مترجم: مسعود رجب نیا
فرهنگ، تمدن و جامعه ی مصر در مقایسه با هزار سال رشد کند تمدن سومر، پدیده هایی زودرس می نمود. ولی کامیابی شگرف نخستین دوران تمدن مصر با پی افکندن نظام حکومتی و پایه گذاری یک دین و آیین دقیق و باریک و یک شیوه ی هنری والا و کلاً سازمان دادن یک شیوه ی زندگی تمدنی جالب توجه و استوار، بر شانه ی نسل های بعدی سنگینی می کرد. وارثان نخستین دوران برجسته ی تاریخ مصر خویشتن را در ادامه ی ساختمان تمدن بر پایه ی شیوه ی پدران خویش و حتی حفظ دستاوردهای آنان ناتوان دیدند. چون موقع جغرافیایی مصر این کشور را از دستبرد بیگانگان مصون می داشت، مردم هم دیگر انگیزه ی چندانی برای کوشش های تازه نیافتند، تمدنشان با وجود مرحله ی آغازین درخشان در برابر تمدن پر آشوب تر ولی همیشه پویای جامعه ی بین النهرین رو به کندی و ایستایی گذاشت.
زودرسی رشد مصر در عرصه ی سیاست، به آشکار ترین وجهی نمودار شد. در حدود 3100 پ م هنگامی که بخش های بزرگی از دره ی نیل گویا هنوز مرداب و بیابان نامسکون بود، زمانی که جامعه های بومی هنوز از سادگی روستاهای نوسنگی فراتر نرفته بودند و به هنگامی که سنت ها و روایت های فکری و هنری مصر شکل نیافته بود، کشور در زیر فرمان یک پادشاه واحد یکپارچه شد که به گفته ی روایات، منس (1) خوانده می شد.(2) با وجود دگرگونی های روی نموده در دودمان ها که گویا گاه با دوران های کوتاه آشوب همراه بوده است، یکپارچگی سیاسی کشور تا حدود 900 سال واقعاً پابرجا ماند.
چگونه یک فرمانروا بی برخورداری از روش های دیوانی که در بین النهرین با دشواری های فراوان به عرصه رسیده بود، می توانست چنین حکومت شگرفی را اداره کند؟
جغرافیا می تواند تا حد بسیاری این پرسش را پاسخ گوید. بیابان ها، مصر را از تاخت و تازها مصون داشته اند؛ نیل هم ستون فقراتی استوار و دستگاه اعصاب نخاعی طبیعی و مطلوبی فراهم می کند. دفاع مرزی در برابر بیگانگان مهاجم، برای فرمانروایان مصر مشکل مهمی نبود، البته باید گفت که تاخت و تازهای لیبیاییان از سوی غرب و آسیاییان از شرق حاشیه های دلتای نیل، و غارت گریهای نوبیان از جنوب عملیات نظامی را ایجاد می کرد. با این همه، چنین خطرهایی از سوی نیمه متمدنان در هزاره ی سوم پ م به چیزی شمرده نمی شد و نمی توانست به طور جدی بر شکوه فرعونی مصر چشم زخمی باشد. بنابراین، یکی از عوامل بسیار تباه کننده و خانمان برانداز در تاریخ سیاسی بین النهرین در مصر چندان چشم گیر نبود.یکپارچگی مصر در روزگار نخستین در زیر فرمان یک حکومت حاصل کشتیرانی آسان بود در دره ی نیل؛ جریان رود قایقها را به سوی شمال می راند و خوشبختانه بادهای مصر بیشتر از شمال می وزید. بنابراین، حرکت به سوی سرچشمه های نیل با یاری بادبان آسان می شد. پادشاه با زیر چشم گرفتن کشتیرانی خود به خود و اسان همه ی نقل و انتقالات عمده ی کالاها و مردم را در دست داشت و بدینگونه بر سراسر مصر چیره بود.(3) در برابر، فرمانروایان بین النهرین هیچ وسیله ی طبیعی آماده و آسانی در دسترس نداشتند که بتوانند قدرت خود را بگستراند؛ اما به جای امکانات طبیعی که موقع جغرافیایی به مصر بخشید بود، با کندی و دشواری قانون و دستگاه دیوانی خود را توسعه ی می دادند.(4)
عوامل اجتماعی هم بر نیروی تمرکز جغرافیای مصر افزود. پیش از 3100 پ م در مصر هیچ سازمان نیرومند و توانا و مستقلی که بتواند با جامعه های پرستشگاهی و دولت- شهرهای سومر و پهلو زند وجود نداشت. بخش های محلی از روزگاران نخستین، هم چون تقسیمات فرعی کشوری شناخته شده بود و دوگانگی میان سرزمین های مصر علیا و مصر سفلا در دره ی باریک نیل و هامون های مردابی دلتا همواره تنها از لحاظ اصطلاحات دیوانی در برابر چشم بوده است. این تقسیمات فرعی شاید بر پایه ی واحدهای سیاسی بوده است که پیش از یکپارچگی دو سرزمین نام برده وجود داشته است. ولی، قدرت اعمال شده به دست کاهنان و کدخدایان یا کاهن شاهان به روزگار پیش از تاریخ مصر هم چون قدرت فرمانروایان سومر، گویا چندان استوار و گسترده نبوده است.(5) در غیر این صورت، تمرکز قدرت متعالی در خاندان سلطنتی که در زمان های دودمان کهن گستره و چیره شد، قابل طرح و اعمال نبود. گذشته از این ها، اگر روایتی که از دست یافتن یک تن از شبانان جنوب بر مصر علیا و سفلا و پایه گذاری نخستین پادشاهی یکپارچه ی این دو سرزمین راست باشد، پس برتری و امتیاز واقعی و خارق العاده ی فرعونان دوران اخیر را می توان ناشی از اعمال شیوه ی وابستگی و فرمان برداری مطلق فرودستان در جامعه های شبانی از سرپرست ایل دانست که در میان مردم کشاورز شکست یافته و سرکوب شده معمول شد.
حاصل زودرسی یکپارچگی سیاسی مصر آن شد که بر خلاف بین النهرین در دره ی نیل، شهرهای بزرگی که بتواند الگوهای تمدن شگرف آن سرزمین را بنمایاند، بنیاد نشد. به جای آن، تمدن نخستین مصر نتیجه ی حکومت خاندان شاهی بود که چنان کارهای شگرف و پرشماری انجام داد که می توان رشته های فنون گوناگون به کار رفته در آنها را هم چون شهری تلقی کرد. فرعون نخستین مصر که بر نیروی کار فراوانی از روستاییان سراسر آن سرزمین دست داشتند، با بهره گیری از شیوه های دیوانی و مهندسی دستگاه حکومتی خویش توانستند به کارهای شگرفی مانند هرم سازی دست بزنند و ضمناً پیشه وران هنرپرور به پرداختن شاه کارهای دقیق و باریک در سنگ تراشی و صورت گری و نگاره گری دست زدند. ازهمه ی این ها شگفت انگیزتر آن که، اینان فقط طی چند قرن که از آغاز تمدن دره ی نیل می گذشت، به این کامیابی ها دست یافتند.
واحد اجتماعی پایه در جامعه ی مصر روستا بود. در نخستین قرن های تاریخ مصر، در میان روستاها و خاندان پادشاهی، گویا گروه های اجتماعی مهم دیگری وجود نداشته اند. در زمان های اخیرتر، بعضی از پرستشگاه های عمده شاید گروه هایی از دیوانیان، پیشه وران و خدمت گزاران را به شیوه ای که در بین النهرین رایج بود، به کار گرفتند. ولی، چنین کانون هایی هرگز در اهمیت به پایه ی بین النهرین نرسید. سران محلی که بسیاری از آنان از خاندان دیوانیان دربار بودند، در امور دستی تمام یافتند و از زمان نخستین دوران فترت تا پادشاهی میانه (2200- 1800 پ م) چنین اشراف زمین دار و امیران دست نشانده ای توانستند در میان روستاییان و قدرت مرکزی سلطنت واسطه شوند. از نظر روستاییان، این دگرگونی چیزی نبود جز تبدیل ارباب. سازمان زندگی روستا و بافت جامعه مصری چندان دچار دگرگونی نشد. شهرها هرگز کانون اجتماع پیشه وران مولد و بازرگانی قائم با لذات و مستقل از خاندان سلطنتی- چنان که در بین النهرین پدیدار شده بود- نشدند؛ جز پس از دوران امپراتوری که در آن زمان هم این سازمان ها چندان رونقی نیافتند و در اجتماع مصری بیگانه ماندند.
مصر در نخستین دوران، مانند یک جامعه ی پرستشگاهی واحد بود که گسترش یافته و بر پهنه ی کشور فرمان می راند. گویی نخستین فرمانروایان مصر یک پارچه، نظام اجتماعی طول قابل کشتیرانی نیل سفلا را در بر گیرد و همه ی مشکلات سیاسی که از پیکار در میان شهرها بر می خاست، از میان برداشته بودند.
دست کم از دو جنبه، سازمان اقتصادی و اجتماعی مصر همانند نخستین جامعه ی پرستشگاهی سومر بود. نخست آن که، بنیاد جامعه تقسیم می شد به انبوه مردم روستاهایی و خاندان یک خدا. در واقع در مصر، خدا در پیکر یک فرمانروای آدمی در آمده بود؛ در صورتی که در بین النهرین خدا برتر از آدمیان تلقی می شد و تنها از طریق کاهنان سخن می گفت. با این همه، همانندی این دو جامعه روشن و آشکار است. دوم آن که، بازرگانی و همه ی داد و ستدهای بزرگ در اختیار و نظارت مأموران خاندان خدایی بود. گه گاه فرعون هیئت های نیمه نظامی به سوریه برای آوردن الوار، به شبه جزیره ی سینا برای تدارک مس، به نوبه (6) برای تهیه ی زر و به پونتوس (7) در آسیای صغیر برای بوی خوش مُرّ (صمغی با طعم تلخ) گسیل می داشت و از درون کشور هم بدین شیوه سنگ خارا و دیگر سنگ ها از نیل علیا و خراج جنسی به خزانه ی دربار می آوردند. آن چه از این درآمدها پس از مصرف شخصی خدا شاه و برای دربار او و برای برپا ساختن آرامگاه او و دیگر ساختمان ها می ماند، در میان درباریان پخش می شد. کهن ترین سازمان اقتصادی جامعه ی پرستشگاهی سومر هم شاید شیوه ای این چنین داشته است. در حالی که در بین النهرین سوداگران و دیگر کسان اهل داد و ستد، میدانی برای کار و کوشش خویش در کنار جامعه ی پرستشگاهی می یافتند، در مصر، سازمان یکپارچه ی پادشاهی کهن مجال پرداختن بدین گونه امور به کسی نمی داد.
یکپارچگی که در آغاز مایه ی پیشرفت های شگرفی در تمدن مصر شد، در دراز مدت سدی شد در برابر آن، پایگاه الوهیت فرعون چنان ثباتی به حکومت مرکزی بخشید که هرگز دستگاه پادشاهی عالی بین النهرین بدان دست نیافته بود. زیرا، بر حسب عقیده ی دین مصریان، خدا شاه دارای چنان نظارتی بر فرودستان بود که هرگز فرمانروایان دیگری که هر چند قدرتمند بودند ولی الوهیت نداشتند، به پای آن نرسیدند.
در مصر پادشاه که خدا بود، جاویدان تصور می شد و دقت های خاصی ضروری بود تا پیکر او را از گزند تباهی نگاه دارند و خانه ی مناسبی برای روان او فراهم سازند که همانا اهرام باشد. ولی، در زمان پادشاهان کهن مصریان بر آن بودند که هیچ مرد عادی حتی کاهنان بسیار مقدس یا مأموران بسیار قدرتمند نمی توانستند بر اساس شخصیت منفرد خویش جاودان شوند. پایداری زندگی پس از مرگ بستگی داشت به یافتن جایگاهی در موکب پادشاه در گذشته. بنابراین، مأموران دستگاه حکومتی پادشاهی کهن بسیار پای بند برپایی آرامگاه خویش، هر چه نزدیک تر به آرامگاه پادشاه خود بودند که آن هم بستگی داشت به رخصت و مرحمت پادشاه. نوشته های دیواری چنین آرامگاه هایی متضمن شرح خدمات مأمور درگذشته بود به خداشاه خویش. شاید به امید آن تصور می کردند شاه بر اثر فراموشی چه بسا خدمات بنده ی خویش را به یاد نیاورد؛ پس نوشتن آنها سودمند می نمود.
زندگی پس از مرگ گویا همواره سخت در برابر دیدگان مصریان بوده است. چنان که همه گان بر آن بودند که تنها امید جاودان زیستن ایشان وابسته به خوشنودی فرعون، و حتی فرمان برداری از شاهان دور دست هم ضروری بود. هنگامی که کیفر نافرمانی سخت شدید و پاداش خوش رفتاری سخت شیرین شمرده شد، چه کسی ممکن بود عمداً خشم خداشاه را بر انگیزد؟ بی گمان، راز پیدایش پادشاهی کهن مصر در همین امر بود. فرعون مصر به جای آن که مأموران خود را با وضع قانون مانند حمورابی به شیوه ی آدمیان عادی زیر چشم گیرد، با وعده ی پاداش زندگانی جاویدان، کسانی را که از او نیک فرمان برداری می کردند، تحت نظارت می آورد.
با این همه، حتی در روزگار اوج قدرت پادشاهی کهن، گونه ای بستگی محلی در زیر ظواهر یکپارچگی وجود داشته است. شاه و خاندانش بر فراز روستاییان بر افراشته شدند ولی روستاییان سخت پای بند محل و جایگاه خویش بودند و در میان آبادی های مختلف جز دستگاه دیوانی هیچ پیوندی نبود. بهترین گواه این بطلان تمرکز را می توان در دین مصریان یافت. آشفتگی فوق العاده ی مجموعه ی خدایان مصری بازتابی است از وجود، تداوم، باریکی و دقت در آداب و آیین های محلی که در پایه و آغاز چندان پیوندی با هم نداشتند، و حتی پس از برپایی قدرت سیاسی یگانه و یکپارچه بر دو سرزمین نیل علیا و سفلا، پیوند ناقص میان آن ها پیدا شد. یکپارچگی خارق العاده و هم بستگی ظاهری تمدن مصر، همانا آفرینش دستگاه سلطنت بود و نه بر همه ی مردم مصر، در روستاها چنان که امروزه مشاهده می شود، پیوستگی و یگانگی وجود نداشت که آشفتگی و پراکندگی شگرفی فرمانروا بود.
درباره ی تاریخ مصر در دوران فرمانروایی سه دودمان نخستین (حدود 3100- 2650 پ م) چندان چیزی دانسته نیست. در زمان این دودمان ها، نفوذ بین النهرین در سرعت بخشیدن به پیشرفت تمدن مصر مؤثر بود. در بعضی از آثار هنری این دوران، نقش های سومری آشکارا نمودار است و نیز رواج سفال گری و بر پا داشتن ساختمان های کوه پیکر آجری ریشه به بین النهرین می رساند. شاید اندیشه ی علامت نگاری هم از همین سرچشمه باشد. علامتهای هیروگلیف مصری هیچ پیوندی با خط میخی بین النهرین ندارد و بی گمان، مستقلاً طرح ریزی شده است. ولی از بعضی شواهد دوران اخیر بر می آید که نوآوران در اثر برخورد با کاتبان، چه بسا نظام نوشتاری خاصی را که کاملاً مستقل بود، پی افکندند. شتار مصری در زمان آغاز دوران دودمانی وجود داشته است. با این همه در عمل هیچ اثری از پیشرفت و اساس قبلی در دست نیست. بنابراین، چه بسا که نوشتار هیروگلیف ناگهان بر اثر برخورد با کاتبان بین النهرین ابداع شده باشد.(8)
در هر حال، دوران نو آموزی کوتاه بود. مصر به سبب دسترسی داشتن به سنگ برای ساختمان در کرانه های بیابان در منتهای نیل، بر بین النهرین برتری داشت و بدین سبب، معماران مصری بر آن شدند که بناهای سنگی بر پا کنند. نخستین آرامگاه سنگی برای بازپسین پادشاهان دودمان سوم (در حدود 2700 پ م) پی افکنده شد. از آن پس در دورانی شگفت انگیز کوتاه، مصریان در بنایی چنان چیره دست شدند که از نمونه های والای معماری بین النهرین هم در گذشتند. بزرگ ترین اهرام سه گانه تنها یک قرن و نیم پس از کهن ترین آرامگاه سنگی که تاکنون شناخته شده است، بر افراشته شد و دقت و ظرافت جزئیات آن ساختمان، گذشته از ابعاد عظیم و کوه پیکرش، چنان بود که بعدها ساختمانی بزرگ تر از آن ساخته نشد.(9)
استادی سریع در فنون ساختمان سنگی تنها یکی از مظاهر روند کلی تمدن مصر بود. زیرا در همین قرن های بحرانی، در همه ی جنبه های گوناگون سبک ها و شیوه ها پختگی یافت. این امر به آسانی بسیار در سنگ تراشی و نگارگری دیواری که در دو جلوه ی هنری نزدیک به هم در ساختمان های سنگی است، نمودار شد.
در عالم مذهبی، هیچ اصل عمومی مورد پذیرش همگان و مداوم، چه در زمینه ی اعتقادی و چه در آداب و تشریفات، ممکن نمی شد. سنت بومی محافظه کارانه بود و امکان دگرگونی بخردانه نداشت. حتی پس از یکپارچگی سرزمین مصر در زیر فرمان یک خداشاه هم، گوناگونی بدوی آداب و آیین ها و عقاید کلامی بر جای ماند. با این همه، کوشش برای آشتی دادن و سازش اعمال با اصول منطقی، به ویژه از نظر این که فرعون مدعی الوهیت بود، گویا ضروری می نمود. فرمان روای بر تخت نشسته، نخست در میان خدایان سرزمین مصر عنوان هوروس یعنی خدای شاهین آسمان می یافت و فرعون پیشین (که جاودانی شمرده می شد) با لقب اوزیریس، به معنی فرمانروای جایگاه مردگان خوانده می شد. گویا هوروس و اوزیریس از بخش های مختلف مصر ریشه گرفته باشند. بی گمان، خواص یکی از آنها نمودار اصل بیابانی و نسبتاً جنگ آوری گذشتگان است، در صورتی که دیگری آشکارا به شیوه ی زندگی کشاورزی، فصل ها و تازه گشتن پی در پی زندگی گیاهان ریشه می رساند.(10) همانند پادشاه بر تخت نشسته با هوروس و پشینیان او با اوزیریس، در تاریخ مصر همواره برپا و رایج بود. ولی؛ در زمان دودمان پنجم (2500- 2350 پ م) فرعون خویشتن را پسر رع یعنی خدای خورشید خواند. این اندیشه بی گمان ناشی از نفوذ کاهنان پرستش گاه هلیوپولیس است و به راستی یک سنت کهن بود که در زمان دودمان پنجم، توسط کاهنان خادم رع بنیادگذاری شد.
از نظر مردم امروزی، فهم در آمیختن پسر اوزیریس با پسر رع و شاهین هوروس در یک سه گانگی سازش ناپذیر، و سپس وابسته ساختن این ترکیب کثیرالشکل الوهیت با شخص فرعون دشوار است. با این همه، این گونه آشفتگی در سراسر وجود دین مصری شایع بود. بی گمان، بیشتر مصریان هیچ ناسازگاری در گرویدن به این کیش سنتی و دیرین خویش و رعایت آیین ها و آداب آن نمی دیدند.(11) ولی در سال هایی که فرهنگ مصری می کوشید تا گذشته خویش را بررسی و توجیه کند، برخی اندیشمندان از برخورد با ناسازگاری اساطیر با آداب در جاهای مختلف منفعل شدند و کوشیدند تا در علم کلام پژوهش کنند و با توجیه پیوند میان خدایان مختلف، به گونه ای رضایت بخش هماهنگی پدیدار سازند.
سه گونه از این نظام فکری برآمده از پرستشگاه های نیرومند و عمده، با آن که بعضی از مدارک و آثار آن ها ناقص است، بر دانشمندان امروزی آشکار شده است. هر سه این شیوه های کلام کوشیده اند تا پیوندهای دودمانی میان خدایان برقرار سازند و از نخستین آفریننده تا عصر خویش را با زوج های خدایی مرتبط سازند.(12) کاهنان پته (13) در ممفیس گویا جالب توجه ترین و باریک ترین اندیشه را در این زمینه پرداخته باشند. در هر حال، «کلام ممفیسی» به خدای پته نقش آفریدگار را واگذاشت و کلاً آثار صریح و روشنی از تبلیغ به سود این خدا عرضه کرده است. این اثر عمل آفریینش پته را همچون پنداری در دل وی بیان می کند که با ابراز از لبانش آشکار شد. با این کردارها پته آفریننده ی نه تنها جهان مادی بلکه انجمن خدایان، مردم و اصول درآمیختن اجتماعی میان آدمیان شناخته شده است. کوشش های پته گویا بر اساس وظایف و تکالیف مربوط به فرعون در امور آدمیان طرح ریزی و پرداخته شده باشد. وانگهی، پندارهای عارض شده بر فکر و کلمات رفته بر زبان خداشاه مایه ی پیدایش اهرام شد که بر خادمان وفادارش مفهوم زندگانی جاویدان را عرضه کرده و نیمه متمدنان و بیگانگان پیرامون را به آشفتگی انداخته است.
با این همه، کوشش های منظم برای معقول جلوه دادن سنت ها و روایات دین مصری چندان کامیاب نبود. با آن که کاهنان پته در تخت گاه شاهی ممفیس، گویا بر آن بودند تا خدای خویش را بر دیگر خدایان بر افرازند و برتری دهند، کاهنان دیگری نیز بودند که در نیایشگاه های دیگر دربند افراشتن خدایان خویش بودند که بر اثر پای بندی به اصول از هرگونه نوآوری در سنت های مقدس محلی پرهیز می کردند. بنابراین سرانجام، مصریان راه آسان تر پذیرش توجیهات و بیان های گوناگون دینی را برگزیدند و از نوآوری و پرداختن به اندیشه های کلامی دست برداشتند. دین رسمی آرام آرام بر همه ی نظریات نوآوری ناسازگار با خود برتری جست و شیوه های کهن تنها هنگامی تعدیل می شدند که یک دودمان نوخاسته به تخت می رسید. بدین گونه، چون از تِب (14) در مصر علیا خاندانی برخاست، یک خدای تبی به نام آمون به قدرت رسیدو به زودی این خدا با خدای خورشید در آمیخت و آمون- رع پدیدار شد. ولی خدایان کهن دیگر از این رهگذار جابه جا نشدند و فرعون هم چنان وابستگی خویش را به هوروس حفظ کرد و اوزیرس هم هنوز در رقابت با رع، جاودانگی به مردگان می بخشید و همه ی انواع آیین های محلی حتی زمانی که آیین های مرتبط با برخی از خدایان به سبب وابستگی به یک خدای والای مورد پرستش دودمانی محلی و نوخاسته به عرصه می رسیدند، نیز برپای می ماندند و از اعتبار نمی افتادند.
پایدار ماندن دین های بسیار، تنها از برجای ماندن زیارتگاه ها و دست گاه های کاهنان محلی معلوم می شود که هر یک از آنها دست کم از حدودی استقلال از حکومت پادشاه برخوردار بودند. از بعضی اسناد بر می آید که با گذشت روزگار، بر قدرت بعضی از دستگاه های کاهنان در برابر کاهش نیروی حکومت افزوده شده.(15) اما، تضعیف و نابودی قدرت خداشاه بیشتر کار مأموران نافرمان بود تا دستگاه کاهنان.
شگفتی در این نیست که چرا نافرمانی در گرفت، بلکه در این است که چرا این قدر دیر در گرفت. هنگامی که پادشاهی کهن در اوج قدرت بود؛ یعنی در زمان حکومت دودمان های چهارم و پنجم (2650- 2350 پ م) گویا گروه نسبتاً اندکی مأمور، حکومت مصر را می گرداندند. بسیاری از ایشان نیز از خویشان فرعون بودند و همه ی آنان وابسته به خاندان خداشاه شمرده می شدند و همه از لحاظ برخورداری از افتخارات و امتیازات، خواه در این جهان و خواه در جهان دیگر، مستقیماً امیدوار به عنایات شاه بودند. ولی با گذشت زمان، شمار مأموران افزون گشت و همین افزونی شمار گویا پیوندهای روانی خداشاه را با خدمتگزارانش تعضیف کرد. چگونه ممکن بود که یک مأمور جزء و مستقر در دور دست خود را عضوی از دستگاه دربار پندارد و با آن که خداشاه او را نمی شناسد، با اطمینان خاطر به برخورداری از زندگی جاویدان امیدوار باشد؟ شاید مقامات بسیار بر جسته موروثی می شد. این امر البته سدی بر سر راه پیشرفت مأموران مستعد و جاه طلب و مایه ی تداوم برخورداری وارثان ناشایسته بر مسند می گشت. چون پسری در مکانی دور دست بر جای پدر می نشست، این تداوم وابستگی پشت در پشت در پایگاه به یک خاندان، مایه ی پدیداری پیوند استواری می شد برای ایشان در محل و در دستگاه روحانیت تا آن جا که موجب سستی پیوندهای فرمانبرداری کهن می گشت.
در نتیجه، دستگاه دیوانی خرد خرد رو به گسستگی گذاشت. پراکندگی در زمان دودمان ششم (2350- 2200 پ م) روی نمود و اندکی بعد حکومت های محلی و امیر نشینان فرودست داری قدرت فرمانروایی شدند. چنان که چند تا از آن ها در یک زمان مدعی قدرت مطلق شدند بی آن که بتوانند بر دیگر رقیبان چیره شوند.
این دوران که فترت اول (2200- 2050 پ م) نام گرفته است منجر به ابتذال هنری شد. ابعاد ساختمان های برجسته به میزان چشم گیری کاهش یافت و شیوه های ناپخته و خام به کار گرفته شد که در آن گوناگونی های سبک ها و مهارت های محلی آشکار شد.(16) همه ی این امور حاکی است که هنر عالی در گذشته حاصل کوشش دستگاه سلطنت بود. اما از نظر اندیشه و ادب، در این دوران اندوه اجتماعی به صورت چشم گیری در سنت های مصری فرا گیر شد. کاتبانی که پایگاه اجتماعی به صورت چشم گیری در سنت های مصری فراگیر شد. کاتبانی که پایگاه اجتماعی خویش را در نتیجه ی تباهی نظم حکومت از دست داده بودند، قلم به دست گرفتند و به پرخاش برخاستند و بر آنچه بر سرزمین مصر رفته بود. اشک تحسر فروریختند. بعضی از آثار ادبی بر جای مانده از این دوران، نموداری است از نومیدی شگرف و برخی دیگر نشان دهنده ی لذت طلبی مبتذل و پست است، و برخی هم در پی باز آوردن نظم اجتماعی هستند با اصرار ورزیدن بر فضیلت انسان.(17)
هدف های عالی که نویسندگان گروه سوم بیان می کردند، گاه تحسین دانشمندان امروزی را بر انگیخته است.(18) ولی اصول اخلاقی که توسط این گروه کاتبان پر شور و صمیمی با بیانی مؤثر پرداخته شده است، هرگز در نظام دینی مصر راه نیافت. با فروکش کردن و آرام شدن آشفتگی اجتماعی که مایه ی جوشش و انگیزش کاتبان به پرداختن به نگارش این گونه مطالب شده بود، این هدف های عالی هم رو به نابودی گذاشت و از تمدن مصر رخت بربست و کمتر اثری بر جای گذاشت.(19) محافظه کاری مبتدی نهادهای دینی مصری که در گذشته به منظور درهم شکستن هر گونه کوشش برای معقول ساختن دین مانند آن چه در الاهیات کلام ممفیس نمودار شد برپا می خاست، این گونه تعبیرات ادبی پایه های زندگی آدمی را فرو ریخت بی آنکه در خود اندک اثری بماند. از یک جهت، تنها فرو ریختن پادشان کهن در دین اثری ثابت بر جای گذاشت. از آن هنگام به بعد، امید دست یافتن به زندگانی جاویدان دیگر سراسر وابسته به خدا شاه نبود، بلکه کسان فرو دست هم هر گاه دارای آرمگاه، وردها، تعویذها، اعاظم، مراتب، پایگاه و دستگاه بودند، توانا به انجام دادن همین امر بودند.
ادبیات مصری، سرشتی این جهانی دارد.(20) پرداختن به مطالب ادبی باز بسته بود به کوشش کاتبان که در امور دنیوی یا نیمه دنیوی اشتغال داشتند و امور این جهانی توجه آنان را به خود می کشید. بدین گونه، اصول رفتار که کلاً از زبان مأموران حکومتی بر می آید، جایگاهی برجسته در آثار پادشاهی کهن دارد. این اصول را به جوانان برای آموزش آنان در هنر جلب نظر مساعد و مطلوب سروران و بزرگان و رفتار درست با زیردستان به منظور پیشرفت در مراتب دیوانی می آموختند. خدا ترسی به شیوه ی بین النهرین در دین مصری راه نیافت. حتی به هنگام آشوب و دشواری های روی نموده پس از پادشاهی کهن نیز، کاتبان مصری نافرمان و سران خود پسند را مسئول نابه سامانیها و شوربختی ها می دانستند نه خدایان را.
این جهانی بودن ادبیات مصری، بی گمان نمودار تناقضی آشکار است میان شیوه ی اندیشه ی مصری و بین النهرینی به روزگار باستان. این تفاوت را تا حدودی ناشی از ایمنی مصر از نظر موقع جغرافیایی دانسته اند، هم در برابر تاخت و تازهای بیگانگان و هم در برابر تباه کاری ها و ویرانی گری های طبیعت.(21) در کشوری که خدایان تا این حد قابل اتکا بودند و طغیان رود آن همواره به ترتیب روی می نمود و هیچ دشمن نیمه متمدن ناگهان در افق پدیدار نمی شد، کاتبان دانشمند می توانستند نسبت به خدایان جز به هنگام تشریفات و آیین های خاص بی اعتنا باشند. عدم ضرورت کوشش بسیار برای گذران زندگی این جهانی، مایه ی شور و دل بستگی برای دست یابی به جاودانگی می شد و بنابراین نویسندگان آثار ادبی چه بسا که با وجدان آسوده تنها به امور این جهانی می پرداختند. در بین النهرین چنین نبود. در آن جا، شوربختی های ناشی از طبیعت و سپاهیان بیگانه تهدیدی بود پی گیر و بنابراین، خدایان خودکامگانی بلهوس و غیر قابل اتکا می نمودند که گاه ویران گریهای بی حساب و پیش بینی نشده می کردند و گاهی هم سودهای شگرف تصور نشدنی به جهانیان ارزانی می داشتند؛ ولی در هر حال از خدایان هرگز غفلت جایز نبود.
تفاوتی بدین گونه میان آثار نوشتاری مصری و اثار شفاهی و اساطیری منقول سینه به سینه در آن دیار، موجب شد که کاتبان مصری به آزادی بسیار بیشتری نسبت به همکاری بین النهرین خویش دست یابند. از این رو، ادبیات مصری پیش از ادبیات بین النهرین جلوه گری آغاز کرد و بسیار زودتر به شیوه ای باریک و ژرف در داستان نگری و گردآوری ضرب المثلها و گفت و گو و ترانه های عشقی دست یافت؛ چنان که در ادبیات بین النهرینی همانندی هایی اندک داشت یا اصلاً هیچ نداشت.(22).
بی گمان، آشفتگی ناشی از فرو افتادن پادشاهی کهن مایه ی رنجهای بسیاری برای مردم مصر شد و یقین است که آرزوی کشوری یکپارچه و فرمانبردار یک خداشاه هرگز فراموش نشد. سرانجام در حدود بیست و یک قرن پ م، فرمانروای محلی تب در جنوب مصر برتری نظامی یافت و کشور را باز یکپارچه ساخت و دودمانی که دودمان میانه (2050- 1800 پ م) نام یافت، بنیاد افکند.(23) این دودمان (دوازدهم) نوخاسته، گونه ای نظام متمرکز همانند نظام دودمان کهن پدیدار ساخت. ولی، این همانندی یک تفاوت مهم را پنهان داشت. سران بومی و دستگاه های روحانیت محلی همچنان در قدرت ماندند و رابطی شدند میان دستگاه رسمی دربار و روستاییان. دستگاه مرکزی اکنون دارای قدرت و استبداد کمتری بود. دیگر نیروی کار سراسر مصر برای ساختمان یک آرامگاه برای پادشاه به کار گرفته نمی شد و نیز نظر رسمی دیگر دست یافتن به جاودانگی تنها از راه خوشنودی خداشاه نبود.(24) از پدیده های خاص مصر آن که، با دگرگونی اساس زندگی مصری، شیوه های هنری همچنان با اندک تغییری در محل های مختلف، نسبت به اصول دوران دودمان کهن وفادار ماندند.(25) با این همه، بعضی پادشاهان پر کار و با کفایت دودمان دوازدهم توانستند در سراسر مصر برتری بسیار یابند؛ گرچه پادشاهان ضعیف، به سادگی مجال دادند تا رشته ی امور از دست برود.
در حدود 1800 پ م بار دیگر مصر دچار گسستگی سیاسی شد. پس مصریان نتوانستند در برابر پدیده ی جدیدی که در تاریخ ایشان امری تازه بود، یعنی هجوم بیگانگان، پایداری کنند. در حدود 1730 پ م، مردمی با نام هیکسوس (26) از بیابان سینا گذشتند و به مصر ریختند و به آسانی بر بخش شمالی این سرزمین دست یافتند و حکومتی پی افکندند که تا 1570 پ م بر پا بود.
هیکسوس ها به مشام مصریان بویناک آمدند. کاهنان و بزرگان مصر که سالیان دراز خویش را بسیار برتر از همه ی مردم می دیدند، اینک در بند مردمی در آمده بودند نیمه متمدن، آسیایی که پرستشگاه های آنان را از اعتبار انداخته و سنت های بسیار محبوب ایشان را به نابودی کشیده بودند. این تجربه مایه ی دگرگونی شگرفی در اندیشه ی مصریان شد. حتی هنگامی که پادشاه جدیدی از جنوب برخاست و دو سرزمین علیا و سفلای مصر را از دست هیکسوسهای تنفرانگیز بیرون آورد، باز هم خویشتن را در پشت موانع بیابانی ایمن نمی دیدند. بنابراین، ایشان از گوشه گیری روی گرداندند و تا هزار سال قدرت امپراتوری خود را در کشمکش های خاورمیانه انداختند. پس با بیرون راندن هیسکوس ها، پادشاهان مصر به دخالت در امور ملت های خاورمیانه و چشم و هم چشمی با حکومت های پر قدرت بین النهرین پرداختند. اکنون، مصریان را که در آستانه ی پای گذاری به میدان بزرگ رقابت های جهان کهن بودند، باز می گذاریم و می گذریم.
خلاصه: از بعضی دیدگاه ها کامیابی های مصریان در هزاره ی سوم پ م از همگان در گذشته بود. آثار هنری و معماری آنان بر کارشناسان امروزی جهان تأثیری بسیار مؤثرتر از آثار بین النهرین گذاشته است. ضمناً، اندیشه های اخلاقی آنان هم مایه ی برانگیختن تفاهم بیشتری شده است.(27) سرانجام، نمی توانیم از آفرین گفتن به یکپارچگی سیاسی پادشاهی کهن باز ایستیم که این چنین در اهرام بزرگ استوار، ساده و شگرف نمودار شده است.
با این همه از لحاظی، کامیابی های مصر نسبت به بین النهرین کمتر بود. در دره ی نیل هیچ گاه «جامعه ی بزرگ» همانند آن چه در بین النهرین پدیدار شد، پای نگرفت. جاذبه و کشش فوق العاده ی دو قطبی میان خداشاه و خاندانش از یک سوء، و روستاییان از سوی دیگر در زمان دودمان میانه هم، از مشخصات جامعه ی مصری بر جای ماند و پیوندهای میانجی مانند حکومت های محلی و کاهنان، نتوانستند به جامعه ی مصر گوناگونی و انعطاف پذیری و توانایی گسترش موجود در بین النهرین را بدهند. مصر فاقد ساختار استوار موجود در دستگاه پادشاهی عالی بین النهرین بود که متکی بود بر اصول سیاسی و قوانین مدون و طبقه ی توانگر بازرگان. در عوض، همه ی سنگینی دستگاه حکومت- کاتبان، بناها، معماران، هنرمندان، مأموران و کاهنانش- تنها بر شانه ی روستاییان فرمانبردار تکیه داشت. در چنین جامعه ای، چندان میدان گسترش نیست؛ و حتی با وجود برخوردهای بسیاری که در دوران دودمان جدید با بیگانگان پدید آمد، باز هم مصریان به اندیشه های کهن چسبیدند و افکار بیگانه را راندند. با وجود همه ی پیوندهای بیگانه در دوران جدید، مصریان هم چنان از نظر روانی در سراسر دوران باستان به پندارهای کهن وفادار ماندند. تا زمان تسلط رومیان بر مصر، ایشان همچنان جدا از جهانیان ماندند و پدیده های نو را نپذیرفتند.پینوشتها:
1. Menes.
2. گرچه تاریخ دقیق رویدادهای روزگار باستان روشن نیست، ولی گاه شماری نخستین مراحل تاریخ مصر در برابر گاه شماری بین النهرین تاریک تر است. برای آسان شدن این بررسی، نگارنده از ارقام گرد شده به شیوه ی جدول اثر زیر بهره جسته است:
John A. Wilson, The Burden of Egypt (Chicago: University of Chicago Press, 1951) , pp. vii - viii.
3. Hermann Kess, Das alte Agypten: eine Klein Landeskunde (Berlin: Akademie Verlag, 1955) , pp. 50 -56.
4. دجله و فرات سیلابی اند و با آن که کلک ها و قایق های کوچک می توانند در فصل هایی که رودها نه چندان طغیانی و بر آمده باشند و نه چندان فرو نشسته که مانع کشتیرانی بی خطر شوند، رفت و آمد کنند ولی پیش روی به سوی سرچشمه ها عملی نیست. بنابراین، حمل و نقل در خشکی بر دشتی هموار که بر اثر طغیان های دارای راه های معینی نیست، تنها وسیله ی بردن کالاها به سوی شمال و شرق و غرب است.
5. روشن نیست که گسترش و پیشرفت فن آبیاری پیش از یکپارچگی سیاسی مصر تا چه میزان بوده است. ولی، شواهدی در دست است که پیشرفت عمده ی آن پس از پیروزی منس روی داد، نه پیش از آن. در چنین صورتی، خامی و ناپختگی نهادهای دینی بومی قابل توجیه می شود. فس:
J. A. Wilson, the Burden of Egypt, p. 31.
شیوه های آبیاری رایج در مصر باستان، اساساً با آنچه در بین النهرین معمول بود، تفاوت داشت. مصریان تا زمان امپراتوری، آبراهه نمی ساختند. در عوض از طغیان های طبیعی نیل بهره می گرفتند و آب بالا آمده را در پشت آب بندها استوار به دام می افکندند تا آن که خرد خرد زمین سیر آب می شد و آنگاه آب بسته را به رود جاری می ساختند. با این عمل از خطر شوره زار شدن خاک که در بین النهرین کشتزارها را تهدید می کرد، در امان بودند.
این گونه آبیاری وابسته به «آبگیر»، متضمن کاوش و حفر کمتری از روش بین النهرین بود و برخاستن و فروهشتن آهسته و منظم نیل هم ضرورت فعالیت چندانی برای مرمت و نگه داری نداشت. بدین سبب، روستای مصری فراغت و فرصت و نیروی اضافی برای پرداختن به هرم سازی داشت. زیرا، بر اساس شیوه ی کشاورزی مصر باستان، هر سال چند ماه فاصله ی زمانی میان فصل درو و زمان طغیان نیل وجود داشت که چندان اشتغال و فعالیتی در میانه نبود. در بین النهرین در برابر آن، پیوسته کار آب بند سازی و آبراهه سازی وجود داشت که هر گاه مجالی میان کارهای متراکم پیدا می شد، بایست بدان می پرداختند. نک:
Charles Singer, A History of Technology (Oxford: Clarendon Press, 1955) , I, pp. 535 - 55; Hermann Kess, Das alte Agypten, p. 22.
6. Nubia: سرزمینی درشمال شرقی آفریقا از آبشار اول نیل تا خارطوم.
7. Pontus: سرزمینی درشمال شرقی آسیای صغیر، کنار دریای سیاه.
8. Ignace J. Gelb, a Study of Writing (Chicago: University of Chicago Press, 1952 ) pp. 72 -81, 206 -10, 214 -15.
اختراع عمدی نوشتار، بی هیچ پیوندی با آنچه در گذشته در جریان داشته است، هنگامی که ملتی - یا تا اندازه ای فرد اندیشمندی- بی سابقه ی نوشتاری تمدنی برخورد می کند، امری غیر عادی نیست. نمونه های متعددی از این گونه اختراعات در سده های نوزدهم و بیستم میلادی در میان سرخ پوستان امریکا و بعضی قبایل افریقا و سیبری دیده شده است. برای تفصیل مشروع در این باره نک:
David Deringer, the Alphabet: A Key to the History of Mankind (New York: Philosophical Library, 1948) , pp. 150 -57.
9. Somers Clarke and R, Engel Bach, Ancient Egyptian Masonry (Oxford; Oxford University Press, 1930) , pp. 5 -11 and passim.
تفاوت میان فن ساختمان سنگی و آجری چنان شگرف بود که مصریان به مجرد آن که تصمیم به ساختن بندهای سنگی گرفتند، ناگزیر از پیروی از معماری بین النهرین دست کشیدند. بناهای آجری ناچار کوچک ساخته می شوند تا امکان خشک شدن یکسان و یکنواخت بیابند. در صورتی که کار شگرف شکل دادن به سنگ، موجب می شد که آن ها را به ابعاد عظیم تا آن جا که امکان تکان دادن آن باشد در آورند (هر چه تخته سنگ بزرگتر باشد، کار تراش آن نسبت به حجم آن کمتر است و بنابراین سنگبری ضروری برای ساختن یک دیوار کار کمتری می برد). نتایج دیگری هم از این رهگذر حاصل می شود. قالب های آرایشی هندی که برای آجر به کار می رفته است، از اصول عمده ی ساختمان های بین النهرین شمرده می شد، در صورتی که این امر در استفاده از سنگ ها با ابعاد گوناگون میسر نمی شد. در بناهای سنگی امکانات عوامل تقویتی مانند ستون سازی و سردر سازی که در ساختمان های آجری چندان میسر نبود، میدان گرفت.
10. Joachim Spiegel, Das Werden der altagyptischen Hochkultur (Heidelberg: F. H. Kerle Verlag, 1953) , pp. 87 - 96.
11. Henri Frankfort, Ancient Egyptian Religion (New York: Columbia University Press, 1948) , pp. 16 -22 and passim.
در آن چه می کوشد از سازگاری و یکپارچگی دین مصری، همچون جلوه ی «اندیشه ی شعر اساطیری» که «راه های کثرت» به سوی مظهریت نیروی الهی را بیان می دارد، دفاع کند، نیز نک:
Frankfort et al., Before Philosophy (Harmondsworth: Penguin Books, 1941)
12. Adolf Erman, Die Religion der Agypter ( Berlin and Leipzig: Walter de Gruyter & Co., 1934) , pp. 88 -96; John A. Wilson, Before Philosophy , pp. 59 -70; Hermann Junker, Pyramidenzeit: Das Wesen der altagyptischen Religion (Einsideln: Benziger Verlag, 1949).
13. Ptah
14. Thebes
15. John A. Wilson, the Burden of Egypt, pp. 98 - 99.
16. William C. Hayes, the Scepter of Egypt, Part I: From the Earliest Times to the End of the Middle Kingdom (New York: Harper & Bros., 1953) , pp. 135 - 48.
17. ترجمه ی این آثار را می تون در اثر زیر یافت:
Adolf Erman, the Literature of Ancient Egyptians, Aylward M. Blackman (trans.) (London: Methuen & Co., 1927) , pp. 75 - 108.
18. James Henry Breasted, the Dawn of Conscience (New York and London: Scribner's Sons, 1935) , pp. 207ff.
دیگر دانشمندان که انقلاب اجتماعی و جنگ طبقاتی را در این متون خوانده اند، همچنان آن ها را ستوده اند مانند:
Joachim Spiegel, Soziale und weltanschauliche Reformbewegungen in alten Agypten (Heidelberg: F. H. Kerle Verlag, 1950) , pp. 7- 56.
19. John A. Wilson, the Burden of Egypt, p. 124.
20. روایات دینی مصری به کتابت سپرده نشده بود. اشاراتی از دوران های اساطیری در متن ها بر جای مانده است؛ ولی پلوتارک یونانی که در سده ی دوم میلادی می زیسته که مقارن با پایان تمدن مصر بود، گویا نخستین نویسنده ای باشد که آثارش با داستان های به هم پیوسته ی اساطیر اوزیریس و ایزیس و هوروس مربوط بوده است. مردم امروزی تنها از داستان های پلوتارک اگاه هستند که از منابع انحرافی و قابل تردید ریشه گرفته است. عنصر دین مصری گویا کانون و پایه ی تمدن مصر باشد. بین النهرینیان اساطیر دینی خود را زمانی به کتابت سپردند که سومری، زبان آموزش شده و آموختن مفاهیم آن ضرورت یافته بود. از نظر کاهنان مصری انتقال علوم ایشان با چنین بحرانی روبه رو نشد تا نیازی به نوشتن آنها پیدا شود.
21. John A. Wilson, the Burden of Egypt, pp. 12 - 13.
22. T. Eric Peet, A Comparative Study of the Literatures of Egypt, Palestine and Mesopotamia (London: Oxford University Press, 1931) , p.17 and passim.
23. حمله ی تب همانند حمله ی منس است که از سوی جنوب و نواحی عقب افتاده روی نمود. این دو حمله که مایه ی یکپارچگی شد. نمودار برتری سران قدرتمند حکومت های نیمه متمدن است. قس: مطلب مربوط به سارگن اکدی که در گذشته بدان اشارت رفت.
24. John A. Wilson, the Burden of Egypt, pp. 112 - 37.
25. William C. Hayes, the Scepter of Egypt, Part I, p. 154.
26. Hyksos
27. از نظر آثار ادبی با داوری با پایه ی ترجمه های موجود، به نظر نگارنده حماسه ی گیلگمش بر همه ی آثار به دست رسیده ی مصری برتری دارد.
/م