نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی
مترجم: خشایار دیهیمی
جوهر پیام عیسی، طلوع «ملکوت خداوند» یا «ملکوت آسمان» بود. تعالیم عیسی تا حدودی با آموزه های یهودی سازگار بود. عهد عتیق آکنده از کلام پیامبرانی است که وعده ی فرارسیدن عصر الاهی را می دادند و این عصر به شیوه های گوناگون تفسیر می شد. عبارت «ملکوت خداوند» در عهد عتیق نیامده است. امّا یهودیت دین انتظار است - انتظار آمدن مسیح، انتظار حاکمیت مستقیم خداوند در قلمرو بازسازی شده ی داوود، که حدود هزار سال پیش از عیسی می زیست، و انتظار حاکمیت خداوند بر قلمروی آسمانی. پیام عیسی را باید با توجّه به پس زمینه ی تعالیم پیامبرانه ی عهد عتیق تفسیر کرد. نویسندگان عهد جدید عیسی را در این پرتو می دیدند؛ به تحقیق رساندن پیشگوییهای عهد عتیق به دست عیسی یکی از مضامین اصلی در اناجیل است. چنین است که انجیل مرقس با کلمات زیر آغاز می شود:
ابتدای انجیل عیسی میسح پسر خدا.
چنانکه در اشعیا نبی مکتوب است:
«اینک رسول خود را پیش روی تو می فرستم،
تا راه تو را پیش تو مهیا سازد.
صدای نداکننده ای در بیابان
که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او راست نمایید.
چون موعظه ی عیسی پژواکی بی واسطه داشت، عیسی دقیقاً توضیح نمی داد که منظورش از «ملکوت آسمان» چیست. ما برخی از پیامدهای این ابهام را بعداً مورد بررسی قرار خواهیم داد. امّا تعالیم عیسی از یک جهت اساسی بسیار اصیل و بکر بود. در سنت یهودی امیدهای پر از انتظار معطوف آینده بود، حال آنکه عیسی فرا رسیدن ملکوت خداوند را هم اینک اعلام می کرد. عیسی می گفت ملکوت خداوند فرا رسیده است؛ و از طریق او پیشگوییهای کهن تحقق یافته اند (یا در حال تحقق یافتن هستند):
و به ناصره، جایی که پرورش یافته بود، رسید و به حسب دستور خود در روز سبت به کنیسه درآمده، برای تلاوت برخاست. آنگاه صحیفه ی اشعیا نبی را بدو دادند و چون کتاب را گشود، موضعی را یافت که مکتوب است «روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه کنم و تاکوبیدگان را آزاد سازم، و از سال پسندیده ی خداوند موعظه کنم.» پس کتاب را به هم پیچیده به خادم سپرد و بنشست و چشمان همه ی اهل کنیسه بر وی دوخته می بود. آنگاه بدیشان شروع به گفتن کرد که «امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد (LK. 4:16-21).
عیسی پایان چیزها را چنانکه می دانیم پیشگویی کرد. زمانِ مصیبت عظیمی خواهد بود پیش از آنکه «پسر انسان» با فرشتگانش بر جلال خداوند بیاید و افراد را بنا به سزاواریشان داوری کند (Mt. 24:27). تعالیم سیاسی عهد جدید بر این دو نکته استوار است: الف) عظیمت آنچه در کار آمدن است، و ب) این عظمت، اگر هم هنوز نیامده باشد، به زودی می آید. مصایب روزهای آخر در انجیل متی در قطعه ای طولانی آمده است که فقط بخشی از آن را در اینجا نقل می کنیم:
و چون به کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزد وی آمده، گفتند: «به ما بگو که این امور کی واقع می شود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست». عیسی در جواب ایشان گفت: «زنهار کسی شما را گمراه نکند! زانرو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد. و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید. زنهار مضطرب نشوید زیرا که وقوع این همه لازم است، لیکن انتها هنوز نیست. زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود و قحطی ها و وباها و زلزله ها در جای پدید آید. امّا همه ی اینها آغاز دردهای زه است.» (Mt. 24:3-8)
همه ی اینها پیش درآمد آمدن «پسر انسان» و داوری اوست. این واقعیت که همه ی این وقایع قریب الوقوع است به کرّات مورد تأکید قرار می گیرد:
هرآینه به شما می گویم تا این همه واقع نشود، این طایفه نخواهد گذشت. آسمان و زمین زایل خواهد شد، لکین سخنان من هرگز زایل نخواهد شد. (Mt. 24:34-5)
هرآینه به شما می گویم که بعضی در اینجا حاضرند که پسر انسان را نبینند که در ملکوت خود می آید، ذائقه ی موت را نخواهند چشید. (Mt.16:28)
...زیرا هرآینه به شما می گویم تا پسر انسان نیاید، از همه ی شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت. (Mt. 10:23)
پیامدهای اجتماعی و سیاسی فرارسیدن «ملکوت آسمان» از حد و حساب بیرون است. زندگی انسانی آنگونه که بود دیگر نخواهد بود. آن چیزهایی که مردمان بدانها اهمیت می دادند دیگر در برابر وقایع پیش رو رنگ می بازند. موقعیت تا حدودی شبیه همان غار افلاطون است. مردمان زندگیهایشان را وقف فعالیتهایی کرده بودند که واقعیت نداشتند. عیسی موضع خویش را بر یک نظریه ی متافیزیکی روشن شبیه نظریه ی صُوَر افلاطون بنا نمی کند. امّا برخلاف جهان گذران، که درآن دوام و بقایی نیست، «ملکوت آسمان» ابدی است. در قیاس با ملکوت، سایر چیزها اهمیتی ندارند. هیچ ارزشی بیرون از این ملکوت وجود ندارد؛ هر چیز دیگری را باید کنار گذاشت و فقط به دنبال این ملکوت رفت.
عیسی به روشنی نمی گوید چگونه باید به دنبال «ملکوت آسمان» رفت. آنچه روشن است این است که برای این کار باید از گناهان توبه کرد و دل را متحول کرد. علاوه بر این، خواستاران باید مقام و موقعیت عیسی را به جا بیاورند. بنابراین، در انجیل لوقا، وقتی که یکی از جانیان به صلیب کشیده شده مقام و موقعیت الاهی عیسی را به جای آورد، عیسی در پاسخ می گوید: «هر آینه به تو می گویم امروز با من در فردوس خواهی بود» (23:43). آنجا که عیسی به روشنی از رفتار کسانی سخن می گوید که به دنبال ملکوت او هستند، پیامش نیاز به پایبندی و تعهّد کامل است. برای رسیدن به زندگی ابدی، باید این زندگی را وانهاد. مردمان باید تمام توجهشان را معطوف «ملکوت آسمان» کنند:
و گنجها برای خود بر زمین نیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان می رساند و جایی که دزدان نقب می زنند و دزدی می نمایند. بلکه گنجها به جهت خود در آسمان بیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان نمی رساند و جایی که دزدان نقب نمی زنند و دزدی نمی کنند. زیرا هر جا گنج تو است، دل تو نیز در آنجا خواهد بود... بنابراین به شما می گویم از بهرجان خود اندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود چه بپوشید. آیا جان، از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آنها را می پروراند. آیا شما از آنها به مراتب بهتر نیستید؟... و برای لباس چرا می اندیشید؟ در سوسنهای چمن تأمل کنید، چگونه نموّ می کنند! نه محنت می کشند و نه می ریسند! لیکن به شما می گویم سلیمان هم با همه ی جلالخود چون یکی از آنها آراسته نشد... لیکن اوّل ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد. پس در اندیشه ی فردا نباشید، زیرا فردا اندیشه ی خود را خواهد کرد. بدی امروز برای امروز کافی است (Mt. 6:19-34).
اگر این سخنان را به معنای تحت الفظی شان بگیریم، تعالیم عیسی همه چیز را زیر و زبر می کند. با اعتقاد قطعی به قریب الوقوع بودن «ملکوت آسمان»، دیگر هیچ چیزی اهمیت ندارد. امور جهانی گذرا هستند؛ و جهان به پایانش می رسد. در دل جماعات، در درون خانواده ها، آنهایی که ایمان آورده اند باید آنهایی را که ایمان نیاورده اند پشت سر بگذارند. عیسی نیک آگاه است که پیامدهای پیام او برای روابط آشنای انسانی چیست:
گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامده ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را، زیرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادرشوهرش جدا سازم. و دشمنان شخص، اهل خانه ی او خواهند بود. و هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد و هر که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد. و هرکه صلیب خود را برنداشته، از عقب من نیاید، لایق من نباشد. هر که جان خود را دریابد، آن را هلاک سازد و هر که جان خود را به خاطر من هلاک کرد، آن را درخواهد یافت (Mt. 10:34-39).
وظیفه ی افراد در قبال مردگان نیز بر همین وجه است. یکی از شاگردان عیسی به او می گوید: «خداوندا اوّل مرا رخصت ده تا رفته، پدر خود را دفن کنم»، و عیسی به او می گوید: «مرا متابعت کن و بگذار که مردگان، مردگان خود را دفن کنند (Mt. 8: 21-22). پطرس خاطرنشان می کند که حواریون «همه چیز را واگذاشته بودند» تا از عیسی متابعت کنند (MK. 10: 28).
اقتضائات بی قید و شرط پیام عیسی با درگذشتن خود او درنگذشت. رابطه ی میان آخرالزمانِ در راه و بریدگی آن از بافت جهان را پولس رسول در رساله ی اوّل خود به قرنتیان به وضوح بازگو می کند:
امّا ای برادران، این را می گویم وقت تنگ است تا بعد از این آنانی که زن دارند مثل بی زن باشند و گریانان چون ناگریانان و خوشحالان مثل ناخوشحالان و خریداران چون غیر مالکان باشند و استعمال کنندگان این جهان مثل استعمال کنندگان نباشند، زیرا که صورت این جهان درگذر است (29-30 :7 .1Cor).
عالیترین گواه ارزش «ملکوت آسمان» شهیدان اولیه ی مسیحی هستند که مشتاقانه به سوی مرگ می رفتند . در برابر زندگی ابدی، آنان بهایی به زندگی فانی نمی دادند. تصمیم شهیدان، با علم بر واقعیت «ملکوت آسمان»، هرگر غیرمنطقی نبود. وانگهی، ایمان آنان را انتظارشان قوّت می بخشید. عصر تازه ای در حال طلوع بود؛ ملکوت آسمان در حال دمیدن بود.
تقریباً هفتاد سال پس از مرگ عیسی (در حدود سال 100)، ایگناتیوس، اسقف آنتیوخ، در رساله اش به افسوسیان، که یکی از نخستین اسناد بر جای مانده ی کلیساست، نکاتی حیاتی را بیان می کند:
پایان همه چیز نزدیک است. از اکنون به بعد، ما باید فروتنی پیشه کنیم، و در برابر صبر خداوند بر خود بلرزیم، مبادا که این صبر بدل به داوری ما شود. بیایید یا از خشم آتی او بگریزیم، یا رحمت کنونی اش را دربر بگیریم؛ این دو فرقی با هم ندارند، زیرا که در هر دو صورت ما در پناه عیسی مسیح در برابر زندگی حقیقی مان خواهیم بود. جز «او» هیچ چیز دیگر در چشم ما ارزشی ندارد، امّا در «او»، حتی این زنجیره هایی که بر پا دارم، چون گردن آویزی از مروارید های روحانی در بر من است... (1)
زنجیرهای که ایگناتیوس بدانها اشاره می کند زنجیرهایی بودند که رومیانی بر پای او بسته بودند که به اسارتش در آورده بودند. این رساله را ایگناتوس زمانی نوشته است که در انتظار شهادتش بود که مشتاقانه به سوی آن می رفت.
در 155 میلادی، یکی دیگر از آبای کلیسا، پولوکارپ، اسمورنایی، رو در روی مرگ ایستاد. در این زمان دیگر امید به قریب الوقوع بودن «ملکوت خداوند» رنگ باخته بود. امّا امید به رحمت ابدی به زندگی پس از مرگ فرافکنده شده بود. در میدان شهر، حاکم رومی به پولوکارپ حق انتخابی می دهد میان اظهار ندامت و زنده زنده سوزانده شدن در آتش، پولوکارپ چنین پاسخ می دهد:
آتشی که بدان تهدیدم می کنی دیرزمانی نخواهد سوخت؛ پس از زمانی آن آتش خاموش خواهد شد. امّا تو از شعله های داوری آینده و شکنجه ی ابدی در انتظار شما بی خدایان است بی خبری. پس چرا وقت را تلف می کنی. آنچه را که رأیت بر آن قرار گرفته است به انجام برسان.(2)
بنابر قول مارکیون، که از او اطلاع دیگری نداریم، و این وقایع را گزارش کرده است، برای این شهیدان:
شعله های آتش این شکنجه گران وحشی خنکای رحمت باری داشت، چون آنان همیشه گریزاز شعله های خاموش نشدنی ابدیت را پیش چشم داشتند، و چون به بالا می نگریستند در دور - نگاه درونی شان آن چیزهای خوبی را می دیدند که برای پایداری کنندگان ذخیره شده است. (3)
پاورقی ها
1. Epistle to Ephessians, 11; in M. Staniforth, ed. And trans., Early Christian Writings (Harmondsworth, 1968),p.79.
2. Martyrdom of Polycarp, 11; in Early Christian Writings, p.159.
3. Martydom of Polycarp. 2; in Early Christian Writings, p.156.
کلوسکو، جورج، (1390)، تاریخ فلسفه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: نشر نی، چاپ دوم