نهادهای اقتدار و مشروعیت سیاسی در اسلام

همراه با شکل گیری نظم جدید سیاسی و اجتماعی در عرصه ی واقعیات تاریخی اندیشه هایی نیز در توجیه آنها، یا نقد آنها و یا طرح الگوهای آرمانی در نفی و تصحیح آنها رشد کرد. برای انگاره های نظم سیاسی در آغاز دوره ی اسلامی
يکشنبه، 22 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نهادهای اقتدار و مشروعیت سیاسی در اسلام
نهادهای اقتدار و مشروعیت سیاسی در اسلام

 

نویسنده: دکتر کمال پولادی




 

همراه با شکل گیری نظم جدید سیاسی و اجتماعی در عرصه ی واقعیات تاریخی اندیشه هایی نیز در توجیه آنها، یا نقد آنها و یا طرح الگوهای آرمانی در نفی و تصحیح آنها رشد کرد. برای انگاره های نظم سیاسی در آغاز دوره ی اسلامی الگوی رفتاری پیامبر و سنتهای شناخته شده قبیله ای و آموزش های قرآن نخستین سرچشمه ها بودند. بعداً، به دنبال گسترش سرزمینهای اسلامی و مواجهه با تمدنهای ایران و روم، اندیشه های تازه ای در عرصه ی عمل و نظر وارد تمدن اسلامی شد. پیامبر از زمانی که وارد مدینه شد غیر از رهبری دینی کارهای سیاسی جماعت مسلمین را نیز برعهده داشت؛ از جمله این کارها نصب و عزل حکمرانان، فرماندهان نظامی، انتخاب نمایندگان سیاسی، انتخاب فرستادگان سیاسی و بستن پیمانها بود. پیامبر در رهبری دینی به رسالت و در رهبری سیاسی با رأی و مشورت عمل می کرد. بسیاری از نظریه پردازان مسلمان این تجارب را به عنوان الگوی عام زمام داری تعمیم دادند.

تأسیس خلافت

بعد از رحلت پیامبر نخستین نهاد مرکزی مسلمانان که ابتدا با نام خلافت و بعداً با نام امامت خوانده شد شکل گرفت. در لزوم قرار دادن جانشینی برای پیامبر بین یاران او اتفاق نظر بود اما در اینکه چه کسی برای جانشینی پیامبر مناسب تر است اختلافی بروز کرد. گروه کوچکی از یاران پیامبر علی(علیه السلام) را شایسته تر از دیگران می دانستند و از جانشینی او طرفداری می کردند. آنها هسته ی اولیه یک جریان سیاسی و بعداً یک جریان فکری را پدید آوردند که به تدریج رشد کرد و یک جریان سیاسی و فکری بزرگ به نامه شیعه را پدید آورد. هریک از این دو دسته نظامهای مشروعیت خاص خود را پدید آوردند.
نخستین خلیفه ها به لحاظ انگارهِ عملی آمیزشی از سنت قبیله ای عرب، اسوه پیامبر و تعالیم کلی قرآن بودند. خلیفه وجوهی از شیخ و رهبر قبیله و انگاره هایی از اسوه پیامبر را داشت. از همین انگاره ها بود که نخستین نهادهای حکومت اسلامی پدید آمد، نهادهایی چون «زعامت»، «شورای حل و عقد» و «بیعت». در میان قبایل عرب رهبر با مشورت نخبگان قبیله (شرفا) معرفی می شد و افراد قبیله با او بیعت می کردند.

زعامت دینی- سیاسی:

خلیفه، یا چنانکه بعدها مصطلح شد، امام، عالیترین مقام دینی و سیاسی در میان جماعت مسلمین است. او کار حراست از دین و دنیای جماعت هر دو را برعهده دارد. از جمله اینها سیاست گذاری عمومی، فرماندهی نیروهای مسلح، حفظ سرزمینهای اسلامی، جهاد، اجرای حدود شرعی و حمایت از مظلومان و محرومان است. خلیفه یک حاکم خودسر نیست. او مثل همه ی افراد جماعت تابع قانون است و در پیروی از قانون و انجام احکام عمده ی شرع با آنها برابر است. بعدها نیز که بنی امیه دستگاه ملک (پادشاهی) برقرار کردند و امیران و سلطانها قدرت قاهر به دست آوردند هیچ گاه از قانون شریعت بی نیاز نشدند و آشکارا به آن بی اعتنایی نکردند.

امت:

امت به مثابه ی واقعیتی زنده و پویا توسط پیامبر ایجاد شد. امت در درجه اول به معنی یک جماعت سیاسی و اجتماعی بوده است و صرفاً به معنی جماعت دینی نبوده است(1). امت مفهومی فراگیر شامل همه ی مردم فراتر از قوم و قبیله و سایر تفاوتها بوده است. امت که در اصل یک جماعت دینی بوده است به مسلمانان محدود نمی شد، زیرا برای یهودیان مدینه که اساسنامه ی مدینه برای آنها وضع شد نیز به کار می رفت. امت از مزیت حمایت (ضمه) بهره مند می شد و در عوض، تکلیف جهاد با دشمن مشترک را برعهده داشت.

اهل حل و عقد:

اهل حل و عقد به کسانی گفته شد که شخص موردنظر برای احراز مقام خلافت را برمی گزیدند و برای بیعت به مردم معرفی می کردند. تعداد این افراد برحسب نظر فقها متفاوت بود و از جمهور مردم تا یک فرد صاحب شوکت در نظریه ی غزالی را دربرمی گرفت. کار صحابه در اجتماع سقیفه بعد از رحلت پیامبر و انتخاب نخستین خلیفه مجوز شرعی این نهاد بود. این نهاد بعداً دستخوش تحریف شد و مضمون اصلی خود را از دست داد. بعد از خلفای راشدین درواقع درباریان بودند که نامزد خلافت را تعیین می کردند و برای او از مردم بیعت می گرفتند.

بیعت:

قراردادی است بین حاکم و فرمان بران. بیعت را برخی عقد یعنی قراردادی دوجانبه دانسته اند و برخی ایقاع یعنی عملی که از یک طرف سر می زند. هریک از این دو برداشت ماهیت بیعت را تغییر می دهد. اگر عقد باشد یک قرارداد دوجانبه است که برای هر دو طرف ایجاد تعهد می کند(2). در چنین برداشتی حاکم تعهد می کند که بر طبق شریعت و عدل زمامداری کند و مردم متعهد می شوند که از او اطاعت کنند. مسئله ی دیگری که بر ماهیت بیعت تأثیر می گذارد این است که آیا بیعت منبع مشروعیت است یا فقط جنبه ی اعلام دارد. در این زمینه نیز همراه با حرکت از نظام بالنسبه دموکراتیک زمان خلفای راشدین به نظام مُلک در زمان بنی امیه و نظام سلطنت در دوره های بعدی تغییری در تعبیر ایجاد شد که این نهاد را از نهادی دموکراتیک به نهادی خالی از محتوا که نمادی ظاهری از مشروعیت بود دگرگون کرد. نظریه پردازان جدید مسلمان بیعت را به منزله ی اصل مشارکت همگانی می گیرند و به این ترتیب آن را مبنای مشروعیت حکومت محسوب می کنند. با چنین تعبیری بیعت شورای حل و عقد به مثابه ی«بیعت خاصه» و تنها به منزله ی توصیه به حساب می آید و آنچه تعیین کننده شمرده می شود «بیعت عامه» یعنی رأی همگانی است. شیعه بیعت را منبع مقبولیت به حساب می آورند نه منبع مشروعیت. منبع مشروعیت در نظریه ی شیعه ی الهی است.
منابع مشروعیت: نظریه پردازان اهل سنت برای حاکم سه نوع منبع مشروعیت قایل هستند: 1- نصب الهی یا نص، 2-انتخاب و 3-غلبه. از دیدگاه این نظریه پردازان نصب الهی یا نص تنها در مورد پیامبر صورت گرفته است در حالی که از نظر شیعه در مورد امامان نیز همین حکم صادق است. در مورد نظریه ی انتخاب در بالا بحث شد. در اینجا ضمن بیانی کوتاه فقط اشاره می کنیم که نظریه غلبه اصل را بر استیلای حاکم به قوت شمشیر قرار می دهد. البته این استیلا باید شروطی را نیز همراه داشته باشد.

قریشی بودن:

نظریه پردازان اهل سنت قریشی بودن خلیفه یا امام را یکی از شروط احراز مقام خلافت (یا امامت) برشمرده اند. جالب است که این نظریه پردازان ضمن انعطافی که در بسیاری از تعابیر سنتی داشته اند سرانجام در دوره ی عثمانی از این شرط نیز چشم پوشی کردند. اصل قریشی بودن در اجتماع سقیفه استقرار یافت. اجتماع سقیفه بلافاصله بعد از رحلت پیامبر برای مشخص کردن سامان سیاسی جامعه اسلامی بعد از پیامبر در محلی به همین نام تشکیل شد. شرط قریشی بودن برای خلیفه را ابوبکر با حدیثی از پیامبر به تصویب جمع رساند. این شرط با وجود تحولات بسیاری که در جامعه ی اسلامی رخ داد و انعطافهایی که به زودی در موارد دیگر نشان داده شد تا مدتها به اصرار فقیهان بر جای خود ثابت ماند. چنانکه حاتم قادری می گوید این امر ناشی از ملاحظات عملی بوده است. در سقیفه این اصل عملی برای اتحاد حزب مهاجرین بوده است و در دوره های بعدی برای حفظ خلافت به عنوان یکی از پایگاه های حفظ دیانت و مصلحت امت در برابر تهدید رقبای گوناگون خلافت اعم از امیران و سلطان ها و ترکان مسلط در دربار دارای کارکرد بوده است. قریشی بودن در زمان عباسیان در چنین شرایطی مورد تأکید بوده است.

آموزه های آرمانی شیعه

گرچه شیعیان نیز به سهم خود در دوره هایی به تأسیس حکومتهای شیعی موفق شدند و با مقتضیات عملی حکومت و اداره ی جامعه درگیر شدند اما آموزه های شیعه بیشتر در قالبهای آرمانی ظاهر شد و درنهایت نیز با نظریه غیبت امام و اندیشه ی مهدویت همچنان ارتباط خود را با قالبهای آرمانی حفظ کرد. در اینجا به دنبال بحثی درباره ی شکل گیری نخستین نهادهای خلافت اهل سنت و نظریه های مرتبط به آن بد نیست به برخی از آموزه های پایه ای اندیشه شیعه نیز اشاره ای داشته باشیم.

امامت:

امامت به مفهوم خاص یعنی به مفهومی که شیعیان از آن دارند محور اندیشه ی شیعه و نقطه ی اصلی تفاوت اندیشه ی شیعه با اندیشه ی اهل سنت است. امامت در شیعه جزء ارکان دین به حساب می آید. منصبی است که خداوند به افراد خاصی داده است. امامت از جنس نبوت است و همانطور که پیامبر با نص الهی برگزیده می شود امام نیز با نص الهی انتخاب می شود. تفاوت امام با پیامبر این است که پیامبر از وحی برخوردار می شود ولی امام از الهام. امام جانشین پیامبر در امور دینی و اجتماعی است.
شیعیان به دسته های چندی شامل زیدیه، اسماعیلیه و دوازده امامی تقسیم می شوند. زیدیه امامت را از اصول مذهب و ارکان دین محسوب نمی کنند و وجوب آن را با «مصلحت عمومی» توجیه می کنند. اما شیعیان اسماعیلی و دوازده امامی معتقدند که ایمان و تکلیف با امام کامل می شود. تعیین امام چیزی نیست که به اختیار بندگان واگذار شود. امامت دنباله ی «قاعده لطف» است که گفتیم براساس آن، لطف خداوند ایجاب می کند که برای هدایت بندگان پیامبران و امامانی را در میان آنها برانگیزد. وجود قرآن به تنهایی برای هدایت مردم کافی نیست باید کسانی باشند که معنای درونی آیات را برای مردم بیان دارند.

عصمت:

از آنجا که انسانها خطاپذیر هستند و خطاپذیر نمی تواند خطاپذیر دیگر را هدایت کند امر هدایت نیاز به معصومان دارد. پس کسی باید امامت مردم را داشته باشد که معصوم باشد. اهل سنت فقط پیامبر را معصوم به شمار می آورند اما شیعیان امامان را نیز معصوم می دانند. تعداد معصومان در اعتقاد شیعیان دوازده امامی به چهارده تن می رسد(با لحاظ کردن فاطمه زهرا، دختر پیامبر).

ولایت:

توجیه شیعه از امامت، معصوم بودن امام و خطاپذیری مردم به نظریه ای منتهی می شود که به نظریه ی«ولایت» شهرت دارد. منظور از ولایت اشاره به نابرابر بودن امام با پیروان از حیث جایگاه رهبری است. امام در جایگاه کمال و عصمت قرار دارد و پیروان دارای نقص و نیاز هستند. بنا به اصل ولایت ولی مجاز است بنا به مصلحت پیروان بر آنها اعمال سلطه کند.

غیبت:

غیبت نیز یکی از ارکان نظریه ی امامت شیعه است. بنا به نظریه ی شیعه ی دوازده امامی اکنون امام دوازدهم که از نظر پنهان است هدایت مردم را برعهده دارد. نظریه ی شیعه درباره ی علت غیبت بحثهای زیادی برانگیخته است. برخی از متکلمان علت غیبت را «عدم تمکین مکلفان» توضیح داده اند که مانع تحقق کامل لطف خداوند شده است. بنا به این نگرش با برطرف شدن نافرمانی بشر شرایط ظهور امام زمان فراهم می شود. اما برخی دیگر از متکلمان علت غیبت را از اسرار الهی دانسته اند که عقل بشر از دستیابی به آن قاصر است.
نظریه پردازان شیعه برای دوران غیبت به طرح نظریه هایی درباره ی حکومت و نظام سیاسی پرداخته اند. از مهمترین این نظریات نظریه های مشروطه ی اسلامی، ولایت فقیه و ولایت امت است.
در یک نگاه کلی می توان گفت که شیعیان امامت و حکومت را در حوزه ی قاعده ی لطف و اصل معصومیت و نص قرار می دهند، در حالی که اهل سنت اساس مشروعیت را در «مصلحت عامه» می جویند و دلیل آن را در کار یاران پیامبر پس از رحلت او جستجو می کنند.

پی نوشت ها :

1. داوود فیرحی، قدرت دانش و مشروعیت در اسلام (تهران، نشر نی، 1381)، ص 141.
2. ابوالفضل موسویان، مبانی مشروعیت حکومت (تهران، نشر ذکر، 1381)، ص 193.

منبع مقاله :
پولادی، کمال؛ (1387)، تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام، تهران: نشر مرکز



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.