تکامل روانی کودک از نظر فروید

از دید فروید، نوزاد با غرایزی بنیادین قدم به این جهان می گذارد و با برقراری ارتباط با دیگران در پی ارضای آن ها برمی آید. در سال اول زندگی، ارضای غرایز بیش تر از طریق فعالیت های دهانی همچون مکیدن و خوردن انجام می
پنجشنبه، 10 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تکامل روانی کودک از نظر فروید
تکامل روانی کودک از نظر فروید

 

نویسنده: دکتر علی فیروزآبادی




 

از دید فروید، نوزاد با غرایزی بنیادین قدم به این جهان می گذارد و با برقراری ارتباط با دیگران در پی ارضای آن ها برمی آید. در سال اول زندگی، ارضای غرایز بیش تر از طریق فعالیت های دهانی همچون مکیدن و خوردن انجام می شود و نوزاد که هنوز کنترلی بر جهان پیرامون خویش ندارد، ناچار است که به شکلی کامل به پاسخ های مادر متکی باشد. مادر در جایگاه مهم ترین ابژه ی زندگی، در این مرحله به محلّی برای سرمایه گذاری عاطفی کودک تبدیل می شود که انرژی غرایز را به حرکت درمی آورد و سود این سرمایه را به وی برمی گرداند.
در مرحله ی بعدی که سال های1 تا 3سالگی را در برمی گیرد، کودک برای اولین بار موفق به کنترل عضلات بدن خود می شود و کاوش جهان را آغاز می کند. این مسئله میان کودک و مادر کشمکشی به وجود می آورد که از یک سو کودکی که در حال از سر گذراندن اولین تجربه های خود است، به هر طرف سر می کشد و هر چیزی را امتحان می کند و از سوی دیگر، مادری که به هدایت وی در مسیری امن و سالم تمایل دارد، نگران است که مبادا خطری متوجه وی شود.
کودک نه گفتن را قبل از بله گفتن یاد می گیرد و در این سال ها روحیه ی لجبازی و منفی گرایی در وی غلبه دارد. مادر باید فرصت مناسبی برای کودک فراهم کند که در عین مراقبت و حفاظت از وی، مجالی برای پرورش اعتماد به نفسش نیز به وجود آورد. عبور موفقیت آمیز از این مرحله، کودک را به حس اتکاء به خود مجهز می کند و شکست در آن، آمیزه ای از شک و شرم در او به جای می گذارد. در این دوران یکی از مهم ترین حوزه های کشمکش مادر و کودک آموزش دفع است. یکی از اولین عضلاتی که کودک بر آن کنترل پیدا می کند، اسفنکترهای ناحیه ی مقعد است. برخورد مناسب مادر و صبر و حوصله ای که به خرج می دهد، مانع از آن می شود که این قضیه به نزاعی میان وی و کودک تبدیل شود. از دید روان کاوان، کودک از نگه داشتن و دفع مدفوع طبق اراده ی خود لذّت می برد و از این طریق، مادر را تحت کنترل قرار می دهد و با وی بازی می کند.
حدود 3سالگی اتفاق مهمی در زندگی کودک می افتد و آن شروع شکل گیری هویت جنسی است، تا قبل از این، دخترها و پسرها تفاوتی میان خود نمی دیدند اما این زمان، در ادامه ی کنجکاوی های مرحله ی قبل پرسش هایی در مورد تفاوت های جسمی دختر و پسر، بچه دار شدن، رابطه ی پدر و مادر و... در ذهن کودک شکل می گیرد. او تفاوتی میان این پرسش ها با دیگر پرسش هایی که در مورد سایر پدیده ها مطرح می کرد، می بیند، بنابراین از والدین انتظار دیدن واکنشی متفاوت ندارد. برخورد درست والدین در برابر این سؤال ها موجب می شود کودک به خود شهامت و جرئت پرسیدن بدهد و در سال های بعد نیز به دنبال پاسخ پرسش های خود حرکت کند، اما در صورتی که با او به گونه ای رفتار شود که فکر کند سخن زشتی بر زبان رانده، احساس گناه خواهد کرد.
یکی دیگر از ویژگی هایی مهم این مرحله، پررنگ شدن نقش پدر و ایجاد رابطه ای مثلثی است که کودک و پدر و مادر اضلاع آن را تشکیل می دهند. پیش از این مرحله، رابطه ی میان کودک و والدین رابطه ای خطی است که در آن پدر در حاشیه قرار دارد. اما با شکل گیری هویت جنسی و حرکت «لیبیدو» به سمت نواحی تناسلی، توجه کودک به مسائل جنسی جلب و ذهن وی سرشار از تخیّلات و فانتزی های مختلفی در این زمینه می شود. او به سمت والد جنس مخالف جلب می شود و به والد دیگر مانند رقیب خود می نگرد که برای تصاحب طرف دیگر باید با او رقابت کند. برخورد صحیح با این تعارض در روابط آینده ی فرد اثری تعیین کننده خواهد داشت. در ابتدای این مرحله که مرحله ی «اودیپی» نامیده می شود، دختر و پسر خردسال به شکلی طبیعی به سمت والد جنس مخالف جلب می شوند. این پدیده ای است که کم و بیش در همه ی کودکان رخ می دهد، اما با عبور از آن و ورود به مرحله ی بعدی که از آن به عنوان مرحله ی «نهفتگی» یا «کمون» نام می برند، از اهمیت مسائل جنسی کاسته می شود و رقابت میان دو جنس جای آن را می گیرد، پسرها بیش تر به سمت پسرها و دخترها سوی دخترها می روند. این مرحله میان دو مرحله ای قرار دارد که از نظر جنسی اهمیت دارد. با شروع دوران بلوغ و ترشح هورمون های مربوط به آن، مسائل جنسی به طور مجدد اهمیت خود را باز می یابد.
عوامل مختلفی می تواند به ماندن و تثبیت فرد در مرحله ی «اودیپی» منجر شود، به شکلی که در دوران بلوغ پرونده ی رقابتی که در آن مرحله شکل گرفته و به شکلی کامل بسته نشده است، دوباره باز می شود و روی روابط فرد تأثیر می گذارد، برای مثال خانواده ای که در آن مادر حالتی کودکانه دارد و قادر به فرزندپروری مناسب نیست و با دختر کوچک خود رفتاری کنترل کننده دارد، به شکلی طبیعی دختر را به سمت پدر می راند یا خانواده ی دیگری که در آن روابط مناسبی میان والدین وجود ندارد، پدر محبت و توجهی را که از همسر خویش انتظار دارد و به آن نرسیده است، در رابطه با دختر خویش جست وجو می کند. گاه نیز والدین موجب می شوند رفتارهای اغواگرایانه ی کودک به تقویت ناخودآگاه او منتهی شود.
از نظر روان کاوان، هر انسانی اولین شکست عشقی خود را در این مرحله تجربه می کند. پسر (دختر) باید این حقیقت را بپذیرد که مادر (پدر) متعلّق به پدر (مادر) است و او باید به دنبال شریک خود باشد. این امری است که «ایگو» با تبعیت از اصل واقعیت به آن دست می یابد، کودک از رقابت با جنس مخالف دست می کشد و در مرحله ی بعدی به او نزدیک می شود و با وی همانندسازی می کند.
ردپای حل نشدن تعارض «اودیپی» در دوران بزرگ سالی به صورت مشکلات مختلف در روابط بین فردی آشکار می شود، برای مثال می بینیم که فرد به برقراری روابط مثلثی تمایل دارد و بیش تر به سمت کسانی جلب می شود که دست نیافتنی جلوه کنند، یعنی نبرد کهنه ی دوران کودکی به شکل دیگری در دوران بزرگ سالی بازسازی می شود. فروید در دوران حیات خود فرصت پرداختن به مراحل دیگر زندگی را پیدا نکرد، این وظیفه ای بود که بر دوش روان کاوان نسل بعد از جمله اریکسون قرار گرفت.
منبع مقاله :
فیروزآبادی، علی؛ (1388)، روان کاوی چیست؟: دریچه ای کوچک، گشوده بر ذهن آدمی، تهران: نشر قطره، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط