ظهور صفویه یکی از نقاط عطف بارز در تاریخ سیاسی و مذهبی ایران است، زیرا از لحاظ سیاسی، ایران دارای حکومتی ملی می شود(1) و از نظر مذهبی، شاهد ارتقای تشیع دوازده امامی به دین رسمی دولتی و در واقع در آمیختگی عملی ایران و تشیع در یک قالب مذهبی- ملی هستیم. گرچه علل و عوامل مستقیم این فرآیند را باید در هجوم نظامی ترک ها از غرب و شمال غربی به ایران و هجرت علمای شیعی از کشورهای عربی به این کشور جستجو کرد، اما تردیدی نیست که در اواخر دوران حکومت صفویان، میان تشیع و وجدان ملی ایرانی نوعی آمیزش صورت گرفت و گذشت زمان نشان داد که این در هم تنیدگی، پایدار و آثار آن برگشت ناپذیر بوده است.
با این همه، محتوای دقیق تشیع یگانه شده با هویت ایرانی و اَشکال ظهور و اظهار شیعیگری در سرزمین ایران، تماماً در دوران صفویه شکل نگرفت. در حقیقت، تنها پس از خارج شدن سلسله صفوی از صحنه سیاسی ایران بود که تشیع ایرانی از بند همه وابستگی های اساسی خود به دولت رهایی یافت و توانست در طریق سامان دادن به خود و روشن کردن تمایزهای درونی اش گام بردارد.(2)
در تأیید آن چه آمد می توان به این نکته بسنده کرد که در واقع با ظهور صفویه در ایران است که سلسله ی فقهای ایرانی هم اندکی پس از آن با ظهور محقق اردبیلی آغاز می شود و تا به امروز ادامه دارد، در حالی که پیش از آن چنین چیزی در ایران وجود نداشت. در این جا بنای بحث تفصیلی درباره ی سلسله صفویه را نداریم. در واقع آن چه از دیدگاه پژوهش حاضر اهمیت دارد، روشن شدن وضعیت این سلسله در عصر سبزواری است که این کار از زبان خود سبزواری در قسمت دوم این بخش انجام یافته است که کار نوی است، زیرا تاکنون هیچ محققی این دوره را از نگاه سبزواری بررسی نکرده است. بنابراین، در این قسمت صرفاً زمینه برای فهم بهتر سخنان سبزواری فراهم می شود، لذا به ذکر کلیاتی درباره ی این سلسله اکتفا خواهد شد.
در یک نگاه کلی می توان عصر فرمانروایی صفویان را در سه مقطع طبقه بندی، مطالعه و بررسی کرد:
1- دوره تأسیس و تثبیت؛ از شاه اسماعیل اوّل تا شاه عباس اوّل.
2- دوره ی اقتدار و شکوفایی، که دوره ی شاه عباس اوّل است.
3- دوره ی انحطاط و فروپاشی؛ از شاه صفی تا شاه سلطان حسین.(3)
محقق سبزواری بخش اعظم دوره دوم را به چشم خویش دید و همان گونه که در بخش بعدی آمده بعضاً در آثار خویش از این دوره و از عهد طهماسب( در دوره ی اوّل) به نیکی یاد کرده است. او شاهد بخش اوّل دوره سوم نیز بوده و اثر مهم سیاسی خویش یعنی روضة الانوار عباسی را در این دوره و برای عباس دوم با هدف جلوگیری از اضمحلال سلسله ی صفویه به نگارش درآورده است.
در پایان دوره ی اوّل اوضاع ایران بی ثبات شده بود، هم درگیری های داخلی وجود داشت و هم ناتوانی در برابر تهاجمات خارجی. با روی کارآمدن عباس اوّل، عصر اقتدار و شکوفایی ایران آغاز می شود. مهم ترین اقدامات عباس اوّل، عبارت بود از: ایجاد امنیت در جامعه و بازگرداندن نظم به کشور، نوسازی سازمان ارتش، نوسازی دستگاه مالی، بیرون راندن بیگانگان از کشور، انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان و گسترش تجارت خارجی، با همه ی این اوصاف، به نظر می رسد زمینه های انحطاط صفویه در همین مقطع فراهم شده باشد، چه عباس اوّل، بیشتر شاهزادگان صفوی را کور کرد و یا در حرم سرا و به دور از فعالیت های سیاسی نگاه داشت و به این ترتیب، به هنگام مرگ، جانشین شایسته ای باقی نگذاشت. از سوی دیگر، با تبدیل زمین های دولتی به زمین های سلطنتی، سبب ناخشنودی سران قزلباش و دهقانان شد که این امر در دراز مدت سبب افزایش مالیات و کاهش بازدهی این زمین ها گردید. در مقاله مربوط به اسباب زوال دولت صفویه به این مباحث بیشتر خواهیم پرداخت.
در یک کلام می توان گفت: عباس اوّل، با برقراری یک حکومت مطلقه و استفاده از هوش ذاتی و اقتداری که فراهم کرده بود، توانست پیشرفت هایی را ایجاد کند، اما زیان های این حکومت مطلقه و تغلّبی، آن قدر زیاد بود که این سلسله را در سراشیبی سقوط انداخت.
شاه صفی اوّلین شاه پس از عباس اوّل است. وی فرمانروایی تندخو و خون ریز بود و بیشتر دوران فرمانروایی اش به بی رحمی و ستم بر مردم گذشت. در این دوره قندهار به تصرف دولت هند و بغداد به تصرف عثمانی ها درآمد. این همان نشان دهنده ی ضعیف شدن وضع نظامی و اداری و عدم صلاحیت صفی بود. سرانجام شاه صفی به دلیل زیاده روی در نوشیدن شراب و مصرف تریاک در گذشت.
پس از شاه صفی، عباس دوم روی کار آمد. او همان کسی است که مورد توجه سبزواری است و سبزواری قصد دارد وی را اصلاح نماید. عباس دوم کوشید تا اجرای اصلاحاتی به نابسامانی ها پایان دهد و ارتش را نیز بازسازی کند، از جمله توانست قندهار را بار دیگر فتح کند. علایمی از بهبودی اوضاع در عصر عباس دوم پیدا شد، اما در کل، وی نتوانست بقای صفویه را تضمین کند. به دلیل اصلاحات عباس دوم است که برخی از پژوهشگران شروع انحطاط صفویه را پس از مرگ او دانسته اند.(4)
سرانجام وی نیز به دلیل زیاده روی در نوشیدن شراب در گذشت.(5)
پس از مرگ عباس دوم، شاه سلیمان به قدرت رسید. در دوره ی شاه سلیمان، شیخ علی خان زنگنه از وزرای مقتدر و مصلح تاریخ ایران به قدرت رسید که بحث درباره ی اقدامات اصلاحی او خواهد آمد. تلاش های این وزیر مصلح نیز راه به جایی نبرد و انحطاط صفویه همچنان ادامه یافت تا این که در سال 1135 قمری با شورش افغان ها و تصرف اصفهان به دست آنان، طومار این سلسله برچیده شد. پس از آن، گرچه باز هم کسانی به صورت اسمی عنوان شاه را با خود داشتند، اما عملاً قدرت در دست دیگران بود.
نمودار پادشاهان سلسله صفویه(6)
1501 م./907 ق |
اسماعیل اوّل |
دوره اوّل |
1588/996 |
عباس اوّل |
دوره دوم |
1629/1038 |
صفی اوّل |
دوره سوم |
1722/1135 |
طهماسب دوم |
فرمان روایان اسمی |
پی نوشت ها :
1- آن. کی. اس. لمبتون مالک و زارع در ایران، ص 212.
2- حامدالگار و جمعی از نویسندگان، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی( به روایت تاریخ کمبریج)، ص 217-220.
مقاله مورد نظر را حامدالگار با عنوان «نیروهای مذهبی در قرن هجدهم و نوزدهم» نوشته است.
3- بحث حاضر عمدتاً برگرفته از این اثر است: راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه ی کامبیز عزیزی.
4-مالک و زارع در ایران، ص 178.
5- درباره ی زندگی و عملکرد عباس دوم، ر.ک: احمد فاضل، شاه عباس دوم و زمان او.
6-کلیفورد ادموند بو سورث، سلسله های اسلامی، ترجمه ی فریدون بدره ای، ص 255.
لک زایی، نجف، (1380)، اندیشه سیاسی محقّق سبزواری، قم: انتشارات بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ اول