علّامه سیّد محمدحسین طباطبائی (ت 1405 هـ.ق). مفسر گرانقدرِ معاصر، فیلسوف و متکلم زبردست جهان تشیع، بحث اعجاز قرآن را در ذیل آیات 23 و 24 سوره بقره، مطرح می نماید و معتقد است که آیات تحدّی، دلالت بر اعجاز قرآن دارد و تحدّی قرآن عام و فراگیر بوده و شامل همه وجوه آن می شود؛ مانند تحدّی عام در آیه شریفه:
«قُل لَئنِ اجتَمعَتِ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلَی أن یَأتُوا بِمِثلِ هَذَاالقُرآنِ لاَیَأتُونَ بمِثلِهِ...»(1)ای پیامبر! بگو اگر تمامی جن و انس، همه جمع شوند، نمی توانند مانند قرآن را بیاورند... .
این آیه همان گونه که مشخص است حکایت از اعجاز قرآن در جنبه های گوناگون دارد.(2)
ایشان بیان می دارد که اگر تحدّی، فقط در بلاغت قرآن و اسلوب زبانی آن بود، نمی باید دامنه شمولِ خطاب آن از عربهای خاص فراتر برود، در حالی که آیه شریفه ی یادشده، همه انس و جن را مورد خطاب قرار داده است و از این رو معلوم می شود که اعجاز قرآن تنها از نظر اسلوب زبانی نیست و همین طور اگر صفت خاصی غیر از بلاغت و جزالت اسلوب، به تنهایی مورد تحدّی قرآن بود، می باید خطاب قرآن متوجه گروه خاصی باشد، در حالی که تحدّی عام و برای همه می باشد.
عمومیت خطاب تحدّی، حکایت از آن دارد که خداوند، همگان را به همانندآوری دعوت کرده است؛ لذا قرآن برای همه، معجزه است و اختصاصی به گروه خاصی ندارد و نیز اعجاز قرآن، تنها در بلاغت قرآن، یا معارف، اخلاق، قوانینِ صالح، اخبار غیبی و ... نیست؛ چون هر یک از آن جهات را، گروه خاصی از انس و جن می فهمند.(3) بدین جهت ایشان در مورد اعجاز قرآن می فرماید:
بنابراین، قرآن کریم، هم برای بلیغ ترین و فصیح ترین افراد، در فصاحت و بلاغت معجزه است و هم برای حکما در حکمت های آن و هم برای علما در مطالب علمی و هم برای عالم اجتماعی، در مسایل اجتماعی و هم برای قانون گذاران، در قوانین و مقررات و هم برای سیاست گذاران، در سیاست و هم برای حکّام، در حکومت و برای تمامی جهانیان در آن حقایقی است که راهی برای کشف آن ندارند، مانند امور غیبی و مواردی که انسان در شناخت رسیدن به آن حقایق، دچار سردرگمی است.(4)
ایشان مجدداً تأکید می کند که اعجاز قرآن، از تمامی جهات است و قرآن در هر جهت، دعوی اعجاز می نماید، برای تمامی افراد انس و جن، عوام و خواص، عالم و جاهل، مرد و زن، متخصصان و افراد عادی و ... و هر انسانی، از این فطرت برخوردار است که فضیلت را تشخیص دهد و کم و زیاد آن را درک کند؛ (5) علّامه در این خصوص می گوید:
آیا هیچ عاقلی به خود جرأت می دهد که کتابی بیاورد و ادعای آن را داشته باشد که آن، کتاب هدایت برای تمامی مردم عالم است و آن گاه در آن اخبار غیبی از گذشته و آینده و از امتهای گذشته و آینده، نه یکی، نه دو تا، آن هم در بابهای مختلف داستانهای گذشتگان و امور غیبی نسبت به آینده آمده باشد به شکلی که هیچ یک از آنها، کوچکترین تخلفی از واقع نداشته باشند؟ (6)
و ایشان، سپس بیان می دارد که انسان عاقل و کسی که می تواند این معانی و قضایا را تحلیل و تعقل کند، شکی برای او باقی نمی ماند که این مزایای کلی و غیر آنکه قرآن مشتمل بر آنهاست، فوق طاقت بشری و بیرون از حیطه وسایل طبیعی و مادی است. (7) مرحوم علّامه طباطبایی، در مورد عمومیت اعجاز قرآن برای همه، این نکته را نیز بیان می دارد که اگر کسی بگوید: «فایده عمومیت تحدّی برای همه در چیست؟ و تحدّی عموم مردم چه فایده ای دارد؟ تنها باید خواص بفهمند که قرآن معجزه است و در آن صورت، کافی خواهد بود؛ زیرا عوام مردم در مقابل هر دعوتی، زود تسلیم می شوند و زودباورند؛ مگر همین عامه مردم نبودند که در برابر دعوت امثال بهاء و قادیانی و مسیلمه ی کذّاب خاضع شده و تسلیم آنها شدند، در حالی که آنچه آنها آورده بودند، به هذیان و بیهودگی بیشتر شبیه بود»؛ باید پاسخ داد: برای اعجاز عمومی، جز این راهی نیست و برای تشخیص و تمییز کمال، در موضوعی که از درجات و مراتب متعددی برخوردار است، راهی غیر از این وجود ندارد؛ لکن چون مراتب فهم افراد در تشخیص کمالات، متفاوت است، و کمالات هم دارای مراتبی است، برای تشخیص برتری و تفوق امری بر امر دیگر، صاحب نظران هر فن می باید ارائه نظر نمایند و دیگران به آنها مراجعه نمایند؛ ضمن آنکه فطرت و غریزه انسانی نیز در این موارد به یاری انسان می شتابد و او را یاری می رساند؛ بویژه اعجاز عمومی قرآن از سنخ رؤیت بصری یا حادثه خاصی نیست که مربوط به زمان و مکان خاصی باشد، بلکه از سنخ علم و معرفت است و از این جهت، زمینه اظهار نظر در خصوص آن برای همه صاحبان معرفت و در همه ایام مقدور و ممکن است و هر کس به قدر توانش، زمینه معرفت آن را دارد؛ پس تحدّی و تعجیز قرآن، عمومی و معجزه بودنش برای همه و برای تمام اعصار است.(8)
علّامه طباطبائی، در ادامه، به برخی از وجوه تحدّیِ قرآن می پردازد، که نشانگر وجوه اعجاز قرآن از نظر ایشان است که به اختصار، چنین هستند:
اعجاز علمی
قرآن، به واسطه آیات شریفه:«... وَنَزَّلنَا عَلَیکَ الکِتَبَ تَبیَنّاً لِکُلِّ شَیءٍ ...»؛ (9) این کتاب را بر تو نازل کردیم، تا هر مطلبی را بیان کند؛
«... وَلَا رَطبٍ وَلایَابِسٍ إِلَّا فِی کتَبٍ مُبینٍ»؛(10) هیچ تر و خشکی نیست، مگر اینکه در این کتاب واضح است.
و همچنین آیات دیگر، تحدّی به علم و معرفت نموده است، به جهت اینکه هر کس در متن تعلیمات عالیه اسلام سیر کند، اعم از آن کلیاتی که قرآن ذکر کرده و جزئیاتی که از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مضمون آیه شریفه بیان شده است:
«...وَمَا ءَاتَکُمُ الرَّسُولُ فَخُذوُهُ وَ مَا نَهکُم عَنهُ فَانتَهُوا...»؛(11) آن چه را پیغمبر از دستورات برای شما آورده بگیرید و از هر چه نهی نموده، پرهیز نمایید.
در می یابد که قرآن، متعرض هر موضوعی اعم از کوچک و بزرگ می باشد.
همه ی مطالب فلسفی، اخلاقی، قوانین دینی، سیاسی، اجتماعی و هر چیز دیگری که انسانها در مرحله عمل بدان نیازمندند، نه تنها قرآن متعرض آنها می باشد، بلکه جزئی ترین مسایل را نیز متعرض شده است و عجیب است که تمام معارفش بر اساس فطرت و اصل توحید بنا شده است.(12)
ایشان در پاسخ به این سؤال، که اگر کسی بگوید: «امروزه دانشمندان علوم اجتماعی، معتقدند که قوانین اجتماعی، باید با تحول اجتماع و تکامل آن، متحول شوند و معنا ندارد که این گونه قوانین، ثابت باشند»، می گوید:
قوانین آسمانی قرآن با قوانین بشری تفاوت اساسی دارد و آن اینکه قوانین الهی بر اساس توحید و اخلاق فاضله غریزی بنا نهاده شده و همواره ثابت هستند؛ ولی، قوانینِ قانون گذاران بشری که بر اساس معنویات و توحید نیست، طبیعی است که با تحول جامعه، دچار تحول شوند.(13)
اعجاز به نبی امّی
قرآن، بشر را به شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که آورده قرآن است، تحدّی نموده است، پیامبری که «امّی» است، درس نخوانده و نزد کسی تعلیم ندیده؛ کتابی که او آورده، هم الفاظش معجزه است و هم معانی و محتوایش فوق العاده است.خداوند در قرآن می فرماید:
«قُل لَّو شَاءَ اللهُ مَا تَلَوتُهُ عَلَیکُمُ وَ لا أَدریکُم بِهِ فَقَد لَبِثتُ فِیکُم عُمُراً مّن قَبلِهِ، أَفَلَا تَعقِلُونَ»؛(14) بگو، اگر خدا می خواست، قرآن را بر شما نمی خواندم و شما را از آن باخبر نمی ساختم، من مدّتها قبل از آن، در میان شما بودم (و چنین کلماتی از من صادر نمی شد) آیا هیچ فکر نمی کنید؟
علّامه طباطبائی بیان می دارد که، همه می دانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سالها در بین مردم بود و همانند آنان زندگی می کرد، تا آنکه ادعای رسالت نمود و مردم را به آوردن همانند قرآن، تحدّی و دعوت کرد و آنها از آوردن مانند آن عاجز شدند و هیچ کس نتوانست در مقام معارضه با آن بر آید و هیچ عاقلی و خردمندی در توان خود ندید که چنین کاری را انجام دهد. از این جهت، تحدّی به شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)-با آن ویژگیهای شخصی که داشت-شده است که اگر کسی می تواند مانند چنین قرآنی را بیاورد.(15)
اعجاز اخبار غیبی
علّامه طباطبائی از دیگر وجوه اعجاز قرآن را «اخبار غیبی» آن می داند و بیان می نماید: در آیات بسیاری، خداوند به خبرهای غیبی خود، تحدّی نموده است و به دیگران اعلام داشته است که اگر در آسمانی بودن این کتاب تردید دارید، کتابی نظیر آن، مشتمل بر اخبار غیبی بیاورید؛ مانند آیه شریفه «تِلکَ مِن أنباءِ الغَیبِ نُوحِیهاَ إِلَیکَ مَا کُنتَ تَعلَمُها أنتَ وَ لا قَومُکَ مِن قَبلِ هَذا ...»(16) و همین طور آیات دیگری که از سرگذشتهای انبیای گذشته و امتهای آنها و نیز از آینده خبر می دهند و یا حوادث بزرگ جهان اسلام را پس از نزول وحی ترسیم می کنند.(17)اعجاز قرآن، سلامت از اختلاف
از جمله تحدّی های قرآن، این است که با وسعت و گستردگیِ موجود در معارف و مطالبش، اختلاف و تناقضی در آن نمی توان یافت؛ بدین جهت، علّامه طباطبایی با استناد به آیه شریفه «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجُدوا فِیهِ اختِلفاً کَثیراً»(18) تأکید می کند که حیات دنیا، حیات مادی و قانون حاکم در آن، تحول و تکامل است؛ هیچ موجودی از موجودات این عالم نیست، مگر آنکه دچار تحول و تکامل خواهد بود، از جمله، انسان و افعال و آثار او که به کمک فکر و اندیشه او شکل گرفته است و هر یک از ما خود را از روز قبل کامل تر می بیند.از طرفی، قرآن هم بتدریج نازل شده: برخی از آیات در مکه و برخی دیگر در مدینه و در شرایط متفاوت؛ ولی با وجود این، کوچکترین اختلافی در محتوا و ترتیب مطالب آن دیده نمی شود؛ بلکه برخی از آیات، مفسّر برخی دیگر می باشند و اگر از نزد غیرخدا می بود، همواره نظم الفاظ آن از نظر خوبی و حُسن، دچار دگرگونی می شد و معانیش از نظر صحت و اتقان، متغایر می گشت.(19)
علّامه سپس می گوید: اگر شخص اشکال کند که آنچه را شما می گویید، صرف ادعاست و بسا در قرآن، تناقضها و اشکالهایی از نظر برخی وجود دارد، چه تناقضها در الفاظ و چه مربوط به محتوا و معانی قرآن ایشان در پاسخ می گوید: اشکالها و تناقضاتی که گفته شد، در کتابهای تفسیر، به آن پاسخ داده شده و گفته شده که آنها دلیلی بر تناقض قرآن نیست، بلکه برخی از آیات، مفسّر یکدیگر و عام و خاصند.
به عنوان مثال: اگر کسی بگوید: «وجود نسخ در آیات خود نوعی تناقض است، چون از طرفی برخی آیات نسخ شده و از طرفی خود قرآن می فرماید: "هیچ آیه ای را نسخ نمی کنیم و از یاد مردم نمی بریم، مگر آنکه آیه ای بهتر از آن آوریم"؛ (20) و آیا نسخ چیزی جز اختلاف نظر و تجدید رأی است؟».
علّامه طباطبائی در پاسخ می فرماید:
نسخ، نه از سنخ و نوع تناقض گویی است و نه از قبیل تفاوت در نظر، بلکه نسخ، ناشی از اختلاف در مصداق است؛ به این معنا که یک مصداق، چون در شرایط معیّنی ممکن است دارای مصالحی باشد، حکم خاصی دارد و همین که شرایط آن عوض شد، حکم آن هم تغییر می کند؛ مثلاً: در آغاز دعوت اسلام و ضعف مسلمانان، اگر یهودیان درصدد برمی آمدند تا با مسلمانان برخورد کنند، مصلحت در عفو بود؛ ولی پس از قدرت اسلام، حکم عفو برداشته شد و حکم جهاد و یا جزیه گرفتن صادر شد و مشخص شد که حکم قبلی، موقت و دارای مصلحت خاصی بوده است.(21)
اعجاز بلاغی
مرحوم علّامه طباطبائی، بیان می دارد که از جمله وجوه اعجاز قرآن، بلاغت آن است؛ زیرا عربِ آن روز، تنها بهره ای که از علم و فرهنگ داشت، سخندانی و بلاغت در آن بود و تاریخ گواه بر آن است که عرب خالص آن دوران، قبل از آنکه زبانش با اقوام دیگر مختلط شود و اصالت خود را از دست بدهد، در زبان به اوج خود رسیده بود و در جزالت نظم و وفای لفظ و رعایت مقام و سهولت منطق، بی نظیر بود و بدین جهت، قرآن آنها را با شدیدترین شکل، دعوت به همانندآوری در الفاظ قرآن و بلاغت آن نمود و در آیات فراوانی مانند «أم یَقُولُون افتَرئهُ قُل فأتُوا بِعَشرٍ سُورٍ مِثلِهِ مُفتَریتٍ وَ ادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اللهِ إن کُنتُم صَدِقینَ»(22) آنها را به مبارزه طلبی دعوت کرد.از سوی دیگر، تحدّی قرآن، یکبار و دو بار نبوده، تا عرب آن فراموش کند، بلکه مستمر بود و عرب آن زمان با آن برجستگیهای زبانی، نتوانست برای تسکین حمیّت و غیرت خود، کاری را صورت دهد، و ناتوانی و عجز خود را در برابر قرآن اعلام نمود؛ با توجه به این تحدّی که تاکنون ادامه دارد، هنوز کسی نتوانسته کتابی نظیر قرآن را بیاورد، و اگر کسی نیز به میدان آمده، خود را رسوا و مفتضح نموده است؛(23) مانند گفتار مسیلمه کذّاب که در مقام معارضه با سوره فیل برآمده و چنین گفته است: «الفیل و ماالفیل و ما أدریک ماالفیل له دنب و بیل و خرطوم طویل» یعنی: فیل، چه فیلی؟ نمی دانی چه فیلی؟ دارای دم زمختی و خرطوم طویلی.(24)
علّامه طباطبائی در ادامه به دو اشکال می پردازد و سپس پاسخ آنها را بیان می کند و می فرماید:
1. اگر کسی بگوید: چگونه ممکن است جمله بندی ها و کلمات به شکلی مرتب شوند که فکر بشر از آوردن مانند آن عاجز باشد، با اینکه کلام و جمله، ساخته ذهن خود انسان است و چگونه ممکن است برای خود او معجزه باشد، یا اینکه فاعل می باید اقوی از فعل خویش باشد؟
2. از طرفی، اگر در میان اقسام جمله بندی ها و قالبهای زبانی، نوعی پیدا شود که برترین است و فوق طاقت بشری، یعنی معجزه است، پس می باید بپذیریم که قالبهای زبانی و ترکیبات کلامی، از درجات مختلفی برخوردار هستند، که بالاترین مرتبه آن معجزه و در اوج کمال است و پایین ترین مرتبه آن، سخن عادی است؛ لازمه این سخن این است که در هر مطلبی، بیش از یک نوع بیان، نمی تواند معجزه باشد، در حالی که در قرآن، یک حقیقت، در قالبهای متعدد و بیانهای مختلف ذکر شده است؛ بنابراین، فقط یک نوع آن معجزه است و نه همه آنها، مانند قصه های قرآنی که تکرار یک حقیقت است و می باید یک نقل آن، معجزه باشد و نه همه آنها.(25)
ایشان در پاسخ به دو اشکال یادشده می فرماید: در باب فصاحت و بلاغت کلام، سه جهت در کنار هم لازم است که ممکن است هر سه جهت در کنار هم لازم است که ممکن است هر سه جهت از آنها در کلامی جمع گردد و کلام، فصیح شود و نیز ممکن است برخی از آنها حاصل نشوند و کلام به رتبه فصاحت نرسد که آنها چنین است:
1. احاطه به لغات
که ممکن است برای برخی افراد، تمامی لغات یک زبان، شناخت شده باشد، گرچه ممکن است نتواند از آنها استفاده کند؛2. قدرت بیان
که همان مهارت در سخنوری است؛ یعنی: فردی خوب می تواند سخن بگوید، گرچه ممکن است حرف خوبی برای گفتن نداشته باشد و از معارف بی خبر است و بدین جهت، سخن او، چه بسا جاذب نباشد؛3. قدرت فکر و لطافت ذوق
که موجب می شود اگر شخص، از معارف بلندی برخوردار است، آنها را در قالبی زیبا ترسیم نماید و بسا که از لطافت ذوق برخوردار است، ولی چون از مطالب و معارف ارزشمندی برخوردار نیست، باز کلام او جاذب نیست.علّامه طباطبائی می گوید: آنچه که مربوط به قریحه انسان است، همان مرحله اول است، ولی زیباسازی کلام، لطافت ذوق و قدرت بیان، چیزی نیست که به صورت کامل در توان انسان باشد و ربطی به قریحه ی وی ندارد، بلکه مراحل بالاتری است که بسا در برخی از مراحل، انسان از آن عاجز است و ممکن است کلماتی ساخته شود که ذهن انسان هم از برآوردن آنها عاجز باشد و بدین جهت ایشان می فرماید:
صرف اینکه واژه ها، و زبانها ساخته ی قریحه آدمی است، باعث نمی شود که ساختن کلام معجزه آسا از آنها محال باشد بلکه ممکن است از همان کلمات، عباراتی معجزه آسا، خلق شود که از توان انسان هم خارج است و این سخن مانند کلام کسی است که می گوید: «آهنگری که سازنده ی شمشیر است، می باید شجاع تر از کسی باشد که آن را به کار می برد».(26)(در مَثَل گفته شده: لازم نیست سازنده شمشیر از همه بهتر شمشیر بزند).
ایشان تأکید می کند که بلاغت کامل، متکی به ذهن لطیف و آگاه است که تحقق آن برای همگان مقدور نیست و بخشی از آن به الفاظ و بخشی از آن به معانی برمی گردد و هر کس از معانی لطیف تری برخوردار باشد می تواند الفاظ و معانی لطیفی در قالبهای معجزه آسا، گرچه در یک موضوع و قصه واحد، ارائه نماید و چنین کاری در اختیار خدا است؛ به عنوان مثال: قصه نوح را در چند مرتبه تکرار نموده است و هر کدام نیز از لطافت و ذوق بالایی برخوردار هستند.
روشن است که بلاغتی که معجزه آسا است، تنها بر محور الفاظ نبود، تا اینکه گفته شود: عالی ترین ترکیبهای لفظ یک ترکیب بیش نیست؛ بلکه مربوط به الفاظ و معانی رسا و کاملی بود که می توانست یک موضوع را با جهت های متفاوت و با اهداف متفاوت به قالب الفاظ درآورد و آنها را معجزه نماید و بدین جهت حضرت علّامه در پایان تأکید می کند:
بلاغتی که معجزه است، تنها دائر مدار الفاظ نیست تا گفته شود: انسان که خود واضع لغت است، چگونه نمی تواند بلیغ ترین کلامها را بیاورد؟ یا اینکه گفته شود: رساترین ترکیب های مقصور، ترکیب واحد است و چگونه ممکن است از معنای واحد، ترکیب های متعددی معجزه گونه فراهم شود؟ بلکه [باید گفت] مدار در بلاغت، معنایی است که دربرگیرنده تمامی معانی ذهنی و جهات خارجی است.(27)
پی نوشت ها :
1. اسراء، 88.
2. المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 59.
3. همان، ص 60.
4. ر.ک: المیزان، ج1، ص 60.
5. همان.
6. همان، ص 61.
7. همان.
8. همان.
9. نحل، 89.
10. انعام، 59.
11. حشر، 7.
12. ر.ک: المیزان، ج1، ص 62.
13. همان، ص 63.
14. یونس، 16.
15. ر.ک: المیزان، ج1، ص 63.
16. اینها از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم، قبل از این، نه تو و نه قوم تو از آن خبری نداشتند؛ هود، 49.
17. ر.ک: المیزان، ج1، ص 64.
18. آیا در قرآن نمی اندیشید؟ اگر قرآن از طرف غیرخدا بود، اختلافات زیادی در آن می دیدند؛ نساء، 82.
19. ر.ک: المیزان، ج1، ص 66.
20. «مَا نَنسَخ مِن ءَایَةِ أو نُنسِها نَأتِ بِخَیرٍ مِنهَا...»؛ بقره، 106.
21. ر.ک: المیزان، ج 1، ص 66.
22. می گویند: قرآن را به خدا افترا بسته؛ بگو: اگر راست می گویید، ده سوره مانند همین سوره های افترائی بیاورید و از تمام افراد، غیر از خدا کمک بگیرید، اگر راست می گویید، هود، آیه 13 -14.
23. ر.ک: المیزان، ج1، ص 68.
24. همان.
25. همان، ص 69.
26. ر.ک: المیزان، ج1، ص 72.
27. ر.ک: المیزان، ج1، ص 73.
مؤدب، سیدرضا؛(1390)، اعجاز قرآن، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، چاپ دوم