ذوی القربی چه کسانی هستند؟ (3)

ما در قسمت های قبل روایتی چند درباره ی آیه ی مودّت آوردیم که منظور از «القربی» در این آیه، همان اهل بیت علیهم السلام بودند. البته در برخی از روایات به صراحت بیان شده بود که منظور از «القربی»، علی، فاطمه، و دو فرزند
يکشنبه، 27 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ذوی القربی چه کسانی هستند؟ (3)
ذوی القربی چه کسانی هستند؟(3)

 

نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی




 

بررسی سندهای روایات آیه ی مودّت

ما در قسمت های قبل روایتی چند درباره ی آیه ی مودّت آوردیم که منظور از «القربی» در این آیه، همان اهل بیت علیهم السلام بودند. البته در برخی از روایات به صراحت بیان شده بود که منظور از «القربی»، علی، فاطمه، و دو فرزند آن دو بزرگوار علیهم السلام هستند.
ما این روایت ها را از مهم ترین و مشهورترین کتاب های حدیثی و تفسیری اهل سنّت، از عالمان پیشین و متأخرین آن ها نقل کردیم. با این بیان تمامی عالمان شیعه و اهل سنّت به طور اتفاق، نزول آیه ی مبارکه ی مودّت را درباره ی اهل بیت علیهم السلام می دانند.
اکنون راویان این روایات را بررسی می کنیم.

روایت طاووس

در این روایت سعید بن جبیر به طور قطعی گفته است که منظور از «القربی» فقط اهل بیت علیهم السلام هستند. این روایت را محمّد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجّاج نیشابوری، احمد بن حنبل شیبانی، ترمذی و دیگران نقل کرده اند.
ما در سند این روایت ایرادی ندیدیم.

روایت احمد بن حنبل

این روایت را احمد بن حنبل در بخش زیادات المناقب آورده است. گوینده ی این سخن که با عبارت «برای ما نوشت» آمده است؛ همان قطیعی (ابوبکر ابن جعفر حنبلی در گذشته 368 ه) می باشد.
قطیعی روایت گر کتاب های المسند، الزهد و المناقب احمد بن حنبل است. افرادی که از او روایت نقل کرده اند عبارتند از:
دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابن رزقویه، ابن شاهین، برقانی، ابونعیم اصفهانی و دیگر پیشوایان علم و دانش اهل سنّت.
دارقطنی این راوی را معتبر دانسته و گوید: قطیعی، فرد مورد اعتماد، زاهد و قدیمی است. شنیده ام که وی مستجاب الدعوه بوده است.
برقانی درباره ی او گوید: به نظر من قطیعی در ثبت و ضبط روایت دقیق و راست گو بود.
روزی در نزد حاکم نیشابوری اعتبار او را زیر سؤال بردم. حاکم از من نپذیرفت و از قطیعی به خوبی یاد کرد و گفت: او استاد من بود.
برخی از راوی شناسان گفته اند: قطیعی در واپسین روزهای زندگی خویش ناتوان شده و اختلال حواس پیدا کرده بود؛ از این رو برخی در نقل روایت از او توقف کرده اند.
از این جاست که ذهبی در میزان الاعتدال با تصریح به راست گویی وی می نویسد:
ابوبکر احمد بن جعفر بن حمدان قطیعی راوی پذیرفته شده و راست گویی بود؛ گرچه اندکی دچار اختلال حواس شده بود.
خطیب بغدادی گوید: تاکنون کسی را ندیدم که احتجاج به سخنان او را ترک کند.
آن گاه ذهبی مورد اعتماد بودن قطیعی را از دارقطنی و دیگر عالمان نقل کرده و سخن کسانی را که اختلال حواس او را در واپسین لحظات عمرش مطرح کرده اند(1) رد کرده است.
از راویان دیگر این سند، محمّد بن عبدالله سلیمان حضرمی همان مطیّن است که در سال 297 ه بدرود حیات گفته است.
دارقطنی درباره ی او می گوید: محمّد بن عبدالله فرد مورد اعتماد و استواری بود.
خلیلی گوید: او حافظ و مورد اعتماد بود.
ذهبی گوید: محمّد بن عبدالله حضرمی، استاد، حافظ، راست گو و حدیث شناس کوفه بود.
البته درباره ی دیگر راویان به گونه ای که صحتّ سند و حجّیتِ آن را اثبات کند، سخن خواهیم گفت.

روایت طبری

روایاتی که ابن جریر طبری به عنوان دلیل بر شأن نزول آیه ی مودّت درباره ی اهل بیت علیهم السلام نقل کرد، چهار روایت بود که جز روایت دوم، اشکالی از دیگر روایات گرفته نشده است.
سند روایت دوم چنین است:
ابوکریب، از مالک بن اسماعیل، از عبدالسلام، از یزیدبن ابی زیاد، از مقسم، از ابن عباس... .
ابن کثیر می نویسد: همین طور ابن ابی حاتم از علی بن الحسین، از عبدالمؤمن بن علی، از عبدالسلام، از یزید بن ابی زیاد- که از نظر نقل روایت، ضعیف است- سندی نظیر و یا نزدیک به آن را روایت کرده است.
شوکانی نیز از ابن کثیر پیروی کرده؛ آن جا که پس از نقل این روایت می نویسد: یکی از راویان آن، یزید بن ابی زیاد است که از نظر نقل روایت، ضعیف است.

روایت پیشوایان بزرگ اهل سنّت

جلال الدین سیوطی روایتی را از پیشوایان عالمان اهل سنّت مانند ابن منذر، ابن ابی حاتم و طبرانی نقل کرده و سند آن حدیث را تضعیف نموده است و شهاب الدین آلوسی نیز از او پیروی کرده است.
البته در این باره، هیثمی، ابن کثیر و ابن حجر عسقلانی از آن دو پیشی گرفته اند.
ابن حجر در شرح صحیح بخاری می نویسد:
روایتی را که سعید بن جبیر به طور قطع مطرح کرده است گاهی از خود سعید به نقل از ابن عباس به صورت مرفوع نقل شده است؛ از این رو طبرانی، ابن ابی حاتم با سند قیس بن ربیع، از اعمش، از سعید بن جبیر، ابن عباس چنین نقل می کند که گوید:
هنگامی که آیه ی مودّت نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا! خویشاوندان واجب الاطاعه شما چه کسانی هستند... .
ابن حجر در ادامه می گوید که سند این حدیث ضعیف است.
گروهی از مفسّران نیز به این گونه تفسیر یقین دارند و آنان به همین روایتی که طبرانی، ابن ابی حاتم از ابن عباس نقل نموده اند اعتماد کرده اند، در حالی که اسناد این حدیث سست و بی ارزش است؛
زیرا برخی راویان آن، از نظر نقل حدیث، ضعیف و برخی رافضی هستند. (2)
ابن حجر در کتاب الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف در هنگام نقل این احادیث می نویسد:
این حدیث را طبرانی، ابن ابی حاتم، حاکم نیشابوری در کتاب مناقب الشافعی با سند حسین اشقر، از قیس بن ربیع، از اعمش، از سعید بن جبیر، از ابن عباس نقل کرده است؛ در حالی که حسین اشقر از نظر نقل حدیث، ضعیف و ساقط است.
ابن کثیر نیز در این باره چنین اظهار نظر کرده است: ابن ابی حاتم از علی بن الحسین، از مردی که نام برده، از حسین اشقر، از قیس، از اعمش از سعید بن جبیر، از ابن عباس نقل می کند... .
ابن کثیر پس از نقل این حدیث از ابن ابی حاتم، می نویسد: این سند، ضعیف است؛ زیرا یکی از راویان آن فرد مبهم و ناشناخته و منکر است که از بزرگ شیعی متعصب یعنی حسین اشقر نقل کرده است.
قسطلانی نیز از دیدگاه ابن کثیر پیروی کرده است. آن جا که می گوید:
ابن ابی حاتم از ابن عباس نقل کرده که گوید: هنگامی که آیه ی مودّت نازل شد، گفتند: ای رسول خدا! کسانی که خداوند به مودّت و دوسنی آنان دستور داده است، چه کسانی هستند؟
فرمود:
فاطمة و ولداها علیهم السلام؛
حضرت فاطمه و دو فرزند گرامی آن بزرگوار علیهم السلام.
قسطلانی پس از نقل این حدیث گوید: ابن کثیر در ذیل این حدیث می نویسد: سند آن ضعیف است؛ زیرا که فرد مبهم و ناشناخته و منکری در آن وجود دارد که او فقط از شیعی متعصب یعنی حسین اشقر روایت می کند. (3)
هیثمی در این رابطه گوید: این روایت را طبرانی با سند حرب بن حسن طحّان، از حسین اشقر، از قیس بن ربیع نقل کرده که راوی شناسان همه این راویان را توثیق کرده اند؛ اما برخی دیگر آنان را ضعیف دانسته اند؛ ولی دیگر راویان آن مورد اعتماد هستند. (4)

حقیقت امر در روایت های این بخش

همان گونه که ملاحظه شد، روایت هایی که بیان گر گفتار حق هستند و در کتاب های اهل سنّت روایت شده اند، بنا بر آراء و دیدگاه رجالی آن ها به سه قسمت تقسیم می گردد:

1. روایت هایی که به صحّت آن ها اتفاق نظر دارند. این همان حدیث طاووس، از سعید بن جبیر، از ابن عباس است.
2. روایت هایی که در این باب محدّثان نقل کرده اند و درباره ی سند آن اظهار نظر نکرده اند و حتی پیرامون آن هیچ سخنی به میان نیاورده اند؛ بلکه می توان فهمید که گریزی جز اعتراف به اعتبار این روایت ها نیافته اند؛ مانند روایت هایی که در آن ها مطرح شده که عدّه ای از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در قبال دعوتش درخواست اجر کردند... و خطبه ی امام حسن علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارشان و هم چنین سخنان امام سجاد علیه السلام در شام و مواردی دیگر از این قبیل.
3. روایت هایی که در این زمینه مطرح شده و درباره ی سند آن ها اظهار نظر شده است.

در بررسی این سه دسته از روایت ها می گوییم:
ما درباره ی دسته ی نخست دیدگاهی داریم که در قسمت های بعدی مقاله مطرح خواهیم کرد.
درباره ی دسته ی دوم از روایات به بیان صحت آن ها نیازی نیست؛ زیرا که اهل سنّت خود به این امر اعتراف و اقرار کرده اند.
آن چه که درصدد بررسی و بحث پیرامون آن هستیم روایت های دسته سوم است. ما به طور مفصل در شرح حال راویانی که در این رورایت ها تضعیف شده اند با تکیه بر سخنان بزرگان جرح و تعدیل اهل سنّت، سخن خواهیم گفت تا روشن شود که همه ادعاهای آنان بی اعتبار و مردود است.

جایگاه راویان حدیث مودّت

اکنون به شرح حال این راویان می پردازیم:

1. یزید بن ابی زیاد

یزید بن ابی زیاد قرشی هاشمی کوفی، مولای عبدالله بن حارث بن نوفل و از راویان کتاب های شش گانه صحیح اهل سنّت است.
مزّی درباره ی او می نویسد: بخاری در کتاب صحیح در بخش «لباس» پس از حدیث عاصم بن کلیب از ابوبرده چنین می گوید: ما به علی علیه السلام گفتیم: «قسیّه» چیست؟
و جریر از یزید در حدیث خود گوید: قسیّه همان پارچه ابریشمی و حریر راه راه است... .
بخاری در بخش «بالا بردن دست هنگام تکبیر نماز» و هم چنین در بخش «آداب» روایتی را از یزید بن ابی زیاد، نقل کرده است. مسلم نیشابوری نیز روایتی را به همراه راوی دیگری از یزید بن ابی زیاد نقل کرده است و دیگر محدّثان به روایت وی استدلال کرده اند. (5)
گروه بسیاری از پیشوایان بزرگ اهل سنّت هم چون: سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، شریک بن عبدالله، شعبة بن حجّاج، عبدالله بن نمیر و مانند ایشان از وی روایت، نقل کرده اند. (6)
ذهبی در سیر اعلام النبلاء می نویسد:
شعبه با همه مهارت و خبرگی که در نقد راویان دارد، از یزید بن ابی زیاد، حدیث نقل می کند. (7)
گفتنی است که در اعتماد بر یزید بن ابی زیاد و صحّت استدلال به حدیث او همین کافی است که نویسندگان کتاب های شش گانه صحیح و پیشوایان بزرگ اهل سنّت از او روایت نقل کرده اند. افزون بر این که مسلم بن حجّاج نیشابوری در مقدمه کتاب خود می نویسد:
راویانی مانند عطاء بن سائب، یزید بن ابی زیاد، لیث بن ابی سلیم و مانند آن ها کسانی هستند که دارای خوبی، راست گویی و دریافت علم و دانش اند.
عده ای از پیشوایان رجالی و راوی شناسِ اهل سنّت نیز یزید بن ابی زیاد را توثیق کرده اند.
ابن سعد می گوید: وی فرد مورد اعتمادی بود؛ اما در سال های پایانی عمرش دچار حواس پرتی شده بود و روایت های عجیبی نقل می کرد.
ابن شاهین در کتاب ثقات می نویسد: احمد بن صالح مصری می گوید: یزید بن ابی زیاد از نظر نقل حدیث، ثقه و مورد اعتماد است و در باره سخن کسانی که از او ایراد گرفته اند مرا به شگفتی وانمی دارد و اعتماد مرا نسبت به او سلب نمی کند.
ابن حبّان گوید: او فردی راست گو بود؛ جز آن که در دوره ی کهنسالی حافظه اش کم شد و دچار حواس پرتی گشت و با این حال به نقل روایات می پرداخت؛ از این رو حدیث های منکری در حدیث های وی وارد شد.
آجری از ابوداوود چنین نقل می کند: سراغ ندارم کسی احادیث او را ترک کند و نقل ننماید؛ هر چند از او بهتر نزد من وجود دارد.
یعقوب بن سفیان گوید: گرچه راوی شناسان به خاطر حواس پرتی یزید بن ابی زیاد از وی ایراد گرفته اند؛ ولی او بر عدالت و وثاقت خود باقی است؛ گرچه او مانند حکم و منصور نیست. (8)
گفتنی است که با دقت در سخنان نقّادان راویان اهل سنّت، به رغم این که یزید بن ابی زیاد از راویان کتاب های ششش گانه اهل سنّت بوده، آن سان که بخاری و مسلم از او روایت نقل کرده و دیگر نویسندگان کتاب های شش گانه صحیح اهل سنّت به روایت های وی استدلال کرده اند؛ با این وجود نخستین اشکالی که بر او می کنند این است که می گویند: وی از بزرگان شیعه بوده است. (9)
اینک می پرسیم: منظور از شیعه چه کسانی هستند و از کجا شناخته می شود که یزید بن ابی زیاد از بزرگان شیعه است؟
در پاسخ می گویند: احادیثی که او نقل کرده بیان گر این معناست و اهل سنّت این احادیث را در زمره ی احادیث ساختگی نقل کرده اند؛ از جمله آن احادیث: وی از سلیمان بن عمرو بن احوص نقل می کند که ابوبرزه گوید: معاویه و عمرو بن عاص آوازه خوانی می کردند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره ی آن دو فرمود:
اللهم ارکسهما فی الفتنة رکسا ودعهما فی النار دعّاً؛ (10)
خدایا! آن ها را گرفتار فتنه کن و در آن واژگون نما و به سختی به سوی آتش دوزخ بینداز.
بنابر دیدگاه علمای اهل تسنّن این حدیث ساختگی است! (11) و یا حدیثی غریب و منکر است؛ (12) زیرا که در این حدیث، معاویه سرکرده گروه ستم پیشه «فئة باغیه» و عمرو عاص سرکرده ی نفاق، سرزنش شده اند؛ از این رو راوی این حدیث از بزرگان شیعه خواهد بود؛ حتی اگر از راویان صحاح و کتاب های دیگر باشد.
راوی شناسان اهل سنّت در دفاع از معاویه و عمرو بن عاص به اتّهام ساختگی بودن این حدیث و شیعه بودن راوی آن، بسنده نکرده اند؛ بلکه به تحریف متن حدیث نیز روی آورده اند و واژه «فلان» و «فلان» را به جای آن دو نام، قرار داده اند؛ از این رو احمد بن حنبل در مسند می نویسد:
عبدالله گوید: از پدرم، از عبدالله بن محمّد- من از عبدالله بن محمّد بن ابی شیبه شنیدم- از محمّد بن فضیل، از یزید بن ابی زیاد، از سلیمان بن عمرو بن احوص نقل می کند که گوید: ابوهلال صاحب این خانه به من گفت:
از ابوبرزه شنیدم که می گفت: روزی در سفری همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم. شنیدیم که دو مرد آوازه خوانی می کنند و یکی به دیگری به آواز پاسخ می دهد... .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بنگرید این ها چه کسانی هستند؟
گفتند: فلانی و فلانی!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
اللهم ارکسهما فی الفتنة رکسا ودعاهما الی النار دعّا؛
خدایا! آن ها را گرفتار فتنه کن و در آن واژگون نما و به سختی به سوی آتش دوزخ بینداز.
گویی همین مقدار از تحریف، سوزش کینه و دشمنی آنان را شفا نبخشیده، یا این تحریف به جهت ایجاد ابهام انجام شده است که این تحریف، مقدمه ای می شود برای محدّث دیگری تا بیاید و به جعل حدیث دست بزند و دو واژه فلان و فلان را بردارد و به جای آن ها معاویه و عَمرو دیگری را قرار دهد.
جلال الدین سیوطی- پس از آن که این خبر ساختگی را از ابویعلی نقل می کند و سخن ابن جوزی را پی می گیرد، آن جا که می گوید:
این حدیث جعلی نیست؛ چرا که احمد بن حنبل در مسند خود این حدیث را آورده و برای این حدیث از حدیث ابن عباس نیز شاهدی است، طبرانی نیز در المعجم الکبیر این حدیث را نقل کرده- می نویسد:
ابن قانع در معجم خود، از محمّد بن عبدوس کامل، از عبدالله بن عمر، از ابوالعباس سعید تیمی، از سیف بن عمر، از ابوعمر مولی ابراهیم بن طلحه، از زید بن اسلم، از صالح نقل می کند که شقران گوید:
شبی همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سفری بودیم. ناگاه پیامبر صدایی را شنید و می فرمود: این صدای کیست؟
من رفتم ببینم چه کسی آوازه خوانی می کند. دیدم معاویة بن رافع و عمرو و بن رفاعة بن تابوت آوازه خوانی می کنند.
نزد پیامبر آمدم و جریان را باز گفتم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
اللهم ارکسهما ودعّهما الی جهنّم دعّا؛
خدایا! آن ها را گرفتار فتنه کن و به سختی به سوی آتش دوزخ بینداز.
راوی می گوید: در اثر این نفرین عمرو بن رفاعه پیش از آن که پیامبر از سفر باز گردد، از دنیا رفت.
جلال الدین سیوطی در ادامه می نویسد:
این روایت اشکال را از بین برد و روشن کرد که در حدیث نخست در واژه «ابن العاص» اشتباه رخ داده است که او «ابن رفاعه» یکی از منافقان بود و معاویة بن رافع نیز یکی از منافقان به شمار می رفت و خدا داناتر است. (13)
گفتنی است که خود سیوطی نیز واقعیت مطلب و حقیقت آن را می داند، وگرنه خود را به نادانی نمی زد. پاسخ سیوطی را از دو جهت می توان داد:

1. حدیث نخست اشکالی نداشت و یا در آن اشتباهی رخ نداده بود تا اشتباه برطرف شود، نهایت چیزی که می توان گفت این است که در مسند احمد بن حنبل، واژه فلان و فلان به جای معاویه و عمرو آمده بود و سیوطی مانند دیگر عالمان می داند که این حدیث تحریف شده، اگر از روی عمد نباشد، از روی خطا خواهد بود؛ چرا که او در ایراد بر حدیث با ابن جوزی موافقت نکرده است؛ بلکه شواهدی را برای صحّت حدیث آورده است.
2. اگر بپذیریم که در حدیث نخست ابهام و اشکالی وجود دارد، آیا می توان این ابهام و اشکال را با حدیثی که به طور مطلق سندش مورد پسند هیچ کس نیست از میان برد؛ چرا که یکی از راویان این حدیث سیف بن عمر است که اینک به سخنانی که عالمان رجالی درباره ی وی گفته اند نگاهی گذرا می نماییم.

ابن معین می گوید: سیف بن عمر از نظر نقل حدیث ضعیف است.
ابوحاتم می گوید: حدیث او متروک است.
ابوداوود گوید: حدیث او ارزشی ندارد.
نسائی و دارقطنی او را از نظر نقل حدیث، ضعیف می دانند.
ابن عدی نیز درباره ی وی می گوید: برخی از احادیث او مشهور است؛ ولی عموم احادیث او منکر و قابل استناد نیستند.
ابن حبّان می نویسد: سیف، روایات ساختگی از راویان مورد اعتماد نقل می کند. می گویند: او حدیث جعل می کرد و به زندیق بودن متّهم شده است.
برقانی از دارقطنی نقل کرده که سیف، فردی متروک بوده است.
حاکم نیشابوری نیز درباره ی او اظهار نظر کرده و گفته: سیف به زندیق بودن متهم است و روایات او اعتبار ندارد.
شگفت این که سیوطی خود احادیث او را رد می کند و می گوید:
سیف، جاعل حدیث بود. (14)
اینک پژوهش گر با انصاف با دقت در آن چه که آوردیم ملاحظه خواهد کرد که چگونه حدیثی را که اهل سنّت از شخصی که صاحبان کتاب های شش گانه صحیح از او روایت کرده و بر او اعتماد نموده اند، رد می کنند؛ چرا که این حدیث در سرزنش پسر هند و پسر نابغه می باشد و آنان پیروان آن دو هستند.
از طرفی، این حدیث را در برابر حدیثی قرار می دهند که درباره ی راوی آن اتفاق نظر کرده اند که اعتبار ندارد و او را به جعل حدیث و زندیق بودن متّهم کرده اند. بنگرید که چگونه با دین و سنّت رسول رب العالمین بازی می کنند.
گمان نکنید که این گونه بازی با دین و سنّت فقط در بخش های فضائل و مثالب (عیب ها و ایرادها) به کار می برند؛ بلکه این روش را در اصول اعتقادی، اصول فقه و فقه نیز به کار برده اند.
اینک به بحث خود باز می گردیم و می گوییم: یزید بن ابی زیاد در نزد اهل سنّت، مورد اعتماد است و از راویان کتاب های شش گانه صحیح بوده و او هیچ ایرادی ندارد جز این که درباره ی برخی از زشتی های پیشوایان آنان روایت نقل کرده است؛ از این رو، او را از بزرگان شیعه شمرده اند؛ در صورتی که شیعه؛ بلکه رافضی بودنِ راوی- طبق اصطلاح اهل سنّت- به وثاقت و مورد اعتماد بودنِ او ضرری نمی رساند. همان گونه که در جای خود نوشته اند و در موارد بسیاری بر همین مبنا عمل کرده اند. (15)
کوتاه سخن این که روایت یزید بن ابی زیاد درباره ی نزول آیه ی مودّت در خصوص اهل بیت علیهم السلام صحیح است.

2. حسین اشقر

ما در کتاب نگاهی به آیه ی تطهیر به گوشه ای از شرح حال ابوعبدالله حسین بن حسن اشقر فزاری کوفی پرداخته ایم و در آن گفته ایم که او از راویان نسائی در کتاب صحیح اوست و عالمان رجالی اهل سنّت گفته اند که شرط هایی را که نسائی در صحیح خود برای پذیرش روایات برگزیده، از شرایط بخاری و مسلم نیشابوری سخت تر است. (16)
از طرفی، پیشوایان بزرگ اهل سنّت مانند احمد بن حنبل شیبانی، ابن معین، فلّاس، ابن سعد و افرادی از این قبیل از حسین اشقر روایت کرده اند.
حافظ ابن حجر عسقلانی در شرح حال حسین اشقر از عقیلی این گونه حکایت کرده است: احمد بن محمّد بن هانی گوید: به احمد بن حنبل گفتم: آیا از حسین اشقر حدیث نقل می کنی؟
گفت: به نظر من او دروغگو نیست و آن گاه احمد بن حنبل اشاره به شیعه بودن وی نمود.
عباس بن عبدالعظیم به احمد بن حنبل گفت: او درباره ی ابوبکر و عمر حدیث نقل می کند.
احمد بن محمّد بن هانی گوید: من نیز به احمد بن حنبل گفتم: ای اباعبدالله! حسین، کتابی را در معایب ابوبکر و عمر نوشته است!
احمد گفت: عباس بن عبدالعظیم شایستگی سخن گفتن از حسین اشقر را ندارد. (17)
روشن است که همین عمل حسین اشقر در نوشتن کتابی در معایب ابوبکر و عمر باعث شده جز احمد بن حنبل او را تضعیف کنند.
از جوزجانی نیز درباره ی او چنین نقل شده که گفت: حسین اشقر غلو کننده و از دشنام دهندگان بر نیکان بود؛ (18) از این رو می گویند: او روایت های منکری داشت و نظیر این تعبیرها که نشان گر ایراد علمای رجالی اهل سنّت در احادیث شخصی است که در فضیلت علی علیه السلام و در پستی دشمنان او روایت کرده است. در واقع در شخص چنین راوی ایراد نکرده اند؛ از این رو یحیی بن معین گوید:
حسین اشقر از شیعیان غلوکننده بود.
از او پرسیدند: احادیث او چگونه است؟
پاسخ داد: ایرادی ندارند.
پرسیدند: آیا وی راستگو است؟
گفت: آری! من از او روایت هایی نوشته ام. (19)
بنابراین، حسین اشقر در نزد احمد بن حنبل، نسائی، یحیی بن معین، ابن حبّان فردی ثقه و راستگویی است. تنها گناه او شیعه بودن اوست که خود اهل سنّت تصریح کرده اند که شیعه بودن، هیچ ضرری بر مورد اعتماد بودن راوی ندارد.
گفتنی است که آن چه در این جا مهم است، راستگو بودن حسین اشقر در نزد حافظ ابن حجر عسقلانی است. وی درباره ی او می گوید:
حسین بن حسن اشقر فزاری کوفی، راوی راستگویی است که نسبت به مذهب شیعه متعصّب بود و غلو می کرد. وی در طبقه های رجالی در طبقه ی دهم قرار دارد و در سال 208 هجری وفات کرد. (20)
این که ما یک بار دیگر به شرح حال حسین اشقر پرداخته ایم به این جهت است که تأکید کنیم که خود ابن حجر در دو مورد سخنش را نقض کرده است:

1. او در کتاب الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف حسین اشقر را تضعیف کرده با این که در تقریب التهذیب او را به راستگویی توصیف کرده است.
2. وی به حسین اشقر به سبب تشیع و یا رافضی بودن- طبق تعبیر خودش- ایراد گرفته با این که در مقدمه فتح الباری به صراحت گفته است که رافضی بودن- چه رسد به شیعه بودن- هیچ ضرری به وثاقت راوی نمی زند.

بدین سان ایراد ابن حجر و هم چنین دیگران که به پیروی از او چنین ایرادی را مطرح کرده اند در حدیث ما فاقد اعتبار است.

ایرادهای متفاوت

لازم به ذکر است که ایرادکنندگان بر روایتی که پیشوایان اهل سنّت نظیر: طبرانی، ابن ابی حاتم، ابن منذر، حاکم نیشابوری، ابن مردویه، از حسین اشقر، از قیس بن ربیع، از اعمش، از سعید بن جبیر، از ابن عباس نقل کرده اند، با تعبیرهای گوناگونی ایراد گرفته اند؛ از این رو جلال الدین سیوطی فقط گفته است که این سند، ضعیف است و آلوسی نیز در این اظهار نظر از وی پیروی کرده است.
ابن حجر در کتاب الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف می نویسد:
حسین اشقر از نظر نقل حدیث ضعیف و ساقط است.
او جز این تعبیر، در جای دیگر تعبیر دیگری ندارد؛ ولی در فتح الباری می نویسد: اسناد حسین، بی ارزش است؛ زیرا او از نظر نقل حدیث، ضعیف و رافضی است.
ابن کثیر- و به پیروی از او قسطلانی- درباره ی حسین اشقر می گویند: وی شیخ شیعی متعصبی بود. او در خصوص اسناد ابن ابی حاتم- که در آن تعبیر: «شخص نامبرده» آمده- می افزاید: در این سند شخص مبهم و ناشناخته منکری وجود دارد.
هیثمی در این باره زیاده روی کرده و گوید: این روایت را طبرانی با سند حرب بن حسن طحّان، از حسین اشقر، از قیس بن ربیع نقل کرده که علمای رجالی نیز این راویان را توثیق کرده و گروه دیگری آن ها را تضعیف کرده اند و دیگر روایان این روایت، ثقه و مورد اعتماد هستند.
بنابر آن چه که در شرح حال حسین اشقر آوردیم دیگر جایی برای سخن سیوطی و آلوسی نماند. سخن ابن کثیر درباره ی اشقر نیز این چنین است.
اما سخن او که می گوید: «در این سند فرد ناشناخته و منکری وجود دارد»، باید بگوییم که اگر او همان حرب بن حسن طحّان است که ایرادی بر او وارد نیست. ما در آینده شرح حال او را خواهیم آورد و اگر آن فرد ناشناخته و منکر، راوی دیگری است؛ پس اشکال به تبعیت از آن، رفع خواهد شد؟
با این بیان سخن ابن حجر در کتاب الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف نیز ساقط می شود.
اما در مورد سخن او در فتح الباری می توان گفت که این ایراد فقط برای اشقر وارد است، به این که او را به رافضی بودن وصف کرده و به این جهت از نظر حدیث، تضعیف نموده است و ممکن است منظور از ضعیف بودن غیر از اشقری باشد که به رافضی بودن توصیف نموده است و این دیدگاه به نظر واقع، نزدیک تر است.
و به نظر می رسد منظور او قیس بن ربیع است که دیگران او را ضعیف پنداشته اند که اینک به شرح حال قیس بن ربیع می پردازیم.

3. قیس بن ربیع.

ابومحمّد قیس بن ربیع اسدی کوفی از راویان ابوداوود، ترمذی و ابن ماجه است. (21)
عدّه ی بسیاری از پیشوایان حدیث، در کتاب های شش گانه صحیح و منابع دیگر، مانند سفیان ثوری، شعبة بن حجّاج، عبدالرزّاق بن همام، ابونعیم فضل بن دکین، ابوداوود طیالسی، معاذ بن معاذ و دیگران از او روایت کرده اند. (22)
اکنون برخی از سخنان آنان را در توثیق، مدح و ثنای او به اختصار ابوداوود طیالسی از شعبه چنین نقل می کند که از ابوحصین شنیدم که قیس بن ربیع را مدح و تمجید می کرد. وی می گوید: شعبه به ما گفت: قیس را پیش از آن که بمیرد دریابید.
عفّان گوید: به یحیی بن سعید گفتم: آیا او را به دروغ گویی متهم می کنید؟
گفت: نه!
عفّان گوید: قیس، فردی ثقه و مورد اعتماد بود که ثوری و شعبه او را توثیق می کردند.
درباره ی قیس، حاتم بن لیث از ابوالولید طیالسی چنین نقل می کند:
قیس بن ربیع فردی ثقه و مورد اعتماد بود و احادیث معتبری داشت.
احمد بن صالح گوید: به ابونعیم گفتم که درباره ی قیس بن ربیع چیزی در دل دارید؟
گفت: نه!
عمرو بن علی گوید: از معاذ بن معاذ شنیدم که قیس را خوب تمجید می کرد.
از طرفی، یعقوب بن شبیه سدوسی گوید: قیس بن ربیع در نزد همه اصحاب ما، فرد راستگویی است. کتاب وی ارزشمند است؛ ولی جدّا حافظه خوبی نداشت. احادیث او مضطرب و خطاهای او فراوان و روایت های او ضعیفند.
ابن عدی گوید: همه روایات قیس، معتبر است و سخن درباره ی او همان است که شعبه گفته است.
بنابر آن چه گفته شد، چند نکته را می توان مطرح نمود:

1. فرماندار بودن او، قیس فرماندار مدائن از جانب منصور بود که مردم به علّت بدرفتاری او با آنان، از وی متنفر شدند.
2. شیعه بودن او. این مطلب را ذهبی از احمد بن حنبل نقل کرده است. (23)
3. وجود حدیث های منکر در نزد او.

حرب بن اسماعیل گوید: به احمد بن حنبل گفتم: چه چیزی باعث تضعیف قیس بن ربیع شده است؟
گفت: وی حدیث های منکری نقل کرده است؛ ولی گفته اند: هنگامی که قیس به کهن سالی رسید، فرزندش این احادیث را در احادیث او وارد کرد و او نیز این احادیث را نقل کرد. (24)
و از آن جایی که قیس ذاتاً فرد راستگو، ثقه و مورد اعتماد بود و این روایت ها در روایت های او داخل شده بود و از او نبود؛ ذهبی می گوید: قیس، ذاتاً فرد راستگویی است؛ ولی حافظه خوبی نداشت. (25)
حافظ ابن حجر عسقلانی درباره ی وی گوید: قیس، فرد راستگو بود؛ هنگامی که به سن کهن سالی رسید، دچار اختلال حواس شد و فرزندش برخی احادیث را در احادیث او وارد کرد و او نیز این احادیث را نقل کرد. (26)
بنابر آن چه گفته شد، اگر منظور ابن حجر عسقلانی در مقدمه فتح الباری تضعیف این راوی است، در واقع با این سخن، گفتار پیشین خود را نقض کرده است.

4. حرب بن حسن طحّان

درباره ی حرب بن حسن سخنی از عالمان رجالی نقل نشده و مورد تضعیف قرار نگرفته است؛ جز از جانب هیثمی، با این حال او به مورد اعتماد بودن حرب، تصریح کرده و به تضعیف کننده، اشاره ای نکرده و دلیل تضعیف را نیز بیان ننموده است.
ابن ابی حاتم گوید: از پدرم درباره ی حرب بن حسن طحّان پرسیدم، در پاسخ گفت: او استاد حدیث است. (27)
ابن حجر نیز به نقل از ازدی درباره ی وی گوید: احادیث او مشکلی نداشتند.
از طرفی، ابن حبان نیز او را در زمره ی راویان مورد اعتماد قرار داده است.
ابن نجاشی می گوید: وی دارای کتابی بود که از جهت اعتقادی شیعه بود و روایات اهل سنّت را نقل می کرد. یحیی بن زکریا لؤلؤی از او روایت نقل کرده است. (28)
ناگفته نماند که نمی توان برای سخن ازدی ارزشی قائل شد؛ آن سان که ذهبی تصریح کرده و می گوید: نمی توان به سخن ازدی ارزش داد؛ چرا که به راحتی دیگران را جرح و تضعیف می کرد.

سخن پایانی

در پایان این قسمت، بیان دو مطلب ضروری است.

مطلب یکم.

حاکم نیشابوری خطبه امام حسن علیه السلام را از فرزندان اهل بیت علیهم السلام و ذریّه پاک پیامبر نقل کرده است. ذهبی پس از نقل این حدیث می نویسد: این حدیث صحیح نیست. (29)
از آن جایی که این ایراد به صورت اجمال و ابهام مطرح شده، ارزش پاسخگویی ندارد و به گمان ما، ایراد او از جهت متن و مفهوم حدیث است، نه سند آن.
از طرفی، عذر ذهبی در ایراد گرفتن به مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السلام روشن است.

مطلب دوم.

ابن عساکر پس از نقل حدیث ابی امامه باهلی به سند طبرانی می نویسد: این حدیث منکر است و من آن را در کتاب طالوت بن عبّاد نیافتم. (30)
حافظ ابو عبدالله گنجی این حدیث را با همین متن با سند طبرانی نقل می کند و می نویسد: این حدیث حسن (31) و عالی است. طبرانی نیز آن را در کتاب المعجم خود- آن سان که گذشت- با سندهای همسان نقل کرده است؛ ولی محدّث شام آن را در کتابش با سندهای پراکنده نقل کرده است. (32)
حافظ ابن حجر عسقلانی نیز این حدیث را نقل کرده است. (33)
حاکم حسکانی نیشابوری نیز این حدیث را در شواهد التنزیل نقل کرده است؛ البته نه با سند و طریق طبرانی. (34)
روشن است که نبود آن در جزئی که در دست ابن عساکر بود؛ از حدیث طالوت بن عبّاد، ضرری به سند نمی زند.
از سوی دیگر منکر بودن حدیث در کدام فراز آن است؟ آیا در حدیث شجره است و یا در آن بخش از سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «اگر بنده ای خدا را سه هزار سال در میان صفا و مروره عبادت کند...» (35) و یا در تلاوت آیه ی مودّت که در این باره آمده است؟
درباره ی حدیث «شجره» می گوییم: این حدیث را گروه بسیاری از پیشوایان حدیث روایت کرده اند. (36) و به این حدیث امیرمومنان علی علیه السلام نیز در نهج البلاغه اشاره فرموده؛ (37) و هیچ کس نگفته که این حدیث منکر است.
روشن شد که آیه ی مودّت درباره ی علی، فاطمه و دو فرزند آن ها علیهم السلام نازل شده است.
و اما این که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «و اگر بنده ای خدا را سه هزار سال در میان صفا و مروه عبادت کند...» گمان می کنم منظور ابن عساکر از این که «منکر» است همین جمله باشد، که البته این سخن ارزشمندی است و معنای دقیق و ژرفی دارد. چکیده بیان آن، چنین است که مهرورزی و دوست داشتن وسیله ای برای پیروی و قرب و نزدیکی به خدای تعالی است؛ بنابراین، هر عملی که بدون درک حب و مهر پیامبر صلی الله علیه و آله باشد، موجب تقرّب به درگاه خدا نخواهد بود و هر عملی که موجب تقرّب و نزدیکی به خداوند متعال نشود، باطل است و انجام دهنده آن از دوزخیان بوده و دوزخ بدجایگاهی است.
البته آن چه گفته شد در صورتی است که با ظاهر کلام آن حضرت تکیه کنیم؛ ولی در صورتی که سخن آن حضرت کنایه از بغض و کینه ورزی باشد، مطلب روشن تر است؛ چرا که بغض و کینه ورزی به پیامبر و خاندان او، موجب دوری از خداوند متعال خواهد بود و با این اعتقاد هیچ عملی سود نخواهد داشت.
خداوندا! ما را از مهرورزان پیامبر و خاندان او قرار ده و به وسیله آن ها ما را مقرّب درگاه خود قرار ده.

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخ بغداد: 73/4، المنتظم: 92/7، سیر اعلام النبلاء: 210/16، میزان الاعتدال: 87/1، الوافی بالوفیات: 290/6 و منابعی دیگر.
2. فتح الباری: 458/8.
3. ارشاد الساری: 331/7.
4. مجمع الزوائد: 103/7.
5. تهذیب الکمال: 140/32.
6. همان: 137/32، سیر اعلام النبلاء: 129/6، تهذیب التهذیب: 287/11، شماره 531.
7. سیر اعلام النبلاء: 130/6.
8. ر. ک: تهذیب التهذیب: 288/6 و 289 و منابع دیگر.
9. الکامل: 2729/7، تهذیب الکمال: 138/32، تهذیب التهذیب: 288/11.
10. این حدیث را احمد بن حنبل در مسند: 421/4، طبرانی و بزّار؛ آن سان که در مجمع الزوائد: 121/8 آورده، نقل کرده اند.
11. ابن جوزی این حدیث را در کتاب الموضوعات آورده؛ ولی به این حدیث ایراد نگرفته مگر از جهت یزید بن ابی زیاد و در این باره جز این سخن اظهار نظر نکرده که «او در آخر عمرش هر آن چه به او گفته می شد، باور می کرد». از این رو سیوطی سخن او را پی گرفته است.
12. میزان الاعتدال: 424/4.
13. اللآلی المصنوعه: 427/1.
14. اللآلی المصنوعه: 199/1.
15. مقدمه فتح الباری شرح صحیح بخاری: 398.
16. تذکرة الحفّاط: 700/2.
17. تهذیب التهذیب: 291/2- 292.
18. تهذیب التهذیب: 292-291/2.
19. همان.
20. تقریب التهذیب: 175/1.
21. ر.ک: تهذیب الکمال: 25/24، تهذیب التهذیب: 350/8 و منابع دیگر.
22. تهذیب الکمال: 27/24.
23. میزان الاعتدال: 393/3.
24. تاریخ بغداد: 462-456/12، تهذیب الکمال: 25/24-37، سیر اعلام النبلاء: 41/8- 44، تهذیب التهذیب: 350/8- 353.
25. میزان الاعتدال: 393/3.
26. تقریب التهذیب: 128/2.
27. الجرح و التعدیل: 252/3.
28. لسان المیزان: 184/2.
29. تلخیص المستدرک، 172/3.
30. تاریخ مدینة دمشق، شرح حال امیرالمؤمنین علیه السلام؛ 103/1.
31. حدیث حسن در اصطلاح اهل تسنّن، خبر مسندی است که راویان آن، به درجه وثاقت نزدیک باشند.
32. کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیهما السلام: 317.
33. لسان المیزان: 434/4.
34. شواهد التنزیل: 141/2.
35. ر.ک: قسمت دوم از همین مقاله.
36. ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الأنوار، ج5. در این کتاب روایاتی آمده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام از یک نور و از یک شجره آفریده شده اند.
37. نهج البلاغه، 162.

منبع مقاله: حسینی میلانی، آیت الله سید علی؛ (1390)، مهرورزی به اهل بیت (ع) از دیدگاه قرآن و سنت: نگاهی به تفسیر آیه ی مودت، قم: هیئت تحریریه انتشارات الحقایق، چاپ دوم.



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط