تحلیل شرک انگاری اعتقاد به مقامات الهی امامان(ع) بر پایه اوصاف قرآنی مشرکان (1)

استفاده نا به جا از آیات قرآنی درباره فضایل ماورایی و خارق العاده ی امامان (علیهم السلام)- و در نتیجه شرک انگاری نسبت به آن بزرگواران- یکی از مشکلات اعتقادیست که برخی آن را مبنای نفی بسیاری از فضایل ائمه (علیهم
شنبه، 16 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحلیل شرک انگاری اعتقاد به مقامات الهی امامان(ع) بر پایه اوصاف قرآنی مشرکان (1)
 تحلیل شرک انگاری اعتقاد به مقامات الهی امامان(ع) بر پایه اوصاف قرآنی مشرکان

 

نویسنده: رضا قربانی زرین




 

چکیده

استفاده نا به جا از آیات قرآنی درباره فضایل ماورایی و خارق العاده ی امامان (علیهم السلام)- و در نتیجه شرک انگاری نسبت به آن بزرگواران- یکی از مشکلات اعتقادیست که برخی آن را مبنای نفی بسیاری از فضایل ائمه (علیهم السلام) قرار داده اند.
در این مقاله ابتدا ادعای شناسایی قرآنی- عقاید مشرکان صدر اسلام و اعتقاد ایشان به خداوند به عنوان تنها خالق و قدرت مستقل (به نقل از کتاب مکتب در فرآیند تکامل) طرح می شود. سپس این ادعا با آیاتی که از آن ها شرک ذاتی و ربوبی مشرکان ثابت می شود نقد می شود و از طریق حمل به لسان فطرت، تفسیری صحیح درباره آیاتی که از آن ها به نوعی توهم توحید ذاتی و ربوبی مشرکان برداشت می شود، ارائه می گردد. در نهایت به این نتیجه می رسیم که نمی توان مشرکان را در توحید ذاتی یا ربوبی موحد برشمرد و شرک ایشان را در اعتقاد به قدرت های خاص آلهه خود- در عین حفظ نظام طولی- منسوب نمود؛ در ادامه روشن می شود که تعابیر مشرکان در شفاعت و تقرب به خداوند، در تقابل با مفاهیم اسلامی و قرآنی «شفاعت» و «تقرب الی الله» است. به این ترتیب قیاس میان مشرکان و مسلمانان، قیاسی مع الفارق است. هم چنین بیان خواهد شد که چهره ترسیم شده از مشرکان و باورهای ایشان در قرآن، با مفاهیم کلامی شرک و ملاک بودن استقلال درآن، سازگاری کامل دارد.

واژگان کلیدی:

توحید، شرک، عقاید مشرکین، غلوّ، فضایل ائمه

مقدمه

یکی از مسائل جدید و تأثیرگذار در علم کلام، نگرش تاریخی به مسائل کلامی است. در رویکرد ابتدایی، تنها موضوع و مسأله کلامی مورد بحث و موشکافی های عقلی و نقلی واقع می شد؛ اما اکنون- برای فهم بهتر آرای کلامی- زمینه های تاریخی، فکری و اعتقادی نیز مورد مطالعه قرار می گیرند. برداشت از آیات و روایات نیز با شناخت بستر و زمینه صدور کلام، به صورت دقیق تری حاصل می شود. مبحث توحید و شرک از مباحث مهم کلامی است که به ویژه پس از پیدایش فرقه وهابیت، بیشتر به آن توجه شده است.
وهابیت و نگرش های مشابه آن، از مسأله توحید و شرک (به عنوان حربه ای قرآنی) در نفی مقامات اولیای الهی و شرک دانستن آنها استفاده می کنند. پاسخ های کلامی مبسوطی به آموزه های وهابیت داده شده و بحث های عقلی و نقلی مفصلی برای مشخص شدن مفهوم و معنای شرک انجام گرفته است. ادعای بسیاری از علمای شیعه و بسیاری از دیگر فرق اسلامی این است که شرک، بر محور استقلال از خداوند می گردد و ملاک توحید و شرک، بالله دانستن قدرت ها و کمالات غیر خدا در برابر مستقل دانستن ایشان است. این ملاک در دیگر مباحث مرتبط مانند: معنای عبادت، شرک بودن حاجت خواهی و شفاعت غیر و نظایر آن نیز مطرح است. مقاله حاضر درباره این ملاک و استنادات عقلی و نقلی آن نیست؛ بلکه ناظر به بحث قرآنی- تاریخی ای است که برخی مخالفان در برابر این ملاک و برای نفی آن به کار می برند.
در بحث مخالفان، ملاک فوق و مستندات عقلی یا نقلی آن چندان مورد توجه قرار نمی گیرد؛ بلکه با استناد به برخی آیات قرآنی یا شواهد تاریخی، نتیجه گیری می شود که مشرکان صدر اسلام برای شرکای خود، استقلال ذاتی قائل نبوده و آنان را در ذات و صفات کاملاً وابسته به خداوند می دانستند. از این رو ملاک شرک ایشان نه در قائل بودن به استقلال غیر، بلکه در انجام برخی اعمال در برابر ایشان و یا قائل بودن به داشتن قدرت و توانایی خاص بوده است.
این بحث از سوی دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی (1) در کتاب مکتب در فرآیند تکامل (2) چنین مطرح شده است:
در سرتاسر قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که خداوند، سراسر جهان هستی را به تنهایی آفریده و تمامی موجودات را روزی می دهد؛ بدون آن که در این راه کسی به او مددی یا مساعدتی نموده باشد. او تنها کسی است که هرگز نمی میرد؛ در حالی که تمام موجودات دیگر می میرند. او تنها کسی است که بر غیب آگاه است. او تنها قانون گزار در سراسر جهان هستی است. (3)
سپس در بیان تفاهم عرفی از این آیات چنین می گوید:
تفاهم عرفی از تأکیدات الهی در این موارد- به حسب قاعده- باید چنین می بود که آن سنخ صفات و افعال، مختص ذات باری تعالی است و هیچ کس دیگری به هیچ گونه، واجد آن خصوصیات نیست. منشأ این تفاهم آن است که بنابر آن چه تحقیقات اخیر مورخان عربستان پیش از اسلام و سایر جوامع بت پرستی (مانند William Robertson Smith در کتاب Lectures on Religion of the Semites [چاپ لندن 1927م] و مقاله R. Horton با عنوان African conversions در مجله Africa [مجلد مربوط به سال 1971م] نیز نگاه کنید به مقاله مونتگومری وات با عنوان The High God in Pre-Islamic Mecca چاپ شده درCorrespond' orient جلد یازدهم [چاپ بروکسل-1970م] در مورد نقش الهه ها و بیشتر فرهنگ های بت پرستی مشابه نشان داده و در برخی آیات قرآن کریم (مانند آیات 18 و 21 سوره یونس) نیز بدان تلویح رفته است، مشرکان عرب نیز در این نکته که خداوند، آفریدگار جهان و روزی دهنده جهانیان و دانای آشکار و نهان است تأملی نداشتند و گفته آنان آن بود که بت ها و الهه ها، هر یک مظهر و مجلای اتم یکی از خصایص و اوصاف و افعال الهی- از زیبایی و مهر و خشم و خلق و رزق و مانند آن- و نمودهای خارجی آن اوصاف مانند عشق و جنگ و باران و غیره، بوده و به این دلیل، واسطه انجام آن چیزها در آن جهان هستند؛ اما منشئیت آنان موجب کوچک شدن و تنزل رتبه خدای بزرگ نیست؛ زیرا خداوند هم واهب ذات آنان و هم واهب توانایی های آنان است. («تملکه و ماملک» بخشی از شعار عرب جاهلی در تلبیه حج به ضبط هشام بن محمد بن سائب کلبی در کتاب الاصنام در مورد این اعتقاد به صورت کلی در میان قائلین به الهه ها و به خصوص در یونان قدیم رجوع کنید به کتاب Paul Veyne با نام:
Les grecs ont-ils cru a leurs myths?: Essai sur l'imagination consitituante 1983 چاپ پاریس)
ناگزیر آن تصریحات و تأکیدات برای دفع و رد بخش باطل سخن آنان است؛ یعنی این که خداوند کارهای خود را از خلق و رزق و غیره- با آن سنخ که در مورد او اطلاق می شود- به دست دیگری انجام نمی دهد. (ببینید المیزان: 11 288- 289).(4)
هم چنین ایشان- در پاورقی دیگری از کتاب خود- در توضیح سنخ صفات خدایی می گوید:
مگر آن که خود، کسی را بر موردی از آن غیب یا بخشی از آن آگاه ساخته باشد و سپس با رخصت او، همان حقیقت یا حقایق به شکل «تعلم من ذی علم» از آن فرد دانا به افرادی دیگری منتقل شده باشد. البته این با نسبت دادن سعه نامحدود علم (به معنی انکشاف جمیع امور عالم از آن سنخ که برای خداوند حاصل است) به فردی جز پروردگار، ناسازگار به نظر می رسد. (5)
در این جا تحلیل دقیق سنخ صفات الهی- که نویسنده به آن اشاره کرده- ضروری است. به نظر می رسد سنخ در دیدگاه نویسنده، ذاتی یا استقلالی بودن صفات مخلوقین در برابر سنخ ذاتی صفات الهی نیست؛ زیرا اعتقاد مشرکان به نظام طولی و در عین حال هم سنخ انگاری قدرت های شریکان الهی با خداوند را به صراحت بیان می نماید. پس علی القاعده منظور ایشان از سنخ الهی، نوعی شمول یا تأثیر گذاری غیبی است. مثلاً اگر خبر حادثه ای در آینده از طریق ملائکه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی گردد و ایشان این خبر را به فردی چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) بگویند و به این طریق تعلم من ذی علم صورت پذیرد، مشکلی پدید نخواهد آمد؛ اما اگر نوعی شمول، احاطه و آینده بینی برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) به صورت موهبتی و به برکت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرض شود، (6) سنخی الهی برای این علم به غیب پدید می آید و نافی توحید و متفاهم عرفی از تأکیدات قرآنی خواهد بود. هم چنین است اعتقاد به اعمال قدرت های غیبی و آگاهی به اصوات انسان ها از دور و نزدیک یا نظایر آن همگی- بنابر نظر مؤلف- دارای سنخی الهی خواهند بود.
این دیدگاه کلامی نویسنده که خود متخذ از بحث قرآنی- تاریخی مورد اشاره است، باعث شده تا وی اعتقاد به هرگونه صفت خارق عادت را برای امامان (علیهم السلام) تفویض بداند و آن را به شرک و مخالفت با قرآن محکوم کند. او حتی صفاتی که ریشه قرآنی دارند را نیز در زمره اعتقادات مفوضه تلقی می کند؛ مانند آگاهی به زبان پرندگان و حیوانات؛ (7) هرچند قرآن کریم به این ویژگی- در داستان سلیمان (علیه السلام)- اشاره کرده است.
مؤلف درباره صفات و فضایل اهل بیت (علیهم السلام)- که در روایات زیادی آمده است- نیز همین دیدگاه را دارد؛ یعنی معجزات آن بزرگواران را (مانند: شنیدن صدای فرشتگان، شنیدن صدای زائران حرم ها، آگاهی بر احوال شیعیان پس از مرگ، آگاهی بر باطن و ضمیر بندگان، علم غیب به تعلیم الهی و مواردی از این دست) نیز از جعلیات غلات و مفوضه و مردود می داند؛ (8) هر چند دانشمندی چون شیخ مفید (ره) به کثرت و صحت این روایات شهادت داده باشد و ضمن اعتقاد به آن ها، جمهور امامیه را نیز در این باره، هم رأی بداند. (9)
دیدگاه خاص مؤلف درباره صفات الهی، نحوه اختصاص آن ها و مفهوم شرک باعث می شود تا اعتقاد به صفات ماورایی شرک دانسته شود. از این رو در حالی که باید از مشرک بودن مفوضه در لسان روایات، نفی نظام طولی توسط آن ها نتیجه شود، این نتیجه حاصل نمی شود و در توصیف آن ها می گوید که به جعل خدایان دیگری در کنار خداوند می پرداختند (در عین حفظ نظام طولی!). وی در تحلیل روایتی از امام رضا (علیه السلام)- با عبارت «الغلاة کفار و المفوضة مشرکون»- چنین می نویسد:
... طبیعتاً به خاطر آن که غلات قائل به الوهیت ائمه- که در این روایت با کلمه غلات به صورت مطلق از آنان ذکر شده است- به خدایی جز پروردگار جهان معتقد بودند؛ در حالی که مفوضه عملاً خدایان دیگری را به او می افزودند. (10)
یعنی قائل بودن به علم غیب، فهم زبان حیوانات و آگاهی از ضمایر بندگان (به تعلیم خداوند) برای برگزیدگان درگاه الهی، افزودن خدایانی دیگر در کنار خداوند متعال است!
بنابراین، نظرات ایشان در تحلیل تاریخ افکار و عقاید، با نوعی پیش داوری کلامی عجین می شود. این پیش داوری کلامی، همان گونه که گفته شد، از بحثی قرآنی- تاریخی درباره عقاید مشرکان صدر اسلام اقتباس شده است. (11)
این مبحث کلامی با دو رویکرد قابل نقد و بررسی است؛ نخست طرح مبحث کلامی نظام طولی و این که اگر به نظام طولی و یا مخلوقیت قائل باشیم، کمالات و صفات مخلوق هرگز همانند خالق- یا از سنخ آن- نخواهند بود و این عدم سنخیت، نه در ظواهری چون غیبی بودن، شمول و اطلاق و دامنه صفت، بلکه در موهبتی و غیر ذاتی بودن صفات مخلوق نهفته است. رویکرد دوم، بررسی اعتقاد مشرکان صدر اسلام و نشان دادن زوایای شرک آنهاست؛ تا با تصحیح متفاهم عرفی و معنای آیات قرآنی، این پیش فرض کلامی رنگ ببازد و راه را برای تحلیل بی طرفانه و منصفانه تاریخ عقاید شیعه بگشاید. این مقاله با رویکرد دوم نگاشته شده است.

1- شرک ذاتی مشرکان در قرآن

1-1) اعتقاد به فرزند برای خداوند

آیات فراوانی در قرآن کریم به این مطلب تصریح می کنند که مشرکان، ملائکه را به عنوان دختران خداوند می پرستیدند:

(وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ‌ * أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَ أَصْفَاکُمْ بِالْبَنِینَ‌ * وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ‌ * أَ وَ مَنْ یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ‌ * وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ یُسْأَلُونَ‌)؛ (12)

(و برای او بعضی از بندگان [خدا] را جزئی [چون فرزند و شریک] قرار دادند. به راستی که که انسان بس ناسپاس آشکار است. آیا از آن چه می آفریند، خود، دخترانی برگرفته و به شما پسران را اختصاص داده است؟ و چون یکی از آنان را به آن چه به [خدای] رحمان نسبت می دهد خبر دهند، چهره او سیاه می گردد، در حالی که خشم و تأسف خود را فرو می خورد. آیا کسی [را شریک خدا می کنند] که در زر و زیور پرورش یافته و در [هنگام] مجادله، بیانش غیر روشن است؟ و فرشتگانی را که خود، بندگان رحمانند، مادینه [و دختران او] پنداشتند. آیا در خلقت آنان حضور داشتند؟ گواهی ایشان به زودی نوشته می شود و [از آن] پرسیده خواهند شد.)
مطابق این آیات، مشرکان ملائکه را- که آفریدگان و بندگان خداوند هستند- جزء خداوند و دختران او به شمار آورده اند. به کار گرفتن تعبیر «جزء» برای این اعتقاد به روشنی نشان از شرک ذاتی مشرکان دارد؛ زیر «ولد» جزئی از «والد» خود و رشد یافته آن است. (13) همه مفسران اسلامی این معنا را در علت شرک مشرکان ذکر می کنند. (14)
در سوره مبارکه صافات نیز می خوانیم:

(فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ‌ * أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِکَةَ إِنَاثاً وَ هُمْ شَاهِدُونَ‌ * أَلاَ إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ‌ * وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ‌ * أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ‌ * مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ‌). (15)

(پس، از مشرکان جویا شو: آیا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟! یا فرشتگان را مادینه آفریدیم و آنان شاهد بودند؟ هشدار که اینان از دروغ پردازی خود قطعاً خواهند گفت: «خدا فرزند آورده»؛ در حالی که آن ها قطعاً دروغ گویانند. آیا [خدا] دختران را بر پسران برگزیده است؟ شما را چه شده؟ چگونه داوری می کنید؟)
برخی مفسران، این آیه را دلیلی بر تجسیم خداوند از نظر مشرکان دانسته اند. (16) همچنین سه بت مشهور «لات»، «عزّی» و «مناه» آن چنان که در قرآن آمده است، (17) تماثیلی از دختران خداوند بوده اند. (18)
آیات فراوانی از قرآن کریم نشان گرا این اعتقاد شرک آمیز مشرکان و ردّ آن است. (19)

2-1) اعتقاد به ندّ برای خداوند

«ندّ» در لغت به معنای نظیر و مانندی است که با مانند خود مخالفت می کند. (20) برخی نیز در این معنا مشارکت در ذات و جوهر شیء را افزوده اند. (21)
با توجه به معنای ندّ، نمی توان ندّیت خداوند را به شریک نمودن دیگران با او در عبادات و نظایر آن معنال کرد؛ ندّ خداوند باید نوعی مشارکت در ذات و جوهر الهی و نیز قدرت مخالفت با او را داشته باشد. در آیات زیادی از قرآن کریم به جعل انداد برای خداوند توسط مشرکان اشاره (22) و از انجام این عمل صریحاً نهی شده است:

(فَلاَ تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَاداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌)؛ (23)

(پس برای خدا همتایانی قرار ندهید، در حالی که خود می دانید)
در آیاتی نیز از امر مستکبران به جعل انداد خبر داده شده است:

(وَ قَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْدَاداً وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌)؛ (24)

(و کسانی که زیر دست بودند، به کسانی که [ریاست و] برتری داشتند، می گویند: «[نه] بلکه نیرنگ شب و روز [شما بود] آنگاه که ما را وادار می کردید که به خدا کافر شویم و برای او همتایانی قرار دهیم». و هنگامی که عذاب را ببینند پشیمانی خود را آشکار کنند؛ و در گردنهای کسانی که کافر شده اند غلها می نهیم؛ آیا جز به سزای آنچه انجام می دادند می رسند؟)
روشن است که مخلوق خداوند هرگز قادر به مخالفت با او نبوده و هم ذات و هم جنس او نیست؛ (25) بنابراین، اندادی که مشرکان برای خدا قرار می دادند، نباید مخلوق خداوند یا از غیر جنس و سنخ او باشند. همچنین است قدرت مخالفت با خداوند که تمامی این موارد، بیان گر شرک ذاتی و نفی نظام طولی است.

3-1) اعتقاد به آلهه مستقل از خداوند

1-3-1) به دست گرفتن عرش خداوند توسط آلهه

در سوره اسرا، به نوع اعتقاد مشرکان درباره آلهه و نتایج آن اشاره می کند:

(قُلْ لَوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً * سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً)؛ (26)

(بگو: «اگر- چنانکه می گویند- با او خدایانی [دیگر] بود، در آن صورت حتماً در صدد جستن راهی به سوی [خداوند] صاحب عرش، برمی آمدند». او [پاک و] منزه و از آنچه می گویند بسی والاتر است.)
طبق این آیه، در صورتی که خدایانی- آنچنانکه مشرکان می گویند- وجود داشتند، آن خدایانی راهی به سمت صاحب عرش می جستند و جای وی را می گرفتند. این تفسیر اکثر مفسران است. (27) می توان گفت که این آیه، بیانی دیگر از برهان «تمانع مصطلح» است. (28)
تعبیر «معیت» در این آیه شریفه، بیانگر نوع اعتقاد مشرکان در نفی نظام طولی و همراهی شرکا با خداوند است؛ به ویژه آنکه با قید «کما یقولون»، بر اعتقاد مشرکان به این امر تأکید شده است. به این ترتیب استقلال کامل خدایان (آلهه) مشرکان و امکان عزل ذی العرش توسط آنها، نشان دهنده شرک ذاتی مشرکان است. (29)

2-3-1) فساد آسمان و زمین در اثر وجود آلهه

در سوره انبیا آیه ای است که بسیاری از مفسران و متکلمین با الهام از آن، «برهان تمانع» را سامان داده اند:

(لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ‌)؛ (30)

(اگر در آنها [زمین و آسمان] جز خدا، خدایانی [دیگر] وجود داشت، قطعاً [زمین و آسمان] تباه می شد. پس منزه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف می کنند.)
فساد آسمان و زمین، تنها می تواند نتیجه استقلال آلهه از خداوند در تدبیر عالم باشد؛ آن چنان که بروز چند اراده مستقل مختلف در پهنه گیتی به تباهی آن خواهد انجامید؛ طبرسی نیز ذیل این آیه چنین گفته است. (31)
این همان برهان تمانع است که متکلمان مبنای توحید قرار داده اند. برهان تمانع می گوید: اگر با خداوند سبحان خدای دیگری بود، هردو قدیم بودند و صفت قدم از اخص صفات است و اشتراک در این صفت موجب تماثل آنها می شود. پس باید هر دو عالم و قادر وحی باشند و حق هر قادری این است که بتواند ضد چیزی که دیگری اراده کرده است، اراده کند؛ مثل مرگ و حیات، حرکت و سکون، فقر و ثروت و... (یعنی یکی مرگ کسی را و دیگری حیات او را اراده کند) در این صورت یا مراد هر دو حاصل می شود که محال است؛ یا مراد هیچ یک حاصل نمی شود که این نیز با قادر بودن منافات دارد؛ یا مراد یکی حاصل می شود و مراد دیگری حاصل نمی شود که در این صورت یکی از آنها قادر نیست. بنابراین جایز نیست که خدا بیشتر از یکی باشد.
به این ترتیب نفی نظام طولی در نظام اعتقادی مشرکان آشکار می شود. (32)

3-3-1) تنازع میان آلهه

(مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ‌ * عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ‌)؛ (33)

(خدا فرزندی اختیار نکرده و با او معبودی [دیگری] نیست و اگر جز این بود، قطعاً هر خدایی آنچه را آفریده [بود] با خود می برد و حتماً بعضی از آنان بر بعضی دیگر تفوق می جستند. منزه است خدا از آنچه وصف می کنند؛ دانای نهان و آشکار؛ و برتر است از آنچه [با او] شریک می گردانند.)
در این آیات ضمن نفی اتخاذ ولد، وجود هر الهی در کنار خداوند نفی می شود. استدلال مطرح شده در این آیات- به روشنی- استقلال آلهه را از خداوند و نیز امکان برتری جستن ایشان بر یکدیگر را نشان می دهد (34) که نتیجه طبیعی آن، نفی نظام طولی است.

4-1) شریکان مستقل

در قرآن کریم آیه ای آمده است که اشاره می کند به «مملوک انگاشتن شرکای خیالی» خداوند از دید مشرکان و در عین حال تصریح بر «مستقل بودن شرکای خیالی» از خداوند:

(ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‌)؛ (35)

([خداوند] برای شما از خودتان مثلی زده است: آیا در آنچه به شما روزی داده ایم شریکانی از بردگانتان دارید که در آن [مال با هم] مساوی باشید و همان طور که شما از یکدیگر بیم دارید، از آنها بیم داشته باشید؟ این گونه، آیات خود را برای مردمی که می اندیشند، به تفصیل بیان می کنیم.)
در این آیه خداوند متعال مثالی را برای مشرکان از وضع خودشان زده است که آیا روا می دارند که تا مملوکشان با آنها در اموالشان شریک باشد- آنسان که شریکی از افراد آزاد و غیر مملوک در اموال دارند- و از او بیم تصرف در اموال داشته باشند؟ آنچه در این آیه به وضوح مشخص است، خارج نمودن شریک از مملوکیت و ترقی او به شریک مستقل است؛ زیرا بیم این می رود که شریک، در اموال مشترک تصرف کند؛ همانگونه که دو شریک حر و مستقل از یکدیگر بیم می برند. مفسران نیز ذیل این آیه چنین بحثی را طرح نموده اند. (36)
در این حالت، مملوک دانستن شرکا مغالطه است؛ زیرا هرگز مالک از مملوک خود بیم ندارد و در عرض او قرار نمی گیرد.
نتیجه قهری چنین اعتقادی درباره خداوند (جعل اولاد، شرکا و انداد برای او) عبادت و پرستش شرکاست؛ اعتقادی که- به تصریح قرآن کریم- (37) مشرکان ابایی از اعتراف به آن ندارند.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- سید حسین مدرسی طباطبایی پس از شرکت در خارج از فقه و اصول، در سال 1361 موفق به اخذ دکترا از دانشگاه آکسفورد شد و پس از آن در دانشگاه های پرینستون، کلمبیا و آکسفورد به تدریس پرداخت. وی هم اکنون صاحب کرسی مهدی در دانشگاه کلمبیا، گلستانه آکسفورد و Boyard Dodge در دانشگاه پرینسون است.
2- کتاب مکتب در فرآیند تکامل اثر آقای دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی، ابتدا به زبان انگلیسی با نام Crisis and consolidation in the formative period of SHTTE ISLAM (بحران و تثبیت در دوره شکل گیری اسلام شیعی) نشر یافته بود. این کتاب توسط آقای هاشم ایزدپناه ترجمه شد و موسسه انتشاراتی داروین در نیوجرسی امریکا آن را در سال 1374ش به چاپ رساند. ویرایش دوم این کتاب در سال 1375ش توسط همان انتشارات منتشر شد. این کتاب در سال 1368ش در ایران از سوی انتشارات کویر به چاپ رسید.
3- مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرآیند تکامل/ 57-58.
4- همان/ 58- 59.
5- همان/ 57
6- چنان که امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود می فرماید: «ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علمنی الف باب من الحلال و الحرام و مماکان الی یوم القیامه کل باب منها الف باب فذلک الف الف باب حتی علمت علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب» (صدوق، 2/ 645- 646).
7- مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرآیند تکامل/ 71.
8- همان، 100.
9- مفید، اوائل المقالات/ 67-70 و 72. باب القول فی معرفه الائمه (علیهم السلام) بجمیع الصنایع و سایر اللغات؛ باب القول فی علم الائمه (علیهم السلام) بالضمائر و الکائنات و اطلاق القول علیهم بعلم الغیب و کون ذلک لهم فی الصفات؛ باب القول فی الایحاء الی الائمه (علیهم السلام) و ظهور الاعلام علیهم و المعجزات؛ باب القول فی سماع الائمه (علیهم السلام) الآلام و احوالهم بعد الممات.
10- مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرآیند تکامل/ 67.
11- شباهت عجیب این نحوه استدلال با استدلال وهابیان جالب توجه است؛ محمد بن عبدالوهاب در رساله معروف خود کشف الشبهات چنین می گوید:
فهؤلاء المشرکین یشهدون ان الله هو الخالق وحده لاشریک له، وانه الا هو و لا یحیی ولایمیت الا هو و لایدبر الامر الا هو و ان جمیع السماوات و من فیهم، والارضین السبع و من فیهن کلهم عبیده و تحت تصرفه و قهره.
فإذا أردت الدلیل علی أن هؤلاء الذین قاتلهم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یشهدون بهذا فاقرأ قوله تعالی:
(قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلاَ تَتَّقُونَ‌) [یونس/ 31].
و قوله:
(قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ‌ * قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ‌ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلاَ تَتَّقُونَ‌ * قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ‌) [المومنون/ 84- 89].
فاذا تحققت أنهم مقرون بهذا ولم یدخلهم فی التوحید الذی دعاهم إلیه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و عرفت أن التوحید الذی جحدوا هو توحید العباده الذی یسمیه المشرکون فی زماننا الاعتقاد. کما کانوا یدعون الله سبحانه وتعالی لیلا و نهارا، ثم منهم من یدعو الملائکه لأجل صلاحهم و قربهم من الله لیشفعوا له أو یدعو رجلا صالحا مثل اللات، أو نبیا مثل عیسی. وعرفت أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قاتلهم علی هذا الشرک ودعاهم إلی إخلاص العباده لله وحده، کما قال الله تعالی: (فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً) [الجن/ 18] و قال: (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ‌ءٍ) [الرعد/ 14]. و تحققت أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قاتلهم لیکون الدعاء کله الله، والنذر کله الله، والاستغاثه کلها باالله، وجمیع أنواع العبادات کلها لله. و عرفت أن إقرارهم بتوحید الربوبیه لم یدخلهم فی الإسلام، و أن قصدهم الملائکه، والأنبیاء والأولیاء یریدون شفاعتهم والتقرب إلی الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم. عرفت حینئذ التوحید الذی دعت إلیه الرسل و أبی عن الإقرار به المشرکون.
ملاحظه کنید که در این عبارات چگونه با استناد به اعتقاد مشرکان و معرفی زمینه دعوت نبوی، محتوای آن تعیین گردیده است؛ ادعا شده که محتوای دعوت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در امر توحید، نه اعتقاد به یگانگی خالق و مدبر جهان و مربوب بودن ما سوی الله، بلکه انحصار اعمالی چون خواندن نذر و استغاثه به خداوند بوده است!
12- زخرف/ 15-19.
13- رازی، تفسیر، 9/ 623.
14- برای نمونه ر. ک: طبری، 25/ 34؛ زمخشری، 4/ 241-242؛ طبرسی، 9/ 64.
15- صافات/ 149-154.
16- زمخشری، 4/ 63.
17- نجم/ 19-22.
18- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، 27/ 34.
19- برای نمونه ر. ک: انعام/ 100-101؛ یونس/ 68-69؛ نحل/ 57-62؛ اسراء/ 40؛ کهف/ 4-5؛ مریم/ 88-95؛ انبیاء/ 26-27؛ طور/ 39.
20- خلیل، خلیل بن احمد فراهیدی، العین، 8/ 10؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 3/ 420؛ ابن فارس، احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، 5/ 355.
21- راغب، محمد بن حسین، المفردات فی غریب القرآن/ 507.
22- بقره/ 165، ابراهیم/ 30، سبأ/ 33، زمر/ 8، فصلت/ 9.
23- بقره/ 22.
24- سبأ/ 33.
25- برخی مفسران با فرض توحید ذاتی مشرکان، کوشیده اند معنای ند را در این گونه آیات نوعی کنایه و تشنیع از جانب خاداوند درباره عمل مشرکان در اتخاذ معبودهای دروغین دانسته اند (زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق التنزیل، 1/ 95؛ و به تبع او رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، 1/ 344)؛ هر چند زمخشری در موضعی دیگر از اتخاذ انداد و اولاد توسط مشرکان خبر می دهد (همان، 3/ 200).
این توجیه به روشنی خلاف ظاهر برخی آیات است؛ از جمله آیه ای که از مخاطبه مستضعفان در قیامت با مستکبران یاد می کنند؛ در این آیه مستضعفان دستور مستکبران به کفر خداوند و جعل انداد برای او را یادآور می شوند. آیا مستضعفان نیز در روز قیامت قصد تشنیع دارند؟!
26- اسراء/ 42-43.
27- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 6/ 644.
28- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 6/ 644؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، 7/ 346.
29- در برابر این قول مشهور (که از اکثر مفسران و قدما مانند ابن عباس و سعید بن جبیر نقل شده است؛ قرطبی محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، 11/ 265) قولی نیز از قتاده نقل شده است که در آن هدف از «ابتغاء سبیل»، تقرب به خداونداست و نه عزل او. البته صورت بندی استدلال آیه در این مورد با مشکلاتی مواجه است. در قول اول «بقاءذی العرش» بر اریکه خود- که مورد قبول مشرکان نیز بود- خود تالی فاسد روشنی برای فرض وجود آلهه مستقل است؛ اما در فرض تقرب جستن آلهه به خداوند، دو پرستش مطرح می شود؛ اول آنکه به چه دلیل باید این تقرب رخ دهد؟ و دوم آنکه به چه دلیل تقرب جستن، ناقض وجود چنین آلهه ای خواهند بود؟ در پاسخ پرسش نخست گفته شده است که علم و آگاهی آلهه به فضل خداوند، آنها را به جستن راهی به سوی او می کشاند (طبری، محمد بن حریر، جامع البیان، 15/ 64) و در پاسخ پرسش دوم، برخی اصولاً آیه را از حالت استدلال بر نفی آلهه خارج و پیام آیه را- تنها- تذکر به لزوم تقرب به خدا بیان می کنند (همان، 15/ 64-65). برخی نیز تقرب آلهه را به دیگری مایه نقص وجود چنین آلهه ای دانسته اند (رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب؛ 7/ 346). در تمامی این تفاسیر، ناتوانی استدلال در نفی شرک به چشم میخورد که بیانگر ضعف قول دوم است.
30- أنبیاء/ 22.
31- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 16/ 111.
32- زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق التنزیل، 3/ 110؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 7/ 238؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، 8/ 127.
33- مؤمن/ 91-92.
34- ر. ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، 18/ 38، زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق التنزیل، 3/ 200؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 7/ 185-186؛ رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، 8/ 219.
35- روم/ 28.
36- ر. ک: طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، 21/ 26-27؛ زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق التنزیل، 3/ 478؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 8/ 473- 474؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوارالتنزیلو اسرار التاویل، 4/ 206؛ قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، 14/ 23.
37- آیاتی نظیر:
(أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ) (زمر/ 3) که اعتراف صریح ایشان به عبادت غیر خداوند است. هم چنین تصریح الهی به عبادت ایشان برای غیر خداوند، به بهانه شفیع دانستن ایشان: (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ ه?ؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ) (یونس/ 18).
درباره مراد مشرکان از تقرب جویی به خداوند یا شفیع گرفتن شرکا، در ادامه سخن خواهیم گفت.

منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.