا 275) و محمد بن عیسی ترمذی (متوفا 279) و احمد بن شعیب نسائی (متوفا 303) و احمد بن حنبل (متوفا 241) به آن اشاره کرده اند. (44)
این علما به اتفاق، این نشانه را در مجموعه های حدیث خود آورده اند و همین برای اثبات تاریخی مطلب کافی است.
دوم: دلیل حتمی بودن این نشانه
بعضی از روایات وقوع این نشانه را در جزیرة العرب جزو حتمیات ظهور برشمرده اند. از ابوعبدالله (ع) نقل شده که فرمود: «از جمله حتمیاتی که قبل از قیام قائم روی خواهد داد، خروج سفیانی و دیگر فرو رفتن بیداء است». (45) در حدیی دیگر از امام صادق (ع) درباره امور محتوم سؤال شده که ایشان فرو رفتن در زمین را جزو آن ها شمرده است. (46) شیخ حسن بن علی نمازی، صاحب مستدرک سفینةالبحار نیز حنسف بیداء را جزو نشانه های حتمی ظهور دانسته است. (47)سوم: احادیث وارده در این مورد
احمد بن حنبل به سند از عایشه نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمود: «مردمی از امت من در تعقیب مردی قریشی که به مسجد الحرام پناه برده، روی به این خانه می نهند و چون به بیداء می رسند، زمین آن ها را فرو می برد؛ اینان دل هایشان پراکنده است و خداوند آنان را بر نیاتشان مبعوت خواهد کرد». (48)ابن ماجه این حدیث را در سنن خود از رسول خدا نقل کرده است: «لَیَؤُمَّنّ هذا البیتَ جیشٌ یغزونه حتی اذا کانوا ببیداء من الارض خَسَفَ باوسطهم و یَتَنادی اوّلهم آخرهم...الخ»، (لشکری رو به خانه خدا می نهد تا آن را فتح کند؛ چون به بیداء می رسند، میانه لشکر در زمین فرو می رود و پیشقراولان و عقبه آنان به هم می پیوندند...). (49)
ترمذی دز سنن خود به سند از رسول خدا نقل می کند که فرمود: «لا یَنتَهی الناسُ عن غزوِ هذا البیتِ حَتّی اِذا کانوا ببیداء من الارض خَسَفَ باوّلهم و آخرِهِم»، (هنوز هجوم مردم به این خانه تمام نشده که لشکری عزم فتح آن می کند و چون به بیداء (صحرا) می رسند، ابتدا و انتهای آن لشکر در زمین فرو می رود). و در شرح این حدیث می گوید: این حدیث، صحیح و حَسَن است. (50) نسائی نیز این حدیث را در سنن خود آورده است. (51)
حاکم نیشابوری همین حدیث را از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: «یعوذُ عائذ بالحرم، فیبعث الیه بجیش فاذا کانوا ببیداء من الارض یَخسِفُ بهم»، (مردی به حرم پناه می برد، سفیانی لشکری به سوی او می فرستد که وقتی به بیداء می رسند، زمین آن ها را در خود فرو می برد). و در پی حدیث می گوید: این حدیث بنابر شرط شیخین، صحیح الاسناد است ولی آن دو آن را ذکر نکرده اند. (52)
همان گونه که در بحث درباره محتوم بودن این نشانه ذکر شد، این حدیث را شماری از علمای شیعه، از جمله نعمانی و طوسی و دیگران نقل کرده اند.
پی نوشت ها :
1- تفسیر عیاشی، ج2، ص 217 .
2- شرح اصول کافی، ج4، ص 245 .
3- همان، ج6، ص 28، حاشیه حدیث 1 .
4- تفسیر المیزان، ج11، ص 28 .
5- مجمع البیان، ج4، ص 88 .
6- الانوار البهیة فی تواریخ الحجج الالهیة، ص 378 .
7- روضة الواعظین، ص 263 .
8- لسان العرب، ج12، ص 112 - 115 .
9- الغیبة، نعمانی، ص 301 .
10- فیض الغدیر فی شرح الجامع الصغیر، ج1، ص 264 .
11- مجمع البیان، ج7، ص 191 .
12- الغیبة، نعمانی، ص 382 .
13- مستدرک الحاکم، ج4، ص 469 .
14- منظور از شیخین، مسلم و نجاری، صاحبا صحیحین حدیثی اهل سنّت هستند.
15- مستدرک الحاکم، ص 52 .
16- شرح نهج البلاغه، ج7، ص 59 .
17- کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج11، ص 116 .
18- فیض الغدیر فی شرح الجامع الصغیر، ج1، ص 492 .
19- الغیبة، نعمانی، ص 300.
20- همان، ص 301 .
21- همان جا.
22- همان، ص 371 .
23- الغیبة، طوسی، ص 435 .
24- اصول کافی، ج8، ص 274 .
25- کمال الدین و تمام النعمة، ص 650 .
26- بحار الانوار، ج52، ص 205 .
27- همان، ج 53، ص 213 .
28- کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص 309 .
29- عصر الظهور، ص 106؛ به نقل از نسخه خطی ابن حماد، ص 75 .
30- الغیبة، طوسی، ص 270 .
31- بحارالانوار، ج53، ص 208 .
32- الغیبة، نعمانی، ص 300 .
33- معانی الاخبار، ص 346 .
34- الغیبة، طوسی، ص 450 .
35- بحار الانوار، ج52، ص 222 .
36- الفتن، ص 76 .
37- همان، ص 285 .
38- الغیبة، نعمانی، ص 306 .
39- الغیبة، طوسی، ص 278 .
40- الغیبة، نعمانی، ص 280 .
41- همان، ص 302 .
42- الفتن، ص 201 .
43- المحاسن و المساوی، ص 366؛ قرب الإسناد، ص 123؛ اصول کافی، ج8، ص 310؛ الخصال، ص 433؛ الغیبة، نعمانی، ص 265 .
44- صحیح مسلم، ج8، ص 168؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص 1347؛ سنن ابی داود، ج2، ص 317؛ سنن ترمذی، ج3، ص 323؛ سنن النسائی، ج5، ص 207؛ مسند احمد، ج4، ص 6 .
45- الغیبة، نعمانی، ص 264 .
46- همان، ص 257 .
47- مستدرک سفینة البحار، ج2، ص 178 .
48- مسند احمد، ج6، ص 105 .
49- سنن ابن ماجه، ج2، ص 1351 .
50- سنن ترمذی، ج3، ص 324 .
51- سنن النسائی، ج5، ص 207 .
52- المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 429 .