الیگارشی حاخامی و یهودیت جدید (7)
در زمان حیات پیامبراسلام(ص) (570-632میلادی) قریب به چهار سده از پیدایش نهاد"شاه داوودی" و یک سده از پایان تدوین تلمود می گذشت.در این زمان یهودیان از سازمان سیاسی متمرکز و مقتدری برخوردار بودند که در رأس آن بوستان بن حنینا، "شاه داوودی" مستقر در فیروز شاپور(انبار)، قرار داشت. او چهار سال پیش از هجرت پیامبراسلام(ص)، در سال 618 میلادی، در این سمت جای گرفت و در سال 48هجری/670میلادی درگذشت. سپس، پسرش حسدای بن بوستان(1) (حسدای اول) ریاست یهودیان را به دست گرفت. (2) یهودیان در سراسر ایران ساسانی پراکنده بودند و در زیر فرمان دودمان های اشرافی خویش قرار داشتند. الیگارشی یهودی یک طبقه ممتاز از خاندان های اشرافی ثروتمند را تشکیل می داد و اداره مدارس علمیه یهودیان نیز با اینان بود. (3) امور دینی یهودیان به طور عمده به وسیله دو حوزه اصلی پامبدیتا(عراق) و سورا(شام) اداره می شد. حوزه سورا از اهمیت بیشتر برخوردار بود. در زمان ظهور پیامبراسلام(ص) مر بار هونا(4) (591-614) و سپس حنینا(5) (614-650) ریاست این حوزه را به دست داشتند و مرجع اصلی دینی یهودیان جهان به شمار می رفتند. (6) در واپسین سال های سلطنت ساسانیان حوزه پامبدیتا به شهر فیروز شاپور(انبار) انتقال یافت. با سقوط ساسانیان، یهودیان بار دیگر در قلعه پامبدیتا مستقر شدند. ظاهراً در زمان ورود علی بن ابیطالب(ع) به منطقه، ربی اسحاق(7)، رئیس حوزه پامبدیتا، به استقبال رفت. (8)
جوامع یهودی از اواخر سده پنجم میلادی در شبه جزیره عربستان و یمن نیز مستقر بودند.
گروه های یهودی عربستان، که در متون دوره اسلامی از آنها به نام "قبایل یهود"نام برده شده، در واقع "قبیله" به معنای واحدهای قومی عشیره ای نیستند. (9) اینان گروه های بازرگان و کشاورز و رمه دارند که در برخی مناطق مهم اقتصادی عربستان در قلعه های مستحکم خود، چون خیبر، می زیستند. چنین قلعه هایی در عراق و شام نیز وجود داشت و حوزه های پامبدیتا(فم البداه) و سورا نیز در چنین قلعه هایی مستقر بود. برای نمونه، یاقوت حموی در نیمه اول سده هفتم هجری در زیر مدخل "تیماء" آن را قلعه سموئل بن عادیای یهودی می خواند که به این دلیل "تیماء یهود"نام گرفته است. این شهرکی است مهم میان شام و وادی القری و در مسیر کاروان های حاجیان دمشق(10).
کسانی را که در زمان ظهور اسلام در عربستان به "یهودی"شهرت داشتند مجموعه ای یک دست نمی توان شمرد. پیشتر درباره "احبار" و زاهدان یسنی، چون ابن الهیبان، و پیوندشان با عربستان سخن گفته ایم. معهذا، بی تردید بخش مهمی از این "یهودیان" به الیگارشی یهودی بین النهرین تعلق داشتند و همینان اند که نقشی به شدت منفی علیه پیامبراسلام(ص) ایفا کردند. عبدالملک بن هشام حمیری(متوفی حوالی سال 218 هجری) در کتاب معروف خود، سیره رسول الله، دسیسه های یهودیان را علیه مسلمانان به طور مشروح بیان داشته است. به روایت او، یهودیان مستقر در شبه جزیره عربستان زمانی که گروش وسیع مردم به پیامبر(ص) را دیدند توطئه را آغاز کردند. "احبار"یهود مخالف پیامبر61 تن بودند که اسامی آنان در متن عربی کتاب ابن هشام مندرج است. از این میان دو تن، عبدالله بن سلام و مخیریق، به اسلام گرویدند. (11) "مخیریق در یهود از جمله علمای بزرگ بود و مردی توانگر بود و مال و ملک بسیار داشت. " او در جنگ احد به مصاف با کافران رفت و به شهادت رسید. (12) از میان گروه فرودست "یهودیان" نیز گروش به اسلام گزارش شده است. از جمله، اسود راعی است که "یهودی" بود و "شبانی جهودان می کرد". وی به اسلام گروید و در جنگ با کافران به شهادت رسید. (13) محیصه و حویصه نیز "یهودیان "بی چیزی بودند که به اسلام گرویدند. محیصه به خاطر اسلام دوست یهودی توطئه گر خود را، که بازرگانی متمول بود، به قتل رسانید. (14) سلام بن ابی الحقیق، "دانشمند و قاضی"یهودیان، نیز به شدت به دسیسه علیه مسلمانان اشتغال داشت و به قتل رسید. (15) کعب بن الاشرف از یهود بنی نظیر بود. او نیز به دست مسلمانان به قتل رسید(16). محتملاً کسانی چون اسود راعی و محیصه و حویصه از "یهودی شدگان" اند. یهودیان رویه "یهودی کردن"غلامان خویش را تا سده های اخیر نیز دنبال می کردند. امروزه، گروه هایی از یهودیان سیاهپوست را می شناسیم که از تبار بردگان آفریقایی یهودیان اند.
مقابله یهودیان با پیامبر اسلام(ص) از بحث و مناظره آغاز شد و سرانجام به دسیسه و جنگ کشید. اولین جنگ مسلمانان و یهودیان جنگ با یهود بنی قینقاع است، سپس جنگ با یهودیان بنی نظیر و بنی قریظه و خیبر. یهودیان در برافروختن جنگ خندق نیز نقش مهمی داشتند(17). تکاپوی یهودیان علیه اسلام تداوم یافت تا سرانجام عمر در زمان خلافت خود(634-644م.) ایشان را به طور کامل از عربستان اخراج کرد(18). به گزارش یاقوت حموی، شهرک تیماء، پس از این ماجرا و با مهاجرت یهودیان عربستان به شام پدید شد. (19)
ظهور اسلام و پیدایش آن حوزه سیاسی-فرهنگی که "جهان اسلام"نام گرفت، وضع یهودیان را دگرگون کرد و شکوفایی زندگی و فرهنگ آنان را سبب شد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم می نویسند اکنون یهودیان در یک امپراتوری واحد می زیستند که شبکه ارتباطی مشترک و مجموعه مناسبات به طور عمده همگون در آن وجود داشت. (20) دایره المعارف یهود می نویسد:
با ظهور اسلام و گسترش سریع آن از جنوب فرانسه تا هند، حیات اقتصادی یهودیان نیز دستخوش تحول اساسی شد... این انقلاب جدید سیاسی و اجتماعی-اقتصادی برای نخستین بار جوامع یهودی را که غالباً کشاورز بودند به مردمی تاجر، صراف(21) و صنعتگر بدل کرد(22).
تردیدی نیست که پیدایش تمدن اسلامی در ارتقاء وضع فرهنگی و اقتصادی یهودیان تأثیر فراوان داشت. ولی آن بخش از نوشته فوق که آغاز اشتغال یهودیان به "تجارت" و "صرافی"را از زمان زیست ایشان در فضای اسلامی می داند قابل قبول نیست. دایره المعارف یهود در جای دیگر می نویسد: قرآن نخستین مأخذی است که اشتغال یهودیان به رباخواری را مطرح ساخته است. (23)
پیشینه اشتغال یهودیان به رباخواری بسیار کهن است. در "عهد عتیق" رباخواری به عنوان حرفه کنعانی ها(فنیقی ها) ذکر شده است. (24) این روش انباشت و تکاثر ثروت میراثی فنیقی بود که به وسیله یهودیان جذب شد. از آن پس ایشان به حاملان اصلی این شیوه مبادله پولی بدل گردیدند تا بدانجا که رباخواری به عنوان یک حرفه کاملاً "یهودی"شناخته می شد. در "سفر خروج" خواسته شده که در پرداخت "پول نقد" به "فقرای بنی اسرائیل" با ایشان به سان "رباخواران"سلوک نشود و بهره دریافت نگردد. (25) در "سفر تثنیه"به صراحت رباخواری در میان بنی اسرائیل ممنوع ولی در رابطه با بیگانگان مجاز شمرده شده است:
غریب را می توانی به سود قرض بدهی، اما برادر خود را به سود قرض مده(26).
این بیانگر رواج رباخواری در میان بنی اسرائیل از ازمنه کهن است.
در سال 1893 میلادی بقایای بایگانی یک خانواده یهودی ساکن شهر نیپور(27) بین النهرین به وسیله آمریکایی ها کشف شد. بیش از 700 سند به دست آمده در این کاوش نشان می دهد که خانواده فوق، به نام "پسران موراشو"(28)، در سال های 455-403 پیش از میلاد، یعنی در دوران اردشیر اول و داریوش دوم هخامنشی، "به شکلی گسترده" به عملیات مالی مبتنی بر ربا اشتغال داشته اند. (29) مشارکت فعال یهودیان اسکندریه در عملیات تجاری و صرافی کاملاً روشن است. پیشتر درباره خاندان فیلو اسکندرانی سخن گفته ایم. یادآوری می شود که نام برادر فیلو به عنوان بزرگ ترین صراف اسکندریه در سده اول میلادی به ثبت رسیده است. اهمیت الیگارشی تجاری-مالی اسکندریه در حوالی ظهور عیسی مسیح(ع) چنان بود که خاندان سلطنتی هیرود با آن وصلت نمود. می دانیم که در زمان شاپور اول ساسانی شموئیل، حاخام بزرگ یهودیان بین النهرین، فتوایی صادر کرد و طبق آن دادن پول به عنوان ربا به سایر یهودیان را ممنوع کرد. (30) این نشان می دهد که در نخستین سال های تأسیس دولت ساسانی نیز رباخواری یهودی، حتی در میان خود یهودیان، رواج گسترده داشته است.
ظهور اسلام و احکام صریح قرآن در ممنوعیت ربا مانعی جدی در راه رباخواری یهودی پدید ساخت. به نوشته دایره المعارف یهود، "ربا" در اسلام دارای مفهومی مشخص تر از "ربیت"(31) یهودی و "یوزورا"ی(32) مسیحی است. (33) لذا، گریز از این ممنوعیت به سادگی امکان نداشت. در نتیجه، در سده های نخستین اسلامی یهودیان رباخوار به طور عمده به تجارت جهانی روی آوردند. معهذا، به تدریج و از سده سوم هجری/ نهم میلادی یهودیان مستقر در سرزمین های اسلامی شکل جدیدی از رباخواری را وضع کردند و آن سرمایه گذاری مالی در عملیات تجاری بود. برخی از این مشارکت ها ظاهری بود و تنها پوششی تلقی می شد برای گریز از قوانین اسلامی منع رباخواری(34). یهودی پولی به تاجر می داد و بدون توجه به ضرر یا سود آن، در پایان معامله، مبلغ توافق شده ای سود دریافت می کرد(35). این روش به تدریج شایع شد و در سده چهارم هجری/ دهم میلادی رباخواری پوشیده و غیررسمی را در میان مسلمانان به طور کامل رواج داد. در این زمان در بغداد، مرکز خلافت عباسی، رباخواران بزرگ یهودی پدید شدند چون یوسف بن فیناس، هارون بن عمرام و به ویژه نتیرا. کار آنان چنان بالا گرفت که حتی در ازای بهره وام های کلان به خلفای عباسی می پرداختند. (36)
درباره پیوند کهن یهودیان با تجارت نیز پیشتر سخن گفته ایم.
یهودا ناسی مقتدر با کشتی های خود به تجارت اشتغال داشت و گفتیم که گروش هلنا، ملکه ادیابن، به یهودیت به دلیل تبلیغ یک تاجر ثروتمند یهودی به نام انانیاس بود. ادعای دایره المعارف یهود دال بر انتساب مبداء صرافی و تجارت یهودیان به دوره اسلامی عجیب است. شاید منظور آن باشد که پیشینه غیرافتخار آمیز اشتغال یهودیان به تجارت جهانی برده و رباخواری، که در تاریخ اروپا به عنوان دو حرفه کاملاً یهودی شناخته می شود، به دوران اسلامی وصل شود و بدینسان حرفه ای "جدید" و "اکتسابی" قلم رود. در طول سده های گذشته، یهودیان بارها به دلیل نقش شان در اسارت و فروش بردگان اروپایی و نیز در ترویج رباخواری در این قاره مورد اتهام اروپاییان قرار گرفته اند.
در دوران پس از اسلام، حوزه های سورا و پامبدیتا همچنان مراکز اصلی سیاسی و دینی یهودیان به شمار می رفت و "گائون ها"(روسای حوزه های فوق) رهبری دینی یهودیان را به دست داشتند.
ریاست حوزه های سورا و پامبدیتا در شش یا هفت خاندان موروثی بود. برخی از اینان خود را از "خاندان داوودی" می خواندند. برای نمونه، خاندان شریرا، که از مقتدرترین خاندان های حاخامی این عصر بود، تبار خود را به داوود می رسانید. "گائون"ها مفسرین و مدرسین تلمود بودند، مقامات عالی قضایی یهود به شمار می رفتند و در اجتماعات خود به پرسش های ارسالی یهودیان از سراسر جهان پاسخ می دادند. حاخام های بزرگ دوره "گائونی"، که تا سده یازدهم میلادی امتداد دارد، عبارتند از: یهودایی(37)، عمرام(38)، سعدیه(39)، شریرا(40)، شموئیل بن حفنی(41) و حی(42). در این دوران "شورای سنهدرین" نیز همچنان حضور داشت. (43)
از زمان خلافت هشام بن عبدالملک تا اوایل دوران منصور عباسی، سلیمان بن حسدای(44)، نواده بوستان، "شاه داوودی"یهودیان(115-142ق/ 733-759م.) بود. او که خود حاخامی متنفذ به شمار می رفت بر رؤسای حوزه های سورا و پامبدیتا و امور یهودیان سیطره کامل داشت(45). با احداث شهر بغداد به وسیله منصور و استقرار مرکز خلافت عباسی در آن(145ق/762م.) بسیاری از یهودیان به این شهر مهاجرت کردند و به تدریج "شاه داوودی"نیز در بغداد مستقر شد.
در سده دوم هجری/ سده هشتم میلادی حاکمیت مقتدرانه الیگارشی حاخامی اعتراض یهودیان تهیدست را برانگیخت و جنبشی نیرومند را بر ضد ایشان پدید ساخت. رهبری این جنبش با عنان بن داوود، برادرزاده سلیمان بن حسدای بود.
عنان در حوالی سال های 135-159ق/754-775م، مقارن با خلافت منصور عباسی، می زیست و ساکن بغداد بود. پیروان او در آغاز به "عنانیه"شهرت داشتند و سپس "قرائیون"(46) نام گرفتند. یهودیان به آنان "بنی مخرا" یا "بیله مخرا"(47) (طایفه مخرا) می گفتند. "مخرا" به معنی "کتاب مقدس" است. علت آن است که ایشان تنها منبع شناخت و سلوک دینی را متون اصیل و اولیه دینی می دانستند و منکر سنن شفاهی بودند که به وسیله حاخامیم یهودی در سده های اخیر رواج یافته بود. (48)
طبق مندرجات منابع قرائی، حاخام ها ابتدا کوشیدند تا عنان را با خود همراه کنند ولی موفق نشدند. سپس، عنان به دستور منصور(قاعدتاً با دسیسه سران یهودی) زندانی شد. ابوحنیفه او را راهنمایی کرد که در برابر خلیفه از تشابه عقاید خود با اسلام سخن گوید و بدینسان بخشوده شد. (49) در واقع، عنان برخی نظریات خود را از اسلام گرفت و ظاهراً از ابوحنیفه متأثر بود. او به ویژه مخالفتی شدید با نظام بسته اجتماعی یهودی و منع رابطه با غیریهودیان ابراز می داشت. (50)
در نیمه دوم سده نهم میلادی، مکتب عنان به وسیله بنیامین بن موسی نهاوندی به صورت یک فرقه متنفذ درآمد. نقش او در این فرقه تا بدانجاست که در منابع عربی از آن به عنوان "اصحاب عنان و بنیامین"یاد می شود. (51) یکی از اقدامات بنیامین نهاوندی پیراستن مفهوم خداوند از موهومات انسانگونه پنداری(52) رایج در میان یهودیان و ارائه یک مفهوم انتزاعی از خداوند بود. (53)
در سده های هشتم تا یازدهم میلادی، کانون تکاپوی قرائیون در شبه جزیره عربستان بود و از آن پس در میان یهودیان آسیای صغیر نیز گسترش یافت. قرائیون تا زمان پیدایش جنبش اروپایی"هاسکالا" در سده نوزدهم میلادی جدی ترین تهدید برای الیگارشی حاخامی در میان یهودیان به شمار می رفتند. دایره المعارف یهود عمده ترین علت پیدایش جنبش قرائیون را "ظهور و گسترش اسلام و تبدیل آن به یک دین جهانی و وخامت وضع اجتماعی و اقتصادی طبقات تهیدست یهودی"ذکر کرده است. (54)
درباره روش های خشن الیگارشی زرسالار یهودی در سرکوب قرائیون در آینده سخن خواهیم گفت.
در سال 210ق/ 825م، مأمون، خلیفه عباسی(198-218ق/ 813-833م.)، طی فرمانی به اقلیت های دینی مسیحی، یهودی و زرتشتی در اداره امور داخلی شان خودمختاری اعطا کرد. در نتیجه، ریاست "شاهان داوودی"بر یهودیان به رسمیت شناخته شد. مأمون، به رغم یهودیان، فرقه قرائی را نیز به رسمیت شناخت و به روسای آن منصب "ناسی گری"طایفه شان را اعطا کرد. در زمان مأمون، اسحاق اشکوی بن موسی(55)، "شاه داوودی"یهودیان، درگذشت و میان دو تن از "شاهزادگان داوودی"بر سر تصدی این سمت نزاع درگرفت. حاخام های یهودی نیز به دو گروه رقیب تقسیم شدند. سرانجام، حکمیت به نزد مأمون بردند و با فرمان خلیفه، داوود بن یهودا(56) به ریاست یهودیان(820-857) منصوب شد. (57)
سرآغاز ایجاد شبکه جهانی تجاری یهودیان پس از اسلام به اواخر سده دوم هجری/ سده هشتم میلادی می رسد.
در سال 797میلادی شارلمانی(58)، شاه فرانک ها و امپراتور بعدی"روم مقدس"، دو سفیر به دربار هارون الرشید، خلیفه عباسی(170-193ق/786-809م.) اعزام داشت. می دانیم که یک تاجر یهودی به نام اسحاق(59) راهنما و مترجم آنان بود و با ایشان به اروپا بازگشت. (60) اسحاق در بازگشت هدایای گرانقیمتی، از جمله یک فیل، از سوی خلیفه برای امپراتور اروپا برد. این نخستین گزارش از حضور یهودیان در سرزمین آلمان است. گفته می شود یک حاخام یهودی، به نام ماکیر(61)، برای تأسیس یک حوزه یهودی در بندر ناربون(62) (جنوب فرانسه) با وی به اروپا رفت. (63) به نوشته واسیلی بارتولد، مناسبات تجاری مملکت شارلمانی با سرزمین های اسلامی، "به تقریب دربست در اختیار یهودیان بود. به طوری که می دانیم یهودیان در قلمرو دولت شارلمانی، که منافع بازرگانی را بسیار ارج می نهاد، از امتیازات بزرگی برخوردار بوده اند. "(64)
در سده سوم هجری/ نهم میلادی حضور یهودیان در اروپا اوج گرفت و برخی حکمرانان اروپا به تجارت برده، که در این زمان عرصه اصلی تکاپوی یهودیان بود، به عنوان منبعی برای کسب درآمد علاقه نشان دادند. (65) آنان فروش اتباع خویش را بهترین وسیله برای پرداخت بهای کالاهای گرانقیمتی که یهودیان از شرق می آوردند شناختند. (66) لویی اول، پسر شارلمانی و امپراتور فرانک ها(814-840)، در سال 825 میلادی به یهودیان اجازه داد تا بردگان خارجی را به سرزمین او وارد کنند و بفروشند. (67) این شاه فرانک به "لویی پرهیزکار"شهرت داشت ولی به رغم نامش سخت قسی بود.
بدینسان، در سده نهم میلادی بنادر ایتالیا به کانون مهم تجارت یهودی برده بدل شد و محل استقرار و تکاپوی گسترده تجار یهودی. تجارت یهودی برده چنان بی رحمانه بود که آگوبار(68)، اسقف لیون(814-840)، را به اعتراض واداشت. اگوبار فعالیتی سخت را آغاز کرد. او شش رساله علیه یهودیان نوشت که دو تای آن به فروش بردگان، به ویژه کودکان مسیحی، به وسیله یهودیان اختصاص داشت و عنوان یکی چنین بود:" درباره ضرورت اجتناب از همکاری با یهودیان". او عرایضی به امپراتور "پرهیزکار"نوشت که بی حاصل بود. دفاع آگوبار تنها از بردگان مسیحی نبود؛ او درباره بی پناهی بردگان غیرمسیحی نیز مطالبی نوشت و خواستار حمایت کلیسا از آنها شد. آگوبار می گفت یهودیان در زیر پوشش "کتاب مقدس" سنن قومی خود را ادامه می دهند. (69)
ابراهیم بن یعقوب یهودی در سفرنامه اش از حضور تجار یهودی برده در سال 970 میلادی در شهر پراگ خبر داده است. آدالبرت(70)، اسقف پراگ، نیز کوشید تا تعدادی از بردگان را از یک تاجر یهودی بخرد و آزاد کند و چون موفق نشد در سال 988 میلادی از سمت خود استعفا داد. در سال 1004 میلادی، در تعرفه گمرکی شهر کوبلنز(71) (غرب آلمان) نام تجار یهودی برده وارد شده است. در سال 1085میلادی یکی از اشراف لهستانی در شهر سیلسیا(72) تعدادی برده را از یک یهودی خرید و آزاد کرد و به این دلیل مورد تقدیر کلیسا قرار گرفت. (73)
فقه تلمودی برده داری را مجاز می شمرد و بردگان را به دو گروه "بردگان عبرانی" و "بردگان کنعانی"تقسیم می کند.
منبع برده شدن یک "عبرانی"(بنی اسرائیلی) از دو طریق است: مرد عبرانی که به جرم سرقت به بردگی محکوم می شود و مرد بینوایی که خود را به عنوان برده می فروشد. یک پدر عبرانی می تواند دختر زیر 12 سال خود را بفروشد. این بردگان "اود اوری"(74) (عبد عبرانی) نامیده می شوند. (75) گفتیم که سرآغاز بردگی اعضای قبایل بنی اسرائیل به وسیله یهودیان به زمان انهدام دولت قبایل ده گانه شمالی به وسیله امپراتوری آشور و با همدستی دولت یهود می رسد.
مفهوم فقهی"عبد کنعانی" به" کنعانی ها"اختصاص ندارد و به معنای تمامی بردگان غیرعبرانی است. این بردگان را از سه طریق می توان تملک کرد: خرید نقدی، خرید از طریق قباله، تملک به مدت سه سال مشروط بر اینکه کس دیگری ادعای مالکیت او را نکند. بعدها، دو مورد دیگر نیز به فقه یهودی افزوده شد: معاوضه و تصرف(76).
در فقه یهودی بحث مفصلی وجود دارد در این باره که آیا برده جزء اموال منقول است یا غیرمنقول(77). این بحث واجد اهمیت جدی است و نشان می دهد که برده در نزد یهودیان "غلام خانگی"نبوده بلکه از ابزار مهم تولید به شمار می رفته است. در واقع، در فقه یهودی، برده در ردیف سایر ابزار تولید، یکی از "وسایل استحصال"است. بحث فوق بدین معناست که با فروش مِلک آیا فروشنده حق دارد برده خود را به همراه خویش به محل دیگر انتقال دهد یا او باید به ملکیت مالک جدید درآید.
در سده سوم هجری/ نهم میلادی، ابن خردادبه تکاپوی یهودیان را در راذان(78)، در حوالی مداین، چنین توصیف کرده است:
اینان یهودیانی هستند که زبان های عربی و فارسی و رومی و فرنگی و اندلسی و صقلبی[ترکی] را صحبت می کنند؛ و از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق صحراها و دریاها را درمی نوردند. و از مغرب بردگان و کنیزان و غلام بچگان[زیبارو] و پارچه های ابریشمی و پوست خز و چرم و پوست سمور و شمشیرها می آورند. و از فرنگستان در دریای غربی سوار کشتی می شوند و به فََرَما پیاده می گردند؛ و کالاهای بازرگانی خود را به دریای قلزم[ بحر احمر] می برند... پس از آن به سوی دریای شرقی سوار کشتی شده، از قلزم به جار و جده و از آنجا به سند و هند و چین می گذرند. از چین مشک و عود و کافور و دارچین و غیره می آورند. آنچه را از آن نواحی آورده اند به دریای قلزم وارد کرده، پس از آن به فَرَما می رسانند. سپس به سوی دریای غربی سوار کشتی می شوند، گاهی امتعه خود را به قسطنطنیه می برند و آنها را به رومیان می فروشند و گاه به سرزمین فرنگ در دریای غربی می برند و در آنجا می فروشند. پس از آن به انطاکیه مراجعت می کنند و از راه زمین پس از طی سه مرحله به جابیه می رسند. پس از آن در فرات سوار کشتی می شوند و به بغداد می آیند. از بغداد با کشتی از راه دجله به ابله می رسند و از ابله به سوی عمان و سند و هند و چین حرکت می کنند. تمام این راه ها به یکدیگر متصل اند(79).
تصویر فوق، شکل گیری شبکه تجارت جهانی یهود را در این زمان به روشنی نشان می دهد.
این شبکه بازتاب فعالیت کانون بسیار ثروتمند و متنفذی است که در این زمان در بغداد شکل گرفته و در رأس آن یوسف بن فیناس(80) (متوفی قبل از 928میلادی)، هارون بن عمرام(81) و نتیرا(82) (متوفی 916میلادی) جای دارند. نتیرا داماد یوسف بن فیناس است و یوسف شریک هارون. این سه از نیمه دوم سده سوم هجری/ نهم میلادی به صرافان دولتی خلفای عباسی و خاندان های اشرافی بغداد بدل شدند. سایر تجار و صرافان یهودی نیز به شراکت با آنها پرداختند و بدینسان بزرگترین کانون مالی/ تجاری جهان آن روز را بنیان نهادند. دوران ده ساله خلافت المعتضد(279-289ق/ 892-902م.) اوج اقتدار نتیرا در دربار عباسی به شمار می رود. پس از او پسرانش، سهل و اسحاق، جانشین پدر شدند. (83)
در زمان معتضد، به تبع نفوذی که یهودیان در دستگاه خلافت عباسی به دست آوردند، دو حوزه سورا و پامبدیتا نیز به بغداد منتقل شدند. (84) از این پس، تا اقتدار الیگارشی، زرسالار یهودی در اسپانیا، بغداد مرکز سیاسی و دینی و اقتصادی یهودیان جهان به شمار می رفت. به نوشته دیوید ساسون، از سده دهم میلادی بغداد "مهم ترین مرکز سیاسی و فرهنگی دنیای یهود"بود(85). یهودیان در محله ای جداگانه می زیستند که به "دارالیهود" شهرت داشت. (86)
در اوایل سده دهم میلادی، بر سر درآمد موقوفات حوزه پامبدیتا در خراسان میان سران یهودی نزاعی سخت درگرفت. سران یهودی به دو گروه تقسیم شدند. در یکسو اوکبا(87) "شاه داوودی"(900-915م.) قرار داشت و در سوی دیگر کوهن زادق(88) رئیس حوزه پامبدیتا. سه زرسالار یهودی بغداد(یوسف بن فیناس، هارون بن عمرام و نتیرا) به حمایت از زادق برخاستند و با اعمال نفوذ آنان المقتدر، خلیفه عباسی(295-320ق/908-932م.) اوکبا را به کرمانشاه تبعید کرد. منصب "شاه داوودی" چند سال خالی بود تا سرانجام داوود بن ذکایی(89)، برادرزاده اوکبا، در آن جای گرفت(918-940م.) او رئیسی مقتدر بود و توانست سلطه خود را بر روسای حوزه های سورا و پامبدیتا برقرار کند. (90)
داوود بن ذکایی با سعدیه بن یوسف گائون(91) (882-942م.) معاصر است.
سعدیه را بزرگترین حاخام و اندیشمند یهودی عصر "گائونی"می شناسند. او در مصر به دنیا آمد. در فلسطین تحصیل کرد. در سال 310ق/ 922م. به بغداد رفت و ریاست حوزه پامبدیتا را به دست گرفت. در این زمان با سهل بن نتیرا(92)، زرسالار بزرگ یهودی بغداد، رابطه نزدیک برقرار نمود و سمت معلمی او را به دست گرفت. شش سال بعد، داوود بن ذکایی سعدیه را به ریاست حوزه مهم سورا منصوب کرد.
زندگینامه سعدیه او را مردی جاه طلب و دسیسه گر می شناساند. به همین دلیل، ذکایی در زمان انتصابش از او تعهد گرفت که "از اطاعتش سرنپیچد، علیه اش توطئه نکند، کس دیگر را به عنوان "شاه داوودی" به رسمیت نشناسد و با دشمنانش همراهی ننماید. " معهذا، سعدیه آرام نماند و از اطاعت داوود بن ذکایی سرپیچید. "شاه داوودی" او را از سمتش معزول کرد و حاخام دیگری را در ریاست حوزه سورا گمارد. سعدیه نیز با اتکاء به حمایت سهل بن نتیرا و زرسالاران بغداد با صدور فتوایی داوود را از ریاست یهودیان معزول نمود و برادر او را در سمت "شاه داوودی" منصوب کرد. اختلاف بالا گرفت و سرانجام کار به حکمیت علی بن عیسی، وزیر خلیفه عباسی، کشید. در سال 326ق/937م. در حضور علی بن عیسی توافقنامه ای میان طرفین به امضا رسید. پس از این حادثه، داوود بن ذکایی به مقامی شامخ در دربار المقتدر منصوب شد، خلیفه در برابر دشمنانش به حمایت از او پرداخت و به وی در گردآوری مالیات از اتباعش یاری رسانید. (93)
از سعدیه گائون نامه هایی موجود است که به روسای جوامع یهودی آلمان و اندلس (اسپانیا) نگاشته است. لحن این مکاتبات بسیار آمرانه و مقتدرانه است و با خطاب "فرزندان اسرائیل"آغاز می شود. او در این نامه ها اقتدار مرکزیت بغداد را به رخ می کشد و بر جایگاه رهبری دینی خود تأکید می کند. محتمل می دانند که او نامه هایی مشابه به سایر جوامع یهودی جهان نیز نگاشته است که در دست نیست. سعدیه در این نامه ها از اعضای خاندان های زرسالار هارون و نتیرا با عنوان محترمانه "پسران مر راو نتیرا و مر راو هارون"، یاد می کند و می افزاید که آنان کمک می کنند تا هر درخواستی که وی دارد توسط حکومت برآورده شود. (94)
مطالب پیشگفته چهار نکته را روشن می کند:
1-تا سده دهم میلادی الیگارشی یهودی مستقر در بغداد با اقتدار تمام رهبری سایر جوامع یهودی را به دست داشت. به عبارت دیگر، یهودیان در سراسر جهان از یک مرکزیت واحد و ساختار منسجم برخوردار بودند.
2-از اواخر سده سوم هجری/ نهم میلادی(از زمان خلافت المعتضد) یهودیان به جایگاهی مهم در اقتصاد و سیاست خلافت عباسی دست یافتند.
3- از سده سوم هجری/ نهم میلادی یک الیگارشی زرسالار یهودی در بغداد شکل گرفت که به عملیات تجاری گسترده، در سطح جهانی، اشتغال داشت و یک کانون قدرتمند مالی(بانکی) به شمار می رفت. دستگاه دولتی(خلافت عباسی) برای تأمین نقدینگی خود به این کانون نیازمند بود و به تبع آن زرسالاران یهودی از قدرت سیاسی فراوان برخوردار بودند.
4-این زرسالاری به رغم پیوند با ساختار سیاسی و دینی یهودیت جدید، نه تنها از استقلال برخوردار بود بلکه بر "رش گلوتا"(شاه داوودی) و "گائون"(رهبری دینی) یهودیان نیز سیطره کامل داشت. به عبارت دیگر، رهبری واقعی یهودیان با او بود.
از اواخر سده دهم میلادی و همپای تجزیه خلافت عباسی، شاخه های "خاندان داوودی"در تمامی دولت های مستقلی که به پا می شد استقرار می یافت و ریاست جوامع یهودی این کشورها را به دست می گرفت. آنان، چون بغداد، کارکرد اداره امور سیاسی و قضایی، گردآوری عشریه برای "دولت در مهاجرت" یهود و نمایندگی یهودیان را در نزد دولت های میزبان به دست داشتند. این روسا "ناسی" و در برخی مناطق، چون مصر و یمن و غرناطه، "نقید"نامیده می شدند.
در سده دوازدهم میلادی "نقید" یهودیان یمن از سوی "شاه داوودی" مستقر در بغداد و حاخام های مستقر در بیت المقدس منصوب می شد و از اعضای "خاندان داوود"بود. (95)
شاخه "خاندان داوود"مستقر در فلسطین از تبار زوترا بود؛ همان کسی که در زمان قباد ساسانی در ماحوزا " سلطنت مستقل یهود" به پا کرد. اعقاب زوترا شاخه "شاهزادگان داوودی"مستقر در فلسطین را بنیاد نهادند. (96) یکی از دودمان های "داوودی"فلسطین خاندان کوهن بود که بسیاری از آنان به ریاست یهودیان منطقه رسیدند. (97)
در نیمه دوم سده چهارم هجری/ دهم میلادی "شاهزادگان داوودی" در تونس و مصر نیز مستقر شدند.
در این زمان فردی به نام ابوالفرج یعقوب بن خلیس(98) (318-318ق/930-991م.) را در دستگاه خلفای فاطمی، که در آغاز در تونس مستقر بود، می یابیم. او یک یهودی جدیدالاسلام است و امور مالی دربار خلفای فاطمی را سامان می داد. دایره المعارف یهود می نویسد ابن خلیس خلفای فاطمی را به اشغال مصر تحریک کرد و اطلاعات ارزشمندی درباره وضع این کشور در اختیارشان گذارد. او پس از اشغال مصر(358ق./ 968م.) و استقرار خلافت فاطمی در این سرزمین به عنوان مسئول گردآوری مالیات منصوب شد. ابن خلیس در سال 367ق/977م. به وزارت رسید. (99)
همزمان با اقتدار ابن خلیس یک یهودی به نام موسی بن الیازار(پالتیل) (100) (متوفی 365ق/975م.) به عنوان طبیب و منجم به دستگاه خلفای فاطمی راه یافت و به زودی به چهره ای مقتدر بدل شد. او، که با ابن خلیس رابطه نزدیک داشت، به عنوان" واسطه"دربار فاطمی شناخته می شد، در امور نظامی دخالت داشت و "نقید" یهودیان مصر بود. فرزندان پالتیل تا چهار نسل پزشکان خلفای فاطمی بودند. (101) در نیمه دوم سده دهم میلادی یکی از پسران نتیرا، زرسالار بزرگ بغداد، به نام یوسف بن نتیرا، از روسای یهودیان فسطاط بود. (102)
برخی خلفای فاطمی مصر، چون المستنصر(427-487ق./1036-1094م.) با "شاهزادگان داوودی"سلوکی محترمانه داشتند. خاندان لوی(هالوی) (103) از این گروه اند که از اواخر سده دوازدهم میلادی بسیاری از آنان به ریاست یهودیان مصر رسیدند. (104)
افول خلافت عباسی در بغداد و کاهش ثروت و اهمیت سیاسی یهودیان بین النهرین و در مقابل شکوفایی یهودیان در اندلس سبب شد که به تدریج و به شکلی طبیعی مرکز دینی و سیاسی یهودیان به شبه جزیره ایبری انتقال یابد. در این دوران، بخش مهمی از الیگارشی حاخامی بغداد و اعضای" خاندان داوود" به اندلس مهاجرت کردند و پایه های یک الیگارشی زرسالار همبسته با الیگارشی صلیبی قاره اروپا را در شبه جزیره ایبری بنیان نهادند. در نیمه دوم سده یازدهم میلادی و مقارن با آغاز جنگ های صلیبی کانون اصلی ساختارهای سیاسی یهودیان در شبه جزیره ایبری قرار داشت.
در سده یازدهم در غرب آلمان نیز حاخام های بزرگی پدید شدند چون گرشوم بن یهودا(105) (960-1028م.) معروف به "ربنا گرشوم"، و سلیمان بن اسحاق راشی(106) (1040-1105م.) که از اقتدار فراوان برخوردار بودند. (107) این امر برای یهودیانی که به تدریج در اروپا مستقر می شدند استقلال سیاسی و قضایی به ارمغان می آورد. ولی قطعاً آنان منکر تبعیت خود از "شاه داوودی"نبودند.
در نیمه اول سده پنجم هجری/ یازدهم میلادی، حزقیا بن داوود(108) (حزقیای دوم)، "شاه داوودی"(1018-1058م.) و در عین حال حاخامی بزرگ بود. او 40 سال بر یهودیان حکومت کرد و در عین حال مرجع دینی ایشان نیز بود. (109) به نوشته دایره المعارف یهود، در زمان جنگ صلیبی اول(1096-1099م.) ریاست یهودیان اروپا همچنان با "شاه داوودی"بود(110). در این زمان "شاه داوودی"حزقیا بن داوود (حزقیای سوم) است. معهذا، بنظر می رسد که در این زمان نقش اصلی در رهبری یهودیان با الیگارشی زرسالار مستقر در اندلس بوده است.
بنیامین تودلایی در سفرنامه معروف خود وضع یهودیان بغداد را در زمان خلافت المستجد عباسی(555-566ق./1160-1170م.) توصیف کرده است. او در بغداد 40 هزار یهودی را ساکن می بیند که "با امنیت، سعادت و شرافت در سایه خلیفه بزرگ زندگی می کنند" و در میان آنان ثروتمندان فراوانی وجود دارد. بسیاری از دانشمندان و پزشکان و شاعران یهودی در دربار خلیفه حضور دارند. بغداد دارای 28 کنیسه است. کنیسه بزرگ بنایی باشکوه است با ستون هایی از سنگ مرمر که بر روی آن با طلا و نقره نقش شده. در بغداد ده حاخام بزرگ وجود دارد. آنان هر یک ریاست حوزه ای را به دست دارند و به طور تمام وقت به تدریس و امور دینی مشغول اند. حوزه اصلی مدرسه "حضرت یعقوب"نام دارد و ریاست آن با حاخام بزرگ شموئیل بن علی(111) است. "او یک لاوی است و تبارش به موسی، آموزگار ما، می رسد. "(شموئیل بن علی، از خاندان لوی، در سال های 1164-1193میلادی حاخام بزرگ یهودیان بود).
در این زمان دانیال بن حسدای چهارم(112) "شاه داوودی"(1150-1174م.) است. مسلمانان او را "سیدنا ابن داوود" خطاب می کنند. او "با اقتدار" امور یهودیان را اداره می کند. خلیفه دستور داده به هرجا وارد شود، همگان به احترامش برخیزند و به او سلام کنند. هر کس چنین نکند، مسلمان و غیرمسلمان، یکصد ضربه شلاق می خورد. "شاه داوودی" هر پنجشنبه به دیدار خلیفه می رود. در این زمان او لباس ابریشمی می پوشد؛ سوار بر اسب است و عمامه ای بزرگ بر سر دارد. فراشان در جلویش می دوند و چنین جار می زنند:"راه را برای آقای ما، سیدنا ابن داوود، باز کنید". ابتدا دست خلیفه را می بوسد. سپس خلیفه از جای برمی خیزد و وی را در تختی در کنار خویش جای می دهد.
دانیال بن حسدای بر تمامی یهودیان عراق و ایران و خراسان و یمن و دیار بکر و سکنه کوه آرارات(ارمنستان و گرجستان) و آلان و ترکستان و گرگان و ساکنین کناره رود جیحون تا سمرقند و تبت و هند ریاست دارد و یهودیان از همه جا با تحف و هدایا نزدش می روند. باغ های فراوان دارد و میراث بزرگی از پدرانش به او رسیده است. هر ساله تجار و مغازه داران یهودی بغداد مالیاتی به مبلغ 200 هزار دینار طلا به او می دهند و این غیر از درآمد او از سایر مناطق است. (113)
در سده ششم هجری/ دوازدهم میلادی، مهم ترین شهرهای یهودی نشین در جهان اسلام عبارت بودند از بغداد، کوفه، بصره(عراق)، قاهره، فسطاط، اسکندریه(مصر)، فاس (مغرب)، قرطبه و طلیطله(اندلس).
اسناد مکشوفه در کنیسه قدیمی قاهره در سال های اخیر توجه پژوهشگران را به خود معطوف ساخته است. این اسناد، که در سال 1973 به وسیله دانشگاه پرینستون آمریکا منتشر شد، مجموعه ای است از نامه های تجار یهودی در سده های پنجم تا هفتم هجری/ یازدهم تا سیزدهم میلادی. این اسناد بیانگر فعالیت یک شبکه بسیار متنفذ تجارت بین المللی از یهودیان است که در تمامی مراکز مهم تجاری جهان آن روز-در گرداگرد دریای مدیترانه، یمن و جنوب شبه جزیره عربستان، ایران و خلیج فارس و سواحل هند- در تکاپو بود و به تجارت همه نوع کالا، از وسایل مصرفی تا طلا و نقره و گوسفند و برده، اشتغال داشت. یکی از این تجار ابن حوقل(یوسف بن یعقوب)، ساکن فسطاط، است. (114) او در اواخر سده دهم و اوایل سده یازدهم میلادی می زیست و زرسالاری چنان بزرگ بود که گویتین، محقق دانشگاه پرینستون، او را "شاهزاده تجاری"(115) می خواند. (116)
هلاکو خان مغول در زمان حمله به بغداد و پایان دادن به خلافت عباسی(656ق/1258م.) با یهودیان بغداد و "شاه داوودی" که در این زمان شموئیل بن داوود(1240-1270م.) بود، سلوکی خصمانه نداشت. جامعه یهودی بغداد به فعالیت خود ادامه داد و "شاه داوودی" حتی وضعی بهتر از گذشته یافت. (117)
پس از مرگ شموئیل بن داوود، "شاه داوودی" یهود دیگر در بغداد مستقر نیست. معهذا، در همین دوران روسای یهودیان شبه جزیره ایبری را می شناسیم که خود را "شاهزاده داوودی"می خوانند و در مقام ریاست یهودیان جای دارند. در واقع، در این زمان مدتها از انتقال نهادهای تعیین کننده رهبری جامعه جهانی یهود به اندلس می گذشت.
پی نوشت ها :
1. Hisdai ibn Bustanai
2. ibid, vol. 4, p. 1537;vol. 6, p. 1026
3. ibid, vol. 3, p. 923
4. Mar bar Huna
5. Hanina
6. ibid, vol. 7, p. 319
7. R. Isaac
8. ibid, vol. 13, p. 1385
9. ibid, vol. 8, p. 656
10. یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی، معجم البلدان، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1990میلادی، ج2، ص 78.
11. ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران: خوارزمی، چاپ اول، 1360، ج1، صص 491 -492.
12. همان مأخذ، صص 495-496.
13. همان مأخذ، ج2، صص 837-838.
14. همان مأخذ، صص 643-644.
15. همان مأخذ، صص 766-768
16. همان مأخذ، صص 635-642.
17. همان مأخذ، صص 631-634، 713-718، 727-729، 749 -758، 820 -828.
18. همان مأخذ، صص 845-846.
19. یاقوت حموی، همان مأخذ.
20. Ben-Sasson, ibid, p. 393
21. moneylender
22. Judaica, vol. 16, p. 1278
23. ibid, vol. 12, p. 247
24. ibid, p. 245
25. سفر خروج، 25/22.
26. سفر تثنیه، 23/ 19-20.
27. Nippur
28. Murashu
29. ibid, pp. 253, 529-530
30. ibid, vol. 14, pp. 786-787
31. ribbit
32. usura
33. ibid
34. ibid, vol. 12, pp. 253-254.
35. ibid, vol. 16, p. 1282.
36. ibid, vol. 12, pp. 254, 999-1000
37. Yehudai
38. Amram
39. Saadiah
40. Sherira
41. Samuel ibn Hophni
42. Hai
43. ibid, vol. 7, pp. 315-316
44. Solomon ibn Hisdai
45. ibid, vol. 6, p. 1028
46. Karaites
47. Mikra
48. ibid, vol. 10, p. 761-762
49. ibid, vol. 2, p. 920
50. ibid, vol. 10, p. 765
51. ibid, p. 767
52. Anthropomorphism
53. ibid, p. 768
54. ibid, p. 764
55. Isaac Iskoi b. Moses
56. David b. Judah
57. ibid, vol. 6, p. 1028
58. Charlemagne
59. Isaac
60. ibid, vol. 15, p. 1297
61. Machir
62. Narbonne
63. ibid, vol. 9, p. 8
64. واسیلی بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ترجمه کریم کشاورز، تهران:امیرکبیر، 1358، صص 237-238. درباره سفارت اسحاق یهودی بنگرید به مأخذ فوق، صص 231-263.
65. ibid, vol. 8, p. 662
66. ibid, vol. 14, p. 1660
67. ibid, p. 1661
68. Agobard of Lyons
69. ibid, vol. 2, pp. 371-372
70. Adalbert
71. Koblenz
72. Silesia
73. ibid, vol. 14, p. 1662
74. eved Ivri
75. ibid, p. 1657
76. ibid, pp. 1657-1658
77. ibid
78. Radaniya
79. ابن خردادبه، المسالک و الممالک، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: مترجم، 1370، صص 128-129.
80. Joseph ibn Phinehas
81. Aaron ibn Amram
82. Netira
83. ibid, vol. 2, p. 9;vol. 12, pp. 999-1000
84. ibid, vol. 4, p. 86;vol. 13, p. 1385;vol. 15, p. 522.
85. David Solomon Sasson, A History of the Jews in Baghdad, London:Solomon D. Sasson, 1949, p. 41
86. Judaica, vol. 4, p. 86
87. Ukba
88. Kohen Zadek
89. David ibn Zakkai
90. ibid, vol. 6, p. 1029
91. Saadiah ibn Joseph Gaon
92. Sahl ibn Netira
93. ibid, vol. 6, p. 1029;vol. 12, pp. 999-1000;vol. 14, pp. 543-546
94. ibid, vol. 8, p. 664;vol. 14, p. 546
95. ibid, vol. 6, p. 1032
96. ibid, p. 1032
97. ibid, p. 1033
98. Yaqub ibn Killis
99. ibid, vol. 8, pp. 1188
100. Muas ibn Aleazar(Paltiel)
101. ibid, vol. 13, pp. 49-50
102. ibid, vol. 12, p. 1000
103. Ha-Levi
104. ibid, vol. 6, p. 1033
105. Gershom b. Judah
106. Solomon b. Isaac Rashi
107. ibid, vol. 8, p. 663
108. Hezekiah b. David
109. ibid, vol. 6, p. 1029
110. ibid, vol. 8, p. 663
111. Samuel ibn Ali(Ha-Levi)
112. Daniel ibn Hisdai IV
113. Nissim Rejwan, The Jews of Iraq, London:Weidenfeld and Nicolson, 1983, pp. 101-102;Judaica, 1971, vol. 4, p. 80
حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران: بروخیم، 1339، ج3، ص 33.
114. این "ابن حوقل" با ابوالقاسم محمد بن حوقل بغدادی، مولف سفرنامه معروف(صوره الارض) یکی نیست.
115. Merchant Prince
116. S. D. Goitein[ed.], Letters of Medieval Jewish Traders, Princeton:Princeton University Press, 1973, p. 26
117. Judaica, vol. 6, p. 1033.
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390