مروری بر رازهای نهفته در حیات شهید آبشناسان در گفتگو با جانباز امیر سید حسام هاشمی ریاست دفتر عمومی حفاظت اطلاعات فرماندهی معظم کل قوا
درآمد
سرتیپ سیدحسام هاشمی از مرحله دانشجویی دوره عالی توپخانه افتخار شاگردی شهید علی صیاد شیرازی را داشته و از مهر سال 1357 فعالیت های انقلابی خود با آن شهید بزرگ آغاز کرده است. هر دو در آن کلاس درباره فعالیت های مذهبی و سیاسی بر علیه رژیم شاه بحث و تبادل نظر می کرده اند و این پیوند دوستانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در امور نظامی و سیاسی گسترش یافت. با آغاز غائله کردستان آن دو به منظور مبارزه با ضد انقلاب، در سال 1359 به اتفاق همدیگر عازم مناطق غرب کشور شدند، و شهید صیاد شیرازی از آنجا که امیر هاشمی را می شناخت او را به معاونت عملیاتی خود، سپس به ریاست حفاظت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب کرد. امیر هاشمی پس از گذشت مدتی از حضور فعال در کردستان و مبارزه با ضد انقلاب فرماندهی قرارگاه شمال غرب را به مدت سه سال به عهده گرفت، و پس از پایان جنگ تحمیلی با ستاد کل نیروهای مسلح همکاری کرد. در این گفتگو خاطرات این شهید زنده درباره فداکاری های شهید بزرگ، پیر جبهه های کردستان حسن آبشناسان را با هم می خوانیم:با شهید حسن آبشناسان در چه مقطعی و در چه جبهه ای آشنا شدید؟
البته قبل از آشنایی مستقیم با شهید حسن آبشناسان، نام و یاد او را از زبان دوستان و همرزمان، به ویژه از زمانی که او در شمال غرب جانشین شهید صیاد شیرازی بود شنیده بودم، و می توان گفت یک شناخت قبلی از او داشتم. ولی اولین آشنایی من با شهید آبشناسان دقیقاً روز 13 آذر سال 1360 و چند روز بعد از عملیات طریق القدس صورت گرفت. در آن روز همراه شهید صیاد شیرازی در حال بازدید از جبهه غرب بستان بودم. از شهر بستان که گذشتیم و مسیرمان را به طرف رودخانه نیسان ادامه دادیم، در کنار رودخانه و نزدیک هور الهویزه ناگهان شهید صیاد از راننده خواست ترمز کند و خودرو را متوقف کند. همانگونه که در حال حرکت بودیم چشم شهید صیاد شیرازی به کسی خیره شد که زیر پل کنار رودخانه در حال اقامه نماز بود. نزدیک که شدیم دیدم یک آدم نسبتاً قد بلند با لباس نیروهای مخصوص در حال نماز است. به او که نزدیک شدیم، دیدم حسن آبشناسان است که از قبل تعریف او را شنیده بودم.شهید صیاد می دانست که شهید آبشناسان آنجا در حال نماز است یا این دیدار اتفاقی بوده است؟
آری، این دیدار اتفاقی بود. همانگونه که در حال حرکت بودیم، نگاه شهید صیاد به شهید آبشناسان افتاد و از راننده خواست فوری ترمز کند. نزدیک که شدیم شهید صیاد اوضاع منطقه را از حسن آبشناسان جویا شد و حسن اوضاع محور غرب بستان را برای شهید صیاد تشریح کرد. شهید صیاد سپس وضعیت عراقی ها را پرسید که حسن به او گفت: عراقی ها شب گذشته از طریق جنوب روستای سعیدیه به طرف خاک عراق عقب نشینی کرده اند. آنگاه شهید صیاد پیشنهاد کرد تا از آن محور هم بازدید کند. شهید آبشناسان را هم سوار خودرو کردیم و به سمت محل پیشین استقرار عراقی ها حرکت کردیم. آبشناسان در آن لحظه هیچ درجه نظامی روی دوش نداشت فقط یک مسلسل کلاشینکف به دست گرفته بود و منطقه را شناسایی می کرد. هرچه جلو رفتیم دیدیم هچ نیروی خودی آنجا وجود ندارد. در کنار رودخانه نشستیم و روستائیانی آمدند و گفتند که عراقی ها حدود دو ساعت پیش اینجا را تخلیه کردند. حال دو سه روز از عملیات طریق القدس گذشته بود.من در آن زمان که ریاست حفاظت نیروی زمینی را به عهده داشتم معترض شدم. گفتم اکنون که اینجا هیچ نیروی خودی نیست. به چه دلیل فرمانده نیروی زمینی را آورده ایم اینجا؟ اگر ایشان اسیر شود چه جوابی باید به ملت بدهیم؟ شهید صیاد شیرازی گفت: در حال حاضر چنین احتمالی وجود ندارد. آنگاه شهید آبشناسان از خاکریزی بالا رفت و نقشه عملیاتی منطقه را برای شهید صیاد توجیه کرد، و وضعیت جبهه خودی و جبهه دشمن تا عصر روز 13 آذر برای فرمانده نیروی زمینی مشخص شد. شهید صیاد از افسران همراه پرسید اگر عراقی ها از آن محور که هیچ نیرویی آنجا نداریم پاتک کنند ما باید چه کار کنیم؟ شهید صیاد پیش بینی کرده بود که عراقی ها قطعاً دوباره به این منطقه حمله خواهند کرد.
