موقعیت، اهمیت و جایگاه اتیوپی در استراتژی پیرامونی اسرائیل

سران و رهبران رژیم صهیونیستی، از ابتدای تأسیس آن، تحت پوشش شعار تبلیغاتی دفاع از امنیت و موجودیت اسرائیل و پیشگیری از هرگونه خطری که عمق استراتژیک جامعه ی صهیونی در فلسطین را تهدید می کند، اهداف توسعه
شنبه، 14 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موقعیت، اهمیت و جایگاه اتیوپی در استراتژی پیرامونی اسرائیل
موقعیت، اهمیت و جایگاه اتیوپی در استراتژی پیرامونی اسرائیل

 

نویسنده: محمد تقی تقی پور




 

سران و رهبران رژیم صهیونیستی، از ابتدای تأسیس آن، تحت پوشش شعار تبلیغاتی دفاع از امنیت و موجودیت اسرائیل و پیشگیری از هرگونه خطری که عمق استراتژیک جامعه ی صهیونی در فلسطین را تهدید می کند، اهداف توسعه طلبانه ی خود را به ویژه با ابزارهای اطلاعاتی و سیاسی دنبال کردند. این اهداف که همان «استراتژی پیرامونی اسرائیل» است از همان آغاز از سوی دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی و سیاسی اسرائیل مورد تعقیب بوده و در دستور کار و فعالیت رهبران و سران اسرائیلی قرار داشته است. رهبران و دولتمداران اسرائیلی در جهت تحقق این استراتژی، دسترسی آسان و بی مانع، به آب ها و مناطق ساحلی مدیترانه را تا کانال سوئز، دریای سرخ و تنگه باب المندب تا خلیج عدن و اقیانوس هند، شامل همه ی سواحل آبی کشور لیبی، مصر، سودان، اریتره، اتیوپی، کنیا، جیبوتی و سومالی و... در دستور و برنامه های خود قرار دادند و دنبال کردند. اجرا و تعقیب این برنامه ایجاب می کرد اسرائیلی ها پایگاه ها و ایستگاه های سیاسی و اطلاعاتی ویژه ی خود را در کشورهای همجوار و همسایه ی مناطق و سرزمین های پیرمونی ایجاد و آن را تحکیم و تقویت کنند.
بن گوریون مدعی شده بود که تحکیم روابط اسرائیل با کشورهای غیر عرب پیرامون میهن عربی، می تواند سرانجام [در راستای استراتژی صهیونیسم] به تحمیل صلح منجر شود. وی اضافه کرد:

ما نمی توانیم همسایگان مان را مجبور کنیم به امضای قرارداد صلح با ما تن دهند، اما هیچ چیز بهتر از بدست آوردن دوست در کشورهای آسیا و آفریقا، نمی تواند کینه ی اعراب نسبت به ما را کاهش دهد. (1)

رهبران و تئوریسین های دیگر صهیونیست نیز همان اعترافات دیوید بن گوریون را مبنی بر استراتژی پیرامونی اسرائیل تأیید کرده اند.
عاموس بن ترنر گفته های بن گوریون را چنین تکرار می کند:

این روابط، منظور روابط همکاری با آفریقا و آسیا تکیه گاه اساسی و اصلی اسرائیل در رابطه با جهان خارج در آن سو و در بالای دیوار صوت خصومت است که اعراب پیرامون اسرائیل کشیده اند. (2)

قدرت های غربی به همان میزان در اشغال فلسطین و استقرار و اسکان یهودی های در آن سرزمین و سپس ایجاد اسرائیل و بعدها، تحکیم و تقویت و پشتیبانی از آن، نقش اساسی و عمده ایفا کردند؛ و اسرائیل را در تعقیب استراتژی پیرامونی اش نیز به طور جدی و همه جانبه یاری رساندند.
کشورهای امپریالیستی به موجودیت صهیونیستی برای انجام مأموریت و تسهیل برقراری روابط با کشورهای نوخاسته کمک شایانی کردند، از جمله، انگلستان به اسرائیل اجازه داد در کنیا و اوگاندا و غیره کنسولگری افتتاح کند. فرانسه نیز راه را برای رخنه ی اسرائیل به مستعمره های تازه استقلال یافته ی کامرون، جمهوری آفریقای مرکزی، چاد، کنگو برازاویل، داهومی، گابن، ساحل عاج، ماداگاسکار، مالی نیجر، سنگال، توگو و ولتای علیا هموار کرد. (3)
به این ترتیب، اسرائیل صرف نظر از ابزارها و اهرم های گوناگون که در اختیار داشت، با هماهنگی و همکاری قدرت های غربی، به ویژه آمریکا، درصدد انعقاد پیمان سیاسی و اطلاعاتی مشترک با تعدادی از کشورهای پیرامونی غیر عرب و وابسته به اردوگاه نظام سلطه، برآمد.
درباره ی علایق و اهداف اسرائیلی ها برای تعقیب استراتژی پیرامونی در آفریقا نوشته شده است:

گستردگی علاقه ی اسرائیل را به آفریقا در اواسط دهه ی 1960، می توان به خوبی از خلال سوابقی که بازمانده ی یکی از افسران بانفوذ دفاعی اسرائیل است دریافت. وی که اسرائیل لیُور نام دارد، در سال های 1965 و 1966 مسافرت هایی به خطه ی این متحدین تازه یافته ی کشورش داشته است. او به عنوان منشی امور نظامی لوی اشکول نخست وزیر اسرائیل خدمت می کرد. هدف نخستین سفر که طی آن آوراهام تامیر ژنرال ارتش اسرائیل نیز لیور را همراهی می کرد کنترل و ارزیابی توانایی های نظامی اسرائیل در آنجا و بررسی چگونگی پدید آوردن روابط نزدیکتر با ارتش های قاره ی سیاه بود. آن گونه که لیور بعداً خاطر نشان ساخت؛ کمک های نظامی و غیر نظامی اسرائیل به دولت های آفریقایی در آن هنگام به حداکثر مقدار خود رسیده بود. تقریباً در همه ی کشورها [در آفریقا]، اسرائیلی هایی بودند که در سیستم های نظامی و غیر نظامی به آنها یاری می کردند. (4)

به این ترتیب، علاوه بر ابزارها و اهرم های گوناگونی که اسرائیلی ها در اختیار داشتند، از نفوذ و تعامل خود با قدرت های غربی به ویژه آمریکا نیز استفاده کامل بردند. با بهره گیری از این زمینه ها و فرصت ها، آن ها درصدد انعقاد پیمان سیاسی و اطلاعاتی مشترک با تعدادی از کشورهای پیرامونی غیر عرب و وابسته به اردوگاه غرب برآمدند. ایران شاهنشاهی، ترکیه، اتیوپی و افریقای جنوبی در رأس این کشورها در آفریقا و آسیا قرار داشتند.
بارزوهر مؤلف کتاب پیامبر صلح که داستان زندگی دیوید بن گوریون است، می گوید:

اسرائیل بعد از تأسیس در سال 1948، در پی اعلام تضمین مرزهای آن توسط سه کشور امپریالیستی آمریکا و انگلستان و فرانسه به سال 1950، در سال 1951 کوشید پیمان نظامی با آمریکا و انگلستان و فرانسه - انفرادی یا دسته جمعی - تشکیل دهد و به عضویت پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) درآید. در همان اول اسرائیل سعی کرد، انجمن دفاعی با همپیمانان امیریالیسم آمریکا در منطقه ی اتیوپی و ایران و ترکیه، با تأیید و هدایت آمریکا بوجود آورد. (5)

بعد از اعلام موجودیت جمهوری متحده عرب در فوریه 1958، بن گوریون به رژیم هایی در منطقه رو آورد که امکان داشت رشد جنبش آزادی بخش ملی عرب را تهدیدی برای منافع و مطامع خود، تلقی کرده باشند. بارزوهر، اندیشه های بن گورین را در آن مرحله، چنین تصویر می کند:

اتیوپی به طور فزاینده ای از سیاست توسعه طلبانه ی جمال عبدالناصر دچار وحشت خواهد شد. ترکیه از دشمن عربی در جبهه ی جنوبی خود [عراق] بیمناک است. ایران درگیر کشمکش اقلیمی با عراق می شود. جمعیت این کشورها علاوه بر اسرائیل، بیشتر از جمعیت خاورمیانه است. لذا چرا نباید میان آنها پیمانی تشکیل شود. (6)

نویسندگان آمریکایی نیز این گونه نوشته اند:

متحدین بالقوه ای که بن گوریون در ذهن داشت ترک ها و ایرانیان بودند که از نظر موقعیت جغرافیایی برای محاصره و تنگنا گذاشتن سوریه و عراق وضعیتی ایده آل داشتند. امپراتوری باستانی اتیوپی نیز که در آفریقا هم مرز کشورهای عرب بود، چنین حالتی داشت. (7)

این پیمان های چند جانبه، علاوه بر اهداف بلند مدت، در راستای استراتژی صهیونیسم، منافع تاکتیکی و کوتاه مدت نیز برای صهیونیست ها به همراه داشتند.
هر یک از سه کشور، اتیوپی و ایران و ترکیه، در آن موقع مستقیماً وابسته به امپریالیسم آمریکا بودند. ترکیه عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و عضو پیمان مرکزی (سنتو) است. اما رژیم شاه یکی از کشورهای اساسی در پیمان سنتو و اولین تأمین کننده ی نفت اسرائیل بود. امپریالیسم، رژیم شاه را در ایران برای ایفای نقش ژاندارم در منطقه آماده می کرد. اما اتیوپی دوران امپراتور هیلا [هایله] سیلاسی به دلیل عقب ماندگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رژیم حاکم بر پایه ترکه قرون وسطی و سلسله امهری و به دلیل وجود پایگاه های آمریکایی در جزایر «دارا» [در] اتیوپی و در نتیجه درگیر بودن در جنگ با اریتره، سبب شد که هر سه رژیم در مجموع در دشمنی با جنبش آزادی بخش عرب، همسو شدند. و چون این کشورها دیواری پیرامون کشورهای اساسی [مهم] منطقه ی خاورمیانه تشکیل می دادند، ترکیه از شمال و ایران از شرق، و اتیوپی از جنوب غربی، برای تحت فشار گذاشتن کشورهای عربی ملی و درگیری با آنها به نیابت از سوی امپریالیسم به کار گرفته می شدند ترکیه و تهدیدهای سال 1957 آن علیه سوریه، ایران و دست اندازی هایش علیه عراق در پی انقلاب 1958، اتیوپی و تحت فشار گذاشتن مصر در جریان سداسوان و مجهز ساختن جیره خواران (مزدوران) در جنوب سودان به اسلحه و مهمات از جمله تهدیدات آنان بوده است. (8)
ساموئیل کاتز که خود دارای گرایشات شدید صهیونیستی است، در کتاب جاسوسان خط آتش، درباره ی جایگاه اتیوپی، ترکیه و ایران در استراتژی پیرامونی اسرائیل نوشته است:

در صحنه ی بین المللی، واحد اطلاعات نظامی [اسرائیل] در حال برقرار کردن پیوندهای محکمی با تعدادی از قدرت های دوست بود که خود را به صورت علنی و کامل نسبت به اسرائیل متعهد می ساختند؛ روابط پنهانی را با تقریباً همه ی کشورهای دیگر پدید می آوردند. در واقع از اوایل دهه ی 1950، واحد اطلاعات نظامی تحت رهبری بن گوریون، به عنوان نخست وزیر و وزیر دفاع در فعالیت های گسترده ای از کسب اطلاعات در شمال آفریقا و آسیا درگیر شده بود. استراتژی «نظریه ی پیرامون» تلاش می کرد دشمنان عمده ی اسرائیل را تحت محاصره ی متحدین اسرائیل درآورد. چنین متحدینی که باید برای رسیدن به توافق با آنها، اقدام می شد عبارت بودند از اتیوپی، که هم مرز سودان و مصر بود، ترکیه که با سوریه و لبنان هم مرز بود، و ایران که روی عراق و اردن سایه می انداخت. از آنجا که دولت های آفریقای شمالی (مراکش، الجزایر و لیبی) [در آن زمان] یا مستعمره بودند و یا تحت تسلط پادشاهان به سر می بردند، با واحد اطلاعات نظامی و موساد پیوندهای موقتی برقرار ساخته بودند. (9)

به هر روی، به دلایل، عوامل و علل متعددی، سه کشور ایران، ترکیه و اتیوپی جایگاه مهم و اساسی در استراتژی پیرامونی اسرائیل داشتند. اهمیت این جایگاه فقط به دلیل موقعیت ژئوپولتیکی و استراتژیکی آن کشورها نبود، بلکه زمینه های سیاسی دیگری نیز وجود داشت که از همه مهمتر وابستگی دولتمداران و حکام آن کشورها به اردوگاه نظام سلطه جهانی و حامیان اصلی اسرائیل بود. بهره گیری سریع و همه جانبه از این فرصت ها و موقعیت ها برای اسرائیلی ها، حیاتی و کلیدی بود. بنابراین آن ها نیز فرصت را مغتنم شمردند و بدون فوت وقت، در کنار انعقاد پیمان سه جانبه اطلاعاتی با ترکیه و ایران، که شرح آن گذشت، همزمان با اتیوپی و ایران نیز یک پیمان اطلاعاتی سه جانبه منعقد کردند. تا در کنار به خدمت گرفتن دستگاه اطلاعاتی ایران و ترکیه در یک جبهه از ایران و اتیوپی نیز در جبهه ی دیگری استفاده کنند و آن ها را در خدمت استراتژی صهیونیسم به کار گیرند.
اسرائیلی ها با حضور و نفوذ همه جانبه ی سیاسی و اطلاعاتی که از قبل در اتیوپی به هم زده بودند توانستند ایده های خود را جامه ی عمل بپوشانند. درباره ی سابقه روابط اسرائیلی ها با اتیوپی به طوری که نوشته اند:
بن گویون [اولین نخست وزیر اسرائیل] در نامه ای که به آیزنهاور نوشته و در آن موضوع اتحاد با پیرامون را پیشنهاد داده بود به طور خاص اظهار می کرد: ما با امپراتوری اتیوپی تماس برقرار کرده و روابط دوجانبه مبتنی بر اعتماد پدید آورده ایم. در واقع این روابط سابقه ای داشت که به زمان عملیات مخفیانه هوایی برای قاچاق اسلحه از چکسلواکی می رسید. هنگامی که در اوایل سال 1948 معامله ی اسلحه بین دو طرف در پراگ به نتیجه رسید، هر دو طرف مایل بودند هویت خریدار مخفی بماند، و در نتیجه اسرائیلی ها به عنوان نمایندگان دولت اتیوپی وارد معامله شدند. پس از آن روابط با هایله سیلاسی امپراتور اتیوپی به صورت مودت آمیز و گرم باقی ماند. این کشور فئودالی سلطنتی که شدیداً ضد کمونیست بود برای انجام عملیات علیه کشور همسایه - سودان - که عرب به حساب می آمد و همچنین در طول سواحل دریای سرخ و آن دسته از مستعمرات سابق اروپایی که در اواخر دهه ی 1950 استقلال خود را به دست می آوردند، نقطه ی ایده آلی بود. (10)
به علاوه، اسرائیلی ها به بهانه و تحت پوشش انتقال تخصص به اتیوپی، مزدورانی را در آن کشور آموزش داده و در خدمت گرفته بودند که این حرکت، بهترین زمینه ی نفوذ و حضور آن ها در آن کشور را تسهیل و در عین حال تضمین و تقویت می کرد.
برحسب آرزوی ایسر هارل [یکی از سر جاسوسان اسرائیل] جهت انتقال تخصص اسرائیلی ها در زمینه ی امنیت داخلی، مستشاران او [صهیونیست ها] یک گروه پلیس مخفی کارا و کاملاً مؤثر برای امپراتور اتیوپی تربیت کردند. هنگامی که در سال 1960 امپراتور اتیوپی مورد تهدید کودتایی واقع شد، ندای ناامیدانه از کاخ او شنیده شد: اسرائیلی ها را بفرستید. ژنرال ماتی پلد که سابقاً در شمار تندروهای ستاد کل بود و سپس در زمره ی صلح جویان درآمد، به خاطر می آورد که کمک اسرائیلی ها حداقل سه بار امپراتور را از گرفتار شدن در دست کودتاچیان رهانده است، هر چند که در نهایت به سال 1974 نتوانست وی را از سقوط نجات دهد. (11)
درباره ی چگونگی شناسایی رسمی اسرائیلی از سوی اتیوپی؛ طبق ادعای مقامات و رسانه های اسرائیلی، دولت اتیوپی در آبان ماه سال 1340 برابر نوامبر 1961 اسرائیل را به طور کامل به رسمیت شناخت و برقراری رابطه ی سیاسی بین دو دولت را اعلام کرد. (12)
به هر روی، اشاره به عوامل و زمینه هایی که موجب ایجاد رابطه بین اتیوپی و اسرائیل و سپس تقویت آن شد، ضروری می نماید.

حضور آمریکا زمینه ساز نفوذ اسرائیل

در آغاز دهه ی پنجاه میلادی، اتیوپی تحت حمایت آمریکا بود. آمریکا در جزیره ی کانیو نزدیک شهر «اسمره» یک پایگاه نظامی تأسیس کرد... وظایف بسیار مهمی به عهده ی این پایگاه گذاشته شده بود: پیگیری ماهواره ها، ضبط و انتقال مخابرات بی سیم و کلیه ی تماس های اردوگاه سوسیالیسم. در تاریخ 1971/2/3 مجله ی لبنانی الحوادث طی گزارشی اعلام کرد: در این پایگاه مکالمات نظامی به هر زبانی که باشد سریعاً ترجمه شده و رمز آنها حل می شود و در واقع بزرگترین ایستگاه فرستنده ی آمریکا در خارج کشور و نخستین جای پای آمریکا در شاخ آفریقا به شمار می رود. در سال 1960 آمریکا با امپراتور هایله سلاسی قراردادهایی امضا کرد و بر مبنای آن متعهد شد که در مقابل پایگاه «کانیور» 40 هزار نظامی اتیوپیایی را آموزش دهد. (13) بنابراین آمریکا به عنوان دوست، همپیمان و متحد استراتژیک اسرائیل، زمینه های لازم را برای تقویت و گسترش حضور و نفوذ رژیم صهیونیستی در اتیوپی فراهم آورد.

گسترش نفوذ اسرائیل در اتیوپی

در سال 1957، حدود یک سال پس از تجاوز سه جانبه ی فرانسه، انگلیس و اسرائیل به مصر، امپراتور اتیوپی با درخواست بن گوریون نخست وزیر وقت اسرائیل موافقت کرد و به این ترتیب روابط دو طرف گسترش یافت و این به منزله ی تلاش آمریکا برای تثبیت موقعیت اسرائیل در آفریقا بود. در تاریخ 1960/9/14، نیروی هوایی اسرائیل به امپراتور هایله سلاسی که با یک کودتای نظامی مواجه شده بود، کمک کرد. امپراتور در آمریکای لاتین مشغول گردش بود که کودتا رخ داد. وی از گلدامایر وزیر امور خارجه وقت اسرائیل تقاضای کمک کرد. گلدامایر، ضمن قبول این درخواست، بن گوریون (نخست وزیر وقت اسرائیل) را در جریان گذاشت و او، به شرط اشغال پایگاه اسمره توسط نیروی هوایی اسرائیل، به منظور تأمین امنیت فرود هواپیمای امپراتور، با این درخواست موافقت کرد. در سال 1961 بن گوریون طی یک نامه ی شخصی به امپراتور اتیوپی، از وی درخواست کرد، اسرائیل را به طور کامل و دیپلماتیک به رسمیت بشناسد. لذا پس از اجرای مقدمات، در سپتامبر 1963 اتیوپی اسرائیل را به رسمیت شناخت. در سال 1971، اسحاق رابین (14) و حییم بارلو و سپس موشه دایان، آبا اِبان و شیمون پرز، [شخصیت های بلند پایه و استراتژیست اسرائیل] به اتیوپی مسافرت کردند. از این زمان، اسرائیلی ها در دستگاه های سیاسی، اقتصادی و نظامی اتیوپی نفوذ خود را تقویت کردند. (15) فعالیت و نفوذ اسرائیلی ها در اتیوپی، طی این سال ها، به شرح زیر بود:

1- اسرائیلی ها مدیریت فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی اتیوپی و اداره ی مرکز آموزش عالی نیروهای امنیتی در آدیس آبابا را در اختیار گرفتند.
2- چند مرکز و پایگاه جنگی، به خصوص در اریتره احداث کردند. (16) براساس گزارش جبهه ی آزادیبخش اریتره در آن زمان، اسرائیلی ها یک پایگاه هوایی در جزیره «حالب» در دریای سرخ، روبروی بندر حالب تأسیس کردند. (17)

استراتژیست های صهیونی اتیوپی را به لحاظ استراتژیکی، امنیتی و ژئوپولیتیکی برای اسرائیل و اهداف آن مهم ترین کشور آفریقایی به حساب می آوردند.
اسرائیل در سال 1970، جزیره ی حالب واقع در 20 کیلومتری جنوب شرقی بندر عصب را که 40 کیلومتر مربع مساحت دارد، اجاره کرد و در آن پایگاه هوایی و دریایی ایجاد کرد. همچنین یک پایگاه در بخش غربی اریتره به نام «رواجبات» و دو پایگاه دیگر به نام های «مهکلای» در اسمره تأسیس کرد که یکی از آنها مختص فعالیت های جاسوسی بود. علاوه بر آن به منظور کنترل حرکت های دریایی کشورهای همجوار عربی و ناوگان های دریایی شوروی در جزیره «وهلک» ایستگاه های رادار ایجاد کرد... در تاریخ 1973/3/12 خبرگزاری ها گزارش دادند که اسرائیل چند جزیره ی کوچک را در نزدیکی باب المندب اشغال کرده است. اسرائیلی ها نیز اعتراف کردند که این جزیره ها را هشت ماه پیش، به وسیله ی یک نیروی کماندویی در لباس غیر نظامی و بدون برافراشتن پرچم، تصرف کرده اند. اسرائیل همچنین اعتراف کرد که یک پایگاه ارتباطاتی در جزیره ی کوچکی به نام زطیر در فاصله ی 32 کیلومتری ساحل جمهوری یمن جنوبی، تأسیس کرده است. (18)
اسرائیل، سقوط هایله سلاسی امپراتور اتیوپی و روی کار آمدن منگیستوهایله ماریام در سال 1974 را ضربه ای به نقشه های صهیونیسم ارزیابی کرد... در تاریخ 1978/2/6 موشه دایان وزیر امور خارجه ی وقت اسرائیل اعلام کرد که بین آنها و اتیوپی روابطی وجود دارد. به دنبال این اظهارات، اتیوپی هیأت اسرائیلی را اخراج و روابط خود را با رژیم صهیونیستی قطع کرد. (19)
منابع دیگر در این باره نوشته اند؛ پس از جنگ 1973، روابط اسرائیل با اتیوپی که در آغاز زیر سپر موساد و طی اوج دوره ی دکترین حاشیه ای در سال 1958 تحکیم یافته بود قطع شد و پس از آن هم از سوی رژیم مارکسیستی که پس از سرنگونی هایله سلاسی در سال 1974 به قدرت رسید تجدید نشد. (20)
در پایان سال 1977 یک توافق سری میان مناخیم بگین و سرهنگ منگیستو هایله ماریام به عمل آمد که بر پایه ی آن، اتیوپی مهاجرت فالاشاها را در ازای ادامه دریافت اسلحه از اسرائیل نادیده انگاشت. این ترتیبات مساعد دو جانبه، طی یک پریشانی دو جانبه ی بسیار درهم و برهم، در فوریه 1978، یعنی زمانی که موشه دایان وزیر امور خارجه ی اسرائیل، سهواً به طور آشکار تأیید کرد که جنگ افزارهای اسرائیلی هنوز هم به آدیس آبابا فرستاده می شوند پایان یافت. (21)
اما اسرائیل سعی کرد به هر صورت ممکن روابط خود را با دولت کمونیستی اتیوپی برقرار کند. قطع روابط اتیوپی با اسرائیل منجر به ایجاد فشار از سوی رژیم صهیونیستی علیه رژیم مارکسیستی اتیوپی برای صدور مجوز به یهودی های این کشور (فالاشه ها) برای انتقال به فلسطین شد. این فشارها در سال های 1981-1984 نتیجه داد. در اثر بحرانی شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی اتیوپی، طی توافقی که بین طرفین امضا شد، 7 هزار یهودی اتیوپیایی به طور مخفیانه به فلسطین منتقل شدند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که بزرگترین تکیه گاه دولت مارکسیستی اتیوپی بود و نیز با بحرانی شدن اوضاع داخلی آن کشور، به دنبال پیشروی نیروهای شورشی به سمت آدیس آبابا که منجر به فرار هایله ماریام رئیس جمهور از این کشور شد، روابط اسرائیل با اتیوپی گسترش یافت و اسرائیل بلافاصله اوری لوبرانی (22) و سفیر خود در آدیس آبابا را به عنوان دو مقام اسرائیلی، مأمور مذاکره با رهبر جدید اتیوپی کرد. این دو پس از مذاکرات ویژه توانستند 14500 یهودی اتیوپیایی (فالاشه) را در تاریخ 24 و 1991/5/25 به فلسطین اشغالی منتقل کنند. به این ترتیب روابط اسرائیل و اتیوپی روند عادی به خود گرفت. (23)
اسناد و منابع موجود حکایت از آن دارند که در تمام عملیات ها، سرویس های اطلاعاتی و سیاسی آمریکا نقش درجه ی اول در مساعدت به اسرائیل داشته اند.
طی سال های 1984 و 1985 که هزاران یهودی اتیوپیایی (فالاشاها) از طریق همکاری مأموران موساد با بعضی از سران دولت وقت سودان به فلسطین اشغالی منتقل شدند، سازمان سیا و سفارت آمریکا در سودان نقش میانجی و واسطه را بازی می کردند. (24)
اسرائیلی ها، تحت پوشش های مختلف، از جمله پرورش دام و پروژه ی گاوداری، در اتیوپی ایستگاه اطلاعاتی ایجاد کردند و اهداف خود را حتی تا ممالک عربی از طریق آن دنبال می کردند. شرکت گاوداری اینکودا، از مهمترین ایستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی صهیونیستی در افریقا بود که اسرائیل در کشورهای اتیوپی دایر کرده بودند.
در دوران قبل از اینکه اتیوپی به خاطر پناهندگان قحطی زده خود [فالاشه ها] معروف شود از صادر کنندگان گوشت گاو به شمار می رفت. یکی از موفقترین شرکت های فعال در زمینه ی صادرات این محصول یک شرکت وابسته به موساد و موسوم به اینکودا بود. یکی از مدیران این شرکت بعدها به خاطر می آورد: «اینکودا» در واقع یک ایستگاه اطلاعاتی اسرائیل در آفریقا بود. ما نهانگاه بزرگی پر از اسلحه داشتیم... تنها پوششی برای معاملات موساد به شمار می رفتیم. هنگامی که می خواستند کسی را به کشورهای عرب بفرستند، این کار را از طریق ما انجام می دادند... در محموله هایمان نامه های جاسوسان مستقر در کشورهای عرب را برای آنها می فرستادیم. (25)
حضور و نفوذ اسرائیلی ها، در اتیوپی به شکل ها و عناوین گوناگون همواره تداوم و استمرار داشته است.
حتی بعد از آنکه کودتای نظامی مارکسیستی در سال 1974، رژیم هایله سیلاسی را برانداخت، ارتباط با اتیوپی حفظ شد. بین سایر دلایلی که دولت اتیوپی برای حفظ این ارتباط داشت، این نیز مطرح بود که اتیوپی از اسرائیل به عنوان رابطی با ایالات متحده سود می برد. در اواخر سال 1990 این رابطه هنوز آنقدر گرم بود که اسرائیل برای رژیم آدیس آبابا بمب خوشه ای ارسال کند تا در مقابل چریک های جدایی طلب به کار رود. [...] واشنگتن ارسال کمک نظامی مرگ آور اسرائیل به اتیوپی را [...] نادرست ارزیابی نمی کرد. (26)
اسرائیلی ها با این نفوذ و حضور همه جانبه، توانستند طرح انعقاد پیمان سه جانبه اطلاعاتی اتیوپی، اسرائیل و ایران را به مرحله اجرا و عمل در بیاورند. به گونه ای که یک پیمان و قرارداد همکاری اطلاعاتی و جاسوسی سه جانبه بین سه رژیم یاد شده به امضا رسید.
براساس این پیمان اطلاعاتی سه جانبه، اسرائیلی ها توانستند، امکانات اطلاعاتی اتیوپی را در کنار ایران، در سراسر، منطقه ی خاورمیانه و آفریقا به ویژه شمال آفریقا، و علیه ملت های مسلمان و کشورهای اسلامی و عربی در خدمت مطامع و اهداف خود به کار گیرند.

اریتره

پس از تشکیل دولت موقت اریتره در ژوئیه ی سال 1380/1991، اسرائیل تلاش همه جانبه ای را برای نفوذ و برقراری ارتباط با آن آغاز کرد.
به دنبال همه پرسی معروف آوریل 1993 م / 1372 ش، در اریتره، که با نظارت جامعه ی جهانی برگزار گردید، استقلال اریتره از اتیوپی تأیید و به رسمیت شناخته شد. رژیم صهیونیستی بلافاصله پس از این رویداد کشور اریتره را به رسمیت شناخت. این در حالی بود که اسرائیل همواره از اتیوپی در مقابله و سرکوب استقلال طلبان اریتره حمایت و پشتیبانی می کرد و با اهداف استقلال طلبان به شدت مخالف بود. بعضی اسناد و منابع حکایت از آن دارند که از زمان تشکیل دولت موقت در سال 1991 م / 1370 ش، در اریتره، اسرائیلی ها تحت پوشش کارشناسان کشاورزی و گروه های پزشکی در آن سامان نفوذ کردند و برای برقراری رابطه با اریتره گام برداشتند. (27) این رابطه به تدریج به صورت عادی درآمد و اسرائیل با یک چرخش سیاسی و تاکتیکی، تعقیب استراتژی پیرامونی در منطقه ی مزبور را از طریق اریتره مناسب و مطلوب ارزیابی کرد. چندین سال پیش، اسرائیلی ها پس از بهبود روابط با اریتره، تصرف جزیره ی حنیش از نیروهای یمنی را به فال نیک گرفتند. در همان زمان یک تحلیل گر و کارشناس اسرائیلی در مسایل استراتژیک خاورمیانه، گرفتن جزیره ی حنیش را در چارچوب استراتژی پیرامونی و پیشگیرانه منطقه ای اسرائیل ارزیابی و اعلام کرد. (28)
این حمله و تجاوز، در آذرماه 1374 ش / دسامبر 1995 م، از سوی 5 هزار سرباز اریتره ای با پشتیبانی 6 قایق اسرائیلی و نیروی هوایی رژیم صهیونیستی، به جزیره ی حنیش انجام گرفت. منابع دیپلماتیک از همان ابتدا این تهاجم را یک طرح صهیونیستی ارزیابی کردند. (29)
گفته می شود، پس از اعلام استقلال اریتره تا سال 1995 م / 1374 ش، سه توافق نامه ی نظامی، سیاسی و اقتصادی میان طرف اسرائیلی و اریتره به امضا رسیده است. عمده ترین این توافق نامه ها، نظامی است که به اسرائیل اجازه می دهد از تسهیلات پایگاه نظامی در اسمره، «ننگالیا» و «سنهین» برخوردار شود. (30) به عقیده ی کارشناسان، اهمیت اریتره در حال حاضر برای اسرائیل، به مثابه ی کلید تسلط بر آبراه دریای سرخ و کانال سوئز است. چرا که بخش عمده ی نفت کشورهای اسلامی و عربی به مقصد اروپا و آمریکای شمالی از این آبراه می گذرد. (31)

پی‌نوشت‌ها:

1. استراتژی صهیونیسم در منطقه ی عربی، ص 210، به نقل از روزنامه ی اسرائیلی هستوفیه، مورخ 1980/10/4.
2. همان منبع، ص 210.
3. همان منبع، صص 210-211.
4. کاکبورن، صص 175-176؛ به نقل از خاطرات سرتیپ اسرائیل لیور، (اورشلیم، یدیوت آهارانوت 1987).
5. استراتژی صهیونیسم در منطقه ی عربی، ص 213.
6. همان منبع، ص 213.
7. کاکبورن، ص 159.
8. استراتژی صهیونیسم در منطقه ی عربی، ص 214.
9. ساموئل کاتز، جاسوسان خط آتش، ترجمه ی محسن اشرفی، انتشارات مؤسسه ی اطلاعات، چاپ اول، 1375، صص 258-259.
10. کاکبورن، صص 172 - 73.
11. کاکبورن، ص 172.
12. علی اکبر ولایتی، ص 100.
13. استراتژی صهیونیسم در منطقه ی عربی، صص 218-219.
14. اسحاق رابین در اول مارس 1922 در بیت المقدس متولد شد. پدرش آمریکایی و اوکراینی الاصل و مادرش روسی تبار بود.
پدر اسحاق رابین از بنیانگذاران جنبش کارگران یهود در فلسطین و مادرش روزاکهن مدت چند سال نماینده ی شورای کارگران تل آویو بود. از یک مدرسه ی شبانه روزی کشاورزی به نام کالج کادوری فارغ التحصیل شد. در سال 1340 یک جایزه ی بورس تحصیلی از کمیسر عالی انگلستان در فلسطین دریافت کرد و در همین سال از سوی ایگال آلون فرمانده ی وقت پالماخ (گروه تهاجم هاگانا، سزمان تروریستی و زیرزمینی یهود) استخدام و به این سازمان ملحق شد و بعدها افسر اجرایی ستاد آلون و سپس رئیس پالماخ شد.
در طول جنگ جهانی دوم، تحت لشکر انگلستان در مناطق فرانسه (ویشی)، لبنان و سوریه در جنگ شرکت کرد. در سال 1948 در اولین تقابل اعراب و اسرائیل فرمانده ی یک تیپ بود که مأموریت آن حفاظت از جاده ی منتهی به بیت المقدس بود.
اسحاق رابین پس از حضور در کالج ستاد کمبریج انگلستان در سال های 1952-1953، به عنوان رئیس اداره ی آموزش نظامی منصوب و در سال 1956 تا 1959 فرمانده ی منطقه ی شمالی و سپس رئیس عملیات ستاد کل شد. در سال 1960 یک دوره ی دو ماهه ی آموزشی برای آشنایی با سلاح های مدرن را در تگزاس گذراند و پس از آن به سمت قائم مقام رئیس ستاد ارتش منصوب شد. در سال 1964 به ریاست ستاد نیروی دفاعی اسرائیل رسید و در سال 1967 در زمان جنگ ژوئن، وزیر دفاع بود. از ژانویه 1968 تا 1973 سفیر اسرائیل در آمریکا و از سال 1974 نماینده کِنِست (پارلمان اسرائیل) بود. در دولت گلدامایر وزیر کار شد و در ژوئن 1974 به نخست وزیری رسید و تا سال 1977 این سمت را به عهده داشت تا مناخیم بگین به عنوان نخست وزیر بر سر کار آمد. البته در سال 1977 به دلیل رسوایی ناشی از کشف حساب همسر اسحاق رابین در یکی از بانک های آمریکا که امری غیر قانونی در دولت اسرائیل محسوب می شد، از سمت خود استعفا داد. رابین در سال های 1984 تا 1990 وزیر دفاع بود که سیاست «مشت آهنین» و شکستن استخوان را در انتفاضه ی اول علیه فلسطینی ها در دستور برنامه ی خود قرار داد.
اسحاق رابین در سال 1992 با پیروزی حزب کارگر مجدداً به نخست وزیری رسید و در سال 1993 پیمان صلح موسوم به قرارداد اُسلو را با یاسر عرفات امضا و در سال 1994 جایزه ی صلح نوبل را به طور مشترک، با یاسر عرفات و شیمون پرز دریافت کرد. او در چهارم نوامبر 1995، در سن 73 سالگی، در تل آویو به دست یک دانشجوی یهودی ترور شد.
15. همان منبع، صص 219-220.
16. تحلیل سرویس اطلاعاتی و نیز وزارت امور خارجه اسرائیل، در سال های مورد نظر، این بود که اگر جنبش آزادیبخش اریتره، که از آن با عنوان شورشیان اریتره یاد می کردند، پیروز و اریتره از اتیوپی جدا شود، اسرائیلی ها در باب المندب و بنادر دریای سرخ (بحر احمر) دچار مشکل خواهند شد. همان طور که موشه دایان وزیر امور خارجه و دیوید کیمخی معاون موساد در ملاقات 28 مرداد 1356 به رئیس ساواک گفته بودند؛ آنها در این زمینه به شدت در نگرانی و اضطراب به سر می بردند.
17. همان منبع، ص 270.
18. همان منبع، ص 225.
19. همان منبع، ص 226-227.
20. یان بلک و بنی موریس، ص 543.
21. همان منبع، ص 545.
22. در 27 اکتبر 1926 در فلسطین اشغالی متولد شد. درجه ی لیسانس افتخاری علوم انسانی از دانشگاه لندن دریافت و از سال 1944 تا 1948 در سازمان هاگانا و نیز نیروی دفاعی اسرائیل خدمت کرد.
لوبرانی در سال 1950 وارد وزارت امور خارجه شد. ابتدا در قسمت خاورمیانه و سپس از سال 1951 تا 1952 به عنوان دبیر خصوصی موشه شارت وزیر امور خارجه وقت، فعالیت خود را ادامه داد. از سال 1953 تا 1956 به مأموریت لندن گمارده شد و از سال 1957 تا 1961 دستیار مشاور و سپس مشاور بن گوریون نخست وزیر در امور اعراب گردید. پس از استعفای بن گوریون از نخست وزیری، لوبرانی به عنوان سفیر در برمه منصوب شد ولی هرگز پست خود را در دست نگرفت و به عنوان دبیر سیاسی و رئیس دفتر خصوصی، لوی اشکول نخست وزیر جدید باقی ماند. از سال 1965 تا 1968 سفیر اسرائیل در اوگاندا، رواندا و بروندی بود. لوبرانی در دوران حضور خود در اوگاندا به یکی از بانفوذترین و مطلع ترین افراد در آن کشور تبدیل شد و مشاورانی را در نیروی هوایی، ارتش و پلیس اوگاندا به کار گمارد.
او از سال 1968 تا 1971 سفیر اسرائیل در اتیوپی بود و از سال 1971 تا 1973 در هیأت مدیره صنایع کور (koor) به عنوان رئیس پروژه ها و رئیس تشکیلات اقتصادی مشترک در خارج بود. این هیأت سیاست اساسی صنایع، بزرگترین شرکت صنعتی اسرائیل را تعیین می کند.
اوری لوبرانی در سال 1352 ش / ژوئن 1973 به جای مه یر عزری به عنوان نماینده ی سیاسی یا سفیر غیر رسمی اسرائیل در ایران به فعالیت مشغول شد و تا زمان سقوط سلطنت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی در این سمت باقی بود. او از همسرش سارانی لوی دارای چهار فرزند دختر است.
درباره ی او نوشته اند که یک کارمند و مأمور لایق دولت اسرائیل، اما یک شخص بی مزه (کودن و بی محتوا) بوده است. (اسناد لانه ی جاسوسی، شماره ی 11، ص 94؛ نیز سند ساواک، خرداد 1352، طبقه بندی سرّی و سازمان های یهودی و صهیونیستی در ایران).
23. مجید صفاتاج، دانشنامه ی فلسطین، جلد اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول 1380، ص 272.
24. یان بلک و بنی موریس، ص 545.
25. کاکبورن، صص 172-173. به نقل از بنیامین بنت هلحمی، ارتباط اسرائیلی، نیویورک، کتاب های پانتئون، 1987، ص 52.
26. کاکبورن، ص 173. به نقل از مجله ی سیاست خارجی اسرائیل، ژانویه 1991.
27. ن. ک: داود کریملو، اریتره، مؤسسه ی چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول 1373، صص 143، 144، 147.
28. ابراهیم خیاط، الحیات، 17 آوریل 1996 م/ 1375/1/28 ش، ترجمه محمد حسن خوانساری زاده، چاپ انگلستان، ایران در مطبوعات جهان، 1634، تیر ماه 1375.
29. علیرضا سلطانشاهی، اریتره قمر جدید اسرائیل، روزنامه ی جمهوری اسلامی، 2 شهریور 1376، شماره ی 5274. به نقل از: مجله ی البلاد، 27 شوال 1416، شماره ی 275، ص 275.
30. همان منبع؛ به نثل از: مجله ی مطالعات آفریقا، زمستان 1373، شماره ی دوم، سال اول، ص 166.
31. همان منبع؛ به نقل از: مجله ی فلسطین الثورة، مورخ 15 فوریه 1996، شماره ی 650، ص 43.

منبع مقاله:
تقی پور، محمدتقی؛ (1383)، استراتژی پیرامونی اسرائیل: اسرار عملیات مشترک موساد، ساواک، سرویس های اطلاعاتی ترکیه و اتیوپی در خاورمیانه و آفریقا، تهران: مؤسسه ی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ سوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما