گروه های مخالف فارابی

ما بر این باوریم که نظام سیاسی و به اصطلاح، « مدینه ی فاضله ی» فارابی، نظامی پویا و دینامیک و در درون خود، از تعامل و بالندگی در جهت رشد و سعادت برخوردار است. او چون استعدادها را مختلف و شیوه ی ادراک آرا و
يکشنبه، 6 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گروه های مخالف فارابی
گروه های مخالف فارابی

 

نویسنده: محسن مهاجر نیا




 

ما بر این باوریم که نظام سیاسی و به اصطلاح، « مدینه ی فاضله ی» فارابی، نظامی پویا و دینامیک و در درون خود، از تعامل و بالندگی در جهت رشد و سعادت برخوردار است. او چون استعدادها را مختلف و شیوه ی ادراک آرا و امور مشترک در مدینه ی فاضله را متفاوت می داند، لذا بر این باور است که در جامعه ممکن است معرفت های مختلفی ایجاد بشود و آیین ها و مسلک های متعددی در مسیر سعادت به وجود آید و در مشترکات فاضله، شبهه و تشکیک شود.
او سپس مشترکات و محورهای بنیادیِ نظام سیاسی را بیان می کند و در احصائیه ای که کرده است، آن ها را در نه محور مشترک عرضه می کند. (1) وی کتاب ارزشمند « آراء اهل المدینة الفاضله» را در مقام تشریح این مشترکات نگاشته است و جایگاه ساختاریِ همه ی شهروندان را در مقایسه با همین امور تعیین می کند؛ زیرا معتقد است مردم یا از راه استدلال و برهان ، این امور را ادارک می کنند و یا تسلیم نتایج برهان هستند و یا از طریق محاکات و تمثیل اقناع می شوند. بر این اساس، مردم مدینه ی فاضله، از منظر معرفت شناسی، به سه طبقه ی کلی تقسیم می شوند:

1. طبقه ی حکیمان:

کسانی که با برهان و استدلال و بصیرت خویش به مشترکات معرفت پیدا می کنند.

2. طبقه ی مقلدان:

کسانی که پیرو و مقلد حکیمان هستند و به وساطت آنان تحصیل معرفت می کنند. (2)

3. طبقه ی مؤمنان: (3)

کسانی که از راه محاکات و تخییل و تمثیل، اقناع می شوند و امور مشترک را می پذیرند.
گروهی از مردم ممکن است همه ی موارد نه گانه را بپذیرند و گروهی دیگر ممکن است در برخی از آن ها دچار تردید گردند و تسلیم آن ها نباشند؛ اما در عین حال، در سعادت و غایات فاضله با دیگر شهروندان مدینه ی فاضله وحدت نظر دارند. بنابراین، فارابی در محورهای اساسی و اصول کلی، قائل به نوعی تنوع فکری و تکثر واقعی می شود و می فرماید: « یمکن ان یکون اممُ فاضلة و مدن فاضلة تختلف ملّتهم»؛ (4) یعنی ممکن است امت های فاضله و مدینه های فاضله ای وجود داشته باشد، در حالی که آیین آن ها مختلف باشد.
بر همین اساس است که فارابی، علی رغم انتقاد از گروه های سوفسطایی و شکاکان و جدلیان (5) حقوق آنان را در نظام سیاسی به رسمیت می شناسد و هیچ گاه خواستار برخورد دولت با آنان نمی شود؛ اما در عین تسامحی که در قبال تنوع و انتقاد (6) دارد، به هیچ وجه، دشمنی و ستیزه جویی با آرای فاضله را بر نمی تابد و در کالبد شکافی معرفت شناسانه، بر این باور است که انکار و عناد با آرا و معارف مشترک، از یکی از دو راه، ممکن است انجام گیرد:
1. اگر از راه برهان و استدلال، کسی در صدد عناد با این معارف و محورهای مشترک بر آید که این ها « معلومة ببراهینها» (7) به صورت مستدل و معلوم برهانی هستند و جای مخالفت و عناد، حتی به شکل مغالطه و سوء فهم در آن ها وجود ندارد و هر گونه دشمنی و ستیز با مشترکات مدینه ی فاضله، از این منظر، از پایگاه صحیحی برخوردار نخواهد بود.
2. اگر شیوه ی فهم امور و آرای مشترک، مبتنی بر محاکات و تمثیل باشد، در عرصه تمثیل، کم و بیش امکان نقد و شبهه و مخالفت و تشکیک وجود دارد و عناد در برخی از آرا به طور روشن و در برخی به صورت پنهان امکان پذیر است.
معلم ثانی معتقد است که همه ی معاندان و مخالفان مدینه ی فاضله، از راه شبهه و تشکیک در دسته ی دوم به وجود می آیند: « من یقف علی مواضع العناد فی تلک المثالات و یتوقف عنده»؛ یعنی در مثال ها و محاکیات موضع خصمانه اتخاذ می کنند. او این معاندان را به دو جناح عمده، با توان « نوابت» و « بهیمیون» در داخل مدینه ی فاضله تقسیم می کند که هر کدام شامل گروه های مختلفی است که ذیلاً نام برده خواهند شد:
الف) گروه های نوابت: فارابی مجموع نه گروه مخالف را در مدینه ی فاضله، با عنوان نوابت معرفی کرده است. آن ها به این دلیل که متصف به ارزش ها و فضایل مشترک نیستند، در ردیف مدینه های مضاده ذکر شده اند. در تعریف آن ها در کتاب « السیاسة المدنیه» می گوید: « النوابت فی المدن منزلتهم فیها منزلة الشیلم فی الحنطه او الشوک النابت فیما بین الزرع او سائر الحشایش غیر النافعه و الضارة بالزرع او الغرس»؛ (8) یعنی نوابت گروه های خودسر و خود رو در مدینه ی فاضله هستند که در حکم علف های هرزه ی مزارع گندم و یا در حکم خارهایی که در بین زراعت رشد می کنند و یا در حکم گیاهان غیر سودمند و زیان آور به زراعت یا درخت هستند.
این گروه ها در میان اهل مدینه ی فاضله، بدون سازماندهی انسجام پراکنده هستند و به علف ها و انگل هایی می مانند که سبب مزاحمت دیگر شهروندان هستند و هیچ گاه نمی توانند به طور مستقل حکومت تشکیل دهند و صاحب مدینه ی مستقلی گردند. ارزش و پایگاه اجتماعیِ این گروه ها به قدری سست و بی پایه است که فارابی آن ها را لایق این که جزء ساختار مدینه ی فاضله تلقی شوند، نمی داند و تصریح می کند که «لیس ینبغی ان یجعلوا اجزاء المدینة الفاضله»؛ (9) یعنی سزاوارتر نیست که نوابت، جزء ساختار مدینه ی فاضله باشند؛ اما علی رغم عدم لیاقتشان، در مدینه فاضله حضور دارند و با فعالیتهای مختلف برای کسب قدرت و سلطه و ریاست و ثروت و کرامت مبارزه می کنند.
بر این اساس، برای آشناییِ بیش تر با ساختار فکری و چگونگیِ رفتار اجتماعیِ آن ها و نحوه ی برخورد رئیس مدینه ی فاضله با آن ها به ناچار، بحث آن ها در ساختار نظام سیاسی مطرح می شود. اما انواع این گروه ها به شرح ذیل است.

1. گروه مقتنصان:

گروهی از نوابت هستند که به افعال و اعمالی که موجب سعادت حقیقی است، تمسک می کنند؛ اما قصد و غرضان از آن کارها و اعمال، رسیدن بدان سعادت نیست، بلکه از انجام آن اعمال و رفتار چیز دیگری را می طلبند؛ یعنی اموری را که می توان از راه تظاهر به فضیلت بدان ها رسید؛ مانند تحصیل کرامت و ریاست، ثروت و سلطه و غلبه. این گونه افراد و گروه ها از مقتنص و شکارگر می نامند. (10)

2. گروه محرّفه:

گروهی از نوابت هستند که به هدف های مدینه های جاهله گرایش دارند و امیال و اغراض جاهلانه را تعقیب می کنند؛ اما چون شریعت و سنت قوانین مردم مدینه، مانع آنان است، به ناچار تکیه بر کلمات و الفاظ شارع و واضح سنت می کنند و کلمات قانون گذار را در سنت ها و توصیه هایش، موافق با خواست ها و امیال خود، تأویل و تفسیر می کنند و حتی از راه تأویل، خواست ها و امیال خود را موجه جلوه می دهند. این گونه افراد و گروه ها در فلسفه ی سیاسیِ فارابی، با عنوان « محرفه» معرفی شده اند.(11)

3. گروه مارقه:

گروهی از نوابت هستند که قصد تحریف و تأویل ندارند؛ اما به واسطه ی قصور فهم خود و نارساییِ آنان به هدف و قصد قانون گذار و واضع سنت، و نقصان و کوتاهیِ علمشان به سخنان شارع، سنت ها و مسائل مربوط به قوانین و سنت های مدینه را بدین جهات، وارونه می فهمند؛ یعنی بر خلاف هدف و قصد شارع برداشت می کنند. بنابراین، کارها و اعمال آنان خارج از خواست ریاست مدینه ی فاضله خواهد بود و آن ها در گمراهی به سر می برند در حالی که خود نمی دانند. این گونه افراد را « مارقه» می نامند. (12)

4. گروه مسترشدین:

گروهی از نوابت هستند که در قوه ی متخیله ی خود، مسائل را حاضر می کنند و تقریباً معرفت خیالیِ نسبی بدان ها دارند؛ اما بدان چه از این اصول می دانند، نمی گروند و در حقیقت، قانع نمی شوند و بدین وسیله، با بیانات خود، اقدام به بطلان آن ها می کنند. البته رفتار و اعمال این گروه، برای دشمنی و عناد با مدینه ی فاضله نیست، بلکه اینان طالب حقند و می خواهند راهنمایی شوند.
فارابی معتقد است کسانی که در این وضعیت قرار می گیرند، باید در مقام تربیت و راهنمایی آنان بر آمد و به طبقه ی بالاتر از متخیلات موجودشان، هدایت کرد و آن ها را به اموری که با آن، گفتارهای ایشان قابل ابطال نباشد، ارشاد کرد که اگر قانع شدند مطلوب حاصل است و رهایشان باید کرد و اگر قانع نشدند و دوباره به موارد شک و ایراد و عنادی که ممکن است بیابند، رجوع کردند و انتقاد را از سرگرفتند، باز هم به وسیله ی امور تخیلیِ بالاتر باید با آنان بحث و مجادله کرد، و همین طور تا آن گاه که به وسیله ی اموری از این نوع، نهایتاً در مراتب بالاتر، قانع شوند و هر گاه چنین پیش آید که مطلقاً به وسیله ی این گونه اموری که فراخور آنان است و از متخیلات و تمثیلات است، قانع نشوند، باید به وسیله ی طرح حقایق و طرح مسائل دیگر عقلی، با آنان وارد بحث شد تا حقایق بدان ها تفهیم شود که قهراً در این جا استقرار رأی و عقیده یابند.

5. گروه جاهله:

گروهی هستند که همه ی ذهنیات و متخیلات خود را مرتباً باطل می کنند و هر چه از این امور و بالاتر از آن، در برابر آنان قرار دهند، باز در صدد ابطال آن بر می آیند و حتی در مرتبه ای که مسائل عقلی و خود حقایق مطرح است، برای خود نمایی و افتخار به این که غالب شده اند و یا برای این که چیز دیگری را که مطلوب آنان است، نیکو و درست بنمایانند، از اموری که منظور و مطلوب جاهلیت است، سخن می گویند.
این افراد، با تمام نیروی خود، سعی در باطل نشان دادن آن ها می کنند و دوست ندارند به چیزی که مؤید و مثبت حق و سعادت است، گوش فرا دهند و بشنوند و نیز دوست ندارند به گفتاری که حق و سعادت را به خوبی و درستی می نماید و در نفوس آدمیان منقوش و مرتسم می سازد، گوش فرا دهند، بلکه سعی می کنند این گونه گفتارها را از نوع گفتارهای فریب دهنده تلقی کنند؛ زیرا گمان می کنند که موجب سقوط سعادت آنان می شوند. بسیاری از این گونه افراد، سعی می کنند زمانی که به سوی اهداف و اغراض جاهلیت متمایل شدند، خود را در ظاهر، معذور جلوه دهند.

6. گروه قاصرین:

گروهی هستند که سعادت و مبادی و اصول آن را به نوعی در تخیل خود مجسم می کنند؛ اما در شأن نیروی ذهنیِ آنان نیست که بتوانند حقیقت آن را تصور کنند و یا نیروی فهم آنان در حدی نیست که بتواند به طور کامل و کافی دریابند. بنابراین، صور خیالی را که از سعادت دارند، مورد نقض و جرح و ابطال و عناد و شک و تردید قرار می دهند و هر اندازه در مقام راهنمایی و بحث، امور محاکی و متخیلاتی که نزدیک به حقایق است، مطرح شود، باز هم باطل می دانند و از طرفی امکان ندارد که رأساً مسائل منطقی و حقیقی برای آنان مطرح گردد؛ زیرا نیروی ذهنیِ آنان استعداد درک استدل های حقیقی را ندارد و چه بسا اتفاق می افتد که اکثر اینان بسیاری از متخیلات خود را که درباره ی حقایق دارند، باطل می دانند، نه برای این که مورد شک و عناد و تردیدند و نمی توانند نمودار حق و حقیقت باشند، بلکه بدین سبب که فهم آنان وافی نیست و تخیل آنان ناقص است.

7. گروه گمراهان:

این گروه چون امکان آن را ندارند که بتوانند به اندازه ی کافی از اصول و مبادیِ حقیقت، تصورات و تخیلات برخوردار باشند و یا این که در مواردی که امکان عناد و شک و تردید است، به موارد آن ها واقف شوند و یا نیروی درک آنان به اندازه ای نیست که حقایق را درک کنند، لاجرم دیگران را دروغ گو می دانند و گمان می کنند که آنان دروغ می گویند تا بتوانند مردم را فریب داده و خود، مکرم و محترم باشند و یا در نیل به هدف خود، توفیق یابند و بر مردم دیگر، چیره شوند. یا گمان می برند که آنان فریب خورده اند و هدف آنان باطل نشان دادن حقایق است و از این راه، مقام و موقعیت آنان را که حقایق را دریافته اند، پست نشان می دهند.
همین اندیشه ها بسیاری از آنان را بر آن می دارد که گمان برند همه ی مردم در مدعای خود، که حقایق را دریافته اند. دروغ گو هستند و فریب خورده اند. این نوع تفکر، بسیاری از آنان را حیران و سرگردان می کند و برخی از آنان را بر آن می دارد که گمان کنند هیچ یک از مدرکات و معارف انسانی حقیقت ندارد و هر کس که گمان می برد چیزی را دریافته است و به امری معرفت حاصل کرده است، دروغگو است، در حالی که خود در آن چه می گویند، نه یقین دارند و نه به آن چه می گویند، واثقند. این گونه افراد، به نظر عقلا و فلاسفه، نادان و گمراهند.

8. گروه نسبی گرایان:

گروهی از نوابت بر این تصورند که حق عبارت است از امری که برای هر فردی از افراد حاصل شده و بدان معرفت پیدا می کند و در هر زمان، همان اندیشه ای که حاصل می شود، حق است و حقیقت، همان است که هر فردی، آن را در می یابد.

9. گروه شکاکان:

این گروه از نوابت، همواره در تکاپو هستند و نفس خویش را به زحمت می اندازند و می کوشند که این توهم را در خود بپرورانند که هر چه تاکنون گمان برده اند و بدان معرفت یافته اند، نادرست بوده است و اگر چه در جهان « وجود حقیقی» وجود دارد، اما تاکنون شناخته نشده است.
برای برخی دیگر از آنان، صورتی و شبحی خیالی، بسیار دور از حقایق، در نیروی خیالشان در می آید، درست همانند خواب های شوریده و یا شبحی که از دور دیده می شود، بر این اساس که ممکن است حقایقی در عالم باشد و در نفس آنان چنان نموده می شود که ممکن است مدعیان درک حقایق، راست بگویند و ادراک کرده باشند و یا این که ممکن است بعضی از آن مدعیان، حقیقتی را درک کرده باشند و آن گاه، خود احساس می کند که این امر را از دست داده است و نتوانسته است به درک آن توفیق یابد. یا از این جهت که محتاج به زمان طولانی و رنج و مشقت است و وی فرصت کافی نداشته است و یا قدرت تحمل زحمت در این راه را نداشته است. و یا فکر می کند که اشتغال به لذات و امور دیگر، او را به خود مشغول داشته است و آن طور که اعتیاد یافته است که ترکش بر او دشوار است. و یا این طور می اندیشد که اگر همه ی اسباب درک حقایق هم برای او فراهم شود، برای او درکش ناممکن است.
در پی این گونه اندیشه ها تأسف و حسرتی برای او حاصل می شود، به دلیل بدگمانی ای که دارد که دیگران به حقیقت رسیده باشند. سپس از روی حسد به این که ممکن است دیگران دریافته باشند و او بازمانده باشد، سعی می کند با گفتارهای تعریض آمیز بگوید: آنان که مدعیِ درک حقایقند، فریب خورده و جاهلند و خود را هم هنوز نشاخته اند و دروغ گو هستند، یا این که این ادعاهای دروغ برای آن است که به کرامت و احترام و ثروت و خواست های دیگر نایل شوند. البته بسیاری از این گونه افراد نادانیِ خود را احساس کرده و رنج بسیار می برند و همواره در دنیا از ناراحتی و غم و اندوه رنج می برند و راهی به جایی ندارند، راهی که موجب شود از نادانی در آیند و عالِم به حقایق شوند تا لذت اداراک آن را دریابند. و بدین وسیله، یأس بدان ها دست می دهد و به سوی اهداف و اغراض جاهلیت روی می آورند و خود را به آن ها سرگرم می کنند تا توجه به هزل و لهو و لعب، برای آنان راحتی ایجاد کند و تمام خوشیِ زندگی خود را در آن ها جستجو می کنند تا آن گاه که مرگشان فرا رسد و از رنج و دردی که گرفتار آن هستند، راحت شوند.

10. گروه پندار گرایان:

گروهی هستند که به علت جهل و نادانیِ خود، در وضعیت بحرانی و سرگردانی به سر می برند و در صدد یافتن راهی هستند که خود را نجات دهند. لذا نفس خود را وادار می کنند که توهم کند که هدف های نهاییِ زندگی، همان است که آنان برگزیده اند و سعادت واقعی، همان است که آنان انتخاب کرده اند و دیگران همه، فریب خورده اند و در اعتقاداتشان در اشتباهند.
اینان کوشش می کنند که هدف های جاهلیت را نیکو نشان دهند و آن چه به عنوان سعادت پذیرفته اند، خوب نشان دهند و چنین وانمود کنند که بعد از بحث های بسیار و جستجوهای فراوان در اعتقادات و اقوال دیگران، این حقایق را برگزیده اند و می گویند: اعتقادات دیگران را بدین سبب رها کرده اند که پس از تحقیق و تفحص، دریافته اند که بی حاصل است. بنابراین، آن چه را ما بر گزیده ایم، از روی بصیرت است و بر این باوریم که هدف های زندگی و سعادت، همین ها است، نه آن چه دیگران می گویند. (13)
فارابی در پایان بحث « نوابت» می گوید: « فهولاء هم الاصناف النابتة فی خلال اهل المدینة و لا تحصل من آرائهم مدینة اصلاً و لا جمع من الجمهور بل یکونون معمورین فی جملة اهل المدینة»؛ (14) یعنی این بود وضع اصناف و گروه های نوابت، که در خلال مدینه ی فاضله وجود دارند، که نه از آرای آن ها می تواند مدینه ی جداگانه حاصل شود و نه از لحاظ تعداد، جمعیتی بزرگ و قابل توجه هستند، بلکه در میان شهرها پراکنده شده اند.

وظایف دولت در قبال گروه های نوابت:

یکی از کار ویژه های سیاست و به تعبیر فارابی، « علم مدنی» شناساییِ افعال و سِیَر و ملکات غیر فاضله ای است که در مدینه ی فاضله، از سوی گروه های داخلی و یا به قول ایشان، از خارج به مدینه ی فاضله وارد شده است؛ زیرا این ها در حقیقت، آفات و مفاسد و امراض جامعه هستند و ممکن است بر اخلاق و رفتارهای فاضله و حتی بر چگونگیِ رهبری و ریاست های فاضله سیاست های فاضله، تأثیر بگذارد و آن ها را استحاله کند. (15) لذا در « آراء اهل المدینة الفاضله» در شرح وظایف دولت آمده است: « هر گاه عضوی از اعضای نظام سیاسی ( مدینه ی فاضله) مختل گردد، حاکم باید در جهت برطرف کردن آن اختلال تلاش کند.» (16) و در کتاب « التحلیل» می فرماید: « اذا فسد شیء من اجزاء المدینة ینبغی ان یصلح و یزال ذلک الفساد حتی لایتأدی الی سایر اجزائها»؛ (17) یعنی هر گاه جزئی از اجزای مدینه، فاسد گردد، باید آن را اصلاح کرد و ریشه ی فساد را از بین برد تا به دیگر اجزای جامعه سرایت نکند.
فارابی وظیفه ی حاکم را به طبیب تشبیه می کند که هم وظیفه ی سالم نگه داشتن و دفع بیماری ها را بر عهده دارد و هم اعضای فاسد شده را قطع و جراحی می کند تا فساد و بیماریِ آن ها دیگر اعضا را مبتلا نکند: « کذلک جزء المدینة اذا لحقه من الفساد ما یخشی التعدی الی غیره ینبغی ان ینفی و یبعد لما فیه من صلاح تلک الباقیه»؛ (18) یعنی هرگاه جزئی از مدینه فاسد گردد که خوف سرایت آن فساد به دیگر اجزا می رود، شایسته است برای مصلحت دیگر اجزا، آن جزء را از پیکره جدا و از مدینه اخراج کرد.
در « فصول المدنی» برای زوال آفات و شرور و مفاسد از مملکت، سه راه حل ارائه شده است:
1. ایجاد فضایل در نفوس انسان ها به طوری که مشتاقانه گرایش به آن ها داشته باشند.
2. مردم را خود نگهدار و وادار به انجام فضایل کرد.
3. کسانی که نه فاضل هستند و نه خود نگهدار، آن ها را از مملکت باید اخراج کرد. (19)
بنابراین، دولت ها در تدبیر و اداره ی سیاسیِ خود، با دو گروه از شهروندان مواجه اند:
الف) گروهی که طرفداران نظام و فضایل و ارزش های حاکم هستند و با رغبت، به فضیلت عمل می کنند: « من یتأدب منهم طوعاً»؛ (20) یعنی و تأدیب حاکمان را با اشتیاق گردن می نهند.
ب) گروهی که زیر بار ارزش های حاکم در جامعه نمی روند و جز با اکراه و اجبار، تسلیم حق نمی شوند: « من سبیله ان یؤدب کرهاً»؛ (21) یعنی کسانی که وضعیتشان به گونه ای است که فقط با اجبار، تأدیب می شوند.
فارابی گروه های نوابت را داخل در نوع دوم می داند که ارزش های حاکم بر مدینه ی فاضله را جز با زور و اجبار نمی پذیرند. این جا است که وی پنج نوع وظیفه را برای دولت پیشنهاد می کند که در رأس آن ها اصلاح و تربیت است. در کتاب « السیاسة المدنیه» می فرماید: « واجب علی کل رئیس المدینة الفاضله تتبع النابتة و اشغالهم و علاج کل صنف منهم بما یصلحه خاصه اما باخراج من المدینة او بعقوبة او بحبس او بتصریف فی بعض الاعمال و ان لم یسعوا له»؛ (22) یعنی بر ریاست مدینه ی فاضله لازم است که همه ی افراد و اعضای این گروه ها را جستجو کرده، بیابد و حالات آن ها را بررسی نماید و هر دسته ای از آنان به راهی که مناسب با حال آن ها است، معالجه و اصلاح کند، حال به وسیله ی اخراج از جامعه و مدینه یا از راه عقاب و کیفر و یا به زندان و حبس انداختن و یا آنان را به کاری مشغول کند، اگر چه کار مفیدی هم نکنند.
بنابراین، فارابی پنج نوع پیشنهاد برای برخورد با گروه های نوابت ارائه می دهد:

1. اصلاح:

همان طور که در خصوص گروه مسترشدین گذشت، فارابی حاکم مدینه ی فاضله را چونان طبیب مصلحی می داند که پیش از هر اقدامی، در فکر سلامتی و تندرستیِ افراد جامعه است.

2. اخراج و تبعید:

گروه هایی از نوابت که با تربیت و تعلیم، ارشاد نشوند و به راه صلاح نیابند، اگر مصلحت جامعه و اهل مدینه و هم چنین مصلحت خود آن گروه اقتضا کند، باید آن ها را از مدینه اخراج کرد.

3. مجازات:

برخی از این گروه ها نه قابل اصلاح از راه تربیت هستند و نه با اخراج و تبعید، به راه هدایت کشیده می شوند و تنها مصلحتشان و مصلحت جامعه، در این است که آن ها مجازات شوند.

4. زندان:

برخی از گروه های نوابت، با هیچ کدام از موارد فوق، قابل اصلاح نیستند و فساد آن ها جز با زندانی کردنشان از جامعه رفع نمی شود.

5. به کار گماردن و مشغول کردن:

مصلحت برخی از این گروه ها و مصلحت عموم جامعه، در آن است که به کاری گمارده شوند و از وجودشان در امری از امور جامعه، بهره برداری شود.(23)

گروه های غیر مدنی ( بهیمیون)

پس از بیان وضعیت و مواضع گروه های نوابت، در جامعه ی مطلوب، فارابی گروه ها و افرادی را ذکر می کند که از فرهنگ و رفتار انسانی برخوردار نیستند و در حکم حیواناتند. لذا آن ها را « بهیمیون» یا « سَبُعیون» می نامد و در تعریف آن ها می گوید: « اما المضادله (الانسان الالهی) و المعد لافعال الشرور کلها الذی تتمکن فیه هیئآت تلک الشرور بالعادة یکاد ان یخرجوه عن الشرور الانسانیة بل الی ما هو اکثر شراً منها و لیس له عندهم اسم لافراط شره و ربما سموه السبعی و اشتباه ذلک من الاسماء».(24)
فارابی در این عبارت، بر اساس اندیشه ی تقابلی و ارزشیِ خود، انسان ها را به دو گروه الهی و حیوانی تقسیم می کند و در تعریف انسان های بهیمی و حیوانی می گوید: « آن ها کسانی هستند که استعداد و هیئات نفسانی شان به صورت عادی، به سوی شرور و بدی ها گرایش دارد، به طوری که نزدیک است از همه ی بدی های انسانی بالاتر بروند و بلکه بالاتر از شروری که در عالم است که به دلیل شدت بدی اصلاً عنوانی نمی شود بر آن گذاشت و چه بسا این چنین افراد را درنده و سبعی و نظیر آن، مثل بهیمی و غیر مدنی، نامیده اند. معلم ثانی در کتاب « التنبیه علی سبیل السعاده» مردم به سه گروه تقسیم می کند:

1. احرار:

انسان هایی هستند که از اندیشه درست و اراده ی قوی برخوردارند.

2. عبید:

کسانی هستند که از اندیشه درست برخوردارند؛ ولی از اراده ی قوی محرومند، در مقابل عبید، نوابت هستند که از اندیشه ی درست محرومند؛ ولی اراده ی قوی دارند. (25)

3. بهیمیون:

کسانی هستد که « لم تکن له هاتان [ جودة الرویة و قوة العزیمة] ففی عادتتا ان نسمیه الانسان البهیمی»؛ (26) یعنی کسانی هستند که نه اندیشه ی درست و نه اراده ی قوی دارند. آن ها را بهیمی گویند. فارابی از آن ها با عنوان « بهائم انسی» یاد می کند و معتقد است این ها از مدنیت برخوردار نیستند. لذا در این جهت که قدرت تشکیل مدینه ندارند و اجتماعاتشان هیچ گاه منجر به تشکیل نظام سیاسی نمی گردد، با نوابت مشترک هستند؛ اما این ها خصلت های حیوانی بر تمام وجودشان غلبه یافته است. « البهیمیون بالطبع لیسوا مدینین و لا تکون لهم اجتماعات مدنیه اصلاً بل یکون بعضهم علی مثال ما علیه البهائم الانسیة و بعضهم مثل ابهائم الوحشیة».
بهیمون بالطبع نمی توانند به اصول مدنیت پای بند باشند. فارابی با توجه به خلق و خوی فردی و گروهیِ بهیمیون، آن ها را به گروه ها و اصناف مختلفی تقسیم می کند:
1. گروهی از بهیمیون که از منش اجتماعی برخوردار نیستند و از نظر رفتار فردی، همانند حیوانات وحشی هستند.
2. گروهی از بهیمون، دارای خصلت خشونت و سخت گیری، همانند حیوانات درنده خوی هستند.
3. برخی از این گروه ها و افراد، مسکن و مأوای خود را در بیابان ها و دور از حیات مدنی انتخاب می کنند و به صورت پراکنده زندگی می کنند.
4. گروه هایی که از بهیمیون در صحراها و بیابان ها اجتماع می کنند، اما در زندگی و اعمال و حتی در تعامل دورنیِ خودشان، مانند درندگان و حیوانات وحشی رفتار می کنند.
5. گروهیِ از آن ها در حوالی و نزدیک شهرها سکونت دارند.
6. گروهی در حواشی و اطراف و کناره های شهر و مناطق معموره زندگی می کنند؛ یعنی در منتهی الیه شمال شهر و یا در منتهی الیه جنوب شهر سکنی می گزینند.
7. گروهی از آن ها ویژگی بارزشان این است که گوشت خام می خورند و همانند درندگان دیگر حیوانات را پاره می کنند و می خورند.
8. گروهی خصلتشان چون حیوانات علف خوار است و از گیاهان بیابان تغذیه می کنند. (27)
این گروه ها که به تعبیر فارابی، در جدال بین « عقل» و « حیوانیت»، قوه ی ناطقه و عاقله را مغلوب ساخته اند، در حوزه ی لذات زودگذر و شهوات و تفریحات غلطیده اند و از انسانیت، در نشئه ی اول آن، که مربوط به « قوه ی بهیمیه» است، توقف کرده اند و ابعاد حیوانی و بهیمیِ آن ها به قدری رشد کرده است که فروکش کردن و رام نمودنش دشوار و بلکه محال شده است. (28) این ها پست ترین انسان ها هستند که نه تنها شایستگیِ مدنی بودن، بلکه لایق عنوان انسانیت هم نیستند؛ اما چون این گروه ها در مدینه ی فاضله و حواشی و اطراف آن یافت می شوند، فارابی آن ها را در ردیف نوابت و مضادات مدینه ی فاضله ذکر کرده است.

وظایف دولت در برابر گروه های غیر مدنی

معلم ثانی بعد از آن که انسان ها را به سه گروه احرار، عبید و بهیمیون تقسیم کرد، می گوید: بهیمیون بر خلاف احرار، گرایش به افعال جمیل و ترک افعال قبیح ندارند و لذات و تأذی را در راه غایات جمیل عقلانی به کار نمی برند. آن ها برای لذات زودگذر، به اعمال زشت روی می آورند و در بهره برداری از خوشی و ناخوشی، متعادل نیستند. لذا فارابی توصیه می کند که « ینبغی ان یدبر البهیمیون»؛ (29) یعنی لازم است بهیمیون را تدبیر و تحت کنترل در آورد.
جالب است که وی در همین بحث، در مورد صبیان، از واژه « تأدیب» استفاده می کند و برای بهیمیون از اصطلاح « تدبیر». و این بدان علت است که بهیمیون، بر خلاف صبیان و نوابت، قابلیت اصلاح و تأدیب و تربیت را از دست داده اند و تنها راه این است که آن ها را با تدبیر، اداره کرد. برخی از محققان به فارابی ایراد گرفته اند که او تحت تأثیر نظام موجود زمان خویش قرار گرفته است و تربیت را فراموش کرده است. (30) ولی حق آن است که این اشکال بر فارابی وارد نیست؛ چون او پیش از این، مکرراً گفته است که در مدینه ی فاضله، اگر عضوی ناقص و فاسد گردد، باید آن را اصلاح کرد تا نقص و فسادش به دیگر اعضا و اجزا سرایت نکند و جامعه سالم بماند؛ اما اگر فسادش به قدری است که امید اصلاح در آن نمی رود و بلکه موجب فساد دیگر اجزا است، در این صورت « ینبغی ان ینفی و یبعد لما فیه من سلاح تلک الباقیه»؛ (31) یعنی برای حفظ دیگر اعضا تنها راه درمان اخراج و تبعید آن است. علاوه بر این که فارابی تصریح می کند که این گروه ها و افراد، نادر الوجود هستند.
بنابراین، نظامی که از نظر فارابی درباره ی این قبیل انسان ها اعمال می شود، باید در حدود حیوانات باشد که با تدبیر رئیس مدینه اعمال می شود. پیشنهادهای فارابی درباره ی رفتار با گروه های بهیمی، بدین شرح است:

1. اخراج:

بهیمیون شایستگیِ اقامت در مدینه را ندارند. لذا از همه ی شهرها باید اخراج بشوند. در « فصول المدنی» می گوید: « اذا اتفق ان یوجد السبعی لم یرؤس مدینة اصلاً و لم یخدمها بل یخرج عن المدن کلها»؛ (32) یعنی از همه ی جوامع باید اخراج بشوند.

2. بهره کشی:

آن دسته از بهیمیون که در حدود انسانی می توانند مورد بهره برداری قرار گیرند، باید در شهرها به صورت برده در آیند و همانند حیوانات از آن ها بهره کشی بشود: « استعبد و استعمل کما تستعمل البهیمة».(33)
3. دسته ای که اصلاً مفید نیستند و یا حتی زیان آورند، باید با آن ها همان رفتاری شود که با حیوانات زیان آور می شود و قهراً با فرزندان این گونه افراد و یا حتی فرزندان همه ی اهل مدینه، که از لحاظ فکری و عملی، در حدود حیوانی باشند، به همین گونه رفتار می شود. (34)

پی‌نوشت‌ها:

1- عناوین کلی این محورهای مشترک، بین اهل مدینه ی فاضله عبارتند از:
الف) معرفت به سبب اول.
ب) معرفت به مفارقات و مجردات.
ج) شناخت کون و فساد در اجسام طبیعی.
د) شناخت جواهر آسمانی.
هـ) شناخت وجود انسان.
و) شناخت رئیس اول.
ر) شناخت رؤسای تابعه.
ح) شناخت مدینه ی فاضله و مضادات آن.
ط) شناخت امت های فاضله و مضادات آن ها.
2- الملّه، پیشین، ص 47.
3- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 86.
4- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 148.
5- الحروف، پیشین، ص 143؛ التوطئه، پیشین، ص 56؛ الجدل، پیشین، ص 26-28.
6- الخطابه، پیشین، ص 14-16.
7- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 148.
8- السیاسة المدینه، پیشین، ص 87.
9- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 149.
10- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 104.
11- همان، ص 104.
12- همان، ص 104.
13- السیاسة المدینه، پیشین، ص 104-107.
14- همان، ص 107.
15- الملّه، پیشین، ص 56-60؛ احصاء العلوم، پیشین، ص 67-68.
16- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 12.
17- التحلیل، پیشین، ص 124.
18- فصول منتزعه، پیشین، ص 43.
19- همان، ص 33-35.
20- تحصیل اسعاده، پیشین، ص 80.
21- همان.
22- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 106.
23- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 106.
24- التنبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 60.
25- همان، ص 60.
26- همان، ص 60.
27- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 87.
28- السیاسه، پیشین، ص 8.
29- التنبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 62.
30- سجادی، جعفر ترجمه السیاسة المدنیة، پیشین، ص 200-201.
31- فصول، منتزعه، پیشین، ص 43.
32- همان، ص 33.
33- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 87.
34- همان، ص 87.

منبع مقاله: مهاجر نیا، محسن؛ (1380)، اندیشه ی سیاسی فارابی، قم: مؤسسه بستان کتاب، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
درعالم قیامت بین اهل بهشت با اهل جهنم چند نوع گفتگو وجود دارد ؟
درعالم قیامت بین اهل بهشت با اهل جهنم چند نوع گفتگو وجود دارد ؟
نحوه کاشت و نگهداری از گل پیله آ میکروفیلا: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل پیله آ میکروفیلا: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل خفاش: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل خفاش: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
گزارش چهارمین نمایشگاه دستاوردهای وقف
گزارش چهارمین نمایشگاه دستاوردهای وقف
نحوه کاشت و نگهداری از گل پدیلانتوس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل پدیلانتوس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل فرفیون زینتی (گل مرجان): آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل فرفیون زینتی (گل مرجان): آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل آلاله: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل آلاله: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل نرگس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل نرگس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل بگونیا هیمالیس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل بگونیا هیمالیس: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل دراسنا پرچمی: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
نحوه کاشت و نگهداری از گل دراسنا پرچمی: آبیاری، نور، خاک، تکثیر و...
ویژگی دوران امام خمینی از منظر رهبر انقلاب
ویژگی دوران امام خمینی از منظر رهبر انقلاب
به کنسولگری ایران حمله کردید؟ باید انتظار پاسخ داشته باشید!
play_arrow
به کنسولگری ایران حمله کردید؟ باید انتظار پاسخ داشته باشید!
اولین تصویر از جدیدترین پهپاد سپاه پاسداران
play_arrow
اولین تصویر از جدیدترین پهپاد سپاه پاسداران
مخالفان نتانیاهو به خیابان‌های اسرائیل آمدند
play_arrow
مخالفان نتانیاهو به خیابان‌های اسرائیل آمدند
ابتهال زیبای السید محمد النقشبندی
play_arrow
ابتهال زیبای السید محمد النقشبندی