شبانگاه به قرارگاه بازگشتیم. حدود ساعت 24 نیمه شب بچه های سپاه پاسداران که در حال شنود سیستم مخابرات ارتش عراق بودند اعلام کردند یک سری پیام میان فرماندهان ارتش عراق رد و بدل شده و یکی از این پیام ها حاکی است که صدام به ارتش عراق تبریک گفته است. می خواهم این مطلب را بگویم که شهید آبشناسان که برای شناسایی منطقه فرمانده نیروی زمینی را به آن محور برده بود و موقعی که متن آن شنود به ارتش رسید، موجب شد نیروهای ارتش و سپاه پاسداران در آن محور به حال آماده باش در آیند و پاتک ارتش عراق به رودخانه سابله را به شدت شکست دهند.
به این دلیل ارتش عراق در رودخانه سابله شکست خورد که شهید حسن آبشناسان خیلی خوب شهید صیاد شیرازی را نسبت به اوضاع منطقه غرب بستان توجیه کرده بود. شهید صیاد در نتیجه رهنمودهای آبشناسان، نیروهای ارتش و سپاه را در آن منطقه مستقر کرد تا از پاتک احتمالی ارتش عراق جلوگیری کنند. شهید صیاد ساعت یک و نیم بامداد نیروها را با بی سیم هدایت کرد و این نیروها توانستند پاتک ارتش عراق را با شکست مواجه سازند و این به برکت عملیات شناسایی شهید آبشناسان بود. بعد از این قضیه بود که شهید صیاد، شهید آبشناسان را به فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) منصوب کرد.
می خواهید بگویید که شهید حسن آبشناسان برای انجام عملیات شناسایی به منطقه غرب بستان رفته بود که شهید صیاد و جنابعالی به طور اتفاقی او را در کنار پل رودخانه نیسان دیدید؟
من همراه شهید صیاد شیرازی برای بازدید از منطقه عملیات طریق القدس به آنجا رفته بودیم که ناگهان شهید آبشناسان را دیدیم. آنجا مسائل زیادی وجود داشت. از جمله یک عراده توپ 105 میلیمتری اتریشی غنیمتی وجود داشت که بچه های بسیج می خواستند آن را جمع آوری و به پشت جبهه منتقل نمایند، ولی با این کار آشنایی نداشتند. شهید صیاد شیرازی از خودرو پیاده شد و بچه ها را برای جمع آوری و انتقال آن عراده توپ راهنمایی کرد. بنابراین در مسیر بستان به مرز عراق یعنی از طرف شرق به غرب که در حال حرکت بودیم، شهید آبشناسان را آنجا دیدیم.می خواهم بگویم اولین دیدار من با شهید آبشناسان آنجا اتفاق افتاد. لحظه ای خیلی مهمی بود. وقتی شما اولین بار کسی را در حال نماز می بینید. این دیدار از نظر روانشناسی و معنوی خیلی مؤثر است. بعد از بازدید از منطقه شهید آبشناسان ما را از طریق دیگری و از سمت جنوب بستان به قرارگاه بازگرداند. اولین دیدار من با آبشناسان در جبهه و در عملیات طریق القدس بود. در زیر پل یک رودخانه خشک و در حال به جای آوردن نماز او را دیدم. علت اینکه زیر پل نماز می خواند، می خواست با آرامش نماز بخواند.
