عزرای کاتب و حکومت کاهنان
پس از سقوط امپراتوری بابل، به مدت قریب به دو سده "ایالت یهود"(1) یکی از ایالات ایران هخامنشی است؛ دارای استقلال کامل درونی است و سکه های خود را که بر آن نام " ایالت یهود"منقوش است ضرب می کند. (2)در این دوران، با شکل جدیدی از ساختار سیاسی در سرزمین یهودیان مواجهیم: ایالت یهود دارای دو حکمران است: یکی سیاسی و دیگری دینی؛ و هر دو از سوی پادشاه ایران منصوب می شوند. هر دو یهودی اند و حکمران دینی از خاندان هارون است. منشاء این تحول را باید در فضای فرهنگی و سیاسی دوران "تبعید بابل" و پیوند استوار کاهنان یهودی با دربارهای بابل و ایران جست؛ پیوندی که در "کتاب دانیال نبی" و "کتاب استر"کاملاً آشکار است.
در "کتاب حزقیال نبی"(3)، که به وسیله یکی از کاهنان تبعیدی در بابل نوشته شده، نطفه های تکوین "دین یهود"را، به عنوان ایدئولوژی نژادپرستانه یهودی، می توان دید.
برخلاف ارمیا، که مخاطبش "یهودا" یعنی حکمرانان بود، مخاطب حزقیال "اسرائیل"است یعنی مردمی که در سرزمین خویش مانده اند. این کتاب سرشار از نفرین های هولناک به این مردم است و پیشگویی های غضب آلود دال بر فرجام خونین و ذلت بار ایشان.
رجاسات شریر خاندان اسرائیل. . . به شمشیر و قحط و وبا خواهند افتاد و آنکه باقی مانده. . . از گرسنگی خواهد مرد. (4)
حزقیال، که کتاب او را باید "مانیفست" اشرافیت تبعیدی یهود دانست، به ویژه مردم شهر اورشلیم را به عذاب های سخت وعده می دهد و به آنان هشدار می دهد که در آینده ای نه چندان دور نظم سیاسی گذشته اعاده خواهد شد و ایشان کیفری شدید خواهند دید. حزقیال مردم اورشلیم را "حرامزاده" می خواند و بدینسان برای نخستین بار داعیه "خلوص نژادی" یهودیان را مطرح می سازد:
ای پسر انسان، اورشلیم را از رجاساتش آگاه ساز. و بگو. . . اصل و ولادت تو از زمین کنعان است. پدرت آموری و مادرت حتی بود. و اما ولادت تو. در روزی که متولد شدی نافت را نبریدند و به آب غسل ندادند و طاهر نساختند. (5)
حزقیال مردم اسرائیل و به ویژه سکنه اورشلیم را "زناکار " و "فاحشه"نیز می نامد؛ "زنای"ایشان خیانت به اشرافیت یهود و تسلیم کردن آنان به کلدانیان است. "اورشلیم"زانیه ای است رسوا که فریفته "سواران پارسی" و "سرداران کلدانی" شد و خویش را به آنان تسلیم نمود. کاربرد "فارسان اسب سوار" یا"سواران پارسی" در "کتاب حزقیال"بیانگر نقش فعال سپاهیان ایرانی در جنگ های بخت النصر و فتح بیت المقدس است. حزقیال تعبیر "سواران پارسی"را در کنار "جوانان دلپسند" به کار می برد که توصفی است از چهره ظاهری ایرانیانی که در جنگ علیه مصر مشارکت داشتند. (6)
در "کتاب حزقیال"، یهوه به عنوان خدای انحصاری یهود ظاهر می شود و مردم بیت المقدس را چنین خطاب می کند:
آیا زناکاری تو کم بود که پسران مرا نیز کشتی و ایشان را تسلیم نمودی؟. . . و خداوند یهوه می گوید وای بر تو، وای بر تو(7).
نمی دانیم پس از بازگشت اشراف و کاهنان یهودی به بیت المقدس بر سر مردم این شهر چه آمد، ولی می دانیم زمانی که اشراف و کاهنان یهودی بازسازی "معبد سلیمان" را به دستور کورش آغاز کردند(8)؛ گروهی از مردم شهر مخالف احداث این بنا بودند. از این گروه به نام "دشمنان یهودا و بنیامین" یاد شده است. (9) بازسازی این معبد از سال 539 پیش از میلاد آغاز شد و 23 سال بعد، در سال 516، به پایان رسید. این دوران طولانی می تواند بیانگر مخالفت مردمی باشد که احیای این کانون اقتدار اشرافیت و کاهنان یهودی را نمی خواستند و بر ضد آن کارشکنی می کردند. می دانیم که کمی پس از آغاز بازسازی معبد، عملیات به فرمان کورش متوقف شد و تنها در سال دوم سلطنت داریوش اول(522-486) ادامه یافت. (10) عزرای کاهن تعطیل شدن عملیات را به هراس کورش از احیاء "پادشاهان قوی" در اورشلیم منتسب می کند که لافی بیش نیست. (11)
بهرروی، اقتدار واقعی و بلامنازع اشرافیت یهود در بیت المقدس تنها پس از کودتای خونین مردخای و استر و کشتار مخالفان یهودیان در دربار ایران آغاز شد.
در سال 458 پیش از میلاد، فردی به نام عزرای کاتب(12)، که تبار خود را به صدوق(13)، کاهن درباری عهد سلیمان، و از این طریق به هارون "رئیس کهنه"می رسانید(14)، با فرمان اردشیر اول(465-424)، پسر و جانشین خشایارشا، وارد بیت المقدس شد. او طبق این فرمان، در مسند "کاهن بزرگ"یهودیان و "کاتب کامل شریعت خدای آسمان"، جای گرفت. (15) بدینسان، عزرای کاتب خاندان حکومتگری را بنیاد نهاد که تا پایان دوره سلوکی بر "ایالت یهود"فرمان راند و تا اواخر سده اول میلادی به عنوان متولی "معبد سلیمان" در رأس "جامعه یهودی" جای داشت. اختیاراتی که پادشاه ایران به عزرا تفویض کرده و نگرش دینی او عجیب و بی سابقه است:
تو ای عزرا، موافق حکم خدایت، که در دست تو می باشد، قاضیان و داوران از همه آنانی که شرایع خدایت را می دانند نصب نما، تا بر جمیع اهل ماورای نهر داوری نمایند. و آنانی را که نمی دانند تعلیم دهند. و هر که به شریعت خدایت و به فرمان پادشاه عمل ننماید بر او بی محابا حکم شود؛ خواه به قتل یا به جلای وطن یا به ضبط اموال یا به حبس. (16)
کارکرد عزرا"احیاء شریعت خدا و تعلیم احکام و فرایض" به مردم اسرائیل است. (17)
قاعدتاً این زمانی است که وعده های شوم حزقیال تحقق می یابد. عزرا در خاطرات خود میان "تبعیدیان" و سکنه سرزمین اسرائیل تمایز قائل است و سرزمینی را که به دست او سپرده شده "سرشار از نجاسات امت های کشورها"می بیند. (18) عزرا را باید نماینده اشرافیت یهودی مستقر در بین النهرین و دربار هخامنشی دانست؛ اشرافیتی که در مرکز قدرت و ثروت جهان آن روز مأوا گرفته و با تکیه بر اهرم نفوذ سیاسی و مالی خویش سرزمین بنی اسرائیل را از راه دور و به وسیله کسانی چون عزرای کاهن اداره می کند. توجه کنیم که عزرای کاهن منبع اقتدار خویش را دربار هخامنشی می داند.
ما بندگانیم. . . خدای ما، ما را منظور پادشاهان فارس گردانیده حیات تازه به ما بخشیده است تا خانه خدای خود را بنا نمائیم و خرابی های آن را تعمیر کنیم و ما را در یهودا و اورشلیم قلعه بخشیده است. (19)
نوع رابطه اشرافیت یهودی مستقر در دربار هخامنشی با اتباع خویش در سرزمین بنی اسرائیل به شکلی شگفت به نوع رابطه الیگارشی زرسالار یهودی اروپا و آمریکا در سده بیستم با اتباع شان در سرزمین فلسطین و دولت اسرائیل شباهت دارد.
در فقراتی از "کتاب عزرا" زمزمه های "نژادپرستی یهودی" اوج می گیرد. عزرا در آغاز استقرار در بیت المقدس، زمانی که از ازدواج مردم بنی اسرائیل با سایر اقوام، در دوران غیبت اشراف و کاهنان یهودی، مطلع می شود سخت برمی آشوبد:
سروران نزد من آمده گفتند قوم اسرائیل. . . خویشتن را از امت های کشورها جدا نکرده اند، بلکه موافق رجاسات ایشان. . . [رفتار نموده اند. ] از دختران ایشان برای خود و پسران خویش زنان گرفته و ذریت مقدس را با امت های کشورها مخلوط کرده اند و دست روسا و حاکمان در این خیانت مقدم بوده است. پس چون این سخن را شنیدم جامه و ردای خود را چاک زدم و موی سر و ریش خود را کندم و متحیر نشستم. (20)
او آنگاه به تصفیه نژادی بنی اسرائیل دست می زند:
شما خیانت ورزیده و زنان غریب گرفته، جرم اسرائیل را افزوده اید. پس الان یهوه خدای پدران خود را تمجید نمایید و به اراده او عمل کنید و خویشتن را از قوم های زمین و از زنان غریب جدا سازید. (21)
و حتی به سبک نژادپرستان جدید، فهرستی از کسانی تهیه می کند که همسر بیگانه گرفته اند و "ذریت مقدس"را آلوده اند!(22)
به گمان ما، این مضمونی نو است و حال و هوای آن بیشتر به دورانی می ماند که الیگارشی حاخامی خود را با خطر انقراض نسل یهودیان مواجه می دید. "کتاب عزرا" را باید از نظر مضمون بیانیه یهودیت جدیدی دانست که در سده های نخست میلادی تکوین یافت. پیام و روح این کتاب به دوران یهودیت تلمودی تعلق دارد.
با فروپاشی ایران هخامنشی، دوران سلطه اسکندر و جانشینان او بر ایران فرارسید و یهودیان به اتباع این امپراتوری هلنی بدل شدند.
پیشینه آشنایی یهودیان با سکنه قاره اروپا قاعدتاً به سده هشتم پیش از میلاد می رسد؛ زمانی که یونانیان دادوستد با بنادر فنیقی شرق مدیترانه را آغاز کردند. معهذا، سندی در تأیید این رابطه در دست نیست. (23) در سال 332 پیش از میلاد، فلسطین و بندر اسکندریه به وسیله مقدونی ها فتح شد و حاکمیت آنان بر سرزمین های مدیترانه آغاز گردید. در سال 323، اسکندر مقدونی درگذشت و جنگ میان جانشینان او درگرفت. سرانجام، در سال 301 سرزمین فلسطین به تصرف پتولمی اول(24)، حکمران مقدونی مصر، درآمد و تا سال 200 پیش از میلاد بخشی از دولت خاندان پتولمایی(25) مصر بود؛ و سپس به تصرف دولت سلوکی(26) سوریه درآمد.
در دوران حکومت یونانیان، تقسیمات کشوری دوران هخامنشی کم و بیش محفوظ ماند و "ایالت یهود" نیز، با نام یونانی آن، (27) به یکی از ایالات امپراتوری هلنی بدل شد. یونانیان سرزمین فوق را یک "واحد قومی" (28) به شمار آوردند و سکنه آن را "یهودی"خواندند. (29) این ایالتی خودگردان به مرکزیت بیت المقدس بود که خاندان کاهنان هارونی به شکلی موروثی بر آن فرمان می راند؛ و حاکمیت سیاسی و دینی ایشان شامل"یهودیان" و غیر یهودیان ساکن "ایالت یهود" هر دو بود. (30)
بدینسان، ساختاری که عزرای کاتب در زمان اردشیر هخامنشی بنیان نهاد در دوران هلنی تداوم یافت. روشن است که تداوم طولانی این ساختار سیاسی، که با اقتدار وسیع کاهنان یهودی توأم بود، به تدریج و از طریق بازسازی سنن دینی و میراث فرهنگی بنی اسرائیل، بنیادهای "دین یهود" و "قوم یهود" را قوام می بخشید. در این معنا، "دین یهود" فرهنگ و ایدئولوژی قومی جدید به نام "یهودی"بود که در پیرامون و بر بنیاد تعالیم و سنن "دین یهود" نضج می گرفت.
در این دوران، سکنه شهر بیت المقدس(اورشلیم) حدود 120 هزار نفر گزارش شده است(31). "معبد سلیمان" قلب تپنده این شهر و محور اصلی ساختار سیاسی "ایالت یهود" به شمار می رفت. اهمیت این نماد در تکوین "قوم یهود" چنان است که پولیبیوس(32)، مورخ یونانی سده دوم پیش از میلاد، یهودیان را "ملتی" می خواند که در پیرامون "معبد سلیمان"مجتمع اند. (33) تولیت"معبد سلیمان" با طبقه ای از کاهنان ثروتمند و مقتدر بود که "نخبگان"(34) سیاسی "ایالت یهود" به شمار می رفتند؛ و از این رو بیگانگان "ایالت یهود"را سرزمینی می دیدند که به وسیله کاهنانی بسیار متنعم اداره می شود. (35) در کنار طبقه کاهنان، یک الیگارشی اشرافی زمیندار نیز وجود داشت. مقتدرترین آنان خاندان طوبیاس(36) بود که زمینداران بزرگ و حکمرانان محلی جنوب جلعاد بودند. اعضای خاندان طوبیاس از زمان هخامنشیان اقتدار یافتند و ظاهراً از تبار همان خاندان طبئیل اند که در اواخر سده هشتم پیش از میلاد رقیب خاندان داوود به شمار می رفت. (37)
نخستین اشاره به حضور یهودیان در جزایر و سواحل یونان به سده سوم پیش از میلاد می رسد. (38) به نوشته رافائل پاتای، در این دوران یهودیان از فرهنگ هلنی تأثیر فراوان گرفتند و بسیاری از سنن خود را از دست دادند. (39) یهودیان به زبان یونانی تکلم می کردند و اشاعه نام های یونانی در میان آنان بیانگر تأثیرپذیری شدیدشان از فرهنگ هلنی است تا بدانجا که حتی اعضای خاندان صدوقی( کاهن بزرگ) نیز نام های یونانی بر خود داشتند. (40) در آینده با خاندان های سلطنتی حشمونی و هیرود آشنا خواهیم شد و رواج گسترده نام های یونانی و رومی را در اشرافیت یهود خواهیم دید.
اشرافیت یهود و امپراتوری روم
از سده سوم پیش از میلاد امپراتوری سلوکی رو به افول نهاد و بر ویرانه های آن دولت های جدید سربرکشید. اشکانیان از طریق جنگ مسلحانه با حکمرانان سلوکی در سال 247 دولت خود را پدید ساختند. در این زمان دولت عرب نبطی(41) نیز در اردن پدید شده بود که مهم ترین شاهراه تجاری آن عصر را به دست داشت. دولت نبطی، در زمان ظهور عیسی مسیح بر سرزمین پهناوری، از دمشق تا دریای سرخ، سیطره داشت تا سرانجام در سال 106میلادی با نام "ایالت عربستان" به امپراتوری روم منضم شد. با فروپاشی دولت سلوکی سوریه، در نیمه سده دوم پیش از میلاد دولت یهودی حشمونی(42) نیز در فلسطین پدید شد. دولت یهودی حشمونی، دولت عرب نبطی را از مهم ترین دشمنان خارجی خود می دانست. (43)منشاء نام حشمونی ناشناخته است. جوزفوس فلاویوس، مورخ یهودی سده اول میلادی، آن را به نیای این خاندان به نام "آسامونائیوس"(44) منسوب می کند و برخی آن را به منطقه ای به نام "حشمونه"(45) یا روستایی به نام "حشمون"(46) منتسب می کنند.
خاندان حشمونی یک خانواده کاهن یهودی بود که در زمان افول قدرت سلوکی ها به رهبری رئیس خود، یک روحانی به نام متاتیاس بن یوحنان(47) شورشی را آغاز کرد. متاتیاس در سال 166 پیش از میلاد درگذشت. پسر او به نام یهودای مقابی(48) کار پدر را ادامه داد و پس از چند جنگ با ارتش سلوکی و مردم منطقه در سال 163 بیت المقدس را اشغال کرد. پس از مرگ او، پسرانش سرزمین های همسایه، افرائیم و لودیه و بندر حیفا، را به تصرف درآوردند و دولت خود را تأسیس نمودند. (49)
در سال 152 پیش از میلاد، یوناتان افوس(50)، پسر کوچک متاتیاس، به عنوان "کاهن بزرگ"یهودیان منصوب شد. در سال 140 پیش از میلاد مجمع بزرگی تشکیل شد و شمعون، پسر دیگر متاتیاس، را به عنوان کاهن بزرگ و رئیس نیروهای نظامی و رئیس دولت حشمونی منصوب کرد و این سمت در خانواده او موروثی شد. (51) پسر شمعون، به نام جان (یوحنا) هیرکانوس(52) در دوران 30 ساله حکومت خود(134-104) سیاست توسعه طلبی نظامی را ادامه داد. او بخش هایی از سرزمین اردن و نواحی پیرامون را تصرف کرد و سکنه آن را به زور یهودی نمود. (53) پیروزی های حشمونی ها با حمایت دولت های روم و پتولمایی مصر به دست آمد و آنان متحد روم و مصر در منطقه به شمار می رفتند. (54)
پسر هیرکانوس، به نام یهودا آریستوبولوس(55)، در دوران یک ساله حکومتش به خود لقب شاه داد. او مناطق جدیدی را تصرف کرد و سکنه آن را به زور یهودی نمود. با سقوط او، برادرش اسکندر ینایی(56) به سلطنت رسید. دوران 27 ساله سلطنت اسکندر ینایی(103-76) اوج اقتدار دولت حشمونی به شمار می رود. در این زمان نیز توسعه طلبی نظامی اشرافیت یهودی ادامه یافت و ینایی برای چنگ اندازی بر تجارت دریای سرخ به جنگ علیه دولت فلسطینی غزه و حامیان نبطی اش دست زد. اسکندر ینایی شاهی خودکامه بود و منصب "کاهن بزرگ" یهودیان را نیز به دست داشت. (57)
در دوران حشمونی، اشرافیت یهود، در پیوند با رومی ها و دولت مقدونی مصر، به تدریج به نیرویی متنفذ در منطقه بدل شد که دامنه اقتدار آن فراتر از سرزمین یهود بود. برای نمونه، دو برادر به نام های آنانیاس(58) و هلکیاس(59) را می شناسیم که سرداران ارتش کلئوپاترای سوم(60)، ملکه مصر(114-110)، بودند. آنان در رأس سپاه مصر در جنگ با پسر متمرد ملکه به فلسطین لشکر کشیدند. در کتیبه های مصری(102 پیش از میلاد) نام هلکیاس به عنوان فرماندار ایالت هلیوپولیس(61) به ثبت رسیده است. (62)
پس از مرگ اسکندر ینایی، دولت حشمونی درگیر دسیسه ها و جنگ های خانگی میان پسران او شد. در سال 63 پیش از میلاد، در زمانی که شاهزادگان و اشراف یهودی سخت درگیر جنگ داخلی در میان خود بودند، امپراتوری روم متصرفات دولت یهود را در سواحل شرقی مدیترانه به اشغال درآورد و تنها "ایالت یهود" در قلمرو حکومت خاندان حشمونی باقی ماند؛ "یهودیه"(63) به عنوان یک دولت کوچک تابع امپراتوری روم شد. حکمرانان رومی عنوان "شاه" را از هیرکانوس دوم، پسر اسکندر ینایی، سلب کردند و تنها او را به عنوان "رئیس قوم یهود"(64) و "کاهن بزرگ" به رسمیت شناختند. (65) "ایالت یهودیه" در زیر نظارت حکمران رومی سوریه قرار داشت.
در این زمان در میان اشرافیت یهودی یک گروه سخت همبسته با رومی ها و آمیخته با فرهنگ و سیاست روم پدید شد. مقتدرترین این یهودیان رومی گرا فردی به نام آنتیپاتر(66) بود. از حوالی نیمه سده اول پیش از میلاد پیوند اشرافیت یهودی با سیاست روم به اوج خود رسید. هم هیرکانوس حشمونی و هم آنتیپاتر در جنگ های خونین میان حکمرانان رومی برای تصرف قدرت سیاسی شرکت جستند و پس از پیروزی جولیوس سزار(67) بر پمپی(68) کنسول و مرد قدرتمند امپراتوری روم(سال 48 پیش از میلاد)، یعنی زمانی که تفوق سزار بر رقبا کاملاً آشکار بود، در جبهه هواداران او جای گرفتند. و آنچه که تاریخ یهود آن را "نیروی اکتشافی یهود"(69) می خواند، در زمانی که موضع سزار در بندر اسکندریه در مخاطره قرار گرفت به او یاری رسانید. (70) منظور از این "نیروی اکتشافی" همان "نیروی اطلاعاتی" است. به نوشته دایره المعارف یهود، جولیوس سزار در جنگ های خود، یهودیان را "متحد خویش"می دانست و به پاس خدمات اشراف یهودی بندر حیفا را پس از اشغال به آنتیپاتر بخشید. (71) تاریخ یهود می افزاید:" جولیوس سزار به یهودیان مستقر در سراسر امپراتوری روم علاقمند بود و آنان را متحدین ارزشمند خود می شناخت. "(72)
در دوران حکومت سزار مواضع یهودیان در منطقه تحکیم شد. جولیوس سزار نه تنها اقتدار هیرکانوس حشمونی، "کاهن بزرگ یهودیه"، را استوار ساخت بلکه آنتیپاتر و پسرانش نیز به پاس دوستی با او به مقامات عالی سیاسی منصوب شدند. پسر بزرگ آنتیپاتر، به نام فصائل(73)، فرماندار بیت المقدس شد و پسر دیگر، به نام هیرود(74)، فرماندار جلیل(75). هیرود با حکمران رومی سوریه رابطه نزدیک برقرار کرد و چنان "رومی"شد که گروهی از مردم جلیل را، که برخی از آنان "یهودی"بودند، به اتهام مخالفت با رومی ها بدون محاکمه به قتل رسانید. (76) همین ستمگری ها بود که زمینه را برای شورشی عظیم در جلیل فراهم ساخت، کمی بعد این منطقه را به مهد و کانون اصلی انقلاب بزرگ مسیحیت بدل نمود؛ و چنان موجی پدید ساخت که نه تنها امپراتوری پهناور روم بلکه تمامی جهان آن روز را به لرزه درآورد.
در سال 44 پیش از میلاد جولیوس سزار در یک توطئه خونین به قتل رسید و مخالفان او به قدرت رسیدند. با قتل سزار آشوب سراسر منطقه شرقی مدیترانه را فراگرفت تا سرانجام یکی از سران اصلی توطئه به نام کاسیوس(77) حکمران سوریه شد. در جریان این شورش ها، آنتیپاتر نیز در یهودیه به قتل رسید. معهذا، پسران آنتیپاتر نه تنها به جرم دوستی با جولیوس سزار آسیب ندیدند بلکه به متحدین و یاران نزدیک کاسیوس بدل شدند و به این حکمران قسی رومی در سرکوب شورش های مردمی یاری رسانیدند. در سال 42 پیش از میلاد، توطئه گران در روم سقوط کردند و مارکوس آنتونیوس(مارک آنتونی) (78) سردار مقتدر رومی، حکومت سوریه را به دست گرفت. این تحول نیز به سلطه اشرافیت یهودی و پسران آنتیپاتر آسیب نرسانید و اقتدار آنان تداوم یافت. (79)
در سال 40 پیش از میلاد سرزمین های شرق مدیترانه به کانون مهم ترین حادثه سیاسی جهان آن روز بدل شد. ایرانیان، به رهبری دولت اشکانی، تهاجم به مستملکات شرقی امپراتوری روم را آغاز کردند و در این میانه سرزمین فلسطین اهمیت استراتژیک فوق العاده یافت.
با آغاز پیشروی ایرانیان به سوی مدیترانه،، یکی از اعضای جوان خاندان حشمونی، به نام متاتیاس آنتیگونوس(80) به رغم هیرکانوس عموی رومی گرای خود و "کاهن بزرگ" یهودیه و به رغم خاندان آنتیپاتر، به نزد ایرانیان گریخت. او به گرمی مورد استقبال قرار گرفت و در رأس واحدی از ارتش ایران به منطقه وارد شد. مردم، که از ستم رومی ها و اشراف یهودی به تنگ آمده بودند، با شور و شوق به او پیوستند. (81) متاتیاس در رأس نیرویی عظیم از مردم و ایرانیان وارد بیت المقدس(اورشلیم) شد و به عنوان شاه حشمونی قدرت را به دست گرفت. فصائل، فرماندار بیت المقدس و برادر بزرگ هیرود، خودکشی کرد. شاه جدید گوش عموی خود را برید تا دیگر نتواند در مسند "کاهن بزرگ یهودیه" جای گیرد. هیرود به روم گریخت.
حکومت متاتیاس سه سال بیشتر دوام نیاورد. اکتاوین(82) و مارک آنتونی، حکمرانان امپراتوری روم، از هیرود فراری به گرمی استقبال کردند و با فرمان امپراتور کلودیوس(83) وی را در سمت"شاه یهود" منصوب نمودند. هیرود در رأس لژیون های مجهز رومی تهاجم به منطقه را آغاز کرد. مردم، به ویژه در اربیل(84) و جلیل، به مقاومتی سخت دست زدند. سرانجام، پس از جنگ های خونین میان ایرانیان و مردم از یکسو و رومی ها از سوی دیگر در سال 37 پیش از میلاد بیت المقدس به اشغال هیرود درآمد. مدافعان شهر قتل عام شدند و متاتیاس گردن زده شد. این سرآغاز سلطنت 33 ساله هیرود است. تاریخ نگاری یهود نه تنها از مقاومت و سقوط خونین "اورشلیم"در سال 37 پیش از میلاد "حماسه"نمی سازد بلکه هیرود، این شاه دست نشانده رومی ها، را به رغم همه ستمگری هایش "هیرود کبیر" می خواند. (85)
هیرود یهودی بر بخش وسیعی از مستملکات امپراتوری روم در شرق مدیترانه، که شامل مناطق مهمی از فلسطین و اردن و سوریه امروز بود، سلطنت می کرد؛ و روشن است که اتباع او تنها "یهودیان" نبودند. هیرود پایگاهی در میان مردم نداشت و یک لژیون رومی مستقر در بیت المقدس حافظ اقتدار و سلطه او بود. (86) هیرود مجری سیاست های امپراتوری روم در منطقه بود. او به منظور تحقق اهداف مارک آنتونی و معشوقه اش کلئوپاترای هفتم، ملکه مقدونی مصر، سیاست تجاوز به دولت عرب نبطی را، که از زمان اسکندر ینایی آغاز شده بود، احیا کرد. از سال 31 پیش از میلاد، جنگ با اعراب نبطی آغاز شد و به نوشته تاریخ یهود، هیرود به رومی ها نشان داد که چقدر وجود او "به عنوان مسئول نظم و امنیت این بخش از جهان ارزشمند است". (87)
سقوط مارک آنتونی(30 پیش از میلاد) نیز در موقعیت هیرود و دولت یهود در شرق مدیترانه تزلزلی وارد نساخت. اینک هیرود مهم ترین مهره سیاست شرقی امپراتوری روم به شمار می رفت که با شبکه ای گسترده از رجال و کانون های سیاسی روم پیوند داشت. او با سرداران رومی در سوریه رابطه نزدیک دوستانه داشت؛ گاه آنان را به ضیافت های باشکوه در بیت المقدس دعوت می کرد و ایشان قربانیان مفصلی به "معبد سلیمان"تقدیم می نمودند. (88)
هیرود حکمرانی خودکامه، ستمگر و فاسد بود. او همسر خود، از خاندان حشمونی، و سه پسر خود از این زن را به قتل رسانید و زنی از خاندان های زرسالار یهودی بندر اسکندریه گرفت. از آن پس نیز زنان متعدد به حرمسرای هیرود وارد شدند. (89)
در پرتو اقتدار هیرود و اشرافیت یهودی، یهودیان در سراسر امپراتوری روم از موقعیت برجسته ای برخوردار شدند. (90) در این دوران حضور گسترده یهودیان را در مراکز تجاری اروپا، به ویژه در سواحل یونان و ایتالیا، می بینیم. یهودیان ساکن شهر رم گاه 40 هزار نفر از سکنه 800 هزار نفری این شهر تخمین زده می شوند. (91) پیوند اشراف یهودی با رومی ها چنان بود که در سال های 14 و 12 پیش از میلاد در شهر رم به تأسیس دو کنیسه دست زدند. در اواخر سده اول میلادی در شهر رم 12 کنیسه وجود داشت. (92)
در سال چهارم پیش از میلاد هیرود درگذشت و سرزمین زیر فرمان او میان سه پسرش(آرخلائوس، هیرود آنتیپاس و فیلیپ) تقسیم شد.
آرخلائوس(93)، پسر بزرگ، چون پدر بی رحم بود. دوران حکومت او با شورش های مردمی مقارن است که سرانجام از درون آن مسیحیت ظهور کرد. در یکی از اجتماعات زائرین بیت المقدس آرخلائوس دستور کشتار مردم را صادر کرد و حدود 3000نفر را به قتل رسانید. در پی اعتراضات شدید مردم، در سال ششم میلادی سرانجام امپراتور روم او را خلع و تبعید کرد. (94)
هیرود آنتیپاس(95)، پسر هیرود از همسر سامری اش، حکمران روم در مناطق متعدد، از جمله جلیل و فرائیه(96) و یهودیه، بود. او با تیبریوس(97) امپراتور روم(14-37میلادی)، رابطه نزدیک دوستانه داشت و این پیوند تا زمان مرگ تیبریوس محفوظ ماند. به نوشته جوزفوس فلاویوس، مورخ یهودی، در مذاکرات ایران و روم، که به انعقاد پیمان صلح میان دو دولت انجامید، هیرود آنتیپاس رابط میان امپراتور روم و اردوان سوم پادشاه اشکانی بود. او سرانجام در اثر توطئه آگریپای اول(98)، برادرزاده اش، مغضوب سزار دروسوس(99) شد و به تبعید رفت. (100)
آگریپای اول، مانند سایر اعضای خاندان سلطنتی یهود، در رم تحصیل کرد و دوست دوران کودکی و نوجوانی سزار دروسوس، کنسول روم و پسر امپراتور تیبریوس بود. او در سال های 10-44 میلادی حکمران باشان(101) و جلیل و فرائیه و در سال های 41 -44 شاه یهود بود. در این زمان، حوزه سلطنت او شامل تمامی سرزمین فلسطین می شد. (102) این داستان ادامه دارد. در سده اول میلادی اعضای خاندان هیرود حکمرانان مقتدر امپراتوری روم در سرزمین های مختلف بودند. آنچه در پژوهش ما از اهمیت بیشتر برخوردار است حکومت خاندان هیرود بر ارمنستان است. پس از سلطه رومی ها بر ارمنستان(سال ششم میلادی) یکی از اعضای خاندان هیرود با لقب تیگران چهارم(103) به عنوان شاه ارمنستان منصوب شد. سپس، فرزندان و برادرزادگان او سال های مدید بر این سرزمین حکومت کردند. این دوران مهاجرت گسترده یهودیان به ارمنستان است. در اواخر سده چهارم میلادی ارمنستان به وسیله شاپور دوم ساسانی فتح شد. شاپور، که با الیگارشی یهودی مستقر در بین النهرین رابطه نزدیک داشت، یهودیان ساکن ارمنستان را به ایران کوچاند. تعداد این یهودیان گاه تا رقم اغراق آمیز 83 هزار خانوار گزارش شده است. (104)
خاندان هیرود با الیگارشی زرسالار یهودی مستقر در بندر اسکندریه پیوند نزدیک داشت. در دوران هلنی/ رومی، طبقه ای جدید از یهودیان ثروتمند در این بندر مهم تجاری پدید شد که به صرافی و تجارت اشتغال داشت. استقرار یهودیان در بندر اسکندریه از حوالی نیمه سده سوم پیش از میلاد و اشغال این بندر به وسیله اسکندر مقدونی آغاز می شود. (105) در حوالی میلاد مسیح، اسکندریه یکی از مهم ترین کانون های تکاپوی سیاسی، مالی و فرهنگی یهودیان به شمار می رفت و تخمین زده می شود که حدود 40 درصد جمعیت آن یهودیان بودند. (106)
نامدارترین چهره فرهنگی یهودی که در دامان فرهنگ هلنی/رومی پدید شد فیلو اسکندرانی(107)، فیلسوف و سیاستمدار نیمه اول سده اول میلادی است. خاندان فیلو با دربار روم رابطه نزدیک داشتند و رئیس یهودیان اسکندریه به شمار می رفتند. برادر او، به نام الکساندر(اسکندر)، به عنوان ثروتمندترین صراف اسکندریه و متنفذترین یهودی این شهر شناخته می شد. (108) علاوه بر خود هیرود که از یهودیان اسکندریه زن گرفت، دختر آگریپای اول با پسر اسکندر اسکندرانی(برادر فیلو) ازدواج کرد و خواهر آگریپا نیز زن دمتریوس(109)، از سران یهودیان اسکندریه شد. (110)
اشرافیت یهود با چنین سیمایی به سده اول میلادی گام نهاد و با انقلاب بزرگ مسیحیت دشوارترین و تلخ ترین تجربه تاریخ خویش را آزمود. انقلاب مسیحیت ساختار دینی و سیاسی یهودیت قومی/ اشرافی را متلاشی کرد و بر ویرانه های آن الیگارشی حاخامی و یهودیت جدید سربرکشید. برخی محققین، چون الن میلر حاخام آمریکایی، سرآغاز ظهور هویتی نوین به نام "قوم یهود" را تنها از اواخر سده اول میلادی می دانند. (111) منظور از این هویت نوین "یهودی"، آن روانشناسی قومی و فرهنگ و باورهای دینی و سننی است که امروزه یهودیان را با آن می شناسند. از این نگاه، نظر حاخام میلر پذیرفتنی است. این تحول با ظهور الیگارشی حاخامی رقم می خورد؛ پدیده ای که مورخین دانشگاه عبری اورشلیم آن را "دگرگونی بنیادین در ساختار جامعه یهودی" می نامند و می افزایند:"جالب توجه ترین بعد تطور اجتماعی ملت یهود در این زمان بی تردید ظهور حاخامی گری به عنوان یک گروه متنفذ و محترم است"(112).
پی نوشت ها :
1. Yahud
2. تصاویری از این سکه ها در تاریخ یهود دانشگاه هاروارد مندرج است.
3. Ezekeil
4. کتاب حزقیال نبی، 6/ 10-11.
5. همان مأخذ، 16/ 2-4.
6. همان مأخذ، 12/23.
7. همان مأخذ، 16/ 21-23.
8. کتاب عزرا، 3/4.
9. همان مأخذ، 1/4.
10. همان مأخذ، 24/4.
11. همان مأخذ، 4/ 20-21.
12. Ezra the Scribe
13. Zadok
14. همان مأخذ، 5/7.
15. همان مأخذ، 12/7.
16. همان مأخذ، 7/ 25-26.
17. همان مأخذ، 10/7.
18. همان مأخذ، 11/9.
19. همان مأخذ، 9/9.
20. همان مأخذ، 9/ 1-3.
21. همان مأخذ، 10/ 10-11.
22. بنگرید به فهرست مندرج در کتاب عزرا، 10/ 18-44.
23. Judaica, vol. 6, p. 967.
24. Ptolemy
25. Ptolemaics
26. Seleucids
27. Ioudaia
28. ethnos
29. Ioudaioi
30. Ben-Sasson, ibid, pp. 191-192
31. ibid, p. 199
32. Polybius
33. ibid, p. 193
34. elite
35. ibid, p. 194
36. Tobias
37. ibid, p. 195
38. Judaica, vol. 6, p. 967
39. Raphael Patai, "Jews", Americana, vol. 16, p. 74
40. Ben-Sasson, ibid, p. 197
41. Nabati
42. Hasmoni
43. ibid, p. 217
44. Asamonaios
45. Hashmonah
46. Heshmon
47. Mattathias ibn Johanan
48. Judah Maccabee
49. Judaica, vol. 7, p. 1456
50. Jonathan Apphus
51. ibid
52. John Hyrcanus
53. ibid
54. Ben-Sasson, ibid, pp. 219-220
55. Judah Aristobulus
56. Alexander Yannai
57. Judaica, vol. 7, pp. 1455-1458;Ben-Sasson, ibid, pp. 220-222
58. Ananias
59. Helkias
60. Cleopatra
61. Heliopolis
62. Judaica, vol. 2, pp. 922-923
63. Judea
64. ethnarch
65. Ben-Sasson, ibid, pp. 223-224
66. Antipater
67. Julius Caesar
68. Pompey
69. Jewish expeditionaery force
70. ibid, p. 224
71. Judaica, vol. 8, p. 635
72. Ben-Sasson, ibid, p. 224
73. Phasael
74. Herod
75. Galilee
76. ibid, p. 225
77. Cassius
78. Marcus Antonius(Mark Antony)
مارک آنتونی همان کسی است که ویلیام شکسپیر در اوایل سده هفدهم میلادی بر اساس گزارش پلوتارک مورخ، داستان رابطه عاشقانه او را با کلئوپاترای هفتم، ملکه مقدونی پتولمایی مصر(69-30 پیش از میلاد)، در تراژدی معروف خود به نام"آنتونی و کلئوپاترا" به تصویر کشیده است.
79. ibid
80. Mattathias Antigonus
81. ibid
82. Octavian
83. Claudius
84. Arbel
85. Judaica, vol. 8, p. 390
86. Ben-Sasson, ibid, p. 240
87. ibid, p. 241
88. ibid
89. ibid, pp. 242, 244
90. ibid, p. 241
91. Judaica, vol. 13, p. 871
92. ibid, vol. 14, pp. 241-242
93. Archelaus
94. Judaica, vol. 3, 334;Ben-Sasson, ibid, p. 246
95. Herod Antipas
96. Praea
97. Tiberius
98. Agrippa
99. Drusus
100. Judaica, vol. 3, pp. 75-76
101. Bashan
102. ibid, vol. 2, pp. 415-416;Ben-Sasson, ibid, p. 256
103. Tigranes IV
104. Judaica, ibid, vol. 3, p. 474
105. ibid, vol. 2, p. 589
106. ibid, vol. 13, p. 871
107. Philo of Alexanderia
108. ibid, p. 409
109. Demetrius
110. Ben-Sasson, ibid, p. 253
111. Rabbi Alan W. Miller, "Hebrews", Americana, vol. 14, p. 40
112. Ben-Sasson, ibid, pp. 233-234
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390