نویسنده: کیهان برزگر، مهدی قاسمی
کلیدواژه ها:
تهدید وجودی، امنیت ملی، ایران، هراسی، اسرائیلچکیده
با افزایش نقش و قدرت منطقه ای ایران، به ویژه پس از مطرح شدن پرونده هسته ای آن در مجامع بین المللی در سال 2003، رژیم اسرائیل با طرح مسئله «تهدید وجودی»، ایران را به عنوان تهدیدی علیه موجودیت خود معرفی کرده است. ریشه های اتخاذ این استراتژی چیست؟ این استراتژی چه پیامدهایی برای امنیت ملی ایران دارد؟ بحث اصلی نویسندگان این است که بزرگ نمایی تهدید برنامه هسته ای ایران و ارتباط دادن آن به مسئله تهدید وجودی، بیشتر سیاستی برای کنترل و مهار ایران و ایجاد بازدارندگی در مقابل افزایش نقش و قدرت منطقه ای آن است که خود باعث تنزل جایگاه و نقش رژیم اسرائیل در خاورمیانه می شود. نویسندگان برای آزمون این فرضیه از ترکیبی از نظریه های سازه انگاری و نئورئالیستی استفاده می کنند. سازه انگاری مباحث ارزشی و هویتی را منشا عملکرد دولت ها در روابط خود با دیگران می داند، اما رویکردهای امنیتی نظریه نئورئالیسم شامل رئالیسم تهاجمی و رئالیسم تدافعی، به ترتیب افزایش قدرت نسبی و امنیت نسبی را ملاک عمل دولت می دانند. نتیجه پژوهش این است که این سیاست علاوه بر کمک به برخی از اهداف داخلی در اسرائیل و توجیه کمک های آمریکا، برنامه ای است برای مهار و بازدارندگی ایران که باعث شکست انحصار هسته ای و تنزل جایگاه اسرائیل در خاورمیانه شده است.کلیدواژه ها:
استراتژی، تهدید وجودی، امنیت ملی، جمهوری اسلامی ایران، اسرائیلمقدمه
اسرائیل کشوری است که سیاست خارجی متفاوتی از دیگر بازیگران منطقه دارد. این کشور از زمان تاسیس تاکنون، همواره با مسائل امنیتی درگیر بوده و بزرگ ترین هدفش در سیاست خارجی، تثبیت موجودیت خود و حفظ و گسترش تمامیت ارضی بوده است. در عین حال، به باور بسیاری از کارشناسان، سیاست های اسرائیل در منطقه خاورمیانه دارای ابعاد دیگری نیز هست. اسرائیل به صورت طبیعی و همانند هر دولت دیگری در پی افزایش قدرت خویش است، اما اولا، رفتار آن نشان دهنده این است که این موضوع را به بهای کاهش قدرت کشورهای رقیب خود در منطقه پی گیری نموده و به دنبال نوعی هژمونی منطقه ای است. سیاست هایی مثل ابهام هسته ای، انحصار طلبی هسته ای و تلاش برای تضعیف و انزوای کشورهای رقیب را در این چهارچوب می توان ارزیابی کرد. ثانیاً، سیاست های اسرائیل – چه در ارتباط با فلسطینی ها و چه در ارتباط با خارج- دارای بعد ایدئولوژیک است و این موضوع بر پیچیدگی های رفتار آن می افزاید. در سال های اخیر، بروز برخی تحولات منطقه ای مانند بحران افغانستان، عراق و لبنان (بعد از سال 2006)، تثبیت نقش عنصر شیعی در ساخت قدرت و سیاست منطقه ای و پیگیری برنامه هسته ای ایران، توانایی نقش سازی و تاثیرگذاری ایران را در مسائل سیاسی- امنیتی خاورمیانه افزایش داده و این مسئله، توازن سنتی قوا را در منطقه به ضرر اسرائیل به خطر انداخته و باعث تنزل جایگاه آن در منطقه شده است. به همین دلیل، اسرائیل با اتخاذ سیاست هایی در تلاش است تا نقش و قدرت منطقه ای ایران را گسترش طلبانه، فرصت طلبانه و غیر سازنده جلوه دهد و به این دلیل که این موضوع تهدیدی برای منافع آمریکا و هم پیمانان منطقه ای آن نیز هست، باید از هر راه ممکن، از جمله استفاده از زور از آن جلوگیری شود. بنابراین فهم سیاست ها و نیات واقعی اسرائیل و پیامدهای آن بر امنیت ملی ایران، یک ضرورت است.در این پژوهش صرف نظر از نحوه برسازی(1) این دشمنی میان ایران و اسرائیل، این پرسش مطرح می شود که اهداف اسرائیل از طرح استراتژی «تهدید وجودی» چه می باشد و پیامدهای این استراتژی برای امنیت ملی ایران چیست؟ در این راستا با معرفی ابعاد و سناریوهای مختلف استراتژی «تهدید وجودی»، هر کدام از این سناریوها را به عنوان یک متغیر مستقل در نظر گرفته و آثار آن را بر مولفه های سیاسی و اقتصادی امنیت ملی ایران بررسی می کنیم. از جمله یافته های تحقیق این است که عملیاتی شدن سناریوهای مورد نظر رژیم اسرائیل، سبب می شود که موضوع به اصطلاح تهدید هسته ای ایران، در اولویت های دستور کار جامعه بین المللی حفظ شود و آمریکا هم از خط قرمزهای اسرائیل درباره ایران منحرف نشود. نتیجه نهایی پژوهش این است که اهداف اعلامی این استراتژی مبنی بر گسترش طلبانه و تهاجمی خواندن حضور ایران در منطقه در حقیقت سیاستی برای کنترل، مهار و ایجاد بازدارندگی در مقابل افزایش نقش و قدرت منطقه ای ایران است که خود باعث شکست انحصار هسته ای اسرائیل و تنزل جایگاه اسرائیل در خاورمیانه می شود. در قسمت پایانی مقاله نیز آثار و پیامدهای انقلاب های عربی بر این استراتژی اسرائیل بررسی خواهد شد.
1. مبانی نظری استراتژی تهدید وجودی
«تهدید وجودی» عبارت است از هر گونه خطر و تهدید علیه امنیت، بقا و موجودیت یک کشور. با مطرح کردن بحث «تهدید وجودی»، اسرائیل سعی در طرح این موضوع دارد که اگر ایران به تسلیحات اتمی دست یابد، بی تردید آن را برای نابودی کامل اسرائیل به کار خواهد گرفت و لذا موجودیت این کشور را تهدید می کند. در راستای این استراتژی، رژیم اسرائیل برنامه های هسته ای و نظامی ایران را بهانه قرار داده و تبلیغات و فعالیت های وسیعی را علیه ایران آغاز کرده است. با این سیاست، اسرائیل به دنبال کسب حمایت بین المللی (Zak, 2004)، جهت کارشکنی علیه تعاملات بین المللی ایران و در نتیجه تضعیف و انزوای آن است. همچنین اسرائیل در این راستا در تلاش است در تلاش است تا تعریفی را از توازن قوا در منطقه ارائه دهد که در آن ایران به عنوان منشأ اصلی ناامنی در منطقه تعریف می شود. لذا هر گونه بازدارندگی باید با هدف جلوگیری از تهدید ایران باشد و از همین دیدگاه، مهار اصلی هم باید بر محور قدرت هایی مثل ایران صورت گیرد که با اهداف و جهت گیری های سیاسی غربی و یا وضع موجود منطقه سازگاری ندارند. ولی هدف اسرائیلی ها سناریویی است که طبق آن آمریکا خود به طور مستقیم وظیفه ی تعادل قدرت ایران را به عهده گیرد. راهکارهای اسرائیل را که در دیدگاه های سیاست مداران و تحلیل گران آنها در سطوح مختلف و محافل فکری و دانشگاهی مطرح می شوند، می توان این گونه بر شمرد؛ در مرحله اول تلاش تبلیغاتی(2) گسترده ای را در سطح بین المللی علیه برنامه هسته ای ایران در چهارچوب پروژه ایران هراسی(3) در پیش گرفته اند. اسرائیل برای عملی کردن برنامه های خود علیه ایران ابتدا در تلاش است تا ایران و فعالیت های هسته ای آن را تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی و همچنین برای امنیت و بقای خود جلوه دهد (Marquand, 2009). به عبارت بهتر، مسئله القای ترس و هراس از ایران در سطوح بین المللی، به عنوان پیش نیاز و زمینه ای جهت عملیاتی نمودن اهداف بعدی اسرائیل به شمار می رود؛ در ادامه، سناریوهای آنها به صورت های زیر عنوان می شود: بحث کنترل، مدیریت و ادغام توان ایران،(4) اعمال تحریم های اقتصادی،(5) محاصره دریایی ایران،(6) حمله نظامی(7)، بحث تغییر رژیم در ایران(8) و پذیرش (زندگی با) یک ایران هسته ای(9) ( Freilich, December 2007).بر اساس نظریه سازه انگاری، برای فهم اینکه چرا دولت ها به منازعه با یکدیگر می پردازند یا اقدام به همکاری می نمایند، باید دید که این دولت ها چه تصوری از منافع خویش و محیطی دارند که در آن زندگی می کنند، این تصورات را چگونه کسب می کنند، چگونه این تصور تبدیل به خط مشی های سیاسی و دفاعی مشخص می شود (حاجی یوسفی، 1382: 53). هویت ها از طریق دخالت مستقیم در مرزبندی های هویتی، شکل دادن به درک کارگزاران از تهدید و خلق هویت هایی که از نظر دیگران تهدید آفرین هستند، امنیت دولت ها و انسان ها را تحت تأثیر قرار می دهند. به علاوه دولت ها از طریق فرایند امنیتی سازی(10) است که دولت های دیگر را به عنوان سرچشمه ی تهدید یا دشمن بر می سازند؛ یعنی با هویت بخشی به آنها به عنوان «دیگری خطرناک»، اقدامات خاص و خارج از رویه های روزمره را لازم می نمایند و موقعیت های «استثنایی» را تعریف می کنند (مشیرزاده و مسعودی، 1388: 261). اسرائیل با بزرگ نمایی، جمهوری اسلامی ایران را به عنوان تهدید و سرچشمه ناامنی برای خود تصور نموده و با هویت بخشی به آن، به عنوان یک دشمن که به دنبال نابودی اسرائیل است (دگری خطرناک)، اقدامات خاصی را در نظر گرفته و با تعریف یک موقعیت استثنایی، برنامه هسته ای ایران را به عنوان تهدیدی علیه موجودیت خود معرفی می نماید. از سوی دیگر، اسرائیل به دنبال تداوم تعریف تثبیت شده ای از خود در مقابل این دیگری خطرناک است؛ همچنین: «بزرگ کردن خطر ایران به برخی اهداف داخلی در اسرائیل کمک کرده است، این مسئله موجب شد اسحاق رابین و شیمون پرز، نخست وزیران سابق اسرائیل به منطقی برای پیشبرد صلح با فلسطینی ها در دهه 90 دست یابند و اکنون نیز نتانیاهو از آن برای مقاومت در برابر فشار واشینگتن برای همان کار بهره برداری می کند»(Paris, 2011 and Cirincione, 2006). با توجه به این فهم از خود، ایران و اسرائیل مانند هر حکومت دیگر دارای یک کد اجتماعی هستند که هویت خاص آنها را نشان می دهد که کنش های سیاسی آنها را تقویت می نماید و نشان دهنده ی ترجیحات ارزشی حکومت است. بنابراین، اتخاذ استراتژی «تهدید وجودی» توسط اسرائیل علیه ایران، در راستای بیشینه سازی ترکیبی از این ارزش ها و ترجیهات ارزشی قرار می گیرد.
موضوع تهدید وجودی از دیدگاه رویکردهای امنیتی و به خصوص نظریه های نئورئالیسم، شامل رئالیسم تهاجمی و رئالیسم تدافعی هم قابل تجزیه و تحلیل است. رئالیست های تهاجمی معتقدند که افزایش «قدرت نسبی»، مهم ترین هدف سیاست خارجی دولت ها است. به عبارت دیگر، سیستم بین المللی، قدرت های بزرگ را مجبور می کند تا قدرت نسبی خود را به این دلیل که مناسب ترین راه به حداکثر رساندن امنیت آنهاست، به حداکثر برسانند (مرشایمر، 1388: 25). از دید اسرائیل، ایران به عنوان یک دشمن و رقیب استراتژیکی است که از افزایش قدرت و نفوذ آن، از هر طریق ممکن، باید جلوگیری شود. اسرائیل به بهانه احساس ناامنی و حفظ بقا سیاستی را دنبال می کند که ایران را تضعیف و قدرت خودی را نسبت به آن افزایش دهد. به عنوان مثال، هسته ای شدن ایران که توانایی تاثیرگذاری و نقش سازی آن را در مسائل سیاسی- امنیتی منطقه افزایش می دهد و بر انحصارگری هسته ای اسرائیل در منطقه خاتمه می بخشد، عامل اصلی «تهدید وجودی» تلقی می شود؛ بنابراین این نوع نگاه اسرائیل به ایران، یک نگاه تهاجمی است.
در مقابل، رئالیسم تدافعی مهم ترین هدف سیاست خارجی دولت ها را افزایش «امنیت نسبی» دولت ها در نظام بین الملل در نظر می گیرد. بر این اساس، دولت ها تنها زمانی در جهت گسترش نفوذ و قدرت خود تلاش می کنند که احساس ناامنی کنند. اما دستیابی به امنیت به بهای کاهش امنیت دیگران نیست (برزگر، 1388: 125). این در حالی است که اسرائیل با داشتن آسیب پذیرترین محیط امنیتی، همیشه دغدغه بقا و حفظ امنیت وجودی خود را دارد، در نتیجه استراتژی آن منجر به ظهور یک سیاست نظامی تهاجمی محور شده وسیاست خارجی اسرائیل را به
سیاست دفاعی- امنیتی تبدیل کرده است (حاجی یوسفی و اسلامی، 1388: 181).
اسرائیل بر خلاف مفروضات رئالیسم تدافعی، جهت تضمین بقای خود در این منطقه پرتنش به دنبال افزایش قدرت و دستیابی به هژمونی منطقه ای است. بنابراین تضعیف و انزوای هر چه بیشتر ایران در منطقه کاملاً در راستای اهداف امنیتی اسرائیل است (حاجی یوسفی و ایمانی، 1390: 90)؛ لذ همیشه به دنبال حفظ برتری همه جانبه خود مخصوصاً برتری نظامی، اقتصادی و تکنولوژیکی در منطقه بوده است و در این راستا به دنبال تضعیف رقبا و ایجاد بازدارندگی علیه آنها می باشد (Cohen and Miller, 2010 and Takeyh, 2005 and Beres, 2004).
2. استراتژی تهدید وجودی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران
با بررسی سناریوهای ناشی از استراتژی «تهدید وجودی» و تبیین مولفه ها و مختصات هر کدام از آنها، به آثار و نتایج آن بر امنیت ملی ایران می پردازیم؛ بدین صورت که ایران هراسی، ادغام توان ایران، تغییر رژیم، پذیرش ایران هسته ای و تحریم های اقتصادی را موثر بر بعد سیاسی و محاصره دریایی و حمله نظامی را موثر بر بعد نظامی امنیت ملی فرض خواهیم کرد.1-2. بعد سیاسی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران
الف- تلاش برای ایران هراسی
نظم منطقه ای در خاورمیانه اکنون در هنگامه انتقال قدرت قرار دارد. متناسب با افزایش توانایی های ایران، این کشور حوزه منافع خود را باز تعریف کرده و خواهان افزایش نقش منطقه ای خود است. طبیعی است که تلاش ایران برای سمت بخشی به روند انتقال قدرت در منطقه و باز تعریف نظم منطقه ای، با مقاومت و موانع جدی از سوی قدرت های رقیب مواجه شود و آنان با توسل به استراتژی های مختلف، در پی توقف این روند برآیند. آنچه تحت عنوان «ایران هراسی» نامیده می شود، بر بستر برخی واقعیت ها در منطقه و وارونه نمایی برخی دیگر، شکل گرفته تا در پرتو آن هزینه قدرت یابی ایران به نحوی افزایش یابد که انتقال قدرت، غیر ممکن شود (شریعتی نیا، 1389). از سوی دیگر، دقت در تاریخ سیاست بین الملل حکایت از آن دارد که دولت های قدرتمند، همواره در دیگران احساس تهدید ایجاد کرده اند. بنابراین افزایش قدرت یک دولت به طور طبیعی به افزایش تمایل دیگران برای محدود کردن و موازنه کردن آن خواهد انجامید. قابلیت های ایران در حوزه های سنتی و نوین قدرت در مقیاس منطقه ای، به گونه ای است که این کشور را به عنوان یک گزینه بالقوه هژمونی منطقه ای مطرح می کند. بنابراین، نخستین عامل نگرانی از ایران یا در شکل حاد آن ایران هراسی، قدرت ایران است. قابلیتی که اسرائیل با توسل به غرب- به ویژه آمریکا- و با ابزار مختلف تلاش دارد از بالفعل شدن آن ممانعت به عمل آورد.تلاش اسرائیل- با همراهی آمریکا- در این راستا ریشه در یک منطق نظری پر اهمیت در سیاست بین الملل دارد و آن جلوگیری از ظهور هژمون های منطقه ای است (Haass, 2006 and Nasr, 2006 and Clinton, 2010). افزون بر عوامل ذکر شده، دست یابی دولت ها به توانایی های نظامی خاص و یا به فناوری های پیشرفته به ویژه فناوری هسته ای که دارای کاربرد دو گانه است، حساسیت های ویژه ای در زمینه قدرت یابی آنها به وجود می آورد، آنها را تهدید زاتر کرده و خطرهای واقعی یا تصوری را متوجه انسجام سرزمینی یا ثبات سیاسی سایر کشورها می سازد (بیلیس و اسمیت، 1383: 964) (البته بخش مهمی از هراس کشورهای منطقه، به ویژه در حوزه ی خلیج فارس از ایران، به دلیل تبلیغات اسرائیل و برخی از قدرت های بزرگ است، اما برخی رفتارها و نیز گاهی ادبیات سیاست خارجی ایران نیز در این راه بی تأثیر نیست. اما دقت در تاریخ سیاست خارجی ایران نشان می دهد که ایرانیان در تاریخ طولانی خود عمدتاً ملتی صلح طلب بوده اند (لطفیان، 1390: 187).
از مهم ترین دلایل اسرائیل برای دامن زدن به سیاست ایران هراسی در منطقه، برای برتری جویی بر رقیبان منطقه ای از طریق کسب انحصار هسته ای و افزایش قدرت نسبی است؛ اما توانمندی هسته ای ایران جدا از آنکه می تواند این کشور را وارد باشگاه انحصاری هسته ای سازد، به طور بالقوه می تواند به برتری هسته ای انحصاری اسرائیل در منطقه نیز خاتمه دهد (Yaniv, 1984). از سوی دیگر، اسرائیل در پی همکاری ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی، بیش از پیش برای آشکار ساختن فعالیت های هسته ای خود و قرار گرفتن آن تحت نظارت بین المللی، تحت فشار قرار گرفته است (Takeyh, 2005). در نتیجه روشن است که اسرائیل با دامن زدن به بحران هسته ای ایران، از این موضوع به عنوان پوششی برای فعالیت های تسلیحاتی انحصارگرایانه هسته ای خود استفاده نماید (لطفیان، 1390: 195). اسرائیل با حمایت کشورهای غربی،در صدد القای این است که هسته ای شدن ایران به صورت یک بازی دومینو عمل خواهد کرد و کشورهای دیگر منطقه از جمله عربستان سعودی، مصر، ترکیه و غیره را به سوی هسته ای شدن و رقابت شدید تسلیحاتی هدایت می کند. یا اینکه برنامه هسته ای ایران، با افزایش دادن امکان دسترسی گروه های تروریستی و افراطی به مواد هسته ای، امنیت بین المللی را به خطر می اندازد. اسرائیل در این راستا به آمریکایی ها توصیه می کند که کنترل و مدیریت چندین کشور هسته ای شده در منطقه حساس خاورمیانه بسیار مشکل تر و پرهزینه تر از کنترل و مدیریت یک کشور است و امیدهای اندک آمریکا را جهت اصلاحات و دموکراسی سازی در منطقه از بین خواهد برد (Albright, 2010). اسرائیل برای هر چه بیشتر تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی از حمله احتمالی هسته ای ایران به اسرائیل، به عنوان هولوکاست دوم نام می برد (Abrams, 2009) و تهدید ایران را چه به صورت مستقیم و یا از طریق گروه های طرفدار خود در منطقه برای کشورهای عربی منطقه، کشورهای اروپایی، پایگاه های نظامی و منافع آمریکا در منطقه و حتی شهرهای آمریکا نیز مصداق می دهد. مجاورت ایران در کنار منابع انرژی با اهمیت جهانی و مسیر انتقال آن به ویژه خلیج فارس و تنگه هرمز، اسرائیل را بر آن داشته به دنبال طرح این مسئله باشد که ایران با به دست آوردن سلاح های هسته ای و در نتیجه افزایش سلطه و نفوذ خود، خواهان کنترل و اعمال محدودیت در مسیر صدور نفت از خلیج فارس و در نتیجه کنترل بازار و بحث قیمت گذاری بر نفت است (پوراحمدی، 1388: 79).
از جمله موارد دیگر تبلیغات برای ایران هراسی، مقایسه شرایط تاسیسات هسته ای ایران با شرایط نا به سامان پاکستان و نگرانی ها برای کنترل نامناسب تسلیحات هسته ای این کشور است؛ با یادآوری شبکه عبدالقدیرخان، بی ثباتی سیاسی و حکومتی، احتمال وقوع کودتاهای نظامی، اختلافات قومی- قبیله ای و مذهبی، فعالیت های گروه های افراطی و بنیادگرای اسلامی در پاکستان؛ اسرائیل در تلاش است تا چنین وضعیتی را برای تاسیسات ایران در افکار عمومی ترسیم کند (Freilich,January 2008 and Allison, 2006). در ادامه رژیم اسرائیل مطرح می کند که ایران به دنبال گسترش چترهسته ای جهت افزایش نفوذ خود در منطقه و در میان کشورهای عربی خواهد رفت؛ آنها در راستای ایجاد اختلافات مذهبی شیعه و سنی در میان ایران و سایر کشورهای منطقه، تبلیغ می کنند که ایران با کسب این میزان از قدرت به دنبال دخالت در امور داخلی کشورهای عربی و حمایت هر چه بیشتر از گروه های شیعی در داخل کشورهایی مانند عراق، عربستان سعودی، بحرین و حتی یمن است (Goodman, 2008 and Hadar, 2009 and Procida,2009).
ب- کنترل، مدیریت و ادغام توان ایران
«باری پوزان»(11) با مقاله ای در نیویورک تایمز ضمن تاکید بر امکان زندگی با یک ایران هسته ای، با رد دلایل غرب برای مخالفت با برنامه هسته ای ایران به بهانه امکان حمله هسته ای ایران به آمریکا یا اسرائیل، اعتقاد دارد که ما باید ایران هسته ای را مدیریت کنیم (Posen, 2006). به طور کلی می توان گفت در آمریکا دو دیدگاه در این مورد وجود دارد، نئوکان ها که معتقدند باید با ایران مانند گذشته برخورد کرد و جلوی آن را با تهدید و در صورت نیاز با توسل به زور گرفت و گروه دوم، ایران را قدرتی منطقه ای می دانند که نمی توان آن را نادیده گرفت؛ البته نباید اجازه داد نقش آن افزایش یابد و باید جلوی افزایش قدرت آن را گرفت. آنها معتقدند باید با ادغام توان ایران در مسائل منطقه ای و مشارکت دادن در ترتیبات امنیتی منطقه، نقش آن را کنترل نمود (برزگر، 1389). اگر خواهان مذاکره مستقیم و بدون پیش شرط با ایران می شوند، برای مدیریت منطقه است و این بستر تنها در شرایط افزایش نقش و قدرت ایران در منطقه به وجود آمده است (Rubin, 2009).اما اسرائیل نه تنها خواستار مذاکره با ایران نیست، بلکه خواهان افزایش تحریم ها و در نهایت اقدام نظامی علیه این کشور است. اسرائیل به دنبال مخالفت با مذاکرات هسته ای با ایران است که احتمالاً باعث دستیابی به یک توافق هسته ای با آن و در نهایت پذیرش یک ایران هسته ای و مشارکت آن در ترتیبات آتی منطقه ای خواهد شد. اسرائیل خواهان این است که در صورت موفق بودن مذاکرات، نتایج طوری باشد که باعث کنترل فعالیت های هسته ای ایران شده و از افزایش قدرت نسبی آن جلوگیری کند (Freilich, September 2008)، یا اینکه آنها ابراز می دارند که ایران با اتخاذ سیاست انجام مذاکرات بدون نتیجه مشخص، به دنبال وقت کشی و خرید زمان بوده و از مذاکرات به عنوان پوششی برای تکمیل فعالیت های خود استفاده خواهد کرد تا برنامه هسته ای خود را به پیش برده و به مرحله توانایی ساخت سلاح هسته ای برساند؛ اسرائیل با یادآوری مذاکرات طولانی مدت و بدون نتیجه مشخص ایران با تروئیکای اروپایی (آلمان، انگلستان و فرانسه)، مذاکرات با آمریکا (گروه 1+ 5) را به مذاکرات ایران با اروپا تشبیه می کند که اروپایی ها ابتدا آن را به گفت و گوی انتقادی، سپس سازنده و از نظر اسرائیلی ها ابدی، نامیدند، ولی در عین حال با زیرکی خاصی می گویند که این مسئله (انجام مذاکرات بی نتیجه) در این مسیر، ایستگاهی است که برای انجام اقدامات شدیدتر باید از آن عبور کرد و امیدوارند که این مذاکرات حتی اگر به عبور از یک «تهدید وجودی» منجر شود، به نتیجه نیانجامد (Freilich, November 2008 و ابوطالبی، 1388). با این وجود اسرائیل به هر قیمتی خواهان جلوگیری از هسته ای شدن ایران است؛ حتی اگر این امر به وسیله انجام یک «معامله بزرگ»(12) توسط غرب با ایران باشد (Man & Leverett, 2008).
ج- اعمال تحریم های اقتصادی
اسرائیل در ادامه سناریوها برای رویارویی با ایران، مشوق اصلی اعمال تحریم های اقتصادی جهت توقف یا تعلیق فعالیت های هسته ای ایران و در نهایت تضعیف این کشور است. اسرائیل برای تحقق نیات خود نیازمند به همراهی کشورهای حامی خود از طریق مجامع بین المللی است و به دنبال آن است که مسئله ایران هسته ای، جزو اولویت های دستور کار جامعه بین المللی(13) حفظ شود. بنابراین با توسل به حامیان غربی خود به ویژه آمریکا، به دنبال تهدید جلوه دادن ایران برای صلح و امنیت بین المللی است و به بهانه تلاش ایران برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی، پرونده فعالیت های هسته ای ایران را به شورای امنیت برده و با طرح آن در قالب فصل هفتم منشور، قطعنامه هایی را به منظور تحریم اقتصادی ایران صادر کرده اند.از دیدگاه جورج لوپز و دیوید کارترایت(14)، تحریم های اقتصادی جزئی از مهارت های دیپلماتیک در طول قرن ها بوده است. اساسا امروزه تحریم به عنوان یک استراتژی برای آغاز جنگ اقتصادی در جریان خصومت ها و با اهدافی متفاوت مطرح می شود (Kupchan, 2010 و ایروانی، 1385). اعمال تحریم های سخت و با انواع متعدد، چه در قالب شورای امنیت سازمان ملل و چه تحریم های یک جانبه یا چند جانبه (خارج از چهارچوب قطعنامه های شورای امنیت)، برای «مهار» ایران است؛ این استراتژی بدین منظور است که با اعمال تحریم های تنبیهی سخت، ایران سیاست هسته ای خود را تغییر دهد (Friedman 2010 و لطفیان، 1390: 191). علاوه بر این، اسرائیل با هم صدایی با آمریکا، هدف دیگر تحریم ها را برای شروع مذاکره از موضع قدرت یا به عبارت دیگر ادامه دیپلماسی با ابزاری دیگر در نظر می گیرد. در اینجا بحث آنها این است که اعمال تحریم های هوشمند و تنبیهی، سیاست هسته ای ایران را تغییر خواهد داد و موضع غرب را در مذاکرات آینده تقویت می نماید (Barzegar, 2011 and Takeyh, 2011). از نظر اثربخش بودن تحریم ها نیز با وجود اختلاف نظر شدید در مورد اهداف، برآورد کارآمدی آن هم به سادگی امکان پذیر نیست، بنابراین استراتژی «تحریم های سخت برای مذاکره» یا به اصطلاح «تحریم برای برقراری صلح»، در عمل ناکارآمد بوده و پارادوکسی را در خود دارد؛ چرا که مهم ترین موضوع مذاکره یعنی «اعتماد سازی» بین طرفین را از بین می برد و بر پیچیدگی بحران موجود می افزاید (Paris, 2008 and Khuri, 2008).
د- تغییر «رژیم» در ایران
از دیگر برنامه های اسرائیل در مقابل تهدید ایران، تلاش جهت تغییر رژیم در جمهوری اسلامی ایران است؛ چرا که معتقد است روی کار آمدن دولتی جدید در ایران، بهترین راه برای مبارزه با فعالیت های هسته ای این کشور است؛ یعنی باید دولتی در ایران بر سر کار باشد که قابل اعتمادتر بوده و با کنار گذاشتن برنامه هسته ای هم موافقت کند (Freilich, November 2008). آنها حتی این مسئله را یکی از اهداف مهم تحریم اقتصادی و یا حمله نظامی احتمالی می دانند که هدف حداقلی آن تأخیر در دستیابی به سلاح هسته ای و نابودی توان هسته ای و در حداکثری، بی ثبات سازی و تغییر حکومت است. در مواردی که تحریم با هدف سرنگونی باشد، تحریم متوجه زیر ساخت ها است و اقدام نظامی در نهایت تیر خلاص است (Haass, 2009). اما بحث تهاجم نظامیی مشترک با آمریکا جهت تغییر رژیم که با درگیر شدن آمریکا در عراق تا حد زیادی رنگ باخته است- چرا که موجب درگیر شدن آمریکا در جبهه ای دیگر می شود- بیش از هر چیز در قالب یک «جنگ روانی» می گنجد. این راهبرد، برخورد نظامی با ایران را اشتباهی بزرگ دانسته وتنها راه سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی را پیگیری مکانیسم های «جنگ نرم» با استفاده از تاکتیک های «دکترین مهار»،«نبرد رسانه ای» و «ساماندهی یا پشتیبانی از نافرمانی مدنی» می داند. فرید زکریا در نیویورک تایمز می نویسد: جریانی مانند ناآرامی های پس از انتخابات سال 88 در ایران، تنها زمانی می تواند موفق شود که موجی از نارضایتی در ایران نسبت به عملکرد رهبران رژیم به چشم بخورد و پایه های استواری رژیم بر نظامی کردن فضا قرار گیرد (زکریا، 1389). اما ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی، تاکید می کند که هر گونه امیدی به تغییر در رژیم ایران باید کنار گذاشته شود؛ چرا که تغییر رژیم در این کشور یک آرزوست و نه یک استراتژی (هاس، 1387).هـ- پذیرش یک ایران هسته ای
این سناریو پذیرش یک ایران هسته ای را اجتناب ناپذیر دانسته و اعتقاد دارد که باید قبول کنیم ایران یک کشور هسته ای است (Takeyh and Gvosdev, 2004). اسرائیل در برنامه های خود گزینه های مختلفی را برای تعامل احتمالی با یک ایران هسته ای مطرح می کند که به صورت همه جانبه بر کمک و حمایت های حداکثری آمریکا متکی است. از دیدگاه استراتژیست های آمریکایی، حفظ قدرت سنتی آمریکا در خاورمیانه منوط به مهار قدرت ایران است و این مسئله نیز بستگی مستقیم به مهار برنامه هسته ای ایران دارد. از این نظر، ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای پذیرفته می شود، اما مهار و مدیریت قدرت و نقش آن به گونه ای به مسئله منافع آمریکا ارتباط داده می شود. یکی از دیدگاه های اصلی در این مورد، مهار ایران از طریق ورود به گفت و گوهای استراتژیک با ایران است (Paris and Ben Ami, 2008). اسرائیل در ازای پذیرش یک ایران هسته ای از سوی کشورهای غربی به ویژه آمریکا، گزینه هایی را جهت حمایت از خود در مقابل آنها قرار می دهد که در ادامه به صورت خلاصه به آنها اشاره می شود (Freilish, December 2007).اولین گزینه بازدارندگی یک جانبه ایران توسط آمریکا است. بر مبنای یک سیاست اعلام شده آمریکا، استفاده یا تهدید به استفاده از سلاح هسته ای علیه هر کشوری در منطقه به ویژه اسرائیل، علیه خود آمریکا فرض خواهد شد و پاسخ ویران کننده ای در پی خواهد داشت. وزیر خارجه آمریکا در سفر آسیایی خود در سال 2009، اعلام داشت: «ما می خواهیم ایران درک کند که اگر ما چتر دفاعی خود را در منطقه بگسترانیم، ایران نه قوی تر و نه ایمن تر خواهد شد، زیرا بر خلاف باورشان که اگر به سلاح هسته ای دست یابند بر منطقه مسلط خواهند شد، چنین امکانی از آنان گرفته خواهد شد»(Clinton, 2010). اسرائیلی ها نتیجه می گیرند برخورداری از تضمین آمریکا بر محاسبات استراتژیک ایران، موثر خواهد بود.
گزینه دوم تقویت موافقتنامه های دفاعی است. از نظر اسرائیل، ایجاد بازدارندگی توسط آمریکا با انعقاد یک موافقتنامه دو جانبه، بسیار قوی تر خواهد شد. چنین معاهده ای می تواند یک پیمان همه جانبه برای حفظ امنیت اسرائیل باشد یا مقداری محدودتر که به موارد تهدید هسته ای، شیمیایی و بیولوژیکی متمرکز شود. رژیم اسرائیل معتقد است این گونه معاهده با آمریکا می تواند به تخریب قطعی(15) ایران منجر شده و منافع زیاد دیگری نیز برای آنها خواهد داشت. گزینه دیگر برای اسرائیل در مقابل ایران هسته ای، یک تضمین چند جانبه از سوی ناتو است. اما نظریاتی مطرح است که اگر چه اسرائیل ممکن است به موافقتنامه امنیتی دو جانبه خود با آمریکا راغب باشد، اما علاقه ای به یک اتحاد چند جانبه با ناتو که در آن همه اعضا علاقه مند به انجام آن نیستند، ندارد. از سوی دیگر، فرایند تصمیم گیری طولانی مدت ناتو برای اسرائیل، در هر حال یک نکته قابل بحث است.
مورد بعدی ایجاد یک سیستم امنیتی منطقه ای است. در این گزنه یک سیستمی طراحی می شود که در آن آمریکا تضمین های امنیتی برای کشورهای منطقه تدارک خواهد دید. در این مورد با القای ترس مشترک از تهدید ایران هسته ای، می توان کشورهای عربی را وادار به همکاری در قالب یک سیستم امنیتی نمود. برای اسرائیل، اضافه کردن یک عنصر پایدارکننده به منطقه، نسبت به حالتی که یک معاهده دو جانبه بدون حضور اعراب باشد، منافع زیادی دارد و باعث خشمگینی اعراب نیز نخواهد شد. اما اولین اشکال، گستردگی بیش از حد این نوع چینش امنیتی است و دیگر اینکه بیشتر کشورهای منطقه قبول کنند آرایشی را که یکی از اعضای آن اسرائیل است، مورد بحث و تردید قرار دارد. از سوی دیگر، اسرائیل آشکارا می داند که این مسئله می تواند محدودیت هایی در توانایی های استراتژیک خود به وجود آورد؛ چرا که این چتر امنیتی به طور گسترده برای دشمنان بالقوه اسرائیل در پهنای منطقه نیز گسترده شده و در مباحث صلح با آنها موثر خواهد بود.
گزینه پنجم، تغییر در سیاست ابهام هسته ای اسرائیل است؛ دیدگاهی در اسرائیل وجود دارد مبنی بر اینکه در موقعیت اضطراری ظهور توانایی هسته ای ایران، فرض یا واقعیت، این امکان به وجود آمده که آمریکا و اسرائیل با یک دلیل موجه سیاسی رویکرد خود را تغییر داده و هر گونه شکی را در مورد توانایی هسته ای اسرائیل بر طرف نمایند. به هر حال اسرائیل می خواهد ایران در محاسبات خود این واقعیت را لحاظ کند که اسرائیل به عنوان دارنده یک زرادخانه هسته ای شناسایی شده و آماده ارائه توانایی های خود است. علاوه بر این، پایان سیاست «ابهام هسته ای» می تواند تلنگری بر برنامه های هسته ای در حال توسعه عربی باشد؛ اسرائیلی ها اعتراف می کنند که این نوع از بازدارندگی باعث افزایش هزینه ها خواهد شد.
آخرین گزینه در مقابل برنامه هسته ای ایران، کمک به تدریج فرایند صلح خاورمیانه به عنوان وسیله ای برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه است. نشست صلح با فلسطینی ها یا سوریه و یا حتی یک پیشرفت قابل ملاحظه در این موضوع، می تواند به احتمال زیاد پایانی بر روابط نزدیک آنها با ایران باشد. اما این بحث هم مطرح می شود که نه آمریکا و نه اسرائیل پیشبرد فرایند صلح را به عنوان سیاست و استراتژی برای مقابله با تهدید ایران هسته ای، در نظر نمی گیرند. البته هر ابتکاری در صلح می تواند کمک به انزوای ایران باشد.
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
1-Construction
2-Propaganda
3-Iran Phobia
4-Iranian Engagement
5-Sanctions
6-Naval Blockade
7-Military Attack
8-Regime Change
9-Living with a Nuclear Iran
10-Securitization
11-Barry Posen
12-Grand Bargain
13-International Community's Agenda
14-George A. Lopez and David Cartright
15-Assured Destruction
فصلنامه روابط خارجی، سال پنجم، شماره اول، بهار1392،