شهید آبشناسان دقیقاً از چه تاریخی از جبهه جنوب به کردستان منتقل شد؟
بعد از عملیات طریق القدس بود. شهید صیاد شیرازی قبل از اینکه به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شود، فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) را به عهده داشت. در آن زمان سرهنگ کوچک زاده رئیس وقت ستاد نیروی زمینی که چند سال بعد فرماندهی ژاندارمری را به عهده گرفت، شهید حسن آبشناسان را بعد از عملیات طریق القدس به فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) منصوب کرد، و از سال 1360 تا 1362 فرماندهی این قرارگاه را به عهده داشت.جنابعالی در آن مرحله در چه نهادی خدمت می کردید؟
در فروردین سال 1364 و بعد از عملیات بدر که شهید صیاد قرارگاه کمیل را در منطقه طلائیه تشکیل داد، از من دعوت کرد با این قرارگاه همکاری کنم. این قرارگاه توانسته بود جلو پاتک های عراق را بگیرد. قبل از آن تاریخ فرماندهی قرارگاه شمال غرب (قرارگاه حمزه سید الشهداء) را به عهده داشتم، و با حفظ سمت حدود 45 روزی هم در قرارگاه کمیل خدمت کردم. آنجا اتاق استراحتگاه من و شهید آبشناسان و امیر احمد دادبین فرمانده پیشین نیروی زمینی و مرحوم سرهنگ بهرام طاهری در یک سوله قرار داشت. آبشناسان به عنوان افسر عملیات در قرارگاه کمیل حضور داشت و فرماندهی عملیات به عهده سرتیپ کریم عبادت واگذار شده بود. شب ها در آن سوله دور هم جمع می شدیم و درباره عملیات ها تبادل نظر می کردیم و آبشناسان طرح و پیشنهاد ارائه می کرد.وجود من در قرارگاه کمیل فرصتی بود تا با روحیات و خصوصیات شهید آبشناسان بیشتر آشنا شوم. انصافاً او را از هر لحاظ فردی مؤمن، شجاع، باتدبیر، دانا و ورزیده یافتم. بگذریم از اینکه قبل از آن به مدت دو سال و نیم در کردستان فعالیت می کرد و با همکاری ارتش و سپاه عملیاتی را انجام داده بود. شب ها که در قرارگاه می نشستیم و بحث می کردیم واقعاً عاشق او شده بودم. در بحث کردستان مشکل فرماندهی داشتیم و از شهید آبشناسان خواهش کردم که آقا شما بیایید مسئولیت قرارگاه شمال غرب را به عهده بگیرید. درصدد بودیم تحولی در لشکر 23 نوهد به وجود بیاوریم. به آبشناسان پیشنهاد کردم که فرماندهی قرارگاه شمال غرب را بپذیرد و من فرماندهی لشکر 23 را به عهده می گیرم. هرچه اصرار کردم نپذیرفت. او که حدود 10 تا 12 سال از من بزرگتر بود گفت: «موقعیت شغلی برای من مسئله نیست. من فرماندهی لشکر 23 را به عهده می گیرم و شما سر جای خود در فرماندهی قرارگاه بمانید».
چون کار عملیاتی را لشکر انجام می دهد و قرارگاه نقش ستادی و برنامه ریزی دارد، شهید آبشناسان بیشتر عملیاتی بود. زمانی هم که فرمانده قرارگاه شمال غرب بود، اغلب به جای فرمانده گردان و گروهان به عملیات شناسایی و رزمی می رفت. وقتی که فعالیت قرارگاه کمیل در جنوب به پایان رسید و قرار شد به شمال غرب برگردیم، از شهید صیاد شیرازی درخواست کردم برای اجرای عملیات قادر لازم است فرمانده لشکر 23 نوهد تعویض شود و آبشناسان جایگزین فرمانده قبلی شود. شهید صیاد پرسید آیا آبشناسان این پشینهاد را می پذیرد؟
به او گفتم که من با آبشناسان صحبت کرده ام و پذیرفته است. در همان حال شهید صیاد شیرازی اطلاع نداشت که من و آبشناسان تا چه اندازه صمیمی شده ایم. شهید صیاد درباره این موضوع به طور مستقیم با شهید آبشناسان صحبت کرد و او هم آمادگی خود را برای قبول فرماندهی لشکر 23 اعلام کرد. سپس همراه شهید صیاد به منزل آبشناسان در تهران رفتیم و با خانواده و فرزندان او هم آشنا شدیم و به او گفتم که من عازم کردستان هستم تا فرماندهی قرارگاه شمال غرب را تحویل بگیرم. شما همه آماده آمدن به کردستان باشید، تا فرماندهی لشکر 23 به شما موکول شود.
گمان کنم که شهید صیاد شیرازی بعد از گذشت پنج روز شهید آبشناسان را به پادگان پاوه آورد، و او را به عنوان فرمانده لشکر 23 معرفی کرد. به محض اینکه او معرفی شد دستور اجرای عملیات قادر را هم به او ابلاغ کردیم. یعنی همان روز ایشان نشست پای کار طراحی عملیات قادر. چون قبلاً با قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) کار کرده بودیم، در اولین روز فرماندهی اش طرح عملیات قادر را برنامه ریزی کرد. جابجایی های مقدماتی فرماندهان یگان ها هم از همان روز شکل گرفت. البته مقدمات کار آماده سازی عملیات قادر حدود یک ماه طول کشید و به همراه یکدیگر به عملیات شناسایی می رفتیم.
عملیات قادر دقیقاً در چه محوری به مورد اجرا گذاشته شد؟
عملیات قادر در محور غرب اشنویه در منطقه سیدکان در داخلِ خاک عراق و با همکاری پیشمرگان کرد گروه بارزانی به مورد اجرا گذاشته شد. طرح عملیات قادر خیلی مفصل است و گمان کنم در این گفت و گوی کوتاه نمی گنجد. ولی به طور خلاصه می گویم که شهید آبشناسان در این عملیات خیلی زحمت کشید. بی اندازه زحمت کشید. نظر به اینکه در شب عملیات بر اثر اصابت ترکش گلوله توپخانه مجروح شده بودم و از صحنه خارج شدم و شهید صیاد شیرازی که قرار بود از همان شب بر عملیات نظارت کند، نقشی که به من واگذار شده بود به عهده گرفت و جای من نشست و فرماندهی عملیات را تا آخر ادامه داد. عملیات قادر عملیات عجیبی بود. حدود چهار ماه و چند روز طول کشید. از زمان آغاز عملیات تا پایان آن در سرتاسر جبهه ها آرامش داشتیم. عراق بیش از 12 تیپ از نیروهای خود را از جنوب به شمال کشاند و در آن مدت جبهه های نبرد در محور سیدکان خلاصه شده بود.بحث اجرای عملیات قادر به این دلیل بود که بعد از عملیات بدر فرماندهان سپاه به آقای هاشمی رفسنجانی گفته بودند که ما تا یک سال آینده نمی توانیم عملیات کنیم. همین طور هم شد. یعنی میان عملیات بدر تا عملیات والفجر هشت دقیقاً یک سال فاصله وجود داشت. در این فاصله عملیات قادر حدود شش ماه دشمن را درگیر کرده بود.
اهداف عملیات قادر چه بود؟
عملیات قادر چند هدف داشت. اصل عملیات درگیر کردن دشمن بود. موقعی که فرماندهان سپاه پاسداران با آقای هاشمی رفسنجانی در جماران جلسه تشکیل دادند و گفتند ما یک سال فرصت می خواهیم، آقای هاشمی گفت این طور جایز نیست. ما باید دشمن را درگیر کنیم. اصولاً طرح اولیه این بود که عملیات محدودی در منطقه سیدکان انجام دهیم و بارزانی ها را در این منطقه مسلط کنیم. چون بارزانی ها با ارتش همکاری می کردند و ارتش هم از قبل منطقه عملیات قادر را شناسایی کرده بود، قرار شد آن منطقه را پس از آزادی به آنها بسپاریم. یعنی هدف اصلی گرفتن زمان بود.یعنی نمی خواستید به ارتش عراق فرصت نفس کشیدن بدهید تا نیروهای خود را تجدید قوا کند؟
آری. همین طور است.از ولایتمداری و اخلاق و میزان پایبندی شهید آبشناسان به فرامین امام (ره) چه اطلاعی دارید؟
آبشناسان یک افسر نیروی مخصوص به تمام معنی ورزیده بود. وقتی که از روی تعدادی سرنیزه تفنگ های ام- یک شیرجه می رود، این حرکت نشان می دهد که بدن ورزیده ای داشت. افزون بر این بر شناخت و مطالعه قرآن کریم و نهج البلاغه تسلط کامل داشت. عاشق آقا امیر المؤمنین (ع) بود. اهل مطالعه و تحقیق بود. خیلی ساده زیست بود. برای نظام جمهوری اسلامی خیلی کم خرج بود. اهل تشریفات نبود و واقعاً برای نظام هزینه نداشت. زمانی که فرماندهی قرارگاه شمال غرب را برعهده داشت در منطقه همیشه با وانت و بدون اسکورت رفت و آمد می کرد. همچون شهید صیاد شیرازی آدم بسیار خاکی و در عین حال شجاع بود. در مراحل سخت نبرد شخصاً حضور پیدا می کرد. واقعاً عاشق شهادت بود.وقتی که خبر شهادت آبشناسان را شنیدید چه واکنشی نشان دادید؟
موقعی که شهید آبشناسان به شهادت رسید، من در حال مجروحیت در بیمارستان بستری بودم. خیلی متأثر و ناراحت شدم. حتی قادر نبودم در تشییع جنازه او شرکت کنم. انصافاً یک انسان وارسته ای بود که توی دل همه جا داشت. بیشترین کسی که او را قبول داشت شهید بروجردی بود.در دوران دفاع مقدس همه قدرت های بین المللی به نفع رژیم صدام بسیج شده بودند. بفرمایید که رمز پیروزی ملت مسلمان ایران در این جنگ چه بوده است؟
حضرت امام خمینی (ره) این فرزند حضرت زهرا (س) چنان ملت و کشور را متحول کرد که ملت ما هشت سال تنها با عراق نجنگید، بلکه با همه دنیا جنگید. به اعتقاد من یکی از مؤلفه های بزرگ و تأثیرگذار در جنگ که این جوانان را منقلب کرد و توانستیم هشت سال مقاومت کنیم، مدیریت و فرماندهی و نفوذی که حضرت امام (ره) در جان و دل تک تک جوانان عزیز داشت و موجب موفقیت ما شد. بنده خودم این جوری حس می کردم. گاهی که کم می آوردم پای یک سخنرانی حضرت امام (ره) می نشستم یا دیداری که با حضرت امام داشتم همه چیز را فراموش می کردم. فاکتور اول، مدیریت امام نقش تعیین کننده داشت. فاکتور دوم حقانیت ملت ما بود. وقتی پای حق و حقیقت به میان می آید، همه مردم متحد می شوند. فاکتور سوم وحدتی که بین نیروهای مسلح ارتشی، سپاهی و ژاندارمری وجود داشت. بین نیروهای مسلح و مردم وجود داشت. همیشه هم اینجوری بوده است.وقتی مظلوم واقع می شویم، الان هم چنین است. در حوادث سال 1388 و در راهپیمایی های گذشته شاهد بودید که مردم ما چگونه متحد شدند. اگر مشکل درونی نداشته باشیم، هیچ کاری از دست دشمن بیرونی ساخته نیست. این ها عامل اصلی موفقیت ملت ما بود. وگرنه در جنگ از نظر سلاح و مهمات خیلی کمبود داشتیم. در اواخر سال 1366 حتی برای تهیه جیره غذایی پرسنل مشکل داشتیم. فراموش نمی کنم که بنده فرمانده گروه توپخانه بودم و خیلی از روزها که می خواستیم برای پرسنل آبگوشت تهیه کنیم با کمبود گوشت مواجه بودیم. آبگوشت ها بدون گوشت بود. با نخود و سیب زمینی غذا تهیه می کردیم. ولی همه افراد ملت با عشق و علاقه و بدون توقع راه شان را ادامه دادند. نه کسی انتظار فوق العاده شغلی داشت و نه بحث حقوق بود. در ارتش افرادی داشتیم که سال ها با همسر و فرزندان شان تماس نداشتند. هشت سال تمام زن و بچه شان را ندیده بودند. از خانه که می آمدند بیرون ارتباط شان با خانه قطع می شد. خانه شان استیجاری بود. همین افرادی که به دیدارشان می رفتیم هیچ توقعی نداشتند. در نهایت اسلام، میهن و ولایت فقیه ملاک مردم بود. همین عوامل موجب شد پیروز شویم. امروز هم چنین است. اگر از فزون خواهی دست برداریم در همه صحنه ها پیروز خواهیم بود. در حال حاضر جوانان ما همچون جوانان دوران هشت سال دفاع مقدس در صحنه حضور دارند. خدا نکند شرایط گذشته تکرار شود. اگر شرایطی مانند گذشته بر ما تحمیل شود، امروز به مراتب بهتر از گذشته خواهیم جنگید. جوانان کنونی ما بهتر از گذشته خواهند جنگید. برای اینکه پشتوانه دارند. ما که آن زمان عقبه ای نداشتیم. جوانان ما در هشت سال دفاع مقدس که عقبه ای نداشتند، این جوری جلو آمدند پای کار. امروز که تجربه هشت سال دفاع مقدس را دارند تجربه عملیاتی خوبی دارند. بنابراین هیچ جای نگرانی وجود ندارد.
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83