برای والدین و فرزندان

مهارت استفاده از پول توجیبی (3)

اگر وسیله ای برای زندگی ضروری است پس نباید فروخته شود، چون پول توجیبی باید صرف هزینه های غیرضروری شود. این جا اگر کسی بیاید و یک وسیله ی ضروری خود را بفروشد و آن را صرف کاری غیرضروری بکند، قرارداد
پنجشنبه، 3 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهارت استفاده از پول توجیبی (3)
مهارت استفاده از پول توجیبی (3)

 

نویسنده: دکتر شکوفه موسوی




 
برای والدین و فرزندان

آیا بچه ها می توانند برای افزایش پول توجیبی وسایل شان را بفروشند؟

اگر وسیله ای برای زندگی ضروری است پس نباید فروخته شود، چون پول توجیبی باید صرف هزینه های غیرضروری شود. این جا اگر کسی بیاید و یک وسیله ی ضروری خود را بفروشد و آن را صرف کاری غیرضروری بکند، قرارداد اصلاً به هم می ریزد. مثل این که شما پول قبض آب و برق خودتان را پرداخت نکرده باشید ولی برای شام خوردن به رستوران بروید. این هم جزء یکی از تعالیمی است که ما می توانیم به فرزندمان بدهیم.
فرزند ما کار خلاف نکرده، کار نادرستی کرده و این جا باید یاد بگیرد که مثلاً برای تفریح نباید از امکانات ضروری خودش چشم پوشی کند.
برای مثال ممکن است واقعاً به کامپیوتر خود نیاز داشته باشد، پس نباید آن را بفروشد. ولی ممکن است چندین کاپشن داشته باشد و برای چیزی که خیلی بیش تر دلخواه اوست احتیاج به پول داشته باشد و بخواهد کاپشن خود را بفروشد، این از جمله مواردی است که به ما امکان می دهد تا استدلال فرزندمان را بشنویم و استدلال های خودمان را هم مطرح کنیم و در یک محدوده ای که محدوده ی خطر هم نیست فرزندمان را محک بزنیم.

اگر فرزندمان توانایی کار کردن داشت درست است پول توجیبی او را قطع کنیم؟

خیلی از اوقات وقتی ما این مورد را در بچه های مان تشخیص دادیم که الان فرزند ما آمادگی کار کردن را دارد می توانیم پول توجیبی او را قطع کنیم. البته باید دقیقاً ببینیم که اگر او تمام انرژی خود را به کار بگیرد چه قدر می تواند دربیاورد. خیلی از بچه ها هستند که توقع دارند اتومبیل داشته باشند یا مثلاً هزینه های مختلف شان توسط والدین شان تأمین شود، در حالی که دنبال هر کاری هم نمی روند. برای مثال آقای 36 ساله ای که تک فرزند خانواده بود، هرجا که برای او کار پیدا می کردند، می گفت آن جا جنوب شهر و دور است یا نمی توانم با افراد سروکله بزنم، به این امید که والدینش خرج او را می دهند و لزومی ندارد که خودش را با سختی ها مواجه کند. ما باید بتوانیم به فرزندمان بگوییم حالا که شرایط کار برای تو فراهم است، نصف مسئولیت های خودت را به عهده بگیر و درآمدی برای خودت کسب کن.
از سویی دیگر ممکن است این طرز برخورد ما باعث شود فرزندمان، به خاطر رفتار خویش به جای تشویق، تنبیه شود. مثلاً دانشجوی 20 ساله ای با وضع مالی بسیار خوب که مبلغ قابل توجهی(بالای 300000تومان)پول توجیبی می گرفت، وقتی در شرکت پدرش شروع به کار کرد،
ماهی 200000 تومان از پدرش دریافت می کرد، در حالی که پول توجیبی اش هم قطع شده بود. این دانشجو تصمیم گرفت دیگر کار نکند، زیرا با آن که وضع مالی پدر بسیار خوب بود، تصمیم او در تجربه ی کاری فرزندش نتیجه ی منفی داشت.

آیا درست است که از فرزندان مان توقع داشته باشیم آن چه ما می خواهیم باشند؟

مسئله ی مهمی که خیلی با آن برخورد می شود این است که وقتی موضوع توافق و قرارداد پیش می آید خیلی از اوقات این کودک یا نوجوان نیست که مشکل دارد بلکه اغلب والدین هستند که مشکل دارند. این را جدول های رفتاری نشان می دهد. برای همین می گوییم که مسئله ی پول توجیبی مسئله ای است که خود والدین هم در آن رشد پیدا می کنند چون بزرگ کردن فرزند فرصتی است برای رشد یافتن والدین. برای این که یاد بگیریم با نسل بعد از خودمان چگونه حرف بزنیم و او را قانع کنیم باید حرف های او را واقعاً و صادقانه گوش کنیم و او را بفهمیم، گاهی هم قانع شویم. مادری که لوازم آرایش گران قیمت مصرف نمی کند و اصلاً اعتقادی ندارد که لوازم آرایش مارک دار استفاده کند، اما فرزندش اعتقادی مشابه او ندارد، می تواند از پول توجیبی خودش استفاده بکند. یا مادری که خودش خیلی آدم مصرفی پرهزینه ای است اما اگر از فرزندش انتظار داشته باشد که فقط لباس ارزان قیمت بپوشد، این جا ما باید بگوییم درست است که نیازهای اساسی کودک و نوجوان خودش را برآورده می کند ولی یک موضوعی را دارد فراموش می کند و آن این است که فرزند من با چه چیزی دارد همانندسازی می کند. اصلاً سیستم ارزشی او چیست؟ در واقع خیلی از اوقات اگر والدین سر موضوع پول توجیبی با نتیجه ی استدلال خودشان مواجه شوند، ممکن است استدلال خود را اصلاح کنند.

چرا بیش تر والدین از این که فرزندان شان استقلال بیشتری داشته باشند می ترسند؟

یک خانواده ی کارآمد با والدینی خوب و قوی از هر فرصتی استفاده می کند تا به فرزندان خودش مسئولیت بدهد و در حیطه ی همان مسئولیت به آن ها استقلال بدهد. این به نظر من یکی از موقعیت های بسیار لذت بخش برای همه ی والدین است. اما گاهی اوقات بعضی والدین ممکن است خودشان برای مثال وسواسی باشند، یعنی هر کاری که نوجوان آن ها انجام بدهد فکر کنند که می توانستند آن را بهتر انجام دهند. مثلاً نوجوان میوه می خرد و والدین می گویند اگر از جای دیگر میوه خریده بودی بهتر بود! خیلی از اوقات این والدین حق دارند، یعنی می توان با آن مقدار پول میوه ی بهتری خرید اما باید ببینند این مابه التفاوت قیمت میوه در ازای آن چیزی که فرزندشان به دست می آورد و رشدی که می کند چه ارزشی دارد. آن ها در بسیاری از مواقع به خاطر منافع خیلی کوچک، دستاوردهای خیلی بزرگ را از دست می دهند. بعضی از خانواده ها هستند که برای آن ها از دست دادن قدرت خیلی سخت است و به همین خاطر نمی گذارند فرزندشان در خانواده آن رشدی را که لازم است، پیدا کند!
بعضی از والدین هم بسیار حمایتگرند و از فرزندان شان بیش از حد حمایت می کنند و بدین وسیله از رشد آن ها جلوگیری می نمایند. ترس از خطر و میل به حفاظت از فرزندان از سوی این والدین، موجب وابستگی و رشدنیافتگی فرزندان می شود.

آیا فرقی بین نگرش پدران و مادران در مورد پول توجیبی وجود دارد؟

به نظر می رسد نگرش نسبت به پول توجیبی به نگرش کلی در مورد حیطه های مختلف رابطه با فرزند برمی گردد. بعضی از والدین کلاً تساهل بیش از اندازه دارند و با موضوعات مختلف برخورد سرسری می کنند. در پس ذهن این افراد، فکری وجود دارد که: همه چیز درست می شود و اتفاقی نمی افتد و... به همین خاطر فکر خاصی راجع به مسائل گوناگون فرزندان شان ندارند. اگر فرزندشان سروقت نمی خوابد، تکالیف را به موقع انجام نمی دهد، نظم و ترتیب خاصی ندارد و یا رفتارش با دوستان و معلمان مناسب نیست، همه را به حساب کودکی یا نوجوانی او می گذارند و به راحتی از این موضوعات می گذرند.
بعضی از والدین برعکس بسیار سختگیر و نگران هستند و در هر رفتار کوچکی هم، نشانه های مخوف یا بسیار دیرپا استنباط می کنند. کافی است بچه شان مشقش را دیر بنویسد تا فکر کنند او در زندگی هیچی نمی شود یا کمی ولخرجی کند تا آن ها پیش بینی بدبختی و سیاه روزی او را بکنند. این والدین به خاطر نگرانی های خودشان، رفتار بسیار مضطربی دارند و کلاً ظرفیت کمی در ارتباط با مشکلات فرزندان شان دارند و نگرانی های خود را به آن ها هم منتقل می کنند.
گروه اول برنامه ریزی چندانی برای آموزش مسائل مختلف زندگی به فرزندان خود ندارند و وقایع روزمره پیشاپیش آن ها در حرکت اند، یعنی بعد از آن که موضوعی پیش می آید به آن فکر می کنند و تصمیم گیری های شان آنی و برای حل و فصل ماجرای همان لحظه است و نه برای درازمدت و هدف دار.
برعکس گروه دوم والدینی هستند که از قبل فکر همه چیز را می کنند، برای همه کار برنامه ریزی دارند، از کوچک ترین سرنخ نتیجه گیری های جدی می کنند و از هر فرصتی برای آموزش فرزندان استفاده می کنند به گونه ای که زندگی خانوادگی شبیه یک جریان تشکیلاتی، با نظم و مقررات خشک و بدون احساس لذت و رضایت می شود.
اما تحقیقات نشان می دهد که گذشته از تفاوت های برخورد با مسائل مختلف زندگی روزمره که به شخصیت والدین برمی گردد، جنسیت هم باعث تفاوت هایی می شود. یعنی مادران نیازهای فرزندان را بیش تر درک می کنند و نسبت به برآوردن آن ها حساس ترند و به عبارتی راجع به تأمین نیازهای فرزندان شان تساهل بیش تری از پدرها دارند. شاید این تفاوت گاهی اوقات دیده شده که پدر و مادر با هم توافقی می کنند ولی یکی از آن ها برخلاف توافق عمل می کند، مثلاً مبالغی اضافه بر پول توجیبی توافق شده به فرزندش می دهد، چون فکر می کند آن دیگری اشتباه می کند و یا این که می خواهد پنهانی یارگیری کند و در حق بچه اش لطفی کند.
متأسفانه در مورد خانواده هایی که نوجوانان شان اختلالات رفتاری دارند بیش ترین مسئله ای که ما می بینیم توافق نداشتن پدر و مادر است. اگر پدر و مادر حتی بر سر موضوعی توافق ندارند، به نفع فرزند است که آن ها یکدیگر را تأیید کنند تا این که با هم به جر و بحث بپردازند. پول توجیبی به ظاهر، پولی است که صرف چیزهای غیرضروری می شود، اما وقتی ما به طور عملی وارد این مقوله می شویم می بینیم که زیرساخت های خیلی محکمی می خواهد. یکی از مهم ترین زیرساخت ها، توافق والدین است. توافقی که هر دو باید آن را قبول داشته باشند. والدین باید در فرصت هایی که خودشان دارند، با هم به توافق برسند و موضوع را شسته رفته کنند و در مقابل فرزندشان موضع واحد بگیرند. موضع واحد به این معنی نیست که ما دو نفر با هم توافق کرده ایم که تو را بکوبیم بلکه به این معنی است که ما یک نظر داریم. پدر و مادر باید کنار هم بنشینند و فرزند باید رو به روی آن ها بنشیند و قدرت این دو والد و همراهی آن ها را حس کند. یکی از آن ها باید موضوع را مطرح کند و دیگری آن را تأیید کند. در تمام مدتی که پدر حرف می زند، مادر تأیید می کند و بالعکس. فرزند هم باید بداند که این قراردادی است که بین او و والدین بسته می شود و نه بین او و پدر یا مادر. این باعث می شود فکر این که کسی قرارداد را به هم بزند دیگر وجود نداشته باشد. عدم رعایت این مسئله نشان دهنده ی یک سری گسست های خیلی مهم در زندگی زناشویی است!

آیا والدین بر اساس جنسیت فرزندشان، پول توجیبی برای آن ها تعیین می کنند؟

در تحقیقات به عمل آمده درباره نحوه ی نگرش و رفتار والدین به پول توجیبی فرزندان، مشخص شده که بیش تر نیازهای آن ها مورد توجه قرار می گیرد و آن چه تعیین کننده ی تفاوت در مقدار پول توجیبی است، سن فرزند است که به نظر منطقی می رسد، چون در سنین مختلف، مواجهه با اجتماع و نیازها متفاوت است. در سنین بالاتر فرد بیش تر در اجتماع به سر می برد و نیازهای متنوع تری دارد و بنابراین نیاز به دریافت پول توجیبی بیش تری دارد که باز هم این مقدار متناسب با درآمد خانواده است.
از سویی دیگر در زمینه ی خرج کردن پول توجیبی، پسران بیش تر از دختران پول خرج می کنند و پس انداز کردن در دختران بیش تر دیده می شود.
طبق تحقیقات به عمل آمده، پسران بیش تر از دختران پول توجیبی دریافت می کنند و بزرگ ترها مبلغ بیش تری از کوچک ترها دریافت می کنند.

چرا بیش تر والدین کودکان شان را ولخرج می دانند؟

واقعیت این است که نسل فعلی با نسل قبلی خیلی متفاوت است، یعنی بسیاری از روش هایی که نسل قبلی در زندگی داشته و نیازهایی که برای خودش تعریف کرده با آن چه نسل فعلی دارد بسیار متفاوت است و در واقع بسیاری از والدین به سختی خود را با آن منطبق می کنند و یا اصلاً نمی توانند انطباق لازم را ایجاد کنند. و هنوز این مسئله تعریف نشده که چه مواردی از این تمایزها ضروری و چه مواردی غیرضروری هستند. مواردی از قبیل داشتن اتاق خصوصی، کامپیوتر، موبایل و... از این دسته اند که نسل قبل به آن ها دسترسی نداشت و نسل فعلی آن ها را جزء ضروریات می داند. مهم این است که والدین و فرزندان بتوانند بر سر همین موضوع مذاکره کنند و اگر این محدوده ای باشد که بشود با انتخاب و قرارداد حلش کرد خیلی خوب است و دیگر کسی شکایتی ندارد. اگر ما این را در همان محدوده ی تعریف شده ی مربوط به پول توجیبی بگذاریم و والدین توافق کنند و برای روش خرج کردن پول توجیبی راهی پیدا کنند که مورد قبول دو طرف باشد، دیگر شکایتی نیست و می شود این مسئله را حل کرد و نیازی هم به برچسب زدن نیست. باید پذیرفت که نسل حاضر برای چیزهایی پول خرج می کند که نسل قبلی فکرش را هم نمی کرد. عروسک های متعدد، تزیینات متنوع، لوازم التحریر گوناگون و لوازم الکترونیکی و... در اتاق و محدوده ی خصوصی نسل جدید به وفور وجود دارد که نسل قبل به حداقل آن ها هم دسترسی نداشت.

آیا ولخرجی اکتسابی است یا وراثتی؟

آدم هایی که اعتماد به نفس بالایی دارند آینده ی خود را مثبت می پندارند، آدم های امنی هستند و خوب خرج می کنند. برعکس آدم هایی که اعتماد به نفس پایینی دارند وسواسی هستند و بد خرج می کنند. نوعی بیماری وجود دارد به نام مانیا (شیدایی) که یکی از علایم آن ولخرجی است. فرد بی حساب و کتاب و در حد وحشتناک پول خرج می کند مثلاً آقایی که دچار این بیماری شده بود شاید چند میلیون تومان هم بذل و بخشش می کرد. برای مثال به یک گدا یک میلیون پول می داد و اگر کسی از او می پرسید که چرا این کار را می کنی می گفت این پول ها برای من پول نیست من خیلی راحت می توانم دوباره این پول ها را به دست بیاورم. این افراد به قدری اعتماد به نفس بیمارگونه دارند که واقعاً به اموال خودشان آتش می زنند. یکی از دلایل اصلی بستری کردن بیماران مبتلا به مانیا این است که این ها برای آینده ی زندگی خودشان خطرناک هستند و ممکن است یک چیز بسیار گران قیمت را ببخشند! برعکس آدم هایی وجود دارند که فوق العاده آدم های وسواسی هستند که خیلی نسبت به آینده نگران و دودل هستند، نمی توانند تصمیم بگیرند و در حدی که واقعاً امکانات دارند نمی توانند پول خرج کنند. از سوی دیگر خود خرج کردن می تواند جزء رفتارهای تکانه ای محسوب شود، یعنی رفتارهایی که فرد، کنترل و تسلط خوبی روی آن ها ندارد.
به لحاظ ژنتیکی می توان گفت که یکی از مهم ترین نمونه ها در این مورد اختلال کم توجهی- بیش فعالی است. بعضی از کسانی که این اختلال را دارند، علایم آن ها در بزرگسالی ادامه می یابد. در این نمونه ها فرد تمایل به خرج کردن های تکانه ای دارد، یعنی در مورد پول خرج کردن اصلاً هیچ برنامه ای ندارد، مثلاً فرض کنید کارمندی که متأهل است، زندگی او باید حساب و کتاب داشته باشد ولی یکباره می بینید که بی حساب خرج می کند. برای مثال خانمی می گفت کافی است شوهر من به خرید برود، وقتی که برمی گردد با 20 ماهی سفید می آید. در حالی که اصلاً نیازی به ماهی نداریم. این موضوع پایه ی ژنتیکی هم دارد اما قسمت خیلی زیادی از آن مثل بقیه ی تکانه هایی که با آن ها مواجه هستیم و در زندگی یاد می گیریم که آن ها را کنترل کنیم، واقعاً تربیتی است. ما در طول زندگی باید یاد بگیریم بین خواسته های مان و امکانات مان و شرایط برآورده شدن نیازهای مان تعادل برقرار کنیم. حالا این می تواند در مورد خوردن، خرج کردن و یا رابطه با جنس مخالف یا هر چیز دیگر باشد. این هم جزء مهارت هایی است که ما باید در طول رشد کسب کنیم.

آیا فرزندان باید انتظار تأمین آینده را از والدین داشته باشند؟

عملاً خیلی از خانواده ها این کار را می کنند. می شود گفت خانواده های ایرانی بیش از اندازه هم این کار را می کنند، یعنی حاضرند از هر فرصتی برای تأمین آینده ی فرزندشان استفاده کنند. این موضوع شاید ربطی به پول توجیبی نداشته باشد، برنامه ریزی ای است که والدینی برای فرزندان خود می کنند. ما نمی گوییم این وظیفه ی والدین است که حتماً برای فرزندشان خانه ای بخرند، اما عملاً خانواده ای که متمول و پولدار است پیش بینی زندگی آینده ی فرزندان خود را می کند. بچه ها حق ندارند چنین توقعی داشته باشند چون این وظیفه ی پدر و مادر نیست، اما چیزی که ما می بینیم این است که عملاً این اتفاق می افتد و خانواده ها این کار را انجام می دهند، یعنی از آینده ی فرزندان شان حمایت می کنند. البته تا جایی که آن ها بتوانند یک زندگی معقول داشته باشند. مثلاً این که یک نوجوان بیاید و به حساب پدر و مادرش با تکالیفی که در ذهن خود برای آن ها تعیین کرده زندگی خود را برنامه ریزی کند، درست نیست! این اصلاً با استقلال منافات ندارد. یعنی با تکالیف بزرگ شدن در تضاد است.

اگر والدین با یکدیگر توافق نداشته باشند چه می شود؟

در زندگی زناشویی فرصت های زیادی وجود دارد که زن و مرد با نگرش های یکدیگر آشنا شوند و اختلاف نظرهای شان را ببینند و درصدد حل مسئله برآیند، اما بعد از تولد فرزند یا فرزندان، این فرصت ها تبدیل به شرایط و موقعیت های متعددی در زندگی می شوند که حل و فصل مسائل و تصمیم گیری فوری در آن ها ضرورت پیدا می کند. والدگری یعنی گرفتن تصمیمات مختلف و اجرای آن ها. بنابراین احتمال بروز اختلاف نظر بسیار است، خصوصاً در همسرانی که مسائل بنیادین زناشویی مثل روش مطرح کردن موضوعات، حل مسئله و تصمیم گیری و اجرای آن را نیاموخته باشند. البته ممکن است وجود فرزند باعث شود که والدین به خاطر صلاح او با هم متحد شوند و توافق های بیش تری داشته باشند. گاهی بعد از بچه دار شدن، مشکلات و درگیری ها بیش تر می شود و یا یک نفر مجبور به سکوت می شود یا سکوت را انتخاب می کند ولی به هر حال ناراضی است و این نارضایتی او در روحیه ی خودش، رابطه اش با همسر و نظر او به پرورش فرزندش اثر می گذارد. مثلاً در نظر بگیرید یک والد بخواهد با مقررات و انضباط بیش تری بچه را بزرگ کند و دیگری به این مقررات اعتقادی نداشته باشد. یکی فکر می کند آن دیگری بچه را لوس می کند و یا خیلی نظامی وار و خشک رفتار می کند. یا والدی معتقد است برای فرزندش باید بهترین لباس و اسباب بازی را بخرد و دیگری این اعتقاد را ندارد. یکی به جشن تولدهای مفصل برای فرزندش علاقه دارد و دیگری جمع ساده ی خانواده را بیش تر قبول دارد و... بهتر است خود والدین از قبل پیش بینی کنند که چه طور هم دیگر را قانع کنند و چه دلایلی برای هم دیگر بیاورند و اگر قانع نشدند چه طور با هم به توافق برسند، یعنی راه حلی انتخاب کنند که نظر هر دو به طور نسبی مورد توجه قرار گیرد و اتفاقاً این وضعیت برای فرزندان هم بسیار آموزنده است که بدانند والدین با هم گفت و گو می کنند و هر کس نظرات خود را می گوید و در نهایت به توافق می رسند ولی رابطه ای که با هم دیگر دارند و رابطه ای که با فرزندشان دارند، آسیبی نمی بیند.
و در نهایت اگر والدین به توافق نرسند بهتر است یکی تصمیم بگیرد و دیگری بپذیرد و حمایت کند. یعنی فرزند بداند که پدر و مادر تصمیم واحدی را اجرا می کنند. در واقع همه ی مسائل زندگی می تواند زمینه ساز بیش ترین جدال ها و درگیری ها باشد یا برعکس فراهم کننده ی شرایط رشد و افزایش ظرفیت شخصیت باشد.

اگر والدین با فرزندان توافق نداشته باشند چه باید کرد؟

در تجربه ی طولانی پرورش فرزند، فقط فرزندان نیستند که رشد می کنند، والدین هم ظرفیت های شان افزایش می یابد. برای این که درمی یابند که حتی ممکن است فرزندی که از خون و ژن آن هاست و توسط آن ها بزرگ شده، نظراتی متفاوت با آن ها داشته باشد. بزرگ کردن فرزند تجربه ای است که بتوانند دنیا را از چشم دیگری نگاه کنند و به خواسته های فردی دیگر توجه کنند و توان خود را برای شرکت در یک مذاکره بیازمایند. عملاً والدین روش های مختلفی در پیش می گیرند. عده ای فقط می خواهند حرف خود را پیش ببرند از نظر آن ها پذیرش حرف دیگری یعنی کوتاه آمدن و تسلیم شدن. عده ای هم حرف فرزندان را می پذیرند. از نظر آن ها باید خواسته های فرزندان به هر قیمتی برآورده شود تا فرزندشان آسیب نبیند یا به قول این والدین عقده ای نشود. عده ای هم مثل آونگ از روش اول به روش دوم تغییر جهت می دهند. در واقع بی ثبات هستند و بر اساس احساس آن لحظه ی خود با خواسته های فرزندشان مواجه می شوند. اگر اوضاع خوب بود و در کارشان موفق بودند، با بچه ها موافقت می کنند وگرنه به درخواست های آن ها اهمیتی نمی دهند. هر سه دسته ی والدین به فرزندان شان آسیب می رسانند. والدین سرسخت، فرزندانی با اعتمادبه نفس پایین و لجوج خواهند داشت. فرزندان والدینی که تساهل بیش از حد دارند، نمی توانند واقعیات زندگی را لمس کنند و یا تمایلات و تکانه های خود را به خوبی کنترل کنند و معمولاً در برخورد با واقعیات پرتوقع و زیاده خواهند و اغلب احساس ناکامی و دلسردی می کنند. والدین بی ثبات هم فرزندانی گیج و سردرگم خواهند داشت. این فرزندان نمی فهمند قانون درست چیست و آن ها باید چه رفتاری بکنند تا نتایج درست بگیرند. بهترین والدین آن هایی هستند که به جای چسبیدن به اعتقادات خود، به واقعیات توجه می کنند. یعنی: موقعیت چیست؟ من چه فکری راجع به آن دارم؟ چه دلایلی برای درست بودن فکر خود دارم؟ فکر طرف مقابل من چیست؟ او چه دلایلی دارد؟ آیا همه ی دلایل من درست است؟ آیا همه ی دلایل او نادرست است؟ و...
اگر ما به خودمان و فرزندان مان فرصت دهیم تا با مسائل این طور مواجه شوند، در واقع دانش مواجهه با واقعیات زندگی را به آن ها داده ایم و منظور از یک تربیت درست همین است. ما می خواهیم فرزندان ما بعد از ما در دنیایی که نه ما می شناسیم و نه آن ها، بتوانند تا حد ممکن مسلط و موفق باشند؛ پس بهتر است به جای فکر کردن به این که چه کسی حرفش را به کرسی می نشاند، مهارتی را در او تقویت کنیم که بیش از هر ثروتی در دنیا به کار او می آید؛ توانایی مذاکره، حل مسئله و توافق، یعنی بازی برنده- برنده.

اگر والدین و فرزندان بعد از مذاکره با هم به توافق نرسند چه می شود؟

خود پول توجیبی نه تنها مسئله ی خیلی مهمی است بلکه باز هم فرصتی است تا مسائل مهم دیگر را هم حل کنیم و یا به مشکلات پی ببریم و والدین و فرزندان هم دیگر را بهتر بشناسند و با نیازهای هم بهتر آشنا شوند. گاهی اوقات والدین پول می دهند و ظاهراً هم توافق می کنند که این پول را به عنوان پول توجیبی داده اند و فرزند هم از آن چارچوب غیرمجاز خارج نشده ولی باز شکایت دارند و یا توافق کرده اند ولی فرزندشان ناراضی است. اگر سر این موضوع یا هر موضوع دیگری به توافق نرسیده اند بهتر است مشورت را از کسانی بخواهیم که هم به کار خودشان وارد هستند و هم شناخت خوبی از نوجوانان و ارتباط بین نوجوان و والدین دارند و هم مورد قبول هر دو طرف هستند. مشکلی که در رابطه با نوجوانان وجود دارد و خیلی از خانواده ها با آن سروکار دارند این است که نوجوانان قبل از این که وارد این سیستم ها بشوند فکر می کنند پیشاپیش محکوم هستند، یعنی خیلی از نوجوانان وقتی نزد مشاور می آیند، می گویند این هم یکی مثل پدر و مادرم است و می خواهد همان حرف های آن ها را بزند.
اگر این طور باشد باز هم مسئله ای حل نمی شود. ما باید به سراغ کسی برویم که هر دو طرف او را قبول داشته باشند و به خصوص اگر نوجوان مشکل خاصی نداشته باشد، آن قدر انصاف دارد که متوجه شود این مشاور نمی خواهد طرف کسی را بگیرد و به عنوان یک متخصص دارد حرف می زند. حالا این تخصص ممکن است در زمینه ی علوم رفتاری و یا در زمینه ی آموزشی باشد. در واقع خیلی از نوجوانان فکر می کنند پزشک، مشاور و مدیر مدرسه همه کسانی هستند که همان حرف های مامان و بابا را می زنند اما اگر کسی هم بی طرف باشد، هم مورد قبول دو طرف و هم متخصص، آن وقت مسئله راحت تر حل می شود.

غیرمتعهد بودن والدین چه آسیب هایی به فرزندان می زند؟

آسیب ها خیلی زیاد است. به بچه این فرصت را نمی دهد که متوجه شود باید از یک سری قوانین تبعیت کند. این که باید خیلی چیزها را کنترل کند و به خیلی از حرف ها باید احترام گذاشته شود. غیرمتعهد بودن در نهایت و در بدترین شکل به اختلالات رفتاری منجر می شود. در خیلی از مواردی که بچه ها مشکلات جدی رفتاری دارند، می بینیم که پدر و مادر با هم یکی نیستند و هر کدام یک چیز می گویند.
بسیاری از نوجوانان دارای اختلالات و رفتارهای ضداجتماعی حاصل از این امر هستند که مثلاً پدر چیزی را می گوید و مادر چیزی دیگر. پدر خیلی سختگیر است و مادر نه تنها سختگیر نیست بلکه تساهل زیادی هم دارد. و یا این که والدین خودشان متعهد نیستند یا در رفتارهای شان باثبات و قابل پیش بینی عمل نمی کنند. این شرایط باعث گیجی و ناامنی فرزندان می شود. از سویی دیگر موجب می شود که آن ها با الگوهایی همانندسازی کنند که موفق نیست. در واقع شکل گیری اخلاق و وجدان در این افراد مختل می شود و آن ها قادر به بنا کردن یک ساختار ارزشمند اخلاقی نخواهند بود.

وضعیت پول توجیبی فرزندان طلاق به چه صورت است؟

خیلی از والدین را می بینیم که همان جنگ و جدال هایی را که در زیر یک سقف داشتند حالا هم که از هم دیگر جدا شده اند، دارند. اما اگر پدر و مادر انسان های رشد یافته ای باشند چنین مشکلی ایجاد نمی شود. گاهی وضع به گونه ای است که هر دو طرف می خواهند بازی را ببرند. زن و شوهری که از هم جدا شده اند می توانند دیدارهای مشترکی داشته باشند و در این باره- که چگونه با فرزندشان رفتار کنند- به نظرهای مشترکی برسند. در این رابطه می توانند خودشان به توافق برسند و یا از کسی کمک بگیرند. اگر نتوانستند به توافقی برسند، ناچار همان شیوه ی غلط را ادامه می دهند و نتایج آن را هم می بینند.
هیچ قدرتی وجود ندارد که والدین را وادار به انجام رفتار درست کند، مگر این که آن ها قانع شوند که برای سلامت و رشد فرزند خود باید تلاش کنند. اگر یک والدی آن را نپذیرد و یا این که تنها به ظاهر بپذیرد ولی در عمل به رفتار بد خودش ادامه دهد، قاعدتاً مشکلات ادامه خواهد داشت و فرزندان از ادامه ی جنگ و جدال های والدین کلافه می شوند و یا خو گرفتن با روش های مختلف یا متضادِ والدین آن ها را سردرگم می کند.

آیا با افزایش پول توجیبی، مسئولیت های فرزندمان باید بیش تر شود؟

دقیقاً سیر پرداخت پول توجیبی باید به همین ترتیب باشد، یعنی به سمتی برود که فرد توانایی عملکرد در آن حیطه را دارد. اگر فرزند ما به سنی رسید که می توانست پول موبایل خودش را پرداخت کند، اگر به سنی رسید که می توانست لباس های خودش را انتخاب کند و یا هر چیز دیگری از این قبیل، این پول توجیبی میزانش بیشتر می شود و آن وقت حیطه ها و اقلام بیشتری را دربرمی گیرد و باز هم حق انتخاب دارد.
برای مثال فرزند ما می تواند بگوید من امسال لباس عید نمی خرم جایش می خواهم به مسافرت بروم و یا این که در مسافرت می خواهم خریدهایم را خودم انجام دهم یا اگر مسافرتی باشد که اجازه ی آن را توسط والدین داشته باشم، هزینه ی این مسافرت را خودم می دهم. یعنی در این مورد هم حق انتخاب خواهد داشت اما در محدوده ای که برای او مجاز است.

دادن پول زیاد یا بسیار کم به فرزند از طرف هر یک از والدین، چه عواقبی دارد؟

اگر یکی از والدین پول زیادی به فرزندش می دهد و دیگری کم، در این مورد اساسی ترین قوانین دادن پول توجیبی نادیده گرفته می شود که هماهنگی والدین در مورد این مسئله ی اجتماعی-تربیتی است.
ضمن این که مسائل دیگری به همراه دارد، یعنی کودک یا نوجوان به راحتی این مشکلات را می بیند و احتمال سوءاستفاده ی او از این مشکلات بین والدین بالا می گیرد. او می تواند پول را نشانه ای از میزان محبت والد به خود بداند و فکر کند کسی که بیش تر به او پول می دهد، بیش تر دوستش دارد و برعکس کسی که کم تر به او پول می دهد، کم تر دوستش دارد. در این شرایط والدین برای کنترل فرزندشان، و فرزند برای کنترل والدینش می توانند از پول استفاده کنند و بدتر از همه آن که خود همسران هم از این مسئله برای کنترل و فشار بر دیگری استفاده می کنند. این شرایط در خانواده بسیار مخرب است.
از سویی اگر پول توجیبی بسیار کم باشد، احتمال خشم کودک یا نوجوان نسبت به والدین وجود دارد، خصوصاً اگر وضع مالی والدین خوب باشد.
اگر پول توجیبی بسیار زیاد باشد، احتمال جدا شدن کودک یا نوجوان از جمع معمول بقیه و یا تأکید بر مسائل مالی بسیار بیش تر از موضوعات دیگر رابطه، محتمل است. یعنی فرد در جمع دوستان با تکیه بر پول خود قدرت نمایی و برای بقیه تعیین تکلیف می کند.
در مجموع مهم است که والدین به فرزندان بیاموزند امکانات مالی مهم است ولی فقط یک قسمت از برخورداری ها و فرصت های زندگی است و همان طور که بسیاری چیزها را می توان با پول فراهم کرد، بسیاری چیزها را هم نمی توان با پول به دست آورد.

اگر والدین زیر بار حرف های مشاور نرفتند تکلیف چیست؟

به لحاظ قانونی و فرهنگی تصمیم گیرنده ی نهایی والدین هستند. یعنی نه در این مورد جزئی بلکه حتی در موارد بسیار بسیار مهم تر با سوءرفتارهای خیلی خیلی شدیدتر باز هم عملاً از حقوق فرزندان دفاع نمی شود. فقط آن چه در مورد این گفتمان ها و دیالوگ ها می توانیم به والدین بگوییم این است که انگیزه ی والدین باید بیش تر بشود، حرف درست را باید قبول کنند و به سلامت فرزندان و آینده ی روابط شان اهمیت بدهند. اگر این موضوع برای والدین مهم نباشد، زیر بار آن نمی روند و هم کاری خوبی نشان نمی دهند و یا ممکن است هم کاری هم بکنند و حرف مشاور را هم قبول کنند اما پیگیر نباشند.
ما بیش تر با مورد دوم سروکار داریم، یعنی پیش مشاور می آیند و حرف او را نیز گوش می کنند و مخالفتی هم نمی کنند اما ادامه نمی دهند. یعنی روش هایی که توسط مشاور پیشنهاد شده را ادامه نمی دهند و تغییری در رفتار خودشان ایجاد نمی کنند.
خیلی از اوقات وقتی مسئله ای بین نوجوان و خانواده مطرح می شود، می بینیم که خود والدین هم خیلی بی تقصیر نیستند و خیلی از موضوع ها به خود والدین برمی گردد.
این که ما همیشه انگشت تهدید و اتهام روی فرزندان بگذاریم که تو باید عوض بشوی درست نیست. ما اغلب می بینیم که والدین هم، برای تغییر نگرش یا رفتار خود و کسب تفکر یا مهارت های بهتر تلاش چندانی نمی کنند. از یاد نبریم که والدین، هم مسئول ترند و هم باتجربه تر. بنابراین، اگر مشکلی بین آن ها و فرزندان شان ایجاد شود انتظار انعطاف و صرف انرژی بیشتری از آنان می رود تا فرزندان شان.

آیا والدینی که خود را تغییر نمی دهند، می توانند از فرزندشان بخواهند تغییر کند؟

وقتی کسی بچه دار می شود موضوع به این سادگی نیست که من بچه دار شدم و او خودش بزرگ می شود. حتی اگر فرد خیلی مرفه باشد و بتواند نیازهای مادی فرزندانش را خیلی خوب برآورده کند، موضوع به این راحتی نیست. یعنی خیلی از اوقات ما باید همراه با فرزندان مان، خودمان هم یک سری از تغییرات را متحمل شویم و یا بعضی انعطاف ها را باید تجربه کنیم. در غیر این صورت موفق نخواهیم بود. یکی از نکات بسیار مهم این است که وقتی فرزندان ما به نوجوانی می رسند، اگر ما در مقام یک والد همه چیزدان و همه کارتوان و فردی که همیشه همه ی حرف های او درست است و هیچ وقت اشتباه نمی کند ظاهر شویم، احتمال این که فرزندان ما با ما مخالفت و لجبازی کنند و بخواهند ما را از قدرت پایین بکشند، بسیار زیاد است و یا برعکس احتمال این که بچه های منفعلی تربیت کنیم که همیشه فکر کنند آن چه والدین آن ها می گویند و اعتقاد دارند همیشه بهترین است وجود دارد. در رابطه ی با نوجوان باید وارد این عرصه شویم که اگر تو در نوجوانی خود بی تجربه هستی من هم به عنوان والد یک نوجوان به اندازه ی تو بی تجربه هستم، پس حالا بیا با هم کمک کنیم و این گفتمان و این رابطه را شکل دهیم.
به نظر من این خیلی کاربرد دارد، ولی اگر ما بگوییم من همین هستم که هستم و تغییر نمی کنم، چنین دیالوگی قطعاً محکوم به شکست است. خیلی از والدین پیش ما می آیند و شکایت می کنند که من یک شرکت را خیلی خوب اداره می کنم، چه طور نمی توانم فرزندم را اداره کنم؟ این جا نوع رابطه فرق می کند. شما می خواهید چیزی را بسازید و باید به فرزندان تان کمک کنید که این دوران را به بهترین وجه طی کنند. شنیدن این حرف که من به سن50 سالگی رسیده ام و دیگر عوض نمی شوم ممکن است به ظاهر یک راحتی موقتی را به وجود بیاورد اما در نهایت به نفع هیچ کس نیست. نه به نفع پدر و مادر و نه به نفع بچه ها!
منبع مقاله: موسوی، شکوفه، (1388)، پول توجیبی(آموزش مهارت های روزمره ی زندگی به فرزندان)، تهران، نشر قطره، چاپ اول.



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
دستبند بر دستان علم
play_arrow
دستبند بر دستان علم
حمایت سیاه‌پوستان آمریکا از اعتراضات ضدصهیونیستی
play_arrow
حمایت سیاه‌پوستان آمریکا از اعتراضات ضدصهیونیستی
عملیات کمین حزب‌الله در "رویسات العلم"
play_arrow
عملیات کمین حزب‌الله در "رویسات العلم"
کودکان همچنان در بانک اهداف بمباران‌های غزه
play_arrow
کودکان همچنان در بانک اهداف بمباران‌های غزه
پرچم ایران در دست تظاهرکنندگان ایالت اوتاوا آمریکا
play_arrow
پرچم ایران در دست تظاهرکنندگان ایالت اوتاوا آمریکا
کلیپ صوتی | کار کارگر؛ قدرت و قوت جامعه
music_note
کلیپ صوتی | کار کارگر؛ قدرت و قوت جامعه
سروده‌ی افشین علا درباره عملیات تنبیهی علیه رژیم صهیونیستی با تضمین مصرعی از رهبر انقلاب
music_note
سروده‌ی افشین علا درباره عملیات تنبیهی علیه رژیم صهیونیستی با تضمین مصرعی از رهبر انقلاب
سروده‌ی میلاد عرفان‌پور در استقبال از غزل رهبر انقلاب که بیتی از آن را در آستانه عملیات تنبیهی علیه رژیم صهیونیستی خواندند
music_note
سروده‌ی میلاد عرفان‌پور در استقبال از غزل رهبر انقلاب که بیتی از آن را در آستانه عملیات تنبیهی علیه رژیم صهیونیستی خواندند
پوستر متحرک سروده‌ رهبر انقلاب در آستانه حمله سپاه به اسرائیل
play_arrow
پوستر متحرک سروده‌ رهبر انقلاب در آستانه حمله سپاه به اسرائیل
بمباران خونین شب گذشته در رفح
play_arrow
بمباران خونین شب گذشته در رفح
نماز خواندن دانشجوی مسلمان در آمریکا پس از دستگیری
play_arrow
نماز خواندن دانشجوی مسلمان در آمریکا پس از دستگیری
این میدان در تهران به محل ارسال پیام برای اسرائیل تبدیل شده!
play_arrow
این میدان در تهران به محل ارسال پیام برای اسرائیل تبدیل شده!
حکمت | قرآن سفره و ادبستان خداست / استاد توکلی
music_note
حکمت | قرآن سفره و ادبستان خداست / استاد توکلی
حکمت | نگرش یعنی همه چیز! / استاد عالی
music_note
حکمت | نگرش یعنی همه چیز! / استاد عالی
خلاصه بازی آلومینیوم 10-9 پرسپولیس
play_arrow
خلاصه بازی آلومینیوم 10-9 پرسپولیس