حضور اسلام و شکوفان شدن علم و دانش در خراسان از سال 31هق.232هق

اسلام در سرزمین حجاز بر پیامبر وحی گردید در آن سرزمین خواندن و نوشتن بسیار محدود بود با این حال یکی از تأکیدات در کلام وحی و معصومین تشویق بر علم و دانش بود.دیدگاه مثبت اسلام به علم سبب گردید مسلمین تحت تأثیر
شنبه، 12 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حضور اسلام و شکوفان شدن علم و دانش در خراسان از سال 31هق.232هق
حضور اسلام و شکوفان شدن علم و دانش در خراسان از سال 31هق.232هق

 

نویسنده:مرضیه شریفی(1)
منبع :راسخون



 

چکیده

اسلام در سرزمین حجاز بر پیامبر وحی گردید در آن سرزمین خواندن و نوشتن بسیار محدود بود با این حال یکی از تأکیدات در کلام وحی و معصومین تشویق بر علم و دانش بود.دیدگاه مثبت اسلام به علم سبب گردید مسلمین تحت تأثیر تعالیم دینی خویش، فراگیری علم را وجهه ی خود قرار دهند به همین دلیل در جامعه ی اسلامی بستر مناسبی برای رشد علوم مختلف فراهم گشت. با فتوح اعراب مسلمان دین اسلام در مناطق فتح شده گسترش چشمگیری پیدا کرد.یکی از آن مناطق ایالت خراسان است با حضور اسلام و آموزه های آن مثل فراگیری علم و دانش در خراسان تحولی از نظر رشد علم و علما در آن ایالت ایجاد شد.این مقاله برآن است که با روش تحلیلی- توصیفی و منابع کتابخانه ایی به وضعیت علم و علمای خراسان از سال 31هق. تا سال 232هق.بپردازد.
واژگان کلیدی
خراسان،علوم نقلی،علوم عقلی

مقدمه:

خراسان یکی از مناطق قدیمی و حادثه خیز ایران در طول تاریخ محسوب می شود.ویژگی های خاص سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن منطقه این اهمیت را برای آن در طول تاریخ به دنبال داشته است.یکی از حساس ترین مقاطع تاریخی خراسان لشکر کشی مسلمانان عرب به آن منطقه است. حضور اسلام در آن منطقه زمینه ی تغییراتی را در حیطه های مختلف فراهم کرد که یکی از آن ها تغییری بود که در زمینه ی علم و دانش و رشد علما ایجاد شد.

وضعیت علمی مسلمین در دوره اموی

دوره‌ی خلفای راشدین از لحاظ علوم عقلی تفاوتی با دوره جاهلیت نداشت،چه زمان آشوب‌ها و جنگ های داخلی و کشورگشایی و جهاد برای گسترش اسلام بود.به همین جهت در آن دوره بازار علم بی رواج بود (نلینو، 1349: 175-174).
مسلمانان تا پایان قرن اول و قسمتی از قرن دوم هجری یعنی در تمام دوره‌ی خلفای راشدین و خلفای اموی در نواحی مختلف ممالک مجاور به فتوح خود سرگرم بودند و از این روی فرصتی برای توجه به کارهایی غیر از مسائل نظامی و تشکیلاتی مملکتی نداشتند.در این مدت که حکومت و سیاست و سیادت در دست امویان بود نه تنها توجه و اقبالی اساسی به علم صورت نمی‌گرفت بلکه عرب اشتغال به علم را «مهنه‌ی موالی» (ابن خلدون، 1362،ج2: 1151)و شغل بندگان می دانستند و از آن کار ننگ داشتند(بیات،1370 : 207) و به همین سبب اثری مورد توجه از علم در عالم اسلام مشهود نبود. درواقع، اهتمام و توجه ی اعراب در آن عصر همچنان معطوف به فتوح بود، به طوری که فرصتی برای پرداختن به علوم باقی نمی گذاشت. فقط در برهه ایی زمانی جنبشی علمی در مدینه آغاز شده بود که مبنای آن قرآن و پس از آن احادیث پیامبر بود.به طور کلی حکمرانان اموی نه چندان در فکر حکمت بودند و نه به تعالی فرهنگی جامعه و مردمان مغلوب اهمیت می دادند.در نظر آنان علم حداکثر به علم مرتبط با مباحث دینی و احکام قرآنی محدود می شد.به این ترتیب سده ی اول هجری و نیمه‌ی اول سده ی دوم هجری عصر تعطیل علوم در جهان اسلامی بود و در آن دوره متفکرین عرب نژاد فقط به علوم منبعث از قرآن مثل فقه و تفسیر توجه داشتند و اعتنایی به سایر علوم نداشتند و به قول فرای نام هیچ کتاب علمی که در ایام دودمان اموی نوشته شده باشد به ثبت نرسیده است(فرای،1385: 331-330).
دکتر صفا درباره‌ی رونق علمی در آن دوره بیان می‌کند: «از مطالعه در تواریخ و کتب چنین نتیجه می‌شود که عرب در صدر اسلام و قسمت بزرگی از دوره‌ی بنی امیه مطلقاً توجهی به علوم عقلیه نداشت و کتاب الله و سنت رسول را برای سعادت دنیا و آخرت کافی می دانستند و به مسائل دیگر نمی پرداختند»(صفا،1368: 87).
می توان گفت مسلمین در آغاز امر به علوم توجهی نداشتند اول به این دلیل که عرب ذاتاً عامی و بیسواد بود، دوم از آن نظر که مسلمین تامدتی سرگرم فتوح خویش بودند و نمی توانستند به امور علمی توجهی کنند، ولی پس از آن که فتوح کامل شد و افرادی از سایر ملل که دارای سابقه ی تمدنی بودند با مسلمین اختلاط یافتند زمینه برای رشد علوم در قلمرو اسلامی آغاز شد.به صورتی که در پایان قرن اول هجری و اوایل قرن دوم هجری شهرهای مدینه،اسکندریه،ری،دمشق،بلخ از مراکز علمی مسلمین محسوب شدند(منصوری،1362 : 130).

وضعیت علمی مسلمین در زمان عباسیان

از حکمت و علوم عقلی در دوره‌ی خلافت امویان سخن چندان عمده ای نمی توان گفت ولی همین که قلمرو اسلام توسعه یافت و مسلمانان از انشای علوم اسلامی فارغ شدند ،کم کم به فکر علوم وصنایع افتادند و برای خود همه نوع وسایل تمدن فراهم ساختند و طبعاً در صدد تحصیل علم و صنعت بر آمدند(مطهری،1360: 448).
یکی از مقاطع حساس تاریخ اسلام و ایران تشکیل حکومت عباسیان به کمک ایرانیان و به ویژه خراسانیان بود.با پیوستن خراسانیان به قیام عباسیان هم زمینه ی رشد علمی-فرهنگی آن‌ها و هم جهان اسلام فراهم شد.
با روی کار آمدن عباسیان وضعیت علمی جهان اسلام تغییر کرد و زمینه برای گسترش علوم در جنبه های مختلف آن در قلمرو حکومت اسلامی و همچنین خراسان فراهم شد و این به دلیل حضور عنصر ایرانی و خراسانی در دستگاه خلافت عباسی بود.چنانچه ابن خلدون می گوید : از امور غریب این است که حاملان علم در اسلام غالباً از عجم بودند»(ابن خلدون،1369،ج2: 1148 )البته به اعتقاد بیرونی بیش ترین نقش در رشد علوم را رهبران سیاسی به عهده داشتند زیرا تمایل و رغبت ایشان و ارج نهادن و بزرگ داشت آنان،دانشمندان و علاقه مندان به علم را از اشتغال ذهنی به ضروریات زندگی آسوده خاطر می کرد و دیگران را به ستایش و خشنودی نسبت به علم و عالم بر می انگیخت و این امر سبب اقبال جامعه به علم و نشاط دانشمندان و رشد و گسترش دانش می گردید زیرا دل ها بر دوست داشتن امور یاد شده تمایل داشت (بیرونی،1363 :118-117) خلفایی مثل منصور،هارون الرشید و مأمون را می توان جزء رهبران سیاسی ایی دانست که برای علم و دانش اهمیت ویژه ای قائل بودند.
اولین کسی که از خلفای عباسی به علوم توجه کرد ابوجعفر منصور بود(ابن عبری،1364 :119) در تاریخ می خوانیم به فرمان منصور حسین بن اسحاق برخی از کتب سقراط و جالینوس را به عربی ترجمه کرد(بیات،1370: 207). هنگامی که خلافت به عبدالله بن مأمون رسید زمینه برای گسترس علم و دانش بیش از پیش فراهم شد. مأمون که خود از میدان داران علم بود دانشمندان را مورد تشوق خود قرار می داد و یا حتی خود جلسات علمی برقرار می کرد.وی در زمانی که در مرو بود جلسات علمی زیادی را با حضور امام رضا(ع)(2) و عالمان مذاهب گوناگون برگزار می کرد(شیخ صدوق،1372: 314-313). وی همچنین کاری که جدش آغاز کرده بود، او به اتمام رسانید و هر کجا دانش بود او به همان جا روی می آورد و در پی علم به دربار سلاطین روم و داخل کشور آن‌ها رفته و ار آنان تقاضا کرد که کتاب های فلسفه موجود را برای او بفرستند.آن‌ها نیز کتاب های موجود خود را فرستادند و او بهترین و ماهر ترین مترجمان را برگزید و آنان را مکلف ساخت تا آن‌ها،کتاب ها را ترجمه کنند و مترجمان نیز به بهترین وجه ممکن این وظیفه را انجام دادند.مأمون با حکما به خلوت می نشست و با آن‌ها انس می‌گرفت و بحث های آن‌ها را با لذت گوش می داد و از مذاکرات آن‌ها بهره می جست زیرا او آگاه بود که اهل علم افراد با صفا و پاک برگزیده ی خداوند هستند(ابن عبری،1364 : 119).
همچنین مأمون اکثر اوقات خویش را با اشتغال به علم و دانش سپری می نمود،به طوری که لقب حکیم آل عباس یافته بود.(حلبی،1365: 54) وی در بین علوم به فلسفه و منطق بیشتر عشق می ورزید و در این باب بحث و مناظره را دوست می داشت (اندلسی،1376: 217).
اولیری درباره‌ی شخصیت علمی مأمون چنین می نویسد:«مأمون شخصیت جذابی داشت و سخاوت او به اسراف می رسید این خصایص خلیفه از مایه های پیشرفت امیران مشرق زمین به شمار می رفت.مأمون مردی زیرک و صاحب رأی و حلم فراوان بود و چون در محیط یونانی مآب مرو تربیت شده بود ، اصول فلسفه را بر اصول اعتقادی اسلام تطبیق می کرد»(اولیری،1374: 253-252).
شخصیت علمی مأمون همان طوری که اولیری نیز خاطر نشان کرده بی تأثیر از محیط مرو و خراسان نبوده است.علاوه بر آن که شخص مأمون خود به علم علاقه داشت،شخصیت های علمی و سیاسی خراسانی که به همراه وی به بغداد رفتند در رونق علمی آن دوره تأثیر داشته اند که به بیان خدمان علمی آن شخصیت های پرداخته خواهد شد.
درباره ی رونق علمی دوره‌ی عباسی نظر نویسنده ی تاریخ فخری جالب به نظر میرسد.به گفته‌ی ابن طقطقی:«دولت عباسی دولتی با مکر و حیله بود،ولیکن محاسن و مکارم بی شماری داشت، در دولت مذکور بازار علوم رایج و کالای ادبی پررونق بود و شعائر دینی با عظمت گشت»(ابن طقطقی،1350: 202-201). همچنین دوران عباسی به ویژه دوره‌ی اول را عصر بیداری فکری مسلمانان دانسته اند و این که بیشتر علوم در آن دوره نشأت گرفت و قسم اعظم علوم بیگانه به زبان تازی ترجمه گردید(حلبی،1365: 51).
باید گفت،ایرانیان و خراسانیان پس از تحمل ضربات اعراب به تدریج خود را با شرایط جدید وفق دادند و سعی کردند در فضای مناسب و ویژه ایی که پس از ظهور اسلام برای آن‌ها فراهم شده بود،استفاده کنند.بنابراین در زمان قیام عباسیان با پیوستن به این قیام زمینه ی رشد خود را در زمینه های سیاسی،علمی،فرهنگی فراهم کردند.

تقسیم بندی علوم

بر اساس منابع تاریخی می توان تقسیم بندی علوم را به شرح زیر بیان کرد:علوم عقلی و علوم نقلی که هر کدام از آن‌ها دارای مراتبی هستند.ابن خلدون درکتاب مقدمه ی خود تقسیم بندی علوم را این گونه می نویسد:
علوم عقلی عبارت بودند از:1-منطق 2- علوم طبیعی که خود به دو علم طب و فلاحت تقسیم می‌شود.
3-علوم مابعدالطبیعه یا الاهیات که شامل علوم ساحری و طلسمات،علم اسرار حروفو علم کیمیا است.
4-علم مقادیر یا علم تعالیم که شامل:علم هندسه و علم حساب،علم موسیقی و علم نجوم است.
علوم نقلی که عبارتند از 1-علم قرآن و تفسیر2-علم حدیث و علم رجال 3-علم کلام 4- علم فقه 5-علم تصوف 6- علم زبان عربی (ابن خلدون1369،ج2: 950-883).
ابن خلدون مبنای تقسیم بندی علوم به عقلی و نقلی را این گونه می نویسد:«باید دانست دانش هایی که بشر در آن‌ها خوض می‌کندو در شهرهای بزرگ خواه به منظور تحصیل تا تعلیم متداول باشد بر دو گونه است:نوعی برای انسان طبیعی است که به یاری اندیشه ی خود بدان، ما را رهبری می‌شود، و دیگری نقلی است که آن‌ها را از کسانی که وضع کرده اند فرا می گیرد.(ابن خلدون،1369ج2: 884-883)

علوم نقلی

علوم نقلی همچنان که ابن خلدون نیز بیان کرده جزءعلومی محسوب می‌شوند که از کسانی که آن‌ها را ایجاد کرده اند فرا می گیریم (ابن خلدون،1369ج2: 884-883). یکی از آن علوم علم حدیث است. ابن خلدون علوم نقلی را به مذهب اسلام و ملت های مسلمان اختصاص می داند(ابن خلدون،1369، ج 2: 885). خراسان سده های اولیه مهد پرورش محدثین بزرگ بود؛به طوری که نویسندگان کتاب های بزرگ حدیثی مذهب رسمی آن زمان همه از خراسان برخاسته بودندکه در جای خود به معرفی آن ها می پردازیم.

محدثین خراسانی

ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری پیشوای محدثین متولد سال 194ه.ق و متوفی سال 256 ه.ق است.از کتاب های مشهور وی جامع الصحیح است که مجموع احادیث نبوی به است.کتاب وی اولین کتاب از صحاح سته است و علمای اهل سنت برآنند که پس از کتاب خدا کتابی ،صحیح تر از صحیح بخاری نیست.جمع احادیث بخاری 7397 است که با حذف احادیث مکرر 2762 حدیث می شود از کتاب های وی می توان به التاریخ الکبیر،التاریخ الصغیر،الکنی،الضعفاء،السنن فی الفقه نام برد(ذهبی،1406ق/ج12: 392-391).
مسلم بن حجاج نیشاوری مؤلف کتاب صحیح مسلم است.مسلم فرزند حجاج کنیه اش ابوالحسن معروف به قشیری نیشابوری است؛مسلم برای اخذ حدیث به عراق،مصر،شام و چندین بار به بغداد مسافرت نمود و آخرین سفری که به بغداد نمود در سال 257 هجری قمری است. وی در آن سفرها از اساتید مختلف و متعدد مانند احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه اخذ حدیث کرده است (نجمی،1372،ج1: 54).
از دیگر محدثین خراسان می توان موارد زیر را ذکر کرد.
-مقاتل بن سلیمان؛ واعظ بلخی در معرفی وی می نویسد:«وی مفسر و محدث و صاحب التصانیف بود و از محمد بن سیرین و عطاءبن ابی رباح و محمد بن المنکدر و نافع حدیث روایت کرده است و کنیت وی ابوالحسن است و وفات وی به بصره بوده است و به عبادان فی سنه ی ثمان و خمسین و مائه»(واعظی بلخی،1350: 89-90). بر اساس گفتار مترجم کتاب فضایل بلخ« وی در بلخ درس حدیث می داده و معمولاً وی را متروک الحدیث می دانند و این که ابن ندیم می گوید وی از زیدیه و محدثین و قراء بوده است.»(واعظی بلخی،1350: 89-90)
- ابومحمد سلم بن سالم بلخی از محدثان بزرگ دنیای اسلام و از اصحاب امام جعفر صادق (ع) بود.(رحمانی ولوی،1383: ج 1/ 411)
-ابراهیم بن طهمان بن شعیب هروی به نیشابور سفر کرد و بعد از آن در سال 168هجری قمری از دنیا رفت وی یکی از بزرگ ترین محدثان ثقه معرفی شده و ابوحنیفه از او روایت حدیث نموده است(واعظی بلخی،1350: 85).
-فضیل بن عیاض در ابیورد خراسان به دنیا آمد و به کوفه اقامت نموده.سپس به مکه مهاجرت کرد و در آن جا اقامت گزید و در سال 187 هجری قمری از دنیا رفت(دینوری،بی تا: 511).
-عمربن هارون بلخی،کنیت او ابوحفض است و به گفته ی واعظی بلخی «در روز آدینه سنه ی ست و تسعین و مائه به جوار رحمت پیوسته است در شهر بلخ و گویند به بحر علم نامدار شده است ار بهر کمال علم و حفظ علم و وفور احادیث»(واعظی بلخی، 1350: 160) در ادامه بیان می کند پنجاه هزار حدیث فقط از وی باقی مانده است(واعظی بلخی، 1350 : 160).
- ابو حذیفه اسحاق بن بشر بن محمد بن عبدالله بن سالم بلخی،یکی از شخصیت های علمی به شمار میرفت وی در سال 134هجری قمری در شهر بلخ به دنیا آمد و تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد و برای تکمیل آن به بخارا رفت و در بخارا ساکن شد وی علوم متداول زمانش را در محضر استادان فن آموخت و پس از پایان تحصیلات به تدریس پرداخت،برخی از رجال شناسان شیعه چون نجاشی او را ثقه معرفی می کنند.
-ابو اسحاق ابراهیم بن سلیمان بلخی معروف به زیات در اصل از مردم بلخ ولی ساکن بصره بود.ولی از محدثین بلخ به شمار می آید (رحمانی ولوی ،1383 :91-92)
-ابوقتیبه سلم بن قتیبه شعیری خراسانی فریابی در فاریاب به دنیا آمد.وی در بصره پیشه ی جو فروشی داشت لذا به شعیری شهرت یافت.این محدث بزرگ در بصره کرسی تدریس حدیث داشت و روایاتش را از طریق کسانی مانند عبدالرحمن بن یزید،جریربن حازم و...نقل کرده است(سمعانی،1408ق /ج8: 116).
-احمد بن عیسی بن موسی تیمی مشهور به غنجار از آن جهت که گونه هایش سرخ بود به غنجار ملقب گردید وی از مردم بخارا و از افاضل دانشمندان و زاهد و محدث بود.حاکم نیشابوری درباره ی وی می گوید:«غنجار امام عصر خویش بود و در کبر سن طلب علم کرد او برای تحصیل دانش و اخذ حدیث مسافرت به عراق و حجاز و شام و مصر نمود و از علماء آن جا کسب علم کرد و در سال 185هجری قمری در سرخس درگذشت برخی از تواریخ تاریخ وفات او را در سال 184 ه.ق دانسته و ذهبی در العبر به سال 186 ه.ق(نرشخی،(مترجم)،1351: 144)
-ابوعبدالله الفضل بن موسی الشیبانی المروزی؛ از عبدالله بن عمر،فضیل بن عیاض،حسین بن واقد،ابی حنفیه و جماعتی از اهل کوفه روایت کرده است و از نظر علمی به عبدالله بن مبارک نزدیک بود و در سال 115 هجری قمری به دنیا آمد و در سال 198 ه.ق از دنیا رفته است(سمعانی،1408/ ج 2: 365).
- ابوعبدالله عبدالواحد بن محمد بن عبدالله بن ایمن بن عبدالله بن مره بن الاحنف الاغزونی که در اغزون در نواحی بخار ساکن شده و از ابراهیم بن سعد الزهری و حمادبن سلمه و قیس بن الربیع و محمد بن مسلم الطائفی و سفیان بن عیینه و ...روایت کرده..و در حدود سال 200هجری قمری از دنیا رفته است (سمعانی،ج1 194).
- ابوعلی حسین بن زیاد البسینی از روستاهای شهر مرو از فضیل بن عیاض حدیث نقل می کرد هاست و در سال 220هجری قمری در شهر طوس از دنیا رفته است (سمعانی،1408ق/ ج 1: 355).
-ابو عبدالله حاتم بن اصم بلخی از مشاهیر علما و عرفای بلخ بود،سخنان اصم بلخی در جامعه ی آن روز خراسان ارزش فوق العاده ایی داشت.وی در روستای واشگرد بلخ به سال ه.ق فوت کرد(رحمانی ولوی،1383/ ج1: 257).
-ابی رجاء سعیدبن جمیل بن طریف بن عبدالله البغلانی از نواحی بلخ. ویمحدث مشهور در شرق و غرب بود و از مالک بن انس حدیث شنیده است و از ائمه ی خمسه یعنی امام بخاری،مسلم،ابوداوود،ابوعیسی و ابوعبدالرحمن نسائی روایت نقل کرده است(سمعانی،1408ق، ج1/ 376).
-الامام ابوعبدالله احمدبن محمدبن حنبل بن هلال بن اسدبن ادریس بن عبدالله بن الشیبانی المروزی اصل. مادر وی از مرو حامله به بغداد رفت و او در ربیع الاول سال162 ه.ق به دنیا آمد(ابن خلکان،1347ش،ج1: 64-63).
-خواجه احمد بن ابی رجاء عبدالله بن ایوب بن حنفیه الهروی از اکابر علما.از قریه ی آزادان در شمال غربی هرات است و با امام احمدبن حنبل مجالست داشت(واعظ هروی،بی تا: 13).
- ابوسعید عبده بن عبدالرحیم بن حسان المروزی متولد مرو می باشد.سمعانی در ذکر وی می نویسد:«از مرو خارج شد و به سوی عراق و حجاز حرکت کرد و در مصر ساکن شد و از سفیان بن عیینه و وکیع بن الجراح و بقیه بن الولید و... روایت کرده است و دزر سال 244هجری قمری در دمشق از دنیا رفته است.(سمعانی،1408:ج 2/ 194)
-ابوعبدالله محمد بن عبدربه سلیمان بن غیله ی المروزی التیرکانی که از محمد بن شجاع و الحسن بن محمد البلخی روایت کرده است.و در سال 250 هجری قمری از دنیا رفت(سمعانی،1408ق:ج1/ 496).
محدثین خراسان به اسامی ایی که ذکر شد ختم نمی شوند و افرادی که معرفی شدند قسمتی از محدثینی بودند که بعد از حضور اسلام و تثبیت آن در خراسان رشد کردند. فرای شهرهای خراسان را مراکز عمده ی دانش اسلامی معرفی می کند (فرای،1363 :72) آنچه که در اینجا لازم است ذکر شود آن است که برخی از آن محدثین از خراسان خارج و در مرکز خلافت اسلامی مسقر شدند.بنابراین آن ها تنها در رشد علمی خراسان نقش نداشتند بلکه باعث گسترش علم حدیث در سراسر قلمرو اسلامی شدند.

فقهای خراسانی

ابوغانم خراسانی فقیه برجسته ی اباضی پایان قرن دوم هجری متولد در خراسان که قدیمی ترین کتاب فقه عمومی اباضی بنابر مذهب ابوعبیده مسلم تمیمی است (دانشنامه ناصری،2537، ج 1: 108).
-ابویعقوب اسماعیل بن ابراهیم سمنگانی،از مفاخر علما و از تبع تابعین به شمار می رفت و در علوم مختلف به ویژه در علم فقه و رجال تبحر داشت. در خراسان و ماوراءالنهر زبانزد خاص و عام بوداین شخصیت بزرگ در سال 172 هجری قمری جهان را بدرود گفت(رحمانی ولوی،1383: 1/192).
-ابواسحاق ابراهیم بن یوسف بلخی ماکیانی فقیه به سال 139هجری قمری در روستای ماکیان از توابع بلخ تولد یافت و در سال 230هجری قمری به سن صد سالگی درگذشت.ماکیانی،از فقهای مشهور روزگار خود بود و کرسی رئیس العلمائی و شیخ الاسلامی درالفقاهه ی بلخ را به عهده داشت(رحمانی ولوی،1383: 1/ 108).
-خواجه امام ابوحفص کبیر به نقل از نرشخی: «هم زاهد و هم عالم بوده و بخارا به سبب وی قبه الاسلام شده است و پسر او ابوعبداله را بدان درجه بوده است که چون قافله از حج برگشتی علماء ایشان به نزدیک خواجه امام حفص آمدندی و از او مسئله پرسیدندی و گفتند: در این مسئله با علماء عراق مناظره کردیم ، ایشان جواب نتوانستند گفتن و گفتند چون به بخارا رسی این مسئله را از خواجه امام ابوحفص بخاری بپرسید یا از فرزندان ایشان» (نرشخی1351: 77).
-ابوسعید خلف بن ایوب عامری فقیه حنفی مفتی بلخ و خراسان صاحب کتاب اختیارات در فقه که در سال 220 هجری قمری وفای بافت(نرشخی،1351: 145).
ابواسحاق ابراهیم بن یوسف باهلی بلخی مردی فقیه و حنفی مذهب بود و مفتی بلخ.وی در جمادی الاولی سال 239 هجری قمری بدرود حیات گفت.(رنجبر،1363: 107)
-ابومطیع الحکم بن عبدالله بلخی فقیه و دانشمند مشهورقاضی بلخ.وی کتابی در فقه به نام الفقه الکبیر دارد(رنجبر،1363: 107).
-ابومحمد یحیی بن اکثم بن محمد تمیمی مروزی تولدش در مرو در سال 159 هجری قمری و وفاتش در ربذه ی مدینه در سال 242هجری قمری است مدت ها قاضی بغداد بود و وزریر مأمون بود و در فقه کتب زیادی نوشته است(واعظی بلخی،1350: 24).
علاوه بر آن می توان از مشایخی نام بردار در خراسان آن زمان اشاره کرد؛مانند:
سعید مقبری که با کنیه ی ابوعباد مشهور بوده است و از واقدی حکایت کرد هاند سعید مقبری در اول خلافت هشام بن عبدالملک وفات یافته است.(واعظی بلخی،1350: 74-73)
-عبدالله بن عمر میمون الرماح.کنیت او محمدالقاضی بود و به شهر نیشابور در سال 177هجری قمری وفات یافت. از طرف مأمون قاضی بلخ بوده(واعظی بلخی،1350: 162).
-در کتاب فضایل بلخ از فردی به نام حاتم یاد می شود که کنیه اش عبدالحمن است و این که وی فردی زاهد و عالم و حکیم بود در زمانی که به بغداد رفت معارف بغداد بر وی جمع شدند(واعظی بلخی،1350 165-166)
-خلف بن ایوب نویسنده ی فضایل بلخ آورده است: « آن بزرگ رحمه الله،از نهایت تواضع هماره سرافکنده بودی.مثلاً سرمبارک خود را به آسمان رفع نکردی از برای تعظیم حق تعالی» (واعظی بلخی، 1801350:-178) و در ادامه بیان می کند
-عطاء بن ابی سایب و کنیت وی ابومره است و از مشاهیر و معارف متقدمان است و محمد بن جعفر الوراق جویباری در صدر طبقه ی دوم از علمای بلخ نام او را ذکر کرده است.از خصوصیات او عطا و صفا و مروت و فتوت بود.(واعظی بلخی،1350: 73-72).

علوم عقلی

مراد از علوم عقلیه تمام علومی است که با تعقل و استدلال سرو کار داشته باشند و آن‌ها عبارتند از همه ی انواع حکمت و اصول و فروع هر یک از چهار علم الهی و طبیعی و ریاضی و اخلاق و مقدمه ی آن‌ها یعنی علم منطق(صفا،1368: 85).
سرزمین شرق در سده های اولیه اسلامی ریاضی دانان و منجمان مشهوری را نه تنها به خراسان بلکه به تمدن جهان اسلام معرفی کرد.نکته ایی که در این جا قابل ذکر است این است که برخی از آنان جزء رجال سیاسی جهان اسلام نیز محسوب می شدند که به معرفی آن ها پرداخته می شود.

مشاهیر علوم عقلی خراسان

-حبش حاسب،احمد بن عبدالله مروزی،اصلش از مرو بود و در بغداد می زیست وی یکی از شخصیت های برجسته و جالب توجه سده های نخستسن اسلامی در زمینه ی نجوم و ریاضی بود(باقری،1365: 221)
مروزی برای حل مسائل نجومی کروی و تبدیل مختصات و اندازه گیری زمان و دیگر مسائل نجومی توابعی را تنظیم می کرد که معیار همه ی زیج های نجومی به شمار می آید او معمولاً از بطلمیوس پیروی می کرد.نظریه ی خورشیدی وی از روش هایی برای محاسبه ی معادله ی (تعدیل)خورشید به دست می دهد که منجمان مسلمان از آن پیروی کرده اند(ولایتی، 1386 :145) فرای او را جزء اولین کسانی که به رصد پرداخته است معرفی می کند و می نویسد:«فعالیت وی در نجوم از سال 204 ه.ق آغاز گردید و بالغ بر چهل سال ادامه یافت حبش در سال 217 ه.ق در د مشق قلب الاسود را رصد کرد و در سامرا ثابت کرد که محاسبات وی در رؤیت هلال ماه رمضات سال 245هجری قمری درست بوده است(فرای ،1387: 340).
در زمان مأمون که گروهی از منجمان شرق برای تعیین درازای یک درجه ی نصف النهار به بغداد آمده بودند نام حبش حاسب نیز به چشم می خورد (فرشاد،1365 :184-183). وی دارای کتاب هایی به نام زیج الدمشقی و زیج المأمونی است حبش حاسب علاوه بر آن که در نجوم توانا بود در علم ریاضی نیز صاحب تألیفاتی بود.از پژوهش هایی که در آثار ریاضی وی به عمل آمده معلوم می شود که وی در پیشرفت علم مثلثات مسطحه و کروی تأثیری عمیق داشته است و همچنین تابع های مثلثلاتی جیب(سینوس) و جیب تمام (کسینوس) و سهم وظل اول (تانژانت)و ظل ثانی(کتانزانت) را به خوبی می شناخته و با مهارت کامل آن ها را در محاسبات خود در مثلثات کروی به کار می برده است(باقری،1365: 221)
-ابومعشر جعفر بن محمد بن عمر بلخی منجم مشهور بنا به نقل ابن خلکان در علم نجوم نوشته های مفیدی داشته و کتاب های مدخل،زیج،ذالوف،از وی است و در فن نجوم اثبات های عجیبی را بیان نموده است(ابن خلکان،1347: 359-358). ابن ندیم ابتدای کار وی را در علم حدیث می داند (ابن ندیم،1343: 387-386). وی می نویسد:در طرف غربی باب خراسان اقامت داشت،به کندی بد بین بود و با او کینه ورزی می نمود و مردم را بر او می شورانید و فلسفه دانستن را از معایبش می شمارد،کندی دسیسه به کار برده و کسی را وادار کرد که وی را تشویق و ترغیب به دانستن حساب و هندسه نماید و او در این رشته داخل شده و چون نتوانست به جایی رسد از آن عدول کرده و به دانستن علم احکام نجوم پرداخته و همین کار سبب شد که دست از نکوهش کندی را برداشته.گویندد ابومعشر در سن 47سالگی علم را فرا گرفت و در آن فاضل و صاحب نظریات صائبی گردید وی بیش از صد سال زندگانی کرد و در روز چهارشنبه دوشب به آخر ماه رمضان 279 هجری قمری در واسط وفات یافت و این کتاب ها از اوست.کتاب المدخل الکبیر در هشت فصل،المدخل الصغیر،کتاب زیج الهزارات در هفتاد و اندی باب،کتاب الموالید الکبیر،کتاب هیئت الفلک و اختلاف الطوعه،الاختیارات علی منازل القمر،الطبایع الکبیر،کتاب السهام و... (ابن ندیم،1343: 387-386) سنت نجومی وی به پیروی از سنت پهلوی ،هندی و ایرانی بود و اصولی که در آثار بزرگمهر ،زرتشت و زیج الشاه و آثار یونانی ماننند آثار دوروتئوس و النس و همچنین از سنت سانسکریتی و از سنت فلسفه سریانی که به تأثیر ستارگان و سحر،رنگ نوافلاطونی می داد و همچنین از آثار دانشمندان ایرانی پیش از او که به زبان عربی کتاب می نوشتند. قاضی صاعد از ابومعشر به عنوان شخصی که قدیمی ترین رصد کواکب را انجام داده است نام می برد(اندلسی،1377: 16). نقش ابومعشر بلخی در تاریخ علم ایران از آن جهت دارای اهمیت است که وی در زنده نگه داشتن سنت های کهن ایرانی کوشش فراوانی کرد.نظریه های دوری بودن روند عالم به پیروی از سنت های اوستایی ادوار هزارات تقارن موقعیت ستارگان را استخراج نمود و آن را مبنای سیستم احکان نجوم خویش قرار داد(فرشاد،1365: ج1 178). از آثار ابو معشر می توان به موارد زیر اشاره کرد:
المدخل الکبیر علی علم احکام نجوم،المدخل فی علم الاحاکم الفلکیه،الوالید الکبی،کتاب هیئت الفلک و الاختلاف طلوعه،کتاب ااکدخدا،الکتاب الهیلاج،کتاب القرانات،کتاب الاختیارات،کتاب الاختیارات علی منازل القمر،کتاب الطبائع الکبیر،کتاب زائرجات و الانتهاءات و الممرات به طور کلی 42 کتاب به وی منصوب شده است(نلینو،1349: 171-172).
همچنین باید از فردی به نام ابوالعباس احمد فرغانی از منجمان معروف دروه ی مأمون یاد کرد.وی از بزرگان زمان خود به شمار می رفت و در نجوم کتاب های معروفی من جمله الحرکات السماویه و جوامع علم النجوم می توان نام برد.ظاهراً کتاب اخیر او در قرن 12 میلادی به زبان لاتین ترجمه شده.بر اساس منابع وی به اندازه گیری ابعاد ستارگان پرداخته و مطالبی در این زمینه دارد و تا سال 247 0جری قمری زنده بوده است.(رنجبر،1363: 209) از وی دو رساله در اسطرلاب و کتابی در اصول علم نجوم در دست است.همچنین گفته شده که وی در زمان متوکل مأمور نظارت ایجاد دستگاهی برای اندازه گیری آب رودخانه نیل شد.(بیات،1370: 214)
ابن خلف مروزی که با توجه به نامش اهل مرو خراسان بود یکی دیگر از منجمانی است که در زمان مأمون جزء کسانی بود که به ساخت وسایل نجومی و مطالعات نجومی فعالیت داشته است(ابن ندیم،1343: 396).

