تجارت ماوراء بحار؛ تهاجم و ستیز

"سیل طلا"، که از مشرق زمین و قاره آمریکا به سوی اسپانیا و پرتغال روانه می شد، عطشی سیری ناپذیر در تمامی کانون های سیاسی و اقتصادی اروپا، از خاندان های سلطنتی و اشراف محلی تا کانون های تجاری و مالی، برانگیخت و
پنجشنبه، 7 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجارت ماوراء بحار؛ تهاجم و ستیز
 تجارت ماوراء بحار؛ تهاجم و ستیز

 

نویسنده: عبدالله شهبازی




 

زیرعنوان: با نگاهی به تکاپوی زرسالاران یهودی

تب طلا و افسون شرق

"سیل طلا"، که از مشرق زمین و قاره آمریکا به سوی اسپانیا و پرتغال روانه می شد، عطشی سیری ناپذیر در تمامی کانون های سیاسی و اقتصادی اروپا، از خاندان های سلطنتی و اشراف محلی تا کانون های تجاری و مالی، برانگیخت و در فرهنگ و روانشناسی اروپاییان "اکتشاف دریایی" و "تجارت ماوراء بحار" جاذبه ای شگرف یافت.
کانون های مالی معینی که از دیرباز با مشرق زمین آشنا بودند و اینک به شدت درگیر و سهیم در این "اکتشافات دریایی"، به شیوه های گوناگون به این موج دامن می زدند و آتش حرص حکمرانان و ماجراجویان و تجار اروپایی را افروخته تر می کردند.
یکی از مؤثرترین روش ها، اشاعه داستان های حیرت انگیز درباره گنجینه های بی پایان و سهل الوصول مسلمانان و مشرق زمین بود؛ افسانه هایی که در شعر و ادب اروپای سده شانزدهم به وسعت بازتاب یافته است. افسانه "گنج های الحمراء"، که واشنگتن ایروینگ(1)، نویسنده آمریکایی، شماری از آن را در کتاب خود، به نام الحمراء(1832) (2)، گرد آورده است، با داستان های شگفت "هزار و یک شب" و ماجراهای جذاب مارکوپولو، در آمیخت و عطش"اکتشاف دریایی" و دستیابی به "شرق" را بیش از پیش دامن زد. حتی در نقشه هایی که برای راهنمایی دریانوردان به چاپ می رسید، جاذبه های نمادین "سرزمین های ماوراء بحار"فراموش نمی شد. در گوشه ای از جهان زنی کاملاً برهنه حضور داشت و" شهسوار مسیح" را به سوی خود وسوسه می کرد، و در گوشه ای دیگر مردی که سر نداشت و چشم و بینی و دهانش بر سینه او بود! نام هایی که "کاشفان"اروپایی بر سرزمین های دیگران می نهادند نیز وسوسه انگیز بود:"دماغه امید نیک"، "ساحل عاج"، "ساحل طلا" و غیره و غیره.
تصادفی نیست که در این دوران، نام "هرمز"، بندر بزرگ تجاری آن عصر، چنان آوازه ای جهانگیر یافت که شاعران بزرگ اروپا در منظومه های خویش آن را به عنوان نماد ثروت به کار می بردند. برای نمونه، جان میلتون، که در کنار شکسپیر یکی از برجسته ترین چهره های ادبی تاریخ انگلیس است، ‌در منظومه بهشت گمشده چنین می سراید:" بر فراز تختی نشسته بود که در قدر و بها بر ثروت هرمز هند و جواهر و مروارید بی حسابی که دست سخاوتمند شرق به پای پادشاهان خود می ریزد برتری داشت".(3)
پس از بازگشت کلمب، زرسالاران یهودی دربار اسپانیا گزارش سفر او به "هند"(قاره آمریکا) را بلافاصله چاپ و در مراکز مهم شهری اروپا پخش کردند(4) و این اقدام در کانون های سیاسی و تجاری اروپا تأثیری شگرف بخشید.
صنعت چاپ، که از سده دوم میلادی در چین وجود داشت(5)، در حوالی نیمه سده پانزدهم به وسیله یوهان گوتنبرگ(6) آلمانی در اروپا رواج یافت. این تحول، که برخی از آن به عنوان "انقلاب گوتنبرگ" یاد می کنند، به اشاعه موج جدید انتشار سفرنامه ها و نقشه های اکتشافی یاری رسانید. نمونه ای از متونی که در این دوران پخش شد و مشوّق حکمرانان حریص و ماجراجویان اروپایی به سوی شرق گردید، سفرنامه ای است منسوب به نئارکس(7) سردار اسکندر مقدونی. او که از درباریان فیلیپ دوم و دوست نوجوانی اسکندر بود، در لشکرکشی اسکندر به شرق(325-324 پیش از میلاد) فرمانده ناوگان دریایی در خلیج فارس بود. در یکی از متون یونانی سال 150 میلادی، یعنی قریب به 450 سال پس از نئارکس، سفرنامه ای منسوب به او مندرج است.(8)
در این فضای فرهنگی، بناگاه، سفرنامه نئارک کشف شد و به یکی از متون مورد علاقه حکمرانان و ماجراجویان اروپایی بدل گردید. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (1259-1313ق) می نویسد:"از روی سفرنامه او بود که... پرتغالی ها به خلیج فارس آمدند بلکه می توان گفت که به هدایت سفرنامه نئارک انگلیسی ها به خیال تصرف هندوستان افتادند". اعتمادالسلطنه سپس ترجمه گزارش سفر نئارک را نقل می کند(9). محمدتقی خان حکیم در گنج دانش، که بخش مهمی از آن سرقت آثار اعتمادالسلطنه است، این مطالب را عیناً نقل کرده است(10).
یکی دیگر از متونی که در ایجاد و گسترش این تب ماجراجویی دریایی مؤثر بود، سفرنامه مارکوپولو است.
مارکوپولو(1254-1324)، پسر نیکولوپولو تاجر ونیزی، ظاهراً در هفده سالگی به همراه پدر راهی مشرق زمین افسانه ای آن عصر شد و در سال 1295 میلادی به موطن خود بازگشت. او در سال 1296 در اثنای جنگ ونیز و جنوا گرفتار و سه سال زندانی شد و در زندان جنوا با فردی به نام روستیچلو دوست شد. ظاهراً سفرنامه منسوب به پولو تقریرات وی در زندان به روستیچلو است. سفرنامه مارکوپولو، که نام ایتالیایی ll Milione را بر خود دارد، نخستین بار در سال 1477 به زبان آلمانی در نورنبرگ منتشر شد و در سال 1467 به زبان ایتالیایی. این کتاب در دوران سفرهای کلمب و کابوت و گاما نقشی مهم در ایجاد اشتیاق به سوی مشرق زمین داشت؛ تا بدانجا که کابوت پس از بازگشت از جزیره نیوفاوندلند، در گزارش سفر خود به پادشاه انگلیس، مدعی شد به "سرزمین خان اعظم"رسیده است!(11)
این سفرنامه تا زمان انتشار کتاب خانم فرانسیس وود در سال های اخیر متنی معتبر تلقی می شد هرچند برخی محققین، مانند پیتر هابکرک، اصالت آن را رد می کردند. در تمامی این دوران، سفرنامه مارکوپولو مهم ترین سند از آشنایی اولیه و جدی اروپاییان با چین، بطور اخص، و مشرق زمین، بطور اعم، تلقی می گردید. در این سفرنامه- که بر مبنای آن فیلم های سینمایی، سریال های تلویزیونی و کارتون های ویژه کودکان ساخته شده- ادعا می شود که گویا مارکوپولو مورد علاقه قوبیلای قاآن، امپراتور چین، قرار گرفت و از سوی او به مأموریت های مهم داخلی و خارجی، از جمله به ایران و برای همراهی عروس دربار چین به دربار ارغون، رفت و سرانجام، پس از هفده سال اقامت در دربار چین، در سال 1295 از راه ایران و ارمنستان به ونیز بازگشت.
خانم وود، سرپرست بخش چین در "کتابخانه بریتانیا"(12)، در پژوهش مستند خود ادعاهای سفرنامه پولو را مردود می شمرد و می نویسد وی هرگز از خاک سرزمین عثمانی قدمی فراتر نگذارده است؛ اطلاعات مندرج در سفرنامه مارکوپولو افسانه هایی است که وی از تجار ایرانی و عرب در قسطنطنیه شنیده و شاخ و برگ هایی شگفت بر آنها افزوده است. عجیب است که در سفرنامه مارکوپولو هیچ اشاره ای به دیوار چین نیست و عجیب تر اینکه در هیچ یک از اسناد فراوان به جای مانده از چین آن عصر، که خانم وود طبعاً با آنها آشنایی کامل دارد، نامی از این تاجر ونیزی، که به ادعای سفرنامه محبوب قوبیلای قاآن بود، دیده نمی شود. و این در حالی است که مورخان آن زمان چین به سفرا و جهانگردان متعددی که به پکن آمده و به حضور امپراتور بار یافته اند اشارات مکرر و دقیق نموده اند. با شناخت فضای فرهنگی سده شانزدهم، این فرضیه به ذهن متبادر می شود که آیا سفرنامه مارکوپولو در این فضا و برای دامن زدن به عطش دستیابی به "گنج های مشرق زمین" جعل نشد؟!
متن مهم دیگر سفرنامه نیکولو کونتی است.
سفر 25 ساله نیکولو کونتی(13) (1395-1469)، تاجر ونیزی، مصادف است با دوران درخشان حکومت شاهرخ شاه گورکانی در ایران.
کونتی در سال 1414میلادی راهی دمشق شد. او که علاوه بر زبان عربی فارسی را نیز فرا گرفته بود، همراه با ششصد تاجر به بصره و هرمز رفت و آنگاه از راه بندر گوا (گهوکه) به ویجانگر(بیجانگر) هند. کونتی به برمه، جاوه، سوماترا و چین نیز سفر کرد و- از راه کوچن، کالیکوت، عدن، مسقط، سومالی، جده و قاهره- در سال 1439 به ونیز بازگشت.
وی که در مصر به اسلام گرویده بود، در سال 1447، یعنی هشت سال پس از بازگشت به وطن، به حضور پاپ اوژن چهارم(14) (1431 -1447) بار یافت. کونتی مدعی شد که برای نجات جان خود و خانواده اش به زور به اسلام گرویده و تقاضای بخشایش کرد؛ پاپ توبه او را پذیرفت و دستور داد ماجرای سفرهایش ثبت شود. بدینسان، پودجو براتچولنی(15)، اومانیست معروف و منشی پاپ، بر اساس تقریرات کونتی سفرنامه او را تنظیم کرد. این سفرنامه به دستور"مانوئل ثروتمند"، پادشاه پرتغال، از لاتین به پرتغالی ترجمه و منتشر شد و چون متن اصلی از میان رفته بود، نسخه فوق مبنای ترجمه و انتشار آن به زبان ایتالیایی قرار گرفت.(16)
این سفرنامه، که داستان تصنیف و انتشار آن به روشنی بی اعتباری آن را آشکار می سازد، خالی از دعاوی عجیب و کینه توزانه علیه مردم مشرق زمین نیست. برای نمونه، نیکولو کونتی، یا نویسندگان و ناشرین سفرنامه او، مدعی اند که حکمران هندوی ویجانگر(بیجانگر) دارای 12 هزار همسر بود و در زمان مرگش دو الی سه هزار نفر از آنان با جسد او سوزانده شدند!(17) چنین متونی نگرش مردم اروپا به شرق را شکل می داد و بنیاد فرهنگی و روانی لازم را برای "مشروعیت"دادن به عملیات وحشیانه اشغالگران آزمند فراهم می ساخت.

انگلیسی ها و عصر الیزابت

کانون های سیاسی و تجاری انگلستان، از اواخر سده پانزدهم، سال ها پیش از آنکه با پذیرش آئین پروتستان(1534) میان خود و کلیسای رم و اسپانیای کاتولیک مرز کشند، تکاپو برای دستیابی به این منابع نوپدید ثروت را آغاز کردند.
اگر بپذیریم که انقلاب صنعتی در انگلستان و پیدایش سرمایه داری جدید (کاپیتالیسم) در سده نوزدهم تداوم همین فرایند است، که قطعاً چنین است، واقعیت های تاریخی ناقض نظر ماکس وبر است که فرهنگ پروتستانی را در پایه نظام سرمایه داری جدید می دید. این روح ایزابل کاتولیک بود که در کالبد الیزابت پروتستان حلول کرد نه روح لوتر آلمانی که سرمایه داری جدید، بسیار دیرتر از فرانسه کاتولیک، در سه دهه پایانی سده نوزدهم، و بر پایه تاراج سرمایه های ملت فرانسه، در سرزمین او و مهد آئین پروتستان شکوفا شد!
هنری هفتم، پادشاه انگلیس(1485-1509)، به شدت بر ثروت باد آورده همتایان اسپانیایی و پرتغالی خود رشک می برد. او نیز برای کشف راه دریایی دستیابی به ثروت های مشرق زمین در تکاپو بود و بیهوده کشتی هایی را روانه دریاها کرد؛ تا سرانجام توانست "کلمب" خود را بیابد‌: یک ماجراجوی دریایی که چون کلمب در سرزمین ایتالیا، این مهد تجارت اروپا و از کانون های اصلی استقرار سوداگران یهودی، می زیست.
جیووانی کابوتو، که اینک انگلیسی های"ناسیونالیست" او را "جان کابوت"(18) می خواندند، در سال 1497 با سرمایه ای که تجار بریستول به رویهم نهادند راهی" هند"شد. او فرمانی از هنری هفتم در دست داشت که به وی اجازه می داد"جزایر، کشورها، مناطق یا ایالات متعلق به مشرکان یا کافران، در هر نقطه جهان و به هر اندازه که باشد، و قبل از این تاریخ برای مسیحیان ناشناخته مانده باشد،" را "کشف"و تملک کند!(19)
جان کابوت نیز چون کلمب و کابرال به نام هند راهی غرب شد و به جزیره کیپ برتون(20)، در نوا اسکاتیای کانادا، رسید؛ آن را "تملک"کرد و در بازگشت مدعی شد که به سواحل آسیا و سرزمین "خان بزرگ"گام نهاده است. او در گزارش خود گفت که این ساحل شمال شرقی آسیاست که"ابریشم و سنگ های قیمتی مکه"از آنجا به اروپا صادر می شود!(21) هنری هفتم این ادعا را پذیرفت و به او مقام دریاسالاری اعطا کرد. یک ونیزی مقیم لندن در نامه ای به وطنش می نویسد: انگلیسی ها کابوت را "دریاسالار بزرگ می خوانند و مانند دیوانگان به دنبالش می دوند."
کابوت در سفر بعدی خود(1498) ناپدید شد و پسرش سباستین کار او را پی گرفت. سباستین کابوت(22) در آغاز در خدمت دربار انگلیس بود؛ سپس مدتی برای دربار اسپانیا کار کرد و آنگاه به انگلستان بازگشت. او اولین رئیس "کمپانی مسکوی"است.(23)
معهذا، و به رغم این تکاپوها، در زمان سلطنت الیزابت اول(1558-1603) بود که انگلستان به عنوان یک قدرت توسعه طلب دریایی شهرت یافت و برتری خود را بر همگنان اروپایی اش ثابت کرد.
پروفسور راوس(24)، استاد دانشگاه آکسفورد و مؤلف چند کتاب در تاریخ آن زمان، الیزابت را با عناوینی چون "مشهورترین فرمانروای انگلیس"، " از موفق ترین فرمانروایان زن در تاریخ" و، در کنار کاترین کبیر ملکه روسیه، "بزرگ ترین زن حکمران تاریخ" می ستاید و وی را "زن رنسانس"می خواند.(25)
الیزابت دختر هنری هشتم، پادشاه انگلیس(1509-1547)، است و هنری همان کسی است که به علت پافشاری بر جدایی از همسرش کاترین آراگونی(26) و ازدواج با آن بالین(27) با کلیسای رم به ستیز برخاست و سرانجام رابطه خود را با آن قطع کرد و به آئین پروتستان گروید. او نه تنها کشور خود را به زور پروتستان کرد بلکه به این بهانه سرزمین کاتولیک ایرلند را نیز به خون کشید. هنری قاتل سِر توماس مور(28)، صدراعظم و اندیشمند نامدار انگلیسی و نویسنده رساله معروف اتوپیا(1516) است؛ زیرا مور حاضر نشد بر اعمال ننگین او، و از حمله اعلام الیزابت، دختر آن بالین، به عنوان وارث تاج و تخت انگلیس، صحه گذارد(29). الیزابت ثمره چنین وصلت خونینی است.
الیزابت در نزد استادان دانشگاه کمبریج به عنوان یک پروتستان پرورش یافت. در زمان سلطنت خواهر ناتنی اش ماری تودور(30) (1553-1558)، که کاتولیک بود و برای اعاده حاکمیت این مذهب در کشورش می کوشید، ولیعهد بود. مدتی زندانی شد و حتی در آستانه مرگ قرار گرفت. سرانجام به قدرت رسید و حکومتی خودکامه، مقتدر و خونریز در داخل و تجاوزگر در خارج را بنیان نهاد.
دوران الیزابت، سرآغاز تأسیس امپراتوری مستعمراتی بریتانیاست و از این زمان است که خاندان سلطنتی انگلیس مشارکت جدی در تجارت جهانی برده و تأسیس "پلانت ها" در قاره آمریکا را آغاز کرد. و نیز از همین زمان است که زرسالاران یهودی به دربار انگلیس راه یافتند.
به نوشته ورنر سومبارت، الیزابت شیفته مطالعات عبری و معاشرت با یهودیان بود(31)، و پزشک مخصوص او یک یهودی به نام رودریگو لوپز(32) بود که سرانجام به خاطر دسیسه هایش جان باخت(33). گفته می شود ویلیام شکسپیر "شایلوک"(34)، شخصیت معروف یهودی خود در نمایشنامه تاجر ونیزی را با الهام از لوپز ساخته است؛ رباخواری طماع و بیرحم و به دور از خصال انسانی!
پژوهشگران جمعیت انگلستان را در سده چهاردهم میلادی حدود دومیلیون نفر تخمین می زنند که در اواخر سده شانزدهم، به همراه جمعیت منطقه ولز، به 4/7 میلیون نفر رسید(35). در این میان، در آغاز سلطنت الیزابت لندن کمتر از 90 هزار نفر جمعیت داشت که در پایان سلطنت او به 150 تا 200 هزار نفر رسید. این افزایش جمعیت لندن، و نیز بریستول که در آن زمان دومین بندر مهم انگلیس به شمار می رفت، بطور عمده ناشی از مهاجرت ماجراجویان دریایی و سوداگران برده و تجار ماوراء بحار بود که اکنون انگلستان را کانونی نوین برای تکاپوی خویش می یافتند.
لندنِ عصر شکسپیر، شهری بود به شدت طبقاتی؛ در یکسو جمعیتی اندک از اشراف زمیندار و تجار و صرافان ثروتمند که در غرب شهر می زیستند، و در سوی دیگر انبوهی از فقرای شهری که در شرق مأوا داشتند. غرب لندن زیبا و آراسته بود و در شرق لندن، به تعبیر فرنان برودل مورخ فرانسوی مکتب"آنال"، "فقر حرکت می کرد"(36). برودل می افزاید:" درام لندن- جرم جنایات عفن آن، دنیای زیرزمینی اش، حیات زیستی دشوارش- را می توان به درستی از این چشم انداز حقیر فقرا دریافت"(37). و در این میانه، رود تیمز قرار داشت که تنها لنگرگاه آن به کمپانی هند شرقی تعلق داشت. به نوشته برودل، "جمعیتی فقرزده ثروت را می دیدند که از کشتی های لنگر انداخته در جلوی چشمانشان تخلیه می شد"(38).
از دوران الیزابت اول، انگلیسی ها از طریق تجارت با شرق، به تدریج با برخی کالاها چون قهوه و کشمش، که امروزه با زندگی آنان عجین شده، آشنا شدند. در سال 1637، یعنی 34سال پس از پایان سلطنت الیزابت، جان اولین(39) برای نخستین بار در کالج بالیول آکسفورد قهوه را دید ولی سال ها طول کشید تا در سال 1650 نخستین قهوه خانه انگلیس به وسیله یک یهودی به نام یاکوب(یعقوب) گشوده شود(40).
در دوران الیزابت، اروپاییان و انگلیسی ها هنوز وسیله ای به نام فرش را یا نمی شناختند و یا به کاربرد آن خو نگرفته بودند. فرنان برودل می نویسد مردم اروپا اتاق های خود را در زمستان با کاه و در تابستان با علف و گُل می پوشاندند و این شامل اقامتگاه های اشرافی و سلطنتی نیز می شد. در جشن ازدواج کاترین دو مدیچی(ژوئن 1549) "شهر پاریس تمامی دقت خود را به کار بست تا اتاق از گیاهان خوشبو پوشیده شود". تصویری از مراسم ازدواج دوک ژویوز(41)، دریاسالار فرانسوی، وجود دارد که نشان می دهد کف اتاق با گلبرگ فرش شده است. برودل می افزاید:
بهرحال، این کفپوش، خواه گُل، خواه علف یا خاشاک، می بایست عوض می شد. اما دست کم در انگلستان، آنگونه که اراسموس گزارش می دهد، چنین نمی کردند زیرا زباله و کثافت در آن جمع می شد. به رغم این مضرات، حتی در سال 1613 پزشکی توصیه می کند که کف اتاق با علف های سبز فرش شود.(42)
بعدها، سال ها پس از زمان الیزابت،‌ بتدریج فرش های شرقی، ابتدا حصیر و بوریا و سرانجام در سده هیجدهم قالی، به فرهنگ انگلیسی وارد شد:
کاه، علف، خاشاک، یا گل خارهایی که دیوارها را نیز با آن تزیین می کردند، در برابر حصیربافت ها، که در رنگ های زیبای شرقی وجود داشتند، عقب نشینی کردند. حصیربافت ها و بوریا نیز جای خود را به قالیچه بخشیدند. قالیچه ها با رنگ های زیبا و ضخامت کافی زمین، میزها(از روی میز تا زمین) و حتی روی قفسه ها را می پوشاندند. بعداً در قرن هیجدهم قالی هایی به عرض و طول مساوی اتاق ها در همه جا ظاهر شد(43).
زمانی که الیزابت به قدرت رسید جامعه انگلیس در وضع اقتصادی نابسامانی قرار داشت. الیزابت ساده ترین و"شرافتمندانه" ترین راه برای تأمین مخارج دربار خود را، که در سال به بیش از سیصد هزار پوند بالغ می شد، مشارکت با دزدان دریایی و سرمایه گذاری در تجارت برده یافت. او هاوکینز و دریک، دو دزد دریایی نامدار انگلیسی را برکشید و در زمره نزدیکترین کسان خود جای داد. سِر جان هاوکینز(44) (1532-1595) و سِر فرانسیس دریک(45) (1543 -1596) قریب به چهار دهه" سگ های درنده الیزابت"در دریاها محسوب می شدند.
هاوکینز، که او را بنیانگذار"تجارت" انگلیس با آمریکای جنوبی می خوانند، سرپرستی تجارت برده الیزابت را به دست داشت. او نخستین بار در سال 1562 با سه کشتی و یکصد خدمه، با سرمایه بازار لندن و حمایت دربار انگلیس، 300، و به روایتی500، برده را در سیرالئون به اسارت برد و در هیسپانیولا(46) (هائیتی) فروخت؛ سپس کشتی هایش را از کالاهای منطقه انباشت و به لیورپول بازگشت. سود او چنان خیره کننده بود که گروهی دیگر از تجار انگلیسی را به سرمایه گذاری در تجارت برده ترغیب نمود.(47)
سفر "تجاری"بعدی هاوکینز به سواحل گینه بود. الیزابت در این سفر یک هزار پوند سرمایه گذاری کرد که برابر با یک سوم کل سرمایه این محموله بود. سود وی در این "سرمایه گذاری" 60 درصد گزارش شده است.(48) این سرآغاز تجارت انگلیسی برده است که تا اواسط سده نوزدهم ادامه داشت.(49)
در این زمان، در یک با سرمایه الیزابت در کار راهزنی دریایی بود(50). به نوشته جیمز میل، کاپیتان در یک در سال 1580 از نخستین سفر دریایی خود " با پانصد هزار پوند کالای غارت شده" به انگلستان بازگشت و از این طریق مخارج یک سال دربار سلطنتی را تأمین کرد.(51) ارنست ماندل می نویسد:
در حدود سال 1550 در انگلستان کمبود شدید سرمایه وجود داشت. اعمال راهزنانه دریایی علیه ناوگان اسپانیا، که در کسوت شرکت های سهامی سازمان داده شده بود، موقعیت را در اثنای سال هایی اندک تغییر داد.
نخستین راهزنی دریایی[کاپیتان] دریک در سال های 1577 تا 1580 با سرمایه ای به مبلغ 5000 پوند انجام شد که ملکه الیزابت نیز در آن شریک بود. این راهزنی دست کم 600 هزار پوند سود داشت که نیمی از آن نصیب ملکه انگلیس شد. "برد"تخمین می زند که راهزنان در اثنای حکومت الیزابت نزدیک به 12 میلیون پوند به انگلستان وارد کردند.(52)
علاوه بر راهزنی دریایی و تجارت برده، سومین عرصه فعالیت الیزابت توسعه طلبی ماوراء بحار بود.
به نوشته لوید، اندیشه کشورگشایی ماوراء بحار از درون جنگ های اشغال ایرلند سردرآورد. این جنگ ها که با داعیه جهاد دینی علیه "مشرکین" کاتولیک صورت گرفت، برای الیزابت یک میلیون پوند استرلینگ خرج در برداشت. برخی از شرکت کنندگان در جنگ ایرلند، مانند سِر والتر رالیگ(53) و خویشاوندش سِر همفری گیلبرت(54)، که بعدها جان خود را در سفرهای دریایی از دست داد، به شدت مجذوب کشورگشایی ماوراء دریاها شدند و پیروزی های اسپانیایی ها و پرتغالی ها در آنها این باور را بوجود آورد که "مقادیر عظیمی از طلا و نقره در سراسر آمریکا در انتظار کاشفین خود است"(55).
بدینسا، با حمایت الیزابت و سرمایه گذاری کانون های تجاری- مالی لندن و بریستول، انگلیسی ها به طور جدی وارد عرصه" اکتشافات دریایی" شدند.
در سال 1576، مارتین فرابیشر(56)، در جستجوی راه دریایی هند و شکستن انحصار اسپانیایی ها- پرتغالی ها، به شمال قاره آمریکا سفر کرد و فرانسیس در یک سفر اکتشافی سال های 1577-1580 خود را به دور دنیا انجام داد. تصرف اراضی قاره آمریکا و ایجاد مستعمرات انگلیسی نیز آغاز شد؛ در سال 1585، والتر رالیگ نخستین مستعمره انگلیس را در سرزمین کنونی ایالات متحده آمریکا تصرف کرد و آن را به نام الیزابت اول، که چون بدون همسر رسمی بود به "ملکه باکره"(57) شهرت داشت، "ویرجینیا" نامید. در سال های بعد، مهاجرین انگلیسی راهی این مستعمره شدند و در آن استقرارگاه ها و "پلانت "های خویش را، البته با نیروی کار بردگان آفریقایی، به پا کردند.(58)
برای جلب سرمایه لازم به توسعه طلبی های ماوراء بحار کمپانی هایی تأسیس شد چون "کمپانی ویرجینا"؛ و تمامی ثروتمندان زمانه به سرمایه گذاری در آن پرداختند. از جمله این سهامداران، سِر فرانسیس بیکن(59)، سیاستمدار و اندیشه پرداز نامدار انگلیسی، است که از سرمایه گذاران "کمپانی نیوفاوندلند"بود.
بیکن از نظریه پردازان توسعه طلبی ماوراء بحار به شمار می رود. او رساله ای نوشت به نام درباره پلانت ها(60) که در آن از سرمایه گذاری درازمدت در مستعمرات دفاع می کرد.(61) "نیوفاوندلند"(62) (سرزمین نویافته) جزیره ای است بزرگ در شمال کانادا که به خاطر منابع عظیم ماهی آن شهرت داشت و انگلیسی ها آن را به اعتبار سفر کابوت( 1497) ‌نخستین مستعمره خویش می شمرند هر چند به سال 1583 به وسیله سِر همفری گیلبرت تصرف شد. لرد بیکن چنان شیفته سرمایه گذاری خود بود که می گفت:" شیلات نیوفاوندلند ارزشمندتر از معادن پرو است"(63) به نوشته جفکین آلمانی، در سال های 1827-1876 صادرات ماهی نیوفاوندلند به طور متوسط 8 میلیون دلار در سال بود.(نیوفاوندلند امروزه مرکز مهم سرمایه گذاری اتمی و شیمیایی زرسالاران یهودی است).
بیکن تنها اندیشمند انگلیسی سهیم در کمپانی های غارتگر ماوراء بحار نبود؛ در نسل بعد، جان لاک(64)، استاد آکسفورد و اندیشه پرداز نامدار لیبرالیسم انگلیسی، نیز چنین بود.(65)
در نتیجه این "اکتشافات دریایی"بود که انگلستان نخستین مستعمرات خود را به چنگ آورد: نیوفاوندلند (1583)، برمودا (66) (1609)، باربادوس(67) (1625)، باهاماس(68) (1629)، ماساچوست(69) (1629)، آنتیگوا(70) (1632)، بلیز(71) (هندوراس انگلیس، 1638)، آنگوئیلا(72) (1640)، جاماییکا(73) (1655) و غیره و غیره.
غارتگری های دریایی سِر فرانسیس دریک، تکاپوی شدید سِر جان هاوکینز برای "تجارت" با آمریکای جنوبی و تحرک"کاشفین" انگلیسی برای تصاحب مستملکات ماوراء بحار، مقابله شدید فیلیپ دوم(74) (1527-1598)، پادشاه مقتدر اسپانیا، را برانگیخت که می کوشید انحصار تجارت مشرق زمین و "دنیای جدید"(قاره آمریکا) ‌را همچنان به دست خود داشته باشد.
این پادشاه کاتولیک و همسر ماری تودور، ملکه پیشین انگلیس(خواهر ناتنی الیزابت)، از سال 1580 حکومت پرتغال را نیز به چنگ آورد. او علاوه بر سراسر شبه جزیره ایبری بر سرزمین های دیگر قاره اروپا، چون هلند و ناپل و سیسیل و ساردینی و میلان، فرمان می راند و حکمران امپراتور جهانی وسیعی بود که از قاره آمریکا تا جزایر فیلیپین در خاوردور، که اشغالگران اسپانیایی(75) آن را به نام او نامیدند(1565)، امتداد داشت.
"فیلیپ محتاط"، لقبی که به آن شهرت داشت، قدرتمندترین حکمران اروپایی زمان خود بود و دشمن سرسخت الیزابت؛ دشمنی که ریشه در رقابت های حریصانه بر سر تاراج جهان داشت و بر آن جامه دینی نیز پوشانده بودند.
تحریکات الیزابت در مستعمرات مدیترانه ای فیلیپ و نقش او در شورش سرزمین های هلند به رهبری"ویلیام خاموش"(76) (1533 -1584) از دودمان اورانژ(77)، این دشمنی را شدت بخشید و سرانجام به جنگ انجامید. در سال 1585 جنگ انگلیس و اسپانیا آغاز شد که بیست سال به درازا کشید؛ و در سال 1588، در میان "حیرت اروپاییان"(78) ناوگان دریایی مقتدر و "شکست ناپذیر"اسپانیا، به نام "آرمادا"(79) از نیروی دریایی انگلیس شکست خورد. پیروزی بر اسپانیا در "جنگ آرمادا" نماد فرارویی انگلیس به یک قدرت دریایی برتر بود و سرآغازی شد بر تحقق رویای یکصد ساله انگلیسی مشارکت در تجارت شکوفای شرق.

در جستجوی مشرق زمین

پیشینه تجارت خارجی انگلستان به اوایل سده سیزدهم میلادی و تأسیس "کمپانی تجار لندن"(80) می رسد. این کمپانی تجارت با سرزمین های حوزه دریای مدیترانه(بنادر ایتالیا، خاور نزدیک و شمال آفریقا) را در مقیاسی محدود آغاز کرد و بر بنیاد آن در نیمه اول سده پانزدهم، با فرمان سال 1407 هنری چهارم پادشاه انگلیس، شرکت دیگری تأسیس شد به نام "کمپانی فرصت های تجاری"(81).
به رغم پیشینه فوق، این انتقال بی سابقه ثروت به اسپانیا و پرتغال و تسلط بر بازارهای اروپا بود که از اواخر سده پانزدهم حکمرانان و تجار سرزمین فقیر انگلستان را به طور جدی به تحرکات ماوراء بحار واداشت:
در سال 1486، در اوایل سلطنت هنری هفتم، "کمپانی فرصت های تجاری"اهمیتی یافت و دربار انگلیس امتیازاتی، از جمله انحصار صادرات پارچه های پشمی بافت انگلیس به بازارهای اروپا، به آن اعطا کرد. حوزه تکاپوی این کمپانی تنها در محدوده بنادر مهم تجاری مرکز اروپا- آنتورپ و بنادر هلند و آلمان- بود و تجار بندر هامبورگ رقیب اصلی آن به شمار می رفتند. فعالیت این کمپانی در دوران الیزابت اول به اوج خود رسید.(82)
در سال 1553، گروهی از شرکای "کمپانی فرصت های تجاری"، در جستجوی راه دریایی برای دستیابی به هند، دریانوردی به نام ریچارد چانسلر(83) را روانه کردند. چانسلر، که گم شده بود، به دریای سفید رسید و در سواحل روسیه، نزدیک بندر آرخانگل(84) امروز پهلو گرفت. او به مسکو رفت، با ایوان چهارم، تزار روسیه، دیدار کرد، کشوری به نام انگلستان را به او معرفی نمود و نیّت ملکه و بازرگانان انگلیس را برای تجارت با روسیه به اطلاع رسانید. ایوان نه تنها از این پیشنهاد استقبال کرد بلکه از الیزابت نیز خواستگاری کرد که البته بعدها مودبانه پاسخ رد شنید(85) ! این سرآغازی است بر روابط تجاری انگلستان با روسیه و ایران.
چانسلر در سال 1554 به انگلیس بازگشت و بر پایه توافقی که با تزار شده بود "کمپانی مسکوی"(86) در لندن تأسیس شد که طبق فرمان الیزابت انحصار تجارت با روسیه را به دست داشت. وی سال بعد بار دیگر به روسیه سفر کرد و در بازگشت از این سفر، در سال 1556، در اثر سانحه دریایی در ساحل اسکاتلند به هلاکت رسید.
سفر تصادفی چانسلر به روسیه مصادف با دورانی است که ایوان چهارم، حکمران مسکو، قلمرو خود را گسترش داده، این پرنس نشین را به مرکز قدرت سیاسی در شرق اروپا بدل ساخته و از ژانویه 1547 خود را "تزار روسیه"خوانده بود. ایوان، که به دلیل قساوتش به "ایوان مخوف" شهرت داشت، در سال 1552 به سرزمین های خان نشین تاتار در شرق حمله برد و پس از تصرف قازان(1552) و استراخان(حاجی طرخان، 1556) سلطه خویش را بر راه تجاری رود ولگا تأمین کرد. این تحولات، روسیه را با ایران هم مرز نمود و راه تجاری ولگا- بحر خزر را مورد توجه تجار انگلیسی قرار داد.(87)
پس از مرگ چانسلر، در سال 1557 "کمپانی مسکوی"فرد دیگری به نام آنتونی جنکینسون(88) را به روسیه اعزام داشت. او پس از دیدار با ایوان، برای آشنایی با راه تجاری ایران و بنیانگذاری شالوده روابط تجاری انگلیس و مشرق زمین به بخارا سفر کرد. سفر بعدی او به سال 1561م/ 970ق. بود با هدف خرید ابریشم ایران و شکستن انحصار پرتغالی ها در این عرصه. در سال 1562 به عنوان سفیر الیزابت در قزوین با شاه طهماسب صفوی دیدار کرد ولی به علت عدم تمایل پادشاه ایران به ایجاد رابطه تجاری با انگلیسی ها در مأموریتش توفیق نیافت.(89)
مدتی پس از تأسیس "کمپانی مسکوی"، در سال 1577 "کمپانی اسپانیا"(90) با هدف خرید شراب، روغن و میوه از اسپانیا و پرتغال برپا شد و یک سال بعد(1578) "کمپانی سرزمین های شرقی"(91) با هدف تجارت با نروژ، سوئد، لهستان و پروس. در سال 1581 تعدادی از تجار با فرمان الیزابت "کمپانی ترکیه"(92) را به پا کردند و انحصار تجارت با عثمانی را به دست گرفتند و در همین زمان "کمپانی ونیز"(93) نیز تأسیس شد. در سال 1592 با ادغام دو کمپانی "ترکیه" و "ونیز" کمپانی جدیدی به نام"لوانت"(94) تأسیس شد. این کمپانی از اواخر سده شانزدهم تا سال 1825، یعنی بیش از دو قرن، به تجارت با سرزمین های دولت عثمانی، به ویژه منطقه مدیترانه و مصر و سوریه و لبنان، اشتغال داشت.
اولین انگلیسی که از هند دیدن کرد، یک کشیش یسوعی به نام توماس استفنس(95) بود که در سال 1579، هشتاد سال پس از سفر واسکو داگاما به هند، در جزیره گوا، مرکز استقرار پرتغالی ها، اقامت گزید. گزارش های توماس استفنس سبب جلب توجه بیشتر انگلیسی ها به هند شد.(96) در سال 1596، دو تاجر انگلیسی عازم چین شدند و حامل نامه ای از الیزابت اول به امپراتور چین که خواستار گشایش روابط بازرگانی میان دو کشور شده بود.(97)
و سرانجام، بر شالوده این میراث اسپانیایی- پرتغالی و تجربه کمپانی های متعدد تجاری، رویای یکصد ساله تجارت با شرق تحقق یافت: در 31 دسامبر سال 1600 با "فرمان سلطنتی" الیزابت "کمپانی بازرگانان لندن برای تجارت با هند شرقی"(98) تأسیس شد.(99) به نوشته فیلیپ لاوسون، تأسیس کمپانی هند شرقی "نقطه اوج قریب به یک سده تلاش های نامنظم انگلستان برای دستیابی مستقیم به بازارهای شرق بود" و "آخرین تیر ترکش کوشش های نومیدانه انگلیسی ها برای به دست آوردن بازارهای اروپایی که در آن زمان در کنترل پرتغال، اسپانیا و هلند قرار داشت."(100)
توجه کنیم که کلیه این کمپانی ها نهادهایی کاملاً انحصاری بودند که با فرمان سلطنتی تأسیس می شد. هدف از اعطای این انحصارها انباشتن خزانه دربار انگلستان بود و در تمامی این کمپانی ها ملکه/ پادشاه انگلیس و درباریان او در زمره سهامداران اصلی بودند. سرمایه گذاران این کمپانی ها نیز تجار ثروتمندی بودند که بطور عمده از درون کمپانی مادر" فرصت های تجاری" سر برآوردند. این کمپانی ها نه تنها تجارت خارجی بلکه، در دورانی، بازار داخلی انگلیس را نیز در کنترل خود داشتند. برای نمونه، در دوران جیمز اول(1603-1625)، کمپانی لوانت حتی نرخ فروش کالاهای عثمانی را در درون خاک انگلیس تعیین می کرد.(101)
چنانکه خواهیم دید، کمپانی هند شرقی به تدریج به مهم ترین و مقتدرترین کمپانی انحصاری انگلیس و جهان بدل شد و در پیرامون آن، از ترکیب حکمرانان سنتی فئودال و تجار ماوراء بحار، شالوده یک الیگارشی جدید ریخته شد؛ پدیده ای که ماکرجی آن را "آریستو کراسی جدید بورژوازی تجاری"می خواند.(102)

نخستین تکاپوهای کمپانی هند شرقی

درخواست تأسیس کمپانی هند شرقی به وسیله 218 نفر از تجار انگلیسی به الیزابت تقدیم شد. این شرکتی بود از تجار بزرگ بازار لندن و اشراف زمینداری که سرمایه گذاری در این عرصه را سودآور یافتند. رهبری این شرکت با تجار درجه اول و متنفذ بازار لندن بود. محققین انگیزه اصلی تأسیس کمپانی هند شرقی را افزایش چشمگیر قیمت فلفل به وسیله پرتغالی ها و سودآوری فوق العاده این کالا در آن سال ها ذکر کرده اند.
جان کی، محقق انگلیسی، سرمایه گذاران اولیه کمپانی هند شرقی را به دو گروه متمایز تقسیم می کند: گروه نخست سرمایه گذارانی بودند که به بازگشت سریع پول خود به همراه سود کافی چشم داشتند، و گروه دوم تجار بسیار ثروتمند و متنفذ بازار لندن بودند که در خارج از کمپانی منافع تجاری و مالی گسترده داشتند. بر مبنای این تفاوت سهامداران، در کمپانی دو نهاد مدیریت شکل گرفت:" مجمع عمومی"(103) که بعدها "مجمع مالکان"(104) نام گرفت، و "هیئت مدیره"(105). "مجمع عمومی" شامل کلیه سهامدارانی بود که هر یک حداقل 200 پوند در کمپانی سرمایه گذاری کرده بودند. "هیئت مدیره"شامل رئیس(106)، نایب رئیس(107) و 24 نفر مدیر(108) کمپانی بود که به وسیله "مجمع عمومی" انتخاب می شدند.
اعضای "هیئت مدیره" شخصیت های درجه اول بازار لندن بودند که در کمپانی های دیگر نیز مشارکت داشتند:
یک سوم از 218 نفر بنیانگذاران کمپانی، از سهامداران کمپانی لوانت بودند. اولین رئیس کمپانی کدخدا سِر توماس اسمایس(109)، عضو انجمن شهر لندن، در کمپانی های "لوانت" و "مسکوی" و نیز در طرح های تصرف اراضی شمال آمریکا سهیم بود. او تا سال 1621، به مدت 21 سال، ‌ریاست کمپانی را به دست داشت. در این دوران، دفتر مرکزی کمپانی و محل برگزاری جلسات آن در خانه اسمایس بود.(110)
پس از اسمایس، سِر موریس ابوت(111) ریاست کمپانی را به دست گرفت. او قبلاً از گردانندگان "کمپانی تجار لندن" بود و در مقیاسی وسیع به تجارت پوشاک، ادویه و نیل اشتغال داشت. وی در سال 1638 از ریاست کمپانی کناره گرفت تا شهردار لندن شود. پس از او، سِر کریستوفر کلیترو(112) و سپس سِر هنری گاراوی(113) رئیس کمپانی شدند که هر دو از تجار بزرگ و شهرداران سابق لندن بودند. در سال های 1643-1657 ویلیام کوکاین(114) ریاست کمپانی را به دست داشت.(115)
باید افزود که هیئت مدیره کمپانی به شکل مخفی عمل می کرد و به این دلیل در منابع انگلیسی گاه از آن به عنوان" کمیته سرّی"(116) یاد می شود.(117) سِر دنیس رایت می نویسد:" آخرین مرجع تصمیم گیری تا سال 1784 کمیته سرّی مدیران شرکت در لندن بود"(118).
دربار انگلیس از بدو تأسیس آن، با کمپانی هند شرقی پیوند تنگاتنگ داشت.
ملکه، پادشاه و درباریان نه تنها در زمره سهامداران کمپانی بودند و سالیانه سهم خود را از سود آن برداشت می کردند، بلکه این کمپانی جدید به سرعت به یکی از منابع مهم درآمد دولت انگلیس بدل شد. در اوایل سده هفدهم، کمپانی سالیانه حدود 20 هزار پوند استرلینگ عوارض گمرکی پرداخت می کرد؛ و تنها این نبود. کمپانی برای پیشبرد اهداف اقتصادی و سیاسی خود به ملکه/پادشاه، درباریان و کارگزاران دولت انگلیس رشوه های کلان می پرداخت. برای نمونه، کمپانی برای جلب حمایت جیمز اول، پادشاه انگلیس، به جنگ برای اخراج پرتغالی ها از جزیره هرمز(1622) مبلغ ده هزار پوند به او پرداخت.(119) در دهه 1660 بدهی دربار انگلیس به کمپانی به 130 هزار پوند رسید. از دهه 1680، کمپانی سالیانه ده هزار گینه(120) به دربار پرداخت می کرد که یک درصد درآمدهای پادشاه انگلیس را تشکیل می داد.(121) در سال 1692، رشوه های پرداختی کمپانی به وزرای انگلیس 80 هزار پوند تخمین زده می شد(122). در یک مورد دیگر، کمپانی برای حفظ انحصار خود بر تجارت شرق 90 هزار پوند به رجال سیاسی انگلیس رشوه داد(123).
این رابطه به تدریج به وابستگی مالی دربار انگلیس به کمپانی انجامید تا بدانجا که در سال 1684 چارلز دوم، پادشاه انگلیس(1660-1685)، به شدت به کمپانی مقروض بود.(124) لذا، پیوند تنگاتنگ کمپانی با دربار و حمایت جدی پادشاه انگلیس از آن(125) عجیب نیست. به نوشته جان کی، این رابطه دوسویه بود: از طرفی شاه انگلیس به پول کمپانی نیاز داشت و از سوی دیگر کمپانی به حمایت سیاسی دولت، به ویژه برای مقابله با پرتغالی ها و هلندی ها و نیز در کسب برخی امتیازات دولتی مانند اعطای مجوز واردات ریال اسپانیا به کمپانی، نیازمند بود.(126)
بدینسان، در دوران چارلز دوم کمپانی به سرعت رشد کرد و حق" تصرف قلمرو،‌ ضرب سکه، انعقاد پیمان اتحاد، اعلام جنگ و کنترل امور داخلی و قضایی" را به دست آورد.(127)
اولین سفر تجاری کمپانی کمی پس از شکل گیری آن آغاز شد:
در اوایل سال 1601، یکی از بنیانگذاران کمپانی به نام جیمز لانکاستر(128) در رأس ناوگانی مرکب از چهار کشتی راهی شرق شد و در ژوئن 1603 به لندن بازگشت.(129) این سفر چندان سودآور نبود و لذا در مارس 1604 با سرمایه کمتری دومین سفر دریایی با همان چهار کشتی آغاز شد.(130)
دیری نپایید که این سفرها به شدت سودآور شد: در سال های 1613 -1616، کمپانی در ازای 429 هزار پوند سرمایه ای که به کار انداخته بود، 87/5 درصد سود برد و در سال 1817 در ازای یک میلیون پوند سرمایه دویست هزار پوند(131). در سال 1609 به کارگزاران کمپانی حقوق سالیانه پرداخت می شد که میزان آن از پنج تا 200 پوند متغیر بود.(132)
این سودآوری با افزایش سفرهای دریایی توأم بود: در سال های 1611 -1620 کمپانی 55 کشتی به شرق فرستاد. در سال 1620 کمپانی دارای 30 تا 40 کشتی بود که بیشتر آنها به خود او تعلق داشت و در کارگاه های کشتی سازی کمپانی ساخته شده بود. در دهه 1620، 46 کشتی، در دهه 1630، 35 کشتی و در دهه های 1640 و 1650 تنها حدود 20 کشتی به شرق فرستاد. کاهش سفرهای دریایی در این دو دهه به علت رقابت و دشمنی پرتغالی ها و هلندی ها بود.(133)
بدینسان، کمپانی هند شرقی دو دهه پس از تأسیس آن به یکی از " غول های مالی" اروپا بدل شد؛ در سال های 1617- 1622 بیش از 1/6 میلیون پوند استرلینگ سرمایه نقدی داشت که بیشتر آن به سکه نقره(ریال) اسپانیا بود که، برخلاف پوند انگلیس، در شرق پولی معتبر و مقبول تلقی می شد.(134) واردات کمپانی به انگلیس در سال1684 حدود 800 هزار پوند گزارش شده است.(135)
ورود کمپانی هند شرقی به عرصه تجارت شرق در دوران افول قدرت دریایی اسپانیا/ پرتغال آغاز شد؛ ولی در اوایل سده هفدهم، پرتغال هنوز آنقدر نیرومند بود که موانع جدی در راه تکاپوی انگلیسی ها و هلندی ها، به ویژه در سواحل هند، پدید آورد. لذا، در این دوران آنان ترجیح دادند مراکز خود را در مناطقی دور از دسترس پرتغالی ها، در جزایر جاوه، مستقر کنند تا از مزاحمت پرتغالی ها در امان باشند.(136)
بهرروی انگلیسی ها بدون استقرار در سواحل هند قادر به تداوم کار خویش نبودند. با افول کالیکوت، در این زمان بندر سورت، در ساحل ایالت گجرات( غرب هند)، به کانون اصلی تجارت هند بدل شده بود؛ پرتغالی ها انحصار تجارت این بندر را به دست خود داشتند و نظارت خویش را بر ارتباطات دریایی آن برقرار کرده بودند.
نخستین تلاش انگلیسی ها برای حضور در تجارت بندر سورت در سال 1600 و با اعزام فردی به نام جان میلدنهال (137) آغاز شد. کمپانی او را با نامه ای از الیزابت به دربار اکبر شاه گورکانی اعزام داشت با هدف کسب امتیازاتی" برابر با پرتغالی ها!"میلدنهال حقیرانه 29 اسب به اکبر پیشکش کرد و در مقابل هدایایی شاهانه معادل 500 پوند استرلینگ دریافت داشت؛ چند برابر حقوق سالیانه کارگزاران عالیرتبه کمپانی!
مأموریت میلدنهال با کارشکنی میسیونرهای یسوعی پرتغال، که در دربار اکبر حضور داشتند، مواجه شد. آنان انگلیسی ها را به "دزدی و جاسوسی" متهم می کردند. میلدنهال، که در دسیسه گری کم از همتایان پرتغالی اش نبود، با سماجت در آگرا(اکبرآباد) اقامت گزید. او زندگی در آگرا را مطبوع تر از لندن یافت و تا پایان زندگی(1614) در پایتخت هند ماند و در همانجا دفن شد. وی در سال های بعد کمپانی و منافع دربار بریتانیا را فراموش کرد و در تکاپوی زندگی و منافع خویش بود. به همین دلیل است که سِر وولزلی هیگ(138) در تاریخ هند کمبریج او را در یک کلام" لاتی دغلکار" توصیف کرده است! (139)
دومین تلاش انگلیسی ها برای استقرار در سورت، پس از مأموریت میلدنهال، از سال 1608 و با مأموریت کاپیتان ویلیام هاوکینز(140) آغاز شد که در رأس سومین سفر تجاری کمپانی به شرق قرار داشت. این تلاش نیز به علت "نفوذ نیرومند پرتغالی ها" به نتیجه نرسید.(141) تنها با شکست ناوگان پرتغال از کاپیتان بست انگلیسی(1612)، فرمانده چهارمین ناوگان" تجاری"کمپانی بود که حکومت محلی گجرات انگلیسی ها را جدی گرفت و به آنان اجازه استقرار در سورت داده شد.
در سال 1615 جیمز اول سِر توماس رو(142) را به عنوان سفیر به دربار جهانگیر فرستاد. او موفق به کسب برخی امتیازات شد و از آن پس فعالیت انگلیسی ها در بنگال و در سواحل غربی هند گسترش یافت. در همین سال، انگلیسی ها بار دیگر ناوگان پرتغال را شکستی سخت دادند و در سال 1622 به شاه عباس صفوی در اخراج پرتغالی ها، که در همین زمان در خاوردور در زیر ضربه شدید هلندی ها بودند، از بندر هرمز یاری رسانیدند. انگلیسی ها "از این پس دیگر ترس چندانی از پرتغالی ها نداشتند." بدینسان، بندر سورت به پایگاه اصلی تجاری کمپانی هند شرقی بریتانیا در شرق بدل شد.(143)
استقرار در سواحل جنوبی هند، که در آن زمان هنوز به قلمرو دولت مرکزی هند(حکومت گورکانیان آل بابر) منضم نشده و در قلمرو حکومت های مستقل و ضعیف محلی بود، آسانتر صورت گرفت. کمپانی در سال 1611 "فاکتوری"(144) (دفتر تجاری) خود را در مچلی بندر(145) مستقر کرد. در سال 1639، یکی از کارگزاران کمپانی به نام فرانسیس دای(146) موفق شد قطعه زمینی را از یکی از رؤسای طوایف هندو در منطقه کنونی مدرس خریداری کند. در این زمین، واقع در شمال "قلعه سن توم" پرتغالی ها که در این زمان رو به افول بود، به سرعت "قلعه سن جرج" برپا شد.(147) این قلعه حدود سی سال، تا تصرف بمبئی، پایگاه اصلی نظامی انگلیسی ها در منطقه بود، و چنانکه خواهیم دید، در نیمه دوم سده هفدهم و هیجدهم به مرکز مهم تجارت جهانی الماس بدل شد. به نوشته تاریخ هند آکسفورد، این نخستین قطعه از سرزمین هند بود که به مالکیت انگلیسی ها درآمد.(148)
از بدو فعالیت کمپانی هند شرقی در سواحل جنوبی و غربی هند، تجارت با ایران یکی از اهداف اصلی آن بود. تاریخ هند آکسفورد انگیزه استقرار کمپانی در مچلی بندر (1611) را ارزان بودن ادویه در شرق هند برای صدور به بازار ایران می داند(149) و جان کی حوزه های اصلی تجارت کمپانی را در سده هفدهم جزایر هند شرقی، برمه، بنگال و ایران ذکر می کند.(150) راستل(151) اولین رئیس دفتر کمپانی در بندر سورت، از همان آغاز استقرار در تکاپوی خرید غله از ایران بود(152). در این دوران، کشتی های تجار هندی بطور مداوم در مسیر سورت- گمبرون( بندرعباس) در حرکت بودند و یکی از مهم ترین کالاهای آنان ابریشم ایران بود.(153) ابریشم ایران، منسوجات پنبه ای هند و فلفل بخش مهمی از تجارت کمپانی را در سده هفدهم دربرمی گرفت.(154)
در سده هفدهم، موازنه تجاری به سود شرق بود و کمپانی هند شرقی انگلیس، چون اسلاف ونیزی و جنوایی و پرتغالی و رقبای هلندی اش، واردکننده کالاهای شرق به بازارهای انگلیس و توزیع کننده آن در سراسر اروپا بود.
در این دوران منسوجات و سایر کالاهای انگلیسی بازاری در شرق نداشت. هجوم کالاهای شرقی به بازارهای انگلیس تا بدان حد گسترش یافت که اعتراض شدید برخی محافل سیاسی و اقتصادی را علیه کمپانی برانگیخت؛ تا بدانجا که در سال 1620 یکی از اعضای هیئت مدیره کمپانی هند شرقی به نام توماس مان(155) رساله ای نوشت با عنوان بحثی درباره تجارت با هند شرقی(156) برای پاسخگویی به منتقدینی که مدعی بودند کمپانی فلزات قیمتی انگلیس را به شرق می برد و کالاهای مصرفی وارد می کند. مان به دفاع از عملکرد کمپانی برخاست و مدعی شد که ارزش کالاهای وارداتی از شرق بیش از ارزش فلزاتی است که بابت آ‌نها پرداخت شده(157). این فرایند تداوم یافت؛ تا بدانجا که در یک دوره چهار ساله(1681-1685) کمپانی 240 هزار کیلوگرم نقره و 7000 کیلوگرم طلا برای خرید کالاهای موردنیاز خود (به طور عمده از هند و ایران) صرف کرد.(158)
در نیمه دوم سده هفدهم، کمپانی به نهادی مقتدر در جامعه انگلیس بدل شده و انحصار آن هماره مورد حمایت حکومت ها بود. صرفنظر از پادشاهان انگلیس، حتی اولیور کرومول(159)، که در سال 1649 نظام سلطنتی و مجلس لردها را ملغی کرد و طی یک دوران کوتاه ده ساله در انگلستان نظام سیاسی " کومنولث"(160) مستقر نمود، انحصار کمپانی هند شرقی را مورد تأیید قرار داد.(161)
معهذا، به تدریج سیطره انحصاری کمپانی هند شرقی بر تجارت مشرق زمین مخالفت های جدی را در درون جامعه انگلیس برانگیخت. این مخالفت ها از سوی دو گروه بود:
گروه اول تولیدکنندگان انگلیسی بودند که تسخیر بازارهای انگلیس به وسیله کالاهای شرقی را عامل رکود صنایع خود می دیدند.
ورود فراوان کالاهای شرق به بازارهای انگلیس و فرانسه به خطری برای اقتصاد این دو کشور بدل شد. صنف ابریشم بافان انگلیس از سرسخت ترین مخالفان واردات منسوجات پنبه ای و ابریشمی مشرق زمین بود. در انگلستان، هجونویسان و نویسندگان به دفاع از منسوجات انگلیسی برخاستند. در سال 1677 به پارلمان اخطار شد که ورود انواع پارچه های شرقی را ممنوع کند. در سال 1695 منسوجات شرقی چنان بازار منسوجات انگلیسی را در این کشور اشغال کرد که بازرگانان و بافندگان پارچه های ابریشمی در لندن به تظاهرات پرداختند. همین وضع در فرانسه وجود داشت و دولت این کشور را به وضع قوانینی برای محدود کردن ورود منسوجات شرقی واداشت.(162) به نوشته راندل اوانسون، این مخالفت ها یکی از علل اصلی سقوط جیمز دوم(1685-1688)، پادشاه انگلیس، است که خود از سهامداران اصلی کمپانی هند شرقی بود.(163)
در پی این اعتراض ها، ویلیام سوم پادشاه بعدی(1689-1702)، طی فرمانی ورود پارچه های نخی مصور و ابریشمی و قماش های کالیکو از ایران و چین و هند به انگلستان را از 29 سپتامبر 1701 ممنوع کرد به جز مواردی که ورود آنها برای صادرات به بازارهای اروپا باشد. در این فرمان، علت ممنوعیت فوق " اثرات بسیار مخرّب" و " کاملاً مشهود" تداوم تجارت با هند شرقی " به روش و در ابعاد رایج در دو سال گذشته برای این پادشاهی" عنوان شده است.(164)
گروه دوم، تجار ناوابسته به کمپانی بودند که می خواستند از این منبع جوشان ثروت سهمی برند و انحصار کمپانی مانع تکاپوی آنان به شمار می رفت.
کارگزاران کمپانی هند شرقی تنها انگلیسی ها نبودند که در سده هفدهم در تجارت دریایی شرق حضور داشتند. تجار انگلیسی مستقلی نیز بودند که به رغم انحصار کمپانی در منطقه استقرار یافته بودند. یک نمونه، دو برادر به نام های جرج و ساموئل وایت(165) است که در این دوران فعالیت تجاری گسترده ای در سواحل هند داشتند.(166) راندال اوانسون، استاد دانشگاه ویسکانسین، رقابت تجار مستقل انگلیسی را "طاعونی" برای کمپانی هند شرقی می خواند. او از گروهی از تجار انگلیسی به نام "آسادا" (167) نام می برد که از سال 1635 به ضرب سکه تقلبی و دزدی دریایی در دریاهای شرق اشتغال داشتند.(168) از سال 1681 این اعتراضات اوج گرفت، و به رغم حمایت جدی دربار، انحصار کمپانی هند شرقی مورد حمله برخی اعضای پارلمان انگلیس قرار می گرفت. در این دوران، یک کمپانی رقیب اسکاتلندی تأسیس شد ولی فعالیتش به شکست انجامید. تا سرانجام به سال 1698، در دوران سلطنت ویلیام سوم، پارلمان فرمان تأسیس یک کمپانی دیگر را تصویب کرد.
این کمپانی " انجمن عمومی تجارت با شرق"(169) نام گرفت و به "کمپانی جدید" شهرت یافت. " کمپانی جدید" به رغم دارا بودن سرمایه فراوان و به کارگیری دریانوردان متبحر، به علت نداشتن شبکه عوامل محلی در مراکز مهم تجاری هند و خاوردور(170)، با ناکامی مواجه شد. در این دوران، در بنادر هند تعارض های جدی میان عوامل دو کمپانی جریان داشت که هریک به توطئه علیه دیگری مشغول بودند. سرانجام، در آوریل 1702 با فرمان پادشاه انگلیس دو کمپانی" قدیم" و "جدید" در یک کمپانی واحد به نام "کمپانی متحده تجار انگلستان برای تجارت با هند شرقی"(171) ادغام شدند.
بدینسان، کمپانی با از سر گذرانیدن یک دوره بحرانی رقبای متنفذ را به صفوف خویش پذیرفت و به نهادی بدل شد که اوانسون آن را "بزرگ ترین گروه تجاری تاریخ" می خواند.(172)

اروپاییان و "تجارت شرق"

در سده هفدهم میلادی "افسون شرق" سراسر اروپا را فرا گرفت و بر بنیاد آن اتحادی از حکمرانان آزمند، تجار ماوراء بحار، صرافان و سرمایه گذاران و ماجراجویان دریایی پدید شد. این اتحاد در قالب نهادهای جدیدی تجلی می یافت که "کمپانی هند شرقی" نام می گرفتند.
کمپانی هند شرقی انگلیس تنها اتحاد سیاسی- تجاری اروپایی نبود که پس از پرتغالی ها و در رقابت با آن وارد عرصه تجارت شرق شد. سایر اروپاییان نیز تکاپو در این عرصه را آغاز کردند و از این میان، هلندی ها و فرانسوی ها سرسخت ترین رقبای انگلیسی ها بودند.
اولین گروه تجاری که همپای انگلیسی ها به شرق گام نهاد، هلندی ها بودند. در سال 1602 میلادی " کمپانی متحده هند شرقی هلند"(173) بر پایه اتحاد گروه های تجاری رقیب و با سرمایه ای بیش از 500 هزار پوند استرلینگ(174)، تأسیس شد که " از ذخایر انبوه مالی و پیوند نزدیک با دولت" هلند برخوردار بود.(175)
حکمرانان خان نشین های کوچک هلند موسوم به " سرزمین های سفلی"(176)، که تا سه دهه پیش طوق بندگی پادشاهان اسپانیا را به گردن داشتند و هنوز اسپانیا مدعی حاکمیت بر آنان بود، اینک متفرعنانه خود را مالک الرقاب دنیای غیراروپایی می انگاشتند. آنان در فرمان تأسیس کمپانی، انحصار تجارت شرق، ورود بدون گمرک کالاها به بنادر هلند، حق ایجاد ارتش و نیروی دریایی و احداث قلعه و مستعمره کردن سرزمین ها، حق مبادرت به جنگ یا صلح، امضای قرارداد، ضرب سکه، و ایجاد دستگاه قضایی را به کمپانی هند شرقی خود اعطا کرده بودند!(177)
کمپانی هند شرقی هلند بلافاصله پس از تأسیس بیش از 60 کشتی روانه مشرق زمین نمود. آنها با مردم محلی، با پرتغالی ها و نیز با یکدیگر جنگیدند و حریصانه مستملکاتی به چنگ آوردند؛ پرتغالی ها را از سیلان و مالاکا بیرون راندند، " دماغه امید نیک" را تصرف کردند، و " فاکتوری"های خود را در سوماترا و جاوه و بورنئو و سیام و در سواحل هند و ایران مستقر کردند: هلندی ها از سال 1609 در مچلی بندر(شمال مدرس)، سپس در سورت(1616) و آنگاه در بنادر جنوبی ایران مستقر شدند. تاریخ هند آکسفورد می نویسد:" سیطره بر تجارت ادویه، ثروت کمپانی و توانایی کارگزاران آن، کمپانی هند شرقی هلند را قادر ساخت تا سهم اصلی را در تجارت تمامی این مناطق به دست گیرد ولی نتوانست رقبای انگلیسی را از میدان به در کند".(178) سال 1669 اوج اقتدار کمپانی هند شرقی هلند محسوب می شود. در این سال، کمپانی 150 کشتی تجاری، 40 کشتی جنگی و 10 هزار نیروی نظامی در اختیار داشت.(179)
بدینسان، هلندی ها جنگ خونین دریایی علیه اسپانیا و پرتغال را با غارت بیرحمانه سرزمین های ماوراء بحار آمیختند و از درون " جنگ استقلال" خویش امپراتوری مستعمراتی دیگری به پا کردند؛ امپراتوری که بر راهزنی دریایی، امحاء جمعی انبوه سکنه بومی جزایر خاوردور و قاره آمریکا و سرانجام " پلانتوکراسی" و تجارت جهانی برده استوار بود. به یاد داشته باشیم که برده داری تنها به سال 1863 میلادی در مستعمرات هند غربی هلند ملغی شد.(180)
هلندی ها نیز به دلیل عملکردهای زشت خود، در سرزمین ها و بازارهای شرقی به شدت بدنام بودند(181) ؛ و این در دورانی است که دایره المعارف آمریکانا آن را " اوج تاریخ هلند" می خواند. در این دوران هلند به یک امپراتوری بزرگ مستعمراتی بدل شد که مستملکات آن در جزایر هند شرقی و سیلان و آفریقای جنوبی و ژاپن و برزیل و غیره گسترده بود و بر پایه این غارت جهانی دورانی از رفاه و ثروت و شکوفایی هنر و فرهنگ در درون سرزمین هلند شکل گرفت. در این دوران هلند " اولین دولت تجاری و اولین قدرت دریایی جهان" به شمار می رفت.(182)
بنیانگذار امپراتوری مستعمراتی هلند در شرق فردی به نام یان کوئن(183) (1587-1629) است. هموست که در سال 1618 اولین مستعمره شرقی هلند، بندر جاکارتا، را تصرف کرد و آن را باتاویا(184) نامید. " باتاویا" از آن پس به مرکز امپراتوری هلند در شرق بدل شد.(185) کاوالام پانیکار می نویسد:
کوئن... که به گفته مولفین هلندی معاصرش، " با زشتکاری ها و جنایات خود بغض و تنفر ملتی را برانگیخت"، مطالبی را که به عنوان راهنمای سیاست استعماری هلند به یادگار ماند بدینسان عنوان می کند:" مگر ما در اروپا حق نداریم با چهارپای خود بدانگونه که میل داریم رفتار کنیم؟ در اینجا هم ارباب با آدم هایش همین رفتار را می کند زیرا اینان در همه جا، با همه مایملک خویش، تحت تملک ارباب خود هستند چنانکه حیوانات در هلند از آن صاحب خود می باشند. قانون این مملکت اراده سلطان است و سلطان کسی است که از همه مقتدرتر است."(186)
پانیکار کارگزاران کمپانی هند شرقی هلند را زشت کردارترین در میان همگنان اروپایی شان می داند و میان آنان با پرتغالی ها و انگلیسی ها چنین مقایسه ای به دست می دهد:
پرتغالی ها در برابر اعراب[ مسلمانان]، لااقل در دوران استیلای پنجاه ساله نخست، خود را کاملاً خونخوار و عاری از هرگونه احساس انسانی نشان دادند. ممکن بود ایشان کشمکش سختی را که اسلام و مسیحیت در اروپا بدان دست زده بودند برای توجیه خود مستند قرار دهند. و در آن هنگام که در گوا و در مستملکات دیگر خود غیرمسیحیان را شکنجه می کردند این اعمال را به نام آمال مذهبی خویش مرتکب می شدند. بریتانیاییها نیز در مدت 15 سال در بنگال یک " دولت سارق" به وجود آوردند و ضمن تحقیر حقوق مردم، به بهانه تأمین حقوق خویش، به نهب و غارت بی شرمانه ای دست یازیدند... هلند تنها کشور اروپایی بود که هیچگاه این فکر را نکرد که در برابر مستعمره خود مسئولیت اخلاقی یا قانونی دارد. بنابراین، قاطبه ملتی را به یکباره به صورت کارگران مزارع مستعمراتی درآورد. هلندی ها که در چین پیشانی بر خاک می نهادند و تدنی ایشان در برابر ژاپنی ها نفرت انگیز بود، در مقابل کسانی که وسیله تحصیل ثروت ایشان بودند سبعیتی غیرقابل تصور ابراز می کردند.(187)
بزرگترین نیروی مقابله کننده با سلطه کمپانی هند شرقی هلند بر جزایر جاوه اسلام بود؛ و دقیقاً در کوران مبارزه با پرتغالی ها و هلندی ها بود که اسلام در این سرزمین گسترش یافت. پانیکار می نویسد:
تعالیم و الهامات اسلام توانست مردم جاوه را از وضع وهن آوری که هلندی ها برای ایشان فراهم آورده بودند برهاند. هنگام ورود پرتغالی ها... اسلام فقط در مراکز مهم بازرگانی و در چند دربار هند نفوذ یافته بود. لکن این نفوذ به قدر کافی برای تزلزل موقع میسیون های پرتغالی عمیق بود. اسلام بر اثر همین نفوذ توانست در سده شانزدهم در بخش اعظم سرزمین های جاوه و سوماترا بسط یابد... اسلام بر همه این مقاومت ها فائق و غالب آمد و با قدرتی متکامل از تهاجم هلندی ها به جزایر جلوگیری کرد.(188)
انگلیسی ها و هلندی ها در آغاز همدست و شریک بودند و با هم در سال 1619 به مستملکات پرتغال در جزایر جاوه حمله بردند. معهذا، در سال 1623 هلندی ها در آمبون به قتل عام انگلیسی ها دست زدند و آنها را از جزایر جاوه بیرون راندند.(189) پس از افول اقتدار پرتغالی ها، در نیمه دوم سده هفدهم میلادی هلندی های لجام گسیخته خطر اصلی برای کمپانی هند شرقی انگلیس به شمار می رفتند.(190) اقتدار کمپانی هند شرقی هلند در سده هیجدهم رو به افول گذارد، درست در دورانی که ستاره بخت انگلیسی ها رو به صعود بود. راندال اوانسون، " موانع سیاسی و نظامی" و نیز انباشته شدن جیب کارگزاران بومی کمپانی هند شرقی هلند را به عنوان عوامل سقوط آن ذکر می کند. در سال 1795 انگلیسی ها مستعمره هلندی کیپ تاون را اشغال کردند تا مانع تصرف آن توسط نیروهای ناپلئون شوند و در سال 1798 سیلان را به اشغال خود درآوردند.(191)
هرچند امروزه مستملکات هلند در خاوردور کشورهایی مستقل محسوب می شوند، ولی نفوذ الیگارشی مستعمراتی هلند و در رأس آن خاندان سلطنتی هلند، که از پایه های زرسالاری جهانی معاصر است، به شکلی پوشیده و در قالب کمپانی های معظمی چون" رویال داچ شل"، تداوم دارد.
معهذا، هلند هنوز نیز دارای مستعمرات خود است. در جزایر آنتیلس و سورینام(192)، شش جزیره هلندی دریای کارائیب( آمریکای مرکزی) که سکنه اصلی آن به طور کامل قربانی سیاست امحاء جمعی هلندی ها شدند و نشانی از آنان نیست، نسلی از بقایای بردگان مهاجر آسیایی و آفریقایی و اربابان اروپایی شان زندگی می کنند که زبان شان هلندی است. در این جزایر که طی سه سده گذشته " پلانت"ها و کارگاه های بزرگ تولید مشروبات الکلی مستقر بود و یکی از بازارهای بزرگ تجارت جهانی برده محسوب می شد، امروزه پالایشگاه عظیم مجتمع نفتی " رویال داچ شل" مستقر است.(193)
دانمارکی ها نیز از خوان گسترده " تجارت ماوراء بحار" سهم خود را می طلبیدند. آنان در سال 1616 میلادی " کمپانی هند شرقی دانمارک" را به پا کردند و چهار سال بعد(1620) " فاکتوری " خود را در بندر ترانکبار(194)، ساحل شرقی هند، مستقر کردند. از سال 1755 مرکز اصلی استقرار دانمارکی ها شهر سرامپور(195)، در نزدیکی کلکته بود.
دانمارکی ها به دلیل مشارکت در دزدی های دریایی بدنام بودند و دولت اورنگ زیب به شدت به پیوند میان آنان و کمپانی هند شرقی انگلیس ظنین بود.(196) گذشت زمان ثابت کرد که این سوء‌ظن بیهوده نبوده است. امروزه آشکار شده که سرمایه انگلیسی سهم مهمی در تکاپوی دانمارکی ها داشت.(197) دفاتر کمپانی های دانمارکی در سال 1845 به کمپانی هند شرقی انگلیس فروخته شد(198). صرفنظر از مشارکت در دزدی های دریایی، کمپانی هند شرقی دانمارک جایگاه جدی در تحولات مشرق زمین نداشت.
فرانسه چهارمین کشور اروپایی است که " کمپانی هند شرقی" خود را به پا کرد.
در سال 1664، کمپانی هند شرقی فرانسه(199) به ریاست جان باپتیست کالبر(200) تأسیس شد و این سرآغاز یک سده جنگ " تجاری" انگلیس و فرانسه در دریاها و سواحل شرق است.
انگلیسی ها و هلندی ها، به سان اسلاف پرتغالی شان، به مقابله شدید با ورود فرانسوی ها به عرصه " تجارت" شرق برخاستند. فرانسوی ها در سال 1669 مچلی بندر و سائوتم را اشغال کردند ولی در پی تهاجم هلندی ها عقب نشستند. فرانسوی ها با سماجت و خشونت کار خود را پیش بردند و سرانجام در سال 1674، ده سال پس از تأسیس کمپانی، توانستند نخستین پایگاه خود را در سواحل هند، در بندر پاندیچری(201)، برپا کنند. در سال 1690" فاکتوری" های آنها در چاندرانگر، سورت، بالاسور و قاسم بازار حضور داشت.
سده هیجدهم دوران رقابت شدید انگلیسی ها و فرانسوی هاست در هند و ستیزی که بارها به جنگ انجامید:
در سال 1719 کمپانی هند شرقی و سایر کمپانی های مستعمراتی فرانسه در یک کمپانی واحد به نام" کمپانی هند"(202) متحد شدند. بر بنیاد این تجدید سازمان، " تجار" فرانسوی در سال 1722 به فرماندهی جوزف فرانسوا دوپلکس(203) وارد پاندیچری شدند و به مبارزه با تفوق انگلیسی ها پرداختند. در سال های بعد منازعات فرانسه و انگلیس در شرق نیز، به سان قاره اروپا، جریان داشت. فرانسوی ها در سال 1751 از رابرت کلایو انگلیسی در آرکوت شکست خوردند و این پایان اقتدار آنان در هند است. کمپانی هند شرقی فرانسه در سال 1769 منحل شد.
فرانسوی ها هیچگاه نتوانستند سهم بزرگی در تجارت هند به دست گیرند و مراکز آنها در هند مورد حمایت جدی دولت هایشان نبود. آخرین بقایای متصرفات آنان در سواحل هند، با 313 هزار نفر جمعیت، در سال 1954 به جمهوری هندوستان تحویل شد.
در سده هیجدهم دو گروه اروپایی دیگر نیز وارد گود شدند؛ در سال 1722 کمپانی "اوستند"(هند شرقی(204) به وسیله تجار فلاندرزی تأسیس شد و در سال 1731 سوئدی ها " کمپانی هند شرقی سوئد" را برپا کردند. این دو کمپانی نقش مهمی در حیات اقتصادی و سیاسی شرق نداشتند و رقبای جدی برای کمپانی هند شرقی بریتانیا محسوب نمی شدند.
در میان سایر ملت های " اروپایی" درگیر در "تجارت شرق" باید از آمریکایی ها نیز یاد کرد؛ اروپاییانی که با استقرار در شمال قاره آمریکا اکنون برای خود هویت ملی مستقل قایل بودند.
آمریکاییان از سده هفدهم در فعالیت کمپانی هند شرقی انگلیس مشارکت جدی داشتند و از دزدان دریایی صاحب نام منطقه نیز به شمار می رفتند؛ و این نخستین پیشینه حضور آمریکایی ها در منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس است.
از نخستین آمریکاییان صاحب نام که در کمپانی به منصب و مقام عالی رسیدند باید از برادران ییل نام برد. در دهه های 1670 و 1680 الیهو ییل (205) رئیس مرکز کمپانی در " قلعه سن جرج"(مدرس) بود و توماس ییل(206)، برادرش، ریاست مرکز کمپانی را در سیام به دست داشت. برادران ییل نقش مهمی در توسعه تجارت کمپانی هند شرقی در هند و سیام ایفا کردند و از این طریق به ثروت انبوه رسیدند.
الیهو ییل پس از بازنشستگی مبالغ هنگفتی به کالج آمریکایی که در آن تحصیل کرده بود اهدا کرد و این پایه ای شد برای تأسیس دانشگاهی که به نام او" دانشگاه ییل" نام گرفته است.

پی نوشت ها :

1.Washington Irving(1783-1859)
2.The Alhambra
3.احمد اقتداری، کشته خویش، تهران: توس، 1357، ص51.
4.Encyclopedia Judaica, New York:Macmillan, 1971, vol.5, p.757
5.قدیمی ترین متن چاپی شناخته شده یک نیایش بودایی متعلق به سال 770 میلادی است.(Americana, vol.22, p.602)
6.Johann Gutenberg
7.Nearchus
8.Americana, vol.20, p.40
9.محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، مرآت البلدان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1367، ج1، صص 458-469.
10.محمدتقی خان حکیم، گنج دانش، تهران: چاپ سنگی، کارخانه میرزا حبیب الله، به اهتمام ملامحمود و ملارضای کتابفروش، 1305ق، صص 423-437.
به ادعای "نارک" جزیره هرمز در آن زمان نیز همین نام را داشته و در آن درخت های خرما و طوطی فراوان بوده است. این در حالی است که هرمز جزیره ای کاملاً لم یزرع و فاقد آب شیرین است و در این منطقه طوطی وجود ندارد.(محمدعلی خان سدیدالسلطنه(کبّابی)، بندرعباس و خلیج فارس، به کوشش احمد اقتداری، تهران: چاپ دوم، دنیای کتاب، 1368، صص 304، 697).
11.Americana, vol.5, p.122.
12.British Library
13.Niccolo de Conti
14.Eugene IV
15.Giovanni Francesco Poggio Bracciolini(1380-1459)
16.ibid, vol.7, p.687; عبدالحسین نوایی، ایران و جهان، از مغول تا قاجاریه، تهران: هما، 1366، ج1، ص103.
17.Smith, ibid, p.310
18.Giovanni Caboto(John Cabot)
19.Philip Lawson, The East India Company: A History, London:Longman, 1993, p.8; Americana, ibid
20.Cape Berton
21.Mukherjee, ibid, p.41
22.Sebastian Cabot(1482-1557)
23.Americana, ibid
24.A.L.Rowse
25.ibid, vol.10, pp.243-246
26.Catherine of Aragon
27.Anne Boleyn
28.Sir Thomas More(1478-1535)
29.ibid, vol.19, p.449
فرد زینه من(Fred Zinnemann) در فیلم دیدنی" مردی برای تمام فصول"(1966) که درباره زندگی سِر توماس مور ساخته، تصویری گویا از این پادشاه هرزه به دست داده است.
30.Mary Tudor
31.Werner Sombart, The Jews Modern Capitalism, London:Transaction Books, 1982, p.16
32.Rodrigo Lopez
33.Judaica, vol.11, pp.489-490.
34.Shylock
35.Chisholm, ibid, vol.1, p.490
36.فرنان برودل، سرمایه داری و حیات مادی؛ 1400-1800، ترجمه بهزادباشی، تهران، نشر نی، 1372، ص 579.
37.همان مأخذ، ص 580.
38.همان مأخذ، ص 573.
39.John Evelyn
40.Alfred C.Wood, A History of the Levant Company, Oxford:Oxford University Press, 1935, p.203
41.duc de Joyeuse(1562-1615)
42. برودل، همان مأخذ، ص 289.
43.همان مأخذ، صص 289-290.
44.Sir John Hawkins
45.Sir Francis Drake
46.Hispaniola
47.James Walvin, Black Ivory;A History of British Slavery, London:Fontana Press, 1992, p.25
48.Basil Davidson, Black Mother:The Years of African Slave Trade, USA:Atlantic Little, Brown Books, 1961, pp.42-43;Americana, vol.13, p.883
49.Walvin, ibid, p.318
50.T.O.Lloyd, The Short Oxford History of the Modern World;The British Empire, 1558-1983, Oxford:Oxford University Press, 1991, p.9
51.James Mill, The History of British India, London:James Madden, 1858, vol.1, p.8
52.ارنست ماندل، علم اقتصاد، ترجمه هوشنگ وزیری، تهران: خوارزمی، چاپ اول، 1359، ص 114.
53.Sir Walter Raleigh
54.Sir Humphrey Gilbert
55.Lloyd, ibid, p.15
56.Martin Frobisher
57.Virgin Queen
58.Americana, vol.10, pp.245-246;Lloyd, ibid, p.15
59.Sir Francis Bacon(1561-1626)
60.On Plantations
61.Lloyd, ibid, p.16
62.Newfoundland
63.F.H.Jeffckin, The British Empire, London:Sampaon Low, 1889, p.41
64.John Locke(1632-1704)
65.ماندل، همان مأخذ، ص 117.
66.Bermuda
67.Barbados
68.Bahamas
69.Massachusetts
70.Antigua
71.Belize
72.Anguilla
73.Jamaica
74.Philip II
75.Conquistadors
76.William the Silent
77.Orange
78.Americana, vol.10, p.245.
79.Armada
80.Mercers' Company of London
81.The Company of Merchant Adventurers
82.Americana, vol.18, p.712;Mukherjee, ibid, p.24
83.Richard Chancellor
84.Archangel
85."ایوان مخوف"(1530-1584) هفت بار ازدواج کرد؛ یکی از همسرانش را طلاق داد، دیگری را به قتل رسانید، سه تن نیز مسموم شدند و مردند!
86.Muscovy Company
87.Americana, vol.6, p.268;ibid, vol.10, p.245;ibid, vol.18, p.618;Mukherjee, ibid, p.24;نوایی، همان مأخذ، ص 176.
88.Anthony Jenkinson
89.ن. و. پیگولوسکایا و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1349، ج2، ص 518؛ نوایی، همان مأخذ، صص 176-180.
90.Spanish Company
91.Eastland Company
92.Turkey Company
93.Venice Company
94.Levant Company
"لوانت" از واژه ایتالیایی Il levante به معنی برخاستن و طلوع گرفته شده و به معنی شرق است یعنی جایی که خورشید طلوع می کند. اصطلاحاً به حوزه فعالیت تجاری اروپاییان در سواحل شرقی دریای مدیترانه، به ویژه آسیای صغیر و سوریه اطلاق می شد...
95.Thomas Stephens
96.John R.Hinnells, "Parsis and the British", Journal of the K.R.Cama Oriental Institute, No.1978, p.5
97.G.Lanning and S.Couling, The History of Shanghai, Shanghai:Kelly & Walsh, 1921, p.89
98.The Company of Merchants of London for Trading into the East Indies
99.John Keay, The Honourable Company;A History of the English East India Company, London:HarperCollins, 1991, p.9
100.Lawson, ibid, p.6
یکی از نام های کمپانی هند شرقی که در منابع تاریخ معاصر هند و انگلیس به کار می رود، "کمپانی جان"(John Company) است. نام فوق این گمان را پدید می آورد که گویا کمپانی به فردی به نام "جان" منسوب است. این عنوان در واقع ترکیبی است انگلیسی- فارسی. منظور از "جان" نام فرد نیست بلکه همان "جان"فارسی است. چنانکه می دانیم، در گذشته فارسی زبان رسمی هند بود. احتمالاً دوستداران این "کمپانی عالیجاه" از سر ارادت آن را "کمپانی جان"، یعنی "کمپانی عزیز" خوانده اند و کارگزاران انگلیسی، شاید به سبیل تمسخر و طنز، آن را در مکاتبات خویش به کار گرفته و بدینسان رواج داده اند.
101.Mukherjee, ibid, p.35
102.ibid, p.47
103.General Court
104.Court of Proprietors
105.در آغاز Court of Committees نام داشت و بعدها Court of Directors خوانده شد.
106.Governor
107.Deputy-Governor
108.Committees یا Directors.
109.Alderman Sir Thomas Smythe
110.خاندان اسمایس از آغاز سده هفدهم تا به امروز از اعضای شبکه الیگارشی جهانی است.
111.Sir Morries Abbot
112.Sir Christopher Clitherow
113.Sir Henry Garraway
114.William Cockayne
115.Keay, ibid, pp.26-28, 114
116.Secret Committee
117.برای نمونه بنگرید به:
Materials towards A Statistical Account of the Town and Island of Bombay, Bombay:Government Central Press, 1893, vol.1, History, pp.91-93.
118.دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران: نشر نو، 1368، ص 34.
اصطلاح Secret Committee در سده هفدهم دقیقاً به معنای مجمعی بود که پوشیده و پنهان عمل می کرد. The Shorter Oxford English Dictionary on Historical Principles, Oxford:Oxford University Press, 1984, vol.2, p.1924)
119.Keay, ibid, p.120
120.گینه(Guinea) : سکه طلای انگلیس در سال های 1663 -1813 برابر با 21 شیلینگ.
121.Lloyd, ibid, p.36
122.Keay, ibid, p.181
123.Mukherjee, ibid, pp.83-84
124.Keay, ibid, p.138
125.ibid, p.114
126.ibid, p.120
ریال(Real) سکه نقره اسپانیا و مستعمرات آن در قاره امریکا بود. این نام در زمان صفویه در ایران رواج یافت و کوچکترین سکه نقره ایران، برابر با 24 سانتیم فرانسه، "ریال"نامیده شد(سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران: چاپ جدید، بنیاد، 1372، ج2، ص 330).
127.Margaret Goldsmith, The Trail of Opium, The Eleventh Plague, London:Robert Hale, 1939, p.45
128.James Lancaster
129.ibid, pp.14-20
130.ibid, pp.28-29.
131.Mukherjee, ibid, p.69
132.Keay, ibid, p.35
133.ibid, pp.112-113
134.ibid, p.113
135.ibid, p.177
136.ibid, p.20.
137.John Mildenhall
138.Sir Wolseley Haig
139.Sir Richard Burn[ed.], The Cambridge History of India, Cambridge:University Press, 1937, vol.4, pp.151-152.
140.William Hawkins
141.Smith, ibid, p.333
142.Sir Thomas Roe
143.ibid
144.factory
145.ماسوله پاتام(Masulipatam) : بندر ماهی.
146.Francis Day
147.Fort St.George
148.ibid
149.Smith, ibid, p.333
150.Keay, ibid, p.72
151.Rastell
152.ibid, p.115
153.ibid, p.116
154.ibid, p.114
155.Thomas Munn
156.Dicourse of Trade unto the East Indies
157.ibid, p.119
158.ibid, p.150
159.Oliver Cromwell
160.Commonwealth
161.Randall M.Evanson, "East India Companies", Americana, vol.9, p.556
162.ک.م. پانیکار، آسیا و استیلای باختر، ترجمه محمدعلی مهمید، تهران: روز، 1347، ص 57.
163.Evanson, ibid
164.The Statutes at Large, from Magna Carta to the Union of the Kingdoms of Great Britain and Ireland, vol.VI, William III, From 8 A.D.1696 to 6 Anne 1707, London:1811
از تصویر فرمان فوق مندرج در مأخذ زیر استفاده شد: احمد اشرف، " منع ورود پارچه های ایرانی به انگلستان در سال 1701 میلادی"، راهنمای کتاب، سال 11، شماره 5 مرداد 1347، صص 222-224.
احمد اشرف نخستین بار با مطلب فوق از طریق تاریخچه سی ساله بانک ملی ایران، 1307-1337(تهران: بانک ملی ایران، 1338، ص2) آشنا می شود و در زمان اقامت در انگلیس در پی مأخذ آن می رود و سرانجام، پس از جستجو در "کتابخانه دانشگاه لندن"(احتمالاً در کتابخانه دانشکده اقتصاد یا دانشکده مطالعات شرقی و‌ آفریقایی دانشگاه لندن. آقای اشرف نام دقیق کتابخانه را ذکر نکرده است)، که قریب به دو صفحه به شرح آن اختصاص یافته، مجموعه فرامین سال های 1696-1707 را می یابد. وی سپس این ماجرا را به یک مقاله سه صفحه ای در راهنمای کتاب آقای احسان یارشاطر بدل می کند نه تنها علیه نویسندگان تاریخچه سی ساله؛ بلکه در هجو "بی دقتی مؤلفین ایرانی!" ایشان، خرده می گیرد که فرمان فوق، به رغم ادعای تاریخچه سی ساله، مؤید وسعت صنعت نساجی ایران در دوره صفویه نیست؛ زیرا در فرمان ویلیام نام منسوجات ایران در کنار منسوجات چین و هند ذکر شده و این امر " سهم ایران را کوچک می کند". وی سپس مدعی است که " جز این فرمان هیچ دلیل دیگری نداریم بر اینکه در این دوره صنایع نساجی ایران رونق و توسعه بسیار داشته است".
نگارنده در گفته نویسندگان تاریخچه سی ساله بانک ملی هیچ اغراقی نمی یابد. عین عبارت آنان چنین است:" در سال 1700 میلادی(زمان سلطنت ویلیام سوم) دولت بریتانیا ورود پارچه نخی مصور ایرانی را قدغن کرد. این ممنوعیت که به منظور حمایت از نساجی انگلستان برقرار شد مؤید اهمیت پارچه بافی ایران می باشد". اگر آقای اشرف به متن فرمان توجه بیشتر می نمود متوجه می شد که ذکر نام ایران قبل از چین و هند قاعدتاً بر اهمیت بیشتر منسوجات نخی مصور ایران دلالت دارد؛ و این به معنای انکار اهمیت منسوجات ابریشمی چین و کالیکوی هند نیست. ما تصور نمی کنیم آقای اشرف به هویت ملی ایرانی دلبستگی چندان داشته اند وگرنه در منابع متعدد، از جمله سفرنامه ها، موارد متعددی دال بر اهمیت صنایع نساجی ایران در عهد صفوی می یافتند و این کار دشواری نبود. به علاوه، برخلاف تصور ایشان، فرمان ویلیام سوم سند کم اهمیتی نیست و قطعاً بسیار مستندتر از بسیاری اقوال درست و نادرست مندرج در سفرنامه هاست. اگر مدرک دیگری دال بر شکوفایی صنعت نساجی عهد صفوی در دست نبود، همین فرمان برای اثبات موضوع فوق بطور کامل کفایت می کرد.
165.George, Samuel White
166.Keay, ibid, p.200
167.Assada
168.Evanson, ibid
169.General Society to trade to the East
170.Keay, ibid, p.183
171.United Company of Merchants of England Trading to the East Indies
172.Evanson, ibid
173.Vereenigde Oostindische Compagnie(VOC)
174.Mukherjee, ibid, p.59
175.Smith, ibid, p.332
176.Low Countries
177.Evanson, ibid
178.Smith, ibid
179.Evanson, ibid
180.Americana, vol.20, p.128d
181.Keay, ibid, pp.31-32
182.Americana, ibid, p.128c
183.Jan Pieterszoon Coen
184.Batavia
185.Americana, vol.7, p.184
186.پانیکار، همان مأخذ، ص 111.
187. همان مأخذ، صص 119-120.
188.همان مأخذ، صص 115-116.
189.Evanson, ibid
190.Keay, ibid., p.141
191.Evanson, ibid
192.Netherlands Antilles and Surinam
193.Americana, vol.20, pp.128e-128f
194.Tranquebar
195.Serampore
196.Keay, ibid, pp.143, 176, 183
197.Mukherjee, ibid, p.92
198.Smith, ibid, p.332
199.La Compagnie des Indes Orientales
200.Jean Baptiste Colbert
201.Pondicherry
202.Compagnie des Indes
203.Joseph Francois Dupleix
204.Ostend
205.Elihu Yale
206.Thomas Yale

منبع مقاله :
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط