مترجم: مسعود رجب نیا
طی سده های هفدهم تا پنجم پیش از میلاد، سنت های کهن تمدن مصری در برابر آزمون های سخت شدیدتر از آن چه بر سوفسطاییان از جهان خسته شده ی بین النهرین رفته بود، پایداری کرد. اما، حاصل از این هر دو یکسان بود: گرایش به سوی گذشته برای پوشیدن و نهان داشتن سستی و تردیدی درونی. ولی پیش از آن که فرهنگ مصری بدین مرحله برسد، فرمانروایان و کاهنان و هنرمندان و کاتبان مصر علیا و سفلا برای نخستین بار ناگزیر شدند به طور جدی کامیابی های مردم دیگر را هم به حساب آورند. شکستن گوشه گیری با احساس بی نیازی نسبت به بیگانگان که در گذشته رایج شده بود، واکنشی داشت که همانا در آویختن به راه و رسم های بیگاناگان بود و سپس بیزاری سخت نسبت به هر چیز بیگانه.
در زمان پادشاهی های کهن و میانه، وجود موانع جغرافیایی در برابر برخورد با بیگانگان موجب شد که ساکنان دره ی نیل خویشتن را از دیگر مردم بسیار برتر بیابند.(1) پیروزی هیکسوسها این نظر را سست ساخت و پس از بیرون راندن هیکسوس ها و لشکرکشی امپراتوری مصر به آسیا، دیگر نادیده گرفتن اندیشه ها و آیین های بیگانگان میسر نبود. با گسترش بازرگانی به روزگار امپراتوری و پیدایش شهرهای نو، بسیاری از بیگانگان در خاک مصر جایگزین گشتند و لشکریان مصری هم بیشتر از نیمه متمدنان همسایه گرفته می شدند.
در چنین شرایطی، الگوی میراث جامعه ی مصری تباهی و شکنندگی شگرفی نمودار ساخت. یک نقطه ی ضعف ویژه ی مصریان، اعتقاد به امتیازات نامحدود خداشاه بود؛ زیرا همان قدرت بی کرانی که بر پایه ی سنت ها مایه ی برپا ماندن اعتقادات و آیین های کهن شده بود، چه بسا که موجب تباهی آن ها می شد. وانگهی، فرعونان که کشورگشا و مدافع سرزمین های بیگانه و فرمانده ی کل سپاهی بودند که بیشتر آن از بیگانگان بود، همواره با مظاهر بیگانه سرو کار داشتند. پس خطر ارتداد و سست اعتقادی امری بود واقعی.
آمنحوتپ چهارم (1380- 1362پ م) فرعون مصر که خویشتن را اخناتون نامید، در واقع از امتیازات سنتی خویش بهره گرفت و یک پادشاه انقلابی بسیار تندرو شد. وی که به آیین نیایش خورشیدی تازه ی (یا از نو زنده و تجدید نظر شده ی) آتون گرویده بود، بر آن شد تا همه ی اعتقادات دیگر را براندازد و پرستش آتون و خود را به عنوان پسر آتون تنها دین سراسر امپراتوری سازد.(2) این فرعون انقلابی همه ی نیایشگاه های کهن را بست و نام آمون، نیرومند ترین خدایان کهن را از کتبیه های در برابر دید همگان زدود و شاید امیداور بود که با نابودی نام آمون قدرت او را هم تباه سازد. ولی اخناتون که نموداری از روحیه ی سخت گیری و خشکی و تعصب با پیکار بی امان علیه پیروان دین های دیگر باید باشد- و این امر موجب نیرومندی شگرف او گشت (3)- سر انجام مایه ی رواج و گسترش یک جنبش ضد تعصب در میان پیروان دیگر دین های کهن شد.
هواخواهان آتون می پنداشتند که قدرت قرص خورشید الوهیت یافته و همه ی مردم چه در درون و چه در بیرون مرزهای امپراتوری مصر را در بر می گیرد. چنین جهان گیری ای چه بسا واکنشی شدید عقلانی بود بر گوناگونی دین های مردم- یعنی گوناگون ای که به دیده ی مردم مصر با گسترش سپاه و مأموران دیوانی امپراتوری بر سرزمین های پیرامون و در میان مردم بیگانه هم چون الهامی نو رسیده بود. مؤمنان و دین داران در سراسر جهان که با شکوه و توانایی درخشندگی بر همگان می تافت، تحت تأثیر شگرف قرار گرفته باشند. در این جا، آشکارا به خدایی راستین و پر جلوه و تردید ناپذیر و یگانه و جهان گیر و نیکو پی برده بودند. در برابر او، دیگر خدایان دروغین و فریبکار و ساختگی می نمودند(4) با این همه، هیچ دلیلی نداریم که تصور کنیم جز انگشت شماری از مصریان به ستایش آتون باور داشتند، یا بی پشتیبانی قدرت فرعون چنین دینی چندان اهمیتی می یافت. بی گمان، این جنبش دینی پس از مرگ اخناتون برافتاد و اثر چندانی از آن بر جای نماند.
جنبش ستایش آتون گذشته از دین، در هنر و ادبیات نیر انقلابی برپا کرد. پندار برجسته ی مصلحان دین همانا مائات یا حقیقت- عدالت بود که گمان می شد در آتون تجسم یافته است. این پندار در اندیشه ی مصری چیز تازه ای نبود؛ اما اعمال هواداران آتون در زمینه ی هنر و نوشتار اغلب با سنت های کهن متفاوت بود.
درک آتونی از مائات(5)، معماری مذهبی را دگرگون کرد؛ زیرا گمان می شد پرستش مائات در زوایای پنهان معابد در بسته، بدان سان که همواره مرسوم کاهنان آمون بود، با مائات مغایرت دارد. آتون فقط فضایی را برای ستایش می پذیرفت که باز و پذیرای تابش مستقیم خورشید باشد و شیوه ی معماری پایتخت تازه ی اخناتون نیز با چنین روشی پی ریزی شد. در پیکرتراشی و نقاشی، آیین آتون شیوه ای آزاد تر و طبیعی تر رایج ساخت. برای کشیدن طبیعت و آدمی بر حسب مائات، ضروری بود که اندام اخناتون را با همه ی جهات غیر طبیعی آن با واقع بینی و حتی مبالغه نمودار سازند. از مشخصات محدودیت های جنبش ستایش آتون آن بود که چهره ی ملایم و بی روح و استخوانی اخناتون را الگویی نو کردند برای پرداختن چهره ی همه ی درباریان که پنداری همه به او شبیه اند. ژرف ترین گسست شیوه ی آتونی با سنت های هنری مصری، شاید در انکار اندیشه ی برجستگی در پدیده های جهان و جاودانگی باشد. هنرمندان زمان اخناتون در پی یافتن هیجانات و احساسات مردم در یک آن بودند. پس، اخناتون و خانواده ی او را گاه در حالاتی غیر رسمی نمودار می ساختند که با پایگاه فرعون همچون خدای تجسم یافته، ناسازگار می نمود.
در عرصه ی ادبیات، مائات با زندگی روزمره سازگاری بیشتری داشته است. در نتیجه تحول سریعی در حجم واژه ها و جمله بندی هیروگلیف مصری به وجود آمد. با این همه، بسیاری از شیوه های سخن گذشته بر جای ماند. سرودهای ستایش آتون همچنان بر روال عبارات و توصیفات گذشته برجای ماند و زبان نوشتنی بیشتر اشکال دستوری را حفظ کرد. با این همه، روح تازه ای را می توان در سرود آتون که خود شاهکاری است که نیروی کیهانی و نیک خواهی قرص خورشید را می ستاید، یافت. خوشی در زیبایی طبیعت و فقدان اشارات به نام های بسیار و کوشش های اساطیری خدا، این سرودها را با سرودهای دیگر مصری متفاوت و جدا می سازد.(6)
اصطلاحات اخناتون گذشته از دین و زیبایی شناسی- این دو عرصه جنبه هایی هستند از جنبش آتونی که نسبتاً فوری در اختیار و بررسی دانشمندان امروزی در می آیند- در دیگر زمینه ها هم مؤثر بوده است. شاید برخورد میان هواداران آمون و آتون متضمن برخورد میان حکومت اولیگارشی و حکومت استبدادی بوده باشد. کاهنان آمون با گروهی خاندان های اشراف بزرگ پیوند داشتند. اخناتون در خواندن آمون و کاهنان وی به پیکار، پنداری قدرت و امتیازات این خاندان ها را نیز ناچیز شمرد. پشتیبانان او گویا بیشتر از نوخاستگان و سربازان بودند. چنان که شاید بتوان جنبش آتونی را به پیکار میان سپاهیان و کاهنان برای فرمانروایی بر کشور تعبیر کرد. تا زمانی که عوامل بیگانه بر سپاه تسلط داشتند و در دربار فرعون چیره بودند، پیکار میان بیگانگان «تبهکار» با بومیان ممتاز در میان بود.(7)
از نظر دیگر، می توان اصلاحات اخناتون را کوشش شتاب کارانه ای تلقی کرد برای رسانیدن و هماهنگ ساختن شیوه ی زندگی و اندیشه ی مصریان با جهان در حال پیشروی خاورمیانه، سنت های غیر منطقی دین مصری، خشکی بارز هنرهای مصری و بی انعطافی ساختار اجتماعی مصری اموری بودند که به دیده ی کسانی که گوناگونی شیو های زندگی و اعتقادات را در آن سوی مرزهای مصر دیده بودند، بدوی و کهنه می نمودند.
جنبش آتونی هم مانند کلامیان خردگرای ممفیس حدود هزار سال پیشتر، به زودی به تباهی گرایید. گویا بعضی کوشش ها در زمینه ی سازش با نظام کهن در بازپسین سال های فرمانروایی اخناتون به عمل آمد و جانشین او توت عنخ آمون هم امتیازات بیشتری بدیشان داد. ولی، تا دست از تعصب در اصلاحات آتونی کشیده شد و اساس آن سست گشت، دیگر سازشی نمی توانست در برابر حملات کاهنان و اشرافی که با خشونت و درشتی ناگهانی از امتیازات خویش محروم شده بودند، ایستادگی کند. اینان برخاسته بودند تا همه ی اثار آن چه را که ایشان انقلاب تباهکاران بیگانه می دیدند، از سرزمین مصر بر اندازند.(8) چنین می نماید که سپاه به آسانی با ارتجاع کنار آمده باشد. باری، چون حارمحَب فرمانده سپاه، اورنگ را غصب کرد (1349 پ م) تنها به باز گرداندن آنچه می توانست از متصرفات امپراتوری در آسیا پرداخت و امور داخلی را به دست کاهنان آمون و همدستان ایشان واگذاشت.
از این پس، با آن که فرعون رسماً هنوز خدا شمرده می شد؛ ولی ریسمان هایی که در دست او برای گرداندن امور داده بودند، در اراده ی کاهنان آمون بود. هیچ کار با نامی نمی شد مگر با رایزنی غیب گوی آمون و کاهنی که رأی غیب گو را تعبیر و بیان می کرد و نفوذی فراوان داشت. سپاه همچون رقیبی همزور در کشور بر جای ماند و گه گاه بر خوردهایی میان کاهنان و سپاهیان روی می داد، روی هم رفته بیشتر روحانیان چیره بودند. منابع رسمی از این پس با کامیابی کوشیدند تا ایین های کهن را حفظ کنند و هر گونه ابتکاری را به ویژه آن چه از برون مرزها ریشه گرفته بود، در نطفه خفه سازند.
دگوگونی های فرهنگی هم راه با پیشروی هواخاهان آتون را نمی شد به اسانی ریشه کن ساخت؛ و شاید هم ضد انقلابیان که آتونیسم را بر انداختند، چندان خواهان بر افکندن همه ی آن از بن نبودند. غلو در هنر رها شد و بازگشتی به سوی شیوه های کهن روی نمود. ولی، اندکی آثری از شیوه های گوناگون و آزادی که در زمان اخناتون رو به آشفتگی و نابه سامانی گذاشته بود، حفظ شد و هیروگلیف «نو» هم چنان در آثار ادبی و کتیبه ها رایج ماند. کلاً از میزان کامیابی هی هنرمندان کاسته شد. پدید آوردن آثار بسیار بزرگ در مجسمه سازی و معماری جای کارهای ظریف و باریک را گرفت. به ویژه، این نکات را می توان در آثار زمان رامسس دوم (1301- 1234 پ م) که افتخارات کهن زنده شد، دید. گو این که در این زمان مصر تسلط بی معارض پیشین خود را در آسیا از دست داده و ناگزیر بود در آن سرزمین با حتیان و آشوریان به رقابت پردازد.
مصر پس از آن که، همه ی متصرفات امپراتوری خویش را در آسیا از دست داد (حدود 1165 پ م) چندان دستخوش دگرگونی نشد. با فرو افتادن حکومت به پایگاه قدرت درجه ی دوم و با افتادن تدریجی بازرگانی به دست بیگانگان، مصریان روز افزون به خویشتن پرداختند و به گذشته نگریستند. گرایش به آثار کهن، مایه ی پدیداری آشکار آثاری (که چه بسا با استادی بسیار پرداخته شده بود) به تقلید از شیوه های پادشاهی کهن خواه در معماری، خواه در پیکرتراشی و خواه در هنر نقاشی شد. ولی، در زیر این ظواهر، دگرگونی های شگرف در زمینه ی فرهنگ مصری روی نمود. بعضی کتبیه های بر جای مانده نمودار عبادت فردی و شخصی است و سپاسگزاری یا توبه فردی را نسبت به خدای خاص نشان می دهد. زندگی جاوانی رنگی همگانی تر گرفت، زیرا تنها وسیله ی ضرورت برای دستیابی به یک عمر خوش و لذت بخش آن جهانی، همانا حرز و تعویذ و عزایم مناسبی بود که نوشته و در تابوت مرده گذاشته می شد؛ و این ها مرده را از همه ی شوربختی های آن جهانی رهایی می بخشیدند.(10) در این امور میتوان به جنبه ی اهمیت فرد پی برد که در این هنگام در بابل به گونه ای نیرومند تر نمایان شد. ولی این گرایش به دین سنتی در مصر چندان با مخالفت برخورد نکرد که در بین النهرین. احکام آیینی مصری به مردم از این جهان خسته شده، آسودگی و خوشی در زندگی آن جهانی می بخشید ولی دین بابلی چنین نبود؛ این امید فرد مصری را حتی در روزگارهای سختی و دشواری نگاه می داشت.
پینوشتها:
1. داد و ستد با بخش های پیرامون مصر، مایه ی برخورد مصریان با مردمی شد که از نظر فرهنگ بسیار پست تر بودند. کرت مینوسی شاید در این مورد استثنا باشد. ولی، اگر چنین داد و ستدهایی بیشتر با کشتی های کرتی چنان که محتمل است پس از حدود 2100 پ م روی نموده باشد، مصریان گویا چندان چیزی از کرتیان نیاموخته اند و نیز چندان در پی آگاهی از کامیابی های ایشان در جزیره ی زادگاهشان کرت نبودند.
2. اخناتون کوشید تا ایین پادشاهی کهن را که زندگی پس از مرگ را در اختیار فرعون می نهاد و او تنها می توانست آن را به دیگران اهدا کند، زنده سازد. همه ی جنبش مربوط به آتون شاید از تأکید مجدد و اصلاح آیین نیایش کهن خدای خورشید رع برخاسته باشد. اگر چنین باشد، خود بازگشتی تنبیهی به خلوص کهن است که واکنشی است بر بریدن از گذشته به روزگار پیشین، هم چنان که در دوران رنسانس در اروپا گرایش به گذشته های باستان رایج شد که پنداری از وضع کنونی به دامن گذشته آویخته باشد.
3. هیچ شورشی در زمان اخناتون روی نداد. حتی پس از نگونساری سپاه در مرزهای امپراتوری هیچ مخالفت مؤثری در مصر روی ننمود. این چنین خودداری و بی تفاوتی، نمودار درد درونی و وضع محافظه کاری است. زیرا، این نهایت تمسخر است که در برابر فرعونی که مظهر و جلوه گاه خداست و محیط اجتماعی ویژه ای را خواستار است. آیین های کهن را با فرمان برداری ظاهری و انکار در دل حفظ کنند!
4. و نیز این حقیقت که نیایش در گذشته در مصر رایج بوده است و کاهنان رع در هلیوم پولیس از زمانی آگاهی داشتند که خدای آمون تب هیچ شناخته نبود، نیز شاید موجب یاری در بر انگیختن دین آتون شده و اشارتی جهت چگونگی اجرای آیین های این خدای راستین به دست داده باشد.
5. Maat
6. نسبت دادن همه ی نیروی کیهانی و برتری کامل به خدایی یگانه را می توان در چند سرود دیگر مصری دوران امپراتوری یافت. راه آسان وحدت (و شاید گرایشی طبیعی در خوشامد گویی به خدایی که نیایش می شود) آدمیان را بر آن داشته بود که نیروی آمون رع یا هر خدای دیگری را برتری دهند و بر سراسر جهان چیرگی بخشید، بی آن که لزوماً یا حتی احتمالاً سخنی از این که دیگر خدایان هم در پیرامون و قلمرو خویش قدرتی دارند، به میان آید، با انکار الوهیت برای همه ی خدایان جز آتون و فرعون، هواداران آتون گویا گامی بیشتر به سوی یکتا پرستی نسبت به مصریان گذشته برداشته باشند. ولی عبارت ها ی «یکتاپرستی » را که اشاراتی است بر وجود تنها یک خدا، می توان به آسانی در منتهای دینی دوران امپراتوری، چه پیش از ظهور کفر اخناتون و چه پس از آن، یافت، نمونه ای از این گونه متنها را می توان در اثر زیر یافت (سرود آتون در صفحات 370 تا 372 آن ترجمه و درج شده است):
J. B. Pritchard, Ancient Near Eastern Texts, pp. 365-369
7. John A. Wilson, the Burden of Egypt, pp. 206-208.
8. گروه های تازه ای از سنگ تراشان را فرستادند تا هر جا نام آتون را یافتند محو کنند. هم چنان که در گذشته همین کار با آمون شده بود. نیایشگاه ها و کاخ های اخناتون به ویرانی کشیده شد و تخت گاه جدید او رها شد و هم چنان خالی ماند. پس باستان شناسان دری بزرگ از دانش به روی بشر گشودند که جایگاه دست نخورده ی این پادشاه را در تل العمارنه کاوش کردند.
9. J. B. Pritchard, Ancient Near Eastern Texts, pp. 34-36, 380- 381.
/م