سیره نظامی پیامبر (ص) در حیطه اصول نخستین جنگی

سیره نظامی پیامبر (ص) در بخش‌های گوناگون می‌تواند مورد مطالعه قرار گیرد. در این پژوهش سیره نظامی پیامبر (ص) در حیطه اصول نخستین جنگی مورد دقت قرار گرفته است. اصل تأمین، اصل غافلگیری، اصل تحرک یا مانور،
يکشنبه، 20 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیره نظامی پیامبر (ص) در حیطه اصول نخستین جنگی
سیره نظامی پیامبر (ص) در حیطه اصول نخستین جنگی

 

نویسنده: احمدرضا داودی(1)




 

چکیده

سیره نظامی پیامبر (ص) در بخش‌های گوناگون می‌تواند مورد مطالعه قرار گیرد. در این پژوهش سیره نظامی پیامبر (ص) در حیطه اصول نخستین جنگی مورد دقت قرار گرفته است. اصل تأمین، اصل غافلگیری، اصل تحرک یا مانور، اصل تهاجم، اصل هدف، اصل انعطاف‌پذیری، اصل تمرکز قوا، اصل سادگی و اصل وحدت فرماندهی از اصول نخستین جنگ است که در دانش نظامی امروز مورد مداقه قرار گرفته است. سیره نظامی پیامبر (ص) نشان می دهد، حضرت در مشی نظامی خود اصول جنگ را رعایت نموده است.

کلید واژه ها:

پیامبر (ص)، سیره نظامی، اصول جنگ، فرماندهی

مقدمه

از آنجا که امروزه بررسی شیوه زندگی شخصیت‌های مهم و اثرگذار تبدیل به یک علم نسبتاً مستقل گردیده است، بررسی زندگانی پیامبران و پیشوایان اهمیتی بسیار بیشتر از گذشته یافته است. با بررسی علمی و دقیق می‌توان مدلی استاندارد و متقن به وجود آورد تا ره‌گشای ادامه مسیر تاریخ باشد. خصوصاً پیروان پیامبران و امامان اگر روش و شیوه تردید ناپذیری را بیابند با بذل جان و مال تبعیت می‌کنند.
زندگانی پیامبر اسلام (ص) ابعاد گوناگونی دارد که بعد نظامی یکی از مهم‌ترین آنهاست. البته ناگفته پیداست که سیره نظامی تقسیم‌های گوناگونی دارد؛ بدیهی است که دانش نظامی امروز بیش از پیش رشد نموده و ادعاهای تازه پیدا کرده است. رشد دانش نظامی این زمینه را فراهم کرده تا بتوان سیره نظامی پیامبر (ص) را از زوایای گوناگون نگریست. اصول نخستین جنگ یکی از همان زوایاست. اصول جنگی گرچه در مجموعه‌ای کوتاه جمع گردیده است؛ اما در حقیقت تجربه تاریخی بشر است که در طی سالیان زیاد جنگ و گریز کشف شده است. بسیارند کسانی که علاقه دارند مطالعه‌ای تطبیقی بین دانش نظامی امروز با سیره نظامی دیروز پیامبر (ص) را بررسی کنند. در این مقال این کار صورت پذیرفته است.
سیره نظامی حضرت با روش و متد علمی کم‌تر مورد دقت پژوهش‌گران قرار گرفته است؛ به همین جهت این دسته از مطالعات زمینه‌های بکرتری دارند. و از آن طرف چون نهالی جوان هستند باید مورد نقد قرار گیرند تا شکوفا و تنومند شوند.

اصول جنگ

اصـول جـنـگ، مـجـمـوعـه‌ای از مـلاحـظـات اسـاسـی جـنـگ است و طی قرن‌ها جمع‌آوری شده است. اصول جنگ، مجموعه‌ای از ملاحظات مجرّد است که از عصاره تجربیات به دست آمده‌اند و چنانچه در شـرایـط خـاصـّی بـا فراست به کار روند، در انتخاب راهکارهای مناسب، استراتژیست‌ها را یاری خواهند کرد.(2)
از تعریف جان کالینز معلوم می‌شود، اصول جنگ تدوین یافته به دست یک شخص یا گروه خاص نیست؛ بلکه تجربه تاریخی بشر در طول سالیان زیاد است. این اطلاعات قابل تغییر است و مانند هر موضوع علمی دیگر می‌تواند مورد بازاندیشی و در مسیر تکامل قرار گیرد. علت اینکه چرا با جزمیت و قاطعیت نمی‌توان درباره این موضوعات اظهار نظر کرد جهل بشر است. باربور در کتاب علم و دین عنوانی دارد به نام عدم قطعیت به عنوان زاده جهل بشر، در آنجا می‌نویسد: «بعضی از عدم قطعیت های ما ممکن است بازتاب معرفت نداشتن ما به سیستم هایی باشد که قوانین دقیق دارند. عدم قطعیت در باره وضع هوا چه بسا چیزی جز اقرار به جهل بشر در زمینه هواشناسی نیست. شخص نمی تواند به ضرس قاطع شیر یا خط آمدن سکه ای را از پیش بگوید؛ ولی شاید اگر به اندازه کافی درباره فشار پرتاب سکه و میزان مقاومت هوا و نظایر آن بداند بتواند پیش بینی کند. در این صورت عدم قطعیت کلاً ذهنی است و نمایانگر عدم تکافوی اطلاعات است.»(3)
گرچه دانش نظامی مانند سایر دانش‌های بشر در حال تغییر و تکامل است؛ با این وجود می‌توان آن را با وحی و سیره پیامبر اسلام (ص) مورد قیاس قرار داد. باربور بر این باور است که نمی‌توان وحی را از منظر تجربه معاصر بشر ننگریم.(4)
یکی از مهم‌ترین عناصر این پژوهش تطبیق سیره پیامبر (ص) با اصول تدوین یافته دانش نظامی امروز است. بخش بکر موضوع را در همین تطبیق باید جستجو کرد.

اصل تأمین

واژه تأمین از دیدگاه لغوی از أمن گرفته شده است به مـعـنـای در امن قرار دادن و حفظ کردن چیز یا شخصی است و ضد آن خیانت است. مأمن به جای امن گفته می‌شود. أمان نیز بخشیدن امنیت است.(5)
تأمین در اصطلاح به عنوان یکی از اصول جنگ، در بعد عملیاتی و تاکتیکی است و کـلیـّه اقـدامـاتـی اسـت کـه بـه طـور مـسـتـقـیـم و هـمـه جـانـبـه بـه مـنـظـور حـفـاظـت یـگـان در مـقـابل دیده شدن، لو رفتن، مداخله، جاسوسی، غافلگیر شدن، خرابکاری و اقدامات ایذایی یا مختل کننده دشمن انجام می گیرد.(6)
اصـل تـأمـیـن در بـیـن اصـول جـنـگ، جایگاه ویژه‌ای دارد، زیرا لازمه حتمی و جزء لاینفک اجرای مـوفـقـیـت آمـیـز سـایـر اصـول و درنـتـیـجـه مـوفـقـیـت در صـحـنـه نـبـرد، بـه کـارگـیـری اصـل تـأمـیـن اسـت و بـدون رعـایـت ایـن اصـل، سـایـر اصول جنگ، آسیب‌پذیر و بی‌حاصل خواهند بود؛ از ایـن رو، نـیـروهـای مـجـری ایـن اصـل در یـک یگان عملیاتی، باید آموزش دیده‌ترین، زبده‌تـریـن و کـارآزموده‌ترین نیروها باشند تا به خوبی بتوانند از ایفای این وظیفه حساس و مهم برآیند.(7)
گرچه اصل تأمین یک اصطلاح نظامی است و باید در ساختار علوم نظامی تعریف شود؛ اما دقت در معنا و محتوای آن نشان می‌دهد که یک اصل کاملاَ عقلانی می باشد. همه انسان‌ها می‌کوشند در برابر خطرات از خود مواظبت کنند و تا حد امکان اجازه ندهند صدمه‌ای به آنها وارد شود. در زمان جنگ نیز گرچه احتمال به خطر افتادن جان زیاد است و امکان مرگ شدت می‌گیرد با این وجود عقل حکم می‌کند خطرات را کاهش داد و میزان امنیت را بالا برد.
اسلام نسبت به جان و آبرو و مال مسلمانان نگاه ویژه‌ای دارد. خدا در سوره بقره وقتی جریان قوم بنی اسرائیل را نقل می کند، بیان می‌دارد که از آنها پیمان‌هایی گرفتیم که از مهم‌ترین آنها این بود که خون همدیگر را نریزند و همدیگر را از شهر بیرون نکنند؛ یعنی تصرف در مال همدیگر ننمایند. خدا می‌فرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ لَا تخُرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَارِکُمْ ثمُ‏ أَقْرَرْتمُ‏ْ وَ أَنتُمْ تَشهْدُونَ» «و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که: «خون همدیگر را مریزید، و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید» سپس [به این پیمان‏] اقرار کردید، و خود گواهید.» (8) این آیه به نیکی زاویه دید قرآن را نسبت به اهمیت جان و مال انسان‌ها نشان می‌دهد.

فلسفه تشریع نماز خوف

« وَ إِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طَائفَةٌ مِّنهُْم مَّعَکَ وَ لْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتهَُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَکُونُواْ مِن وَرَائکُمْ وَ لْتَأْتِ طَائفَةٌ أُخْرَى‏ لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتهَمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکمُ‏ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً وَ لَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کاَنَ بِکُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ کُنتُم مَّرْضىَ أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُواْ حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکَفِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا.» «و هر گاه در میان ایشان بودى و برایشان نماز برپا داشتى، پس باید گروهى از آنان با تو [به نماز] ایستند و باید جنگ‏افزارهاى خود را برگیرند و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند]، باید پشت سرِ شما قرار گیرند، و گروه دیگرى که نماز نکرده‏اند باید بیایند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتیاط را فرو نگذارند و جنگ‏افزارهاى خود را برگیرند. [زیرا] کافران آرزو مى‏کنند که شما از جنگ‏افزارها و ساز و برگِ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش بَرند. و اگر از باران در زحمتید، یا بیمارید، گناهى بر شما نیست که جنگ افزارهاى خود را بر زمین نهید، ولى مواظب خود باشید. بى گمان، خدا براى کافران عذاب خفّت‏آورى آماده کرده است.»(9)
یکی از مصادیق رعایت اصل تأمین در سیره پیامبر (ص) نماز خوف است. در تفسیر قمی آمده است که آیه نماز خوف وقتی نازل شد که رسول خدا (ص) به سوی حدیبیه حرکت کرد، تا به مکه برود، و چون خبر به قریش رسید، خالد بن‌ولید را با دویست سوار به استقبال رسول خدا فرستادند، و او همه جا بر سر کوه‌ها می‌رفت و خود را به لشکر اسلام و رسول خدا (ص) نشان می‌داد. تا آنکه در یکی از قسمت‌های راه هنگام ظهر رسید، و بلال اذان گفت، و رسول خدا (ص) با لشکرش نماز خواند. خالد بن ولید به همراهان خود گفت: چه خوب است که هم اکنون که لشکریان اسلام مشغول نمازند، بر آنان بتازیم. چون اگر این فرصت را از دست ندهیم به هدف خود می‌رسیم؛ زیرا من می‌دانم که مسلمانان نماز را نمی‌شکنند، بنا بر این ساعتی دیگر که هنگام نماز دیگرشان است، فرا می‌رسد و آن نمازی است که آن را نور چشم می‌دانند، و بیشتر آن را دوست دارند. همین که داخل نماز شدند، بر آنان حمله می‌کنیم. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد، و دستور نماز خوف را آورد. پیامبر (ص) نیز مسلمانان را به دو گروه تقسیم کرد. گروهی با سلاح در حالت آماده باش قرار گرفتند و گروه دیگر نماز را با پیامبر خواندند و سپس جای خود را با گروه نخست عوض کردند.(10)

کندن خندق

یکی دیگر از مصادیق اصل تأمین در جنگ‌های پیامبر کندن خندق است. این جنگ در شوال سال پنجم هجرت واقع شده است. گروهی از یهود چون سلام بن‌ابی‌الحقیق و کنانه بن‌ابی‌الحقیق و سلام بن‌مشکم و حیی بن‌اخطب از بنی‌النضیر و هوذه بن قیس و ابو عمار الوائلی، که پس از رانده شدن از مدینه به خیبر رفته بودند روانه مکه شدند، و احزاب و دسته‌هایی را علیه رسول خدا برانگیختند و نیز مردم را ترغیب کردند تا با مال یاری‌شان دهند. اهل مکه نیز اجابت کردند. سپس نزد قبایل غطفان رفتند و آنان به سرداری عیینة بن حصن، عازم نبرد شدند و قریش نیز به سرداری ابو سفیان با ده هزار سپاهی از پیروان خود بیرون آمدند. چون رسول خدا این اخبار را شنید، فرمان داد تا بر گرد مدینه خندق کنند. پیامبر خود مسلمانان را در کندن خندق یاری می‌کرد. می‌گویند سلمان فارسی طراح کندن خندق بود. احزاب وقتی به مدینه رسیدند ناچار شدند در بیرون مدینه در کنار احد فرود آیند. پیامبر با سه‌هزار تن از مسلمانان و به قولی تنها با نهصد تن بیرون شد. و خود بدون شک در این غزوه پیاده بود. و ابن ام مکتوم را به جای خود بر مدینه گماشت. سپاه اسلام در سلع مکان گرفت و خندق میان آنان و دشمن فاصله بود. پیامبر فرمود تا زنان و کودکان در دژها جای گیرند.
محاصره مسلمانان قریب به یک ماه به درازا کشید و هیچ جنگی در نگرفت. رسول خدا (ص) به عیینه بن حصن و حارث بن عوف پیشنهاد کرد که باز گردند و ثلث محصول مدینه از آنان باشد. و در این باب با سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت کرد. آنان ابا کردند و گفتند: ای رسول خدا (ص) اگر این چیزی است که خدا تو را به آن فرمان داده است، از قبول آن چاره نیست. یا چیزی است که خود می‌پسندی که باز می‌پذیریم. اما آیا می‌خواهی به ما خدمتی کنی؟ پیامبر گفت: می‌خواهم به شما خدمتی کنم؛ زیرا می‌بینم همه عرب علیه شما متحد و همدست شده‌اند. سعد بن‌معاذ گفت: آن روز که ما مشرک و بت‌پرست بودیم آنان در مال ما طمعی نداشتند جز به خرید و فروخت. اکنون که مسلمان شده‌ایم و به وجود تو عزت یافته‌ایم، چگونه اموال خود به ایشان دهیم؟ به خدا سوگند جز شمشیر از ما ثمره‌ای نخواهند دید. رسول خدا خشنود شد و نبرد آغاز شد. سوارانی از قریش بر لب خندق آمدند. عکرمه بن‌ابی جهل و عمرو بن‌عبدود از بنی عامر بن و ضرار بن الخطاب از بنی محارب در آن میان بودند. چون خندق را دیدند، گفتند: این کیدی است که عرب از آن آگاه نبوده است. سپس تاخت آوردند و از جایی که خندق تنگتر بود میان خندق و سلع این سو پریدند و مبارز طلبیدند. چون علی بن ابی طالب عمرو بن عبدود را کشت باقی از همان راه که آمده بودند، باز گشتند. پس خداوند بر قریش و غطفان بادی سخت فرستاد، چنانکه دیگ‌ها و ظرف‌هایشان را سرنگون ساخت و بناها و خیمه‌هایشان را از جای برکند. پیامبر حذیفة بن الیمان را به جاسوسی فرستاد، او خبر آورد که قریش و غطفان کوچ کرده‌اند و احزاب به مدینه بازگشته‌اند.(11)
دقت حضرت در حصول امنیت برای لشکر اسلام نشان از رعایت اصل تأمین توسط وی دارد.

اصل غافلگیری

غافلگیر در لغت به معنای ناگهانی و بی خبر می‌باشد. غافلگیر شدن یعنی به‌طور ناگهانی و غیرمنتظره در موقعیت پیش‌بینی‌نشده قرار گرفتن. و غافلگیر کردن کسی یعنی به‌طور ناگهانی و بی‌خبر سر وقت او رفتن یا او را در یک موقعیت پیش‌بینی نشده قرار دادن.(12) و در اصطلاح نظامی عبارت است از وارد ساختن ضربت به دشمن در زمان، مکان و حالتی که انتظار وآمادگی پذیرش و واکنش لازم علیه آن را نداشته باشد.(13)
اگـر چـه غـافلگیری تنها یکی از شیوه‌های اجرای تاکتیک‌های نظامی است، امّا اهمیتش آن را تا سـطـح اصلی از اصول جنگ ارتقاء داده است. غافلگیری را «راه میان بر» پیروزی نامیده‌اند، زیـرا نـقـش مـسـتـقـیـم و بـسـیـار اثـرگـذاری در موفقیت هر یگانی دارد. در غافلگیری اهدافی مانند: برهم زدن تعادل روحی دشمن، ایجاد ناهماهنگی و آشفتگی سازمانی، بازداشتن دشمن از واکنش مناسب، جبران کمبود نیرو و امکانات و به دست گرفتن ابتکار عمل دنبال می‌شود.(14)
اصل غافلگیری در نتیجه جنگ اثر مستقیم دارد. به هر میزان که دشمن ابتکار عمل را از دست بدهد سرنوشت جنگ به نفع طرف مهاجم تغییر خواهد کرد. مطالعه جنگ‌های پیامبر در صدر اسلام به شایستگی نشان می دهد که پیامبر از این اصل به خوبی بهره می‌برده است.

فتح مکه

یکی از مهم‌ترین جاهایی که در سیره نظامی رسول خدا (ص) تاریخ شاهد رعایت اصل غافلگیری توسط پیامبر بوده است، فتح مکه است. فتح مکه و پاکسازی سرزمین وحی از مشرکین و خانه خدا از بت‌ها با کمترین تلفات نظامی صورت پذیرفت. اینکه پیامبر در برابر شر مشرکان و قبیله قریش چگونه توانست با تلفاتی محدود به چنین فتح بزرگی دست یابد، موضوع پراهمیتی است. برای واکاوی این واقعه لازم است که فرازهای مهم آن را مورد بررسی قرار دهیم.
سال ششم هجری پیامبر (ص) با قریش پیمانی بست که به صلح حدیبیه معروف است.(15) یکی از مفاد این پیمان این بود که اگر همپیمانان دو طرف با همدیگر درگیر شدند نباید قریش یا رسول خدا (ص) به همپیمان خود کمک برساند؛ چون معنای این کار این است که خود آنان با یکدیگر سر جنگ دارند. قریش این بند از پیمان را زیر پا نهاد و عقل قریش که ابوسفیان بود دانست که پیامبر از این مسأله به سادگی نخواهد گذشت. این رو برای تجدید پیمان به مدینه آمد و خواست عذر بیاورد و پیمانی شکنی را انکار کند و پیمان را تجدید نماید. تلاش‌های او برای این کار نتیجه نداشت.(16)
پیامبر (ص) حرکت خود را آغاز می کند و به مردم دستور حرکت می‌دهد بدون اینکه کسی از مقصد وی خبر داشته باشد. در ظاهر چند هدف برای این سفر قابل تصور بود: سفر به شام، طائف، هوازن و مکه.(17) در این بین حاطب بن ابی‌بلتعه نامه‌ای برای قریش نوشت و آنها را از آمدن پیامبر با خبر کرد. این نامه قبل از آنکه به مکه برده شود، کشف شد و این توطئه به ثمر ننشست. پیامبر حاطب را سرزنش کرد و در خصوص این کار آیه نازل شد.(18)
ابن هشام می‌نویسد: پیامبر تا منطقه مرّالظهران در چند ده کیلومتری مکه پیش رفت در حالی که هنوز بر کسی روشن نبود مقصد اصلی وی کجاست.(19) پیامبر برای غافلگیر کردن مردم مکه به نیکی می‌داند که مقصد وی نباید فاش شود. این دقت به حدی است که نیروهای سپاه خود نیز از مقصد واقعاً بی اطلاع هستند. در کتاب المغازی آمده است که سپاه اسلام به منطقه مرّالظهران رسیده بودند و از مقصد خبر نداشتند و فقط می‌توانستند احتمال دهند که قریش، هوازن یا ثقیف باشد. این وضعیت در حالی بود که بسیار علاقه‌مند بودند بدانند. کعب بن مالک اشعاری را می‌خواند و از خیمه‌ها و سقف‌های ثقیف سخن می‌گوید تا کلامی از پیامبر (ص) بشنود؛ اما پیامبر فقط لبخند می‌زند، و چیزی نمی‌گوید. مردم باز هم از مقصد بی‌خبر می‌مانند.(20)
رسول خدا (ص) در ذی‌طوی توقف کرد و سپس سپاه خویش را تقسیم کرد و هر کدام را از ناحیه‌ای به درون مکه فرستاد. ورود سپاه به مکه با هیچ‌گونه مقاومتی همراه نبود، فقط از ناحیه‌ای که فرماندهی آن را خالد بن ولید عهده‌دار بود با مقاومت رو به رو شد. حاصل درگیری مسلمانان با مشرکان بیست و چهار کشته از قریش و چهار تن از هذیل بود.(21)
رمز اینکه پیامبر (ص) موفق به چنین فتح بزرگی می‌شود، بدون اینکه تلفات چشم‌گیری داشته باشد، رعایت اصل غافلگیری است. پیامبر (ص) در دو حیطه قریش را غافلگیر کرد. نخست اجازه نداد قریش از مقصد نهایی او با خبر شد و در مرحله دوم با تقسیم سپاه و ورود آنان از راه‌های گوناگون، قریش را در عمل انجام شده‌ای قرار داد و این اجازه را به آنان نداد که توان‌شان را در یک مکان متمرکز بکنند تا با یک سپاه بجنگند. آنان با مشاهده ورود سپاه از راه‌های گوناگون در موضع انفعالی قرار گرفتند و تسلیم پیامبر شدند.

اصل تحرک (مانور)

مانور عبارت است از حرکت و جابه‌جایی حساب شده افراد و ادوات جنگی در زمان و مکان معیّن، به منظور قرار گرفتن در وضعیتی برتر نسبت به وضعیت دشمن. جـوهـر و هـسته مرکزی مانور را تحرک تشکیل می دهد، همان چیزی که موفقیت در جنگ به طور قابل ملاحظه‌ای به آن بستگی دارد، یعنی حرکت فیزیکی نیروها و ادوات جنگی. مـراد از مـانـور بـه عـنـوان یـکی از اصول جنگ، مانور تاکتیکی و عملیاتی است. از مانور گاهی به نام اصل تحرّک نیز یاد شده است.(22)
به کارگیری مانور موجب کاهش قابل ملاحظه‌ای از تلفات و تسریع پیروزی است. استفاده از ایـن اصـل بـرای یـگـان‌هـایـی کـه بـا اسـتـعـداد کـمـتـر نـسـبـت بـه دشـمـن در حـال رزم هـسـتـند، امری حیاتی است و تاریخ نظامی پر است از شواهدی که یک ارتش با نیروی برابر و حتی کمتر، به علّت استفاده از این اصل بر دشمن فائق آمده است.(23)
مانور در اصطلاح نظامی دارای دو کاربرد متفاوت است. در یک اصطلاح به معنای « تمرین عملیات جنگی به منظور آماده سازی نیروهای نظامی است و در یک اصطلاح به معنای عملیات نظامی ای که حساب شده و زیرکانه باشد و بتواند در وضع جبهه تغییری دهد.»(24) آنچه در این پژوهش مورد دقت قرار گرفته اصطلاح مانور در کاربرد دوم است.
احمد نخجوان درباره اهمیت مانور می‌نویسد: « در عملّیات جنگی، بایستی حتّی الامکان به عدّه-های زیر پرچم اکتفا نمائیم و کمی عدّه ها را با گماشتن عدّه های نامناسب به انجام خدماتی که از عهده آنها خارج باشد ترجیح دهیم؛ باید به قدری متهوّر و جسور باشیم که بی باکانه ابتکار عملیات را در دست گیریم؛ و حتّی با واحدهای کمتری هم به تأثیرات تاکتیک و قالبیّت مانوری مؤثری توسل جوئیم؛ باید مطمئن باشیم که تأثیر تاکتیک و قابلیت مانوری بر برتری شماره تفوق مسلمی دارد و مخصوصاً با توده-های کنونی، پیروزی در نقطه های حساس و قطعی، از نظر تحصیل موفقیّت نهایی، بیش از هر موقع دیگری کسب اهمیت نموده است.»(25)

برانگیختن مؤمنان برای جنگ

«یَأَیهُّا النَّبىِ‏ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلىَ الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَبرِونَ یَغْلِبُواْ مِاْئَتَینْ‏ وَ إِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ».«اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز. اگر از [میان‏] شما بیست تن، شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى‏شوند، و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى‏گردند، چرا که آنان قومى‏اند که نمى‏فهمند. »(26)
در این آیه خدا پیامبر (ص) را مورد خطاب مستقیم خود قرار می‌دهد و به او امر می‌کند تا مؤمنان را برای جهاد برانگیزد. برانگیختن برای جنگ با مفهوم اصل تحرک، هماهنگ است. اگر سخنانی که همراه با وعده‌ها و وعیدها بود از پیامبر شنیده نمی‌شد، تعداد جهادگران بسیار ناچیز می‌گشت. و تحرک و مانوری در کار نبود. صاحب تفسیر الفرقان در تفسیر این آیه می نویسد: این یک تکنیک نظامی است.(27)

نهی از فرار از جنگ

در قرآن دستورالعملی وجود دارد که مربوط به زمان جهاد است. اهل ایمان از اینکه پشت به دشمن کنند مورد نهی قرار گرفته‌اند. در این آیه می‌خوانیم: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار». «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هر گاه [در میدان نبرد] به کافران برخورد کردید که [به سوى شما] روى مى‏آورند، به آنان پشت مکنید.»(28)
ترس از جان در زمان جنگ وجود دارد، خصوصاً اگر انسان در نقش یک رزمنده باشد. رزمنده وقتی در میدان نبرد قرار گرفت، ضعف‌ها و قوت‌های نیروهای خودی و نیروهای دشمن را مستقیماً می‌بیند، در اینجا ممکن است با خود بیندیشد، مقاومت فایده‌ای ندارد و بهترین راه حفظ جان از خطرات است. در چنین موقعیتی رزمنده به فرمان فرمانده بی‌توجه می‌شود و محاسبات خود را ملاک عمل قرار می‌دهد. وی به جای اینکه تحرک خویش را بیشتر کند از تحرکش می‌کاهد تا فرار کند. از آنجا که جنگ یک فعالیت گروهی محسوب می‌شود، فرد با خالی کردن جای خود نقش و کارکرد خود را از دست می دهد و نقطه ضعفی در سپاه به وجود می‌آورد و از طرف دیگر روحیه سایر رزمندگان را تضعیف می‌کند. این وضعیت بسیار خطرناک است؛ چون نتیجه جنگ را تغییر می‌دهد.
علامه طباطبایی برای تفسیر این آیه به شرح برخی از واژه‌های آن همت گمارده است. این دقت برای تبیین دقیق موضع قرآن لازم است.
لقاء مصدر لقی، یلقی ثلاثی مجرد و لاقی، یلاقی ثلاثی مزید است، لقاء به معنای روبرو شدن و برخوردن دو چیز با یکدیگر است، و گاهی هم با این کلمه تعبیر می‌شود از برخورد یکی با دیگری و گفته می‌شود فلانی را ملاقات کرد و یا ملاقات می‌کند. لقاء به معنای اجتماع بر وجه مقاربت و نزدیکی است، چون اجتماع گاهی به غیر این وجه هم می‌شود، و آن اجتماع را لقاء نمی‌گویند.
زحف به معنای نزدیک شدن به آرامی و آهسته آهسته است، و تزاحف به معنای نزدیک شدن دو چیز است به یکدیگر، مثلا وقتی گفته می‌شود: زحف، یزحف، زحفا و یا گفته می‌شود: ازحفت للقوم معنایش این است که من برای اینکه با مردم بجنگم به ایشان نزدیک شده و در برابرشان استوار ایستادم. زحف عبارت است از جماعتی که با هم یک دفعه به دشمن خود نزدیک شوند، و جمع آن زحوف است.
تولیت ادبار دشمنان به معنای این است که دشمنان را در پشت سر خود قرار دهند، و معنای آیه این است که پشت به دشمن و رو به جهت هزیمت مکنید. خطاب در این آیه خطابی است عمومی و مختص به یک وقت و یک جنگ نیست، پس اینکه بعضی از مفسرین آن را مختص به جنگ بدر و حرمت فرار از آن جنگ گرفته‌اند صحیح نیست.(29)
دقت در معنای واژه‌هایی که شرحش گذشت، به خوبی نشان می‌دهد نهی قرآن برای زمان جنگ است، آنگاه که نیروهای دشمن و نیروهای خودی در برابر هم قرار گرفته‌اند و جنگ درگرفته است.
این آیه یکی از مصادیق اصل تحرک می‌باشد. آنگاه که خدا مؤمنان را از اینکه موضع انفعالی بگیرند و فرار کنند، نهی کند، در حقیقت این پیام را به آنها می‌دهد که بایستند و مقاومت کنند و از مرگ نهراسند تا پیروز شوند.

فلسفه برخی از سریه‌ها و غزوه‌ها

جنگ‌های رسول خدا (ص)، تنها در نه مورد به پیکار انجامید و شرکت‌کنندگان در برخی از آنها، تعداد کمی بودند؛ چنان‌که مجموع تلفات انسانی در جنگ‌ها بسیار ناچیز و کمتر از هزار نفر بود. تمامی این آمارها، گواه آن است که تعداد بسیاری از سریه‌ها و غزوه‌ها، در حقیقت هیئت‌های سیاسی و فرستادگان دولت مدینه بوده‌اند و هدف آنان پیکار و جنگ نبوده، بلکه گفتگو و بستن قرارداد میان دو طرف و گاه مانور و نمایش قدرت بوده است.(30)

دستور به صبر

«الْانَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُواْ مِاْئَتَینْ‌ِ وَ إِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُواْ أَلْفَینْ‌ِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّبرِینَ». «اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفى هست. پس اگر از [میان‏] شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه کنند، و خدا با شکیبایان است.»(31)
اصطلاحات علوم نظامی در عصر کنونی برخواسته از دانش و تجربیات بشر امروز است. بدیهی است که این مفاهیم جدید در عصر کنونی تولد یافته است. ریشه‌یابی این قبیل مفاهیم در قرآن و سنت کار جدی را می‌طلبد؛ چون ممکن است مفاهیم امروزی اساساً آن زمان وجود نداشته باشد و یا از نظر محتوا تا حدودی نزدیک به هم باشد ولی نقاط اتحاد و افتراق فراوانی داشته باشد. با در نظر گرفتن این موضوع می‌توان مفهوم صبر در جنگ را با اصل تحرک نزدیک دانست.
گرچه صبر دارای مفهوم روشنی است؛ اما متناسب با کاربرد آن معنایش جهت‌های خاصی به خود می گیرد. صبر در زندگی با صبر در محیط اجتماع متفاوت است. صبر در برابر مشکلات خانوادگی یک روش و مبنا دارد که صبر در برابر معضلات اجتماعی آن معنا را ندارد. صبر در جنگ به معنای ایستادگی در برابر دشمن است. در میدان جنگ انسان یا باید بایستد و مقاومت کند یا فرار نماید و صحنه را خالی کند. اگر قرار باشد بماند و ایستادگی کند، نمی تواند در گوشه‌ای بایستد و نظاره‌گر باشد بلکه باید از خود تحرک نشان دهد. به این دلیل است که احتمال دارد صبر با معنای اصل تحرک همراه باشد.

اصل تهاجم

تـهـاجـم یـا آفند در لغت به معنی به ناگاه درآمدن به چیزی، حمله کردن وروی آوردن برای غـلبـه بـر دشـمـن و در اصـطلاح عبارت است از به کارگیری قدرت دفاعی در قـالب حـمـله بـه مـنـظـور انـهـدام دشـمـن در هـر وضـعـیـتـی.(32)
لازم به ذکر است که در مباحث نظامی از ایـن اصـل بـا عـنـاویـن اصـل تـعـرض، صل ابتکار عمل، اصل آفند و اصل تهاجم سخن به میان آمده است.(33)
بدیهی است که نیروهای نظامی در جنگ یا متهاجم هستند یا مدافع. هر کدام از این دو جایگاه شرایط ویژه خود را می‌طلبد. نیروهایی که در موضع تهاجم قرار دارند در مقایسه با کسانی که در موضع تدافع هستند، مزایایی دارند. این امر موجب شده تهاجم به عنوان یک اصل شناخته شود.
یکی از مزایایی که برای نیروهای متهاجم وجود دارد، ابتکار عمل است. ابتکار عمل معمولاً به دست کسی است که توان بیشتری داشته باشد. نیروهای متهاجم به هیچ عنوان منفعل نیستند که ناچار باشند متناسب با وضعیت‌شان حرکتی را گزینش کنند، آنها از پریشانی دشمن بهره می‌گیرند و هر تکنیکی را که مایل باشند به کار می‌برند.

پیکار بنی‌قینقاع

یهود بنی‌قینقاع پس از جنگ بدر به دشمنی و ستیزه‌جویی با پیامبر خدا (ص) برخواستند. وقتی آن حضرت ایشان را موعظه کرد، در پاسخ، خود را مرد جنگ دانستند و گفتند رسول خدا (ص) از پیروزی بر قریش در بدر مغرور شده است و به مخالفت با حضرت ادامه دادند. روابط میان پیامبر و بنی‌قینقاع ملتهب بود که در بازار بنی‌قینقاع به زنی مسلمان تعرض شد و در پی آن مردی مسلمان و مردی از یهود کشته شدند و جبهه‌بندی میان ایشان آغاز گردید و رسول خدا (ص) ایشان را محاصره کرد. یهودیان سرانجام تسلیم شدند، ولی با وساطت و اصرار عبدالله بن ابی بن‌سَلول که هم‌پیمان یهود بنی‌قینقاع بود، رسول خدا (ص) تنها اموال و سلاحشان را مصادره و خودشان را از مدینه اخراج کرد. وقوع این جنگ پس از غزوه سَویق، این احتمال را قوت می‌بخشد که قبیله بنی‌قینقاع با ابوسفیان در یورش و آسیب رساندن به مدینه همکاری داشته‌اند.(34)
گرچه در این نبرد یهودیان در قلعه خود پناه گرفتند تا آسیب نبینند و از درون قلعه با انداختن تیر مبارزه کنند؛ اما با تهاجم پیامبر (ص) در موضع انفعالی قرار گرفتند و با تمام ادعایی که در مورد داشتن دانش نظامی داشتند، توانستند فقط جان خود را سالم بیرون ببرند و اموال و اسلحه‌هایشان را باقی بگذارند.

اصل هدف

اصـل هـدف، از مـهـم‌تـریـن اصـول جـنـگ اسـت؛ زیـرا نـقـش هـدایـتـگـری و حـیـاتـی نـسبت به سایر اصـول دارد، بـه نـحـوی کـه بـدون ایـن اصـل، اصـول دیـگـر قابل تحلیل و تفسیر عملی نیست. مـنـظـور از ایـن اصل، نگهداری و حفظ مقصد یا هدف اصلی است. در هر عملیات نظامی که برای یـک هـدف مـعـین انجام می شود، باید کلیه کارهای فرعی دیگر هم متوجّه این هدف و مقصد باشد. بـه عبارت دیگر، اصل هدف به ما توصیه می‌کند که برای هر گونه عملیات و هر عنصری از قـوا، بـایـد یـک هـدف مـنـاسـب انـتـخـاب شـود و تـمـام تـلاش‌هـا در راه وصول به این هدف سوق داده شوند. فرماندهان نباید به منظور اجرای عملیاتی که به نظر آنـهـا مـنـاسـب می‌آید از هدف اصلی خود منحرف شوند. در حقیقت نباید مقصد اصلی فدای بعضی موفقیت‌های جزئی محلی گردد.(35)
هـر تـلاش و فـعـالیـتـی بـدون تـعـیـیـن هـدف و مـقـصـود، مثل تیرانداختن در تاریکی است. تعیین هدف در امور نظامی و عملیات جنگی از اهمیت بسیار زیادی بـرخـوردار است و بدون تعیین و تشخیص هدف، نه تنها نمی‌توان نتیجه مطلوبی را به دست آورد، بلکه ممکن است صدمات و خسارت‌های جبران ناپذیری وارد شود. به همین جهت، مسؤلان و فرماندهان جنگ در هر مرحله از تلاش‌های نظامی و فعالیت‌های جنگی خود سعی می‌کنند هدفی را مـشـخـص کـرده، راه‌های دستیابی به آن و موانع موجود را مورد ارزیابی قرار داده نسبت به آن شناخت کاملی پیدا کنند. در این صورت است که با کمک عوامل دیگر، رسیدن به هدف، امکان پذیر می شود. در حالی که اگـر عـوامـل دیـگـر آماده باشد؛ ولی هدف مشخص نگردد یا مبهم بوده و شناسایی نشود، به دست آوردن پیروزی ممکن نخواهد بود.(36)

رفع فتنه

بدیهی است که جنگ بدون هدف نمی‌تواند باشد؛ چون جنگ یکی از موضوعات جدی بشر است. در جنگ باید یک هدف اساسی و کلی داشت و آن را دنبال کرد و اهداف جزئی‌تر در راستای تعقیب آن هدف کلی باشد.
خدا در قرآن برای جهاد هدف تعیین کرده است. از دیدگاه الهی رفع فتنه هدف از جنگ است. « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمینَ». «با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‏اى نباشد، و دین، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.»(37)
مفسران درباره مراد از «فتنه» با همدیگر اختلاف نظر دارند. در این زمینه سه دیدگاه وجود دارد. تفسیر نمونه کوشیده علاوه بر نقل این اقوال این سه دیدگاه را با هم جمع کند. «در ظاهر، سه هدف برای جهاد در این آیه ذکر شده، از میان بردن فتنه‌ها، و محو شرک و بت پرستی، و جلوگیری از ظلم و ستم. این احتمال وجود دارد که منظور از فتنه همان شرک بوده باشد، بنا بر این هدف اول و دوم در هم ادغام می‌شود، و نیز این احتمال وجود دارد که منظور از ظلم در اینجا نیز همان شرک باشد چنان که در آیه 13 سوره لقمان می‌خوانیم: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‏» «شرک ظلم بزرگى است.» به این ترتیب، هر سه هدف، به یک هدف باز می‌گردد، و آن مبارزه با شرک و بت پرستی که سرچشمه انواع فتنه‌ها و مظالم و ستمهاست.
بعضی نیز ظلم را در این آیه به معنی آغازگر جنگ بودن دانسته‌اند، و یا آغازگر جنگ بودن، در حرم امن خدا؛ ولی احتمال اول که آیه سه هدف جداگانه را برای جنگ تعقیب کند قوی‌تر به نظر می‌رسد، درست است که شرک یکی از مصادیق فتنه است ولی" فتنه" مفهومی گسترده‌تر از شرک دارد، و درست است که شرک یکی از مصادیق ظلم است، ولی" ظلم" مفهوم وسیع‌تری دارد، و اگر گاهی تفسیر به شرک شده بیان یک مصداق است.»(38)
«به این ترتیب جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروایى در زمین و کشورگشایى، و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیه بازارهاى فروش یا تملک منابع حیاتى کشورهاى دیگر، یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است. هدف یکى از سه چیز است: خاموش کردن آتش فتنه‏ها و آشوبها که سلب آزادى و امنیت از مردم مى‏کند و همچنین محو آثار شرک و بت پرستى، و نیز مقابله با متجاوزان و ظالمان و دفاع در برابر آنان است.»(39)

هدف در جنگ بدر

گفتگوهایی که بین لشگریان و پیامبر (ص) در جنگ بدر رخ داده است نشان از این حقیقت دارد که پیامبر هدف از جنگ را به خوبی می‌دانسته است. مختصری از گفت و شنودها در وادی ذفار به این شرح است.
پیامبر (ص) وقتی به وادی ذفار رسید از مرکب خویش فرود آمد. در آنجا بود که خبر حرکت قریش برای دفاع از کاروان به اطلاع آن حضرت رسید. پیامبر از مسلمانان نظر خواست. برخی پاسخ دادند تا اینکه مقدادبن عمرو بپا خواست و گفت: ای رسول خدا شما به هر کار که مأمورید همان را انجام دهید و همه ما همراه تو خواهیم بود و به خدا قسم آن چنان که بنی اسرائیل به موسی گفتند: تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید و ما همین جا نشسته‌ایم، نخواهیم گفت؛ بلکه می‌گوئیم تو و پروردگارت به جنگ بروید و همه ما با شما در جنگ شرکت می‌کنیم. سوگند به آن که تو را به حق برانگیخته است؛ اگر ما را به برک الغماد هم ببری ما همراه تو در کمال چابکی خواهیم بود و با هر کس که لازم باشد خواهیم جنگید تا به هدف خود برسی.(40)
از گفته‌های مقدادبن عمرو ایمان وی به پیامبر (ص) آشکار می‌شود. وی در پایان سخنش می‌گوید: با هر کس که لازم باشد خواهیم جنگید تا به هدف خود برسی. از این گفته معلوم می‌شود هدف وی از جنگ با هدف پیامبر (ص) مطابقت دارد.
پیامبر (ص) نیز پاسخی نیکو به او گفت و برایش دعا فرمود. پس از اینکه دیگران نظر خود را بیان نمودند پیامبر (ص) سخت خوشنود شد و فرمود به امید خدا به راه بیفتید و مژده باد بر شما که خداوند متعال به من وعده فرموده است که یکی از آن دو طائفه از ما خواهد بود. اکنون کشتارگاه آن قوم را می‌بینم.(41)
مراد از سخن پیامبر کلام خداست که فرمود: « وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ» « و [به یاد آورید] هنگامى را که خدا یکى از دو دسته [کاروان تجارتى قریش یا سپاه ابو سفیان‏] را به شما وعده داد که از آنِ شما باشد، و شما دوست داشتید که دسته بى‏سلاح براى شما باشد، و [لى‏] خدا مى‏خواست حقّ [اسلام‏] را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشه‏کن کند.»(42)
هدف جنگ بدر را خدا به پیامبر خود وحی می‌کند. پیامبر نیز با هدفی مشخص در این زمینه گام برمی‌دارد.

اصل انعطاف‌پذیری

اصل انعطاف‌پذیری از اصولی است که نه فقط در سیره نظامی پیامبر (ص) بلکه به صورت کلی در ساختار حکومت وی مشهود است.
اصل معروف و مشهور دیگری به نام انعطاف پذیری هست که نظر به اهمیت آن، باید مورد دقت قرار گیرد، با این هدف که ساختار حکومتی رسول خدا را واجد آن بیابیم. کارشناسان مسائل اداری اعتقاد دارند هر اندازه انعطاف پذیری سازمانی بیشتر باشد، رشد آن بیشتر خواهد بود. انعطاف پذیری به این معناست که بافت سازمانی به‌گونه‌ای باشد که هم خاصیت تأثیرپذیری و هم خاصیت تأثیر گذاری داشته باشد. تأثیر پذیری یعنی طرح‌ها و روش‌های خوب و مثبت را از خارج بگیریم تا هر چه بهتر موجبات رشد و اعتلای خود را فراهم کنیم. تأثیر گذاری آن به لحاظ انتقال تجربیات و منافع به سازمانهای دیگر می‌باشد. بنابراین سازمان حالت ِدهندگی و گیرندگی دارد وگرنه هم از جهت درونی ضعیف و خشک می‌گردد و هم به صورت یک پدیده ناهماهنگ در پیکر نظام ظاهر می‌شود.(43)

کندن خندق

یکی از نشانه های انعطاف پذیری پیامبر (ص) را در جنگ خندق می‌توان دید. در سنت اعراب آن زمان کندن خندق متداول نبود. بسیاری از مورخان تاریخ اسلام بر این باورند که در جنگ خندق سلمان فارسی حضور داشت. وی به پیامبر (ص) گفت: « ما در کشور پارسیان وقتى محاصره مى‏شدیم خندق مى‏زدیم.» مسلمانان از این پیشنهاد در شگفت آمدند. پیامبر (ص) سخن وی را پذیرفت و دستور حفر خندق را صادر کرد. حضرت برای برای ترغیب مسلمانان در حفر خندق کار می‌کرد.(44)

اصل تمرکز قوا

تـمـرکـز قـوا بـه عـنـوان یـکـی از اصـول جـنـگ، از دو دیـدگـاه قابل تعریف است. از بعد استراتژیکی به مفهوم تسلّط قدرت ملّی در مناطق یا منطقه‌ای است که منافع حیاتی ملّی در معرض خطر یا تهدید قرار دارد، یا به وسیله آن با منافع ملّی دسترسی پیدا خواهد شد. در بـعد تاکتیکی و عملیاتی نیز به مفهوم تمرکز دادن تأثیرات توان رزمی برتر در زمان و مکان معیّن به منظور رسیدن به نتایج قطعی است. اهمیت زیاد اصل تمرکز، برخی را بر آن داشته که در یک تعبیرمبالغه آمیز از آن به عنوان کلّ هـنـر جـنـگ یـاد کـنـنـد.(45)

جنگ تبوک

مصطفی طلاس در کتاب الرسول العربی و فن الحرب به تمرکزبخشی نیروها توسط پیامبر (ص) در جنگ تبوک اشاره می‌کند و این حرکت پیامبر را کاری بزرگ می داند.(46)
پیامبر (ص) به نیکی به اهمیت و شرایط خاص این جهاد آشنایی دارد. جنگ با روم است.(47) جنگ با روم مسأله ساده‌ای نیست. قدرت روم در آن زمان در حدی است که برخی حرکت جهادی پیامبر (ص) را کاری سنگین و پرهزینه می‌پندارند. رعب جنگ برخی را بر آن داشت تا به نزد پیامبر (ص) بیایند و استعفا دهند. قرآن در این باره می‌فرماید: «لَوْ کاَنَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوکَ وَ لَاکِن بَعُدَتْ عَلَیهْمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لخَرَجْنَا مَعَکُمْ یهُلِکُونَ أَنفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنهَّمْ لَکَاذِبُونَ».«اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] کوتاه بود، قطعاً از پى تو مى‏آمدند، ولى آن راه پر مشقّت بر آنان دور مى‏نماید، و به زودى به خدا سوگند خواهند خورد که اگر مى‏توانستیم حتماً با شما بیرون مى‏آمدیم، [با سوگند دروغ‏]، خود را به هلاکت مى‏کشانند و خدا مى‏داند که آنان سخت دروغگویند.»(48)
آنچه توجه پیامبر (ص) در اصل تمرکز قوا را به شایستگی نشان می‌دهد، گفتار و رفتار وی است. پیامبر (ص) با سخنان خود توانست نزدیک به سی هزار نفر را برای جهاد آماده کند. پیامبر با سی هزار تن که ده هزار سوارکار و دوازده هزار سوار و هشت هزار پیاده بودند به راه افتاد.(49) تأثیر سخنان وی در حدی بود که برخی می‌آمدند و درخواست امکانات برای شرکت در جهاد می‌نمودند. وقتی پیامبر (ص) به آنان می‌گفت: امکانات کافی در اختیار نیست، برمی‌گشتند در حالی که به تعبیر قرآن چشمان‌شان پر از اشک بود. « وَ لَا عَلىَ الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجَدُواْ مَا یُنفِقُونَ».« و [نیز] گناهی نیست بر کسانی که چون پیش تو آمدند تا سوارشان کنی [و] گفتی: «چیزى پیدا نمى‏کنم تا بر آن سوارتان کنم»، برگشتند، و در اثر اندوه، از چشمانشان اشک فرو مى‏ریخت که [چرا] چیزى نمى‏یابند تا [در راه جهاد] خرج کنند.»(50)
در کتاب البدء و التاریخ آمده که پیامبر هیچ وقت شتر خود را آشکار نمی‌کرد؛ اما در این جنگ این کار را انجام داد تا مردم زاد و توشه‌ای برای جهادگران جدا کنند.(51) پیامبر (ص) از طرفی ثروتمندان که به دلیل ضعف ایمان ثروت را بر جهاد ترجیح می دادند، با وعده دادن مال تشویق می کرد در جهاد شرکت کنند و از طرف دیگر ثروتمندان با ایمان را دعوت به انفاق می‌کند.
پیامبر (ص) افرادی را نزد سروران قبیله‌ها و عشیره‌ها فرستاد تا با آنها صحبت کنند و آنها را برای شرکت در جهاد آماده کنند. حتی پیامبر (ص) به ثروتمندان وعده داد که به آنها مال دهد تا آنان تشویق شوند و در جهاد شرکت کنند.(52)

اصل سادگی

اصل سادگی از اصول عام در تعالیم اسلام است و در زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها کاربرد دارد و به آن توصیه شده است. سخنان پیامبر (ص) و امامان در ارتباط با قناعت و پرهیز از تجمل گرایی در همین اصل تعقیب می‌شود. بدیهی است که وقتی یک اصل در سیره و روش زندگی یک شخصیت به صورت عام وجود داشته باشد، می‌توان با تقسم بندی‌های گوناگون از زوایای مختلف آن اصل را مورد دقت قرار داد. اصل سادگی را در سیره پیامبر (ص) به صورت کلی می‌توان مورد دقت قرار داد؛ اما در این مقال باید به برسی این اصل در سیره نظامی وی پرداخته شود.
تعریف فنی اصل سادگی را می‌توان در این عبارت خلاصه کرد. مـشـخـص و سـاده بـودن دسـتـورهـا و طـرح هـای نـظـامـی را اصل سادگی گویند. اصـل سـادگـی عـلاوه بـر طـرح هـای عـمـلیـاتـی و نـظـامـی ، شامل سادگی سازمان ، ارتباط و سلسله مراتب فرماندهی نیز می شود.(53)
یـکـی از راه هـای سـاده کـردن طـرح عـملیات‌های بزرگ، مرحله‌بندی کردن آنها است. این کار، عـلاوه بـر حـفظ اطلاعات و اسرار، باعث رعایت اصل سادگی است؛ زیرا ارائه مطالب طرح های بزرگ، فرمانده عملیات را با انبوهی از اطلاعات و پرسش‌ها مواجه می‌نماید که نتیجه‌ای جز سـردرگـمـی بـه دنـبـال نـخـواهـد داشـت. لذا، بـهـتـریـن راه بـرای قابل فهم شدن اینگونه طرح‌ها، مرحله بندی است.(54)

فرمان حمله در جنگ بدر

آنچه از تاریخ جنگ‌های زمان پیامبر (ص) در منابع تاریخی موجود است نشان از رعایت اصل سادگی توسط پیامبر (ص) در مرحله صدور فرمان نظامی دارد. برای اثبات این ادعا در این زمینه باید دستورات نظامی صادر شده از جانب پیامبر (ص) مورد کنکاش قرار بگیرد. اگر سخن فرمانده نظامی در جنگ تکلیف نیروها را به خوبی مشخص کند و هیچ‌گونه ابهام و سردرگمی نداشته باشد، معلوم می‌شود این اصل رعایت شده است.
پیامبر (ص) در جنگ بدر قصد نداشت آغازگر جنگ باشد. به همین جهت به نیروهای نظامی فرمان داد: تا به شما دستور نداده‌ام حمله نکنید و اگر دیدید دشمن اطراف شما را گرفت شما تیرها را بسوی آنها بکار برید.(55) این سخن هیچ ابهامی در بر ندارد و کاملاً تکلیف نیروها را مشخص می‌کند. تا جایی که دشمن جنگ را می‌آغازد و از دو طرف به سمت مسلمانان تیراندازی می‌کند. در این شرایط هیچ یک از نیروهای پیامبر (ص) دست به فعالیت نظامی نمی‌زنند. در این مرحله هیچ نقل تاریخی مبنی بر اینکه از لشکر پیامبر (ص) فعالیت نظامی صورت پذیرفته باشد، نداریم؛ چون لشکر دستور صریح برای حمله ندارند. به واسطه تیراندازی دشمن در این مرحله دو نفر شهید می‌شوند. نخستین مردی که از مسلمانان به وسیله تیر دشمن از پای درآمد شخصی بود به نام «مهجع» بود و پشت سرش حارثة بن سراقه نیز هنگامی که در کنار حوض آب می‌خورد تیر خورد و همان‌جا کشته شد.(56) در این هنگام بود که رسول خدا (ص) لشکر را به جنگ با قریش ترغیب نمود و فرمود: سوگند به آن خدائی که جان محمّد در دست او است، هر کس امروز با این مردم برای خدا بجنگد و در جنگ پایداری کند و به آنها پشت نکند تا کشته شود، خداوند او را وارد بهشت خواهد کرد.(57) با این سخن پیامبر (ص) نبرد آغاز شد.
دلاوری لشکر اسلام پس از فرمان حمله از جانب پیامبر (ص) در کتاب‌های تاریخی ثبت شده است. آنچه که از این نمونه‌ها در این قسمت می‌توان استفاده کرد، شفافیت تکلیف است که لازمه اصل سادگی می‌باشد. برای نمونه حرکت عمیربن حمام را می‌توان مدّ نظر قرار داد. وی در پیشاپیش صفوف لشکر ایستاده بود و مشغول خوردن خرما بود. وقتی سخن رسول خدا (ص) را شنید، چند عدد خرمائی را که در دست داشت به زمین ریخت و گفت: به به! فاصله میان من و بهشت فقط همین است که این‌ها مرا بکشند! این را گفت و شمشیرش را به دست گرفت و بی‌باکانه خود را به صفوف دشمن زد و پس از اینکه چند تن از آنها را مجروح و عده‌ای را بقتل رسانید، به شهادت رسید.(58)

تجهیزات و ابزارآلات نظامی در جنگ بدر

اصل سادگی در حیطه تجهیزات و ابزار آلات نظامی به معنای پرهیز از بهره‌گیری از وسایل جدید نظامی نسیت. بدیهی است که متناسب با هر عصر باید ابزار مناسب زمان خود را به کار بست؛ چون در غیر این صورت عملیات نظامی با شکست مواجه می‌شود؛ اما از طرف دیگر در زمان جنگ و برخورد با دشمن نباید درگیر تکلفات نظامی شد و با انتظارات زیاد و بیش از حد توان نظامی را کاست و زمینه فرسایش را فراهم نمود.
نمونه های فراوانی در سیره نظامی حضرت محمد (ص) یافت می‌شود که نشان از رعایت این اصل در حیطه تجهیزات و ابزارآلات نظامی دارد. در اینجا به چند نمونه اشاره می‌شود.
روایتی از ابن‌اسحاق در کتاب سیره ابن‌هشام در خصوص شترهای موجود در لشکر اسلام در جنگ بدر وجود دارد. وی می‌گوید در میان این سپاه هفتاد شتر بود که هر یک از آنها مورد استفاده چند نفر بود. رسول خدا (ص) و علی‌بن ابی‌طالب (ع) و مرثدبن ابی‌مرثد غنوی یک شتر داشتند. حمزه‌بن عبد المطلب و زیدبن حارثه و ابوکبشه و أنسه از یک شتر استفاده می‌کردند. بکر و عمر و عبد الرحمن‌بن عوف نیز هر سه یک شتر داشتند.(59) این نقل تاریخی نشان می‌دهد فرمانده جنگ در تعامل با نیروها به نوعی ارتباط برقرار می‌کند که اصل سادگی رعایت شود. اگر به فرض فرمانده یک شتر اختصاصی داشت و فقط وی از آن استفاده می‌کرد، این اصل رعایت نمی‌شد.
نمونه دیگر مرتبط با ساخت عَریش است. عریش از لغت عرش به معنای تخت سلطان و سقف می‌باشد.(60) در جنگ به لحاظ اهمیت و جایگاه فرماندهی، فرمانده را از خطرات دور نگه می‌داشتند تا لشکر با کشته شدن فرمانده دچار سردرگمی نشود.
در جنگ بدر سعدبن معاذ پیش حضرت محمد (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا اجازه بده برای شما عریش (سایبان و پناهگاهی) از چوب خرما بسازیم که شما در آن منزل کنی، و چند اسب تندرو نیز در کنار آن پناهگاه ساخته و نگاه داریم تا زمانی که ما برای جنگ قریش می‌رویم شما در آن بمانید. اگر خداوند ما را بر آنها پیروز کرد چه بهتر و اگر ما شکست خوردیم شما بر یکی از آنها سوار شده و خود را به مدینه برسانی و به سایر مسلمانانی که در مدینه هستند ملحق بشوی و به وسیله آنها از خود دفاع کنی؛ زیرا علاقه آنان به تو کمتر از ما نیست، و اگر آنان می‌دانستند که تو در این سفر به جنگ با قریش دچار می‌شوی در مدینه توقف نمی‌کردند و به هر ترتیبی بود همراه ما آمده بودند. رسول خدا (ص) سخن سعد را پذیرفت و درباره وی دعای خیر کرد و او را به خاطر این اظهارات ستود.(61)
ساخت سایبان و پناهگاه با استفاده از چوب خرما می‌باشد و به سرعت آماده می‌شود. هیچ تکلّفی در این مرحله مشاهده نمی‌شود. رعایت اصل سادگی در این نمونه نیز مشهود است.
نمونه دیگر نقل دیگری از ابن‌اسحاق در مورد شمشیر عکاشه است. عکاشه‌بن محصن اسدی از مردان شمشیر زن لشگر اسلام بود. وی آن‌قدر شمشیر زد تا شمشیرش شکست. سپس به نزد رسول خدا (ص) آمد و جریان را خدمت حضرت عرض کرد و شمشیری برای جنگ از آن حضرت خواست. رسول خدا (ص) قطعه چوبی به دست او داد و فرمود: با این جنگ کن. عکاشه آن چوب را گرفت و چون حرکتی به آن داد به صورت شمشیری بلند و براق و محکم درآمد و به میدان جنگ برگشت و تا پایان کار با همان شمشیر به جنگ ادامه داد. وی در جنگ‌های دیگر نیز با همان شمشیر که نامش را «عون» به معنای «کمک» گذارده بود، می‌جنگید.(62)
فقدان ابزارآلات کافی نظامی در جنگ بدر بر کسی پوشیده نیست. بدیهی است که اگر حضرت شمشیری در اختیار داشت به وی می‌داد؛ اما در بحبوحه جنگ تکه چوبی به او می‌دهد تا اختلالی در نبرد به وجود نیاید. این حرکت از چند بعد می‌تواند مورد دقت قرار گیرد که رعایت اصل سادگی یکی از آنهاست.

اصل وحدت فرماندهی

یـکـی از اصول مهم جنگ، وحدت فرماندهی است و معنای آن به کارگیری کلّیه نیروها تحت فـرمـانـدهـی واحـد اسـت، بـه عـبـارت دیـگـر، ایـجـاد یگانگی در امر فرماندهی به هنگام انجام مـأءمـوریـت هـا، جـهـت هماهنگ کردن کلّیه فعالیت‌ها به سمت مشخص به منظور رسیدن به هدف یا اهداف از پیش تعیین شده را وحدت فرماندهی گویند.(63)
در کتاب اصول جنگ استدلال پخته‌ای برای ضرورت وحدت فرماندهی ذکر شده است. «هـمـان گـونـه کـه وجود فرماندهی لایق برای نیروهای نظامی ضروری است، وحدت فرماندهی نـیـز بـه لحـاظ نـقـش و پـیـامـدهـای آن در صـحـنـه هـای پـیـکـار، عـامـل اسـاسـی و سـرنـوشـت سـاز مـحـسـوب مـی شـود. اهـمـیـت ایـن اصل را باید با توجه به مسائل زیر بررسی کرد:

1 ـ انسان ها هر یک دارای شعور، سلیقه و دیدگاه خاص خود هستند.
2 ـ دیدگاه و سلیقه شخصی هر کس در تصمیم گیری های او بسیار مؤ ثر است.
3 ـ هر فرماندهی درحوزه وظایف و اختیارات خود تصمیم می گیرد.
4 ـ تصمیم گیری در امور نظامی، نقش حیاتی دارد.
5 ـ انسان‌ها به طور طبیعی دوست دارند مستقل بوده و زیر بار دیگران نروند.
6 ـ نیرو در مأموریت نمی تواند از فرمان بیش از یک فرمانده اطاعت کند.

بـا تـوجـّه بـه مـوارد بـالا، پـاسـخ ایـن پـرسش که چرا باید نیروهای نظامی از فرماندهی و رهـبـری واحـدی برخوردار باشند؟ روشن می شود با تعدّد فرماندهی و دخالت دادن سلیقه های گوناگون در تصمیم گیری های نظامی رشته نظم گسسته خواهد شد و شیرازه هماهنگی از هم خواهد پاشید.»(64)
در جنگ مرکز تصمیم‌گیرنده در مسایل نظامی باید واحد باشد. بدیهی است که اگر قرار باشد در موقعیت‌های کلیدی هر رزمنده‌ای با فکر خود تصمیم بگیرد و یا رزمندگان با دستورهای ضد و نقیض رو به رو شوند، نتیجه جنگ با موفقیت همراه نخواهد بود. در زمان جنگ همه نیروها باید بر اساس یک تصمیم واحد عمل کنند. البته این نکته با این مطلب منافاتی ندارد که فرمانده یا فرماندهان جنگ با همدیگر مشورت کنند، چنانچه پیامبر هم با مسلمانان مشورت می‌کرد.
پیامبر (ص) وقتی پس از مشورت عزم خود را برای جنگ استوار می‌نمود، تغییری در آن نمی‌داد. بدیهی است که این روش نظامی ریشه در رعایت این اصل دارد. به عنوان نمونه در جنگ احد عقیدة شخصی پیامبر (ص) بر ماندن در شهر بود. اما وقتی رأی اکثریت مردم را در خروج از شهر دید، نخواست با آنان مخالفت کند. پیامبر در مسأله جنگ، خواست مردم را در نظر می‌گرفت، زیرا تحمل صدمات جنگ چندان آسان نبود و اگر مردم خود بر کاری موافق و بر آن مصرّ بودند، هر گونه پیامدی را ناشی از تصمیم خود می‌دیدند، به علاوه اعتنای به آنان در چنین امر مهمی، آنان را در جنگیدن، دلگرم می‌کرد. تصمیم نهایی گرفته شد و پیامبر (ص) آماده جنگ شد. انصار متوجه اشتباه خود شدند، رسول خدا (ص) فرمود: اکنون که زره خویش را پوشیده، بیرون آوردن آن مناسب نیست. دلیل این امر آن بوده که به هر روی تصمیم‌گیری در این امور نمی تواند در جوّ دو دلی و تردید باشد و هر لحظه آن را عوض کرد.(65)

شکست مسلمانان در جنگ احد

وقتی پدیده‌ای مانند شکست یا پیروزی را از دیدگاه تاریخی بررسی می‌کنیم، قطعاً عوامل گوناگونی ممکن است وجود داشته باشد که موجب شکست یا پیروزی شده باشد؛ چون جنگ یک مقوله تک علتی نیست. در نبرد احد مسلمانان از قریش شکست خوردند. در بررسی شکست جنگ احد یکی از مهم‌ترین دلایلی که از نگاه مورخین دور نمانده است، موضوع تخلف و سرپیچی از فرمان پیامبر (ص) توسط گروهی از رزمندگان می باشد. این روایت تاریخی در کتاب تاریخ طبری نقل شده است. پیامبر (ص) عبدالله بن‌رواحه را فرمانده تیراندازان کرد، در حالی که او لباسی سپید به تن داشت. تیراندازان پنجاه نفر بودند. پیامبر (ص) به عبدالله دستور داد: «با تیر، سواران را برانید که از پشت سر به ما حمله نکنند، جنگ به نفع یا به ضرر ما باشد تو به جاى خویش باش که از اینجا به ما حمله نیارند.»(66)
در برخی از روایت‌های تاریخی عبدالله بن‌جبیر به عنوان فرمانده سپاه تیراندازان مشخص شده است. در این نقل آمده پیامبر (ص) فرمود: «اگر دیدید بر دشمن غلبه یافتیم جای تان را رها نکنید و اگر دیدید دشمن بر ما غلبه یافت به یارى ما نیایید.» وقتی دو گروه با همدیگر رو به رو شدند مشرکان شکست خوردند و فرار کردند. در این زمان زنان مشرک پوشش ساقهای خویش را بالا بردند و خلخال‌هایشان نمایان شد. تیراندازان به طمع افتادند و گفتند: «غنیمت! غنیمت.» عبدالله بن‌جبیر به آنها گفت: «آرام باشید، آیا سخن پیامبر را از یاد برده اید.»؛ اما آنها گوش ندادند و رفتند. وقتی دشمن آمد آنها به جمع‌آوری غنایم مشغول بودند. در این جنگ هفتاد کس از مسلمانان به شهادت رسیدند.(67)
بازخوانی واقعه احد نشان می‌دهد، پیامبر (ص) به موضوع اصل وحدت فرماندهی توجه کامل دارد؛ زیرا تیراندازان را به فرمان‌پذیری از فرمانده خود تذکار می‌دهد. از طرف دیگر با یک تجربه تلخ تاریخی رو به رو هستیم. تمرد و سر پیچی از سخن فرمانده یک ضایعه آفرید. تعدادی از نیکان به شهادت رسیدند و جنگ با شکست رو به رو شد.

نتیجه‌گیری

آنچه در این پژوهش به اثبات رسید تطبیق سیره نظامی پیامبر اسلام (ص) با اصول نخستین جنگ می‌باشد. بررسی تاریخی شیوه نظامی حضرت در موضوع فرماندهی، ارتباط با لشکر، دستورات نظامی و تدابیر تسلیحاتی به خوبی نشان می‌دهد، آنچه امروز به نام اصول نخستین نظامی تعریف شده و کارشناسان بر این باورند که روش عقلانی است، در گفتار و رفتار پیامبر (ص) تجلی دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. استاد اخلاق و عرفان اسلامی مؤسسه آموزش عالی هشت بهشت و طلبه خارج فقه و اصول حوزه علمیه اصفهان.
2. کالینز، جان، 1376، استراتژی بزرگ، ترجمه، کورش بایندر، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص 59 و 473.
3. باربور، ایان، 1389، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، ص 334.
4. پیشین، ص 270.
5. فراهیدی، خلیل بن احمد، 1410 ه.ق، کتاب العین، انتشارات هجرت، ج 8، ص 388.
6. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نمایندگی ولی فقیه مرکز تحقیقات اسلامی، 1380، اصول جنگ، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت، ص 17.
7. پیشین.
8. سوره بقره، آیه 84، ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
9. سوره نساء، آیه 102، ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
10. قمی، علی بن ابراهیم، 1367 ش، تفسیر قمی، دارالکتاب، ج1، ص 150.
11. ابن خلدون، ابوزیدعبدالرحمان، 1363ش، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج1، ص 424 تا 426.
12. انوری، حسن، 1382، فرهنگ فشردة سخن، سخن، ج 2، ص 1591.
13. اصول جنگ، ص 14.
14. پیشین، 14 و 15.
15. ابن هشام، 1375ش، زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولى، انتشارات کتابچی، ج 2، ص 207.
16. قاضى ابرقوه، رفیع الدین اسحاق بن محمد، 1377ش، سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوى، خوارزمی، ج 2، ص 866.
17. جعفریان، رسول، 1377، تاریخ سیاسی اسلام (1) سیره رسول خدا (ص)، دفتر نشر الهادی، ص 622.
18. آیه های 1 تا 3 سوره ممتحنه در این خصوص است.
19. ابن هشام الحمیرى المعافرى، بى تا، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، دار المعرفة، ج، 2، ص 400.
20. الواقدی، محمد بن عمر، 1409 ه.ق، کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونس، مؤسسة الأعلمى، ج 2، ص 802.
21. المغازی، ج 2، ص 825.
22. اصول جنگ، ص 10.
23. پیشین، ص 11.
24. انوری، حسن، 1381ش، فرهنگ بزرگ سخن، سخن، ج 7، ص 6562.
25. نخجوان، احمد، 1318ش، جنگ، چاپخانه فردین و برادر، ص 178.
26. سوره انفال، آیه 65،ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
27. صادقى تهرانى، محمد، 1365 ش، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، انتشارات فرهنگ اسلامى، ج‏12، ص286.
28. سوره انفال، آیه 15، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
29. طباطبایی، سید محمد، 1374، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج‏9، ص 48 و 46.
30. داداش نژاد، منصور، 1389ش، محمدرسول الله (ص) از هجرت تا رحلت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، دانشنامة سیره نبوی، ص 59.
31. سوره انفال، آیه 66، ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
32. اصول جنگ، ص 5.
33. استراتژی بزرگ، ص 61.
34. السیره النبویه، ج2، ص 47 و 48.
35. رستمی، محمود، 1386، فرهنگ واژه های نظامی، ایران سبز، ص 88.
36. اصول جنگ، ص 4.
37. سوره بقره، آیه 193، ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
38. مکارم شیرازی، ناصر، 1374، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیه، ج 2، ص 25.
39. پیشین.
40. بیهقی، ابوبکر، 1361، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، انتشارات علمی و فرهنگی، ج2، ص 227.
41. پیشین.
42. سوره انفال، آیه 7، ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
43. قوامی، سید صمصام الدین، 1381، ساختار حکومت پیامبر، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، حکومت اسلامی، شماره 24، ص 170.
44. واقدی، محمدبن سعد، 1374، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ج2، ص 64.
45. اصول جنگ، ص 25.
46. طلاس، مصطفی، 1933، الرسول العربی و فن الحرب، مطابع الاراده السیاسیه الجیش و القوات المسلحه، ص 343.
47. ابن کثیر، ابوالفداء، 1407، البدایه و النهایه، دارالفکر، ج 5، ص 2.
48. سوره توبه، آیه 42، ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
49. مقدسی، مطهر بن طاهر، بی تا، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیه، ج4، ص 239.
50. سوره توبه، آیه 92، ترجمه از محمدمهدی فولادوند.
51. البدء والتاریخ، ج4، ص 239.
52. الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، بی تا، تاریخ الیعقوبی، دارالصادر، ج2، ص 67.
53. فرهنگ واژه های نظامی، ص 87.
54. اصول جنگ، ص 34.
55. السیره النبویه، ج1، ص 625.
56. پیشین، ص 627.
57. پیشین.
58. پیشین.
59. پیشین، ج1، ص 613.
60. ابن منظور، احمد بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، دارالصادر، ج6، ص 313.
61. السیره النبویه، ج1، ص 620 و 621.
62. پیشین، ج1، ص 637.
63. کاظمی، محمد، 1356، فرهنگ واژه های نظامی، چاپخانه ارتش، ص 370.
64. اصول جنگ، ص 22.
65. سیرة رسول خدا (ص)، ص 509.
66. الطبری، ابوجعفر محمدبن جریر، 1387، تاریخ الامم و الملوک، دارالتراث، ج2، ص 507.
67. پیشین.




 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما