اندیشه اصلاحی صدرالمتألّهین

صدرالدین محمد، معروف به ملاصدرا، در سال 979 قمری در شیراز متولد شد. وی تنها پسر ابراهیم شیرازی بود. ابراهیم مدت ها منصب امارت داشت و از چهره های قدرتمند سیاسی و اجتماعی شهر به شمار می رفت.
دوشنبه، 25 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندیشه اصلاحی صدرالمتألّهین
اندیشه اصلاحی صدرالمتألّهین

 

نویسنده: نجف لک زایی




 

صدرالدین محمد، معروف به ملاصدرا، در سال 979 قمری در شیراز متولد شد. وی تنها پسر ابراهیم شیرازی بود. ابراهیم مدت ها منصب امارت داشت و از چهره های قدرتمند سیاسی و اجتماعی شهر به شمار می رفت.
صدرالدین پس از تکمیل تحصیلات مقدماتی، رهسپار اصفهان شد. در اصفهان نزد شیخ بهایی به تحصیل علوم نقلی و در محضر میرداماد به کسب علوم عقلی پرداخت. ملاصدرا که به صرف تحصیلات رسمی دل خوش نبود و نیز به دلایل دیگر، از زندگی دنیوی کناره گرفت و در روستای کهک قم، بین هفت تا پانزده سال- بنابر اختلاف اقوال- عزلت گزید و به تهذیب نفس پرداخت تا- همچنان که خود در مقدّمه اسفار می گوید- به شهود عالم معقول نایل آمد، پس از آن که به کمال صوری معنوی دست یافت، بار دیگر به زندگی دنیوی بازگشت و این سیر مطابق چهار سفری است که خود او در ابتدای اسفار به آنها پرداخته است.
الله وردی خان- و بنا به قولی امام قلی فرزند الله وردی خان- که در این زمان حاکم شیراز بود و مدرسه بزرگی ساخته بود، از ملاصدرا دعوت کرد به شیراز بیاید و سرپرستی مدرسه جدید را به عهده بگیرد. صدرالمتألّهین این دعوت را پذیرفت و به زادگاهش برگشت و مدرسه ی خان را که کانون اصلی آموزش علوم عقلی در ایران قرار داد. او تا پایان عمر در آن جا ماند و واپسین دوره ی زندگی خاکی خود را یکسره وقف تعلیم و تصنیف کرد.(1)
در این جا درباره ی تعداد تألیفات صدرالمتألّهین و آرای بدیع او در فلسفه به ویژه تأسیس حکمت متعالیه سخن نمی گوییم، چه در این باره منابع مطالعاتی قابل توجهی در دست است.(2) آن چه در این پژوهش اهمیت دارد، توجه به جنبه های اصلاحی تفکر صدرالمتألّهین است که بر همین اساس به گوشه هایی از اندیشه اصلاحی وی اشاره خواهیم کرد و تفصیل بحث را به پژوهش های دیگری واگذار می کنیم.

بسیاری از آثار ملاصدرا در فهرست منابع این بحث قرار می گیرند، از جمله:
1- الحکمة المتعالیة فی الأسفار الاربعة العقلیة؛
2- شرح اصول کافی؛
3- رساله ی سه اصل؛
4- الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة؛
5- کسر أصنام الجاهلیة ( با عنوان عرفان و عارف نمایان به فارسی ترجمه شده است):
6- المبدأ و المعاد؛
7- تفسیر برخی از سوره های قرآن، که مجموعاً در هفت مجلد منتشر شده است.

بدیهی است که در یک بحث جامع باید به همه آثار و تألیفات وی مراجعه شود، که البته در حوصله این کتاب نیست. در این پژوهش از دو رساله سه اصل و کسر أصنام الجاهلیة استفاده ی بیشتری شده است. این رساله ها از زاویه «اندیشه اصلاح» تدوین شده اند و مع الأسف تاکنون توجه لازم به آنها صورت نگرفته است.
تا آن جا که ما می دانیم، رساله سه اصل، تنها اثری است که صدرالمتألّهین به فارسی نوشته است؛ البته به جز برخی اشعار پراکنده که عمده ی آنها هم در پایان رساله آمده است؛ اما این که چرا ملاصدرا این اثر را به فارسی نوشته، به نظر نگارنده عامل مهم نگارش به زبان فارسی، همانا انگیزه و هدفی است که وی از تألیف این رساله داشته است؛ این رساله، پاسخ آخوند است به تمام کوته نظران و ظاهربینان و عالم نمایانی که به نام علم و دین با حکمت و عرفان خصومت می ورزند؛ کسانی که راه سعادت را فرو می گذارند و گمان می کنند که با ابزار شقاوت می توان تحصیل سعادت کرد؛ کسانی که در خانه ی ظالمان قبله آنان است و کسانی که از علم الهی و علم مکاشفات خبر ندارند و تنها هنر آنان دانستن چیزهایی از علوم معاملات است.(3)
به نظر صدرالمتألّهین موانع و حجاب هایی که اکثر مردم را از ادراک حقیقت و کسب علم الهی و علم مکاشفات محروم می دارد و در نتیجه از سعادت حقیقی بازمی مانند و دچار شقاوت می شوند، مشتق از سه اصل است:
اصل اوّل، «جهل است به معرفت نفس که او حقیقت آدمی است»؛
اصل دوم، «حُب جاه و مال و میل به شهوات و لذات و سایر تمتعات»؛
اصل سوم، «تسویلات نفس امّاره است و تدلیسات شیطان مکّاره و لعین نابکار که بد را نیک و نیک را بد وا می نماید».
به نظر صدرالمتألّهین «جهل به معرفت نفس» از «معظم ترین اسباب شقاوت و ناکامی عقباست که اکثر خلق را فرو گرفته در دنیا، چه هر که معرفت نفس حاصل نکرده خدای را نشناسد... و هر که خدای را نشناسد با دوابّ و انعام برابر باشد».(4)
وی در نقد رفتار متصوفّه می گوید:
اگر ذره ای از نور معرفت در دل ایشان تابیده می بودی، کجا در خانه ی ظلمه و اهل دنیا را قبله ی خود می ساختند و همیشه با نفس و هوا نرد محبت می باختند.(5)
روشن است که متصوّفه بهانه است برای طعن بر همه کسانی که به اهل دنیا و حکومت نزدیک می شوند از این باب که منافع خود را تأمین کنند و نه منافع بندگان خدا را. آن چه در ادامه آمده، این مطلب را تأیید می کند:
همچنین است حال آنها که خود را از علما می شمارند و روی از جانب قدس و طلب یقین گردانیده. متوجه محراب ابواب سلاطین شده اند و ترک اخلاص و توکل کرده، طلب روزی و توقع آن از دیگران می نمایند.(6)
روشن است که منظور ملاصدرا از این عالمان، کسانی چون میرداماد نیست، چون می دانیم که صدرالمتألّهین تا آخر عمر از ارادتمندان واقعی استاد خویش بود و بر اساس آن چه در جای دیگر از این کتاب گفته شد، تقرب کسانی چون میرداماد به دربار شاهان صفوی برای تأمین منافع شخصی نبود، بلکه برای تلاش در جهت اصلاح رفتار شاه و انجام وظایف دینی در جهت خدمت به مردم بود. همان گونه که در متن نقل قول تصریح شده، منظور وی کسانی است که جهت طلب روزی به دربار سلاطین متوجه می شوند؛چه به نظر وی «فراق از زمین تا آسمان حاصل است میانه ی اسلام زبانی و ایمان قلبی»(7) و «میان کارِ دل و کارِ گل فرق بسیار است و تفاوت بی شمار».(8)
وی در همین رساله و نیز در سایر آثارش بارها هشدار داده است که الفاظ علم و فقه و حکمت در زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و سادات طریقت به معنای دیگری غیر از این معانیی که مصطلح متأخران گشته اطلاق می شده است.
چنان چه بعضی از دانایان تصریح بدان نموده اند که در ازمنه ی سابقه لفظ «فقه» را اطلاق می کرده اند بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقایق آفات و مکاید و امراض وی و تسویلات و غرور شیطانی فهم نمودن و اعراض نمودن از لذات دنیا و اعراض نفس و هوا و مشتاق بودن به نعیم آخرت و لقای پروردگار و خوف داشتن از روز شمار.
و اکنون پیش طالبان علم این زمان، فقه عبارت است از: استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت، و مهارت در قسمت مواریث و مناسخان، و معرفت حدود و جرایم و تعزیرات و کفارات و غیر آن، و هر که خوض در این مسائل بیشتر می کند، و اگر چه از علوم حقیقه هیچ نداند، او را افقه می داند.
[در حالی که] فقیه کسی است که بیش از همه کس از خدای ترسد و خوف و خشیت در دل وی بیشتر باشد.(9)
البته همه مطالب منقول، صراحت در اصلاح طلبی در حوزه ی اندیشه دینی دارد، چنان که مطالب پیش از آن به اصلاح رابطه علما و دربار مشعر بود.
رساله دیگر صدرالمتألّهین که ناظر بر تفکر اصلاحی است، رساله کسر أصنام الجاهلیة( شکستن بت های جاهلیت) است. این رساله با عنوان عرفان و عارف نمایان به فارسی ترجمه شده که این عنوان محتوای موردنظر ملاصدرا را به طور کامل در برندارد.
صدرالمتألّهین در مقدّمه این رساله سبب نوشتن آن را آورده است که مبیّن اندیشه اصلاحی اوست:
در این زمان که تاریکی های نادانی و نابینایی در شهرها پراکنده گشته است و کوته فکری و نادرستی همه آبادی ها را فرا گرفته است، گروه هایی را می بینم که با تمامی توان خویش در عقاید و گفتار به نادانی و هذیان گراییده اند و بر فسادگری در کردار اصرار می ورزند.(10)
چون دیدم که دفع این شرّ کاری خطیر در امر دین است... از خداوند خیر جویی نموده... و این رساله پرداخته گشت.(11)
همان گونه که ملاحظه می شود، در تدوین این رساله نیز غرض وی اصلاح امور دینی و پاک کردن اندیشه های نادرست از چهره دین بوده است.
صدرالمتألّهین در «خاتمه» این رساله بار دیگر هدف خود را از تدوین رساله، مورد تأکید قرار داده است که نشان می دهد هدف وی اصلاحگری در حوزه ی اندیشه دینی و در کل، اصلاحگری در حوزه ی دانش است.
برادران و رهروان راه نجات دانسته باشند که مخاطب ما در این نوشتار یک یا دو نفر معیّن نیستند... بلکه هدف آگاهاندن افراد پاک دل و صاحبان ذوق سلیم است بر فساد زمانه و انحراف بیشتری مردمان از راه علم و عرفان و شیوع بیماری نادانی و گمراهی است میان اهل دوران.(12)
به هر حال، غرض این بود که نشان دهیم صدرالمتألّهین از کسانی بوده که دغدغه ی «اصلاح» داشته است. برای اثبات این به بیش از آن چه آمد نیازی نیست.

پی نوشت ها :

1-برای مطالعه بیشتر درباره ی زندگی صدرالمتألّهین، ر.ک: محمد خواجوی، لوامع العارفین فی احوال صدرالمتألّهین میان محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج2، ص 475-483، نیز مقدّمه ی بسیاری از آثارش، از جمله اسفار و رساله اصل و عرفان و عارف نمایان(ترجمه ی محسن بیدارفر).
2- از جمله ر.ک: تاریخ فلسفه در اسلام، ص 483-505.
3- ملاصدرا، رساله سه اصل، مقدّمه سید حسین نصر، ص 28-33.
4-همان، ص 13.
5و6- همان، ص 18.
7- همان، ص 68.
8- همان، ص 75.
9- همان، ص 78-79، صدرالمتألّهین در جای دیگر چنین گفته است: «حال بنگر تا چگونه این رسم ها از روی زمین برچیده شده و چگونه نام های «صوفی» و «شیخ» و «فقیه» به کسانی گفته می شود که صفاتی درست مخالف آن چه را باید دارند، چه نام صوفی در این روزگار کسی را نهند که جماعتی به دور خود جمع کند و مجالس شکم چرانی و سماع و دست زنی و پای کوبی به راه اندازد. به همان سان که فقیه کسی را می نامند که با فتاوی باطل و حکم های ظالمانه به حکّام و سلاطین و ظالمان و دستیارانش تقرب جوید و به آرای خود موجب جرأت آنان در منهدم ساختن قوانین شرع و جسارتشان در ارتکاب محرمات و سلطه بخشی آنان بر مساکین و تصرف اموال آنان گردد و همواره کوشش در ساختن کلاه شرعی ها و جدل های فقهی کند و موجب رخصت و جرأت در کارهایی شود که دین را سست نموده و متابعت روشن مؤمنین را از میان ببرد... بر این قیاس نام حکیم نیز در این دوران بر طبیب و شاعر و منجم اطلاق می گردد و حتی طاس گردان راه نشین را هم حکیم می نامند؛ در صورتی که خداوند درباره ی حکمت می فرماید: کسی که حکمت به او داده شود خیر فراوان به او داده شده است[بقره(2)آیه 269]»(عرفان و عارف نمایان، ص 62 -63).
10- عرفان و عارف نمایان، ص 23.
11- همان، ص 32.
12- همان، ص 161.

منبع مقاله :
لک زایی، نجف، (1380)، اندیشه سیاسی محقّق سبزواری، قم: انتشارات بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما