ملّی کیست و نهضت ملّی چیست؟

دولت ـ ملّت، انگاره ای برای استعمار توده

تبادل نظر و گفتگو درباره ی مسائل و مفاهیم اجتماعی زمانی می تواند علمی و برای جامعه مفید باشد که شرکت کنندگان در بحث و بررسی، مراد و مقصود خود را از مفاهیمی که به کار می برند با نهایت دقّت و روشنی بیان کند و
پنجشنبه، 10 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دولت ـ ملّت، انگاره ای برای استعمار توده
دولت ــ ملّت، انگاره ای برای استعمار توده

 

نویسنده: شاپور رواسانی




 

ملّی کیست و نهضت ملّی چیست؟

مقدمه

تبادل نظر و گفتگو درباره ی مسائل و مفاهیم اجتماعی زمانی می تواند علمی و برای جامعه مفید باشد که شرکت کنندگان در بحث و بررسی، مراد و مقصود خود را از مفاهیمی که به کار می برند با نهایت دقّت و روشنی بیان کند و محتوای اجتماعی آنرا معیّن و مشخّص سازند. کلّی گویی و عدم توجّه به محتوای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مفاهیم اجتماعی و ربط آن به مسئله ی طبقات و ساختار طبقاتی در سرزمین و جامعه ی معیّن در دوره ی معیّن، نه فقط کاری غیرعلمی است، بلکه می تواند موجب بروز یک سلسله مشکلات اجتماعی گردد.
در به کار بردن مفاهیم اجتماعی به این نکته نیز باید توجّه داشت که همه ی مفاهیم و واژه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ریشه در گذشته ای تاریخی دارند و یک مفهوم سیاسی یا اجتماعی ــ اقتصادی می تواند در جوامع مختلف یا در یک جامعه ی معیّن در دوره های مختلف تاریخی، محتوای طبقاتی و فرهنگی خاص و معنای اجتماعی متفاوت داشته باشد.
نکته ی دیگری که توجّه به آن در بررسی مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جوامع مستعمراتی اهمیّت تعیین کننده دارد این است که ساختار طبقاتی این جوامع (بر اثر سلطه ی کلنیالیسم و استعمار سرمایه داری در همه ی زمینه ها) دارای تفاوت های اساسی با ساختار طبقاتی جوامع سرمایه داری است و بدین سبب محتوای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مفاهیم اجتماعی که به کار می رود نمی تواند با محتوای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی همان واژه یا مفهوم در جوامع سرمایه داری یکسان باشد. به نظر می آید مشکل اصلی بسیاری از افراد و سازمان هایی که در جوامع مستعمراتی درباره ی مفاهیم «دولت»، «ملّت»، «جامعه ی مدنی»، «طبقه»، «ملّی»، «ملّی گرایی» و... سخن می گویند و تحلیل ارائه می دهند عدم توجّه به نکات فوق باشد، زیرا در بسیاری از گفته ها و نوشته های رهبران سیاسی و اجتماعی جوامع مستعمراتی، کار از کلّی گویی و به کار بردن کلمات و جملات ادیبانه و خوش آهنگ تجاوز نمی کند و به شنوندگان و خوانندگان چیزی جز یک حباب خوش رنگ و زیبا تحویل داده نمی شود.

زیرعنوان:ناسیونالیسم دموکراتیک

ریشه های اجتماعی ــ اقتصادی و فرهنگی پیدایش و رشد ناسیونالیسم در اروپای غربی به دوره ی رنسانس (قرون 16ــ 14 میلادی)(1) و رفورماسیون (قرون 15 و 16 میلادی)(2) می رسد.
پیدایش و رشد ناسیونالیسم را در انگلستان از قرن 17، در فرانسه از دوران انقلاب 94ــ 1789 و در آلمان از قرن 18 پا به پای پیدایش و رشد شیوه ی تولید سرمایه داری می توان نشان داد.
مفهوم ناسیونالیسم در جوامع اروپای غربی، بر اثر تحوّلات اقتصادی و تغییر ساختار طبقاتی در سایه ی رشد شیوه ی تولید سرمایه داری، کلنیالیسم و سرمایه داری استعماری دچار تحوّلات فراوان شد. این تحوّل امروزه نیز تحت شرایط مرحله ی جدید سرمایه داری استعماری که به نام «جهانی شدن» معرّفی می شود، ادامه دارد.
در اواخر دوره ی فئودالیسم در اروپای غربی و اوایل رشد سرمایه داری در این منطقه، ناسیونالیسم در این جوامع دارای محتوای اجتماعی دموکراتیک بود، چون هنوز طبقات متخاصم سرمایه داران و کارگران در این جوامع که در مراحل آغازین رشد صنعتی قرار داشتند، نضج و قدرتی نیافته بودند.
نکته ای که باید مورد توجّه قرار گیرد این است که پیدایش و رشد ناسیونالیسم در جوامع سرمایه درای را نمی توان از تاریخ چگونگی پیدایش و رشد دموکراسی سرمایه داری در این جوامع جدا نمود، زیرا این هر دو ایدئولوژی و مفهوم اجتماعی در رابطه ی مستقیم با رشد شیوه ی تولید سرمایه داری و از نظر محتوای اجتماعی و طبقاتی با یکدیگر قرار داشتند (و دارند).
در جریان تشکیل ملّت و دولت های ملّی در بستر رشد اوّلیه و ابتدایی شیوه ی تولید سرمایه داری، ناسیونالیسم (ملّت گرایی) در جوامع اروپای غربی، جنبشی بود برای لغو نظام فئودالی و به دست آوردن حقوق سیاسی و اجتماعی دموکراتیک در برابر سلطنت و کلیسا و جنبه ی عام داشت. طبقات و اقشار مختلف مردم، دهقانان و زحمتکشان محروم شهری برای رهایی از غارت و مظالم نظام فئودالی و برای به دست آوردن و دفاع از حقّ حیات و طبقات و اقشار شهری متمکّن و سرمایه داران کوچک برای دستیابی به امکانات سیاسی، حقوقی و اقتصادی به منظور تسهیل حرکت سرمایه و رشد سرمایه داری در این جنبش شرکت داشتند.
بازتاب محتوای اجتماعی عام و دموکراتیک ناسیونالیسم این دوره را می توان در شعارهای انقلاب فرانسه (برابری، برادری، آزادی) و در آثار هردر (Herder) آلمانی 1803ــ 1744(3) و مازینی (Mazini) ایتالیایی 1873ــ 1805(4) نشان داد. به نظر هردر، هر ملّتی باید فرهنگ خود را حفظ و با ردّ و نفی نژادپرستی و بر پایه ی اصول اخلاقی با ملل دیگر در صلح و صفا زندگی کند. مازینی نه فقط خواستار رفع سلطه ی خارجیان بر کشور بود، بلکه آزادی مردم از فشار طبقات حاکم نیز از ناسیونالیسم مازینی به شمار می رفت. برای مازینی، خدا، پدر آزادی و جامعه ی بشری اتّحادیه ای از ملل آزاد بود.
شعارهای انقلاب فرانسه و ناسیونالیسم هردر و مازینی بازتاب و بیان کننده ی فرهنگی و سیاسی رشد اجتماعی ــ اقتصادی و ساختار طبقاتی جوامع معیّن، در دوره معیّنی از رشد شیوه ی تولید سرمایه داری و بافت فرهنگی حاکم بود.

زیرعنوان:ناسیونالیسم نژادی

با توسعه ی سرمایه داری، کلنیالیسم و انکشاف سرمایه داری استعماری، ناسیونالیسم و فرهنگ طبقات حاکم در جوامع سرمایه درای با فرضیّه های نژادی(5) درآمیخت و به صورت ابزاری برای توجیه غارت ها و جنایات طبقات حاکم کشورهای سرمایه داری استعماری در مستعمرات (که هنوز هم ادامه دارد) درآمد.
دوران ناسیونالیسم دموکراتیک قرنهاست که در جوامع سرمایه داری پایان یافته و به جای آن ناسیونالیسم بر اساس فرضیّه های نژادی بر فرهنگ و سیاست حاکم شده است.
ناسیونالیسم مبتنی بر فرضیّه های نژادی ــ چه در جوامع سرمایه داری و چه در مستعمرات ــ برای توجیه خود بر فرضیّه های نادرست و مردود در علوم طبیعی و جامعه شناسی و جعل تاریخ کشور و جهان استوار گردیده است. در قرون اخیر، طبقات حاکم کشورهای سرمایه داری استعماری توانسته اند با سهیم کردن بخش بزرگی از مردمان این جوامع و در مرحله ی اوّل روشنفکران و محافل دانشگاهی و کارگران، با رعایت اصل مشارکت در غارت استعماری، زمینه را برای پذیرش ناسیونالیسم نژادی و گنجاندن آن در بافت فرهنگی و سیاسی جامعه فراهم نمایند و در این کار در جوامع خود موفّق هم بوده اند و هستند.

زیرعنوان:ناسیونالیسم در جوامع مستعمراتی

در جوامع مستعمراتی که در آنها اقلیّت حاکم (طبقه ی وابسته به استعمار)(6) و اکثریت (زحمتکشان تهیدست)(7) در مقابل هم قرار داند، ناسیونالیسم (ملّت گرایی) نیز بر حسب محتوای طبقاتی و آگاهی های سیاسی و اجتماعی به صورت دو ایدئولوژی کاملاً متضاد و متخاصم مطرح است.
ناسیونالیسم طبقات حاکم بر فرضیّه های مردود نژادی، نفی وجود طبقات اجتماعی از نظر اقتصادی، ادامه ی غارت و استثمار زحمتکشان در چارچوب شیوه ی تولید مستعمراتی(8) متکی است. این طبقه از نظر اقتصادی و فرهنگی بخشی از استعمار سرمایه داری است و بر حسب شرایط محلّی، «خصومت نژادی» به اشکال مختلف در میان اقوام و گروههای انسانی همان جامعه ی مستعمراتی یا سرزمین های همجوار تبلیغ می شود و سخن گفتن از «سرزمین بزرگ» و تجلیل و تقدیس از «شاهان و فاتحان» و «اصالت نژادی» خود و تحقیر اقوام و گروههای انسانی دیگر که گویا از «نژادی» پست ترند، موضوع اصلی ادبیّات سیاسی و تبلیغات فرهنگی را تشکیل می دهد.
تلاش در راه تحریف تاریخ، پنهان کردن واقعیّات تاریخی، افکار وجود نهضت های عدالتخواهانه و ضدّ ستم و جنگ طبقاتی و سرازیر کردن سیل تهمت و افترا و نسبت های زشت اخلاقی به سران و رهبران نهضت های مردمی در طول تاریخ از دوران باستان تا عصر حاضر، استراتژی سیاسی و فرهنگی طبقه ی وابسته به استعمار در جوامع مستعمراتی برای توجیه ناسیونالیسم (ملّت گرایی) نژادی است. و طبقه ی مذکور در این زمینه از همکاری و حمایت «دانشمندان» و «مورّخان» جوامع سرمایه داری استعمار نیز برخوردار است.
در پاره ای از جوامع مستعمراتی، با بخش کوچکی از جامعه که خود را سرمایه دار ملّی می نامد نیز سروکار داریم. در ملّت گرایی سرمایه داری ملّی، تکیه کلام و تبلیغ بیش از آنکه در مورد مسائل نژادی باشد، درباره ی مسائل اقتصادی است.
در ملّت گرایی «سرمایه داری ملّی» نهضت ضدّ استعماری یکسره از مبارزه و جنگ طبقاتی جداست. این طبقه در حالی که می کوشد از نارضایتی عامّه ی مردم محروم و فقیر جامعه ی مستعمراتی از استعمارگران برای به دست آوردن سهم بیشتر از غارت منابع طبیعی و حاصل کار زحمتکشان تهیدست بهره برداری نماید و تا جایی که ممکن است در دستگاههای دولتی اعم از سیاسی یا اقتصادی لانه ای برای خود بسازد، حاضر نیست از منابع طبقاتی و از استعمار درون جامعه چشم بپوشد. ضدّ استعماری بودن این طبقه محدود و مشروط به منافع طبقاتی است و چنانچه منافع طبقاتی این گروه «ملّی» از طرف توده های زحمتکش و محروم جامعه به خطر بیفتد، این طبقه حاضر است از ملّت گرایی محدود و مشروط خود صرف نظر و با علاقه و میل و همراه با کمی شرمساری با سرمایه داری استعماری آشتی، توافق و همکاری کند.
ملّت گرایی نژادی طبقات حاکم وابسته به استعمار، کوششی است سیاسی و فرهنگی برای ادامه ی سلطه ی استعماری، و ملّت گرایی محدود و مشروط سرمایه داری ملّی کوششی است برای سهیم شدن در غارت و شرکت در قدرت دولتی؛ اما، محتوای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ملّت گرایی زحمتکشان تهیدست در جوامع مستعمراتی، کوششی است برای رها شدن از سلطه ی استعمارگران «خارجی» و استعمارگران «داخلی» و ترکیبی است تاریخی از مبارزه ی ضدّ استعماری و جنگ طبقاتی. این ملّت گرایی نه فقط جنبه ی نژادی ندارد، بلکه از نظر محتوای اجتماعی و ریشه های تاریخی، ادامه ی مبارزات عدالتخواهانه ای است که در جوامع مستعمراتی از دوران باستان با طبقه ی حاکم استثمارگر وجود داشته و بر اثر سلطه ی استعماری جنبه ی ضدّ استعماری بدان افزوده شده است.
عدم توجّه به فرق ماهوی اجتماعی میان ملّت گرایی نژادی طبقات حاکم و پادوهای آنها، و ملّت گرایی محدود و مشروط سرمایه داران ملّی، با ملّت گرایی ضدّ استثماری و ضدّ استعماری زحمتکشان تهیدست در جوامع مستعمراتی، موجب ارزیابی های نادرست و خطاهای فاحش سیاسی در بررسی علل، ساختار و اهداف نهضت های اجتماعی در جوامع مستعمراتی می گردد.
یکی دانستن «دولت» و «حکومت»، عدم توجّه به مسئله ی طبقاتی بودن بافت دولت و رابطه ی آن با «حکومت» و این که طبقات جایگاه و پایگاه دولت اند و نه دولت سازنده و خالق طبقات، و دولت چیزی خارج از ساخت طبقاتی جامعه نیست و مخلوق طبقات است نه خالق آنها، موجب بروز یک سلسله اشتباهات فاحش نظری درباره ی مسئله ملّی و ملّت گرایی در جوامع مستعمراتی شده است.
اگر پذیرفته شود که ملّت در برگیرنده ی «عموم طبقات مردم» است، نمی توان جامعه را به دو بخش مستقّل دولت و ملّت تقسیم کرد و آنها را در مقابل هم قرار داد، زیرا دولت و کارگزارانش هم جزئی و بخشی از «عموم طبقات مردم» اند. عامل مهمّی که همین «عموم طبقات مردم» را از نظر اجتماعی ــ اقتصادی و نیز سیاسی و فرهنگی به اقشار و گروهها، به حاکم و محکوم، به استثمارکننده و استثمارشونده، و به «حکومت» و زحمتکشان تهیدست تقسیم می کند، روابط متفاوت افراد و گروهها با وسایل تولید و توزیع و جایشان در روابط تولیدی و توزیعی، و سهمی است که از کلّ درآمد جامعه دریافت می کنند، چه این دریافت محصول روابطشان در زمینه ی تولید یا توزیع باشد و چه به علّت مقام در سازمان دولت یا ناشی از موقعیّت اجتماعی. آنچه طبقات را در جامعه ی مستعمراتی از هم جدا می کند و بر اثر این جدایی تفاوتها و تضادهایی در برخورد آنها با مسئله ی ملّی و ملّت گرایی پدید می آورد، مکانیسم استثمار و بهره کشی در قالب تولید مستعمراتی است که در آن بر اثر سلطه ی سازمان ها و کشورهای سرمایه داری استعماری، استثمار و فقر عامّه تشدید می شود.
آیا می توان کسی یا گروهی را که در سازمان دولت شرکت ندارد، امّا در چارچوب شیوه ی تولید مستعمراتی از غارت منابع طبیعی و حاصل کار زحمتکشان تهیدست بهره برداری و آنان را استثمار می کند و بدین ترتیب بخشی از طبقه ی حاکم محسوب می شود، «ملّی» دانست ولی کارمندانی را که در سازمان دولت صاحب شغل و درآمدی کوچک و ناچیز هستند و در زیر بار فشار تورّم، فقر و خطر بیکاری زندگی طاقت فرسایی می گذرانند «دولتی» خواند و در مقابل «ملّت» قرار داد؟
آنچه در جوامع مستعمراتی در رابطه با مسئله ی ملّی و ملّت گرایی باید بطور عمده و اساسی مورد توجّه قرار گیرد، موضوع تعلّق طبقاتی و فرهنگ طبقاتی است. گرچه تحت شرایطی افرادی از طبقات مرفّه و حتّی حاکم به علّت ارتقاء فکری و معرفتی و بیدار شدن وجدانشان از طبقه ی خود جدا می شوند و به خدمت زحمتکشان تهیدست درمی آیند و از مواضع سیاسی و فرهنگی محرومان دفاع می کنند، و گرچه تحت شرایطی افرادی از طبقات محروم به علّت تنزل فکری و تزلزل شخصیّت و معرفت، خدمتگزار طبقات حاکم استثمارگر و پادوی سیاسی و فرهنگی آنها می شوند، امّا این موارد محدود، در برخورد و موضع طبقات درباره ی مسئله ی ملّی و ملّت گرایی تغییری ایجاد نمی کند و چنین افرادی از طبقه ی خود طرد می شوند.
با توجّه به آنچه گفته شد، در یک جامعه ی مستعمراتی فرد یا گروهی را می توان «ملّی» نامید که با تکیه بر خواست ها و در جهت منافع و مصالح «عموم طبقات مردم» که اکثریّت آنها را زحمتکشان تهیدست تشکیل می دهند قدم بردارد، نه در جهت حفظ منافع یک اقلیّت خاص.
این حقیقت را نمی توان انکار کرد که در جوامع مستعمراتی اکثریّت «عموم طبقات مردمی» را زحمتکشان تهیدست اعم از کشاورزان، کارگران، کارمندان فقیر دولت، روشنفکرانی که با فروش نیروی کار خود زندگی می کند، شاغلان در امور غیرتولیدی و... تشکیل می دهند؛ لذا فرد یا گروهی که خود را ملّی می داند و ملّی می خواند باید در جهت و برای حفظ حقّ حیات این اکثریت وسیع و محروم تلاش کند و مخالف هر گونه نظام استثماری و استعماری و در دوران ما مخالف سرمایه داری، سرمایه داری استعماری و شیوه ی تولید مستعمراتی باشد و در هر حال حاکمیّت جامعه بر اقتصاد را نیز بپذیرد.
کسی یا گروهی که مخالف حاکمیّت جامعه بر اقتصاد باشد « ملّی» نیست، زیرا در این صورت قبول حاکمیّت جامعه بر سیاست و فرهنگ هم وعده ای میان تهی از نوع دموکراسی های سرمایه داری خواهد ماند. همچنین مخالفت با استعمار سرمایه داری جهانی اگر همراه با مخالفت با نظام استثماری داخلی نباشد باز هم فریبی بیش نخواهد بود زیرا بدون اتّکاء به شیوه ی تولید استثماری در داخل یک جامعه ی مستعمراتی، استعمار سرمایه داری قادر به نفوذ و غارت منابع طبیعی و حاصل کار زحمتکشان آن جامعه نخواهد بود و پایان راه هر جامعه ای که شیوه ی تولید استثماری بر آن حاکم باشد، همکاری با سرمایه داری استعماری جهانی و سپس ادغام شدن در آن است. با توجّه به آنچه گفته شد، کسی یا گروهی که مخاف نظام استثماری داخلی نباشد «ملّی» نیست زیرا در عمل و حقیقت مدافع و راهگشای استعمار سرمایه داریست. اگر کسی یا گروهی با جانبداری از شیوه ی تولید سرمایه داری و بطور کلّی نظامی استثماری ادّعای ملّی بودن کند، در حقیقت جعل هویّت کرده و مرادش از اصرار در این مقوله سلب هویّت از نهضت زحمتکشان تهیدست است.
در پاره ای از جوامع مستعمراتی، سرمایه داری «ملّی» که زمانی داعیه ی آزادیخواهی و رهبری مبارزات ضدّ استعماری را داشت، در دهه های اخیر چه از نظر اقتصادی و چه از نظر فرهنگی به صورت زائده و دلال محلیّ استعمار سرمایه داری درآمده و دیگر نه فقط خواهان مبارزه با سرمایه داری استعماری و پس زدن آن نیست، بلکه با جانبداری از ورود و سلطه ی سرمایه های خارجی و ورود به سازمان تجارت جهانی و واگذاری منابع طبیعی به شرکت های بزرگ استعماری، با ملّت گرایی محدود و مشروط خود نیز وداع کرده است.

پی نوشت ها :

1- رنسانس (به فرانسوی Renaissance و به آلمانی Wiedergeburt) به دوره ای اطلاق می شود که در آن فرهنگ و هنر در پاره ای از کشورهای اروپایی (ایتالیا قرون16-14میلادی) و در سایر کشورها (قرون16-15میلادی) با تجدید حیات فرهنگ و هنر دوران باستان (یونان و رُم) دچار تحوّل گردید.
2- رفورماسیون (به لاتین Reformation و به آلمانی Innere Umgestaltung): جنبشی عام برای اصلاح کلیسای کاتولیک و آیین مسیحیّت در کشورهای اروپایی.
3- Johann Gotfried Herder (1803-1744) فیلسوف (تاریخ و مذهب)، نویسنده، متفکّر و نظریّه پرداز معروف آلمان.
IN: Meyer Neues Lexikon B14, Leipzig 1962 S.119-120
4- Giuseppe Mazini انقلابی ایتالیایی (1873-1805) رهبر جناح جمهوریخواه و آزادیخواه در نهضت آزادی بخش ایتالیا و پایه گذار سازمان (ایتالیای جوان) که سالها به خاطر مبارزه برای آزادی ایتالیا از تسلّط خارجیان در زندان و تبعید به سر برد و همراه گاریبالدی در دفاع از رُم در برابر تجاوزات دولت فرانسه شرکت داشت. مازینی خواستار وحدت ایتالیا براساس دموکراسی و جمهوری بود.
5- «فرضیّه های نژادی در علوم اجتماعی، سیاسی و بررسیهای فرهنگی- تاریخی جایی ندارد»، اطلاّعات سیاسی- اقتصادی، شماره ی 128-127، فروردین و اردیبهشت1377، صص79-76.
6- «آثار اجتماعی شیوه ی تولید مستعمراتی»، اطلاّعات سیاسی- اقتصادی، شماره ی 118-117، خرداد و تیر1376، صص180-160.
- «حکومت و دولت در کشورهای عقب نگه داشته شده؛ طبقه ی وابسته به استعمار»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ی 101-102، بهمن و اسفند 1374، صص 30-42.
7- «آثار اجتماعی شیوه ی تولید مستعمراتی»، در منبع پیشین، صص180-160.
8- «شیوه ی تولید مستعمراتی»، اطلاّعات سیاسی- اقتصادی، شماره ی 114-113، بهمن و اسفند1375، صص155-150.
- «شیوه ی تولید مستعمراتی چیست؟» متن سخنرانی دکتر شاپور رواسانی در کانون دانش آموختگان اقتصاد در تهران (گوماتا 3)- انتشارات پیام فرهنگ- رشت 1379، ص 5-23.

منبع مقاله :
رواسانی، شاپور، (1380)، نادرستی فرضیه های نژادی آریا، سامی و ترک، تهران: اطلاعات، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.