خاندان بنوموسی

از دیگر منجمانی که از سرزمین شرق ایران به عرصه ی علم معرفی شدند خاندان بنوموسی خراسانی بودند.
بنوموسی عنوانی است که بر پسران موسی بن شاکر،یعنی محمد،احمد و حسن اطلاق می گردید.پدر آنان بنابر برخی از منابع در علم هندسه استاد بود و بنابر قولی دیگر در بادی امر از رهزنان خراسان بود و از این طریق مالی عظیم گرد آورد و در پایان عمر توبه کرده و هنگام مرگ از وی سه پسر باقی ماند که مأمون آنان را به اسحاق بن ابراهیم مصعبی سپرد و با یحیی بن ابی منصور در بیت الحکمه مستقر ساخت و آنان در علوم شهرت یافتند (صفا،1374: 66).
برخی سابقه ی دوستی موسی بن شاکر با مأمون را به زمانی می دانند که مأمون به عنوان ولی عهد در مرو حضور داشت پس از آن که مأمون در رأس قدرت قرار گرفت موسی هم در زمره ی ملازمان و منجمان دربار وی درآمده است(گوتاس،1381: 187).
ابن خلکان در معرفی آن ها می نویسد:«ابو عبدالله محمد بن موسی بن شاکر یکی از سه برادرانی که کتاب حیل بنوموسی منصوب به ایشان است.نام دو برادر دیگر احمد و حسن است و هر سه در تحصیل علوم قدیمه و کتب اوایل همت هایی عالی داشتند و در کار حیل رنج ها بردند و غالب در ایشان علم هندسه و حیل و حرکات و موسیقی و نجوم بود و در حیل کتابی عجیب نادر ، مشتمل بر غرایب تصنیف کردند»(ابن خلکان، 1347 ،ج5: 162-163).
نقش فرزندان بنوموسی یعنی محمد،احمد و حسن دانشمندان ایرانی اوایل سده ی سوم هجری در تاریخ علوم و مهندسی ایران و جهان بس عظیم است.کارهای فرهنگی بنی موسی تنها به پژوهش هایی که خود در زمینه ی علوم و فنون انجام داده اند و یا وسایل مکانیکی متعددی که طرح کرده و ساخته اند محدود نمی شود.بنوموسی در بغداد هسته ایی فرهنگی به وجود آوردند که در آن مترجمان و محققان در رشته های متعدد علوم به کار اشتغال یافتند و از این راه در سایه ی همت آن سه برادر کتاب های علمی از جاهای مختلف جهان تهیه و ترجمه شد. از مترجمان معروف آن عصر حنین بن اسحاق و ثابت بن قره ی حرانی را می توان نام برد در این رابطه باید گفت که هر دوی این مترجمان کارهایشان را در هسته ی فرهنگی تأسیس شده توسط بنوموسی و تحت نظارت آن سه برادر انجام می دادند. آن ها مساحت دایره را با روشی متفاوت از پیشینیان محاسبه کردند پیش از آن ها ارشمیدس مساحت دایره را تعیین کرده بود.یکی از وجوه کلی تمایز هندسه بنوموسی از سنت های هندسه ی یونانی گرایش های آن ها به مساحات عددی است آن ها در تعیین حجم کره به محاسبات عددی متوسل گشته و دریافتند که حجم کره مساوی با شعاع کره ضرب در یک سوم مساحت آن می باشد.بنوموسی با اثباتی متفاوت از اثبات ارشمیدس نشان دادند که مساحت چهار برابر مساحت دایره عظیم است.(فرشاد،ج2: 556-559). تشخیص نقشی که هر یک از سه برادر در علم داشتند دشوار است،اما ابوجعفر محمد مهم ترین آنان بود؛محمد و حسن به هندسه دلبستگی خاصی داشتند و احمد علاقه مند به مکانیک بود .محمد در نجوم هم کار می کرد.مهم ترین کتاب هائی که به بنوموسی منتسب است،رساله ایی هندسی به نام کتاب معرفه الاشکال البسیطه و الکرویه در اندازه گیری مساحت شکل های مسطح و کروی است.آثار آن ها را می توان در زیر بر شمرد:
مقدمات کتاب مخروطات که تحریری است از مخروطات آپولونیوس،کتاب الشکل المدور(کتاب دابره ی کشیده).تصور می شود رساله دای که حسن نوشته بر اساس رسم بیضی به کمک نخی که به دو کانون آن بسته شده بود تنظیم شده باشد؛رساله ی قرسطون رساله ایی است درباره ی نظریه ی توزین و وسایل کار،رساله در ابزار مکانیکی یا علم الحیل،کتاب در باب اسبابی که خود به خود صدا می دهد (قربانی،13654: 292-295) اهمیت کارهای نجومی بنوموسی و شهرت آنان در دوره ی اسلامی تا آن جاست که بیرونی در کتاب خود از صحت رصد هایی که انجام داده اند گفتگو کرده و می نویسد:«قول عبدالملک مرورودی و قول بنوموسی بن شاکر و غیر ایشان نظر کردیم و دیدیم که از تمام این گفته ها در این باب رأی بنوموسی بن شاکر بهتر و برتر است زیرا ایشان در ادراک حقیقت بذل کوشش کردن و در زمان خود به مهارت و استادی در عمل رصد،منفرد بودند و علمای فن به چیره دستی آنان و درستی رصدشان گواهی دادند(بیرونی،1321: 182).
اقدام مهمی که توسط بنوموسی در زمان مأمون صورت گرفت آن بود که اندازه گیری طول یک درجه از قوس نصف النهار زمین را در دشت سنجار واقع در شمال فرات انجام دادند نتیجه ی نسبتاً دقیقی به دست آمد که اختلاف زیادی با محیط واقعی زمین نداشته است.(بیات،137: 214)

خدمات علمی خاندان برامکه

برامکه از جمله خراسانیانی بودند که در تمدن پیشرفته ی ایرانی رشد کرده بودند آنان از فرهنگ و تمدن قدیم ایران برخوردار بودند و با حضور اسلام در خراسان به این آئین روی آوردند و مبدأ خدمات علمی ایی در تمدن اسلامی شدند.
نویسنده ی اخبار برامکه معتقد است :«خالد بن برمک سرسلسله ی خاندان برامکه جزء قاعدین و رؤسای لشکر ابومسلم و قحطبه که بر ضد خانواده ی بنی امیه قیام و اقدام کرده بود در غالب جنگ ها و پیکار ها حضور داشت و برای برانداختن بنی امیه جدی تمام مبذول داشته است(ابن غسان،1389: 26) در زمان سفاح به وزارت برگزیده شده(ابن طقطقی،1350: 211).
یحیی برمکی علاوه بر تدبیر امور سیاسی،نقش مهمی در عرصه ی علمی و فرهنگی داشت او سخت طرفدار نهضت علمی ترجمه بود به صورتی که به گفته ی ابن قفطی نخستین فردی بود که به فکر ترجمه ی کتاب المجسطی بطلمیوس افتاد.وی گروهی را بدین منظور مأمور ساخت ولیکن ترجمه آنان مورد پسند یحیی واقع نشد یحیی برای بار دوم ترجمه ی آن کتاب را بر عهده ی افرادی به نام ابوحسان و سلم،رئیس بیت الحکمه نهاد،اینان از عهده ی این کار به خوبی برآمده و ترجمه ایی ارائه دادند که مورد پسند یحیی قرار گرفت (ابن قفطی،1372: 137). خاندان برامکه علاوه بر ترجمه ی آثار یونانی به ترجمه ی آثار هندی و هند شناسی نیز اهمیت می دادند به طوری که با کمک برامکه سفیر هند در سال 154 ه.ق یا 156ه.ق به دربار منصور آمد که این برقراری ارتباط و انتقال ترجمه ی کتاب سند هند در زمینه ی علم نجوم را به همراه داشت (گوتاس،1381: 180).حتی آن ها وقتی بیمارستانی در بغداد تأسیس کردند پزشکی هندی به نام ابن دهن را به ریاست آن برگزیدند (ابن ندیم،1366: 466). نخستین بار در زمان یحیی و به اشاره ی وی،گیاهان داروئی هند به بغداد آوردنداین عمل وی بعدها از سوی پزشکان و دارو سازان مسلمان مورد تبعیت قرار گرفت(زیدان،1366،ج3: 240).
یحیی دارای چهار پسر بود که هریک صاحب فضایل و سجایای نیکویی بودند.فضل به جود و بخشش موصوف بوده جعفر صاحب کتابت و فصاحت و محمد دارای علو همت و موسی به شجاعت شهره بودند (خواندمیر،1325: 437-419). دو تن از پسران یحیی،یعنی جعفر و فضل اقدامات مهم فرهنگی زیادی انجام دادند به عنوان نمونه نخستین کارگاه کاغذ سازی در بغداد به دستور فضل بن یحیی برمکی که به سال 178 ه.ق والی خراسان بود ایجاد شد (هونکه،1362: 798). جعفر برمکی در آوردن پزشکان و مدرسان نسطوری جندی شاپور به دربار بغداد نقش مهمی ایفا نمود،جعفر بسیار کوشید علوم یونانی را مورد توجه ی خلیفه و مسلمانان قرار دهد(اولیری، 1374: 239-113). برمکیان علاوه بر حمایت از مترجمان و دانشمندان به ادبا و شاعران نیز اهمیت می دادند (حلبی،1365: 55). حتی گاهی آن ها به شعراء پاداش بسیاری می دادند به عنوان مثال یحیی بن ابان بن عبدالحمید لاحقی به دلیل منظوم ساختن ترجمه ی عربی کلیله و دمنه مبلغ ده هزار دینار بخش نمود(شهروزی،1365: 370).

خاندان سهل

اولین وزرای مأمون پسران سهل بودند نویسنده ی تاریخ فخری در وصف آن ها می گوید:«دولت شان بر پیشانی روزگار مانند نوری درخشان،بر تارک زمانه همچون گوهری تابناک بود. دولت پسران سهل نمونه ای از دولت برمکیان به شمار می آمد و خود آنان دست پرورده ی برامکه بودند(ابن طقطقی،1350: 306-305).
فضل بن سهل به گفته ی شبانکاره ایی از بقایای ملوک عجم مردی فاضل،حکیم، عالم به علم هندسه و نجوم بود (شبانکاره ای،1381: 366). فضل در خدمت یحیی برمکی متصدی دخل و خرج و پیشکاری بود(ابن طقطقی،1350: 306) و در کنار آموختن امور دیوانی و اداری در محضر یحیی،به کارهای علمی نیز اشتغال داشت و برای یحیی برمکی کتابی از فارسی به عربی ترجمه نمود(امین،1358،ج2: 245).
فضل بن سهل با تدبیر و کفایت خویش نقش مهمی در به خلافت رساندن مأمون ایفا نمود.مأمون نیز به پاس خدمات بی شائبه اش وی را به عنوان وزیر منصوب و به وی لقب ذوالریاستین اعطا نمود.وی اولین وزیر در اسلام بود که وزارت و امارت داشت (جهشیاری،1357: 305). ًفضل در علم نجوم مهارت و آگاهی داشت (ابن طقطقی،1350: 306) قاضی صاعد اندلسی درباره ی علاقه مندی فضل به علم بیان می نویسد: «ابومعشر جعفر بن محمد بن عمر بلخی به امر فضل کتاب هایی را در فن نجوم و فنون فلسفه ترجمه و تألیف کرد»(اندلسی، 1376: 225).
از دیگر خاندان سهل می توان به حسن بن فضل اشاره کرد. حسن بن سهل به کیمیا اشتغال داشت و در زمره ی مترجمان نیز به شمار می آمد.در برخی منابع ترجمه ی جاویدان خرد از پهلوی به عربی را به وی نسبت داده شده است.این کتاب از جالب ترین نمونه های بازمانده از اندرزنامه های حکمت آمیز دنیای مزدیسنان می باشد که آن را متضمن وصایا و اندرزهای هوشنگ پیشدادی پنداشته اند و گفته شده متن پهلوی آن،در زمان مأمون از بازمانده ی خزائن ساسانیان به دست آمده است(زرین کوب،1375: 470). از دیگر کتب ترجمه شده توسط حسن بن سهل می توان به کتاب سرالاسرار اشاره نمود معروف است این کتاب را ارسطو برای اسکندر نگاشته است (آراسته خو،1386: 309).

نتیجه

با ورود مسلمانان و تعالیم اسلام که به فراگیری علم توصیه می کرد،به ایالت خراسان زمینه برای رشد و اعتلای علمی خراسان فراهم شد و ما شاهد به منصه رسیدن علما و دانشمندانی در رشته های گوناگون علمی در خراسان هستیم که نه تنها باعث اعتلای فرهنگی خراسان شدند بلکه جامعه ی علمی جهان اسلام را نیز تحت تأثیر خود قرار دادند. در حقیقت سرزمین خراسان بعد از ورود اسلام به ویژه بعد از به خلافت رسیدن عباسیان سرزمینی بود که در عرصه علمی خوش درخشیدبه طوری که در سده های اولیه اسلامی از مهم ترین مراکز پرورش فکر و اندیشه در سرزمین های اسلامی شد.

پی نوشت ها :

1- کارشناسی ارشد رشته تاریخ و فرهنگ تمدن دانشگاه اصفهان
2- البته اکثر جلسات علمی ایی که مأمون با حضور امام رضا برگزار می کردند با هدف آن بود که بتوانند امام (ع) را در تنگناهای علمی قرار دهند ولی امام رضا(ع) همیشه در آن جلسات با توانایی های علمی خود بر حریفان غالب می شد.(شیخ صدوق،1372: 320-316)

منابع :
-ابن خلدون(1383).العبر(تاریخ ابن خلدون)،ترجمه ی عبدالحی آیتی،جلد دوم،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
-ابن خلدون،عبدالرحمن(1369).مقدمه ی ابن خلدون،ترجمه ی محمد پروین گنابادی،جلد 1و 2،تهران،انتشارات ترجمه ونشر کتابفچاپ، هفتم.
-ابن خلکان،ابی عباس شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر(1347).وفیات الاعیان، دکتور احسان عباس،مجلد اول،بیروت،دارالصادر.
ابن طقطقی،محمدبن علی(1350). تاریخ فخری،ترجمه محمد وحیدگلپایگانی،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
-ابن ندیم(1343).الفهرست،ترجمه ی محمد رضا تجدد،تهران،انتشارات ابن سینا.
-احمد،امین(بی تا).پرتو اسلام،ترجمه کتاب ضحی الاسلام،به قلم عباس خلیلی،انتشارات شرکت اقبال و شرکاء.
--آراسته خو،محمد(1386).وامداری غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و ایران،تهران،پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی.
-اولیری،دلیسی(1374). انتقال علوم یونانی به عالم اسلام،ترجمه ی احمد آرام،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،چاپ دوم.
-بیات،عزیزالله(1370).تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه،تهران،دانشگاه شهید بهشتی.
-بیرونی،ابوریحان(1337ق).فی تحقیق ماللهند فی العقل او مزدله،حیدرآباد دکن،مطبوعات دایرة المعارف عثمانیه.
-جهشیاری ابوعبدالله محمد بن عبدوس(1348).الوزراوالکتاب،ابوالفضل طباطبایی،مقدمه به قلم استد رهنما،تهران،چاپ تابان.
-حلبی،علی اصغر(1365).تاریخ تمدن اسلامی،تهران،اساطیر،چاپ اول
-خواندمیر،غیاث الدین(1335).دستورالوزراء،به تصحیح سعید نفیسی،تهران،نشراقبال،چاپ اول
-رحمانی ولوی،مهدی،منصور جغتایی(1383).تاریخ علمای بلخ،مشهد،بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس،چاپ اول.
-رنجبر،احمد(1363).خراسان بزرگ(بحثی پیرامون چند شهر از خراسان)تهران،امیرکبیر.
-زرین کوب عبدالحسین(1375).گذشته ی ادبی ایران،تهران،الهدی.
-زیدان،جرجی(1365و1336).تاریخ تمدن اسلامی،ترجمه علی جواهر کلام،بی جا،نشر امیر کبیر،چاپ دوم وچاپ سوم.
-سمعانی،الامام ابی سعدعبدالکریم محمد بن منصور التمیمی(ق1408).الانساب تعلیق عبدالله عمرالبارودی،جلد1،بیروت،لبنلن،دارالجنان.
-شبانکاره ایی،محمد بن علی(1381). مجمع الانساب،به تصحیح میرهاشم محدث،تهران،نشرامیرکبیر،چاپ اول.
-صفا،ذبیح الله( 1368). تاریخ ادبیات در ایران از آغاز تا عهد اسلامی تا دوره ی سلجوقی،جلد اول،تهران،انتشارات فردوس،چاپ نهم.
-غسان،ابوالقاسم(1389).تاریخ برامکه،ترجمه منسوب به محمد بن حسین بن عمر هروی،به اهتمام و مقدمه ی استا عبدالعظیم قریب،تهران،انتشارات اساطیر.
فرای،ریچارد(1363).عصر زرین فرهنگ ایران،ترجمه مسعود رجب نیا،تهران،سروش.
-فرشادی،مهدی(1365). تاریخ علم در ایران،جلد اول،تهران،امیرکبیر،چاپ اول.
-قربانی،ابوالقاسم(1365).زندگی نامه ی ریاضی دانان دوره ی اسلامی،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،چاپ اول.
قفطی،جمال الدین(1371).تاریخ الحکما،ترجمه بهمن دارایی،تهران،نشر دانشگاه تهران.-
-نجمی،محمدصادق(1372).سیری در صحیحین،جلد اول و دوم،قم.
-نرشخی،ابوبکرمحمد بن جعفر(1351).تاریخ بخارا،ترجمه ی ابونصر احمد بن نصر القباوی،تلخیص محمد بن زفر بن عمر،تصحیصح و تحشیه مدرس رضوی،تهران،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
نلینو،گرلو آلفونسو(1349).تاریخ نجوم اسلامی،مترجم احمدآرام،تهران،چاپ خانه بهمن.-
-هونکه،زیگرید(1362).فرهنگ اسلام در اروپا،ترجمه مرتضی رهبانی،بی جا،نشر فرهنگ اسلامی،چاپ دوم.
-واعظی بلخی،شیخ الاسلام ابوبکر بن عمربن محمد بن داوود(1350) تاریخ بخاراترجمه عبدالله بن محمد بن حسین حسینی بلخی،تصحیح و تحشیه عبدالحی حبیبی،تهران،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران -
-ولایتی،علی اکبر(1386). پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایرانجلد اول،تهران،مرکز اسناد و تاریخ دیپلوماسی.
-یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب(1371). تاریخ یعقوبی،ترجمه محمد ابراهیم آیتی،جلد اول و دوم،تهران،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ ششم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط