تخته پوستِ طلبگی

شیخ بهایی در زیّ طلبگی

بهاءالدین محمد در خانواده ای فرهنگی و دینی و علمی پا به عرصه ی وجود نهاد و زیر سایه ی پدری دانشور به سر بُرد که از بزرگترین عالمان شیعی زمان خود بود.
سه‌شنبه، 24 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شیخ بهایی در زیّ طلبگی
شیخ بهایی در زیّ طلبگی

 

نویسنده: جویا جهانبخش




 


 تخته پوستِ طلبگی

لذات دنیوی همه هیچ است نزد من ... در خاطر از تَغَیُّر آن هیچ ترس نیست
روزِ تَنعُّم و شب عیش و طَرَب مرا ... غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
(خواجه نصیرالدین طوسی)

بهاءالدین محمد در خانواده ای فرهنگی و دینی و علمی پا به عرصه ی وجود نهاد و زیر سایه ی پدری دانشور به سر بُرد که از بزرگترین عالمان شیعی زمان خود بود.
بیشترینه ی تحصیلات بهاءالدین محمد در قزوین صورت پذیرفت و در اصفهان إدامه یافت. قزوین که در آن زمان حوزه ی علمی گرم و پرشوری داشت، بعدها نیز أهمیت علمی و فرهنگی خود را در میان فرهنگ شهرهای شیعی حفظ کرد. اصفهان شهری بود که از قرنها پیش همواره انجمن أدیبان و شاعران و هنرمندان و محدثان و فقیهان و دیگر أصناف أهل فرهنگ بود؛ و زُبده ی تمدن ایران و إسلام، به همان پویائی و خروشندگی زنده بود، در آن جریان داشت. دیری نیز برنیامد که در عصر شاه عباس به پایتخت شکوهمند و فیروزه ای صفویان بدل شد؛ پایتختی که آوازه ی ذوق و هنر و ظَرافت متجلی در آن به همه ی جهان رسیده است.

که گوید: «اصفهان نصف جهان است» ؟! ... جهانی گر بُوَد، آن اصفهان است! (1)

نخستین استاد شیخ بهاءالدین محمد و مهم ترین استاد او، (2) همان پدرش شیخ حسین بن عبدالصمد بود. شیخ بهاءالدین نزد وی تفسیر و حدیث و أدب عربی و مقداری از فنون موسوم به معقول مرسوم به معقول را فراگرفت و از او إجازه ی روایت نیز دریافت کرد.
مراد از «إجازه» ، کلامی است شفاهی یا کتبی - که البته أغلب کتبی است - مبنی بر آن که عالِمی طی آن به طالب علمی إذن می دهد متن یا متنهائی را از وی نقل کند. در واقع «إجازه» یکی از راههای اعتماد آفرین از برای نقل میراثهای علمی است. مثلاً وقتی شیخ صدوق کتاب خِصال را تألیف می کرده، زید یا عَمْرو نسخه ای از این کتاب را نزد وی قرائت می کرده یا می شنیده یا از وی می ستانده و از او إجازه می گرفته است که این کتاب را نقل کند. دیگری به همین نحو از زید إجازه می گرفته است، و دیگری از این دیگری، و به همین ترتیب. البته لزوماً إجاره ی نقل متن با متن کتاب همراه نبوده و ای بسا یک دانشمند تنها إجازه ی نقل متن را به طالب علم می داده است ولی او می بایست به هنگام نقل، به متن معتبر کتاب که مشمول إجازه شود - و نه هر متنی از آن کتاب که در بازار موجود بوده و أحیاناً مورد تصرف این و آن و کاهش و افزایش محتوا قرار گرفته باشد -، رجوع می کرده است. فائده ی أصلی إجازه در همین است که فی المثل وقتی شیخ کلینی از طریق إجازه، از بهمان کتاب پیشینیانش نقل حدیث کُند، واسطه یا واسطه هائی که میان او و صاحب کتاب هستند معلوم اند و اگر أشخاص أمین و معتبری باشند ما می توانیم بر درستی نقل کلینی از آن کتاب اعتماد کنیم، أما وقتی نسخه ی کتابی به طور عادی و مثلاً در بازار به دست کلینی رسیده باشد و کلینی به نقل این نسخه مجاز نباشد، چون در آن عصر کتابها از طریق استنساخ نشر می شده و نمی توانیم اطمینان داشته باشیم أشخاصی تعمداً یا سهواً تصرفات معتنابهی در آن کتاب نکرده باشند، چه کلینی و چه ما، هیچیک نمی توانیم بر نسبت آنچه از آن نسخه نقل می کنیم به مؤلف أصلی، اعتماد کلی داشته باشیم.
إجازه، مخصوص متون حدیثی نیست و در سایر علوم نیز رائج بوده است و ظرائف و فوائد و نکات فراوان دیگری دارد که جای تبیین آنها در این توضیح إجمالی مسامحت آمیز در باب إجازه نیست. غرض ما از این توضیح تنها آن بود که نقش و شأن إجازه در انتقال علوم، و این که در زندگی شیخ بهائی می خوانیم که از فلان کس إجازه گرفت و به بهمان کس إجازه داد، قدری برای مخاطبان غیر متخصص روشن شود. (3)
در روزگار قدیم رسم بود که دانشمندان فِرَقِ مختلف إسلامی از یکدیگر إجازه ی روایت می گرفتند. شیخ بهائی نیز هر چند از پدر والا مقدارش إجازه ی روایت حدیث داشته و از همان طُرُق رِوائی که داشته کتابهای أهل تسنن را نیز روایت می کرده است، باز برخی از کتابهای حدیثی مهم سنی را از دانشمند سنی، محمد بن أبی اللطیف مقدسی، روایت کرده.
شیخ بهاء الدین برادری به نام عبدالصمد نیز داشت که به همراه وی نزد پدرشان، شیخ حسین، دانش آموخته و إجازه نامه ی مشترکی دریافت کرده اند.
بهاءالدین همچنین نزد ملاعبدالله یزدی (ف‍ـ: 981 ه‍.ق.) حکمت و منطق، کلام، طب و قدری از علوم نقلی را فراگرفته است. این ملاعبدالله که بهاءالدین در آثار خویش از وی به «محقق یزدی» و «علامه ی یزدی» تعبیر کرده است، همان کسی است که بر تهذیب المنطق تَفتازانی (712-793 ه‍.ق.) حاشیه ی نسبتاً مبسوطی نوشته و این حاشیه که به نام خود او حاشیه ی ملاعبدالله خوانده می شود، تا روزگار ما از درسنامه های علم منطق در حوزه های علوم دینی بود.
شیخ بهاءالدین نزد ملاعلی مُذَهِّب و ملاعلی قائنی و ملا محمد باقر یزدی به تعلم ریاضیات و هیئت پرداخت. تحصیل ریاضیات و اخترشناسی تا همین أواخر نیز در حوزه های علوم دینی متداوَل بود و شیخ از نخبگان و برجستگان این علوم در زمان خود شد.
او نزد شیخ أحمد کَچائی (4)، معروف به پیرأحمد قزوینی، هم حکمت و ریاضیات آموخته است.
شیخ عبدالعالی کَرَکی (ف‍ـ: 993 ه‍.ق.)، فرزند فقیه نامور شیعه، محقق کَرَکی (ف‍ـ: 940 ه‍.ق.)، هم از استادان شیخ بهائی بوده است.
همچُنین گفته شده است که شیخ، نزد حکیم عمادالدین محمود قمی و حکیم صدرای گیلانی، پزشکی آموخته.
برخی گفته اند میرداماد هم از مشایخ روایت شیخ بهائی بوده است - یعنی شیخ از او اجازه ی روایت داشته است. این ادعا البته جای تأمل دارد. میر که معاصر شیخ است، خود از پدر شیخ بهائی إجازه ی روایت داشته و افزون بر این روابط او با شیخ به گونه ای بوده که بعید است شیخ از وی طلب إجازه ی روایت کرده باشد.
شیخ، عِلاوه بر دانشهای رسمی، چه عُلوم شرعی و چه علوم غیر شرعی، در برخی از دانشهای دیگر نیز تبحر داشته است. از جمله گفته اند که وی از علوم غریبه آگاه بوده است.
علوم غریبه، مجموعه ای از دانش ها یا شبه دانش ها را می گویند که ادعا می شود نحوه ی بهره وری از نیروها و مناسبات أسرارآمیز و پنهان موجود در جهان را در اختیار آدمی می گذارد؛ سِحر و تسخیر أرواح و تسخیر جِنّ و کیمیا و علم طلسمات و مانند اینها در رسته ی علوم غریبه اند. در این که بسیاری از مضامین و مفاد علوم غریبه، خرافی و باطل است، جای تردید نیست، و البته صحت و أصالت آن بخش قلیل هم که مشمول حکم پیشین نبوده، پیوسته محل کلام است. هرچه هست در تمدنهای بزرگ شماری از دانشمندان به غَور و فَحص در علوم غریبه می پرداخته اند و در تمدن إسلامی نیز خاصّه در بعض أدوار - و بویژه از رهگذر پیوندهائی که میان تصوف و این معارف حاصل شد-، به علوم غریبه إقبال می شده است.
ادّعائی هست که شیخ بهاءالدین در علوم غریبه، شاگرد محمود دِهدار شیرازی (ف‍ـ: 1016 ه‍.ق.) بوده است؛ ولی این مطلب در منابع معتبر نیامده و مورد تأیید قرار نگرفته است.
همچُنین احتمال داده شده که شیخ بهائی علوم غریبه را از کتابهائی آموخته باشد که شیخ علی مِنشار از هند آورده بوده است.
برخی هم آگاهی شیخ را از علوم غریبه، نه از رهگذر تعلم عادی، که مرهون تصفیه ی باطن قلمداد کرده اند.
به هر روی، آگاهی شیخ بهائی از دانشهای موسوم به «علوم غریبه» بإجمال جای إنکار نیست. أما در دو چیز جای تأمل هست: یکی، میزان أصالت و ریشه مندی این علوم. و دیگر، قصه ها و افسانه های عامه پسندی که از این رهگذر در أفواه افتاده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سینای کَروَنی (1293 - 1353 ه‍.ق.).
2. درباره ی استادان و مواد تحصیلی شیخ، نگر:
أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 27 و 29؛ و: دانشنامه ی جهان إسلام، 663/4 و 446؛ و: مقالات عارف، نوشاهی، 143/2 و 144 (خاتمه ی خیرالبیان)؛ و: بحارالأنوار، 189/105 و 190، و 87/106؛ و: خُلد برین، ص 434 و 443 و 435؛ و: الرسائل الرجالیه ی کلباسی، 526/2، و 482/4؛ و: الغدیر، 250/11 و 251؛ و: طرائف المقال بروجردی، 673/2 و 674؛ و: روایح النّسماتِ میرجهانی، ص 56؛ و ریحانة الأدب، 304/3.
3. درباره ی إجازه و إجازه ی روایت متون حدیثی، از جمله نگر: دائرة المعارف بزرگ إسلامی، 596/6-598 (مقاله ی «إجازه»).
4. «کَچا» از دیههای «کُهْدُم»، و «کُهْدُم» از شهرهای گیلان است.

منبع مقاله: جهانبخش، جویا؛ (1388)، پیشوای حکمت ایمانیان (نیم نگاهی به زندگی و اندیشه ی شیخ بهایی)، تهران: همشهری، چاپ دوم.

 




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما