پرتغال آغازگر استعمار و زرسالاری جهانی و یهودی

در واپسین سال های سده پانزدهم میلادی، ایزابل ملکه خونریز کاستیل، به همراه شوهرش، فردیناند شاه آراگون، سپاهی عظیم را به سوی آخرین بقایای دولت های مسلمان اندلس به حرکت درآورد. مورخین می نویسند او کشتزارها...
پنجشنبه، 7 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرتغال آغازگر استعمار و زرسالاری جهانی و یهودی
 پرتغال آغازگر استعمار و زرسالاری جهانی و یهودی

 

نویسنده: عبدالله شهبازی




 

زیرعنوان: مقدمه ای بر جنگ صلیبی نوین

پرتغالی ها در شرق

در واپسین سال های سده پانزدهم میلادی، ایزابل ملکه خونریز کاستیل، به همراه شوهرش، فردیناند شاه آراگون، سپاهی عظیم را به سوی آخرین بقایای دولت های مسلمان اندلس به حرکت درآورد. مورخین می نویسند او کشتزارها را پایمال کرد و پس از غارت و تخریب روستاها، شهر مالقه(مالاگا)(1)را چنان به محاصره گرفت که، به گفته ویل دورانت،" مردم اسب ها و سگ ها و گربه هایی را که در شهر یافت می شد کشتند و خوردند و سپس از گرسنگی ده ها و صدها جان سپردند یا بر اثر ابتلا به امراض مردند." مهاجمان پس از فتح شهر 12 هزار تن از سکنه آن را به بردگی بردند.(2)
در دوم ژانویه 1492 شهر غرناطه(گرانادا)(3)، پس از محاصره ای سخت و مقاومتی قهرمانانه، که نه ماه به درازا کشید، تسلیم شد و واپسین امیر مسلمان غرب اروپا، با درد و رنجی جانکاه، به همراه مادر، همسر، خویشاوندان و پنجاه سوار، راهی تبعیدگاه خویش در کوهستان های اندلس شد. ایزابل و فردیناند در میدان بزرگ شهر زانو زدند و خدای را سپاس گفتند که پس از 781 سال اسلام را از اندلس برانداخته است.(4) آنان سپس به کاخ افسانه ای الحمرا،‌ این نماد جادویی و شگفت تمدن اندلس، رفتند.(5) بدینسان، شهری که چشم و چراغ و مایه مباهات سراسر اروپا بود سقوط کرد و این گوهر تابناک تمدن بشری خاموش شد.
هفت ماه بعد، در اوت 1492، یک ماجراجوی دریایی ایتالیایی به نام کریستف کلمب از سوی ایزابل و فردیناند راهی سفری دور و دراز شد تا با غارت هند افسانه ای گنجینه انباشته حکمرانان آزمند اروپا را انباشته تر سازد. کلمب، بی آنکه خود بداند، قاره آمریکا را "کشف"کرد و در بازگشت "افتخاری" دیگر بر "افتخارات"ایزابل و فردیناند افزود.
در این زمان، در گوشه ای دیگر از شبه جزیره ایبری،" مانوئل ثروتمند"، شاه حریص پرتغال، با رشک نظاره گر پیروزی های ایزابل و فردیناند بود. او خود از "شهسواران" جنگ های صلیبی علیه مسلمانان اندلس بود و همو بود که به سان همتایان اسپانیایی اش واپسین بقایای تمدن اسلامی را در غرب اروپا به خاک و خون کشید. دربار پرتغال، که پیشتر" هنری دریانورد" را راهی دریاها کرده و تجارت جهانی برده را بنیاد نهاده بود، نمی خواست در این مسابقه تاراجگری عقب بماند. مانوئل، پنج سال پس از سفر کلمب، واسکو داگاما را راهی دریاها کرد. گاما در سال 1498 به سواحل هند رسید.
بدینسان، تاریخ فصلی نوین را گشود که سال 1492 مبداء آن است؛ سال سقوط غرناطه و "کشف" آمریکا. این حوادث نقطه عطفی در تاریخ تمدن بشری است و آغاز ظهور پدیده ای است که"زرسالاری جهانی"نامیده می شود.

مأموریت واسکو داگاما

سفر واسکو داگاما به هند سرآغاز تأسیس امپراتوری مستعمراتی اروپا در شرق تلقی می شود؛ امپراتوری که در سده شانزدهم پایه های آن بنیان نهاده شد و در سده نوزدهم به اوج خود رسید.
واسکو داگاما(6)(1460-1524) به یک خاندان اشرافی پرتغالی تعلق داشت. در 32 سالگی به خدمت دربار پرتغال درآمد و در رأس ناوگان دریایی این کشور برای مبارزه با دزدان دریایی فرانسوی قرار گرفت. مانوئل، پادشاه پرتغال، دو سال پس از آغاز سلطنتش گاما را برای مأموریتی مهم برگزید؛ ایجاد رابطه مستقیم دریایی با شرق. به نوشته دکتر ریان(7)، استاد دانشگاه لیورپول، گاما به ماجراجویان دریایی بی دانش چون کلمب شباهت نداشت؛ یک شخصیت سیاسی و نظامی بود و مأمور اجرای"سیاستی برنامه ریزی شده"(8). انتخاب فردی چون گاما برای این مأموریت نشانگر اهداف درازمدتی است که کانون های سیاسی و مالی پرتغال دنبال می کردند؛ این یک "سفر اکتشافی"ساده نبود.
در 8 ژوئیه 1497، گاما در رأس ناوگانی مرکب از چهار کشتی، بندر لیسبون را به مقصد هند ترک گفت؛ در ماه نوامبر "دماغه امید نیک"را در جنوب آفریقا در نوردید و وارد آب های قاره آسیا شد. در 22 مه 1498 به بندر کالیکوت(9) در ساحل مالابار هند رسید و سرانجام در اوایل سپتامبر 1499 پیروزمندانه به لیسبون بازگشت و به تعبیر لرد کرزن"برای پرتغال قرنی سرشار از شهرت و ثروت فراهم ساخت."(10)
مورخین می نویسند گاما پس از دور زدن قاره آفریقا، در دو بندر ممباسا(11) و مالیندی(12)، در شرق آفریقا، پهلو گرفت. او در مالیندی، که مانند سایر بنادر آفریقا و آسیا با خوشرویی پذیرفته شد، یک دریانورد بومی استخدام کرد تا راهنمای او به سوی هند باشد(13). می گویند این دریانورد یک ایرانیِ شیعی به نام شهاب الدین احمد بن ماجد، از اهالی بندر لنگه و ساکن جلفار(رأس الخیمه)بود.(14)
در کالیکوت، حکمران هندوی منطقه به نورسیدگان پرتغالی با گشاده رویی برخورد کرد و آمادگی خود را برای ایجاد رابطه تجاری با پرتغالی ها اعلام داشت؛ "هر چند هدایای او به سلطان چنان حقیر بود که درباریان در زمان اهداء آن می خندیدند"(15). بندر کالیکوت در این زمان، به نوشته جرج امرسون، شهری"بزرگ و باشکوه"بود(16) مشرف بر دریای عربی و مرکز دولتی کوچک و مستقل به همین نام. این سرزمین، که حکمرانان محلی هندو موسوم به "سامری"(17)آن را اداره می کردند، اقتصاد و صنعتی شکوفا داشت. کالیکوت از دیرباز در صلح و رفاهی کاملاً تجاری غوطه می خورد؛ چنان آرامشی بر آنان حکمروا بود که هیچگاه فرمانروایان یا تجار آن در اندیشه ایجاد قلعه یا ناوگان نظامی مقتدری برنیامدند.
شکوفایی کالیکوت مدیون تجار مسلمان بود که از نخستین سده های هجری در آن مستقر شدند و تا زمان ورود پرتغالی ها، در یک دوران طولانی، آن را به یکی از مراکز مهم تجاری جهان آن روز بدل ساختند. از آنجا بود که سیل کالاها به جنوب شرقی آسیا، چین، آفریقا، عربستان و ایران روانه می شد. کالیکوت از تولیدکنندگان بزرگ پوشاک مشرق زمین به شمار می رفت و از صادرکنندگان مهم ادویه و سایر کالاها. درباره اهمیت صنعت نساجی کالیکوت همین بس که پس از اشغال این بندر به دست پرتغالی ها، آنان در سطحی وسیع به صادرات پوشاک آن به اروپا پرداختند. در سده هفدهم منسوجات کالیکوت یکی از اقلام مهم صادراتی کمپانی هند شرقی بریتانیا به انگلستان به شمار می رفت و" پارچه کالیکو"(18)نامی شناخته شده در غرب بود. کالیکوت، در کنار مصر، از کهن ترین سرزمین هایی است که به تولید پارچه های منقوش شهره بود(19).
حدود یک سده و نیم پیش از ورود گاما، یک جهانگرد مسلمان از اهالی طنجه مراکش به نام ابن بطوطه(20) در گزارش سفرهای دور و دراز خود(725-753ق./ 1324-1352م.) توصیفی دقیق و ماندگار از بنادر مهم آفریقا و آسیا به یادگار نهاده است:
ابن بطوطه، که در سال 1342م. از بندر "کالکوت"دیدن کرده، آن را از "بزرگترین بنادر دنیا"می خواند که "اهل چین و جاوه و سیلان و مهل(مالادیو) و یمن و فارس به آنجا روی می آورند و بازرگانان ممالک مختلف در آن جمع می شوند." در زمانی که ابن بطوطه به کالیکوت می رسد، 13 کشتی چینی در ساحل آن لنگر انداخته اند.
هرچند سلطان کالیکوت" کافری است سالخورده" که ریش خود را به سان رومیان می تراشد، ولی بزرگان شهر بیشتر مسلمان و بسیاری ایرانی اند. امیرالتجار شهر، ابراهیم، "از اهالی بحرین و مردی خیر و صاحب فضایل است". قاضی شهر، فخرالدین عثمان، "مردی فاضل و کریم است. "شیخ شهاب الدین کازرونی" زاویه شهر را اداره می کند و نذرهایی که مردم هندوستان و چین در حق شیخ ابواسحاق کازرونی می کنند به او می رسد. " و ناخدا متقال، ثروتمند معروف زمانه"، که دارای ثروت هنگفت و کشتی های تجارتی بسیار می باشد و در هند و چین و یمن و فارس به تجارت می پردازد"، در این شهر سکنی دارد.(21)
عبدالرزاق سمرقندی، حدود یک قرن پس از ابن بطوطه و نیم قرن پیش از ورود گاما، کالیکوت را چنین می بیند:(22)
بندری است امن و آباد قرینه هرمز در جمعیت تجار هر بلاد و دیار و یافتن نفایس بسیار از اجناس دریابار خاصه از ممالک زیربار و حبشه و زنگبار. و گاه گاه از جانب بیت الله و سایر بلاد حجاز جهاز آید و مدتی به اختیار در آن بندر توقف نماید... جمعی مسلمانان در آن مقیم شده اند و ده مسجد جامع ساخته، جمعه ها به جمعیت خاطر نماز گذارند و قاضی متدین دارند و بیشتر شافعی مذهب باشند. و در آن شهر امن و عدل چنان است که تجار، که در ثروت نقش بحار دارند، به آنجا از دریا بار مال بسیار آرند و از کشتی به در آورده و در کوچه و بازار اندازند... امینان دیوان محافظت نمایند... و اگر فروشند زکات چهل یک ستانند والا به هیچ وجه تعرض نرسانند.(23)
واسکو داگاما تصادفاً کالیکوت را به عنوان مقصد سفر دور و دراز خویش برنگزید. این نقطه ای بود که پرتغالی ها از پیش آن را شناسایی کرده بودند. قریب به دوازده سال پیش، به سال 1486، یک مسافر یا جاسوس پرتغالی به نام پدرو داکاویلام(24) به کالیکوت سفر کرده و در بازگشت آوازه ثروت و شوکت آن را به گوش کانون های سیاسی و مالی پرتغال رسانیده بود. این نخستین سفر یک اروپایی به هند است و از اینروست که کالیکوت را اولین نقطه از هند می دانند که یک اروپایی به آن گام نهاده است.(25)
واسکو داگاما آنگاه به بنادر کوچن(26) و کانانور(27) در ساحل مالابار، رفت و سپس راهی پرتغال شد.(28)
چنانکه خواهیم دید، سفر گاما به بندر کوچن در بنیانگذاری امپراتوری مستعمراتی غرب در قاره آسیا از اهمیت جدی برخوردار است زیرا کمی بعد، در این منطقه، که مانند سایر مناطق جنوبی هند آن زمان در زیر نظارت حکومتی مقتدر قرار نداشت، نخستین گروه های مهاجر یهودی، به همراه بردگان آفریقایی شان، مستقر شدند و به رهبری یهودی به نام گاسپار داگاما( یوسف عادل) به پایگاهی استوار برای استعمار پرتغال در منطقه بدل گردیدند. تعلق واسکو داگاما به مرکز مهم سیاسی و تجاری کوچن تا بدانجا بود که بعدها وی در همین منطقه درگذشت.
چند ماه پس از بازگشت گاما به لیسبون،" مانوئل ثروتمند"، پادشاه پرتغال، ناوگانی بزرگ و مجهز، مرکب از 13 کشتی، به فرماندهی ماجراجویی به نام پدرو آلوارس کابرال(29)(1460-1526)روانه شرق کرد؛ و این بار با هدف تسخیر!
کابرال، که در این سفر گاسپار یهودی نیز همراه او بود، به اشتباه راه غرب را پیش گرفت و در 22 آوریل سال 1500 میلادی به سواحل برزیل رسید؛ متفرعنانه آن را به نام مانوئل تملک کرد و آنگاه راهی هند شد. چنین بود که کابرال با نام "کاشف برزیل" جایگاهی افتخارآمیز در تاریخ معاصر غرب یافت!
کابرال با دعاوی دور و دراز به کالیکوت رسید. او متکبرانه از حکمران هندو خواستار اخراج تجار مسلمان از این بندر شد و آنگاه که وی را با خفت و خواری راندند( و نمی دانیم چه کرد که گویا تنی چند از همراهانش نیز به قتل رسیدند) در کوچن مستقر شد و نخستین قرارگاه پرتغالی ها را در آنجا به پا کرد؛ به کمک یهودیانی که همراه او بودند و بردگانی که از سواحل آفریقا به اسارت گرفته بودند. اینان، به یقین، نیاکان یهودیان سفید و سیاهپوست کنونی کوچن اند. کوچن در سده های بعد، چه در زمان پرتغالی ها و چه انگلیسی ها، یکی از پایگاه های اصلی یهودیان در اقیانوس هند و مرکز مهم فروش برده در مشرق زمین بود.

مهاجمان اروپایی و بازرگانان مسلمان

چنانکه دیدیم، تا آغاز سده شانزدهم میلادی، تجارت مشرق زمین بطور عمده در دست بازرگانان مسلمان بود. در این دوران، جهان اسلام بر تجارت اروپا نیز سایه خود را گسترده بود. در اروپا تنها تجار ونیزی و جنوایی و یهودیان مستقر در بنادر ایتالیا کانون های جدی تجاری محسوب می شدند که آنان نیز در واقع به عنوان واسطه های انتقال کالاهای تجار مسلمان به بازارهای اروپا عمل می کردند.
در این دوران رابطه تجاری اروپا و شرق بطور عمده از سه راه اصلی انجام می گرفت:
1- راه دریای سرخ، نیل، اسکندریه ونیز و جنوا؛
2-راه خلیج فارس، بغداد، حلب، قسطنطنیه، ونیز و جنوا؛
3-راه طرابوزان، ولگا، دن، منطقه بالتیک که از سده چهاردهم معمول شد.
دقیقاً‌ به این دلیل است که بنادر ایتالیا به کانون اصلی تجارت آن زمان بدل شد و در قله فرهنگ و سیاست اروپای عصر خود جای گرفت.
بیشتر شکوه و مکنت ونیز از ناوگان بازرگانی آن بود... هیچ شهر اروپایی دیگری نمی توانست تجارتی به این عظمت داشته باشد. کشتی های ونیزی در عده زیادی از بنادر-از طرابوزان در دریای سیاه گرفته تا کادیث، لیسبون، نروژ و حتی ایسلند- دیده می شدند. در ریالتو، مرکز تجارت ونیز، می شد بازرگانان نیمی از جهان را دید.(30)
به نوشته خانم زیگرید هونکه، محقق آلمانی، ونیز "اگر با مسلمانان تجارت نمی داشت نمی توانست آن چیزی بشود که شد. بدون دارچین و زیره، قرمز دانه و نیل، هرگز نمی توانست نقش پیروزمندانه و مقتدرانه خود را به عنوان بزرگ ترین قدرت اقتصادی مغرب زمین بازی کند"(31).
در جنوا و فلورانس نیز وضع به همینگونه بود. بر شالوده این تجارت جهانی بود که در جنوب ایتالیا یک الیگارشی بسیار ثروتمند مالی- تجاری شکل گرفت و در دامان خود فرهنگی جدید را پرورش داد که به "فرهنگ رنسانس"شهرت یافت.
ایران در قلب این شبکه تجاری شرق و غرب جای داشت و به تعبیر کِرزُن "سرزمین رابط"بود(32). شکوفایی بنادر مهم جهانی چون هرمز و کیش در این دوران دقیقاً به دلیل جایگاه استراتژیک این جزایر در شبکه تجاری فوق است. لذاست که سده پانزدهم میلادی را اوج تکاپوی کانون های تجاری بنادر ایتالیا، و یهودیان مستقر در این بنادر، در ایران می یابیم با تمامی پیامدهای سیاسی آن.
در تمامی این راه ها، کالاها از طریق زمین یا مسیرهای کوتاه آبی(بندر به بندر)حمل می شد، در دست تجار گوناگون دست به دست می گشت و سرانجام از طریق تجار ایتالیایی و یهودی با قیمتی نه چندان ارزان به بازارهای اروپا می رسید. در واقع، بازارهای اروپا یکی از منابع اصلی رونق و ثروت تجار مسلمان از یکسو و تجار ونیزی و جنوایی و یهودی، که انحصار خود را بر بازارهای اروپا برقرار کرده بودند، از سوی دیگر بود.
این رونق تجاری با شکوفایی و گسترش فرهنگی توأم بود:
طی سه سده پیش از ورود اروپاییان، موجی نوین، نیرومند و رو به رشد از گسترش اسلامی در خاوردور و آفریقا پدید شد که عاملان آن نه پادشاهان و سرداران کشورگشا که بازرگانان صلح جوی مسلمان بودند.
مورخین سده هفتم هجری/ سده سیزدهم میلادی را دوران گسترش اسلام در مالزی می دانند. این موج فرهنگی چنان گستره و عمق داشت که در آستانه سده پانزدهم میلادی سواحل مالاکا(33)را، که از اوایل سده دوم هجری/ سده هشتم میلادی کانون تکاپوی تجار ایرانی و عرب بود(34)، به مرکز اصلی اسلام در خاوردور بدل ساخت.
ایرانیان در این میانه سهمی بسزا داشتند و نقشی سترگ و ماندگار در اشاعه فرهنگ اسلامی-ایرانی در آسیا و آفریقا ایفا نمودند.
ابن بطوطه به جزیره جاوه می رسد: نایب صاحب البحر(جانشین فرمانده نیروی دریایی) جاوه فردی است به نام بهروز؛ و سایر رجال عالی رتبه ای که به استقبال ابن بطوطه می آیند قاضی امیر سید شیرازی و تاج الدین اصفهانی و "جمعی دیگر از فقها"یند. ابن بطوطه به سوماترا می رود؛"شهری بزرگ و نیکو". حکمران جاوه مسلمانی است شافعی مذهب و"دوستدار فقها" که آنان برای قرائت قرآن و مباحثه پیش او می روند... مردی فروتن است که برای نمازجمعه پیاده می آید."(35)
نفوذ فرهنگ اسلامی- ایرانی در جزایر اندونزی و مالزی را از سنگ قبرهایی می توان دریافت که در آن نام های ایرانی و اشعاری از سعدی حک شده است. مورخین می نویسند حکایات محمد حنفیه در مالزی رواج بسیار داشت و برای رفع خطر و افزایش محصول خوانده می شد."در تواریخ مالایا آمده است که چون در سال 917ق/1511م. پرتغالی ها مالاکا را محاصره کردند، در دربار مالاکا برای دفع شرّ پرتغالیان متجاوز حکایات محمد حنفیه می خواندند."(36)
مقصد بعدی ابن بطوطه چین است. او به بندر مُعظم "زیتون"(تسه ئوتون، فوکیدون کنونی)می رسد که این نیز از کانون های مهم تکاپوی تجار ایرانی است. قاضی مسلمانان شهر، تاج الدین اردبیلی،" مردی فاضل و کریم است" و شیخ الاسلام کمال الدین عبدالله اصفهانی" از صلحای روزگار". شرف الدین تبریزی، از بزرگان تجار شهر، "تاجری خوش معامله" است که "قرآن را از حفظ داشت و زیاد به قرائت آن می پرداخت." از مشایخ بزرگ این بندر، برهان الدین کازرونی است که در بیرون شهر در زاویه ای مقیم است.(37)
در شمال و شرق آفریقا نیز وضع بدینگونه بود:
پیشینه ورود اسلام به شرق آفریقا دیرتر است؛ کانون اصلی آن زنگبار است و حاملان اصلی آن بازرگانان ایرانی.
زنگبار از گذشته های دور یک منطقه شکوفای تجاری بود و سهم اصلی را در تجارت آن تجار شیرازی به دست داشتند. پیشینه مهاجرت شیرازی ها به زنگبار به سده های نخستین اسلامی می رسد. آنان اولین حکومت بزرگ را در این منطقه بنیاد نهادند و به تأثیر از آنان در سده های سوم و چهارم هجری/ نهم و دهم میلادی موج گروش سیاهپوستان شرق آفریقا به اسلام آغاز شد.
سیاهان برهنه گرد لباس اسلامی می پوشیدند و در روابط خود با یکدیگر طبق موازین اسلامی دادوستد و رفت و آمد می کردند و رئیس و مرئوس با هم به مسجد می رفتند و به درگاه حق تعالی سجده می بردند... ورود آنان به قدرت اسلام و افزایش نظم و قانون و رواج کار تجارت و رغبت سیاهان به اسلام کمک شایان توجهی نمود. چنین بود که شرق‌ آفریقا هم به صورت مراکز مهم بازرگانی در هند و خاوردور[و] هم به صورت یک واسطه بازرگانی بین مراکز تجارتی اقیانوس هند و آسیای جنوب شرقی درآمد(38). تأثیر ایرانیان بر شرق آفریقا تا بدان حد است که برخی مورخین از "تمدن شیرازی در شرق آفریقا" نام می برند.(39)
در زمان ورود اروپاییان، ممباسا و مالیندی(ملنده)، در شمال زنگبار و در سواحل کنیای امروز، کیلوا(کلوه)(40) در ساحل تانگانیکا، به سان بندر موگادیشو( مقدشو)(41)، در ساحل سومالی، و جزیره مهم زنگبار، مراکز مهم و شکوفای تجاری آن عصر در شرق قاره آفریقا و کانون تجار ثروتمند مسلمان ایرانی و غیرایرانی بود.
به گزارش ابن بطوطه، "بندر مقدشو" شهری است بزرگ که روزانه دویست شتر در آن نحر می شود و مأوای مردمی "توانگر و تاجرپیشه"است. حکمران آن مسلمانی است بربر به نام ابوبکر بن عمر که "شیخ"نامیده می شود و مردم دار و غریب نواز است و بازرگانان را محترم می شمرد.(42)
ابن بطوطه سپس به "منبسی"می رود و مردم آن را "به غایت متدین و عفیف و صالح" می یابد.(43) در این زمان، ممباسا را مهاجرین شیرازی اداره می کردند و، به نوشته دکتر عبدالسلام فهمی مصری، آخرین حکمران این دودمان، که در سال 1589 پرتغالی ها او را برکنار کردند، شاهومشاهام بن هشام(شاهنشاه بن هشام)نام داشت.(44)
مقصد بعدی ابن بطوطه بندر مهم کیلوا است؛ شهری "بزرگ" و "نیکو" با "ساختمان های خوب" و مردمی"غالباً متدین و صالح". در زمان سفر ابن بطوطه، حکمران کیلوا ابوالمظفر بن حسن بود که به دلیل "بذل و بخشش به ابوالمواهب شهرت داشت"؛ مردی "فروتن که با درویشان می نشیند و با آنان غذا می خورد و مردمان متدین و شریف را بسیار بزرگ می دارد"(45).
کیلوا را نیز خاندان های مهاجر شیرازی اداره می کردند و دارای ضرابخانه و سکه مسین بود. اوج شکوفایی و درخشش این شهر در اوایل سده دوازدهم، در دوران حکومت داوود بن سلیمان شیرازی، است(46). واپسین حکمران کیلوا از این خاندان امیر ابراهیم شیرازی نام داشت که درباره فرجام او سخن خواهیم گفت.
در آستانه سده شانزدهم میلادی، اسلام نیرویی رو به گسترش بود و مهم ترین مانع سلطه انحصاری و قهرآمیز مهاجمان اروپایی بر اقتصاد مشرق زمین.
میچل کراودر در تاریخ غرب آفریقا در دوران استعماری جدی ترین نیروی مقابله کننده با نفوذ استعمار اروپایی در قاره آفریقا را اسلام می خواند و فصلی از کتاب خود را چنین می نامد:"ریشه های امپریالیسم اروپایی و پیدایش اسلام مبارز".
امروزه،" امپریالیسم اروپایی"رسماً پدیده ای غیرقابل دفاع است ولی راه هایی برای توجیه آن، یا حداقل کاهش"قبح" و عادی جلوه دادن آن، وجود دارد. لذا، کراودر رندانه تقابل استعمار غرب با اسلام را تقابل"دوگونه از امپریالیسم" می خواند و می نویسد:"تاریخ غرب آفریقا در سده نوزدهم صحنه تعارض دو امپریالیسم است:"[امپریالیسم] آفریقایی- اسلامی و [امپریالیسم] اروپایی-مسیحی"(47).
معهذا، همو در صفحه بعد می نویسد:
پیش از سال 1600، اسلام از طریق راه های کاروان رو صحرا، به وسیله بازرگانان عرب و بربر، به سودان غربی رسوخ کرد و در بسیاری موارد مورد پذیرش بازرگانان سیاهپوست طرف معامله آنان قرار گرفت. مسلمانان به دلیل دانش شان در دستگاه های اداری دولت های بزرگ سودان مفید بودند و مورد استفاده قرار گرفتند... مسلمانان نه تنها در دربارهای شاهان و حکام دولت های سودان مورد استقبال قرار گرفتند بلکه چنان نفوذی یافتند که اسلام به شکلی فزاینده در جایگاه دین رسمی این دولت ها قرار گرفت.(48)
این گسترش فرهنگی را، که وابسته و متکی به هیچ دولت مقتدر مسلمانی نبود، چگونه می توان"امپریالیسم" دانست و با نفوذ تجاوزکارانه و دسیسه گرانه اروپاییان مقایسه کرد؟! در این دوران، اسلام گسترش فرهنگی و اقتصادی خود را از دولت ها نمی گرفت بلکه به عکس این اسلام بود که دولت های غیر مسلمان را، از فرمانروایان مغول در آستانه سده چهاردهم تا حکمرانان محلی سودان در سده پانزدهم، به خود جلب می کرد. دولت های بزرگ گورکانی هند و صفوی ایران در نیمه اول سده شانزدهم پدید شدند و دولت عثمانی نیز در همین زمان به اوج انسجام و قدرت خویش رسید.
بدینسان، اروپاییان، که آزمندانه چشم به ثروت های شرق دوخته بودند و راه دستیابی سریع به آن را نه در کوشش و رقابت مسالمت آمیز و عملیات متعارف تجاری که در تهاجم و تصرف قهرآمیز و سوداگری های ضدانسانی می دیدند، تهاجمی هولناک را به بازرگانان مسلمان آغاز کردند. پرتغالیان آغازگر این "جنگ صلیبی" نوین بودند.

آغازی خونین

کابرال، شکست خورده، به پرتغال بازگشت و کمی بعد، به سال 1502، واسکو داگاما مأموریت جدید خود را آغاز کرد با هدف انهدام کامل ناوگان های تجاری مسلمانان و استقرار سلطه انحصاری پرتغال بر راه های دریایی شرق. گاما این بار در رأس ناوگان نظامی نیرومندی قرار داشت که تعداد آن را بین 14 تا 21 کشتی ذکر کرده اند؛ به تعبیر ریان، " چنان کشتی ها و تسلیحات آتشینی که هیچ ناوگان آسیایی قدرت مقابله با آن را نداشت"(49). گاما در مسیر خود ابتدا در بندر کیلوا خراج مفصلی از حکمران مسلمان شهر گرفت و به کشتار مردم دست زد، سپس به بندر کالیکوت رفت و کشتی های تجار مسلمانان را در این بندر نابود کرد.(50) او با تهاجم به بنادر اصلی منطقه موجی بی سابقه از خشونت و وحشت آفرید.
ریان، که با همدلی آشکار از زندگی گاما سخن می گوید، هدف اصلی مأموریت او را نه غارتگری و سلطه بلکه تنها و تنها "ورود پرتغالی ها" به "تجارت اقیانوس هند که تحت سلطه مسلمان ها قرار داشت" عنوان می کند! او می نویسد:" مأموریت اکتشافی" پدرو کابرال در سال 1500 ثابت کرد که "انحصار مسلمانان" بر تجارت شرق را نمی توان" از طریق مذاکره یا رقابت مسالمت آمیز" از میان برد؛ تنها راه "اِعمال قهر بیرحمانه"بود. ریان می افزاید: گاما این درس را [ به اروپاییان] آموخت که "مؤثرترین راه برای شکستن انحصار تجارت ادویه به دست مسلمانان زور اسلحه است"(51).
تاریخ هند آکسفورد نیز مأموریت گاما را اخراج تجار مسلمان از سواحل مالابار عنوان می کند و می افزاید وی در این مأموریت همان خشونتی را علیه مسلمانان به کار برد که پرتغالی ها و اسپانیایی ها علیه مسلمانان شبه جزیره ایبری به کار می بردند و سرانجام نیز موفق به اخراج تجار مسلمان از سواحل مالابار شد.(52)
ارنست ماندل توصیفی جامع و منصفانه از مأموریت گاما به دست داده است:
سفر دوم واسکا داگاما[1502-1503] در رأس یک ناوگان جنگی تمام عیار مرکب از 21 کشتی بدان انجامید که انحصاری جدید(انحصار بازرگانی ادویه)جانشین انحصار مصری-ونیزی شود. این کار بدون خونریزی انجام نشد. این نوعی جنگ صلیبی بازرگانان فلفل، دارچین، و میخک بود که نشانه های سفاکی های وحشتناک را با خود داشت. علیه"مسلمانان منفور"، که پرتغالی ها پس از راندنشان از مغرب و سرکوبی شان در سرزمین"بربرها" در انتهای جهان با شگفتی بدانان برخوردند، ظاهراً هر وسیله ای مجاز بود. حریق و کشتار گروهی، ویران کردن شهرهای بزرگ، سوزاندن کشتی ها با سرنشینان آنها، سلاخی اسیران، که دست ها و بینی ها و گوش هایشان را به نشانه تمسخر برای پادشاهان"وحشی" می فرستادند؛ این بود دلاوری های"شهسوار مسیح"! او تنها یکی از برهمن هایی را که به همان گونه مثله شده بود زنده گذاشت، زیرا این برهمن می بایست نشانه های پیروزی هولناک را به گوش حاکمان محلی برساند(53).
این سرآغاز دورانی است که دکتر ریان با مباهات آن را "عصر واسکو داگاما"می نامد. واسکو داگاما در دسامبر سال 1503 به لیسبون بازگشت. در سال 1519 پادشاه پرتغال عنوان "کنت ویدیگورا"(54) را به وی اعطا کرد. در سال 1524 از سوی خوان سوم، پادشاه پرتغال، به عنوان نایب السلطنه پرتغال در شرق منصوب شد ولی مدت کوتاهی پس از سفر به هند، در 24 دسامبر 1524، در بندر کوچن(ساحل مالابار)درگذشت.(55)
راهی که گاما گشود، با فرانسیسکو دالمیدا(56) و آلفونسو دالبوکرک(57)، پی گرفته شد.
المیدا این افتخار را داشت که در سال های 1505-1509 با عنوان پرطمطراق نخستین "نایب السلطنه پرتغال در شرق" حضور داشته باشد. او می گفت:"تا زمانیکه در دریاها قدرتمند باشید هند متعلق به شماست، ولی زمانیکه چنین قدرتی نداشته باشید داشتن دژی در ساحل بی فایده است"(58).
ولی در واقع، بنیاد واقعی قدرت پرتغال در شرق را آلفونسو دالبوکرک(1453-1515) نهاد؛ کسی که برخی مورخین غربی مفتخرانه او را نخستین فردی می دانند که پس از اسکندر مقدونی یک امپراتوری اروپایی در مشرق زمین ایجاد کرد(59). دایره المعارف آمریکانا، البوکرک را"بنیانگذار امپراتوری پرتغال در شرق"می خواند و می افزاید: وی به "مارس[خدای جنگ]پرتغالی" و "الفونسوی کبیر" نیز شهرت داشت!(60)
به نوشته وینسنت اسمیت، البوکرک نگاهی وسیع تر از المیدا داشت و "استراتژی"او "تأسیس یک امپراتوری پرتغالی در شرق"بود. اسمیت این استراتژی را چنین شرح می دهد: البوکرک" با ایجاد پایگاه هایی که تمامی مدخل های دریایی را در برمی گرفت- در شرق آفریقا، دهانه دریای سرخ، هرمز، مالابار و مالاکا- کنترل استراتژیک اقیانوس هند را نصیب پرتغال کرد. از این پایگاه ها، که در استحکاماتی استوار جای داشتند، کشتی های اقیانوس پیمای پرتغالی کشتی های کندروتر عرب را به هراس می انداختند."(61) آمریکانا نیز هدف عملیات البوکرک را ایجاد یک رشته پایگاه های مستحکم ساحلی می داند با هدف "کنترل تجارت مسلمانان در شرق"(62). سدیدالسلطنه کبّابی می نویسد:
پرتغالیان با اعزام آلفونسو دالبوکرک... تا 117 سال [اواسط دولت صفویه] حکومت بیدادگر و استعماری و پر ظلم و ستم خود را در تمامی این نواحی در نهایت قدرت و خشونت ادامه دادند. راه های دریایی را زیرنظر گرفتند. حکومت ها و عاملان سیاسی و تجاری را به میل خود تغییر و تبدیل می دادند. عشور و باج و گمرک های فوق العاده از کالاها و بازرگانان می گرفتند. مساجد را می سوزانیدند و خود را یگانه مالک و فرمانفرما و رئیس و امیر و صاحب اختیار تمامی این مناطق وسیع می شناختند و به پادشاه پرتغال بندگی این مردمان را تهنیت و تبریک می گفتند.(63)
در سال 1503، در همان زمان که گاما به پرتغال بازگشت، البوکرک در رأس ناوگان نظامی پرتغال به شرق رفت. مأموریت اصلی وی احداث دژی مستحکم، به عنوان پایگاه منطقه ای پرتغال، در ساحل کوچن بود. وی پس از انجام این مأموریت در سال 1504 به لیسبون بازگشت.(64) به یاد داشته باشیم که در آن زمان احداث استحکامات با نیروی بردگانی که از سواحل آفریقا به اسارت برده می شد انجام می گرفت و علاوه بر آن، پرتغالی ها برای اداره بردگان و ایجاد پایگاه خود قطعاً به نیروهای مزدور بومی نیاز داشتند. این اقدام یا از طریق جلب طوایف مستعد محلی انجام می شد یا از طریق جابجایی های جمعیتی و انتقال گروه های شناخته شده و مورد اطمینان از سایر مناطق. کمی پس از بازگشت البوکرک، در سال 1505، مانوئل المیدا را به عنوان نایب السلطنه خود به هند گسیل داشت. ولی مدت کوتاهی بعد از این انتصاب پشیمان شد، در سال 1506 البوکرک را در سمت فوق منصوب کرد و او در رأس ناوگانی نیرومند راهی منطقه شد. البوکرک در سال 1507 به جزیره هرمز تاخت و آن را به تصرف درآورد. او در این جزیره قلعه ای به پا کرد و پس از اقامتی طولانی و تاراج بنادر و سواحل خلیج فارس راهی کوچن شد تا مسند نیابت سلطنت را از المیدا تحویل گیرد. وی در سال 1508 به هند رسید، ولی، به نوشته آمریکانا، المیدا حاضر به پذیرش فرمان مانوئل نشد و البوکرک را زندانی کرد(65).
المیدا از زمان استقرار در کوچن تهاجم گسترده ای را به سواحل هند و شرق آفریقا آغاز کرده بود که با غارت و آتش زدن بنادر کوچک و روستاهای ساحلی همراه بود. احداث قلعه سن توم(66)در ساحل مدرس کنونی، تهاجم به بنادر گجرات و نیز اشغال ممباسا، مالیندی و کیلوا در همین زمان صورت گرفت. توصیف یکی از مورخین معاصر از ماجرای اشغال بنادر فوق گویای ابعاد بهره گیری پرتغالی ها از تمامی تمهیدات ناجوانمردانه و خدعه گرانه است:
پرتغالی ها که از تجارت پررونق زنگبار خبر داشتند، در اندیشه تسلط بر آن کشور افتادند. در 16 ژوئیه سال 1500 پدرو کابرال، ملاح دیگر پرتغالی، با شش کشتی به کیلوا رسید که نامه ای از امپراتور برای سلطان دارم. سلطان امیر ابراهیم شیرازی از ملاقات وی خودداری کرد و پدرو کابرال هم بازگشت. اما دوباره به جزیره مراجعت نمود و خواهش کرد که یکی از افسران او را که بیمار است در کیلوا نگه دارند تا بهبود یابد. حاکم با این تقاضا موافقت کرد. ولی آن افسر بیمار نبود، بلکه به بهانه بیماری در کیلوا ماند که درباره قدرت دفاعی و استحکامات آن شهر جاسوسی کند.
دو سال بعد[1502] واسکو داگاما به ساحل کیلوا آ‌مد و سلطان را به کشتی خود احضار کرد. امیر ابراهیم به کشتی رفت و دریاسالار پرتغالی بدو پیشنهاد کرد که سروری و حکومت پرتغال را بپذیرد. امیر ابراهیم نپذیرفت و دریاسالار پرتغالی دستور داد که وی را زندانی کنند و شهر را به آتش بکشند. امیرابراهیم به ناچار پذیرفت که سالی هزار لیره خراج بدهد و پرچم پرتغال را بر فراز قصر خود نصب کند. گاما خراج سال اول را به طلا و جواهر گرفت و اهتزاز پرچم پرتغال را بر فراز قصر دید، آنگاه به کشور خود بازگشت.
این پرچم نشان آن بود که کیلوا استقلال خود را از دست داده است. پس از آن، پرتغالی ها نواحی زنگبار و براوه و ممباسا را نیز تصرف کردند و بدین ترتیب تجارت و حکومت شرق آفریقا به دست پرتغالی ها افتاد. اما حاکم کیلوا هنوز نمی خواست دنده به قضا بدهد و تصمیم گرفت قلعه ای برای دفاع از بندر بسازد. ولی با اینکه مردم با فداکاری در بنای قلعه شرکت کردند، هنوز تمام نشده پرتغالی ها سر رسیدند.
این بار فرانسیسکو دالمیدا، دریاسالار دیگر پرتغالی، آمده بود که انحصار تجارت آفریقای شرقی را برای دولت متبوع خود تثبیت کند. وی پس از غارت و تخریب ممباسا به کیلوا آمد و از دیدن قلعه نیمه تمام دانست که امیر ابراهیم در چه اندیشه ای است. او را بازخواست کرد که چرا باج معهود را نپرداخته و پرچم پرتغال را از قصر خود پایین آورده. امیرابراهیم به دریاسالار مغرور پرتغالی جوابی نداد و دالمیدا هم به سربازان پرتغالی دستور داد تا شهر را تصرف کنند. امیرابراهیم از در مخفی قصر با جمعی از همراهان خود به جنگل ها پناه برد. پرتغالی ها هم کیلوا را غارت کردند و در عرض سه هفته یک قلعه سنگی در آنجا بنا کردند و یکی از طرفداران خود را به نام محمد نکونی به حکومت نشاندند و یکصد و پنجاه سرباز پرتغالی برای حفظ شهر در قلعه گذاشتند.(67)
تکاپوی خونین المیدا بی نتیجه بود و نتوانست او را در سمتش تثبیت کند. در سال 1509 ناوگان بعدی پرتغال از راه رسید، المیدا را از سمتش خلع کرد و البوکرک را در مقام نایب السلطنه پادشاه پرتغال در شرق جای داد و بدینسان مرحله جدیدی آغاز شد.
نخستین اقدام البوکرک تهاجم به جزیره استراتژیک گوا(گهوکه)(68)بود که در آن زمان در قلمرو حکمران مستقل بیجاپور جای داشت. پرتغالی ها در سال 1510 این جزیره را به اشغال دائم خود درآوردند. به نوشته وینسنت اسمیت، البوکرک پس از اشغال جزیره گوا، تمامی سکنه مسلمان آن را"اخراج"نمود. او می افزاید:" این اولین قطعه از سرزمین هند بود که از زمان اسکندر کبیر تا آن روز مستقیماً تحت فرمان اروپاییان قرار گرفت."(69) از این پس، گوا به مقر نایب السلطنه و مرکز امپراتوری پرتغال در شرق بدل شد و در آن قلعه و شهری مُعظّم برپا شد که تا سال های مدید مرکز اصلی تکاپوی ماجراجویان اروپایی در منطقه بود. البوکرک در این سال به بندر کالیکوت نیز حمله برد، شهر را اشغال و غارت کرد و به انتقام اخراج کابرال کاخ حکمران را به آتش کشید و آنگاه قلعه ای مستحکم در بندر به پا کرد.(70)
در سال های بعد، تا زمان مرگ، البوکرک به طور مدام در کار تهاجم به بنادر اصلی منطقه و غارت بنادر و جزایر کوچک و روستاهای ساحلی بود. مهم ترین اقدامات او چنین است:
در سال 1511، شهر مالاکا، در دماغه شبه جزیره مالایا، را تصرف کرد. این بندر به مدت 130سال در تصرف پرتغالی ها ماند و پیش از پیدایش سنگاپور، در اوایل سده نوزدهم، نقش اصلی را در تجارت خاوردور داشت. به نوشته آمریکانا، تصرف مالاکا از آنرو اهمیت داشت که از آن پس کنترل تجارت ادویه را در دست پرتغالی ها قرار داد(71).
در سال 1512، بندر مسقط را اشغال کرد که تا سال 1648 در تصرف پرتغالی ها بود. او سایر بنادر سواحل عمان را نیز غارت کرد، مسلمانان را قتل عام نمود و مساجد را به ‌آتش کشید. برای نمونه، سدیدالسلطنه کبّابی از قلهات، بندری با سکنه ایرانی، خبر می دهد که دارای مسجدی زیبا با کاشی کاری ایرانی بود و البوکرک آن را به آتش کشید.(72)
در سال 1513 به بندر عدن حمله برد، ولی با مقاومت قهرمانانه مردم ناکام ماند. تهاجم بعدی پرتغالی ها به عدن در سال 1516 نیز بی نتیجه بود.
در سال 1514 بار دیگر جزیره هرمز را، که یکی از مهم ترین بنادر تجاری جهان آن روز، با اهمیتی در ردیف مالاکا، بود، تصرف کرد. این بار، این مرکز مهم تجاری به مدت 108سال در تصرف پرتغالی ها بود.
زمانیکه البوکرک در هرمز مستقر بود، به علت سعایت دشمنانش در لیسبون از سمت نیابت سلطنت و فرماندهی کل نیروهای پرتغال در شرق خلع شد. وی راهی گوا شد ولی پیش از رسیدن به مقصد، در 16 دسامبر 1515، در کشتی درگذشت.(73)
آلفونسو دالبوکرک هر چند تاراجگری بی پروا بیش نبود، ولی بی آنکه خود بداند در این دوران پنج ساله(1510-1515) نخستین سنگ پایه های امپراتوری مستعمراتی غرب را در آسیا و آفریقا پی ریخت و بنای عظیمی که بعدها کمپانی هند شرقی انگلیس برپا کرد، چنانکه خواهیم دید،‌ بر این شالوده استوار کرد.
در دهه های بعد، تهاجم پرتغالی ها همچنان ادامه داشت. آنان دژهای خود را، که مورخین غربی گاه"معصومانه" آن را "دفاتر تجاری پرتغال"می نامند، در بمبئی، دامان، بندر دیو، سوکوترا، کانتون و بندر حقلی مستقر کردند؛ و سپس دامنه نفوذ خود را به جزایر ملوک، جاوه، سیام، فرمز، ژاپن و ماکائو گسترش دادند.

"آرمان های صلیبی" یا "تجارت ماوراء بحار"؟

ایزابل و فردیناند به نام مسیحیت و کلیسای رم غرناطه را به خاک و خون کشیدند و "دستگاه تفتیش عقاید" را علیه مسلمانان به پا کردند. "مانوئل ثروتمند" نیز به نام "جهاد صلیبی" علیه "کفار"(74) تاراجگران دریایی خود را روانه سواحل غرب آفریقا و سپس مشرق زمین کرد. "هنری دریانورد" به هنگام "شکار برده" و گاما و البوکرک در زمان کشتار و مثله کردن مسلمانان، انهدام کشتی های حامل حجاج مکه و به آتش کشیدن مساجد و غارت خزاین، خود را "شهسواران مسیح" می خواندند. البوکرک مفتخرانه خود را "نابودکننده مسلمانان و آزادکننده بومیان"می نامید.(75)
جرج کرزن می نویسد:
هنوز دو سال از قرن جدید[ سده شانزدهم] نگذشته بود که کاشف کامیاب[ گاما] با سمت فرماندهی دسته ای قوی از چند ناو دوباره به کار افتاد تا آنچه را که فقط کشف کرده بود این بار تصرف کند. فرمانی هم از دستگاه پاپ صادر و به امانوئل، پادشاه پرتغال، لقب پرطمطراق"خداوند دریاداری و فتح و ظفر و بانی تجارت با اتیوپی، ایران و هندوستان"اعطا شد... [ سپس]، آلفونسو دالبوکرک با نیروی نظامی به نصب پرچم پرتغال در هر نقطه قابل تصرف و اشغال اقدام نمود و دستور داد هر که در برابر جان نثاران مسیح مقاومت نماید گلوله و شمشیر نصیب یابد... بدون اجازه دولت پرتغال هیچ کشتی در اقیانوس ها حق عبور نداشت. فاتحان برای خود حق انحصاری مبتنی بر زور تأمین کرده بودند. از ژاپن تا بحر احمر همه جا بیرق آن دولت در اهتزاز بود. ضمناً ظلم و جور نایب السلطنه های پرتغال و فساد و بدکرداری مأموران جزء و تعصب و تنگ نظری آن کسانی که می پنداشته اند کار تجارت را با رسالت روحانی توأم سازند رفته رفته پایه و اساس دستگاهی را که با زور و قلدری نهاده شده بود سست نمود.(76)
روشن است این "آرمان های صلیبی"، که پاپ نیز بر آن صحه گذارده و آن را ستوده بود، پوششی ریاکارانه و عوامفریبانه بیش نبود برای پوشاندن جامه "تقدس" بر چپاولگری هایی سخت حریصانه و آزمندانه. اهداف واقعی این "تهاجم صلیبی" را در این سخن البوکرک به روشنی می توان دریافت:" اگر ما تجارت مالاکا را از دست اعراب خارج کنیم، قاهره و مکه ورشکست خواهند شد و ونیزی ها نیز چاره ای نخواهند داشت جز اینکه برای خرید کالاهای موردنیاز تجار خویش را روانه پرتغال کنند".(77)
چنین نیز شد. با گشایش راه تجارت مستقیم دریایی اروپا با شرق به وسیله واسکو داگاما، از طریق"دماغه امید نیک"، تجارت ایتالیا اهمیت خود را از دست داد و راه افول پیش گرفت.
پس از سال 1498، تجارت ونیز و جنوا و امور مالی فلورانس رو به انحطاط رفت. تقریباً در اوایل سال 1502، پرتغالیان فلفل موجود در هند را چندان زیاد می خریدند که تجار مصری و ونیزی برای صدور چیزی نمی یافتند. بهای فلفل در یک سال در بازار ریالتو[ونیز] یک ثلث بالا رفت و حال آنکه در لیسبون به نصف قیمت رایج در ونیز به فروش می رسید. در نتیجه، سوداگران آلمان شروع به تخلیه کشتی های خود از ساحل کانال بزرگ و انتقال مراکز خرید خود به پرتغال کردند... تبدیل راه مدیترانه ای- مصری هند به یک مسیر دریایی، و توسعه تجارت اروپا با آمریکا، کشورهای آتلانتیک را ثروتمند و ایتالیا را فقیر ساخت... بتدریج، ملل مدیترانه رو به انحطاط نهادند زیرا از سر راه سفر مردم و کالاها برکنار بودند؛ ملل آتلانتیک، که با تجارت و طلای آمریکا ثروتمند شده بودند، پیش افتادند. این انقلابی بود در راه های تجارت.(78)
بدینسان، تا اوایل سده هفدهم کنترل بازارهای اروپا به دست پرتغالی ها افتاد که پایگاه های خود را در سواحل اقیانوس هند و خاوردور استوار کرده بودند.(79) در اواخر سده شانزدهم، به تدریج قدرت دریایی پرتغال رو به افول نهاد و استفاده از راه "دماغه امید نیک" برای سایر اروپاییان ممکن شد. نخستین کسانی که این انحصار را درهم شکستند هلندی ها بودند. آنها در سال 1595 موفق شدند از این مسیر چهار کشتی تجاری خود را به هند برسانند. سه سال بعد، هلندی ها تهاجم به مستملکات پرتغال در سواحل قاره آفریقا را آغاز کردند.
معهذا، تا اوایل سده هفدهم برتری پرتغالی ها در دریاها و سواحل و جزایر شرق تداوم یافت و تنها در این زمان بود که در پی یک رشته از حوادث این اسطوره درهم شکست: تصرف گجرات(1573) و بنگال(1576) به وسیله اکبرشاه گورکانی و امتداد اقتدار دولت مرکزی دهلی به سواحل هند، تصرف جزایر ملوک(شرق اندونزی) که از مستملکات مهم پرتغال و مرکز مهم تجارت فلفل به شمار می رفت به وسیله هلندی ها(1605)(80)، جنگ دریایی پرتغالی ها با ناوگان"تجاری" کمپانی هند شرقی انگلیس به فرماندهی کاپیتان بست(81)(1612)که به شکست پرتغالی ها انجامید، اخراج پرتغالی ها و سایر اروپاییان از جزیره هرمز و پایان دادن به سلطه 108ساله آنان بر این بندر مهم تجاری به وسیله امامقلی خان حکمران فارس و سردار شاه عباس صفوی(1622)، پایان دادن به قریب به یک سده سلطه پرتغالی ها و سایر اروپاییان بر بندر حقلی به وسیله قاسم خان حکمران بنگال و سردار شاه جهان گورکانی(1632)، تصرف مستملکات پرتغال در مالاکا(1641) و سیلان(1658) و سواحل مالابار(1663) به وسیله کمپانی هند شرقی هلند، و سرانجام انضمام مدرس و بنادر جنوبی هند به دولت مرکزی دهلی به وسیله اورنگ زیب و پایان دادن به بیش از یک و نیم قرن سلطه اروپاییان بر این منطقه (1687). مجموعه حوادث فوق، بر سلطه بلامنازع این نخستین امپراتوری مستعمراتی معاصر غرب نقطه پایان نهاد؛ هر چند تا سده نوزدهم پرتغال همچنان یکی از قدرت های مهم استعماری در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی به شمار می رفت و تا سال 1889 اعضای خاندان سلطنتی پرتغال به نام"امپراتور برزیل" کنترل این سرزمین پهناور را، که دارای معادن غنی طلا و الماس بود، به دست داشتند.
پس از افول قدرت پرتغالی ها، آنها تنها بنادر گوا، دامان و دیو را در سواحل هند حفظ کردند. پرسیوال اسپیر(82) بندر گوا در سده هیجدهم را" موزه امپریالیسم سده شانزدهمی می خواند که در آن تعداد کلیساها بیش از تجارتخانه هاست و تعداد کشیشان بیش از سربازان"!(83) این بنادر تا سال 1961، یعنی دوازده سال پس از استقلال هند، همچنان در تملک دولت پرتغال بود.
بدینسان در سده هفدهم میلادی امپراتوری مستعمراتی پرتغال در شرق فروپاشید و میراث آن به "ملت"های دیگر اروپایی، به ویژه انگلیسی ها و هلندی ها، انتقال یافت.

پی نوشت ها :

1.Malaga
2.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدره ای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج6، صص 247-248.
3.Granada
4.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدره ای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج6، صص 247-248.
5.محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج5، صص 246-247.
6.Vasco da Gama
7.A.N.Ryan
8.Encyclopedia Americana,USA:Grolier Incorporated,1985,vol.12,p.259
9.Calicut
10.جرج کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی چاپ دوم، 1362، ج2، ص 632.
11.Mombasa
12.Malindi
13.Vincent Smith,The Oxford History of India,Oxford:Clarendon Press,1958,pp.327
14.بنگرید به: احمد اقتداری، کشته خویش، تهران: توس، 1357، صص 540-542.
15.Ramkrishna Mukherjee,The Rise and fall of the East India Company,A Sociological Appraisal,Bombay:Popular Prakashan,1973,p.93.
16.George R.Emerson,The Dictionary of Geography,Biography,and History,London/New York:Ward,Lock,and Co.n.d.[1882?],vol.1,p.368.
17.پرتغالی ها این عنوان را "زامورین"(Zamorin)می گفتند.
18.Calico
19.George G.Chisholm[ed],The Times Gazetteer of the World,London:The Times Office,1899,vol.1,p.256;Edward Balfour,The Cyclopedia of India and of Eastern and South Asia,London:1885,vol.1,p.549;Americana,vol.5,p.195.
20.محمد بن عبدالله(703-779ق/ 1303-1377م).
21.ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1359، ج2، صص 652 -654.
22.عبدالرزاق سمرقندی سفیر شاهرخ شاه گورکانی بود به دربار بیجانگر هند. سفر او از اول رمضان 845ق. تا اول رمضان848 ق. به درازا کشید. عبدالرزاق از راه قهستان به کرمان و هرمز رفت، با امیر فخرالدین تورانشاه امیر هرمز دیدار کرد، سپس به مسقط رفت و از آنجا با کشتی خود به کالیکوت. هدایای شاهرخ را به امیر کالیکوت داد و سپس رهسپار بیجانگر شد و پس از تحمل سختی های فراوان به هرات بازگشت.
23.همان مأخذ، صص 652-653(زیرنویس دکتر محمدعلی موحد).
24.Pedro da Covilham
25.Chisholm,ibid
26.Cochin
27.Cannanor
28.Smith,ibid,p.328
29.Pedro Alvares Cabral
30.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه صفدر تقی زاده و ابوطالب صارمی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367، ج5، ص 307.
31.زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج1، ص 60.
32.جرج کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی چاپ دوم، 1362، ج2، ص 630.
33.Malacca
34.Chisholm,ibid,vol.2,p.947.
35.ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1359، ج2، ص721.
36.عبدالحسین نوایی، ایران و جهان، از مغول تا قاجاریه، تهران: هما، 1366، ج1، صص 536-539.
37.ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1359، ج2، ص740.
38.عبدالحسین نوایی، ایران و جهان، از مغول تا قاجاریه، تهران: هما، 1366، ج1، ص546.
39.محمدعلی خان سدیدالسلطنه(کبّابی)، تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، به کوشش احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1370، ص 368؛ برای آشنایی بیشتر با روابط ایران و شرق آفریقا بنگرید به: عبدالسلام عبدالعزیز فهمی، ایرانی ها و شرق آفریقا، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1357.
40.Kilwa
41.Mogadishu
42.ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1359، ج1، صص 276 -280.
43.ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1359، ج1، ص 281.
44.فهمی، همان مأخذ، ص 45.
45.ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1359، ج1، ص 282.
46.محمدعلی خان سدیدالسلطنه(کبّابی)، تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، بکوشش احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1370، ص369.
47.Michael Crowder,West Africa Under Colonial Rule,London:Hutchinson,1968,p.32
48.ibid,pp.33-34
49.Americana,vol.12,p.260.
50.Ibid.
51.ibid
52.Smith,ibid,p.328.
53.ارنست ماندل، علم اقتصاد، ترجمه هوشنگ وزیری، تهران: خوارزمی، چاپ اول، 1359، ص 114.
54.Count to Vidiguerra
55.Americana,ibid
56.Francisco de Almeida
57.Alphonso de Albuqerque
58.Smith,ibid,p.328
59.Mukherjee,ibid,p.93
60.Americana,vol.1,p.507
61.Smith,ibid,p.328
62.Americana,ibid
63.محمدعلی خان سدیدالسلطنه(کبّابی)، تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، بکوشش احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1370، صص 330-331.
64.ibid
65.ibid
66.St.Thome
67.عبدالحسین نوایی، ایران و جهان، از مغول تا قاجاریه، تهران: هما، 1366، ج1، صص547-548.
68.Goa
69.Smith,ibid,p.329
70.Balfour,ibid,p.549
71.Americana,ibid
72.محمدعلی خان سدیدالسلطنه(کبّابی)، تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، به کوشش احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1370، ص39.
73.ibid
74.gentiles
75.Mukherjee,ibid,p.101
76.جرج کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی چاپ دوم، 1362، ج2، صص 632-633.
77.Smith,ibid,p.329
78.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه صفدر تقی زاده و ابوطالب صارمی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367، ج5، صص 723-724.
79."دماغه امید نیک"، در جنوب آفریقا، در سال 1487 به وسیله بارتولومه دیاز(Bartholomeu Dias) برای اروپاییان کشف شد و وی آن را "دماغه توفانی"نامید. "دماغه امید نیک"Cabo da Boa Esperanca نامی است که خوان دوم، پادشاه پرتغال، به آن داد. Chisholm,ibid,vol.1,p.598 در این دوران، پرتغالی ها با احداث قلعه های مستحکم در تمامی مناطق استراتژیک ساحلی، که کشتی ها برای تأمین تدارکات خود مجبور به استفاده از آنها بودند و استقرار نیروهای مسلح کافی در این مناطق، از راه دریایی "دماغه امید نیک" به شدت و خشونت محافظت می کردند و مانع استفاده سایر اروپاییان از این مسیر می شدند. تلاش های مکرر انگلیسی ها و هلندی ها برای شکستن این انحصار بی نتیجه و گاه فاجعه آمیز بود.(بنگرید به: Mukherjee,ibid,pp.61-62).
80.این جزایر به جز یک دوره کوتاه که به اشغال انگلیسی ها درآمد تا آستانه جنگ دوم جهانی در تصرف هلند بود.
81.Captain Best
82.Percival Spear
83.Smith,ibid,p.452.

منبع مقاله :
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط