محدث

از میان موضوعات متعددی که اسلام سنی را از اسلام شیعی جدا می سازند، مرجعیت ( علمی و دینی) اساسی ترین مسأله است. در حالی که نخستین شکاف در جامعه اسلامی ماهیتی عمدتاً سیاسی داشت، رفته رفته مؤلفه های مذهبی و
دوشنبه، 16 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محدث
محدث

 

نویسنده: اتان کولبرگ
مترجم: مسلم نادعلی زاده



 
از میان موضوعات متعددی که اسلام سنی را از اسلام شیعی جدا می سازند، مرجعیت ( علمی و دینی) اساسی ترین مسأله است. در حالی که نخستین شکاف در جامعه اسلامی ماهیتی عمدتاً سیاسی داشت، رفته رفته مؤلفه های مذهبی و اعتقادی بر مبادلات خشن دو طرف سایه افکند. موضع اصلی شیعه در آن تبادلات جدلی این بود که مرجعیت مطلق، پس از وفات محمد [ صلی الله علیه و آله]، نه به اجماع علما رسید و نه به اجماع تمام جامعه؛ بلکه به امامان [ علیهم السلام] تعلق یافت؛ کسانی که به سبب شرافت تبار و شایستگی فردی، توسط خدا و رسولش برای راهبری جامعه انتخاب شده اند.
با بسط نظریه ی شیعه درباره امامت ( در سده های دوم و سوم هجری / هشتم و نهم میلادی) تعریف دقیق تر ماهیت این شایستگی ها - که امامان [ علیهم السلام] ادعایشان مبنی بر هدایت انسان به سوی حقیقت را بر آنها استوار کرده اند - ضرورت یافت. گسترش احادیثی که تأکید داشتند امامان [ علیهم السلام] در تمام حوزه ها از علم واقعی مطلق برخوردارند، از همین روست. گفته می شد این علم به چهار شیوه منتقل می شود: انتقال شفاهی، انتقال از راه تراث، انتقال از راه الهام و انتقال از راه کتاب های مقدس. (1)
از میان چهار منبعی که ذکر شد، مورد سوم ( علمی که از راه الهام منتقل می شد) اگر چه بهترین علم (2) بود، اما بالقوه مشکل سازترین نیز بود؛ زیرا شیعیان اثناعشری به یک اصل عموماً پذیرفته شده اعتقاد داشتند: « وحی امتیاز ویژه پیامبران بود که با محمد [ صلی الله علیه و آله]، خاتم الانبیا، پایان یافت» (3) بنابراین باید میان شیوه ای که علم الهامی به امام داده می شود و شیوه ای که این علم به انبیا و رسولان اعطا می گردد تمایز قایل شویم. بر اساس آموزه های تشیع اثناعشری، یک پیامبر (نبی) وحی را از فرشته ای که در خواب می بیند دریافت می کند. یک فرستاده (رسول) علم وحیانی را از فرشته ای می گیرد که بر او ظاهر می شود - اما نه ضرورتاً در خواب - و با او صحبت می کند. امام دریافت کننده ی الهام است، نه وحی. الهام در خواب (4) و زمانی به امام منتقل می شود که او سخنان فرشته را به صورت « حک شدن در قلب»( النکت فی القلوب) یا « ضربه در گوش» ( النقر فی الأذهان أو الأسماع) دریافت می کند؛ با این تفاوت که بر خلاف نبی و رسول، امام فرشته را نمی بیند. (5) امام، صرف نظر از سنش، می تواند الهام را دریافت کند. ذکر این نکته به دلایلی مثل مسأله ی ابوجعفر محمد بن علی التقی ( م 835/220) ضرورت یافت؛ زیرا ایشان، در حالی که فقط هفت سال داشت، به عنوان امام نهم اعلام شد. (6) نسل های بعد، نظریه وحی و الهام را بسط دادند؛ به خصوص علمای شیعی با تمایلات صوفیانه که اصطلاح « کشف» را برای توصیف حالت اشراق عرفانی اضافه کردند. (7)
نخستین نویسندگان شیعه علاوه بر عنوان « ملهمون»( دریافت کنندگان الهام) از عنوان محدّثون ( جمع محدث) نیز برای اشاره به امامان [ علیهم السلام] استفاده می کردند. این اصطلاح - که می توان آن را به « کسانی که فرشته با آنان سخن می گوید» نیز ترجمه کرد - بیانگر این عقیده ی شیعی است که الهام، از راه شنیدن به امام منتقل می شود، نه از راه دیدن. (8) اصطلاح محدث از قرائت شیعی امامی از آیه ی (52) سوره ی (22) قرآن [ سوره حج] گرفته شده است: ( وَ مَا اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُول وَ لا نَبِیَّ وَ لا مُحَدَّثٍ...). عبارت « و لا محدث» افزوده ای است که در متن [ قرآن] پذیرفته شده ی عثمانی دیده نمی شود. (9) با این حال قدمت این قرائت از آنجا آشکار می گردد که پیش از این، در نسخه عبدالله بن عباس ( م 686/68-688) دیده می شود. (10) بعد از آن احمد بن محمد قسطانی سنی مذهب ( م 1517/923) نیز - در شرح معروفش بر صحیح بخاری - از او نقل کرده است. (11)
اصطلاح محدث در سنت روایی شیعی بسیار رایج است. (12) یک نمونه که به پیامبر [ صلی الله علیه و آله] نسبت داده شده، چنین است:« دوازده محدث در میان اهل بیت من خواهند بود». (13) گفته شده است امام پنجم، محمد باقر [ علیه السلام] ( م 732/114 یا 735/117)، فرموده است که امامان دوازده گانه [ این] محدث ها هستند. (14) همچنین بیانات مشخصی منتسب به امامانی خاص وجود دارند که ایشان در آنها به یک یا چند تن از پیشینیان خود با عنوان محدث اشاره کرده اند؛ مثلاً - بنا بر ادعا - امام هشتم، علی الرضا [ علیه السلام] ( م 818/203)، برای توصیف [ امام] باقر (15)، امام ششم، جعفر الصادق ( م 765/148)، [ امام] حسن و [ امام] حسین [ علیه السلام] آن را به کار برده است. (16) عنوان محدث به ویژه برای اشاره به علی [ علیه السلام] به کار رفته است؛ در روایات شیعی آمده است که در طول جنگ در برابر قبیله های یهودی [ بنی] نضیر و [ بنی] قریظه، جبرئیل و میکائیل در کنار وی [ علی علیه السلام] ایستاده بودند و با او صحبت می کردند. (17)
بر جایگاه خاص فاطمه، دختر محمد و مادر حسن و حسین [ علیه السلام]، ضمن توصیف او با عنوان محدثه تأکید می شود: « او با آنان (فرشتگان) سخن می گفت و آنان با اوسخن می گفتند». (18) یکی از موقعیت هایی که گفته می شود فرشته ای با فاطمه صحبت کرده است، زمانی بود که خداوند می خواست او را در مصیبت مرگ محمد [ علیه السلام] دلداری دهد. فرشته با او سخن گفت (یحدثها) و از رخدادهای آتی به او خبر داد. علی [ علیه السلام] سخنان فرشته را نوشت و این نوشته بعدها با عنوان مصحف فاطمه [ علیها السلام] شناخته شد. (19)
موضوع جالب توجه درباره ی اصطلاح محدث، بحثی است که درباره ی سلمان فارسی پیش می آید؛ صحابی ای که جایگاه ویژه ای در سنت شیعی دارد. هر چند متکلمان شیعه ی اثنی عشری، بر خلاف هم قطاران شان در دیگر شاخه های افراطی تر تشیع، (20) درباره ی سلمان غلوّ نمی کردند؛ اما او را عضو برجسته ای از اهل بیت [ علیهم السلام] می دانستند. در روایات بسیاری، این معنا چنین بیان شده است که سلمان و اهل بیت [ علیهم السلام] از یک جنس هستند و از یک ماده (طینت) خلق شده اند. (21) بنابراین او ویژگی های ذاتی اهل بیت [ علیهم السلام] مانند علم مطلق و معصومیت از اشتباه و گناه را داشت؛ او مانند امامان [ علیهم السلام] هم عالم بود و هم محدّث. (22)
از آنجایی که شیعیان اثناعشری معتقد بودند فقط امامان [ صلی الله علیه و آله] این ویژگی ها را دارند، این دیدگاه درباره ی جایگاه سلمان مشکلاتی اعتقادی را برای آنها به وجود آورد. تلاش ها برای حل این مشکلات بر محدّث بودن سلمان متمرکز شدند. در برخی روایات شیعی وقتی این اصطلاح برای سلمان به کار می رود، تعدیل یا بازتعریف می شود. هنگامی که از جعفر صادق [ علیه السلام] پرسیده شد که چه کسی با سلمان صحبت می کرد (یحدثه)؟ - طبق نقل - پاسخ داد:
« رسول خدا [ صلی الله علیه و آله] و امیر مؤمنان ( علی [ علیه السلام] ). از میان تمام کسانی که آن دو با آنان سخن گفتند، فقط سلمان محدّث شد؛ زیرا آندو راز و دانش مخفی درباره ی خدا را به او گفتند؛ اسراری که دیگران تحمل آن را ندارند». (23)
با توجه به این حدیث، سلمان از امتیاز ارتباط مستقیم با فرشته بهره مند نبود و از همین رو [ مقامش] پایین تر از امام است. این مطلب در سخنی منتسب به جعفر صادق [ علیه السلام] به وضوح بیان شده است:
« او (سلمان) از امام خود نقل می کند، نه از خدای خود؛ زیرا فقط حجت (امام) [ به صورت مستقیم] از خدا نقل می کند». (24)
به نظر می رسد معنای نهفته در این سخن این باشد که نقل از خدا برابر است با نقل از فرشته. راه حل دوم مسأله ی سلمان را - که بر مفهومی متفاوت بنیاد شده است - شاید بتوان از داستانی استنباط کرد که در آن جعفر صادق [ علیه السلام] در پاسخ شخصی به نام حسن بن منصور می گوید: « سلمان محدّثی بود که با فرشته ای والامقام [ ملک کریم] سخن می گفت». پرسشگر پافشاری می کند که اگر جایگاه سلمان این است، پس جایگاه استاد او (علی) چیست؟ جعفر [ صادق علیه السلام] با تندی به حسن می گوید: « به کار خود بپرداز ( اقبل علی شأنک)». (25) معنای ضمنی این روایت این است که علی [ علیه السلام] - که بالاتر از سلمان است - باید به طور مستقیم با خود خدا ارتباط داشته باشد. بنابراین، در این مسأله بین دریافت [ الهام] از خدا و دریافت از فرشته فرق گذاشته شده است.
سومین راه حل - که آن نیز بر مقام پایین تر سلمان نسبت به امام تأکید می کند - با تبدیل محدَّث به محدِّث ( راوی) میسر شده است. این راه حل بر روایت موثق جابر بن عبدالله انصاری ( م 77-696/78-697م) مبتنی است که محمد [ صلی الله علیه و آله] گفت: « هر جامعه ای محدِّثی دارد و محدث امت من سلمان است». (26) هنگامی که از محمد [ صلی الله علیه و آله] درباره ی معنای محدث سؤال شد - طبق نقل - این گونه پاسخ داد:
« او حقایق پنهانی را آشکار می کند که مردم به دانستن شان نیاز دارند [ ...]؛ و بخشی از علم مرا - که مربوط به گذشته و آینده است - در قلب خود حفظ می کند.» (27)
در این مسئله رویکرد دیگری نیز توسط متکلم نامشخص - و احتمالاً متأخر - امامی پیشنهاد شده است؛ او معتقد است هر محدَّثی ضرورتاً امام نیست؛ زیرا « شنیدن صدای فرشته، بدون دیدنش، مختص امامان نیست». این متکلم فاطمه [ علیها السلام] و سلمان را به عنوان محدَّث هایی که امام نیستند نام می برد. (28)
اصطلاح محدث گاهی معنای فنی خاص خود را از دست می دهد و معنایی گسترده تر می یابد؛ طوری که نه فقط امامان [ علیهم السلام]، بلکه تمام مؤمنانی را که توانایی دریافت بینش حقیقی را دارند نیز دربر می گیرد. (29) برای نمونه در روایتی از امام رضا [ علیه السلام] نقل شده است:« من دوست دارم که [ هر] مؤمنی محدث باشد»؛ (30) و در روایتی دیگر، [ امام] جعفر صادق [ علیه السلام] می گوید: « ما تا زمانی که کسی محدث نشده باشد او را فقیه [ حقیقی؛ یعنی عالم] به حساب نمی آوریم.» (31) هر چند این روایات شبیه آن دست استثنائاتی هستند که قاعده را اثبات می کنند؛ اما در مجموع، نویسندگان شیعی، اصطلاح محدّث را ویژه ی امام می دانند.
سنی ها، در تقابل آشکار با شیعیان، امامان را محدَّث نمی دانند؛ البته روایان سنی، اصل مفهوم محدث را انکار نمی کنند. مثلاً از محمد [ صلی الله علیه و آله] نقل شده است که « امت های پیش از شما محدثانی داشتند».(32) در پاسخی روشن به ادعاهای شیعه درباره ی محدَّث بودن علی [ علیه السلام]، روایات اهل سنت از عمر به عنوان محدَّث امت سخن می گویند (33) و از خود علی [ علیه السلام] نقل شده است: « ما [ این حقیقت را] بیان می کردیم که یک فرشته از زبان عمر سخن می گوید».(34) صحت این سنخ اخبار، در جای خود، توسط متکلمان شیعی - که غالباً عمر را عامل اصلی نخستین دسیسه بر ضد علی [ علیه السلام] توصیف می کنند - به چالش کشیده شده است. نویسنده ی کتاب سلیم بن قیس، یکی از آثار نخستین شیعی، حکم به بطلان روایاتی کرده که در آنها به محدَّث بودن عمر اشاره شده است. (35) دانشمند شیعی، عبدالحسین شرف الدین موسوی (1873-1957م)، در تحقیق خود درباره ی ابوهریره، معتقد است این روایات را ابوهریره سال ها پس از مرگ عمر، برای چاپلوسی در برابر امویان جعل کرده است؛ زیرا سیاست آنان بالا بردن ارزش ابوبکر و عمر با هزینه کردن از اعتبار علی [ علیه السلام] بود. (36)
بدون شک هدف این دست ضد حمله های شیعه، فقط کوچک کردن عمر نیست؛ بلکه آنها در صدد دفاع از این آموزه نیز هستند که فقط امامان محدث اند. البته نکته مهمی وجود دارد که نمی توان از آن چشم پوشید: از آنجا که این آموزه، احساسات ضد شیعی را بر می انگیخت، گاهی مخفی داشتن آن از بیگانگان، امن تر به نظر می رسید. این ملاحظه کاری مانع از آشکار سازی وجود کلمه « ولا محدَّث» در قرائت شیعی از قرآن می شد (22 [ حج]: 52). (37) فقط یاران وفادار علی [ علیه السلام]، مانند محمد بن ابوبکر، از آن قرائت آگاه بودند. (38) حتی گفته می شود حمران بن اعین - یکی از پیروان سینه چاک [ امام] باقر [ علیه السلام] - تا زمانی که امام وجود این قرائت را برای او فاش نکرده بود، از آن اطلاعی نداشت. (39) تمایل یا خودداری یک امام برای آشکار ساختن آموزه ی محدثون برای شخصی خاص، به معیاری برای تعیین قابل اعتماد بودن یا نبودن آن شخص در نظر آن امام تبدیل شد. این نکته روشن می کند که - مثلاً - چرا روایت های مخالفی درباره ی محدث کوفی حکم بن عتیبه ( م 114-732/115-733) (40) وجود دارد. طبق یک نقل، [ امام] باقر [ علیه السلام] حمران بن اعین را به این دلیل که به حکم گفته بود امامان محدث هستند، سرزنش کرد؛ (41) اما در سایر روایات، چنین توصیف شده است که حکم این مطلب را از امام چهارم، علی زین العابدین [ علیه السلام] ( م 710/92-711 یا 712/94-713)، دریافت کرده (42) و آن را از شاگرد سابق خود، حمران، دریغ داشته است؛ (43) حال آنکه در گزارشی دیگر گفته می شود [ امام] باقر [ علیه السلام] به برادر حمران، زراره، دستور می دهد که « به حکم بن عتیبه بیاموز که اوصیای علی ( امامان) محدث هستند». (44) این روایت های مخالف، بیانگر برخورد دو گانه ی شیعه با حکم است؛ امری که در توصیفات متعارض آثار رجالی شیعه درباره ی او بروز می یابد. رجالی قرن چهارم، ابوعمرو محمد بن عمر کشی - که عبارات موهنی را از امام پنجم و امام ششم [ علیهم السلام] درباره ی حکم نقل می کند - (45) گزارش می دهد که حکم سنی ( من فقهاء العامه) یا مرجئی بوده است؛ (46) در حالی که ابوجعفر طوسی ( م 1067/460) معتقد است او زیدی بتری بوده است. (47) از سوی دیگر، شرف الدین موسوی، نقل قول هایی را از منابع سنی می آورد تا وفاداری حکم به آرمان تشیع امامی را ثابت کند. (48)
شاید بتوان اهمیت آموزه ی محدَّثون را چنین جمع بندی کرد:
1- در چارچوب تشیع اثناعشری این مفهوم جایگاهی را برای امام بنا می نهد که طبق آن، امام علم را به صورتی دریافت می کند که انسان های عادی از آن محروم هستند.
2- این مفهوم در مجادلات ضد سنی نشان می دهد که امامان، به ویژه علی [ علیه السلام]، از دیگر مسلمانان، از جمله معروف ترین صحابی های پیامبر [ صلی الله علیه و آله]، بالاتر است.
3- در عین حال محدَّث بودن امامان [ علیهم السلام]، بر آموزه ی برتری محمد بر امامان [ علیهم السلام] تأکید می کند. نویسندگان اثناعشری در مجادلات خود برابر گروه های افراطی شیعه ( که برتری پیامبر صلی الله علیه و آله را انکار می کردند) بر این آموزه ( که تشیع اثناعشری را در مسیر اصلی اعتقاد اسلامی نگاه داشته است) تأکید کرده اند. یکی از این گروه ها خطابیه بود که بنیان گذار منتسب آن، ابوخطاب محمدبن ابی زینب، در اصل یکی از پیروان وفادار امامیه بوده است. (49) در روایتی شیعی، [ امام] باقر [ علیه السلام] بیان می کند که ابوخطاب از راه راست منحرف شد؛ زیرا تفاوت بین محدث و پیامبر را نفهمید. (50) همچنین روایت شده است که [ امام] باقر [ علیه السلام] این گفته را که « محدَّث بودن علی به این معناست که او پیامبر نیز بود» رد کرد و علی [ علیه السلام] را با یار سلیمان ( صاحب سلیمان، یعنی آصف بن برخیا)، صاحب موسی ( اشاره به خضر یا یوشع)، و ذوالقرنین ( اسکندر بزرگ) مقایسه کرد که تمامی آنان گرچه دانش عظیمی داشتند (علما [ بودند] )، اما پیامبر نبودند. (51)
منابع :
ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرایع، نجف، بی نا، 1369ق.
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب علیه السلام، نجف، بی نا، 1956 م.
صفار قمی، بصائر الدرجات، تهران، بی نا، 1285ق.
طوسی، ابوجعفر، امالی، نجف، بی نا، 1384ق.
فیض، محسن، تفسیر الصافی، ایران، بی نا، 1311ق.
قسطلانی، ارشاد الساری، قاهره، بی نا، 1325ق.
قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تهران، بی نا، 1963م.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، نجف، بی نا، 1386ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، بی نا، 1375ق.
ـــــــــــــــ، روضه کافی، تهران، بی نا، 1377ق.
مفید، محمد بن محمد، اوایل المقالات، تبریز، بی نا، 1371ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، استانبول، بی نا، 1931م.
نوری طبرسی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تهران، بی نا، 1285ق.
D.M.Donaldson, the shi'ite religion, London 1933.
La philosophie shi'ite (ed.H.Corbin and O.Yahia),Tehran and Paris 1969;H.Corbin,Histore de la philosophie islamique,I,Paris 1964, pp.82-89.
L.Massignon, « Salman Pak et les premices spirituelles de I>Islam iranien»,Societe d' Etudes Iraniennes,cahier 7(1934)(=Opera Minora (ed.Y.Moubarac),I,Beirut 1963).
T.Nagel, Rechtleitung und kalifat, Bonn 1975,
Y ohanan Friedmann, Prophecy continuous, University of California Press, Berkeley and Los Angeles, 1989, index, s.v.
A.J.Wensinck and J.P.Mensing (eds),Co1Jcordance et indices de la tradition musulmane, Leiden 19361964,s.v.bdth.

پی نوشت ها :

1- جزئیات ممکن است در تمام آثار شیعی مربوط به امامت یافت شوند، اما معمولاً پراکنده اند. برای نمونه نک: کلینی، اصول کافی، 168/1 به بعد.
2- همان: 264؛ همو، روضه کافی، 125.
3- بزرگ ترین عالم شیعی دوره آل بویه، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (م 1022/413)، ضمن رد وجود وحی برای امام، معتقد است این نظریه از راه عقل ثابت نمی شود؛ بلکه از راه ارجاع به اجماع امت ثابت می شود ( مفید، اوائل المقالات، 39؛ همو، تصحیح الاعتقاد 56).
4- قید خواب در روایات مذکور ( پاورقی شماره 5) برای غیر امام آمده و نویسنده در افزودن قید خواب در دریافت الهام برای امام به خطا رفته است. م.
5- صفار، بصائر الدرجات، 90 و 107؛ کلینی، اصول کافی، 177/1 و 271، مفید، اختصاص، 328-329؛ مجلسی، بحارالانوار، 296-291/7.
6- نوبختی، فرق الشیعة، 74-76؛ قمی، المقالات و الفرق، 97-99؛
D.M.Donaldson, the shi'ite religion, 1933,p.190.
7- به ویژه ر.ک: حیدر آملی، جامع الأسرار، در:
La philosophie shi'ite (ed.H.Corbin and O.Yahia),Tehran and Paris 1969,pp. 453-472;H.Corbin,Histore de la philosophie islamique,I,Paris 1964, pp.82-89.
8- کلمه مفهَّم ( کسی که فرشته به او آگاهی می دهد) نیز در موارد مشابه، هر چند کمتر، به کار می رود. برای نمونه ر.ک: کتاب ابوسعید عباد العصفوری، در اصول اربعماء، MS Tehran University no,962,f10a; صفار، بصائر، 91؛ طوسی، کتاب الرجال، 9؛ مجلسی، بحارالأنوار، 90/1 و 291/7؛ کلینی، همان: 270/1؛ مفید، اختصاص، 227؛ طوسی، امالی، 250/1؛ میرداماد، رواشح السماویه، 33:
W.Madelung,art."Imama",El2,III,P.1167.
9- قمی، تفسیر، 89/2؛ کلینی، همان: 177/1؛ فیض، تفسیر الصافی، 356؛ ابن بابویه، علل الشرایع، 183؛ در مجموع ر.ک: Corbin,op.cit,pp.80-83.
A.Jeffery,Materials,Leiden 1937,p.202 -10 ؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، 115/3. گفته می شود محدث مشهور، قتادة بن دعامه ( م 117-735/118-736) در تفسیر این آیه از ابن عباس پیروی کرده است ( صفار، بصائر الدرجات، 92؛ مجلسی، بحارالانوار، 292/7).
11- القسطلانی، ارشاد الساری، 103/6.
12- نوبختیان و برخی دیگر از امامیان آموزه محدث را رد کرده اند ( ر.ک: مفید، اوائل المقالات، 41 به بعد).
13- صفار، بصائر الدرجات، 91؛ نعمانی، کتاب الغیبة، 31.
14- صفار، همان؛ ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، 46/1؛ مفید، ارشاد، 348؛ طوسی، کتاب الغیبة، 97؛ طبرسی، اعلام الوری، 390؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب: 256/1؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 201.
15- صفار، بصائر الدرجات، 92 و 108؛ مجلسی، بحارالانوار، 294/7.
16- همان.
17- صفار، همان؛ مجلسی، همان، 292/7 و 459/9؛ طوسی، امالی، 22/2؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب: 218/1؛ حلی، مختصر بصائر الدرجات، 113. این گزارش نشان می دهد در میان آثار شیعی احادیثی باقی ماندند که با این آموزه - که فقط پیامبران می توانند فرشته را ببینند - در تناقض هستند. مهمترین نمونه این روایات، سخنی منسوب به [ امام] جعفر صادق [علیه السلام] است؛ از وی نقل شده است که برخی از امامان [ علیه السلام] علم را در حالی دریافت می کنند که « آفریده ای (خلقی) بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل» را می بینند (یعاین) ( صفار، همان: 62). قابل توجه است که کلینی این روایت را در کتاب معتبر خود، اصول کافی، نیاورده است.
18- ابن بابویه، علل الشرایع: 182. بیان این حدیث چنین می رساند که فاطمه هم محدَّثه بود و هم محدِّثه. فاطمه [ علیها السلام] به وضوح هم با عنوان محدَّثه توصیف شده است ( زیرا از فرشتگان پیام دریافت می کرد) و هم با عنوان محدِّثه ( زیرا از پدرش روایت نقل می کرد). گفته شده است هر دو لقب درباره مریم [ علیها السلام] نیز به کار می روند ( ر.ک: کفعمی، جنة الامان، 474 ( حاشیه)؛ ابن بابویه، خصال: 384 به بعد؛ همو، امالی: 530.
19- صفار، بصائر الدرجات، 42؛ کلینی، اصول کافی، 240/1؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، 116/3.
20- برای آشنایی با باورهای آنها ر.ک:
L.Massignon, " Salman Pak et les premices spirituelles de I>Islam iranien»,Societe d,Etudes Iraniennes,cahier 7(1934)[=Opera Minora (ed.Y.Moubarac),I,Beirut 1963,pp.443-483].
21- مفید، اختصاص: 221؛ نوری، طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، 33 و 36.
22- صفار، بصائر الدرجات، 92؛ طوسی، امالی، 21/2؛ مجلسی، بحارالانوار، 749/6 و 291/7؛ نوری طبرسی، همان، 74-77.
23- ابن بابویه، خصال، 183؛ مجلسی، همان، 750/6، نوری طبرسی، همان: 75.
24- کشی، رجال، 20؛ مجلسی، همان، 754/6؛ نوری، طبرسی، همان.
25- [ نصر بن صباح البلخی أبوالقاسم قال: حدثنی اسحاق بن محمد البصری قال حدثنی محمد بن عبدالله به مهران عن محمد بن سنان عن الحسن بن منصور قال قلت للصادق علیه السلام أکان سلمان محدثاً؟ قال « نعم». قلت: من یحدثه؟ قال: « ملک کریم». قلت: فاذا کان سلمان کذا فصاحبه ای شی هو؟ قال: « اقبل علی شانک»] کشی، رجال، 23؛
T.Nagel, Rechtleitung und kalifat, Bonn 1975,pp.186-187.
26- نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، 64.
27- همان.
28- همان، 77 ( به نقل از برخی از مفسران). تعریفی مشابه ( درباره فاطمه [ علیها السلام] ) به محمد بن ابی بکر ( م 658/38) منسوب است ( ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، 115/3). مریم. ساره و مادر موسی [ علیه السلام] نیز با عنوان محدث [ محدثات] وصف شده اند (ر.ک: کتاب سلیم بن قیس 201؛ بحرانی، کتاب البرهان، 102/3، پاورقی شماره 17).
29- برای آشنایی با کاربرد اصطلاح محدث، به ویژه در اندیشه سنی و احمدی ر.ک:
Y ohanan Friedmann, Prophecy continuous, University of California Press, Berkeley and Los Angeles, 1989, index, s.v.
بر اساس کتاب ابن تیمیه فقط مردمانی به محدث نیاز داشتند که پیش از ظهور اسلام می زیستند ( ابن تیمیه، شرح العقیدة الاصفهانیة، 107)
30- إنی أحبُّ أن یَکُونَ المُومِنُ مُحَدَّثا ( ابن بابویه، معانی الأخبار 172).
31- ... فأنا لا نعد الفقیه [ منهم] فقیهاً حتی یکون محدثاً ( کشی، الرجال، 9) در هر دو روایت، محدث به معنای مفهم آمده است ( ر.ک: همین مقاله، پاورقی شماره 7).
32- A.J.Wensinck and J.P.Mensing (eds),Co1jcordance et indices de la tradition musulmane, Leiden 1936-1964,I,p.434,s.v.bdth
ر.ک: قسطلانی، ارشاد الساری: 103/6.
33- A.J.Wensinck A handbook of early Muhammadan tradition, Leiden 1927,p.234,s.v.«Umar»;
ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، 162؛ سیوطی، تاریخ الخلفا، 79؛ هیثمی، صواعق المحرقه، 95.
34- [ کنا نتحدث ان ملکاً ینطق علی لسان عمر] اصفهانی، حلیة الأولیاء، 41/1.
35- سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 98؛ مجلسی، بحارالأنوار، 137/1. انتساب این اثر به سلیم بن قیس هلالی تابعی، مسأله ای بسیار بحث برانگیز در میان عالمان شیعی بود. گلدزیهر با برخی از نویسندگان متأخر شیعی هم عقیده است که می گویند این کتاب احتمالاً ساختگی است ( MS,II,pp.10-11)؛ در حالی که سزگین ( GAS,I,P.526) پیشنهاد می کند مسأله بازبینی شود.
36- موسوی، ابوهریره، 135-137.
37- این نکته با این اصل کلی سازگاری دارد که به دلیل تقیه، کسی نباید قرائت خاصی را که در منابع ائمه [ علیهم السلام] نقل شده است، در قرائت قرآن وارد کند ( ر.ک: مجلسی، بحارالأنوار، XIX/i/20).
38- صفار، بصائر الدرجات، 108؛ مفید، اختصاص: 329؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب: 115/3؛ مجلسی، همان، 294/7؛ نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، 76. در آثار شیعی نقل شده است که محمد بن ابی بکر پدر خود را به دلیل غصب حق خلافت علی، نفرین کرد [ تبری جست] ( ر.ک: مفید، همان، 70).
39- صفار، همان، 92 و 107؛ نوری، طبرسی، همان.
40- در منابع شیعی، نام او گاه به اشتباه حکم بن عینیه آمده است.
41- کشی، رجال، 158؛ استرآبادی، منهج المقال، 124.
42- صفار، بصائر الدرجات، 91؛ مجلسی، بحارالأنوار، 294/7.
43- صفار، همان، 92 و 107؛ نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، 76؛ مفید، اختصاص، 287. بر اساس گزارش ها، پیش از آنکه حمران شیعه شود، حکم استاد وی بوده است ( کشی، همان: 183).
44- [ أعلِمِ الحَکَمَ بنَ عُیَینَهَ أنَّ أوصِیَاءَ عَلِیًّ علیه السلام مُحَدَّثُون]؛ بصائر، همان، 92؛ مجلسی، همان، 292/7.
45- کشی، همان، 182-183؛ کلینی، اصول کافی، 399/1-400.
46- کشی، همان، 183؛ استرآبادی، منهج المقال، 121.
47- طوسی، کتاب الرجال، 171؛ استرآبادی، همان.
48- موسوی، مراجعات، 91. برای آشنایی با نمونه زندگی نامه های سنی نوشت حکم بن عتیبه ر.ک: ذهبی، تذکرة الحفاظ، 117/1؛ عسقلانی، تهذیب التهذیب، 432/2-434.
49- برای نمونه هایی درباره خطابیه ر.ک: نوبختی، فرق الشیعه، 37-41 و 58-59؛ ناشی اکبر، مسائل الامامه، ویرایش فان اس در: Frahe Mu>tazilitische Haresiographie, Wiesbaden 1971,p.47.
50- صفار، بصائر الدرجات، 71 و 91؛ مجلسی، بحارالأنوار، 291/7؛ کلینی، کافی، 270/1.
51- صفار، بصائر الدرجات، 92 و 106؛ کلینی، همان، 268/1، 269، 271؛ مفید، اختصاص، 286-287؛ مجلسی، همان، 161/5، 165 و 296 و 459/9. یوشع نیز گاهی پیامبر دانسته شده است ( مثلاً ر.ک: شریف المرتضی، شافی، 156 به بعد). شایان ذکر است که برخی از منابع شیعی خضر را نیز پیامبر می دانند ( مثلاً ر.ک: محسن فیض، تفسیر الصافی، 275). در برخی احادیث تأکید شده که علم امام، بیشتر از علم موسی و خضر است؛ زیرا آن دو فقط علم به گذشته را داشتند، در حالی که امام علم آینده را نیز دارد ( ر.ک: کلینی، اصول کافی، 260/1؛ محسن فیض، همان؛ صفار، همان، 62).

منبع مقاله :
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی سال دوم تابستان 91



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط