مقدمه:
اشهدان لااله الا الله(شهادت می دهم که معبودی جز آن معبود یگانه نیست)واشهدانّ محمّدعبده و رسوله(و شهادت می دهم که محمدبنده ی او مامور به ابلاغ دین و آئین اوست).
بندگی هدف برترین آفرینش انسان است، و رسیدن به این مقام بالاترین مرتبه ایست که آدمی زادگان را بدان راه است. بندگی یعنی مردن و فانی شدن در دائره ی تنگ و بسته ی هوا و هوس«خود» و تولّد در حقیقت بی کرانه ی «هو» بندگی یعنی همان مقام قدسی و ملکوتی جانشینی حق درمعماری روح و جسم زمین و زمینیان. و از میان تمامی ستارگان آسمان بندگان حضرت محبوب این خورشید محمّدمصطفی است که شرف طلوع از مشرق رحمت للعالمینی را به خود اختصاص داده بر تارک هستی می درخشد و آقای رسولان و ختم پیام آوران اوست.
چکیده:
عنوان «هنرو معماری اسلامی» عنوانیست که در اکثر کتب مربوط به تاریخ هنر همواره بخشی را به خود اختصاص داده است. لیکن متاسفانه اغلب مطالب این بخش ها توسّط شرق شناسان وهنرشناسانی به رشته تحریر درآمده است که خود آشنایی تمام و کمال و عمیقی با مبانی اندیشه عقلی و یا عرفانی اسلامی نداشته، وصرفاً با استناد ضعیف و بعضاًحتی بی پایه ی برخی نقوش و فرم ها به اسلام و هنر اسلامی مسیر اندیشه ی مخاطبین و خوانندگان خود را به جای هدایت به مبانی نظری هنر اسلامی و بازتاب برحق آن مبانی در عالم مادّه و کالبد به گمراهی کشانده، و حتّی بعضا در جهتی کاملا مخالف و متعارض با اصول اندیشه ی اسلامی راهبری نموده اند.در بسیاری از موارد اینگونه نوشتارها، معماری گردن فرازانه و بزرگی جوینده ی سلاطین و فرعون های حاکم بر سرزمین های اسلامی را معماری دینی و اسلامی معرفی نموده اند. حاکمانی که هدفی جز تخریب بنیادهای وحیانی و عقلانی اندیشه ی دینی نداشته و اساس حکومت، و به تبع، هنر ومعماری حکومتی شکل گرفته در ادوار حاکمیت ایشان نیز جز نتیجه پیروی از هوای نفس، تفاخر و استکبار، و بهره وری هرچه بیشتر کارفرمایان آثار وابنیه مربوطه از دنیا و مواهب آن نبوده. به عبارت دیگر، هدف این مقاله (والبتّه با تکیه برمبانی اندیشه ی اصیل اسلامی و با استفاده از ناب ترین منابع این نحله از اندیشه) همانا نمایاندن این حقیقت است که هنر و معماری فخر فروشنده ی امروز نیز نتیجه ی مستقیم و طبیعی (یا گریزناپذیر) خارج شدن نفس فردی و جمعی انسان(و از آن جمله مدیران، برنامه ریزان، کارفرمایان واستفاده کنندگان) از اعتدال است.
از دیگر موضوعات مورد بحث در این مقاله می توان به عناوینی چون: «زیبایی و رابطه ی آن با اختصار و سادگی» طبیعت و هنرطبیعی»،... و نهایتاً به موضوع «معماری اعتدال و عمل در چارچوب تقوی و خلوص عقل» اشاره نمود.
در چگونگی نوع و روش بکار گرفته در تحقیق نیز این مقاله می کوشد تا همچون روش جاری استدلالات فقهی، علاوه بر بحث واژه شناسی عمیق و دقیق واژگان کلیدی، با استفاده از سه منبع عقل، وحی(قرآن کریم و متون تفسیری مربوطه) وسنّت(یا حدیث)، موضوع اعتدال (مطرح در اندیشه ی اسلامی) را در حوزه ی عملی و کاربردی هنر و معماری اسلامی بازبینی نماید.
واژگان کلیدی:
بندگی، فروتنی، اعتدال، هنر و معماریبا نام و یاد بخشنده ای دانا و بخشاینده ای بردبار و مهربان
پروردگارا، گشادگی سینه ام عطا فرما و کار مرا آسان گردان و عقده از زبانم برگیر تا گفتار خود را(درست و کامل بر مخاطبین خود) ارائه کنم و تا مردم در سخنم(که همان سخن توست) اندیشیده آن را نیکو فهم کنند. (1)مقدّمه:
قبل از پرداختن به موضوع اصلی بحث یعنی «بندگی و فروتنی در هنر ومعماری» توجّه به مقدّمه ی زیر که در حقیقت به نوعی بازنمائی دریچه ای مناسب بمنظور ورود بهتر به این حوزه ی مربوطه از اندیشه است مفید و بلکه ضروری بنظر می رسد.هدف از آفرینش انسان و جنّ، مطابق با بیان مستقیم قرآن کریم همانا کمال یا بندگی خالصانه(و یا به عبارتی فارغ شدن آنها از منیت و هوای نفس وسپردن اختیاریعنی امانتی مقدس و الهی به صاحب آن است. (2) جن و انسان، دو موجودی هستند که در تصمیم سازی و تصمیم گیریهای مربوط به اعمال خود از نوعی اختیار(والبته بسیار محدود) بهره مندند که موجودات دیگر فاقد آن هستند.
مطابق با بیان قرآن کریم(3) و علی (ع) در نهج البلاغه، زمین و آسمان و نیروها(ملائکه) یا موجودات در آن دو عباد یا همان بندگان گوش به فرمان خداوند بوده و هرگز ازمسیر هدف الهی آفرینش خودشان خارج نشده و خواه در راه رسیدن به محلّ تعریف شده ی تکاملی شان باشد و خواه در حوزه ی انجام فرامین و فعالیّت های محوّله ای از طرف حضرتش، او را نافرمانی نمی کنند. تنها این انسان و جن هستند که قدرت دارند (ویا به عبارتی صحیح تر این فرصت به آنها داده شده است)تا در حوزه ی کارهای اختیاری خویش نافرمانی اوامر و نواهی خدا را نموده یا او را بندگی و فرمانبرداری کنند.
و این مسئله ی اختیاری بودن فعل انسانی تا آنجا اهمیّت دارد که خداوند در آیه ی7 از سوره ی مبارکه ی شمس به چگونگی ساختار نفس انسان و به آنچه که آن را سازمان داه و ساختاری متعادل و مستوی بخشیده است قسم یاد می کند. (4) و در ادامه ی اشاره ی توضیحی خود به این حقیقت می فرماید که میل به فجور(5)(یا همان میل به شکستن حدود و نظام الهی حاکم بر هستی و قوانین آن و در کل گناهان یا عصیانها) و میل به تقوی (یا همان لحاظ داشتن حقیقت مطلق حق و نام ها و صفات الهی، و التزام به فرمانبرداری از او و قوانین وضع شده ی از سوی او(6) را در نفس انسان (به گونه ای ذاتی) الهام کرده است. باشد که تنها اندکی بر این گفتار بیاندیشیم.
نکته ی قابل توجّه و تامّل در آیه ی شریفه این است که: اگر چه درساختار نفس آدمی(7) دو نوع گرایش متفاوت و متضاد قرار داده شده: لیکن هدف کمالی و البته الهی انسان همان بندگی و فرمانبرداری حضرت حق و دین آیین حق او(یعنی رسیدن آدمی به مرحله ای ازکمال) است، که او(یعنی آدمی) نیز مانند سایر موجودات فارغ از منیّت یا هوای نفس خویش در برابر حضور فعلی و جمالی خداوند سرتعظیم و فروتنی پیش گرفته و در جهت انجام هرچه بهتر و کامل تر فرمان های خداوند و اجرای کامل نقشی که خداوند برای او در سرپرستی فرآیند پرورش و معماری زمین مقرر کرده بکوشد و در این راه از تمامی توان و استعداد و نیروهای خداگونه و خداداده ای خویش بهره بگیرد.
ازدیدگاه مولف و البته براساس برداشت و فهم او از آیات قرآن کریم، ربّانیّت زمین همان پرورش استعدادهای نهفته دردل آن است.
به عبارتی روشن تر، ربّانیّت زمین همان قابله گری و آسان سازی فرآیند زایش(یا همان کمک در وضع ویا قرار دادن) اطفال کمال در محل بایسته و شایسته خود وبرقرار نمودن ارتباطات لازم و متعمال و (البته) متکامل بین هریک از آنها با دیگر موجودات آن است. اطفالی که در واقع به دست آفرینش آفریننده دانا و توانا در هر یک از رحم های مختلف زمین اعم از نبات، جماد، حیوان و حتی انسان به صورتی پنهان و بالقوّه قرار داده شده در واقع، مقام و مرتبه ی ربّانیّت همان تخلّق به اخلاق الله یعنی خداگونه شدن ورسیدن به همان مقام تعریف شده و تعیین شده خلیفه اللهی انسان بر زمین است که بایستی در راه رسیدن به آن و قرار گرفتن بر آن مقام الهی و قدسی قدم بردارد و این مقام(در حوزه ی مربوط به این نوشتار) همان هنر معماری، شهرسازی و باغ سازی اسلامی است. حتی اگر بخواهیم نام یا عنوان دیگری برای هنر و معماری اسلامی برگزینیم، آن نام یا عنوان همانا «هنر و معماری بندگی» است.
هنر و معماری اسلامی: چنانچه بخواهیم بنا بر ضرورت بحث تعریفی ولو بسیار مختصر از هنر و معماری اسلامی را یادآوری کنیم، بایستی بگوییم ریشه ی سه حرفی واژه ی اسلام، همان ریشه ی س ل م به معنی سلم یا هم آهنگی و هم جهتی همه ی اجزا و ارگان های عمل کننده ی در همه ی نظام های کیهانی با آن حقیقت برتر و قوانینی که براساس ساختار فطری آن حقیقت برترین است.
واژه ی مرکب دین اسلام نیز(مطابق با نظر مولف) به معنی نظامی واحد و متحدالاعضا از قوانینی گوناگون ولی هم ذات، متحد، متعامل و متکامل است که هدف نهایی آن ظاهر ساختن و یا به تجلی نشانیدن مستمر، نو به نو و البّته بی نهایت جلوه های جمال الهی می باشد، ساختار نظامندی از قوانینی الهی که هر یک محتوی و بازگو کننده ی برخی از صفات یا اسما خداوندند و در آیینه ی وجودی خود مظاهر و جلوه هایی از جمال یا کمال او را منعکس می سازند. صورت مادی و تجلی کالبدی یا این جهانی این دین همانا طبیعت و موجودات طبیعی می باشند و به عبارتی طبیعت مظهر یا همان کتابی تکوینی دین اسلام است و البته کتابی با اصول و ساختار جوهری ومعنوی ثابت و تغییر ناپذیر.
دارالسّلام(8) نیز در فرهنگ قرآنی یعنی بهشت(خانه ای که درآن جز اسلام، چیزی وجود ندارد و رایج نیست) و انسان هنرمند و معمار یا شهرساز مسلمان نیز وظیفه ای جز آفرینش و یا به عبارتی به تجلی نشانیدن حقیقت آن دارالسّلام معنوی و روحانی درصورت یا آئینه ی زمین ندارد(و این همان ربّانیّت یا آسان سازی فرآیند وضع یا زایانیدن طفل یا اطفال کمالی است که در رحم زمین است. و در هر زمان می تواند در آفرینشی نو و متفاوت از حقیقتی واحد تولدی همواره و نو به نو داشته باشد) به بیان دیگر این نوشتار ادعا می کند که در حقیقت دارالسّلام وجود دارد.
دارالسّلام همان زمین در صورت و ساختار طبیعی آن است، همان بهشت پنهان است که در رحم طبیعت بوده و انسان هنرمند یا معمار مسلمان وظیفه دارد تا آن را کشف کند و پرده از رخسار آن برگرفته و خود و همنوعانش در دامان آن آرام و قرار گیرند.
ریشه یابی واژه ی سلام: یکی از معانی گوناگون واژه ی سلام سلامتی است وسلامتی نتیجه یا میوه ی شیرینی است که از اعتدال و تعامل متکامل تمامی ارگان ها یا نیروهای مختلف موجود در یک نظام و از آن جمله نظام بدن انسان و یا هر نظام دیگری چون نظام ساختاری یک بنا، یک محلّه و یا حتی یک شهر سالم به بار می نشیند و به عمل می آید.
سلام، (در این طریق از اندیشه)، نام خانه یا شهری است که در آن انواع گوناگون( والبّته ضروری) نیروها در اعتدال و تعاملی متکامل می باشند، سلام نام نظامی است که بر تمام ابعاد مختلف رو حانی و کالبد انسانی در سامانه ای متّحد الا عضاءو به تعادل رسیده توجّه می نماید.
ریشه یابی واژه ی اعتدال :ریشه ی این واژه، که مقام ان از نقطه نظر علم صرف نیز باب افتعال می باشد، همان ریشه ی سه حرفی "ع د ل"یا به عبارتی همان عدل است، و عدل به معنای قرار گرفتن هر عنصری سر جای حق و حقیقی خودش در یک نظام تعریف شده و باهداف است و بنابراین وظیفه ی انسان و هنرمند معمار یا شهرساز مسلمان، در مرحله ی نخست، کشف اعتدال در نظام زمین و جلوگیری از برهم ریختن آن نظام یا اعتدال قدسی و الهی است، در صورتی که برقرار نمودن همواره ی اعتدال در محیط زندگی خود و هم نوعان خود وظیفه ی بعدی اوست. هنرمند و معمار مسلمان بنا بر فرموده ی مستقیم حق در قرآن کریم، امر شده که عدالت و اعتدال و میزان برپادارنده ی این اعتدال را پاسبانی کند. (9)
همانا خداوند به عدل و احسان امر می کند. (10) و اما، در ادامه ی شرح فوق در معنای عدل و اعتدال، و بیان معنی آیه ی شریفه بایستی بدانیم که احسان یک مرتبه بالاتر از عدل است و شاید بتوان گفت مغز میوه ی عدل باشد. در حقیقت اگر به عدل ارزش هائی دیگر مانند ایثار، فروتنی، گذشت و... را بیافزاییم، احسان به وجود می آیدو شاید بتوان گفت که احسان در حوزه ی هنر و معماری اسلامی، همان تجسّد یا تجّسم بخشیدن به صفات زیبای خداوند در قالب کارهای نیک و زیبا(به معنی به فعلیّت درآوردن زیبایی های مطرح در حوزه ی ارزش های اخلاقی انسانی) است.
ریشه ی سه حرفی احسان نیز همان ح س ن به معنی حسن یا همان زیبایی و کمال درحدّ و صورت نهایی آن است. یعنی انسان و معمار مسلمان به آفرینش زیبایی و یا به تجلّی زیبایی یعنی نمایش یا همان آیینه گردانی جمال الهی امر شده و وظیفه ی الهی و ملکوتی برانجام آن دارد. خداوند در آیه ی زیبای دیگری در همین رابطه می فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده اید برپادارندگان (قامت زیبای) عدالت باشید، (جمال عدل) خداوندرا(در آیینه ی اندیشه و عمل مبتنی برعدل خویش) به شهادت بنشینید، هرچند این شهادت(یا همان آئینه گردانی جمال عدل الهی) (در ظاهر امر) مخالف با منافع خود شما، پدران و مادران شما و نزدیکان شما، خواه توانگر و خواه بی چیز، باشد، پس خدا (و نمایانیدن زیبایی عدل الهی) برتر و بالاتر از (منافع شما و) ایشان است. پس(در اجرای عدالت و به شهادت درآوردن آن) از خواسته های نفس(خویش و نزدیکان خویش) پیروی مکنید زیرا(این پیروی از هوای نفس) شما را از(اندیشه و عمل درمقام و مرتبه ی الهی و زیبای) عدالت پایین می آورد. و اگر در این کار(به فریب و در جهت نمایانیدن ظلم به جای عدل) زبان را بگردانید و یا از بیان ضدّیت یا منافع خود، با زیرکی) روی بگردانید، پس به تحقیق خداوند به این عمل(زیرکانه ی) شما خبیر و آگاه است. (11)
قرآن کریم به وضوح هنرمندان مومن و معماران و شهرسازان مسلمان را هشدار می دهد که مواظب باشید و از هوای نفس خود تبعیت نکنید، زیرا سبب خروج شما از مقام عدل و حسن الهی می گردد. زیرا، مطابق با این آیه ی شریفه و بسیاری آیات دیگر، آنچه که سبب برهم ریختن اعتدال و سیمای زیبای زمین و در نتیجه شکل گرفتن ظلم و پدیدار شدن چهره ی ناخوش آیند زشتی است. ریشه در پیروی و فرمانبرداری از هوای نفس و عمل به حکم آن دارد.
چنانکه خداوند درآیه 58 از سوره ی مبارکه ی نسا می فرمایند(وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ) و اگر قرار شد در بین مردم حکم کنید، حکم باید براساس عدل باشد و عدل یعنی قرارگیری هر چیزی، سرجای خودش (یعنی محل حق، بایسته و شایسته ای که برای هرچیزی در نظام هدفمند و فراگیرنده ی عدل الهی معین و اندازه شده است. و این به معنی آن است که هنرمند با ایمان و معمار مسلمان به اشیاء و هندسه یا اندازه مندی های طبیعی و توانمندی های ذاتی شان و در مسیر کمال فردی هریک و سعادت جمعی زمین به استخدامی متقابل و متعامل می گیرد.
به عبارت دیگر هنرمند یا معمار مسلمان نه تنها از اشیا و توانمندیهای آنها به نفع منافع فردی و برآوردن هواهای نفسانی خود بهره کشی یکسو و ظالمانه نمی نماید، بلکه ایشان را متناسب با آفرینش خاص یعنی چیستی و هدف وجودی مخصوص آنها درتعامل و تشارک با سایر اجزا هستی و والبته در جهت سیر کمال شان مدد رسانیده هدایت و دستگیری می نماید، و البته خود نیز از همین راه به کمال مقصود یعنی خداگونه شدن و رسیدن به مقام الهی و قدسی خویش در زمین یعنی مقام والا و بالای جانیشنی حضرت حق (جلّ و علی) می رسد.
بلکه معمار و هنرمند مسلمان همچنین وظیفه ای الهی و آسمانی دارد تا بهم ریختگی موجود نظام زمین و قوانین آن را سامان داده به تعادل رساند وآنهایی را که از مقام و مرتبه ی بایسته و شایسته شان یعنی ازمحل عدل خود جابجا شده اند بازگرداند. آری هنرمند و معمار مسلمان هر خطی که می کشد و هر برنامه ای را می ریزد در حقیقت در آن موضوع حکم می کند وامر خدا آن است که در مورد هر مساله ای که حکم می کند، این حکم باید براساس نظام عدل الهی، (که البته در طبیعت نیز همان نظام حکیمانه ی جاری و ساری در رگ رگ هستی است) باشد.
زیاده خواهی و برتری جوئی یا عدالت خواهی و فروتنی؟
آری، زیاده خواهی و برتری جویی در هر موضوعی، واز آن جمله در موضوع هنر، معماری و یا شهرسازی، در واقع به نوعی همان مخالفت با عدل است و هرچه که ما در معماری و شهرسازی گردن فرازانه ی امروز ابنیه و شهرمان داریم، نتیجه خارج شدن نفس انسانی معماران، شهرسازان، برنامه ریزان، کارفرمایان و نیز استفاده کنندگان(یعنی همین مردم کوچه و بازار) از سلام یا همان بهشت الهی و ملکوتی اعتدال و احسان است.آری در طول زندگی دراز زمین و اشیایی که بر گرده ی آن زیسته اند همواره بوده اند کسانی که از میزان عدل الهی وضع شده ی در زمین و قوانین آسمانی حاکم برآن عصیان و سرکشی کرده اند و همواره در جهت برآوردن هرچه بیشتر امیال نفسانی و منافع فردی خود بر نادیده گرفتن یا حتّی شکستن این میزان کوشیده حتی اصرار ورزیده اند و البته همواره وظیفه ی این طغیان و ایستادن در مقابل رخنه ی هوای نفس خود و مردم و هدایت یا همان به اعتدال رساندن این زیاده طلبی ها و خواسته های بی حد و مرز خود و ایشان است.
در حقیقت علت آفرینش زمین و مسئولیّت محوّله ی حق برانسان همانا نشان دادن جمال عدل و احسان الهی و نیز شکستن و خرد کردن حکومت شیطان استکبار و منیّت در زمین دل و اندیشه ی انسان است. به عبارت دیگر هدف حق از آفرینش انسان و یا هبوط او و وزندگی اش بر روی زمین و امر بر سیر (یا همان مطالعه ی هوشمندانه و همراه با تدبیر) در نظام آن، این است که خداوند زمین را و عظمت نظام های پوشیده درزیر پرده ی ظاهر آن را به انسان نشان دهد و بدین وسیله غرور و منیت انسان (واز آن جمله هنرمندان مسلمان و مومن) را بمیراند، یعنی اینکه هنرمند و معمار مسلمان حق را ببیند و عظمت و شکوه و جلال حضرتش را در آئینه ی صورت زمین مشاهده کند و نتیجه ی این شهود احساس خشوع و نیستی در برابر حق و نظام وضع گردیده از سوی او باشد.
او(هنرمند یا معمار و شهرساز مسلمان) بایستی به این معرفت برسد که همه عالم، و ازآن جمله طبیعت پیرامون وی آئینه ی گویای بزرگی و نمایش عظمت و جلال خداوند هستند. در بیان صریح قرآن است که: مشرق و مغرب (کنایه از تمامی هستی) از خداوند و برای خداست به هر سمت که روی کنید با روی خدا رویارو هستید، همانا به تحقیق(دائره ی) وسعت(تجلّی و حضور نام ها و صفات) خدا و علم او سراسر هستی را دربرگرفته است. (12) در آیه ی کریمه ی دیگری که به حق تمامی جوهره ی عرفان اسلامی را می توان در آن شهود نمود می فرماید: اوست اول و آخر، و (هموست) ظاهر و باطن و (دائره ی)علم او(و بلکه حضور او) هر چیزی را فرا گرفته(13) حضرت علی(ع) نیز در همین زمینه می فرماید: زمین مسجد، بندگان خداست(14) و در حقیقت مسجد همان حضرت حق، محل تجلی، حضور و شهادت خضوع و خشوع و فروتنی در برابر تجلّی حق و در حضور او است.
- و بندگان (خداوند) رحمان کسانی هستند که بر زمین رفتاری فروتنانه دارند. (15)
- وچهره ی خود(و رفتار خود) را بر مدرم دژم مشاز و در مشی و رفتار در زمین از غرور، فخرفروشی و خودبزرگ بینی بپرهیز. (16)
- و بر زمین رفتاری غرورآمیز و خود بزرگ بینانه نداشته باش که (با این رفتار مغرورانه ی خود) قادر بر شکافتن زمین نمی باشی، و در طول یا بلندی و بزرگی قادر بر غلبه ی بر کوه ها نیستی. (17)
آری زمین سرتاسر حضور حق و محلّ سجده در برابر این حضور است و عبدالرّحمن(یا همان بندگان خاص خداوند بخشنده) کسانی هستند که به مقام بندگی پروردگار رحمان خود رسیده اند و در برابر زمین یعنی همان آ ئینه ی منعکس کننده ی وجوه کمالی و زیبایی های او، سر تعظیم و فروتنی فرود آورده اند و اینها کسانی هستند که مشی آنها، رفتار آنها و حرکت آنها بر روی زمین فروتنانه است. ایشان هرگز در اندیشه و رفتار و گفتار خود(اعم از کلام و هنر و صنعت)، غرور و فخر و گردنکشی ندارند. از حضرت امام حسن عسگری(ع) راز سجده های طولانیش را پرسیدند! حضرت فرمودند در آفریده های خداوند در زمین با دقّت و هوشمندی مطالعه کنید(گویا در برابر این همه عظمت و جمال جایی برای عمل دیگری جز سجده یعنی خضوغ، فروتنی و مالیدن پیشانی کبر و غرور بر زمین بندگی باقی نمی ماند) وبندگان خدا(هنرمند باشد یا صنعتکار، معمار باشد یا شهرساز، کارفرما باشد یا کارگزار، فرقی نمی کند در برابر این همه عظمت و در حضور این جمال احسن(یا زیبایی نیکوترین) به سجده می افتند و یا به عبارتی با رفتار خاضعانه در زمین کوچکی و فروتنی خود را ابراز می کنند.
زمین، شبی برای بندگی
بیت در لغت عرب به معنی محلّ بیتوته یعنی گذراندن سرتاسر شب در حالی است که در تمامی لحظات آن به عبادت و یاد بزرگی ها و جلال او در مقابل کوچکی، بی چیزی و ناتوانی انسان باشد. و به جرات می توان گفت انسان با خروج از بهشت درحقیت از نور روز خارج شد و به شب (یعنی به زمین) درآمد تا با روی خدا در جای جای زمین روبرو گردد و به سمت او و به بهشت همنشینی با او بازگردد (یا به لغت دیگر توبه کند) وتا در آن از کبر و خویشتن بینی خود بمیرد و درخدا و حضور محیط (و فراگیرنده ی) او فانی شود و با این مردن از منیّت(در حقیقت) از خواب غفلت بیدار شود. (18) و زمین همان خانه، مسکن و بیتی است که خداوند برای انسان قرار داد تا در آن و در جای جایش و در هر صورت و چهره اش تنها و تنها او را در مقابل خود ببیند، تنها و تنها او را به یاد داشته باشد و سرتاسر این شب(یعنی زندگی زمینی خود) را در حل بیتوته و هم صحبتی و مناجات با او باشد تا در صبح قیامت(یعنی برپا شدن روز) دوباره به بهشت نور وارد گردد.و برای همین است که رسول خدا (و به تبع پیروان او یعنی مسلمانان را هشدار می دهد که زمین برای خوابیدن و غفلت نیست، بلکه زمان و محلّ بیدار شدن از خواب غفلتی است که او را از بهشت بیرون کرد. آدمی و آدمی زادگان بایستی در شب زمین از خواب غفلت بیدار شوند و این بنا برفرموده ی خداوند در قرآن کریم با تهجّد(19) و عبادت در شب(زمین) است.
خداوند به رسول خود می گوید که راه رسیدن به جایگاه عالی و مقام محمود انسانی بیدار شدن از غفلت در شب(یعنی مسجد و عبادتگاه زمین) است. خداوند رسول خود را فرمان می دهد که بگوید: پروردگارا ورود من (به شب زمین و به هر از امور آن) را ورودی از سر صداقت بر حضرت خویش و خروج من (از آن و هر یک از امور آن) را خارج شدنی از سر صداقت قرار ده و مرا (برای مسلمان بودن و مسلمان ماندن در طول وارد شدنم در این توبه گاه و عبادتگاه و امور آن و خارج شدن از آن و امور آن) از نزد خویش یاروی برتر و نیرومند قرار ده(تا مبادا شیطان بر من غلبه کند. )
نگارنده ی این سطور را این باور است که پیروان محمد، این بنده حقیقی خدا(که سلام و درود خداوند براو و خانواده پاکانش باد) همگی در مقام ابتلای نیای ایمانی خود ابراهیم خلیل الرحمان(ع) قرار داشته و در زندگی این جهانیشان همچون او در آزمایشی الهی اند. و باید با امام قرار دادن او در پیشاپیش قافله رفتار خود بر زمین این آزمایش (یعنی اثبات ادعای دوستی، بندگی و عاشقی) را نیکو به انجام رسانند. باید ایشان نیز چون امام خویش ابراهیم، اسماعیل نفس(و آرزوهای بلندی که برای او دارند) را در حضرت عشق و در جهت اثبات مدّعای دلدادگی شان قربان کنند. (20)
هنرمندان و معماران محمدّی و ابراهیمی ما باید جای جای زمین را همچون کعبه(که نخستین قطعه ی پدیدار شده ی از آن برای بشر است) نماز گاه قرار دهند، (21) و پایه های عمران وآبادانی آن را برافرازند، (22) و همچون او و در مقامی همچون ابراهیم (یعنی مقام فقر و فروتنی و اظهار بندگی و عشق) قرار گیرند. و بلکه همچون خلف صالح نیای روحانی خود، و چون امام زنده و حاضر خویش(چون از پس پرده ی غیب ظاهر گردد) این خانه ی مقدس خدا، این «مثابه»(به معنی محلّ گرفتن پاداش از درگاه خداوند) و«آمن»(به معنی پناهگاه امن بندگان بازگشت کننده ی به سوی او)(23) را از آلودگی و ناپاکی بت ها(و آثار و ابنیه ی بت مانند) پاک سازی کنند، (24) بگونه ای که زمین(اعم از کوه و باغ و راغ، اعم از خانه و محلّه و شهر، وبالاخره اعم ّاز مسجد و مدرسه و بازار، همه و همه جای جای) عبادت گاهی باشند لایق مقام بندگی و عبادت عبادت کنندگان حضرت دوست گردد؛ و مقام و مرتبه ی بندگی نیست مگر قرار گرفتن در حضور حضرت سلام یعنی بهشت برین. (25)
هنرمندان مسلمان و معماران بنده و فرمانبردار چون پدر رحمانی خویش محمد(حبیب الله) و چون نیای روحانی خویش ابراهیم(خلیل الله) بزرگ معماران خانه ی توحید و شهر سلام، تسلیم معمار حکیم و کامل علیم هستی یعنی پروردگار جهانیان اند، که «چون پروردگارش او را گفت: اسلام بیاور(و بنده ی فرمانبردار) من باش، گفت اسلام آوردم( وبندای فرمانبردارم) پروردگار (معمار)(26) جهانیان را»(27) آری زن و مرد و کودک مسلمان، پیر وجوان و نوجوان مسلمان، معمار و برنامه ریز و شهرساز مسلمان، حاکم و خدمتگزار مسلمان، تولید کننده و استفاده کننده ی مسلمان، همه و همه از نسل پدر رحمانی خود محمّد(ص) و نیای روحانی خویش ابراهیم(ع) بوده و راه و مشی او را پیروی می کنند، آنگاه که ابراهیم از معماری خانه ی توحید فراغت یافت سربر پیشگاه بندگی حضرت دوست نهاده و اینگونه از خداوندگار خویش خواست که:
پروردگارا ما را از مسلمانان(و بندگان تسلیم و فرمانبردار خویش) قرار ده و نیز قرار ده از برای خود، از فرزندان ما و نسل های بعدی ایشان امتّی مسلمان(جامعه ای موحد و متحّد الاعضا و با هدف واحد بندگی و فرمانبرداری تو)، و(پروردگارا) راه بندگی و بازگشت به سوی خود را به ما نشان ده، (و توبه) و بازگشت ما را(به مقام و مرتبه ی اعلای بندگی خویش در دارالسّلام) بپذیر که همانا این تویی آن بسیار توبه توبه پذیرنده ی مهربان. (28)
آری، قرآن کریم هنرمند و معمار مسلمان را فرمان می دهد که نباید سمت و سو و چگونگی خطّ اندیشه و طرح و ساختمان تو(که مصداق مشی تو در حضور حضرت حق، و بر روی چهره ی زمین، تجلّی گاه جمال و جلال الهی است) مشی ای فخرفروشانه و گردن فرازانه باشد و او را هشدار می دهد که: تو(در بالاترین حدّ خودبزرگ بینی و گردن فرازی خود بسیار کوچکتر و خردتر از بزرگی و جلال طبیعت، (که نمایشی از جمال و جلال الهی است) می باشی. او را هشدار می دهد که: تو هرگز نمی توانی، بدون اجازه صاحب و مالک هستی، بر زمین و نظام قدرتمند و هوشمند آن احاطه پیدا کنی، و برسمند آزاد و قدرتمند آن سوار شوی، و باز اگر(مطابق با اندیشه ی اسلامی) زمین آئینه ی است که جمال و جلال رخ یار در آن به نمایش درآمده، عمل برتری جویانه و طغیان گرانه ی تو در آفرینش زیبایی های مصنوع، در مقابله و قیاس با زیبایی های قدسی و طبیعی آن، البتّه به جایی نمی رسد.
