نویسنده: زهرا محدثی خراسانی
1- سیره سرایی
در کتاب «سیری در سیره ی نبوی» در مورد معنای سیره و تاریخچه ی کاربرد آن آمده است:«سیره، از ماده ی سیر یعنی حرکت و راه رفتن گرفته شده است. مسلمین این لغت را از قرن اول و دوم هجری به کار بردند. قدیمی ترین سیره ها را "ابن اسحاق" نوشته که بعدها ابن هشام آن را به صورت یک کتاب درآورده است.
سیره بر وزن "فعله" است که دلالت بر نوع می کند. مثلاً "جَلَسَ" یعنی نشستن و "جَلَسه" نوع نشستن می باشد.
سیر یعنی رفتن و رفتار و سیره یعنی نوع و سبک رفتار. کسانی که سیره نوشته اند در واقع رفتار پیامبر(ص) را نوشته اند، یعنی همان سیر نه سیره»(1)
در واقع سیره، سبک و اسلوب خاصی است که افراد صاحب اسلوب و سبک و منطق، در سیر خودشان از آن بهره می گیرند.
«همه ی مردم سیر دارند ولی سیره ندارند، یعنی این چنین نیست که همه ی مردم در رفتار خودشان از یک منطق خاصی پیروی کنند و یک سلسله اصول در رفتار خود داشته باشند که آن اصول، معیار رفتار آنها باشد.
مثلاً می گوییم در منطق فکری، همه ی مردم فکر می کنند، ولی همه ی مردم فکر منطقی نمی کنند.»(2)
در مورد سیره سرایی می توان گفت که این گونه شعری به نسبت مرثیه سرایی و منقبت سرایی،کمتر مورد توجه قرار گرفته است. حضور کتب بسیاری پیرامون مراثی و منقبت اهل بیت(ع) در مقابل تعداد محدود آثار پیرامون سیره اهل بیت(ع) مؤیّد این نکته می باشد. با این همه و در عین حال، ابیاتی از شاعر مطرح عرب «سید حمیری» را که پیشتر به سروده های او اشاره شد، در فضیلت امیرالمؤنین علی(ع) بررسی می کنیم.
وَلَدته فی حَرَم الالَه و اَمنه
طابَت و طابَ ولیدها و المولد
فی لَیلهٍ غابَت نحوس نجومها
وَ البَیت حَیث فَنائه والمَسجد
بَیضاءَ طاهرالثیاب کَریمَهٌ
وبَدت مَعَالقمر المنیر الاسعد
مالَفَ فی خَرَق القوابل مثلَه
الّا اَمَنَ النَبیّ محَمَدٌ(ص) (3)
«مادرش او را در حرمن امن الهی به دنیا آورد، خوش باد او و مولودش.
او را در شبی به دنیا آورد که ستارگان نحس از بین رفتند.
سپید و طاهر است لباسش مانند ماه تابانِ خوش یمن.
هیچ کس مانند او متولد نشد، مگر محمد(ص)»
2- منقبت سرایی
مناقب جمع منقبت است و در مورد معنای آن آمده است:«منقبت، آنچه مایه ی ستایش دیگران و فخر و مباهات شخص باشد.»(4)
با این تعریف، منقبت سرایی یعنی به نظم کشیدن فضیلت های اخلاقی و بزرگداشت دیگران و در موضوع مورد بحث ما، به نظم کشیدن و یادکرد نیکی ها و بزرگی های ائمه ی اطهار(ع).
از جمله کتب معتبر پیرامون موضوع یاد شده، مناقب آل ابی طالب اثر ابن شهر آشوب می باشد. روایتی از کتاب را که پیرامون ستایش و پاسداشت بخشش در منتهی الآمال نقل شده است، مرور می کنیم.
«ابن شهر آشوب، روایت کرده است که روزی حضرت رسول(ص) به عبدالله بن جعفر گذشت، درحالی که کودکی بود و گِل بازی می کرد و خانه می ساخت.
حضرت پرسیدند:
- با این خانه چه می کنی؟
عبدالله گتف:
- می فروشم و با پولش رطب می خرم و می خورم.
رسول اکرم این چنین دعایش کرد:
- خداوندا، در دستانش برکت بگذار و سودایش را رونق ده!
و چنین شد، به طوری که به اهل مدینه بسیار بخشش می کرد. عبدالله در برابر ملالت دیگران چنین گفت:
لَست اخشی قله العَدَم
ما اتَقَیتالله فی کَرَمی
کَما اَنفَقت یَخلَفَه
لی رَب واسع نعَم(5)
«از بخشش و اینکه مالم کم شود، نمی ترسم تا زمانی که یقین دارم کرامت خداوند را، هرچه را دارم انفاق کنم به جایش می آید، خدایی دارم بسیار نعمت بخش.»
ابوالعلاء معری از دیگر شاعران عرب، با توجه به گفتاری از حضرت امام جعفرصادق(ع) که فرموده اند:
«همه بدان محتاجند تا روز قیامت»
پیرامون بسیاریِ علم اهل بیت(ع)، می گوید:
لَقد عجَبوا لال البَیت لمّا
اتاهم علمهم فی جلد جعفرٍ
وَ مرآه نجومَ و هَی صغری
تَرَیه کلَّ عامرَه و قفرٍ(6)
«مردم تعجب کردند از اهل بیت(ع) وقتی که علم اهل بیت(ع) در جلد بزغاله ای «جِفر» باشد، قرار گیرد.
چگونه می شود که در آینه منجّم (اصطرلاب)، با وجود کوچکی، آسمان و زمین (مراد علم و دانش) نشان داده شود.»
بوصیری و قصیده ی بُرده
یکی از سروده های پربار و مطرح در مدح و ستایش پیامبراکرم(ص)، جنگ ها، غزوات و نیز معراج ایشان، قصیده ای است مطوّل، با عنوان قصیده ی برده.در چگونگی سرودن آن، به نقل از سراینده ی آن آمده است:
«شرف الدین محمدبن سعید بوصیری، شاعر معروف مصری، صاحب قصیده ی مشهور برده در سبب سرودن قصیده اش می گوید:
- من به فلج مبتلا شدم به طوری که نصف بدنم از کار افتاد. در نظر گرفتم قصیده ای در مدح پیغمبر(ص) بگویم تا خدا مرا شفا دهد. این قصیده را سرودم و خوابیدم و پیغمبر را در خواب دیدم. آن حضرت با دست مبارکش بر بدن من کشید و همان وقت شفا یافتم. صبح از خانه بیرون آمدم، دیدم که یکی از اهل حال و معرفت به دنبال این قصیده می گردد و می گوید: اولش این است:
«أمن تَذکّر جیرانٌ بذی سَلَمٍ»
من تعجب کردم، زیرا احدی را از این قصیده مطلع نکرده بودم. آن اهل حال گفت:
سوگند به خدا که من شنیدم که تو این قصیده را در نزد همان که برایش سروده ای، می خوانی و رسول الله همانند شاخه ی سبز از شنیدن آن، شکوفا بودند!
لذا به این مناسبت آن را «برده» گویند و در طلب حاجات می خوانند و برای نزول مهمات از آن بهره می گیرند، چون دارای برکات عظیم است و موجب برآورده شدن دعاهاست.»(7)
ابیاتی از قصیده ی مذکور را، که در آن اشاراتی به عظمت و ارجمندی رسول خدا، پیامبراکرم(ص)، حضور دارد، مرور می کنیم.
محمد سیّدالکونَین و الثَّقلَینَ
والفَریقَین من عربٍ و من عَجَمٍ
هوَ الحَبیب الّذی ترجَی شَفاعَتَه
لکلّ هَولٍ منَالأهوال مقتَحم
دعا الی الله فَالمستَمسکونَ به
مستَمسکونَ بحَبلٍ غیر منفَصم...(8)
«محمد(ص) آقا و سرور دو عالم، جن و انس، و دو طایفه ی عرب و عجم است.
او تنها حبیب پروردگار است که در همه ی احوال، ترس و وحشت و بیم گاه هایی که روی آورَد، شفاعت و دستگیری او مورد امید است.
خلایق را به سوی خداوند دعوت کرد، پس آنانی که به او چنگ زنند(پناه برند) به ریسمانی که هرگز پاره شدنی نیست، چنگ زده اند.»
در این قصیده، همچنین پیرامون معرج پیامبراکرم(ص) نیز، اشاراتی صورت گرفته است.
سَرَیتَ من حَرَمٍ لیلا الی حرَمٍ
کما سَرَی البَدر فی داجٍ منَ الظّلمَ
وَ بتَّ تَرَقی الی أن نلتَ منزلهً
من قابَ قوسَین لَم تدرَک وَلَم ترمَ
و أنتَ تختَرق السَّبعَ الطَّباقَ بهم
فی مَوکبٍ کنت فیه صاحبَ العَلَم(9)
«حرکت کردی از حرمی در شبی به سوی حرمی، همچنان که سیر می کند ماه شب چهارده در تاریکی شب.
پس به بالا برآمدی، تا حدی که یافتی مرتبه ای از مقدار دو کمان، که آن مرتبه ی تو دریافته نشد.
و تو شکافتی هفت آسمان را به پیغمبران، در لشکری که تو در آن خداوند علم بودی.»
و پایان بخش موضوعات شعر عرب «مرثیه، سیره و منقبت» سروده ای از «حیص بیص» است، این سروده به لحاظ محتوایی می توانست در بخش پایانی مقاتل، یعنی در تتمه ی بخش مراثی قرار گیرد؛ اما از آنجا که معرفت پنهان و ارزشمندی در چگونگی به نظم کشیدن آن توسط شاعر حضور دارد، و از طرفی به بزرگواری ائمه ی اطهار(ع)، و نحوه ی حکومت آنان اشاره شده است، به عنوان حسن ختام در این قسمت، پس از شرح چگونگی به نظم کشیدن شعر، خواهد آمد:
در راهنمای دانشوران، جلد اول ذیل عنوان «حیص بیص» شهاب الدین ابوالفراس سعد بن محمد بن سعد بن صیفی، معروف به «ابن صیفی» که از فقهای شافعیه به شمار می آمده، آمده است:
«ابن خلکان نقل می کند که نصر الله محلی می گفت: در خواب، علی بن ابی طالب(ع) را دیدم. گفتم: شما مکه را فتح کردید، و گفتید:
- آن کس که به خانه ی ابوسفیان درآید، امن است و آنگاه با فرزندت حسین(ع)، کردند آنچه کردند.
گفت:
- مگر اشعار ابن صیفی را نشنیده ای؟
گفتم:
- نه.
گفت:
- از خودش بشنو!
از خواب که برخاستم به خانه ی «حیص بیص» رفتم و خوابم را گفتم. وی در حال گریستن برخاست و گفت:
- این اشعار را دیشب نظم کردم و سوگند یاد کرد که آن را بر هیچ کس نخوانده ام و آنگاه خواند:
ملکنا فَکانَ العَفو منّا سجَیهً
فَلَمّا مَلَکتم سالَ بالدّم اَبطَح
وَ حَلَّلتم قتلَ الاساری فَطالما
غَدَونا عَلی الاسری فَنعَفو وَنَصفح
فَحَسبکم هذالتَفاوت بَینَنا
وَ «کَلّ اناءٍ بالّذی فیه یَرشَح»(10)
«حکومت که در دست ما قرار گرفت، عفو و بزرگواری روش ما بود. و چون به دست شما رسید، خون در سرزمین ابطح جاری شد، شما کشتن اسیران را روا شمردید، ولی ما از اسیران گذشتیم و آنها را بخشیدیم؛ همین تفاوت بین ما و شما بس که: "از کوزه همان برون تراود که در اوست."»
پی نوشت ها :
1. مرتضی مطهری، سیری در سیره ی نبوی، انتشارات صدرا، چاپ سی و پنجم، تهران، 1385، صص62-47 .
2. همان کتاب، ص68 .
3. سید حمیری، منتهی الآمال، تألیف شیخ عباس قمی، انتشارات جاویدان، تهران، ص174 .
4. فرهنگ معین، ذیل واژه ی منقبت.
5. ابن شهر آشوب، همان کتاب، ص205 .
6. ابوالعلاء معری، همان کتاب، ص140 .
7. سیدعبدالله فاطمی نیا، نکته ها از گفته ها، انتشارات استوار، چاپ اول، مشهد، 1385 صص19-18 .
8. محمد بن سعید بوصیری، قصیده ی بُرده، تصحیح علی محدث، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1361، ص50 .
9. همان کتاب، ص54 .
10. مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، انتشارات صدرا، تهران، 1365، ص133 .
محدثی خراسانی، زهرا؛ (1388)، شعر آیینی و تأثیر انقلاب اسلامی بر آن، تهران: مجتمع فرهنگی عاشورا