وراثت اصطفائی مقامات الهی (1)

یکی از دلایل عمده ی حجیت اهل بیت (علیهم السلام) و ولایت آنان بر دین و امت، ارث بردن ایشان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ به طوری که اصل وراثت مقامات و مناصب الهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) این ولایت را
شنبه، 2 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وراثت اصطفائی مقامات الهی (1)
وراثت اصطفائی مقامات الهی (1)

 

نویسندگان: شیخ محمد سند/ محمد فرید انصاری




 

مقدمه

یکی از دلایل عمده ی حجیت اهل بیت (علیهم السلام) و ولایت آنان بر دین و امت، ارث بردن ایشان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ به طوری که اصل وراثت مقامات و مناصب الهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) این ولایت را برای اهل بیت (علیهم السلام) اثبات می کند.
در آیه ی شریفه «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفاً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراًً»، (1) خداوند متعال ضمن اشاره به ولایت عامه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر امت، این نکته را بیان می دارد که اولواالارحام از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دستیابی به این مقام و منصب (ولایت بر امت) نسبت به مؤمنین- خواه از مهاجرین و خواه از انصار- اولویت دارند. (2)
نکته ای که باید به آن توجه نمود این است که اهل بیت (علیهم السلام)- غیر از مقام نبوت و رسالت- وارث همه ی مقامات الهی، غیبی، اعطایی و لدنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و این مسئله، منافاتی با وراثت اموال که از مفهوم لفظ وراثت برداشت می شود ندارد.
در مصادیق آنچه که انبیا به ارث می گذارند بین اهل سنت و امامیه اختلاف زیادی وجود دارد؛ چنان که برخی آن را فقط در علم و نبوت خلاصه کرده اند و برخی نیز میراث پیامبران را همانند میراث سایر مردم- یعنی هر آنچه که از مورّث به وارث منتقل می شود اعم از اموال و حقوق قابل انتقال- پنداشته اند. اما قول صحیح آن است که ارث را شامل تمامی موارد فوق بدانیم؛ طوری که هم مقامات معنوی را در برگیرد- مثل علم و نبوت- هم شئون مالی را و هیچ دلیلی که ارث را مخصوص یکی از این دو دسته بدانیم وجود ندارد.
در این نوشتار، ابتدا اقوال فریقین را در این باب ذکر می کنیم و سپس با استفاده از آیات قرآن، نظریه ی امامیه را در مسأله وراثت انبیا به اثبات می رسانیم.

دیدگاه علمای اهل سنت در مسأله ی «وراثت نبوی»

1- آلوسی:

وی ذیل آیه ی شریفه «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَ کَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً »(3) می گوید:
«شیعیان با استناد به این آیه معتقدند که اموال انبیا از ایشان به ارث می رسد؛ زیرا معنای حقیقی کلمه ی وراثت، وراثت در اموال است و دلیلی نیز برای صرف نظر کردن از این معنای حقیقی- و استعمال در معانی دیگر- وجود ندارد».
سیوطی نیز به نقل از عکرمه، مجاهد و ابوصالح، معنای «وراثت مالی» را برای این آیه ذکر کرده است نه «وراثت نبوت» را.
اما اعتقاد اهل سنت این است که انبیا نه مالی به ارث می برند و نه خود ارثی می گذارند. علمای شیعه نیز احادیثی را در این باب نقل کرده اند؛ کلینی در کتاب کافی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: «همانا دانشمندان وارثان پیامبرانند، به این دلیل که انبیا درهم و دینار از خود بر جای نگذاشته و فقط احادث آنان به ارث می ماند. پس هر کس تفقه در احادیثشان نماید، بهره ی فراوان برده است».
معنای حقیقی وراثت نیز وراثت مالی نیست؛ بلکه معنایی فراتر از آن بوده و علم و منصب را نیز در برمی گیرد. حداقل می توانیم بگوییم که این معنای عام، معنای مجازی وراثت است؛ ولی مجازی که متعارف و مشهور است. در قرآن نیز این معنا فراوان به کار رفته است؛ آیاتی مانند: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا»(4)؛ «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»(5)....(6)

2- فخر رازی:

او ذیل آیات شریفه ی «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً»(7) و «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَ کَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً»(8) می گوید:
منظور از موالی کسانی هستند که پس از او جانشین و عهده دار اموراتش می شوند- خواه در سیاست و خواه در اموالی که داراست و یا در سرپرستی امر دین- و معمول این است که هرکس که جایگاه نزدیک تری نسبت به سرپرست دینی مردم داشته باشد، جانشین متعیّن او خواهد بود.(9)
وی در پاسخ به این اشکال که نبوت، ارث بردنی نیست، می گوید:
این که در مورد مال می گوییم پسر از پدر به ارث می برد، به این معناست که پسر در مورد اموال، جانشین پدرش می شود و همان فوایدی که از بابت تصرف در اموال نصیب پدرش گشته بود، برای پسر نیز حاصل می شود؛ زیرا ملکیت اصلی اموال متعلق به خداوند است نه مورّث؛ که ورثه بخواهند این ملکیت را به ارث ببرند. عین همین مطلب نیز در مورد نبوت صادق است؛ این که می گوییم پسر، نبوت را از پدرش به ارث می برد، به این معناست که پس از پدر، عهده دار امر سرپرستی دین می گردد.(10)

3- قرطبی:

او در کتاب الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیه ی شریفه ی «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً» می گوید:
در معنای وراثت در این آیه، علما سه نظر دارند: وراثت نبوت، وراثت حکمت و وراثت مال. در بین این اقوال، وراثت نبوت محال است؛ و الاّ می توان به ارث بردن آن را برای مردمی که منتسب به نوح بودند ادعا کرد. نظریه ی وراثت علم و حکمت قابل پذیرش است و حدیث «العلماء ورثة الانبیاء» ناظر به همین معناست. اعتقاد به وراثت مالی نیز بدون اشکال است. (11)

4- ابن جوزی:

وی در تفسیر آیه ی شریفه ی «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً» اقوال مربوط به تفسیر میراث را این گونه خلاصه کرده است:
الف) عکرمه از ابن عباس نقل کرده است که منظور از آیه فوق این گونه است: از من مالم را به ارث می برد و از آل یعقوب نبوت را.
ب) همچنین از ابن عباس نقل شده: از من علم را به ارث می برد و از آل یعقوب، حکومت را. سپس خداوند پاسخش را فقط در مورد وراثت علم داد؛ نه وراثت حکومت.
ج) حسن می گوید: از من علم و نبوتم را به ارث می برد و از آل یعقوب نیز نبوت را.
د) عطاء می گوید: از من نبوت را و از آل یعقوب، اخلاق را به ارث می برد.(12)

دیدگاه علمای امامیه درباره ی مسأله ی «وراثت نبوی»

1- شیخ مفید:

وی خطاب به یکی از علمای اهل سنت می گوید:
.... شما عموم، این آیه ی شریفه را تخصیص زده و حکم آن را در مورد همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نپذیرفته اید و آنان را مستحق برخورداری از برکت میراث پیامبر ندانسته و به واسطه ی خبر واحدی که قرآن برخلافش حکم می نماید، ایشان را از این میراث محروم ساخته اید.
خبر واحدی که ابوبکر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نمود (نحن معاشر الانبیاء لا نورث و ما ترکناه صدقة) مخالف برخی آیات قرآن بوده(13) و برخی آیات را که دارای معنای عام هستند نیز تخصیص می زند. (14) قصد او از این کار، جلوگیری از ارث بردن حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) از پدر بزرگوارش بود. (15)

2- سیدمرتضی:

آنچه دلالت می کند که مراد آیه ی شریفه، به ارث بردن مال است نه علم و نبوت- همچنان که اهل سنت این ادعا را می کنند- این است که کلمه ی میراث، چه در استعمالات لغوی و چه در استعمالات شرعی، بر چیزی اطلاق می شود که دارای قابلیت انتقالِ حقیقی از مورث به وارث باشد (مثل اموال). اگر هم در غیر این معنا استعمال شود، بر سبیل مجاز بوده و استعمال حقیقی نخواهد بود و ما نمی توانیم بدون دلیل از ظاهر لفظ و معنای حقیقی آن، به معنای مجازی عدول کنیم. (16)

3- شیخ طوسی:

آنچه که بنابر ظهور و اطلاق از امثال عباراتی مانند: «فلانی وارثی ندارد» یا «فلانی وارث فلانی است» فهمیده می شود، ارث بردن اموال است، نه علوم و مانند آن. (17)

تحلیل نظر علمای اهل سنت

همان طور که گذشت، جمهور علمای اهل سنت معترفند که به مقتضای آیات شریفه ی «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» و «وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ» مفهوم وراثت در انبیاء وراثت نبوت و مقامات و مناصب الهی نبی است. بنابراین، قاعده ی ارث در نزدیکان انبیا اقتضا می کند که این افراد- به شرط داشتن لیاقت برخورداری از مقامات و مناصب الهی نبوت از نبی ارث ببرند. در بررسی بیشتر اقوال اهل سنت می بینیم که آنان قاعده ی وراثت را در انبیاء از حیث شخصیت حقیقی آنان و در اموالشان منکر می شوند؛ اما همین وراثت را از حیث شخصیت حقوقی و اعتباری و نیز شأن نبوتشان می پذیرند.
دلیل این برخورد دوگانه این است که آنان اگر بخواهند وراثت را مطلقاً و در هر دو طرف آن (وراثت اموال و وراثت مناصب و مقامات) منکر شوند، گرفتار ادعای منسوخ شدن آیات قرآن و حتی تکذیب آن و در نهایت مجبور به انکار نص صریح قرآن مبنی بر ارث بردن سلیمان از داود و یحیی از زکریا می شوند. از این رو مجبور شدند که وراثت در انبیاء را در مورد یکی از دو طرف آن بپذیرند. اما متوجه این معنا نشده اند که آنچه پذیرفته و بدان اقرار کرده اند، بسیار مهمتر است از آنچه که نپذیرفته و منکرش شده اند.
آنان در این بحث دچار تناقض نیز شده اند؛ از سویی وراثت را از حیث شخصیت حقیقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اموال او منکر شده اند و از سوی دیگر، دستگاه خلافت، بیت و حجره های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به همسران ایشان عطا می کند. آیا این کار، همان وراثت از بعد شخصیت حقیقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؟ و آیا این سیاست به منظور توجیه کار دستگاه خلافت در غصب فدک و حقوق مسلم حضرت زهرا (علیها السلام) نبوده است؟
در نتیجه آنان باید یا وراثت را در بُعد اموال شخصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بپذیرند، یا آن را در بُعد مقامات و مناصب رسمی الهی بپذیرند (که این امر بر آنان بسیار گرانتر است از آنچه از آن می گریزند) و یا این که وراثت را در جنبه ی شخصی و بشری پیامبر نیز بپذیرند که نتیجه ی آن انکار عملکرد دستگاه خلافت در غصب حقوق حضرت زهرا (علیها السلام) خواهد بود.

ادله ی قرآنی وراثت اصطفائیه

دسته ای از آیات قرآن بر این قاعده ی اعتقادی- که به سان سنتی الهی در میان انبیا و اصفیا جاری بوده و ذریه ی ایشان مقامات غیبی و مناصب ولایی آنان را به ارث می بردند- دلالت می کنند که به برخی از آنان اشاره می کنیم:

آیه ی اول:

«وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ * ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ * جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ * وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ * الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَ لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ‌». (18)
در آیات فوق، بحث وراثت کتاب مطرح شده و اشاره ی مستقیمی به وراثت نبوت یا امامت نشده است؛ اگرچه که بین این دو وراثت، رابطه ی «عموم و خصوص مطلق» برقرار است؛ به این معنا که هرکس به درجه ی وراثت نبوت یا امامت برسد، درجه ی وراثت کتاب را نیز دارا خواهد بود، اما عکس آن صادق نیست.
آنچه که ما درصدد اثبات آن هستیم، این است که خویشان نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) (یعنی امیر المؤمنین، فاطمه، حسن، حسین و نُه فرزند او) وارثان حقیقی کتاب- در تمامی مراتب آن(19)- هستند و این امر، مقامی است از مقامات آنان که در طول تاریخ، از آدم ابوالبشر به اصفیای پس از او منتقل شده تا به خاتم الانبیاء (علیهم السلام) و در نهایت به اهل بیتش (علیهم السلام) برسد.
برای تبیین این مطلب برخی از عناوین و عباراتی را که در این آیات ذکر شده است، تفصیلاً توضیح می دهیم.

الف) مقصود از «کتاب»

در ابتدای این آیات، عبارت «وَالَّذی اَوحَینا إلَیکَ مِنَ الکِتاب» به چشم می خورد. لفظ «کتاب» در دو معنی استعمال می شود؛ معنای نخست، همان مصحف شریف است و معنای دوم «مقام کتاب» است که از جانب ملکوت وحی بوده و قلب و روح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را دریافت کرده است. از مواردی که در قرآن لفظ کتاب در معنای دوم استعمال شده به چند مورد اشاره می کنیم:
-«وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِیمَانُ وَ لکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً»؛ (20)
-«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى»؛ (21)
-«وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ‌»؛ (22)
-«لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».(23)
در آیات فوق، عنوان و اسم کتاب، بر آن مقالات اطلاق شده است. در آیات شریفه ی مورد بحث ما نیز لفظ کتاب در همین معنای دوم استعمال شده و قرینه ی این استعمال نیز اختصاص یافتن وراثت کتاب به مصطفین و برگزیدگان است؛ زیرا قرآن، تنها در دسترس مسلمین و مؤمنین نیست؛ بلکه در اختیار کل افراد بشر قرار دارد. از این رو، اختصاص آن به وارثی خاص معنا نخواهد داشت و درنتیجه، مراد از کتاب نمی تواند مصحف شریف باشد. به عبارت دیگر، این که ما ثابت می کنیم این وراثت، فقط مختص اهل بیت (علیهم السلام) است که خویشان نزدیک پیامبرند- و نه سایر امت- اقتضا می کند که کتاب در معنای دوم خویش استعمال شده باشد.

ب) مقصود از وراثت

وراثت نیز در قرآن کریم در معانی متعددی استعمال شده است که اشاره می کنیم:
1) وراثت مالی و حقوقی که در چهارچوب نظام فامیلی و به اعتبار شخصیت حقیقی افراد به آنان تعلق می گیرد. این معنا در آیات زیر به کار رفته است:
«یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَ إِنْ کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ»؛(24) «لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَ لاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِکَ». (25)
2) اعطا و تمکین به معنای مطلق:
«وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛(26) «وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَئُوهَا». (27)
3) معنایی که توأمان دربردارنده ی وراثت معنوی و وراثت مادی است:
«وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ‌»؛(28) «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً». (29)
4) پایان یافتن شیئی به واسطه ی شیئی دیگر. در این معنا، وراثت چیزی است که شیئی به آن پایان می یابد؛ کما این که در این آیه استعمال شده است:
«وَ لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ». (30)
منظور از معنای وراثت در آیات مورد بحث، معنای سوم است؛ یعنی وراثت مادی و معنوی به طور توأمان.
شواهدی وجود دارند که نشان می دهند مراد از وراثت، وراثت عامی است که مقامات معنوی لدنی را نیز در برمی گیرد. به برخی از این شواهد اشاره می کنیم:

شاهد اول:

طبق آیه ی شریفه ی «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا» این وراثت فقط مخصوص برگزیدگان و مصطفین از امت است و بر این امر دلالت می کند که وارث باید برای این وراثت، اهلیت و شایستگی خاصی داشته باشد. این شرط- همان طور که به آن خواهیم پرداخت- سبقت گرفتن در تمامی امور به اذن و تأیید خداوند متعال است.
خداوند متعال در سوره ی واقعه این افراد را متصف به صفت «قرب» نموده و در سوره ی مطففین نیز، مقربان را شاهدان کتاب ابرار معرفی فرموده است: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ‌ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ‌»(31)؛ «کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ‌ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ‌ * کِتَابٌ مَرْقُومٌ‌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ‌»(32).
لذا پیشی گیرنده ی در امور خیر، همان کسی است که شاهد بر اعمال بندگان بوده و این شهادت مقامی است ملکوتی که دارنده ی آن، بر کتاب ابرار و کتاب اعمال بندگان احاطه خواهد یافت.

شاهد دوم:

خداوند متعال در این آیات، از ورود وارثان کتاب به بهشت خبر داده است و طبیعی است که این وعده نمی تواند دربرگیرنده ی همه ی امت باشد؛ زیرا طبق آیات دیگری که خداوند خبر از وجود منافقین در صدر اسلام و جایگاه آنان در درک اسفل دوزخ داده، یا از افرادی سخن گفته که گمراه هستند (مانند سوره ی برائت)، یا طبق روایات حوض که دلالت دارند بر این که به برخی از صحابه در روز قیامت فرمان داده می شود به دوزخ درآیند، یا طبق روایت فرقه ی ناجیه که فقط یک فرقه از میان هفتاد و سه فرقه خلاصی می یابد، گروه های زیادی از این امت، راهی به بهشت نداشته و در زمره ی دوزخیان خواهند بود.
پس مراد از آیات مورد بحث، گروهی از امتند که لیاقت و شایستگی ورود به بهشت را دارند و به این دلیل است که منظور از کتاب موروث، قرآنی که «مابین الدفتین» است نیست؛ زیرا در این صورت همه ی امت وارثان آن خواهند بود، نه عده ای خاص.

شاهد سوم:

خداوند متعال از مقامات و منازل غیبی تکوینی ای در قرآن خبر داده که تنها در دسترس مطهرون هستند: «فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ‌ * لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‌ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌» (33). در آیه ی دیگری نیز، ضمن این که این افراد را اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی می کند، آنان را به طهارت لدنی از جانب خود متصف می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراًً»(34).
با توجه به مفاد این دسته از آیات- در سوره های واقعه و احزاب- و آیات مورد بحث ما به نوعی تطابق و تشابه در آنها برمی خوریم، هر دو گروه بر این مسئله دلالت می کنند که گونه ای از وراثت برای کتاب، وراثت معنوی و لدنی است و مخصوص افرادی از این امت است که خداوند آنان را به طهارت و پاکی برگزیده است.

ج) مقصود از «اصطفا»

در این قسمت از آیه ی شریفه که می فرماید: «الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ»(35). این سؤال مطرح می گردد که مراد از «اصطفا» چیست و چگونه با این مطلب که بعضی از آنان ظالم به خود، بعضی میانه رو و بعضی سبقت گیرنده در خیرات هستند، قابل جمع است؟
آیا معنای اصطفا در این جا- همان طور که برخی قائل شده اند- اعطای نعمتی خاص به این افراد است؟ کما این که در آیه ی ذیل نیز به این معنا اشاره شده است: «مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ لاَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‌». (36)
یا این که مراد از اصطفا در این جا، همان معنای معهودی است که در مورد انبیاء، اوصیا و حجت های الهی صدق می کند؟ (37) (قبلاً به آن اشاره شد).
قول صحیح آن است که معنای دوم را درست بدانیم و معنای نخست را نیز به آن برگردانیم؛ زیرا منظور از این نعمت خاصه همان چیزی است که بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و به لحاظ این که آن حضرت به قریش منتسب است، این اختصاص به قریشیان اسناد داده شده است. اما ضمیر در کلمه ی «منهم» به «عبادنا» برمی گردد، نه به «الذین اصطفیناهم»؛ در نتیجه «عبادنا» مَقسَم کسانی است که برگزیده شده اند و نیز مقسم اقسام سه گانه بعدی است. پس محور تقسیم «عبادنا» است که با تمامی اقسامش، متصف به ورود در جنت عدن شده است. (38)
نتیجه ای که از این آیه به دست می آوریم، این است که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گروهی از امت آن حضرت، به مقام اصطفای الهی نایل شده اند و هنگامی که این آیه را در کنار آیات دیگری که درباره ی وقوع اصطفای به مقام امامت در مورد برخی از ذریه ابراهیم (علیه السلام) (و این که این مقام در نسل اسماعیل باقی خواهد ماند و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان این ذریه مبعوث می شود) قرار می دهیم، (39) می توانیم این گونه استفاده کنیم که اجتبای الهی در ذریه ی ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام)- که قریشی اند- رخ داده است و این برگزیدگان، همان «امت مسلمه»ای هستند که خداوند متعال آنان را شاهدان بر مردم قرار داده و سید رسولان را نیز شاهد بر آنان گردانیده است. درنتیجه، مراد از «عبادنا» بعضی از قریشیان و مراد از «الذین اصطفینا» نیز بعضی از میان آن بعض است.
در این میان، شواهدی وجود دارند که ثابت می کنند افراد برگزیده ای که وارثان معنوی و لدنی کتاب و مقامات وحیانی و غیبی آن هستند، اهل بیت پیامبرند که مختصراً به آن اشاره می شود:

شاهد نخست:

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ *فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».(40) «مطهرون» با «متطهرون» تفاوت دارد؛ مطهرون کسانی هستند که در آیه ی تطهیر، اوصافشان این گونه ذکر شده است: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».(41) اما متطهرون عموم امت هستند که قرآن درباره ی آنها می گوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ». (42)

شاهد دوم:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث ثقلین فرمود: «انی تارکٌ فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی فانکم لن تضلوا ابدا ما ان تمسکتم بهما». آن حضرت طبق این حدیث، اهل بیت خویش را قرین کتاب قرار داده و کتاب را اختصاص به آنان داده است که این امر به معنای اختصاص تمامی علم کتاب است به آنان؛ نه به سایر امت.

شاهد سوم:

«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ».(43) خداوند در این آیه می فرماید که علم کتاب گونه ای خاص از علم است که دارای آثار تکوینی خارج از دایره قدرت بشری است.
واضح است که علم به کتاب، علم به ظاهر نزول قرآن نیست؛ زیرا در این صورت می بایست هرکس که این علم را کسب می کند، آن قدرت را نیز به دست آورد. لذا این نوع قدرت- که نشان از تعالی روحی صاحب آن دارد- مؤید این مطلب است که این امر، نشأت گرفته از علم به کتاب بوده و جایگاه این علم نیز در ملکوت قرار دارد.
طبیعی است وارثان کتاب با تمام مقامات و منازلش- که بر روح و قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است- به مقتضای عموم وراثت در آیه ی «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ.....» تمامی آن مقامات و منازل را به ارث خواهند برد.

نتیجه

کسی که در دلالت آیات قرآن تأمل کند، درخواهد یافت که «اصطفا» در میان گروهی از ذریه ی ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) و نیز در میان قریشیان- که همان عترت طاهره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند- رخ داده و این اصطفا و اجتبا، فضیلتی است برای اهل بیت (علیهم السلام) که شامل صدیقه طاهره و ائمه ی دوازده گانه (علیهم السلام) می شود.
آری؛ اهل بیت (علیهم السلام) همان برگزیدگانی هستند که به اذن خدا، پیشی گیرنده در خیرات و خوبی ها هستند و به شهادت این دو آیه: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ‌ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» به مقام قرب الهی رسیده اند و همچنین- طبق این آیات- شاهدان بر اعمال ابرار گشته اند: کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ * کِتَابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ». (44)

آیه ی دوم:

«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا ». (45)
صدر آیه ی شریفه بیانگر ولایت عامه پیامبر بر مؤمنین می باشد که البته با در نظر گرفتن برخی آیات دیگر مثل آیه ی 36 سوره ی احزاب که در مورد داستان ازدواج زینب بنت جحش نازل شده است می بینیم که ولایت پیامبر چیزی فراتر از و لایت عامه بوده که حتی شؤون شخصیه مؤمنین را نیز در برمی گیرد.
در ادامه، آیه ی شریفه موضوع نکوداشت همسران پیامبر را مطرح می کند و اینکه شرافت ارتباط سببی آنان با پیامبر باعث می شود که این همسران به شرط رعایت تقوی(46) مورد تکریم و احترام قرار گیرند.
سپس خداوند متعال می فرماید « وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ» که مقتضی آن عمومیت حکم اولویت رحم بوده و اینکه رحم از رحم در آنچه که مالکش بوده ارث می برد.
با لحاظ این حکم- عمومیت اولویت رحم- و نیز با توجه به این که این عبارت از آیه بدنبال فقره «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آمده نتیجه می گیریم افرادی که اقربای رحمی پیامبر هستند در تمام آنچه به آن حضرت تعلق داشته- من جمله مقام ولایت عامه بر مؤمنین- از ایشان ارث می برند و این افراد همان اصحاب کسا می باشند.
سپس برای اینکه این وراثت- وراثت اقربای رحمی پیامبر در ولایت عامه- تأکید شود، خداوند متعال آن را از سایر مؤمنین و مهاجرین نفی کرده و می فرماید اقربای رحمی پیامبر دارای حق اولویت نسبت به مؤمنین و مهاجرین می باشند. به عبارت دیگر یعنی اقربای رحمی مقدم بر مؤمنین و مهاجرین اند.
نتیجه ای که در پایان می توان از این آیه شریف گرفت این است که اقربای رحمی پیامبر میراث دار تمام ماترک معنوی و مناصب و ولایت عامه و سیاسی و دینی ایشان می باشند. یعنی وراثت آنان وراثتی است اصطفائیه برای مناصب الهی و لدنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم).

آیه ی سوم:

«وَ أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌ ». (47)
در این آیه ی شریفه، اصل وراثت عمومی ثابت گشته است و اینکه این وراثت مختص وراثت مالیه یا امورات خاص و منحصر در شخصیت حقیقی مورث نیست بلکه هر آنچه را که مورث مالک آن بوده و اختصاص به او داشته- اعم از ماترک مادی و مقامات معنوی- منتقل به ورثه می گردد.
لذا تأکیدی که آیه بر عموم وراثت و در همان چارچوب معنای لفظی آن دارد وراثت اصطفائیه را نیز داخل در این عموم می گرداند نهایت اینکه همان گونه که برای وراثت مالی شرایطی وجود دارد که با احراز آن شرایط، وراثت محقق می گردد، در وراثت اصطفائی نیز -و همینطور در وراثت امور معنوی- شرایطی وجود دارد که از سایر آیات و نیز روایاتی که در باب وراثت مناصب الهی وارد شده بدست می آیند.

آیات چهارم و پنجم:

«وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ* وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ‌ ».(48)
«قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً». (49) اکثر مفسرین عامه بر این باورند که مفاد آیه درباره ی وراثت علم و نبوت است؛ با تمام شئون و مقامات معنوی آن و حاصل سخن آنان این است که مقصود از «وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ» وراثت مُلک و نبوت است، یعنی ما سلیمان را در امور سلطنت و تدبیر رعایا و قضاوت بر بنی اسرائیل جانشین داود نموده و او را مانند پدرش، پیامبری بزرگوار قرار دادیم و همان گونه که پدرش دارای سلطنت و نبوت توأمان بود، پس از او سلیمان نیز دارای سلطنت و نبوت به طور توأمان گشت.
در مقابل برخی از مفسرین امامیه نیز در تفسیر آیه معتقد به وراثت مالی گشته اند در حالی که قول مختار کما اینکه قبلاً نیز اشاره ای به آن کردیم معنایی است که هم وراثت مالیه را در برمی گیرد و هم وراثت نبوت را.
در ادامه شواهدی را از معتقَد مفسرین عامه و شواهدی را از معتقد مفسرین امامیه ذکر کرده و سپس به توضیح رأی مختار خواهیم پرداخت.

شواهدی از اقوال عامه مبنی بر اختصاص وراثت به وراثت اصطفائیه

الف- اگر بنا باشد مفاد خبر در آیه ارث مال باشد، موجب لغو خواهد بود زیرا اینکه فرزندان اموال پدران خویش را به ارث می برند مسأله ای است که مردم آن را می دانند در حالیکه به این مسأله جاهلند که هر پسری در علم و مُلک و نبوت جانشین پدرش خواهد بود. (50)
ب- اینکه در میان تمام فرزندان داود، فقط سلیمان نامبرده شده اقتضا می کند که خصوص وراثت اصطفائیه مراد است زیرا اگر منظور وراثت مالیه باشد تمامی فرزندان مدنظر خواهند بود. (51)
ج- سیاق آیات مؤید همین معناست به طوری که قبل از لفظ «وَرِث» بحث ایتاء علم مطرح می گردد:
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ عِلْماً» و پس از آن تعلیم زبان حیوان: «عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» که بیان می دارد مراد از ارث، همین نعمت های اصطفائیه می باشند. (52)
د- در برخی از آیات لفظ «ارث» به معنای وراثت علم به کار رفته است: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا»، «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ»، «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً* یَرِثُنی»(53).

شواهدی از قول مفسرین امامیه مبنی بر اختصاص وراثت به وراثت مالیه

الف) معنای متبادر از لفظ میراث به طور مطلق، به ارث بردن اموال است نه علوم و مانند آن و اطلاق آن فقط بر هر آنچه که به طور حقیقی صلاحیت انتقال از مورث به وارث را دارد صحیح است لذا اگر در غیر آن استعمال شود استعمال مجازی بوده و نیاز به قرینه و شاهد خواهد داشت.(54)
ب) اگر علم و نبوت قابل ارث بردن باشد، باید تمام ذریه ی آدم تا روز قیامت از زمره ی علماء و انبیاء باشند و در روی زمین جز نبی و عالم انسان دیگری نباشد زیرا جایز نیست که میراث فقط به برخی از ذریه فرد منتقل شود و اولین انسان هم که حضرت آدم است پیامبر بوده است. (55)
ج) علت خوف زکریا از عموزاده هایش که به خاطر آن از خداوند طلب وارث نمود، این بود که نمی خواست اموالش به آنان برسد نه خوف از به ارث رسیدن نبوتش به آنان، زیرا او می دانست که خداوند کسی را که اهلیت و شایستگی نبوت ندارد به این مقام نمی رساند و علم و حکمت را نیز به کسی که دارای لیاقت آن نیست نمی دهد، برخلاف اموال که ورثه چه صالح باشند و چه طالح از آن برخوردار خواهند بود.

رأی مختار در وراثت انبیاء

همان گونه که در آیات عمومی ارث- آیه دوم و سوم- بدان اشاره شد دو آیه ی مربوط به ارث سلیمان از داود و ارث یحیی از زکریا، ناظر به هر دو بُعد ارث یعنی ارث در اموال و ارث در اصطفاء برای مقامات الهیه می باشند و ماده ی «وَرِث» فی نفسه شامل وراثت تکوینیه- یعنی وراثت در مقامات تکوینی- و نیز وراثت اعتباریه- یعنی وراثت در اموال و حقوق- می باشد. شاهد بر این مطلب- شمول لفظ ارث برای هر دو معنای اعتباری و تکوینی- همان شاهد دو قول سابق- یعنی قول عامه و خاصه- است زیرا با تدبّر در این شواهد در می یابیم که آنها نه تنها یکدیگر را نقض نمی کنند بلکه دلالتی هم در آنها مبنی بر انحصار وراثت در یکی از دو معنا وجود ندارد.
به عبارت دیگر آنچه باعث تک بعدی نگریستن صاحبان هر کدام از اقوال شده است پندار این مسأله است که دو معنی اعتباری و تکوینی با هم تباین داشته و جامعی نیز در میانشان وجود ندارد حال آنکه می توان معنایی عام و فراگیر به لحاظ جهتی مشترک برای ماده ی «ورث» در نظر گرفت.
با اندکی تأمل موارد دیگری از این دست را در آیات قرآن خواهیم یافت که در آن موارد نیز خداوند متعال لفظی را در معنایی که آن معنا جامع معنای اعتباری و معنای تکوینی است استعمال نموده است و یا در مواردی که بحث از بعضی سنت های الهی است یک لفظ هم در معنای سنت الهی تکوینی و هم در معنای سنت الهی تشریعی استعمال شده است. به برخی از این موارد اشاره می شود:
لفظ حکم: در دو آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»(56) و «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ»(57) مراد از حکم نه خصوص حکم اعتباری است و نه خصوص حکم تکوینی بلکه منظور هر دوی آنها می باشد.
لفظ امانت: در آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»(58) منظور از «امانت» آن چیزی است که نزد فرد به ودیعه گذاشته شده است خواه از امور اعتباری باشد مثل کتب و صحیفه هایی که نزد امام یا نبی است و خواه از امور تکوینیه مثل بعضی مقامات تکوینی امام یا نبی.
در ذیل این آیه روایاتی از اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده که مراد از آیه این است که هر امامی کتابها و سلاح و نیز علمی را که نزدش است به امام بعدی منتقل سازد و در بعضی روایات فرمودند که امامت را منتقل نماید و در بعضی وصیت و در برخی روایات نیز هر آنچه را که نزدش موجود است باید به امام بعدی بسپارد. (59)
واضح است که تأدیه ی کتابها و سلاح از قبیل اموال منقول بوده اما تأدیه ی علم تأدیه ای است تکوینی که همان انتقال روح مسدّد از امامی به امام بعدی می باشد.
لفظ «امام»: خداوند متعال در شأن حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً».
جعل در امامت منحصر در جعل تشریعی نبوده و شامل جعل تکوینی نیز می شود. کما اینکه در آیه ی شریفه «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ» به این مطلب اشاره شده است. زیرا هدایت امری- یعنی هدایتی که از عالم امر و عالم ملکوت و وحی سرچشمه می گیرد- فعل الهی تکوینی است.
لفظ «عقد»: در آیه ی شریفه ی «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» لفظ «عقود» شامل پیمانهای بین خود مردم و نیز پیمانهای بین مردم و خداوند می باشد و منظور از پیمانهای نوع دوم هم فقط پیمانهای اعتباری از قبیل اقرار به شهادتین نمی باشد بلکه پیمانهای تکوینی را نیز در برمی گیرد.
مؤید این مطلب آیاتی است که به میثاق عالم ذر و اقرار در آنجا و عهد تکوینی در عالم میثاق اشاره دارند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ....»(60) و «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقاً غَلِیظاً ».(61)
از مجموعه ی این آیات در می یابیم که متعلق سنت های الهی مفهومی است اعم از وجود تکوینی و وجود اعتباری تشریعی.
ادامه دارد...

پی نوشت ها :

1- احزاب: 6.
2- در آیات دیگری نیز مانند آیه ی 75 سوره ی انفال و آیه ی 68 سوره ی آل عمران به این معنا اشاره شده است.
3- مریم: 5.
4- فاطر: 32.
5- اعراف: 128.
6- تفسیر روح المعانی: ج 16، ص 64.
7- مریم: 6.
8- مریم: 5.
9- تفسیر کبیر، ج 21، ص182.
10- همان، ج12، ص 184.
11- الجامع لأحکام القرآن، ج6، ص82.
12- زادالمسیر، ج 5، ص209.
13- نمل:16؛ مریم: 5 و 6.
14- نساء: 7 و 12.
15- مسائل صاغانیه، 99.
16- الشافی فی الامامة، ج4، صص 63-65.
17- تلخیص الشافی، ج3، ص 133.
18- فاطر: 31-35.
19- طبق فرمایش قرآن کریم «کتاب» در معنای دومی که استعمال می شود- و به زودی آن را بیان می کنیم- دارای مراتب تکوینی و تصاعدی است؛ مانند «ام الکتاب»، «کتاب مبین»، «کتاب مکنون» و «لوح محفوظ».
20- شوری: 52.
21- رعد: 31.
22- نحل: 89.
23- حشر: 21.
24- نساء: 11.
25- بقره: 233.
26- اعراف: 43.
27- احزاب: 27.
28- نمل: 16.
29- مریم: 5و 6.
30- آل عمران: 180.
31- واقعه: 10-11.
32- مطففین: 18-21.
33- واقعه: 78-80.
34- احزاب: 33.
35- فاطر: 32.
36- بقره: 105.
37- این معنا در آیات ذیل به چشم می خورد: «یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ». یا این آیه که در شأن طالوت است: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» و یا در شأن موسی (علیه السلام) می فرماید: «إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَ بِکَلاَمِی» و... .
38- لذا قسم ظالمین نیز در این تقسیم- به قرینه دخولشان به بهشت- موفق به توبه شده و مورد بخشش خداوند قرار خواهند گرفت؛ کما این که خداوند متعال از زبان این گروه می فرماید: «وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ».
39- بقره: 14، 128 و 129؛ حج: 7 و 78؛ زخرف: 28.
40- واقعه: 77-79.
41- احزاب: 33.
42- بقره: 222.
43- نمل: 40.
44- مطففین: 18-21.
45- احزاب: 6.
46- احزاب: 32 «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ».
47- انفال: 75.
48- نمل: 16 و 17.
49- مریم: 1-4.
50- تأویل مختلف الحدیث، ص 282.
51- زادالمسیر، ج6، ص 60؛ جامع البیان، ج19، ص172.
52- الشافی فی الامامة، ج4، ص 59 به نقل از مغنی فی الامامه قاضی عبدالجبار.
53- صوارم المهرقه، ص 165 به نقل از صواعقه المحرقه.
54- شافی فی الامامة، ج4، ص 63.
55- صوارم المهرقه، ص 166.
56- یوسف: 67.
57- تین: 8.
58- نساء: 58.
59- تفسیر برهان، ذیل آیه ی 58 نساء.
60- اعراف: 172.
61- احزاب: 7.

منبع مقاله :
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، شماره ی 2، تابستان 1390



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.