بلکه هنرمند و معمار مسلمان هنرمندی که از نسل ابراهیم و شاگرد لقمان حکیم است، در نمایانیدن وجه خویش، یعنی در نمایش سمت و سو و چگونگی اندیشه در آئینه ی عمل خویش، تنها و تنها بنده ی فرمانبردار و تسلیم خداوند است و نه تنها عدالت و اعتدال را امام کار خویش قرار می دهد. که برمبنای صورتی عالی تر از عدالت، یعنی همان احسان(که نیکوترین صورت ممکنه از عدالت است) عمل می کند و البته مزد و پاداش این اسلام و فرمان برداری خویش را از پروردگار عادل و محسن خویش دریافت می دارد. (29)
ومتاسّفانه معماران ما و معمارایه ای امروزین ما، همه و همه در جهت و با هدف روشن و مسلّم فخر فروشی و شکستن جلال و عظمت زمین و زیبایی های طبیعی آن برآمده اند. در سوره ی مبارکه ی لقمان و آیه 19 این حکیم الهی و پیام آور حقیقی حکمت به فرزندش، که به فرزندان حکیمش در گستره ی همه ی نسل ها و فصل های تاریخ انسان، درس حکمت می دهد که: در رفتارت، میانه روی اختیار کن و سخن گزیده، مناسب و آرام گو ونه بی تناسب و با فریاد بلند که همانا زشت ترین و ناخوش آیندترین صداها صدای (ناهنجار، بلند و نامتناسب) الاغ است. (30)
آری، لقمان نه تنها به فرزند نسبی خود بلکه به تمامی فرزندان ایمانی و هنرمند و معمارش در زمین درس تعادل و تناسب می دهد، درس بندگی و فروتنی و درس حکمت می دهد که:
چهره ی خود و اندیشه ی خود(یعنی چهره ی هنرو معماری خود) را به صورتی غرورآمیز و گردنکشانه برای مردم نمایان مساز، تو در مقابل مردم و زمین«ناس» که جلوه های جمال الهی هستند، خودت را(به اصطلاح عامیانه ی آن) مگیر، مشی تو در زمین، مشی ای گردن فرازانه و از روی فخر نباشد. شاید سخن خداوند به معماران گردنکش امروز و فریادهای جیغ مانند هنر آنها در فضا و بر چهره ی پاک، آرام و معصومانه ی طبیعت (یعنی همان آسمان خراش هایشان) این باشد که همانا بلند بودن هر چیز و آسمان خراش بودن آن همانند صوت نامتناسب (و یا ناهنجار) و بلند الاغی است که گوش جان(متناسب)(31) انسان را می خراشد، چشمان زیباجو و زیبابین او را آزار می دهد، و در نهایت سطح لطیف و چهره ی زیبای طبیعت و از آن جمله آرامش روحانی و روانی انسان را به راستی می خراشد.
شاید لطیف ترین اصوات، صداهای لطیف و هم آهنگ بلبل و قناری و گنجشک است که در همراهی و تعامل با صدای نسیم و رقص گلبرگ ها و شاخه ها روح را می نوازند و چهره طبیعت را زیباتر می کنند(و این خود شاید کنایه از حرکت های ظریف و لطیف بعضی معماران حکیمی است که هوشمندانه و از سر فروتنی و بندگی و در نهایت هم آهنگی با طبیعت و نظام های آن نیازهای انسان را در بهره برداری از سطح و اشیا زمین در حداقل اندازه های ممکنه برطرف کرده و در تعاملی مدبّرانه بر زیبایی محیط می افزایند.
یاد انسان های اوّلیه و رفتار و تعامل اسلامی آنها با طبیعت به خیر، یاد سرخ پوستان آمریکائی و سیاهان آفریقایی به خیر باد که به غلط به وحشی گری و بی تمدنی معروف شده اند؛ و شاید هم تنها به این دلیل به وحشی گری و بی تمدّنی معروف شده اند که ما(یعنی همان به اصطلاح انسان های متمدّن) با عینک خودبزرگ بینی و فخر فروشی به آنها نگاه کرده و می کنیم وبنابراین قضاوتی، بس ناعادلانه و بلکه، به معنای حقیقی کلمه، ظالمانه نسبت به آنها داشته و داریم. شاید به جرات بتوان مطرح کرد که ما، هماهنگ ترین، متناسب ترین و متعادل ترین رفتار با زمین را در فرهنگ همین انسان ها و سایر بومی های مناطق مختلف جهان، یعنی همان کسانی که به نوعی از معصومیّت و حکمتی طبیعی و ذاتی بهره مند بودند مشاهده می کنیم.
در اینجا به یاد گفته های یک بومی استرالیایی می افتم که در ساعت دوازده شب در یکی از خیابان های مرکزی ترین محله های شهر سیدنی یعنی محله ی(Red Fern)، در حالیکه بطری مشروب خودش را در یک پاکت خاکی رنگ پنهان کرده بود و از شدت مستی تلو تلو می خورد فریاد می زد که: اینها(یا به عبارتی همان مهاجران انگلیسی تبار دیروز و حاکمان امروز) به ما(بومی های اصیل استرالیایی) می گویند زمین های خود را بفروشید و پول بگیرید. (32)
و خود اینگونه پاسخ اعتراض آمیز خود را با فریادی مستانه در فضای مرده و غم گرفته ی پیشخوان ورودی میخانه اعلان می کرد که:
آخر زمین مادر ماست، آدم که مادر خودش را نمی فروشد!!!
و منظورش حاکمان حکومت و دولت استرالیا یعنی همان سفیدپوستان به اصطلاح متمدّن انگلیسی بود که چندی پیش یعنی در بدو ورودشان به این قارّه کریمانه از ایشان پذیرایی کرده بودند و درمقابل آنها(انگلیسی های متمدّن را می گویم) و تنها به دلیل آنکه زبانشان را نمی فهمیدند به شکار گلّه وار ایشان اقدام کردند، (33) و امروزه نیز تابلوهای بزرگ و چندمتری این جنایت هولناک زینت باخش دیوارهای موزه ی ملّی ایشان در شهر سیدنی است.
معماری زمین، مسئولیّتی الهی
بنا بر تعریفی که از آیه ی شریفه ی زیر فهمیده می شود، معماری اسلامی یعنی همان آسان سازی و عملی نمودن و(یا در نهایت) همکاری و همراهی با طبیعت و پیمودن فرآیند یا مسیر زایش زمین و ظاهر ساختن قابلیّت های نهفته در رحم زمین.اوست خدایی که انسان را از رحم زمین و بدون سابقه آفرینش قبلی و مشابه، انشا کرد و برمعماری(34) زمین(به معنی آبادان ساختن، یا همان به فعلیّت رسانیدن توانمندی های بالقوّه ی آن به عنوان مسکن و محلّ به تعادل و آرامش رسیدن روح الهی انسان) مسئول ساخت. (35)
و زمین را افسرده و غمگین می یابی و چون ما از آسمان آب برآن فرو ریختیم (و از آن آب، یعنی آبی که از آسمان رحمت بر رحم زمین برکت می بارد) زمین به جنبش درآمد(کنایه از اینکه افسردگی درآمد و عاشق شدو (برای رسیدن به معشوق) شروع به فعالیت کرد. (آن استعدادها و توانایی ها در دل زمین به حرکت و فعالیّت درآمدند)، رحم زمین برآمد، زمین زایش نمود و از هر زوجی، زیباترین را به بار می آورد). (36)
ومعمار مسلمان در این فرایند رشد و تکامل، وظیفه ای ندارد جز قابله گری، و آسان سازی فرآیند زایش که او(انسان) نه زایش گر است و نه آفریننده، بلکه(در بالاترین حدّ موفقیّت و انجام مسئولیت قدسی محوّله) تنها و تنها قابله ای دانا و کاردان است.
آب از آسمان بخشنده فرو می ریزد، زمین هوشمند و عبادت کننده اطفال کمال خود را در رحم خویش می پروراند و در زمان مناسب و هم آهنگ با مجموعه ی هستی و عوامل عمل کننده ی در آن، می زاید(و یا به عبارتی ایشان را بر دامان پرونده ی طبیعت یعنی رحم بعدی پرورنده و رشد دهنده قرار می دهد)، و معمار مسلمان در طول این فرآیند و به عنوان حلقه ای از حلقه ها و جزیی از اجزا وظیفه ای ندارد، مگر اینکه در کنار زدن پرده کوچکترین خدشه ای بر هر یک از اندام های این اطفال نوپا و ضعیف وارد گردد.
آری، معمار مسلمان باید محیطی فراهم کند تا فرایند بسته شدن نطفه در رحم زمین و به ترتیب زایش و پرورش اطفال کمال به طبیعی ترین شکل یعنی مطابق با نظام های مرتبط با آنها ایجاد گردد و مسیر تکاملی خود را به آرامی و به تمامی طی کند، و وظیفه ی قدسی و الهی او (یعنی معمار مسلمان) در این میان تنها و تنها قابله گری است، و قابله خوب، کسی است که این فرایند زایش را خوب بشناسد، مراحل آن را نیک بداند و بداند که از کجا و چگونه باید این تعامل و همکاری خود را با مادر شروع کند. چه وسایل و ابزاری را دور هم جمع کند و چه ارتباط متعامل و متکاملی را در بین ایشان برقرار سازد (ارتباط و تعاملی که در نظام تک تک افراد هستی و به صورت کتابی واحد تعریف و تبیین شده است) چه فضا و چه محیطی را فراهم آورد تا این زایش آسان تر صورت گیرد.
- معماری را در حقیقت خود زمین انجام می دهد.
- رنگ آن را نظام هوشمند رنگ در طبیعت تعیین می کند.
- پستی و بلندی آن را پستی و بلندی طبیعت تعیین می کند.
- و در بحث ویژگی های اقلیمی معماری و نیز در موضوع هندسه ی بنا، فرم ظاهری و ساختار کالبدی آن این ویژگی های اقلیمی منطقه است که تعیین کننده و حکم کننده است.
هر یک از نظام های جزئی یا اجزای عمل کننده در نظام فراگیرنده ی محیط چون تپه ها، رودخانه ها، جنگل ها، سردی و گرمی هوا، مصالح خاص و بومی منطقه و... ، در حوزه ی عملکردی خود و در مرز مشترک و متعامل با جز جدید مورد آفرینش در معماری، هندسه یا همان اندازه یا چگونگی کیفی و کمّی تعامل و تشارک بهینه و به سامان مربوطه را تعیین، تعریف و تحدید می کنند)
در واقع این محیط است که خود، در قالب نیاز جدید و البته حقیقی نظام های موجود، نوع موضوع مورد آفرینش و به ترتیب هندسه کلی(یا مجموعه ی اندازه های ضروری و گریزناپذیر) آن را درتعاملی بهینه با دیگر موجودات زنده در بستر آفرینش طرح و تعریف و تحدید و در کلّ معماری می کند و تو هنرمند عبد و معمار مسلمان و شهرساز محسن فقط باید هوشمندانه بگردی و آنچه را که فرآیند این زایش طفل کمال طبیعت یا آفرینش موضوع جدید و مورد نیاز نظام هستی را آسان می کند، پیدا کنی و آن را در اندازه و محل عدل مربوطه اش قرار دهی. در حالیکه هنرمند و معمار امروز جز اینها را انجام می دهد، و در واقع در مسیری گام برمی دارد که تنها «منیّت» و قدرت قاهرانه ای خویش را ثابت کند.
باستان شناسان آموزگاران بر حق چگونگی برخورد با طبیعت و معماری آن:
و باستان شناسان در چنین موقعیّتی چه هوشمندانه رفتار می کنند. اگر تشخیص بدهند، گنجی با ارزش زیر تپه ماهورهاست، کلنگ را خیلی آهسته بر زمین می زنند تا با اوّلین برخورد، آن را فقط احساس کنند نه اینکه آن را بشکنند، کلنگ باستان شناسان تنها برای حس کردن گنج است و نه شکستن آن، و به محض پیدا کردن مجموعه ی با ارزش یا همان گنج مورد نظر، دیگر کلنگ را کنار می گذارند و با ابزارها و قلم موهای بسیار ظریف و لطیف گرد و غبار اطراف آن را به آهستگی و در کمال دقّت و حوصله کنار می زنند.
در حقیقت معمار مسلمان، رفتارش با طبیعت باید، رفتاری باستان شناسانه باشد و باید در جهت کشف زیبایی های نهفته در دل طبیعت خیلی با ظرافت با زمین برخورد کند تا مبادا روی لطیف و زیبای دلبر خراش بردارد، در حالیکه امروزه ما و معماران ما تنها به فکر خراشیدن چهره ی زمین و آسمان و ساختن آسمان خراشیم، و نه نوازش رخسار زمین و آسمان، و در واقع با فریادهایی که از روی منیّت و افزون طلبی مان برمی آید احسان در طبیعت را به کناری نهاده و از مرزهای اعتدال خارج شده ایم و بلکه اعتدال را از بین برده ایم.
همانا، زشت ترین صداها، صدای بلند و بی تناسب الاغ است. (37)
هرچه رفتارها لطیف تر باشند، زیباترند، و معمار مسلمان سعی می کند تا همچون بلبل و قناری به مدیحه سرائی جمال الهی بنشیند، و در مدح زیبایی های زمین نغمه سرایی کند. رفتار انسان دلداده(واز جمله هنرمند و معمار مسلمان) با زمین (یعنی با جمال دلبر) باید رازگونه و نمادین، و در پرده باشد در خلوتی عاشقانه با آن نجوا کند نه اینکه بر سرش فریاد بکشد. و امّا ما معماران افزون طلب و گردن فراز امروز به فریاد کشیدن بر سر طبیعت و زمین نشسته ایم، ما مانند کودکانی نادان در میانه ی میدان قدسی جلوه نمایی جمال دلبرمان به دویدن و شلوغ کردن و برهم زدن مجلس وصال و عیش روحانی او مشغولیم.
نمایش جمال یار یا جمال خود
در تئاتر و در صحنه ی نمایش یک درام عشقی (و فرضاً نمایش لیلی و مجنون)، که در آن همه ی بازیگران تنها و تنها برای نمایش نهایت دلدادگی عاشق به معشوق نقش بازی می کنند(و نه نمایش قدرت بازیگری و فنّ سخن وری خویش)، کارگردانان، تمام عناصر عمل کننده در صحنه، همه بازی گرها، و حتّی تماشاچیان باید تمامی سعی و تلاششان را در جهت هرچه گویاتر، باشکوه تر و زیباتر برگزار شدن نمایش این قصه بکار گیرند، هرچند که خود و هنر فردی شان در سایه قرار گرفته باشند و متاسفانه برای معماری ایران و معمار ایرانی که این قصّه های عاشقانه را می داند ولی در هنرنمایی خودش سعی می کند تا خودش را و منیّت و غرور خودش را نشان دهد جای بسی تاسّف و تاثر است.هم شکل با خدا و همرنگ با او
ما از طرف پیامبر عزیزمان سفارش شده ایم و وظیفه داریم تا اخلاق(یعنی شکل، اندازه و در مجموع صفات یا چگونگی کیفی و کمّی رفتار) خودمان را به شکل و اندازه ی اخلاق و یا صفات خداوند درآوریم(38)خداوند ارواح و نفوس ما انسان ها را و ساختار اندیشه ی ما را بر صورت روحانی خویش آفریده است. (39) رنگ ما باید رنگ خدا باشد، و امّا رنگ خدا چه رنگی است؟ صبغه الله که بنا بر فرموده ی خود حضرت حق، بهترین رنگ هاست، چه رنگی است؟ قرآن خود می گوید رنگ خدا، رنگ ایمان به خدا و رنگ دین یگانه ی او یعنی اسلام است، رنگ دین و ملّت(یا همان آئین) ابراهیم خلیل الرّحمان است. (40) و رنگ ایمان و رنگ اسلام رنگ بی رنگی است، رنگی که همه ی رنگ ها را در آن واحد و به گونه ی حقیقی واحد و متّحدالاعضا در درون خود دارد و در عین حال از تمامی محدودیّت های هر یک از آنها آزاد است.بهترین رنگهاست چه رنگی است؟ رنگ فنا شدن در بی رنگی یار، رنگ گم بودن، رنگ در پرده بودن ونه رنگ رخساره ی آن کسانی که حدّ و مقام الهی خودشان را در نزد خدا و در این نظام عالی و معنوی نشناخته اند، ونه همچون رنگ برخی بزک کرده هایی که به مجلس آرایی بی خبران، و به عرضه ی بی حیائی خویش نشسته اند.
راستی نام اصلی خدا چیست؟ منظورم آن نامی است که همه ی نام ها را در خود داشته و در عین حال از قید و بند هریک از آنها آزاد است، آن نام را می گویم، آن چه نامی است؟ آری، درست حدس زدید: آن نام همان «هو» است. اسم ذات خدا «هو» است و تنها همین نام است که در همه ی زمان ها و مکان ها و شرایط عمومی و یا بسیار خاص و منحصر بفرد کاربرد دارد. و این همان نام جاویدان است(هوالباقی). پس بیائید ما نیز همچون نیاکانمان، به جای نمایش خود و نام خود، امضای «هو» را در زیر آثارو برسینه ی ابنیه ی آفریده ی خود حکّ کنیم، و از این طریق ارتباط ذاتی خود را با آن جاودانه یادآور سازیم.
ما آمده ایم تا(در نهایت کمال خود) هم رنگ خدا شویم، آمده ایم تا خود را و اندیشه و رفتار خود را از هرگونه رنگ و قید و بند خاص آزاد سازیم، آمده ایم تا همچون او بی رنگ شویم، رفتار و رفتن بی خویشتن (رفتاری به دور از هوای نفس ومنیّت) رفتار شیعیان یا یاران علی است. (41)
هنرمندان و معماران ما باید از طرّاحی، تولید، پوشیدن و پوشانیدن لباس، شهرت براندام خود، براندام اندیشه ی خود و نیز بر اندام آثار هنری و حرفه ای خود پرهیز کنند. اصولاً پوشیدن لباس شهرت در فقه اسلام حرام است. و این بدان معنی است که: حتی به گونه ای سخن نگوئیم و نگویند، (و یا به عبارتی حرفه ای تر، به گونه ای طراحی نکنیم و نکنند، ویا بگونه ای نسازیم و نسازند) که به دنبال آن و در تصویر ذهنی شنونده گان و مخاطبین ما و آثار هنریمان تنها قدرت سخنوری و دانش بالای شخصی ما(یعنی صرف استفاده کنندگان از مزایای این قدرت و دانش الهی و نه صاحبان و دارندگان واقعی آنها) دیده شود، بلکه باید نسبت واقعی و حقیقی این دانش و قدرت به صاحب حقیقی آن یعنی خداوندگار علیم(دانا) و قدیر(توانا) نمایانیده شود.
«من» به عنوان یک هنرمند مسلمان بایستی در لباسی که به تنم می کنم توجّه داشته باشم که، نباید این لباس شهرت باشد، کالبد یا همان لباس و تن پوش هنر هنرمند مسلمان باید کالبد و لباسی بی رنگ باشد، لباس همه ی ساختمان های شهر(کنایه از اندازه، فرم و شکل و تزئینات آنها)، بایستی لباس بی رنگی باشد. لباسی که تفاوت میان هریک با دیگری آنچنان نباشد که در دل صاحب لباس احساس غرور، خودبزرگ بینی و در دل مشاهده کننده احساس حقارت، خودکوچک بینی و بی چیزی نماید.
درست مانند لباس حجّ، و آن لباسی است یک رنگ که زشت و زیبا، فقیر و غنی، آسیائی و آفریقایی، زرد و سپید و سرخ،... همه و همه تنها آن را می پوشند، لباسی که در آن هیچگونه فخر فروشی و منیّتی در کارنیست. لباس یا همان پوشش ظاهری کالبد شهر نیز باید، مانند لباس حاجیان، لباسی از جنس معنا باشد، لباسی از جنس تقوا، و یا حداقل همنوا و هم آهنگ با آن.
ویژگی های شکلی، کمّی و کیفی لباس یا همان کالبد هنر و معمار اسلامی نباید به نوعی باشد که فخر گوینده ی فخر فروشنده و کبر طرّاح متکبّر را در ذهن خواننده و مخاطب خود متصور سازد. صورت اثر در هنر و معماری اسلامی نباید حتی به گونه ای باشدکه دلی را بشکند، متاسّفانه امروزه تمامی این معیارها وارونه گردیده اند، امروزه آنگونه از معماری، مطرح تر و موفق تر است و بیشتر خودنمایی کند. در حالیکه هدف معمار مسلمان باید احسان و ایجاد هماهنگی و ایجاد اعتدال و در جهت نمایش هرچه بهتر و باشکوه تر زیبایی های روی یار باشد و نه خودنمایی و فخرفروشی.
تاکه زیباتر بتابد آفتاب
گشته گوناگون به میدانش سحاب(42)
ابرها برای پوشاندن آفتاب نیامده اند، بلکه آمده اند تا زیبایی های «او» را بیشتر نشان دهند و حتی زمانی که روی آن را برای مدّت کوتاهی گرفته اند، می خواهند قدر بالا و والای همان «هو» را یادآوری کنند.
اختصار، سادگی و زیبائی
واژه شناسی جمال: در بحث واژه شناسی واژه ی «جمال» با مفهوم کلّی «زیبائی» به مشتقّاتی از ریشه ی سه حرفی این واژه برمی خوریم که توجّه به معانی لطیف و دقیق آنها ما را در درک هرچه بهتر و کامل تر ازمعنای این واژه مقدّس بسیار مدد می رساند. برخی از این واژه ها عبارتند از:اجمال، اجمل، مجمل، جمله، جمّل که به ترتیب به ارائه ی تعریف مختصری از هر یک از این موارد از فرهنگ عربی فارسی لاروس می پردازیم.
اجمال و مجمل: یعنی خلاصه گوئی، به طور خلاصه و بدون توضیحات اضافی، پرهیز از هرگونه اضافات غیر ضروری و پرداختن به اصل و جوهره ی مطلب.
اجمل: یعنی خلاصه ترین صورت ممکنه از یک چیز و البته صورتی که هیچ عضو ضروری و موثر در تعریف و عملکرد اصلی آن چیز غائب نبوده و حذف نشده است.
جمله: تمامی چیزی(بدون نقصان و کم بودن جزء و یا اجزائی ازآن)
جمّل الشئ: آن چیز را جمله و یکپارچه کرد.
جمله: چیزی یکپارچه و متّحدالاعضا، ونیز به عنوان گزاره ای خاص از زبان محاوره ای نیز عبادت است از مجموعه ای متشکّل و متّحدالاعضا که در سازمان هدفمند خود و در چینشی مرتّب و نظام مند از تعدادی گزیده(والبتّه حداقل ممکنه از اجزا یا همان کلمات ضروری) و غیر قابل حذف بهره گرفته است، و برای رسیدن به هدفی مشخّص، و یا برای مثال انتشار و انتقال یک معنای معین و مشخص بکار می رود.
با توجّهی مختصر به تعاریف ارائه شده می توان چنین نتیجه گرفت که: آفرینش زیبائی و یک مجموعه ی زیبا، اجزا باید گزیده باشند(معین و مشخص باشند) که این گزینش با ذرّه بین هدفی معین و مشخص معیارسنجی می گردد و کلمات(یا همانا اجزائی) که گزینش می شوند، هرکدام در مکان تعریف شده و از پیش تعیین شده ای از نظام قرارمی گیرند، دست به دست هم داده و یک ساختار متّحدالاعضاء را شکل می دهند، به گونه ای که اگر حتّی یک جز اضافه یا کم گردد، ساختار جمله یا همان زیبائی بهرم می خورد، زیرا همانطور که گفته شد، هر جزئی جایگاه تعیین شده و عملکرد تعریف شده ی خودش را دارد. والبته بسته به نوع جلمه یا زیبائی، این ساختارها درصفات عرضی و صوری خود تغییر می کند ولی در کلّ در هر نوع از انواع، خلاصه گوئی، حداقل گرائی، استفاده ی از گزیده ها و دارا بودن کلیّتی متحدالاعضا و غیر قابل تقسیم و کسر ویا اضافه از اصول جوهری، پایدار و تغییر ناپذیر ساختمان جمله و همانطور زیبائی است.
انسان هم به عنوان وجه الله یا همان صورت خدا در زمین همان اسم جامع حق در بردارنده ی همه ی کمالات و جمالات یا بعبارتی همان خلاصه ی آفرینش است، بطوری که در یک جمله می توان گفت: انسان خلاصه ی زیبایی و زیبایی هاست.
«انسان زیباست» یعنی صوتری مجمل و جمعی متّحدالاعضا و گزیده ای از تمامی حقایق(از هردو جهان روحانی و جسمانی) است و جمیل به معنی زیبا نیز یعنی حقیقتی با حداقل اجزاء و در بالاترین حدّ هماهنگی و تعامل، و در واقع تعریف عدل، اعتدال و حسن نیز همین بود.
بیشتر نیز گفتیم عدل یعنی قرار گرفتن هر چیزی سر جای بایسته و شایسته ی خودش. حق نیز همین معنی را می کند. چیزی که حق است درحقیقت یعنی چیزی است که در آن باطل(یعنی جز یا اجزا بیهوده، اضافی و با عملکردی غیر ضروری) وجود ندارد، و این تعریف از زیبایی متعلق به حق است و ماندگاری حق بواسطه عدم وجود باطل یعنی بیهودگی و بی هدفی در آن و در اجزای آن است و هنر معماری و شهرسازی اسلامی باید چنین باشد.
باطل یا بیهودگی یا اضافه بودن سبب اصلی درهم ریختن اعتدال است. ظلم که در مقابل عدل است نیز به معنی خارج شدن یک عنصر یا جز از سرجای عدل خویش است. و زشتی از آن ظلم و ذاتی آن است. ظلم زشت است و خداوند ظلم را وظالمان را دوست ندارد(وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ )(43) و خداوند عدل است و خدا جمیل یا همان زیباست و زیبایی را دوست دارد (انّ الله جمیل و یحبّ الجمال) و اینکه نهایتاً ظالمان به سعادت و رستگاری نمی رسند(لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ)(44) و آثار ایشان نیز یعنی همان هنر و معماری یا شهرسازی ظالمانه نیست مگر آئینه ی تمام نمای سیمای ظلم و زندانی برای سیمای عدالت و جسم و جان بشر.
سادگی و خلوص نتیجه و میوه ی تفکّری اسلامی است. خالص از بیهودگی ها و زیادی ها در نظام طبیعت هرچه که هست عین حق است، عین عدل و در کمال اعتدال، عین حسن و احسان است، عین ضرورت است و عین فائده و نبود آن نوعی ظلم، زشتی، نقص و کاستی و ضرر است.
طبیعت، طبع، هنر طبیعی- هنر قدسی
هنر طبیعی هنری است با هندسه ی ذاتی و ساختاری معین و مشخص و کامل و بنابراین ثابت(تمام برگ های چنار گویای این مطلب هستند که یک مهر واحد دارند، یک دفتر واحد دارند. و اگر جز تغییراتی در آنها می بینی تنها در صورت اندازه هاست که البتّه آنها نیز برحق و بر میزان نیازی حقیقی متغیر و متفاوت شده اند.امام علی(ع) می فرمایند: چون نیک بنگری و ژرف بیاندیشی در خواهی یافت که آفریننده ی نخل همان آفریننده ی مورچه است. (45)
تغییر و تبدیل اساسی و ساختاری در یک نظام هنگامی لازم می آید و یا ضرورتاً اتفاق می افتد و در حقیقت موقعی ما چیزی را برمی داریم و عنصری دیگر و متفاوت با عنصر پیشین را جایگزین آن می کنیم که آن عنصر پیشین ناکارآمد باشد و در پیش بینی ها و برنامه چینی های آفریننده این ناتوانی و ناکارآمدی جز یا اجزا دیده نشده باشد. ولی علم و حکمت خداوند، ازلی و ابدی و در عین کمال است و به همین دلیل هم علم خدا و نتیجه ی عملی آن یعنی نظام حاکم بر هستی نظامی که موجودات در آن(و البته در نهایت کمال شکلی، ساختاری، عملکردی مربوط به خود)(46) به وجود می آیندو می روند نیز در عین کمال و کارآئی و درنتیجه تغییر ناپذیر است.
ولذا تکامل به این معنا که فعال نوع کامل شده نوع دیگر است را ما قبول نداریم، هرنوع کامل شده خودش است ما گوناگونی داریم، آفرینش بستر گوناگونی است.
ما باید در زمین یا در طبیعت بندگی کنیم، همرنگ یار شویم، به جای اینکه رنگ من و منیّت برخود بزنیم، رنگ بندگی یا رنگ او را بر رفتار خودمان بزنیم، باید به زیارت یار بنشینیم، مرحوم جناب حاج محمد اسماعیل دولابی عنوان می کند که زائر کسی است که هم چهره و هم صورت زیارت شونده می شود. کبوتر با کبوتر، باز با باز،...
انسان باید در داخل محدوده ی هندسه ی ذاتی طبیعت و همرنگ با طبیعت عمل کند و منظور از استتار در طبیعت هم همین، همرنگ شدن با آن است، مانند آفتاب پرست که اصلاً سعی بر آشکار شدن خود ندارد و لذا معماری نیز باید در همانگی و هم خوانی کامل با محیط پیرامون خود قرار گیرد باید او بشود همرنگ او بشود قطره تا قطره است هیچ نیست ولی اگر رسید به دریا؟ آنوقت همه چیز می شود.
بندگی یعنی او شدن اگر او جمیل است،
بندگی یعنی زیبا شدن
اگر او عالم است، بندگی یعنی عالم شدن
اگر او حکیم است، بندگی یعنی حکیم شدن
اگر او خالق است، بندگی یعنی خالق شدن
راز موفقیّت و راز جاودانگی نیز در همین بندگی است، و البته مقام کمی هم نیست. اگر بنده شدی درحقیقت در دایره ولایت(یا همان هدایت و سرپرستی) حق قرار می گیری و از خطاو اشتباه مصون می شوی چون نور با تو و فعل تو دو نوع کار می کند: اوّل تعریف و نشان دادن راه درست، نشان دادن خطاها، پرتگاه ها و در واقع نشان دادن ناخالصی ها از خالص ها و دوّم اینکه: نور ظلمت ها را هم محو می کند(از بین نمی برد) کم رنگ می کند. بی قدرت می کند، ناتوان می کند، ولی این خطر وجود دارد که اگر نور کم گردد مجدداً ناخالصی ها خودشان را نشان دهند و لذا نور کار غفاریت را هم دارد یعنی اگر خطایی هم وجود دارد، به وسیله نور کمرنگ می گردد. در هنر و هنر معماری نیز دقیقاً همینطور است.
آری، آن گونه معماری که دارای هندسه ای خالص باشد خود نور است و نور خود حق است و حق یعنی هدفمند، منظّم و مقدّر(به معنی اندازه مند) است و در یک مجموعه ی هدفمند، اندازه مندو منظّم زیادی ها و بیکاره ها بلافاصله رخ می نمایانند و پیدا می شوند، فرضاً معماری مسجد با آن خلوص و کارآئی معیّن و مشخّصی که دارد، هیچگونه فرصت خطا و اشتباه را به مخاطب خود نمی دهد.
همواره براساس عدل و اعتدال و در چارچوب تقوی عمل کنیم.
سوال: در جایی که از عدالت و اعتدال خبری نیست، درجایی که همه ظلم می کنند و براساس هوا و هوس عمل می نمایند، تکلیف چیست؟ در این باره خداوند خود اینگونه پاسخ می دهند:
مبادا عمل زشت آنها(در ظلم و خروج از عدل و اعتدال و احسان) شما را به جرم(یعنی هما خروج شما ازعدل و احسان) وا دارد، (چرا که شما در هر حالت وظیفه دارید)، عدل را رعایت کنید که آن البته به تقوی نزدیک تر است. (47)
و تقوا(یعنی خدا را به جای خود دیدن، یعنی حقّ و عدل و حسن و احسان را به جای هوا و هوی پیروی نمودن، و تقوی یعنی فرمان حق را و دین حق را به جای فرمان شیطان و دین شیطان گردن نهادن) همان چراغی است که راه را به شما نشان می دهد، (48) وحق را از باطل می نمایاند، (49) و در تنگناها و گمراهی ها راه نجات و سعادت را برشما نشان می دهد. (50) تقوا همان راهی است که کارها در آن به آسانی و بدون هیچ سختی و مشکلی به سرانجام تعیین شده و تعریف شده ی خویش می رسند. (51) انسان مسلمان وظیفه دارد در هر حالی، جز حق نگوید و جز بر عدل و بر سبیل اعتدال و احسان عمل نکند. و البته در یک محیط ظلمانی حتی اگر کور سویی نیز باشد خودش را نشان می دهد. نور هیچگاه در ظلمت گم نمی شود و اتفاقاً ظلمت و زشتی ها به شما کمک می کنند تا کار خودتان را (یعنی نور عدل و احسان) را بهترو نمایان تر نشان دهید(عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد)
خروج انسان از خلوص، پیروی از هوس، و خروج او از بهشت اعتدال
و اما هنوز این سوال بسیار مهم بی پاسخ مانده که: چرا انسان از مقام احسان و مرتبه ی اعتدال یعنی از بهشت (یا به عبارتی از همان دارالسلام) خارج می گردد؟!
چرا انسان طغیان می کند، انسانی که خداوند حکمت ها را به او آموخته(و این نظام عدل را در هر دو نظام درونی و بیرونی جسم و فکر و محیط زندگی او قرار داده) چرا از حدّ اعتدال و از مقام حسن و جمال خارج می گردد و بالاخره چرا نظام را می شکند و اصرار برعصیان و نافرمانی دارد؟!
پاسخ به این سوال شیطان و فعل شیطان یعنی اغوا از یک سو و پیروی انسان از هوی و هوس خویش از سوی دیگر است.
فعل شیطان (اغوا)است، و اغوا یعنی فریفتن، انسان اساسا و فطرتا به دنبال حق است، (52) دنبال همان حدّ اعتدال و احسان و اجمال است ولی شیطان کارش اغواگری است، یعنی غیر حقیقی ها را حقیقی جلوه دادن، یعنی زشتی را با صورت زیبایی نشان دادن، یعنی سکه تقلبی را با آب زر، طلا نشان دادن و خود شیطان به عزت و جلال خداوند قسم یاد کرده است که همه بندگان را فریب می دهم ولی در عین حال از فریب یک سری از بندگان احساس عجز و ناتوانی می کند آنها که خالصند و مخلص، و مخلص همان کسی است که صراط المستقیم را یعنی همان سادگی و خلوص را نیک بشناسد، (53) جمله و جمال را بشناسد و بداند و ساختار کلّی نظام طبیعت و نظام طبیعی هر یک از اجزای طبیعت را بشناسد، هندسه ذاتی هر یک را بشناسد و مطابق با آن هماهنگ با آن و هندسه آن عمل کند(و نه همچون غاوین، بدون هیچ میزان و معیار حقّی و تنها مطابق و براساس هوا و هوس خود)(54). در آن صورت اجزا اضافی و غیر ضروری بلافاصله خودشان را نشان می دهند درست مانند هم آهنگی و اعتدال سازها در ارکستر سمفونیک، مجموعه ای واحد و متّحدالاعضا از سازهایی مختلف و البته متناسب که همه باید هم آهنگ، با اندازه ای خاص و محدود و در جای عدل خود بزنند.
در حقیقت، «خلوص» خود یک عینک فرق گزارنده است، این خالص بودن است که به ما بصیرت شناخت و تمییز حق از باطل را به ما می دهد یک معیار سنجش و گزینش ضروری از غیرضروری به انسان می دهدو در واقع سادگی و خلوص بهترین، عامل شناسایی خالص ها از ناخالص ها است و انسان ساده و مخلص بنده ی گوش به فرمان پروردگار دانا و توانای خویش است و نه بنده ی هوا و هوس خویش(یعنی محلّ قدرت نمائی و دخالت شیطان در فکر و عمل آدمی) و بنابراین دیگر اغوا نمی گردد و فریب شیطان را نمی خورد.
خلوص:یعنی کوتاهترین راه، یعنی کاملترین راه، بی اشتباه ترین راه، و در نهایت یعنی تنها راه آفرینش زیبائی و کمال.
زیبائی--> خلوص--> اجمال--> پرهیز از بیهودگی
و نیازها نیز، در حقیقت، به همین صورت آفریده شده اند، حتّی اینگونه می توان گفت که هر موجودی در طبیعت پاسخ به نیازی حقیقی است، در طبیعت این گونه است که در پاسخ به هر سوالی خداوند موجودی را آفریده است. و چون نیازها حق(یعنی لازم و حقیقی) بوده اند، آفرینش هم حق است.
توجّه آنکه: در قرآن کریم و در بخش پایانی آیاتی که در باب اغوای انسان توسط شیطان آورده شد، خداوند می فرماید: برای شیطان راهی در اغوا و یا فریب انسانهای خالص و پیروان حق وخلوص قرار داده نشده، و این تنها «غاوین» (یعنی کسانی که از حق و عدل و خلوص عدول کرده و به دنبال هوسرانی و از روی هوی اقدام به انجام کاری می کنند) هستند که از شیطان پیروی می کنند و فریب او را می خورند و در نتیجه افعالشان(و از آن جمله هنر و معماریشان) شیطانی و باطل(یعنی بیهوده و اضافی) است و انسان اگردر مقابل اغوای شیطان بایستد و طبیعت را خوب بنگرد او نیز مانند خداوند می تواند آفرینشی برحق، معتدل و متناسب، و بنابراین زیبا و زیبنده بر سینه ی جمال هستی داشته باشد.
نتیجه گیری:
بالاترین هدف در فرآیند توسعه و تکامل روح انسان، در اندیشه ی اسلامی و براساس آیات قرآن کریم بندگی خداوند است و بندگی انسان یعنی رسیدن به مرحله ای از شعور و درک و فهم که او یعنی انسان خود را به عنوان جزئی جدائی ناپذیر از یک حقیقت واحد، یک کلّ تقسیم ناپذیر، یک هندسه ی نظام یافته و با اندازه ای روشن و تعریف شده و البتّه حق بین و کمال جوینده مشاهده کرده، و فارغ از منیّت و استقلال رای خویش، به گونه ای همدل، هم جهت، همراه و هم آهنگ با سایر موجودات و اجزا این کل فراگیرنده در جهت فرمانبرداری از قانون و فرمان دانای برترین، هادی حکیم و توانای اندازه گذارنده گام برداشته و در مسیر متحقق ساختن وظیفه و نقشی مقدس که او برایش در این نظام واحد و فرآیند کمال جوینده آن مقرّر داشته، چگونگی مشی و مرام اندیشه و رفتار خود را به گونه ای سامان بخشیده جهت دهد که خود و قافله ی هستی را به گونه ای متحد و همزمان هدایت کرده و پروردگار دو عالم را در معماری و استعلای روح و جسم زمینیان جانشینی در خور باشد.مسلمان و از آن جمله هنرمند و معمار مسلمان در آفرینشهای خود(و یا در بیانی حکیمانه تر، به ظاهر ساختن) زیبائی یعنی همان آئینه گردانی جمال آن زیبای برترین و آن کمالی علی الاطلاق امر شده و بلکه وظیفه ای الهی بر انجام تمام و کامل آن دارد. هنرمند و معمار مسلمان وظیفه ای قدسی و الهی دارد تا در مقابل رخنه ی هوای نفس در اراده ی فردی خود و جامعه ی انسانی فراگیرنده ی خود بایستد، و چون در حوزه ی مسئولیّت خویش به قضاوت و صدور حکم نشست زیاده طلبی ها را به سمت اعتدال، جدائی ها را به سمت وحدت و یکی شدن هدایت کند، و گردن فرازیها و بی ادبی ها را به ادب و فروتنی در حضور مبدل سازد.
اما همانگونه که در خلاصه نیز بدان اشاره شد آنچه در هنر و معماری گردن فرازانه و بزرگی جوینده ی امروز مشاهده می کنیم چیزی نیست مگر نتیجه ی مستقیم و طبیعی(یا گریزناپذیر)خارج شدن نفس فردی و جمعی انسان(و از آن جمله مدیران، برنامه ریزان، کارفرمایان و استفاده کنندگان) از اعتدال. به بیانی دیگر، هنرمند و معمار امروز متاسّفانه در مسیری گام برمی دارد تا هرچه بیشتر خود را ثابت کرده به نمایش بگذارد. غرض از این نوشتار، و به عنوان برداشتی که از قرآن کریم می توان داشت. آن است که به خود و هم اندیشان همراه با خود این نکته را یادآوری کنیم که:چنانچه ما نیز بنابرفرموده ی آن حق حقیقی به خود ذاتی خویش بازگردیم، حرص و ریا و خودبزرگ بینی را دشمن حقیقی تکامل خویش دانسته، راه بندگی حضرتش را در پیش گیریم، اگر هدف خود واندیشه و عمل(فردی و اجتماعی) خود را تنها و تنها برای او خالص گردانیم، اگر تنها او را در آئینه ی اندیشه و عمال شهود کنیم، اگر زمین رفتار خویش را به عنوان آئینه ی و پرده ی هنر و معماری او رنگ ادب، فروتنی و بندگی بزنیم، آب آفریننده و زندگی بخش براین زمین نیز جاری می شود و ما نیز می توانیم مانند او و در نهایت کمال بیافرینیم وبرترین نمایش زیبائی را به تجلّی بنشینیم.
از ادعّای این گفتار آن است که: در میدان بندگی اگر او آفریننده است، بندگی یعنی آفرینندگی: اگر او داناست، بندگی یعنی دانایی و اگر او حکیم است، بندگی یعنی حکمت و خاتم پیام آوران فرمود که: من شهر حکمتم و آن بهشت است، و بنابراین بندگی یعنی وارد شدن در این بهشت و بلکه خود جزئی از بهشت شدن.
پی نوشت ها :
* استادیار دانشکده معماری دانشکده علم و صنعت ایران
1- قرآن کریم، 25 الی 28:(طه):(قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی )
2- قرآن کریم، 56: 51 (ذاریات):(وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ )
3- قرآن کریم، 6: 66 (تحریم)
4- قرآن کریم، 7: 91(شمس): (وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا)(قسم به نفس و آنکه او را نیکو بیافرید)
5- قرآن کریم، 8: 91(شمس):(فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا)
6- نکته مهم اینکه هر دو گروه فجور و تقوی، با توجّه به ضمیر «ها» در آیه ی مبارکه به نفس انسان برمی گردند و اشاره به قداست الهی آن دارند، و نیز اینکه فجور یعنی مبل و گرایش انسان به شکستن حدود الهی و یا ساختار قدسی نفس و تقوی یعنی حقیقی دیدن و مراعات حدود و قوانین الهی و در نهایت اینکه: در مجموع هندسه ی نفس هندسه ی مقدس است که خداوند خود آن را مطابق با حکمت و سعادت انسان طراحی و اندازه کرده نکته ای بسیار حائز اهمیّت و توجّه اندیشمندان باریک بین است.
7- که خود به خود چون آیینه ای است که آنچه را که درآن تابانیده شده و از جمله نور را منعکس می کند، والبته هر قدر صفا و پاکی این آیینه بیشتر باشد در این انعکاس چیزی گم و یا ناقص نمی شود.
8- واژه «دار» در (دارالسّلام) به معنای خانه بوده و ال در السلام نیز معرفه یا شناساکننده ی سلام است. درحقیقت این الف ولام در السلام«سلام» به عنوان نام خود خداوند را از انواع سلامها و یا شبه سلامها جدا می سازد. به عبارت دیگر دارالسلام یعنی خانه ای که جز سلام یعنی خداوند سلام و کمالات (یا نامهای نیکوی) او در آن وجود ندارد. همچنین ر ک ب طبیبیان، سیدحمید، فرهنگ عربی فارسی لاروس.
9- قرآن کریم، 9: 55(الرحمن): (وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ) [و قرار داد میزان را هشیار باش از اینکه در این میزان(قدسی و الهی) طغیان و سرکشی نکنی]
10- قرآن کریم، 90: 16(نحل) : (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ)
11- قرآن کریم، 135: 4(نسا): (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً) لازم به یادآوری اینکه مطالب داخل هلالی ها از مؤلف بوده و صرفا به منظور روشن شدن بیان آیه در موضوع مورد بحث آورده شده است.
12- قرآن کریم، 115: 2(بقره):(وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ )
13- قرآن کریم، 3: 57 (حدید): (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )
14- علی(ع)، نهج البلاغه
15- قرآن کریم، 63: 25: (فرقان): (وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً )
16- قرآن کریم: 18: 31: (لقمان):(وَ لاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لاَ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً ً)
17- قرآن کریم، 37: 17: (اسراء): (وَ لاَ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً )
18- اشاره ای است به این گفته از امیرمومنان(ع) که فرمودند: مردم در خواب هستند، زمانی که مردند بیدار می شوند، و باز اشاره ای است به این فرموده ی نبی بزرگوار اسلام است که فرمودند: بمیرید قبل از آنکه میرانده شوید.
19- قرآن کریم، 79 و80: 17(اسرا):(وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً * وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِیراً )
20- اشاره ای است به آیه ی کریمه: (وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ)(وچون پروردگار ابراهیم او را با کلماتی آزمود، پس او آن(آزمایش) را (با موفقیت) به پایان رسانید... (رک ب قرآن کریم، 124: 2 (بقره)
21- (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ) (وبگیرید از مقام ابراهیم نماز گاهی را)
22- اشاره ای است به آیه ی کریمه: (وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ، التوّاب الرحیم)(و هنگامی که ابراهیم پایه های خانه را برمی افراشت و اسماعیل (نیز در مقام نفس ابراهیم او را در این کارمدد می رسانید گفتند) پروردگارا این بازگشت را از ما بپذیر. همانا این توئی آن بسیار شنوای دانا. ر ک ب قرآن کریم، 127: 2(بقره)
23- اشاره ای است به آیه ی کریمه: وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً (وهنگامی که قرار دادیم خانه را محل گرفتن پاداش و به امنیت رسیدن انسان). رک ب قرآن کریم، 125 : 2(بقره)
24- اشاره ای است به این فراز از دعای شریف ندبه. آنجا که هنرمندان صالح و با ایمان امام خویش را اینگونه می خوانند که: این هادم الابنیه الشرک و النفاق؟(کجاست ویران کننده و از بین برنده ی بناهایی که بر مبنای شرک و نفاق بنا گردیده اند. رک ب حاج شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
25- اشاره ای است به آیه ی کریمه: وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (و با ابراهیم و اسماعیل پیمان بستیم که خانه ی مرا (از ناپاکی و غیریت ها) و برای طواف کنندگان، مقام گیرندگان و رکوع کنندگان و سجده گزاران پاک سازند)ر ک ب قرآن کریم، 125: 2(بقره)
26- با توجه به آیه ی کریمه ی(هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا) از سوره مبارکه ی هود، یکی از اصلی ترین موضوعاتی که رب(یا همان پروردگار) نسبت به موجودات تحت پرورش خود به آن می پردازد همان استعمار و یا پرورش استعدادهای طبیعی و یا کمال ذاتی ایشان است، و لذا می توان(با عنایتی) زوج واژه های مربی و معمار و ربانیّت و معماری را معادل گرفت.
27- اشاره ای است به آیه ی کریمه:(إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ )
28- قرآن کریم، 128: 2(بقره): (رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ )
29- اشاره ای است به آیه کریمه: (بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ ... )(آری، آن کسی که چهره ی اندیشه و عمل خویش را مسلمان گرداند و در تعیین چیستی و چگونگی اندیشه و عمل خود تسلیم پروردگار خویش باشد. پس پاداش او در نزد پروردگار اوست) و چه عالی و گرانقدر و جاویدان است پاداشی که نزد پروردگار است. (دقت شود) رک ب قرآن کریم، 107: 2(بقره). همچنین در موضوع جاودانه بودن پاداشی که در نزد خداوند است توجه کنید به آیه ی کریمه ی: (ما عندکم ینفد و ما عندالله باق) (آنچه که در نزد شماست فانی شونده وآنچه که در نزد خداست باقی و جاودانه است).
30- قرآن کریم، 31: 19(لقمان)(وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ)
31- منشا نظر مولف نسبت به متناسب بودن جان انسان توجهی است که به آیات(الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ)و(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ) داشته است. آیاتی که در آنها به وضوح به تعادل و تناسب ذاتی جان انسانی اشاره شده است.
32- مطالب داخل هلالی ها از مولف است.
33- این پاسخ استاد متمدن زبان انگلیسی الاصل مولف در شهر سیدنی و از دانشگاه نیوساوت ولز بود که در پاسخ به سوال اینجانب در موزه از ایشان که چرا آنها را (یعنی بومیان استرالیایی الاصل را) اینگونه و بدون دلیل قتل عام کردید؟ داده شد.
34- معماری از ریشه ی ع م ر به معنی آبادان ساختن و به فعلیت درآوردن توانمندی ذاتی زمین به عنوان مسکن یعنی محل به آرامش رسیدن و متعادل شدن نظام فکری و عملی انسان پس از خروج از بهشت اعتدال و احسان گرفته شده است. همچنین رک ب سیدحمید طبیبیان، فرهنگ عربی- فارسی لاروس، ص1486.
35- قرآن کریم، 61: 11(هود): (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا )( او شما را از دل زمین انشاء کرد و بر آبادانی و به فعلیّت رسانیدن قابلیت های بالقوّه ی آن(به عنوان مسکن و مأوای انسان) مسئول ساخت).
36- قرآن کریم، 5: 22(حج): (وَ تَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ)
37- قرآن کریم، 19: 31(لقمان): (إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ).
38- از رسول اکرم (ص): (تخلقوا باخلاق الله) (اخلاق خود را به اخلاق الهی همسان سازید) رک ب نهج الفصاحه.
39- حدیثی قدسی: ان الله خلق آدم علی صورته(همانا خداوند انسان را بر صورت خویش آفریده است).
40- اشاره ای است به آیه ی شریفه ی (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ ... ، وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ... ، صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)(بگو بلکه راه هدایت دین و آئین ابراهیم است و او از مشرکان نبود، بگویید به خدا و آنچه که از سوی او بر ما و بر ابراهیم و بر... فرو آمده ایمان آورده ایم... ، وما همگی مسلمان شدیم و تسلیم اوییم، ... ، رنگ خداست آن، وچه رنگی بهتر از رنگ خداست و ما بندگان عبادت کننده ی اوئیم. رک ب قرآن کریم، 135 الی138: 2(بقره).
41- از سروده های مولف: مردن از من، او شدن، افتاده بودن، سایه وش، رفتن بی خویشتن، رفتار انصار علیست.
42- بیتی از اشعار مولف، سحاب در این بیت به معنی ابرها هستند و منظور مولف آن از این بیت آن است که علت وجود و حضور ابرهای گوناگون در آسمان نه برای خودنمایی آنها و بلکه برای نمایش هرچه باشکوهتر زیباییها و جلال خورشید می باشد.
43- قرآن کریم: 140: 3:(آل عمران).
44- قرآن کریم: 23: 12: (یوسف).
45- امام علی(ع)، نهج البلاغه، خطبه با عنوان«در آفرینش مورچه».
46- اشاره ای است به آیه ی کریمه ی: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ (پروردگار ما کسی است که به هر چیز خلق و خُلق مناسب با آن را بخشید).
47- (وَ لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى)(8: 5: مائده)
48- اشاره ای است به آیه ی کریمه ی: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ ... و وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ و... )(ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی را پیشه کنید و به پیام آور او ایمان بیاورید... وبرای شما نور و روشنگر وهدایت کننده ای قرار می دهد که به وسیله ی آن راه زندگی را به درستی می پیمائید). رک ب قرآن کریم، 28: 57(حدید).
49- اشاره ای است به آیه ی کریمه: (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناًً) (اگر تقوای الهی را پیشه کنید برای شما قوّه ی تمیز و نیروی فرق گزارنده قرار می دهد). رک ب قرآن کریم، 29: 8 (انفال).
50- اشاره ای است به آیه ی کریمه: (وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) (وکسی که تقوای الهی را پیشه کند برای او راه گریز از تنگناها را قرار می دهد). رک ب قرآن کریم، 2: 65(طلاق).
51- اشاره ای است به آیه ی کریمه ی:(وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً) (و کسی که تقوای الهی را پیشه کند برای او راه آسانی را قرار می دهد)، رک ب قرآن کریم، 4: 65(طلاق).
52- اشاره ای است به آیه ی کریمه: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا) (پس چهره ی اندیشه و رفتار خویش را بر اساس و هم آهنگ با دین حنیف که فطرت خداست و فطرت انسان نیز برآن مبنا ساخته و سامان یافته برپاگردان)، رک ب قرآن کریم، 30: 30(روم)
53- اشاره ای است به آیه ی کریمه:(قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ، قَالَ هذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ، إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ)(وشیطان گفت: پروردگارا در مقابل آن که (موضوع آفرینش آدمی و آدمی زادگان باعث شد) تا اغوا شدم، زمین و آنچه در آن است را در چشمان (هوا وهوس) ایشان زینت داده و تمامی آنها را از این طریق اغوا می کنم مگر آن دسته از بندگان تو که خالص و مخلصند. (و پروردگار در پاسخ)گفت: این(اخلاص و خلوص) همان صراطی است که به سوی من (و به منظور رسیدن بندگانم به مقام قرب من و بهشت من) مستقیم است(راهی که هرگز بریده نشده و در آن ایجاد اختلال و راه بندان نمی شود) در (اغوا و فریب) بندگان (خالص و مخلص) من برای تو راهی نیست. مگر غاوین (یعنی آن کسانی که به جای فرمان من از هوا و هوس خویش پیروی می کنند)رک ب قرآن کریم، 42الی 39 : 15(حجر)، همچنین ببینید 83: 38(ص) و نیز 16: 7 (اعراف).
54- ببینید: سیدحمید طبیبیان، فرهنگ عربی فارسی لاروس، ص1512.
1- جرّ، خلیل المعجم العربی الحدیث(فرهنگ عربی- فارسی لاروس)ترجمه ی سیدحمیدطبیبیان، انتشارات امیرکبیر، چ دوازدهم، تهران، 1381.
2- طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان- تفسیر قرآن کریم، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1370.
3- علی(ع)، نهج البلاغه، ترجمه و شرح مصطفی زمانی، انتشارات پیام اسلام، قم، 1360.
4- قرآن کریم، ترجمه ی مهدی الهی قمشه ای، انتشارات پیام عدالت، تهران، (بی تا).
5- نصر، سیدّ حسین، دین و نظام طبیعت، ترجمه مجید غفوری، انتشارات حکمت، تهران، 1384.
منبع مقاله :
(1387)، مجموعه مقالات قرآن و علوم روز(قرآن و هنر(2))، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه- شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول