اندیشه ی اصلاحی فیض کاشانی

ملامحسن فیض کاشانی(1007-1091 ق)ده سال از محقق سبزواری بزرگ تر است و یک سال پس از او وفات کرده است و همان گونه که در شرح حال سبزواری آمد، میان این دو مصاحبت و معاشرت و رفاقت بوده است.
دوشنبه، 25 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندیشه ی اصلاحی فیض کاشانی
اندیشه ی اصلاحی فیض کاشانی

 

نویسنده: نجف لک زایی




 


ملامحسن فیض کاشانی(1007-1091 ق)ده سال از محقق سبزواری بزرگ تر است و یک سال پس از او وفات کرده است و همان گونه که در شرح حال سبزواری آمد، میان این دو مصاحبت و معاشرت و رفاقت بوده است.
فیض با احیای احیاء علوم الدین غزالی نام خود را برای همیشه در طبقه احیاگران و مصلحان ثبت کرد. در این جا پس از اشاره ی مختصری به شرح حال فیض، به بیان شمّه ای از اندیشه و عملکرد اصلاحی او خواهیم پرداخت.
شرح حال فیض را از رساله شرح صدر(1) او نقل می کنیم.
تفسیر، فقه، اصول دین، نحو و منطق را در شهر کاشان نزد دایی خود فرا گرفت. در بیست سالگی جهت تحصیل بیشتر و به ویژه جهت فراگیری علوم دینی باطنی به اصفهان رفت، اما در آن جا کسی را که از علم باطن خبر داشته باشد نیافت. برای تلمّذ در زمینه علوم حدیث عازم شیراز شد و در آن جا در محضر سید ماجدبن هاشم بحرانی تلمّذ می کرد. پس از رسیدن به درجه اجتهاد و بی نیازی از تقلید، به اصفهان مراجعت نمود. اجازه ی نقل حدیث از شیخ بهاء الدین محمد عاملی دریافت می نماید. سپس برای انجام حج به حجاز می رود. در برگشت با حمله ی قاطعان طریق به کاروان حاجیان، برادر فیض به قتل می رسد. پس از بازگشت از حج در شهر قم به خدمت صدر اهل عرفان و بدر سپهر ایقان صدرالدین محمد شیرازی می رسد و علم باطن را از او فرا می گیرد.
تا آن جا که در بلده ی طیّبه ی قم به خدمت صدر اهل عرفان و بدر سپهر ایقان صدرالدین محمد شیرازی - قدس الله روحه و سرّه - که در فنون علم باطن یگانه ی دهر و سرآمد عصر خود بود، رحل اقامت افکنده مدت هشت سال ماند و به ریاضت و مجاهده مشغول شد تا فی الجمله بصیرتی در فنون علم باطن یافت... و آخر به شرف مصاهرت[=دامادی] ایشان سرافراز گردید. باز چون مشارالیه از قم به شیراز تکلیف نمودند... به شیراز رفته قریب به دو سال دیگر در خدمت با برکت ایشان به سر برده.(2)
وی در ادامه آورده است که پس از شیراز به کاشان برگشته و در کاشان مشغول تألیف و تدریس و ترویج جمعه و جماعات و سیاسات مدنیه گشته است. تا این که شاه صفی از وی می خواهد که به اصفهان بیاید. فیض به اصفهان می رود و در مقابل پیشنهاد شاه که تقاضای ماندن فیض در اصفهان را دارد، اجازه می خواهد که به کاشان برگردد. شاه نیز موافقت می کند بار دیگر شاه عباس ثانی وی را به اصفهان دعوت می کند. فیض به اصفهان می رود و از سوی شاه مأمور ترویج جمعه و جماعات و نشر علوم دینیه و تعلیم شریعت می شود؛ اما زیاد دوام نمی آورد و مجدداً به کاشان برمی گردد. فیض عوامل بازگشت خود را جوّ نامساعد اصفهان، به ویژه وجود افراد مذهبی فاقد صلاحیت و حسود، ذکر کرده است.
طایفه ای از غولان آدمی پیکر و قومی از جاهلان عالم آسا اراده ی علو و فساد در سرهای ایشان جا گرفته بود... و زیاده وقوفی از علوم شرعیه نداشتند و در شرایط جمعه و جماعت متشکک و متردد بودند...» و جمعی از ارباب عمایم که دعوی اجتهاد می کردند و دم از علوم شرعیه می زدند... و بالجمله مشاهده این قسم امور باعث فتور در عزم نوّاب اشرف شده، آن چه می خواستند از ترویج مراسم شرع مطهر الهی و بازایستادن از منکرات و نواهی به فعل نیامد. بعضی اذکیا و دیده وران که در خدمت ایشان می بودند اگر چه به حدس و فراست حقیقت امر را می دانستند، اما چون از اصطلاحات علمای عوام که شیاطین الإنس روزگارند، بی خبر بودند، نصرت و اعانت نمی توانستند نمود ... و بنده ی کمترین... غریب و تنها در میان اعداد گرفتار شد، نه ناصری، نه معینی و نه آسایش دنیا و نه رواج دینی...

قصه ی عشق سرودیم بسی *** سوی ما گوش نینداخت کسی
ناله ی بیهوده تا چند توان *** کو درین بادیه فریاد رسی
نیست در روی زمین اهل دلی *** نیست در زیر فلک هم نفسی
........................................**** ........................................
حیف و صد حیف کس از ما نخرید *** دُرّ اسرار که سُفتیم بسی(3).

رساله شرح صدر- که شرح حال فیض را از آن نقل کردیم- در سال 1065 قمری تألیف شده است و فیض بقیه ی عمر را تا سال 1091 قمری( سال وفات او) عمدتاً در کاشان مستقر بوده و به تألیف اشتغال داشته است.
همان گونه که ملاحظه شد، اقدامات اصلاحی فیض از طریق اجابت دعوت عباس دوم و استقرار در اصفهان، مقرون به موفقیت نبود و وی مجبور به مراجعت به کاشان شد.
از آن جا که بررسی تفصیلی درباره اندیشه و اقدامات اصلاحی فیض از اهداف این کتاب نیست، از این رو برای نمونه و در حد ضرورت اشاره ای به برخی از این اقدامات می کنیم:
1- احیای احیاء علوم الدین: غزالی احیاء علوم الدین را بدان سبب نوشت که می دید از علوم دین حقیقی چیزی نمانده و بر بسیاری از عالمان، شیطان غلبه کرده است و اینان به مردم چنان وانموده اند که گویی علم دین چیزی نیست جز فتاوای قضایی و جدل و مناظره برای کوبیدن خصم؛ اما علمی که صالحان سلف بدان می پرداختند و خداوند آن را فقه و حکمت و علم ضیا و نور و هدایت و رشد خوانده، متروک و مهجور افتاده است.
لاعلم إلا فتوی حکومة تستعین به القضاء علی فصل الخصام عند تهاوش الطغام، أو جدل... أو سجع مزخرف... فأمّا علم طریق الآخرة و مادرج علیه السلف الصالح ممّا سمّاه الله سبحانه فی کتابه، فقهاً و حکمة و علماً و ضیاء و نوراً و هدایةً و رشداً فقد أصبح من بین الخلق مطویّاً و صار نسیّاً منسیّاً.(4)
به همین سبب و انگیزه است که شش قرن پس از غزالی، فیض بر آن شد تا احیاء علوم الدین را احیا و تهذیب کند و با آرای کلامی و روایات مأثور شیعی بیامیزد و بر آن نام المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء بگذارد و به شیعیان عرضه کند.
و لهذا السبب بعینه مع ما ذکرت من الأمور اشتغلت بتهذیب کتابه و إحیاء إحیائه... و سمیّته بالمحجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء و إن شئت قلت فی إحیاء الإحیاء.(5)
بنابراین، محجة البیضاء اثری است که به انگیزه ی احیای علوم دینی و اصلاح اوضاع فرهنگی، مذهبی و اجتماعی به نگارش درآمده است.(6)
2- تدوین رساله آئینه شاهی برای شاه عباس دوم: این رساله ترجمه ای است همراه با تلخیص از اثر دیگر فیض با عنوان ضیاء القلب. فیض به اشاره ی عباس دوم و در جهت اصلاح رفتار شخص شاه آئینه شاهی را به زبان فارسی نوشت و به همین دلیل پسوند «شاهی» را به نام این رساله افزود.(7)
اهمیت این رساله در اشتمال آن بر مباحثی است درباره ی شناخت انسان و ارتباطش با شرع و عرف( سلطنت). فیض با یک تحلیل عقلانی- روانی کوشیده تا قوای مختلفی را که بر انسان حکم می رانند شناسانده تضادهای آنان را مطرح کرده و تقدم و تأخر هر یک از این قوا را بیان کند؛ این قوا عبارتند از:
1)عقل؛ 2) شرع؛ 3) طبع؛ 4) عادت؛ 5) عرف
از این پنج قوّه که انسان از آنها فرمانبری می کند، دو تا در درون انسان هستند و دو تا در بیرون و یکی هم از بیرون می آید و در درون قرار می گیرد.
این قوا در نمودار زیر ترسیم شده اند:

 

قوای حاکم بر انسان

درونی

عقل

طبع

بیرونی

شرع

عرف

از بیرون وارد درون می شود: عادت(8)

عملکرد انسان تابع فرمان قوای مذکور است. از آن جا که گاهی قوای مذکور دستورهای متضاد و مخالف یکدیگر صادر می کنند، شناخت قوای مذکور برای همه افراد لازم است تا به هنگام اختلاف فرمان ها بتوانند تصمیم گیری درستی انجام دهند. فیض پس از این مقدّمه، هر یک از قوای پنج گانه را به تفصیل مورد بررسی قرار داده و حد و حدود هر یک را مشخص کرده است. چون این تفاصیل از حوصله این کتاب خارج است. به تعریف هر یک اکتفا می کنیم.

1- عقل:

« عقل بر دو گونه است: یکی طبیعی که آدمی با خود آورده از اصل آفرینش، و آن قوّتی است در او که به آن باز در تواند یافت چیزهایی را که به آن نتوان رسید مگر به اندیشه ها و تدبیرها که به کار برد در آموختن پیشه ها و به این قوت آدمی از سایر حیوانات ممتاز است.
دوم مکتسب است که به کسب حاصل می شود و آن قوّتی است در آدمی که به آن تمییز تواند کرد میان کارهایی که به او نفع رساند یا ضرر داشته باشد؛ پس کارهای سودمند اخروی را به جای آورد و اگر چه به دنیای او ضرر کند و کارهای زیان رساننده ی در آخرت را ترک کند و اگر چه به دنیای او نفع رساند. ... و این هر دو عقل در مردمان به تفاوت می باشد».(9)

2-شرع:

«شرع دستوری است الهی که به جهت بندگان فرستاده شده تا هر که قبول کند و فرمان ببرد به سعادت ابدی فائز گردد و به لذات جاودانی برسد».(10)

3- طبع یا هوا:

«قوّتی است در آدمی که به آن قوّت، بعضی چیزها را موافق و ملایم خود می شمرد و بعضی را منافی و ناملایم می داند». اوّلی شهوت و دومی غضب نامیده می شود. طبع اگر مخالف حکم شرع و عقل باشد، وسوسه شیطان خواهد بود، زیرا شیطان از همین طریق انسان را گمراه می کند و خود بالاستقلال نمی تواند بر انسان حکم براند و لذا یکی از قوا هم نیست.(11)

4-عادت:

«عادت قوّتی است که برمی انگیزاند آدمی را بر کردن امری که ملایم عقل یا هوای او شده باشد. به تکرار و مؤانست بعد از آن که ملایم نبوده باشد، یا ملایمت او زیاد شده باشد، بعد از آن که کمتر بوده باشد، خواه آن امر موافق مقتضای عقل یا شرع باشد یا نه».(12)

5- عرف:

«عرف دستوری است که عامه مردمان در میان خود وضع کرده باشند و بر خود لازم و واجب ساخته که به آن عمل نمایند و مخالفت آن را قبیح شمرند، هر چند عمل به آن، ناملایم طبع و دشوار باشد. هر یک در مخالفت آن از سرزنش دیگری اندیشد، و این دستور مختلف می باشد به اختلاف ازمنه و بلاد و طوایف. گاه موافق عقل و شرع و طبع می باشد و گاه نه، گاه مقبول مردم فهمیده می باشد و گاه نه».(13)
همان گونه که ملاحظه می شود، تأسیس «عرف» در کنار «عقل و شرع» از سوی یک عالم دینی چیزی است که هم می شود «مشروطه» را از آن استخراج کرد و هم «جمهوری» را. از نکات قابل توجه در عبارت فوق، توجهی است که فیض به «عامه مردمان» کرده است. با این که رساله فوق را برای شاه عباس دوم نگاشته، مع الوصف در تعیین «عرف» نظر «عامه مردمان» ملاک قرار داده است. وی در ادامه آورده است که اگر عرف مخالف عقل و شرع و طبع باشد، نباید به آن ملتزم شد.

رابطه ی شرع، عرف، عقل، طبع و عادت

در اندیشه فیض عرف مساوی است با سلطنت، بنابراین وی خود را متعهد به تبیین رابطه این دو می داند.
سلطنت اصلاح جمعیت نفوس جزئیه و نظام اسباب معیشت ایشان می کند تا در دنیا باشند و بس. و آن از نفوس جزئیه صادر می شود که خطا بر ایشان رواست.[ و] شرع اصلاح جمعیت کل و نظام مجموع دنیا و آخرت با هم با بقای صلاح هر یک در هر یک می کند. بالجمله نسبت سلطان به شرع به منزله بدن است روح را و به منزله بنده است خواجه را؛ گاه سخن او شنود و فرمان برد و گاه نه.(14)
از نظر فیض، سلطنت باید منقاد شرع باشد. وی فواید اطاعت سلطنت از شرع و نیز مضارّ عدم اطاعت سلطان از شرع را، جهت استحضار عباس دوم، آورده است.
پس از آن که رابطه شرع و سلطنت( عرف) مشخص شد، نوبت آن است که رابطه قوای دیگر نیز با این دو دانسته شود. از نظر فیض، عقل هرگاه کامل باشد مقدم است بر سایر قوا؛ اما عقل کامل، عقل چه کسانی است؟ فیض عقل انبیا و اولیا را عقل کامل می داند، اما کسانی که عقلشان کامل نیست، باید حکم شرع مقدم بدارند، چون «شرع قائم مقام کامل است برای کسی که عقل کامل ندارد».(15)
بعد از عقل و شرع، مرتبه طبع و عادت است. طبع و عادت در خدمت روح هستند تا روح به کمال برسد، بنابراین، هرگاه طبع و عادت در امری با یکدیگر اختلاف کردند، آن یک مقدم است که حکم او در خدمت کمال روح است.(16)
اما عرف« هرگاه مدد عقل و شرع بیشتر کند از طبع و عادت، مقدم است بر طبع و عادت». اگر حکم عرف مخالف عقل و شرع باشد، به نظر فیض، پیروی از آن «حماقت» است و بنابراین، در آخرین رتبه قرار می گیرد.(17)
اهمیت رساله آئینه شاهی و به ویژه جنبه های بدیع و مصلحانه آن، تاکنون مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته است. با این که به نظر می رسد فیض تأسیس جدیدی در این مورد انجام داده باشد.

پی نوشت ها :

1-این رساله را آقای رسول جعفریان احیا کرده و یک بار به طور کامل در کتابی با عنوان ده ساله( که تمامی ده رساله از فیض است) و بار دیگر به طور منتخب در کتاب دین و سیاست در دوره صفویه به چاپ رسانده است.
2- دین و سیاست در دوره ی صفویه، ص 277-283. نیز ده رساله، رساله شرح صدر، ص 58-73.
3-همان.
4- محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، مقدّمه.
5- محسن فیض کاشانی؛ المحجّة البیضاء، ج1، مقدّمه.
6- برای مقایسه میان احیاء علوم الدین و المحجّة البیضاء ر.ک: عبدالکریم سروش، قصه ارباب معرفت، مقاله ی «جامة تهذیب بر تن احیا» ص 1-133.
7و8- ده رساله، رساله آئینه شاهی، مقدّمه.
9تا12- همان.
13- همان.
14تا 17- ده رساله، رساله آئینه شاهی، مقدّمه.

منبع مقاله :
لک زایی، نجف، (1380)، اندیشه سیاسی محقّق سبزواری، قم: انتشارات بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما