نویسندگان
عباس عراقچی
مهدی سبحانی
عباس عراقچی
مهدی سبحانی
3. مدل همکاری- تقابل در روابط امریکا و چین
آنچه که دولت ها انجام می دهند وابسته به این است که هویت ها و منافع آنها چیستند؟ اما سؤال اساسی این است که هویت ها و منافع دولت ها چگونه ساخته می شوند؟ در این رابطه بهتر است از نگاه هستی شناختی سازه انگاران کمک بگیریم. اما سؤال اساسی این است که هویت ها و منافع دولت ها چگونه ساخته می شوند؟ در این رابطه بهتر است از نگاه هستی شناختی سازه انگاران کمک بگیریم. نقطه کانونی در رهیافت سازه انگاری، هویت کنشگران است. هویت عبارت از فهم ها و انتظارات در مورد خود که خاص نقش است. هویت ها ذاتاً اموری رابط ای اند. اینکه «خود» خود را دوست، رقیب یا دشمن «دیگری» بداند، تفاوت زیادی در تعامل میان آنها ایجاد خواهد کرد و در این تعامل است که هویت خود و دیگری به عنوان دوست، دشمن یا رقیب شکل می گیرد (مشیر زاده، 1385: 332). بسته به میزان یگانگی خود و دیگری، برداشت از امنیت می تواند تعارض آمیز، رقابتی یا مبتنی بر همکاری باشد. از نظر سازه انگاران هویت ها در ارتباطات شکل می گیرند، این هویت ها منافع را می سازند و منافع رفتارها را مشخص می کنند.بر این مبنای هستی شناختی، ایالات متحده امریکا چه برداشتی از چین دارد و رشد چین را چگونه تفسیر می کند؟ چنانچه امریکا، چین را به عنوان دوست در نظر بگیرد، رشد چین برای آن کشور نگران کننده نیست و یک چین قدرتمند می تواند روابط نسبتاً صلح آمیزی با همسایگان خود و از جمله با امریکا داشته باشد. در این صورت مدل تعامل امریکا با چین بر مبنای همکاری است. اما اگر تلقی امریکا از چین به عنوان تهدید باشد، آن وقت رشد چین تهدید کننده منافع ملی امریکا و متحدان آن کشور و عاملی برای بی ثباتی، رقابت امنیتی تنش زا با پتانسیل بالای وقوع جنگ در منطقه و جهان در نظر گرفته می شود و مدل تعامل امریکا با چین، رقابت توام با تقابل خواهد بود.
برای پی بردن به این مسئله باید گفتمان های موجود در امریکا نسبت به چین و واکنش چین نسبت به این گفتمان ها و خصوصاً استراتژی جدید دفاعی امریکا را مورد توجه قرار دهیم. شاید بتوان بر مبنای این گفتمان ها مدل همکاری - تقابل را در رفتار امریکا نسبت به چین ترسیم کرد.
1- 3. برداشت امریکا از چین
1-1- 3. چین به عنوان همکار
این گفتمان نه تنها نگران رشد چین نیست، بلکه گسترش روابط اقتصادی با چین را در جهت تولید ثروت در امریکا و ایجاد اصلاحات در چین می داند. از این منظر تعامل با چین در یک روابط همکاری جویانه باعث ایجاد نهادهای همکاری بین الملل می شود و از این طریق، می توان به صلح و امنیت بین الملل دست یافت. این دیدگاه می پذیرد که سیستم بین المللی انگیزه های قوی برای دولت ها جهت کسب قدرت بیشتر برای تضمین بقای خود ایجاد می کند و در این رهگذر، چین نیز استثناء نیست. چین در جست وجوی فرصت ها برای تغییر توازن قدرت به نفع خویش است و از سویی امریکا و متحدان آن به دنبال ایجاد توازن برای کنترل چین هستند و رقابت امنیتی وجود خواهد داشت. اما این رقابت امنیتی تنش زا نخواهد بود و چین قادر است با همسایگان خود و ایالات متحده همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد. این وضعیت باعث می شود فضایی برای کسب هژمونی ایجاد نشود؛ چرا که رقبای چین علیه آن اتحاد توازن تشکیل خواهند داد. برای رهبران چین، هوشمندانه آن است که رفتاری همانند بیسمارک داشته باشند که هیچوقت تلاش نکرد آلمان را بر اروپا مسلط کند، اما آلمان بزرگی ساخت؛ درعوض هیتلر تلاش کرد تا آلمان در اروپا هژمون شود ودرنتیجه آلمان را تخریب کرد. اینکه چین می خواهد در آسیا قدرت برتر باشد، اجتناب ناپذیر است اما ساختار نظام بین الملل به چین دیکته می شود که اگر به سمت هژمونی برود، اهداف آن محدود خواهد شد. بنابراین، چین آنقدر به بیراهه نخواهد رفت که سهم خود از قدرت جهانی را به حداکثر برساند، لذا همکاری را ترجیح خواهد داد.(90: 2007 ،Mearsheimer)وجود سلاح های هسته ای، دلیل دیگری برای خوشبینی این دیدگاه است. برای هر قدرت بزرگی سخت است که وقتی توسط دیگر قدرت های بزرگ با سلاح های هسته ای تهدید میشود، گسترش پیدا کند.هند، روسیه و ایالات متحده زرادخانه های هسته ای دارند و اگر ژاپن از سوی چین احساس تهدید کند، به سرعت هسته ای خواهد شد. این کشورها احتمالاً محور یک اتحاد متوازن ضد چینی را شکل خواهند داد. در واقع، چین نسبت به اینها احتمالاً با احتیاط عمل می کند، چون از شروع یک درگیری که ممکن است مقیاس هسته ای داشته باشد، می ترسد. اقتصاد چین در سطح مؤثری بدون خطر خارجی رشد کرده است. چین به دنبال تولید و انباشت ثروت است و این کار نیازمند تسلط بر دیگران نیست. اگر چین به دنبال تسلط بر دیگران باشد، باعث مقاومت ملت های منطقه خواهد شد؛ همان اتفاقی که برای امریکا در عراق افتاد. درعصر ناسیونالیسم، توسعه طلبی هزینه های سنگینی خواهد داشت.(91: 2007,Mearsheimer)
از منظر منطق لیبرالیسم نیز استدلال های متعددی وجود دارد که فضای همکاری را در تعامل با چین ترسیم می کند. طرفداران این دیدگاه سه استدلال را مطرح می کنند: نخست؛ همکاری اقتصادی و تجاری با چین باعث افزایش منافع اقتصادی امریکا می شود؛ چرا که این همکاری بازارهای چین را به روی امریکا باز می کند و فرصت های سرمایه گذاری و صادرات عمده ای برای شرکت های امریکایی فراهم خواهد کرد. دوم آنکه همکاری با چین، به دموکراسی سازی و احترام به حقوق بشر در چین کمک می کند. از این منظر تجارت و همکاری اقتصادی با چین، گشایش اقتصادی در آن کشور را در پی خواهد داشت و در بلند مدت دگرگونی سیاسی را در چین سرعت می بخشد و باعث ایجاد طبقه متوسط با قدرت و منافع مستقل از دولت می شود. سوم؛ همکاری با چین ثبات بین المللی را خصوصاً در شرق آسیا ایجاد می کند. ادغام چین در اقتصاد جهانی، نقش آن کشور را در نظم بین المللی افزایش می دهد و مناقشه نظامی را از جذابیت می اندازد.(کالاهان، 1387: 255-253).
2- 1- 3. چین به عنوان تهدید
این گفتمان هدف نهایی چین را کسب هژمونی در آسیا می داند. در عمل برای هر کشوری دست یافتن به هژمونی جهانی ممکن نیست، چون طراحی و حفظ قدرت در گستره کره زمین بسیار سخت است. بهترین نتیجه ای که یک کشور می تواند به آن امیدوار باشد، هژمون منطقه ای است که تسلط بر حوزه جغرافیایی خویش است. دولت هایی که هژمونی منطقه ای کسب می کنند، در جست وجوی جلوگیری از نفوذ قدرت های بزرگ در دیگر مناطق جغرافیایی هستند؛ چرا که هژمون های منطقه ای نمی خواهند که رقبای همتا داشته باشند و درعوض می خواهند که مناطق در میان چند دولت اصلی تقسیم شده باشد. هدف چین به حداکثر رساندن قدرت خودش است تا مطمئن شود که هیچ قدرتی در آسیا امکان تهدید آن را ندارد( Mearsheimer 89: 2007). از این منظر، چین به دنبال تسلط بر آسیا است و یک چین به طور فزاینده قدرتمند، فشار می آورد تا امریکا نیروهای نظامی خود را از آسیا خارج کند؛ همان رفتاری که امریکا در قرن 19 با اروپائیان در نیمکره غربی داشت. امریکا یک کانادا و مکزیک ضعیف می خواست، بنابراین طبیعی است که چین، ژاپن، روسیه و هند ضعیف را بخواهد. از سویی حافظه تاریخی به امریکا می گوید که اگر می خواهد چین به هژمون تبدیل نشود، همان رفتاری را باید با چین داشته باشد که با شوروی در جریان جنگ سرد داشت. اگر در جریان جنگ سرد کشورهای اروپایی، ژاپن و حتی چین به کمک امریکا شتافتند تا نگذارند شوروی هژمون شود، امروز کشورهایی همانند هند، ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور، ویتنام و حتی روسیه می توانند متحد امریکا در برابر هژمون شدن چین باشند. اگر چنین باشد، باید دهه ی آتی را دهه ی رقابت و تنش های امنیتی بدانیم.(90: 2007, Mearsheimer)دریک جمع بندی، می توان گفت که اگر چه دیدگاه دوم تنش آفرین و تصور بدترین حالت است، اما تاریخ و رفتار گذشته امریکا در قبال چین، بیشتر مطابق این دیدگاه بوده است. از این منظر، امریکا با نیم نگاهی به دیدگاه دیدگاه خوشبینانه طرفداران همکاری با چین، استراتژی خود را بر اساس گفتمان «چین به عنوان تهدید» بنیان نهاده است. ضمن آن که نباید دیدگاه های متفاوت دولت های امریکا در قبال چین را نادیده گرفت. به عنوان مثال، بیل کلینتون منادی اتحاد راهبردی میان چین و ایالات متحده بود، اما جورج بوش، حکومت خود را با معرفی چین به عنوان رقیب استراتژیک ایالات متحده آغاز کرد و حتی این تلقی وجود داشت که جورج بوش در پی احیای فضای جنگ سرد، بر روابط با چین است. بسیاری از اعضای تیم جورج بوش (نومحافظه کاران)، دشمنی سیاسی- ایدئولوژیک خود را در برابر چین، فراتر از منافع اقتصادی کمپانی های بزرگ سرمایه گذاری امریکا در چین می دانستند. پس از حملات 11 سپتامبر، دولت امریکا خود را ناچار به همکاری با چین دید. علاوه بر همکاری های اقتصادی که منافع زیادی را برای آمریکا در بر دارد، بحران های منطقه ای، مسئله تأسیسات اتمی کره ی شمالی و موضوع تایوان، از جمله مسائلی هستند که برای حل آنها امریکا خود را نیازمند به همکاری با چین می داند. به همین علت در مناقشه ی جزیره تایوان در زمان تسلط جمهوری خواهان بر کاخ سفید، بوش جانب احتیاط را نگاه داشت و از چین حمایت نمود و در همان حال، از رئیس اجرایی جزیره تایوان خواست، از هر تلاشی که باعث بروز تنش در جزیره تایوان می شود، پرهیز کند. (موسوی نیا، 1389).
2- 3 . برداشت چین از امریکا
هر کشوری بر اساس نیازها، ارزش ها، منافع و توانمندی های خود اهدافش را تعیین و با در نظر گرفتن حداکثر سود و حداقل هزینه ها رفتار می کند. استراتژی بلند مدت چین، بر اساس تمرکز بر توسعه ی اقتصادی و تولید ثروت و قدرت شکل گرفته است. از این رو توسعه ی اقتصادی به عنوان کانال تولید ثروت و قدرت، اساس استراتژی بلند مدت چین را شکل داد. تأثیر قدرت اقتصادی در رفتار بین المللی کشورها امری بدیهی است. تنها کشورهایی می توانند در معادلات بین المللی به شکلی نهادینه و دراز مدت تعیین کننده باشند که در وهله ی اول، به یک قدرت اقتصادی تبدیل شوند ( 30-25: 2010,Buzan). از منظر استراتژیک، چین می داند که تغییر وضع موجود در نظام بین الملل، خطرات زیادی در بر دارد. آنان هنوز در تمامی مؤلفه های قدرت، توانایی به چالش کشیدن هژمونی امریکا را ندارند و بنابراین، باید استراتژی معطوف بر تغییر در درون نظام بین المللی و نه تغییر نظام بین المللی را به کار گیرند و با تکیه بر مؤلفه های اقتصادی قدرت، منافع خود را به پیش برند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سرنوشت رقت بار بلوک شرق، به نخبگان چینی آموخت به جای آن که توجه خود را تنها معطوف به بازی های امنیتی و اختلافات ایدئولوژیک با جهان سرمایه داری سازند و وارد مسابقه تسلیحاتی با غرب شوند، باید با تأکید بر نو آوری، خلاقیت، تلاش و بازسازی و سازماندهی مجدد حزبی در داخل و بهره گیری از تغییرات پدید آمده در نظام بین الملل، با تقویت بنیان های اقتصادی، جایگاه خود را در هرم قدرت جهانی ارتقا دهند. بر همین اساس، از سال 1987، چین پای در مسیری گذاشت که تاکنون همچنان استمرار یافته است و هر نسل از نخبگان این کشور بر اساس مقتضیات زمان، دکترین خود را تدوین و به مرحله اجرا در آورده اند.اگر چه چین بر مبنای استراتژی توسعه محور خود تعامل و همکاری با جهان را مد نظر قرار داده و سیاست خارجی آن جاده صاف کن توسعه اقتصادی آن کشور است و فرایند رشد و توسعه اقتصادی این کشور نیازمند فضایی توأم با آرامش و پرهیز از تنش می باشد و اگر چه نسل های آتی رهبران چین همچنان خواهند کوشید تا جامعه بین المللی را مطمئن سازند که چین هر قدر قوی باشد، تهدیدی برای همسایگان و آرایش سیاسی جهان نخواهد بود، اما رهبران چین در مسیر تحقق رؤیای «چین بزرگ تر» که با الحاق تایوان به خاک اصلی صورت واقعیت خواهد یافت، گام بر می دارند و در این راستا تمامی توان خویش را بسیج خواهند کرد و چلاش هایی جدی تر با قطب های قدرت جهانی به ویژه ایالات متحده امریکا پیدا خواهند کرد ( وردی نژاد، علمایی فر و قاضی زاده، 1390 : 374-370) . از سوی دیگر رفتار چین را نمی توان مستقل از رفتار رقبای آن تعریف کرد. در بحث هویت، از منظر سازه انگاران گفتیم که هویت ها ذاتاً اموری رابطه ای هستند و باید به عنوان مجموعه ای از معانی تلقی شوند که یک کنشگر با در نظر گرفتن چشم انداز دیگران به خود نسبت می دهد. بنابراین، اگر بخواهیم رفتار چین در قبال امریکا را بفهمیم، ابتدا باید تأثیر استراتژی امریکا در قبال چین بررسی شود. ایالات متحده با درک ورود چین به فضای استراتژیکی امریکا در آسیا - پاسفیک، در فترت بعد از یازده سپتامبر، از یک سال قبل به احیای رهبری و برتری نظامی خود در آسیا ـ پاسفیک پرداخت. احیای رهبری و برتری نظامی امریکا در آسیا - پاسفیک، دو ستون اساسی دارد (2012, Capila):
* تفاوت نظامی چین با ایالات متحده عریض تر خواهد شد؛
* تهدید سیاسی و نظامی چین علیه همسایگانش خنثی می شود؛
* به لحاظ نظامی چین محدودتر خواهد شد؛
* استراتژی توان و اقدامات بلند مدت چین برای جلوگیری از ورود امریکا به منطقه و ممانعت از استفاده مؤثر از ابزارهای در دسترس آن کشور (1) وهمچنین استراتژی توان و اقدامات کوتاه مدت و میان مدت برای محدود نمودن آزادی عمل منطقه ای امریکا(2) توسط چین را رقیق می کند؛
* چین توسط امریکا و با کمک دیگر کشورها و به نام دفاع از ارزش های جهانی، در دریای چین جنوبی محاصره می شود؛
* ایالات متحده با تمرکز روی قدرت نظامی هوایی و دریایی خود، به تضعیف قدرت نظامی چین خواهد پرداخت.
در چنین وضعیتی، چین در قبال امریکا چگونه رفتار خواهد کرد و چه واکنشی از خود نشان خواهد داد؟ چین و امریکا از زمان ظهور چین کمونیست در سال 1949، در تقابل بوده اند. چین درسال 1950، علیه امریکا وارد جنگ کره شد و مانع از پیروزی امریکا گردید. صرف نظر از اینکه ممکن است دو کشور از منافع استراتژیک مشترک بهره ببرند، جامعه ی دو کشور نیز به لحاظ ساختار داخلی در وضعیت تقابل بوده اند. اما تقابل امروزین چین و امریکا بیشتر به دلیل قدرت اقتصادی عظیم چین است که زمینه ساز سریع ارتقاء ماشین نظامی چین شده است. با پایان قرن 20، علی رغم وجود ادبیاتی همچون تماس توأم با همکاری یا تماس توأم با رقابت، تصویر برجسته در ادراک دو طرف، تهدید بوده است. رهبران چین طی دهه اول قرن 21 کوشیدند از درگیر شدن در چالش های بزرگ موجود در سطح بین المللی پرهیز کنند و بستری آرام برای ادامه رشد چین فراهم آورند. آنان در نظر داشتند تا با استفاده از فرصت موجود در سطح نظام بین الملل، برنامه ای را پیش برند تا به موجب آن چین در سال 2015، تعریفی جدید از خود در نظام بین الملل ارائه دهد که بر اساس آن هر گونه آسیب به اقتصاد و تمامیت ارضی این کشور، بیش از هر چیز به زمان نیاز دارد تا اقتصادش هر چه بیشتر ریشه های خود را در عرصه های گوناگون جهانی بگستراند و در عین حال، از وابستگی خود به ویژه در بخش انرژی به دنیای خارج کم کند.
از منظر پکن، درگیر شدن رقبای قدرتمند، به ویژه امریکا در مسائل بین المللی، فرصتی است که برای چین گوهر زمان را به ارمغان می آورد؛ چنان که حوادثی نظیر 11 سپتامبر و حمله به افغانستان و عراق و دیگر مسائل خاورمیانه، سرمایه ای جهت حفظ برتری تجاری پکن و خرید زمان به سود این کشور شد (وردی نژاد، علمایی فر و قاضی زاده، 1390: 363). حوادث یازده سپتامر و همراهی چین با مداخلات نظامی امریکا، باعث وقت گذرانی امریکا نسبت به چین شد. چین ماهرانه از فضای بعد از 11 سپتامبر استفاده کرد و به زور وارد فضای استراتژیک امریکا در شرق و جنوب آسیا خصوصاً در پاکستان، هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ استراتژیکی شد. می شود گفت که طی سال های 2009 و 2010، چین خلاء استراتژیکی امریکا در آسیا - پاسفیک را مستقیماً با به مبارزه طلبیدن آمریکا به شکلی علنی، مبنی بر اینکه دریای چین جنوبی کانون منافع چین است، تشجیع کرد. چین با اعمال حاکمیت خود نسبت به این منطقه آماده بود تا به وسیله ی نیروی نظامی، از منافع محوری خود در دریای چین جنوبی دفاع کند ( 2012, Capila). این وضعیت باعث می شود تا چین به ایالات متحده در فضای استراتژیک محدود شرق آسیا به طور خاص و پاسفیک به طور عام، تنه بزند.
چین به مثابه قدرتی درحال رشد، سیاست های خود را به گونه ای طرح ریزی کرده است که نمی تواند بدون اعمال قدرت به هدف های راهبردی خود برسد. به عبارت روشن تر، هر چه میزان قدرت ملی چین افزایش می یابد، ضرورت های اعمال قدرت این کشور نیز تشدید می شود ( 2006, Fisher). به طور کلی استفاده از زور، همیشه نزد تصمیم گیرندگان چینی جایگاه ویژه ای داشته است. این گفته مائو که «قدرت از لوله توپ خارج می شود و اینکه سیاست با توپ کنترل می شود»، مؤید این نکته است. بنابراین، همواره باید به این موضوع توجه کرد که از دید مقام های چینی، زور ابزار مشروعی برای دستیابی به اهداف سیاست داخلی و خارجی قلمداد می شود. آنها همواره بر استفاده از زور برای نیل به طیف گسترده ای از هدف های خود تأکید کرده اند (عسگری، 1390: 162).
بدیهی است که تفاوت قدرت نظامی چین با امریکا قابل توجه است. چین برای کاهش این تفاوت، مدرنیزاسیون ارتش خود را در دستور کار دارد تا بتواند قابلیت های خود را افزایش دهد. در گزارش سالانه وزارت دفاع امریکا به کنگره در مورد قدرت نظامی چین در سال 2010 ، آمده است که چین اخیراً دست به نوسازی موشک های مستقر در خشکی خود زده و توان زیر دریایی های خود را افزایش داده است. این کشور همچنین توان سلاح های هسته ای خود را بهبود بخشیده است. بر اساس این گزارش، رشد سریع نوسازی و توسعه ی نظامی چین که با پنهان کاری همراه است، می تواند باعث بروز اشتباه محاسبه و سوء تفاهم شود. در سال های اخیر، هزینه های نظامی چین به سرعت افزایش یافته ودر سال 2011، با 13 درصد افزایش، به میزانی تقریبی 91 میلیارد و 500 میلیون دلار رسیده است. به موجب گزارش پنتاگون، چین در حال گسترش برتری نظامی خود در منطقه و نوسازی نیروی نظامی آن کشور است. بر اساس این گزارش، چین ارتقای توان نظامی خود را در یک برنامه مدون و دراز مدت شامل مدرن سازی نیروی نظامی، تسلط بر تنگه تایوان، فعالیت های سایبری، موشک های ضد بالستیک، هواپیماهای پیشرفته، موشک های کروز و زیر دریایی ها در دستور کار دارد. چین همچنین در حال تقویت نیروهایی با توانایی حمله به اهدافی در آسیا و حتی مناطق دورتر است.
بودجه دفاعی چین برای سال 2012، در راستای برنامه «انقلاب در امور نظامی»، همچنان افزایش پیدا می کند. دولت چین، بودجه نظامی سال 2012 را 106 میلیارد دلار اعلام کرده که نسبت به سال قبل، 11/2 درصد افزایش نشان می دهد که البته این میزان تنها 1/28 درصد از تولید ناخالص داخلی چین را در بر می گیرد. این بودجه در برگیرنده هزینه های پرسنلی، هزینه های آموزشی و نگهداری و هزینه های تجهیزاتی است. در باره ی رقم واقعی هزینه دولت چین برای امور دفاعی این کشور، تردید وجود دارد. دولت چین در سال 2009، بودجه دفاعی رسمی کشور را 70 میلیارد دلار عنوان کرده بود، اما برخی از کارشناسان این رقم را تا 150 میلیارد دلار بر آورده کرده بودند. بررسی بودجه دفاعی چین در سال 2012، نشان می دهد:
1. بودجه دفاعی چین همچنان در راستای برنامه نوسازی نیروهای نظامی قرار دارد.
2. این بودجه از برنامه های نظامی و افزایش قدرت چین حمایت می کند.
3. تمرکز هزینه های نظامی امسال دولت چین، همچنان بر منطقه آسیا ـپاسفیک خواهد بود. بنابراین، می توان گفت که چین با افزایش قدرت نظامی، به دنبال حضور گسترده تر در منطقه آسیا - پاسفیک و اقیانوس هند است.
4. افزایش هزینه مقابله با دزدان دریایی، ممکن است به بر پایی نخستین پایگاه چین در اقیانوس هند بیانجامد ( Singh & Kumar, 2012).
در مجموع می توان واکنش چین را در قبال امریکا این گونه ارزیابی کرد که در کوتاه مدت، چین ممکن است ترجیح دهد که منتظر بماند تا تمام ابعاد استراتژی دفاعی امریکا آشکار شود. این موضع به دو دلیل است: اول، آنکه این سیاست اعلامی امریکا ممکن است بیشتر بلوف باشد. البته این احتمال وجود داشت که اگر رامنی انتخاب شود، سیاست تندتری را نسبت به چین اتخاذ کند. در میان مدت انتظار می رود چین برنامه های ابتکاری را برای ارتقاء و ساخت نیروی هوایی و دریایی خود اجرا کند، قابلیت زرادخانه های نظامی هسته ای خود را ارتقاء دهد و به گسترش توانایی های جنگ سایبری بپردازد. در دراز مدت، چین تلاش خواهد کرد قابلیت های خود برای جنگ در فضا را گسترش دهد. چین گام های سریعی را در جنگ الکترونیک و جنگ سایبری برداشته است و بسیاری از تحلیل گران اعتقاد دارند که چین می تواند به امریکا در این زمینه ضربه بزند و تهاجم امریکا علیه چین را آرام تر کند. در هر صورت ، از نظر چین اصلی ترین علت حضور نظامی امریکا در روند معادلات نظامی - امنیتی آسیا و اقیانوس آرام، مهار کردن چین به عنوان یک بازیگر مهم در معادلات منطقه ای است. این دیدگاه چین، بخشی از سیاست کلان پکن درباره نظم جدید بین المللی به شمار می رود؛ زیرا چین معتقد است نظام بین المللی مطلوب، همان نظام چند قطبی است که با نظام بین المللی مورد نظر امریکا نه تنها متفاوت بلکه در تعارض است. نخبگان چینی معتقدند، کنترل و مهار کردن چین در نظام امنیتی شرق آسیا، بخشی از راهبرد کلان نظام تک قطبی دلخواه امریکاست. در همین ارتباط ژنرال های ارتش خلق چین نیز معتقدند امریکا با تلاش در جهت تغییر محیط امنیتی شرق آسیا، درصدد جذب و هضم کره شمالی، جلوگیری از قدرت روسیه و تشکیل نظام امنیتی منطقه ای با محوریت خود و یا مشارکت ژاپن، کره جنوبی، تایلند، فیلپین و تایوان است. به طور قطع، چینی ها از روندی که از آن به شبیه سازی مدل امنیتی خلیج فارس در شرق آسیا تغییر می شود، نگران خواهند بود (موسوی نیا، 1389).
نتیجه گیری: تقابل سرد در آسیا
گرچه امریکا از سال ها پیش بر منطقه آسیا- پاسفیک متمرکز بوده، اما در هیچ دوره ای، این منطقه به این اندازه در نقطه کانونی تصمیم گیران نظامی و امنیتی امریکا نبوده است. در این پژوهش فرضیه ای را مطرح کردیم که سه فرض متداخل را در بر می گیرد:1. تمرکز استراتژی دفاعی امریکا در آسیا- پاسفیک، به دلیل شکل گیری آینده سیاست بین الملل در قاره کهن است.
2. تمرکز استراتژی دفاعی امریکا در آسیا با منطق سیاست خارجی امریکا و منافع مجتمع صنعتی - نظامی آن کشور انطباق دارد.
3. تمرکز نظامی امریکا در آسیا - پاسفیک، جنگ سرد دیگری را در این منطقه رقم خواهد زد.
دو فرض اول و دوم معطوف به دلایل تمرکز امریکا در آسیا است و فرض سوم، پیامدهای استراتژی دفاعی جدید امریکا در قاره آسیا را مد نظر قرار می دهد.
در سنجش فرض اول گفتیم که یکی از دلایل تمرکز امریکا در آسیا متمرکز شدن 50 درصد تولید ثروت در این منطقه است. همزمان با جابجایی مرکز ثقل تولید ثروت از حوزه اقیانوس اطلس که سواحل شرقی امریکا را با اروپا پیوند می دهد به شرق آسیا، به تدریج از اهمیت حوزه اقیانوس اطلس کاسته می شود و حوزه اقیانوس آرام جای آن را می گیرد. کاهش نیروهای امریکا در اروپا که در استراتژی جدید دفاعی امریکا مورد تأکید قرار گرفته است، ناشی از همین موضوع است.
دلیل دیگری که برای تمرکز استراتژی ایالات متحده در آسیا مورد آزمون قرار گرفت، انطباق این استراتژی با منطق سیاست خارجی امریکا و منافع مجتمع نظامی صنعتی این کشور است. دو منطق واقعگرایی و لیبرالیسم، اساس سیاست خارجی امریکا پس از جنگ سرد را تشکیل داده که هر دو در خدمت رویکرد برتری جویی امریکا در جهان بوده اند. بر این اساس، امریکا پس از جنگ جهانی دوم رویکردی «مداخله گرایانه» داشته است. توسعه و پیشرفت داخلی در امریکا و تحول قابلیت های ملی آن کشور در دهه های پایانی قرن نوزدهم، زمینه های لازم برای اتخاذ سمت گیری سیاست مداخله گرایانه را در امریکا فراهم آورد. استمرار افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی و به تبع آن نظامی امریکا و همچنین ورود امریکا به جنگ جهانی اول و سپس جنگ جهانی دوم، باعث شد تا امریکا سیاست جهان گرایی و مداخله گرایانه را در پیش گیرد. ظهور امریکا به عنوان ابر قدرت جهانی بعد از جنگ جهانی دوم نیز با تکیه بر قدرت نظامی بود. قدرت نظامی پیوسته حضور خود را درمعادلات سیاسی، بین المللی و منطقه ای امریکا در دوران بعد از جنگ جهانی دوم حفظ کرده و در جنگ سرد، یکی از عوامل تعیین کننده توازن قوا میان شرق و غرب در دوره جنگ سرد بود. نیروهای مسلح به عنوان بخشی پایدار و دائمی از قدرت نظامی امریکا، پیوسته نقش تعیین کننده ای در مجموعه ی سیاستهای خارجی و امنیتی آن کشور داشته اند. اکنون ایالات متحده 10 برابر بیشتر از بعد جنگ جهانی دوم، نیروی مسلح دارد و پنتاگون 20 درصد بودجه فدرال را به خود اختصاص داده است. امریکا به تنهایی قریب به نیمی از بودجه نظامی دنیا را در اختیار دارد و سهم بخش های نظامی و صنایع وابسته به آن در اقتصاد امریکا هر روز بیشتر می شود. این وضعیت باعث شده تا ارتش در امریکا قائم به ذات باشد و بیش از آنکه در خدمت اهداف امریکا قرار گیرد، خود تبدیل به هدف شده است. پنتاگون برای اختصاص بودجه های کلان، نیازمند دستاویز تهدید منافع ملی است و در این زمینه تاکنون ماهرانه عمل کرده است.
فرض سوم نیز معطوف به رفتار امریکا در قبال چین و واکنش چین و پیامدهای آن است. در این رابطه دو گفتمان موجود در امریکا: «چین به عنوان همکار» و «چین به عنوان تهدید» را مورد بررسی قرار دادیم. برخی اعتقاد دارند تعادل استراتژیک میان امریکا و چین، بر عکس موازنه امریکا و روسیه در دوران جنگ سرد که ناشی از بازدارندگی هسته ای متقابل بود، مبتنی بر وابستگی متقابل اقتصادی است (کوهن، 1387: 542-541). این دیدگاه چین را به عنوان همکار امریکا تلقی می کند و نگران رشد اقتصادی آن نیست. دیدگاه دیگر، چین را تهدیدی برای منافع ملی امریکا و متحدان آن می داند. شاخص این دیدگاه رفتار امریکا در قبال چین و استراتژی جدید دفاعی امریکا است. رفتار امریکا در قبال چین، یاد آور جنگ سرد است. امریکا پس از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، سه الگو را اساس سیاست و رفتار خود قرار داد: الگوی اول، اتحاد با کشورهای دوست در نیمکره غربی، شرق آسیا، اقیانوسیه و غرب آسیا، الگوی دوم؛ بر مبنای توسعه ی سیاسیت سد نفوذ اتحاد شوروی که منجر به رقابت دو قدرت بزرگ برای گسترش حوزه نفوذ خود شد و در نهایت الگوی سوم؛ مداخلات نظامی مستقیم (امبروز، 1363: 128).
بر مبنای الگوهای فوق، امریکا در جریان جنگ سرد، به میزان قابل توجهی از ابزارهای اقتصادی، مالی، تجاری و تکنولوژیک بهره گرفت (کگلی و ویتکف، 1382: 434). در چهارچوب استراتژی فرهنگی، امریکا با بهره گیری از تکنولوژی پیشرفته، توسعه ی شبکه های ماهواره ای وارتباطی و فرهنگ (3)، توانست الگوی ارزشی مصرفی، شیوه تفکر و زندگی در بلوک شرق را به شدت دگرگون کند و این دگرگونی فرهنگی در بلند مدت سبب تقویت نیروهای فشار در داخل سیستم های سوسیالیستی به ویژه نظام های اروپای شرقی شد. به قول قوام، دولت به کار گیرنده ابزار فرهنگی سعی دارد در بلند مدت الگوهای رفتاری و شیوه زندگی ملت های مورد نظر خود را در جهتی که تأمین کننده منافع و خواست های آن باشد دگرگون سازد (قوام، 1383: 128). یکی دیگر از ابزارهای امریکا در دوران جنگ سرد، حقوق بشر بود. حقوق بشر در سیاست خارجی امریکا سابقه ای طولانی دارد و همه دکترین های حقوق بشری امریکا در دوران جنگ سرد و پس از آن، در جهت تحکیم نفوذ و مشروعیت بخشی به مداخله این کشور در مناطق مختلف جهان طراحی شده بود (آقایی، 1389: 37-23). استفاده از ابزار نظامی، همواره به عنوان یک وسیله استاندارد در سیاست خارجی امریکا وجود داشته است. این عنصر در دوران جنگ سرد، اهرمی اساسی برای برنامه ریزی دفاعی و امنیتی و ابزاری مؤثر برای تعقیب اهداف سیاست خارجی امریکا بوده است.( 40: 1969 ,Dean&Snyder).
اکنون به نظر می رسد الگوی رفتاری امریکا در دوران جنگ سرد، در روابط با چین نیز به کار افتاده است.
1. در بعد سیاسی، امریکا تلاش خواهد کرد با کمک متحدان خود موازنه ای جدید در برابر چین برقرار سازد تا بتواند این قدرت نوظهور را مهار و متوازن نماید. روابط استراتژیک امریکا با هند که اکنون به سومین شریک تجاری آن کشور و دومین سرمایه گذار در آن تبدیل شده و قرار دادهای نظامی و هسته ای گسترده با هند منعقد کرده است، افزایش حضور نظامی امریکا در شبه جزیره کره، استراتژی جدید در افغانستان و امضای پیمان استراتژیک با آن کشور، همگی ابعاد سیاسی تقابل سرد امریکا با چین را تشکیل می دهند. نقاط تنش آفرین در دریای چین جنوبی، این امکان را به امریکا می دهد تا قدرت چین را تضعیف کند. در این دریا اختلافاتی بر سر برخی جزایر میان چین و بعضی از کشورهای آسه آن وجود دارد و چینی ها مایلند این اختلافات را به صورت دو جانبه حل و فصل کنند. بحث هسته ای کره شمالی، مسئله تایوان و اختلاف بر سر جزایر «اسپراتلی» و «پاراسل» که شش کشور منطقه نسبت به آنها ادعای مالکیت دارند، ضمن آنکه بر هم زننده ثبات در منطقه است، زمینه ساز مداخلات خارجی نیز می باشند. امریکایی ها تلاش می کنند تا با ورود به این معضلات، آنان را به نفع خود مدیریت کنند. دراین راستا، لئون پانه تا، وزیر دفاع امریکا طی سخنانی در کنفرانس امنیتی سنگاپور، خبر از انتقال بخش قابل توجهی از ناوگان جنگی دریایی این کشور به منطقه اقیانوس آرام تا سال 2020 میلادی داد. در حال حاضر ناوگان نیروی دریایی امریکا به دو شکل مساوی در دو اقیانوس آرام و اطلس مستقر شده اند، ولی استراتژی جدید این کشور بر مبنای استقرار این نیرو تا 60 درصد در اقیانوس آرام و 40 درصد برای اقیانوس اطلس است. وزیر دفاع امریکا با رد این مسئله که افزایش حضور این کشور در منطقه اقیانوس آرام، عامل ایجاد چالش با چین است، مدعی شد که تلاش ما برای افزایش حضورمان در آسیا کاملاً با رشد و توسعه چین سازگاری دارد. اما پانه تا ضمن هشدار به مدرنیزه شدن ارتش چین، افزود که باید هوشیار، قوی و آماده مقابله با هر چالشی باشیم. نیروی دریایی امریکا در حال حاضر 285 ناو جنگی در اختیار دارد که نیمی از آن در اقیانوس آرام مستقر شده است. از این رو می توان گفت که دریای چین جنوبی، یکی از حوزه های اصلی تنش میان چین و امریکا خواهد بود. اوباما در نشست رهبران 10 کشور عضو آسه آن در 24 سپتامبر، اظهار داشت که "کشورش خواهان ایفای نقش رهبری در آسیاست."
2. در بعد اقتصادی، اگر چه همکاری های دو کشور نفع متقابل را در پی دارد، اما ایالات متحده به این همکاری ها نگاهی سیاسی با هدف تغییر دراز مدت در ساختار سیاسی چین دارد. حجم مبادلات امریکا و چین در سال 2011 میلادی، به 503/2 میلیارد دلار رسید که سهم صادرات امریکا به چین 103/9 وصادرات امریکا به چین، 399/3 میلیارد دلار بوده است. اقتصاد چین در سال 2011، 10/9 تریلیون دلار تولید کرده است که بعد از امریکا و اتحادیه اروپا در رده سوم جهان می باشد. از این میزان، چین 1/58 تریلیون دلار آن را صادر کرد. 18 در صد صادرات چین به امریکا بوده است. این در حالی است که هنگ گنگ با 13/8 درصد و ژاپن با 7/6 درصد، مقاصد بعدی صادرات چین را تشکیل داده اند. به عبارت روشن تر، می توان گفت که اقتصاد چین متکی به صادرات و صادرات چین متکی به امریکا است. چین دارای 3/2 تریلیون دلار ذخیره ارزی است که سپرده های آن در امریکا تا نوامبر 2011، 1/32 تریلیون دلار بوده است. می توان گفت که اقتصاد چین متکی به امریکا است و این بزرگ ترین اهرم امریکا در قبال چین است. اگر چه در چین حزب کمونیست حاکم است، اما سیاست های اقتصادی و تجاری آن کشور بر مبنای اقتصاد بازار می باشد. این اعتقاد در امریکا وجود دارد که گسترش همکاری های تجاری و اقتصادی با چین، باعث قدرت یافتن طبقه متوسط می شود و به تدریج این طبقه مستقل از دولت، رشد خواهد کرد و نظام کمونیستی در چین تضعیف خواهد شد. ادغام چین در اقتصاد جهانی باعث این تلقی شده که بخش ماهر اقتصادی فراملی و فرهنگ مختص به آن، یعنی «فرهنگ داووس»(4) در چین در حال شکل پذیری است. اینکه تا چه حد فرهنگ داووس می تواند در زندگی اجتماعی چینی ها رخنه کند و یا اینکه تا چه زمان نخبگان دنیای داد و ستد می توانند جزیی از قشر سرمایه دار فراملی با وجود تضاد منافع میان شرکتی که برای آن کار می کنند و سنت های فرهنگی و ملی باشند، از جمله پرسش هایی است که در حال حاضر پاسخی ندارند (ژیان یانگ، 1384: 32-31).
3. نهایتاً در بعد علمی و فرهنگی؛ نیاز چین به علم و تکنولوژی غرب، فرهنگ مصرف و حقوق بشر از ابزارهای امریکا برای متأثر ساختن جامعه ی چینی است. ورود تئوری ها و شیوه های پژوهشی غربی به چین، قدرت و حقانیت حزب کمونیست را تضعیف می کند. ورود گفتمان های جدید در چین و متفاوت با گفتمان های مارکسیستی و تأمین مالی پروژه های تحقیقاتی روشنفکران چینی و همچنین اعطای بورس های تحصیلی، از جمله ابزارهای امریکا برای متأثر ساختن جامعه دانشگاهی و روشنفکری چین است. فرهنگ مصرف، بیگ مک(5) و بلوک باسترهای (6) هالیوودی از دیگر ابزارهای فرهنگی امریکا برای تغییر ذائقه مردم چین و تضعیف فرهنگ کمونیستی و چه بسا کنفوسیوسی است. درحال حاضر، مصرف یکی از ارکان ایدئولوژیک فرهنگ عامه است و این فرهنگ نیز مصرف به مقیاس انبوه را ترویج می دهد. از اوایل دهه 1990، مصرف به صورت یک ایدئولوژی فرهنگی در جامعه ی چین رشد کرد و به آرامی جانشین ایدئولوژی مارکسیستی و هم چنین ارزش های سنتی چینی شده است. این مصرف صرفاً متوجه نیازهای روزمره زندگی نیست بلکه تمرکز بر فعالیت های درحال تبلور تفریحی و خوشگذرانی دارد که بسیاری از آنها در بطن فرهنگ عادی جای دارند. این فرهنگ به وضوح در سریال های تلویزیونی، موسیقی پاپ، فیلم و دیگر اشکال رسانه های عمومی دیده می شوند که جملگی مردم را به مصرف بیشتر دعوت می کنند (ژیان یانگ، 1384: 40) حقوق بشر نیز که در دوران جنگ سرد توسط امریکا علیه مخالفان و رقبای آن به کار گرفته می شد، ابزار دیگر امریکا برای فشار بر چین است. از نظر امریکا، چین کشوری کمونیستی با روش هایی افراطی و ضد حقوق بشر است و امریکایی ها نه تنها باید از حقوق مردم مسلمان سین کیانگ و بوداییان تبت، بلکه از نهضت فالون گونگ که در امریکا نیز هوادارانی دارد، حمایت کنند.(موسوی نیا، 1389).
نوع واکنش چین در قبال رفتارهای امریکا در سه عرصه سیاسی- امنیتی، اقتصادی و فرهنگی یکسان نخواهد بود. در عرصه سیاسی - امنیتی، پکن کوتاه نخواهد آمد؛ چرا که مهم ترین دغدغه های چین شامل «حاکمیت و تمامیت ارضی»، «چگونگی تداوم برقراری روابط دوستانه با همسایگان» و «ثبات منطقه ای»، در این عرصه قرار دارد. از این رو می توان پیش بینی کرد که مناسبات چین و امریکا در عرصه سیاسی و امنیتی، تنش آفرین باشد. عرصه اقتصادی را باید عرصه همکاری دو کشور دانست و پکن ترجیح خواهد داد از تنش در این حوزه پرهیز نماید. اما مسائل فرهنگی و موضوع دموکراسی و حقوق بشر، از زمینه های چالش زا میان چین و امریکا خواهد بود. چینی ها معتقدند که امریکا از دوران جورج واشنگتن تاکنون، همیشه صدور ارزش های فرهنگی را در زمره ی محورهای سیاست خارجی محسوب داشته و از این طریق، به مداخله در امور دیگران پرداخته است. حتی در دوران پس از حوادث 11 سپتامبر نیز که روابط چین و امریکا نزدیک تر شد و دو کشور در برخی زمینه های امنیتی نیز به تفاهم بیشتری دست یافتند، تضاد در مسائل فرهنگی و تهدیدهای مربوط آن ادامه یافت. تأکید امریکا بر مسائل حقوق بشر و دموکراسی در چین، نشان می دهد که آن کشور مایل است چین را غربی سازد.
درهر صورت، اگرچه چینی ها در ارزیابی استراتژیک خود به امریکا به عنوان عاملی بسیار مؤثر و قوی می نگرند و چگونگی ارتباط با آن کشور را با توجه به مصالح امنیتی و دفاعی خود در رأس اولویت ها قرار داده اند، اما از نظر آنان، استراتژی امریکا در دوران پس از جنگ سرد، ادامه ی سیاست های گذشته است که هدف آن برتری جویی در جهان و جلوگیری از پدید آمدن رقیب می باشد. به اعتقاد چینی ها، اصلی ترین علت حضور نظامی امریکا در روند معادلات نظامی- امنیتی آسیا و اقیانوس آرام، مهار کردن چین به عنوان یک بازیگر مهم در معادلات منطقه ای و بین المللی است. در مجموع میتوان گفت که از پایان جنگ سرد تاکنون، روابط چین و ایالات متحده در قالب گونه ای پیچیده از «رقابت و همکاری استراتژیک» قرار داشته که البته تاکنون وجه همکاری آن چشم گیرتر بوده است. اما استراتژی دفاعی جدید امریکا نشان می دهد که باید در انتظار فاز جدیدی از روابط دو کشور بود. فازی که در آن الگوی «رقابت و همکاری استراتژیک»، جایگزین الگوی «همکاری و تقابل» خواهد شد. مدلی از تعامل که می توان آن را «تقابل سرد در آسیا نامید.»
پینوشتها:
1- Anti- Access Strategy
2- Anti- Denial Strategy
3- MCWORLD.
4- این عنوان از همایش اقتصاد جهانی که هر ساله در سوئیس برگزار می شود گرفته شده است. محور اساسی این فرهنگ بازرگانی بین المللی است.
5- Big Mac
6- Blockbusters
الف-فارسی
آقایی، سید داوود. بهار 1389. تأملی بر سیاست خارجی حقوق بشری امریکا (با نگاهی به سیاست امریکا در قبال ایران)، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 4، شماره 1.
امبروز، استیفن، 1363. روند سلطه گری (تاریخ سیاست خارجی امریکا 1938-1983)، مترجم احمد تابنده، تهران: انتشارات پژمان.
جانسون، چالمرز، 1390. برچیدن امپراتوری، ترجمه خسرو کلانتری، تهران: انتشارات آگاه.
حسین زاده، حسین 1389. اقتصاد سیاسی نظامی گری امریکا، ترجمه پرویز امیدوار، تهران: نشر نی.
دان ، تیم 1383. لیبرالیسم، در جهانی شدن سیاست: روابط بین الملل در عصر نوین، جان بیلیس و استیو اسمیت، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی و دیگران تهران: انتشارات ابرار معاصر.
دهشیار، حسین. 1386. سیاست خارجی و استراتژی کلان امریکا، تهران: انتشارات قومس.
ژیانگ یان، یون. 1384. جهانی شدن اداره شده: قدرت حکومت و گذار فرهنگی در چین، در چند جهانی شدن، پیتر برگر و ساموئل هانتینگتون، ترجمه علی کمالی و لادن کیان مهر، تهران: انتشارات روزنه.
عسگری، محمود. 1390. قدرت افکنی؛ الزامی برای بازدارندگی، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
قوام، عبدالعلی. 1383. اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، تهران: انتشارات سمت.
کالاهان، پاتریک. 1387. منطق سیاست خارجی امریکا: نظریه های نقش جهانی امریکا، ترجمه: داود غرایاق زندی، محمود یزدان فام و نادر پور آخوندی، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
کگلی، چارلز و ویتکف، اوجین آر. 1382. سیاست خارجی امریکا: الگو و روند، ترجمه اصغر دستمالچی، تهران: انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
کوهن، سائول برنارد. 1387. ژئوپلتیک نظام جهانی، ترجمه عباس کاردان، تهران، انتشارات ابرار معاصر.
مشیر زاده، حمیرا. 1385. تحول در نظریه های روابط بین الملل، تهران: انتشارات سمت. موسوی نیا، سید یاسر. 1389. چشم انداز روابط چین و امریکا در http://seyedyaser.blogfa.com/post-503.aspx
واعظی، محمود. 1386. تغییر در آسیا: به سوی همکاری و هویت مشترک، وبگاه مرکز تحقیقات استراتژیک.
واعظی محمود. مرداد 1386. الزامات همگرایی، مجله همشهری دیپلماتیک، سال دوم، شماره شانزدهم.
ورودی نژاد، فریدون، علمایی فر، ابوالفضل و قاضی زاده، شهرام. 1390. اژدهای شکیبا: چین دیروز، امروز و فردا، تهران: انتشارات اطلاعات.
هالستی ، کی. جی. 1373. مبانی تحلیل سیاست بین الملل، ترجمه بهرام مستقیمی طارم سری، تهران: انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
ب- انگلیسی.
Associated press,Billion paid to firms that Defrauded pentagon, http://www.armytimes.com/news/2011/02ap-billions-paid-to-firms-that-defrauded-pengaton-020211/
basevich, andrew j. 2005. the new american Millitarism: How americans are seduced By war,oxford university press.
Buzan, Barry .2010."china in international society: is peaceful Rise possible", the chinese JorNal of international politics , No 8.
council of foreign relation. 2012. "preventive priorities survey", in: http://www.cfr.org/conflict -prevention/preventive -priorities-survey-2012/p26686.
cyper ,james. january/february 2002."return of the iron triangle : Iron triangle:the news military Buildup", Dollars & sense, no . 239.
Dickinson, laura A. 2011.outsourcing war & peace, preserving public values in a world of privatized foreign affairs, yale university .
fisher , Richard . april 13, 2006. "china's power projection ",wall street journal.
Gilpin , R. 1975.us power and multinational corporation, new york: basic books.
Glaser l.charles . 2007." Realism", in contemporary security studies, Edited by Alan colins, second Edition, oxford university press.
john j, Mearsheimer. 2007 . "structural realism, in: international relations theories, edited by tim dunne _ miLlja kurki and stive smith , 2nd edition , oxford university press.
kapila, subhash. 2012. china: strategic Impact of united state, defense strategic Review . http://www.southasiaanalysis.org%5cpapers49%5cpaper4881.html.
kohli , Harinder s., sharma, ashok and sood, anil . 2011. asia 2050: realizing the asian century , SAGE publications ,second printing
pentagon Report.2011. http://www.defense .gov/pubs/2012_CMPR_Final.pdf. singh, k. Natwar. 2006. keynote address. Europe and asia :perspectives on the Emerging international .new Delhi : lancer publishers.
singh, Mandip and kumar lalit. 2012. "china's Defense Budget 2012:An Analysis".http://www.idsa.in/system/files/IB_ChinasDefenceBudget2012_Mandiplalit.pdf.
منبع مقاله:
فصلنامه روابط خارجی،سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1391
/م