تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (72)

احساس کردیم که نیروها، به خصوص ارتش، انگیزه داخل شدن درخاک عراق را ندارد، خودشان می گفتند ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم در خاک عراق برویم، این کشورگشایی..!!
سه‌شنبه، 29 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (72)
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (72)

 

نویسنده:دکتر سید حمید روحانی*




 

موهوماتی ازچرایی وقوع جنگ تحمیلی علیه ایران

از زبان آقای منتظری در خاطرات منسوب به او درباره آزاد سازی خرمشهر آمده است:
... احساس کردیم که نیروها، به خصوص ارتش، انگیزه داخل شدن درخاک عراق را ندارد، خودشان می گفتند ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم در خاک عراق برویم، این کشورگشایی..!!
اولاً پس از آزادی خرمشهر هنوز بخش هایی از خاک ایران در اشغال بعثی های عراق بود، بنابراین اینکه « ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولی حالا... »! چه معنایی دارد؟ این سخن از کسی است که از جبهه و جنگ و اوضاع جغرافیایی جبهه ها به کلی بی خبر بوده و چنین می پنداشته است که با آزادی خرمشهر اشغالگری صدام پایان یافته است؛ یا ساخته و پرداخته خاطرات بافان
است که به نام آقای منتظری دروغ هایی سرهم بندی کرده و از مسائل جنگ به کلی بی خبر بوده اند؛ ثانیاً نیروهای رزمنده و ارتش قهرمان ایران برآن بود که نخست صهیونیست ها را در کاخ بغداد سرکوب کند تا بتواند در سرزمین قدس و فلسطین به نبرد با آنان برخیزد و آن سرزمین مقدس را از لوث وجود آن جنایت کاران و تجاوزگران پاک سازد. ثالثاً ارتش اسلام و سپاه انقلاب به درستی می دانستند پس از بیرون راندن اشغالگران بعثی از خاک ایران اگر به عراق وارد نشوند و بخشی از خاک آن کشور را به تصرف در نیاورند، چگونه می توانند از رژیم خون آشام صدام خسارت و غرامت بگیرند؟ از این رو، آن گاه که امام در پی آزادی خرمشهر پیشنهاد داد که اگر اشغالگران بعثی از همه خاک ایران بیرون می روند، جنگ را پایان دهید و وارد خاک عراق نشوید، فرماندهان ارتش و سپاه و مسئولان جبهه و جنگ همین نکته را مطرح کردند که اگر به سرزمین عراق وارد نشوی بی تردید نمی توانیم غرامت بگیریم و خسارت های سنگینی که صدام بر اقتصاد ایران وارد کرده است از سوی آن رژیم جبران نمی شود؛ بگذریم از خسارت های جانی که جبران ناپذیر است.
از این رو، امام روی پیشنهاد خود پای نفشارد و هرگونه تصمیم گیری در این مورد را بر عهده کارشناسان و مسئولان جنگ و جبهه قرار داد. اگر در آن روز فرضاً صدام و اشغالگران بعثی از خاک ایران بیرون می رفتند و نیروهای رزمنده ایرانی بدون وارد شدن به خاک عراق آتش بس را می پذیرفتند و جنگ را پایان می دادند، بی تردید امروز لیبرال های مزدور به جوسازی و سمپاشی دست می زدند که مسئولان نظام با پذیرش آتش خیانت کردند، خون جوانان ایرانی را هدر دادند،
اگر وارد خاک عراق شده بودند می توانستند از موضع قدرت روی غرامت پافشاری کنند و صدام را به پرداخت خسارت ناگریز سازند. آقای منتظری نیز امروز با الهام از این سیاه نمایی همین را دم می گرفت و اعلام می کرد که « من در پی آزادی خرمشهر با پایان یافتن جنگ مخالف بودم» و «پیغام دادم» که «جنگ را متوقف نکنید»! شما می توانید به آسانی تا بغداد پیشروی کنید و همان گونه که خرمشهر را مثل آب خوردن! آزاد کردید، بغداد را نیز آزاد سازید و مردم عراق را از شر صدام برهانید ولی چه کنم که «رهبری با امام بود و نظرشان مقدم بود »!! و....
در بخش دیگری از خاطرات آقای منتظری از زبان او آورده اند:
... بالاخره من همان موقع که خرمشهر فتح شد به مسئولین پیغام دادم که اگر می خواهید صلح کنید و یا معامله کنید و پول و غرامت بگیرید، الان وقت آن است: شنیدم بعضی گفته بودند فلانی بوی دلار به مشامش خورده است. بعد عراقی ها رفتند
یک مثلثی هایی درست کردند و آقایان هم به این عنوان که ما می خواهیم برویم بصره، از امام (ره) یک پیام گرفتند برای مردم بصره که ای مردم بصره از نیروهای ما استقبال کنید و... من بعداً به امام گفتم آخر این پیام چه بود که شما دادید، آنها به ما می خندند و امام پذیرفتند که پیام اشتباه بوده است [!].. بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران کشورها آمدند پشت سر امام در تهران نماز خواندند؛ یاسر عرفات بود، احمد سکوتوره بود، ضیاءالحق بود؛ اینها اصرار داشتند که امام جنگ را پایان بدهند ولی امام قبول نکردند، همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود، ما در موضع بالا بودیم و می توانستیم خسارت بگیریم و عراق را محکوم کنیم ولی متأسفانه آن فرصت را از دست دادیم...ولی قولی هم هست که خود امام مایل به ختم جنگ بودند ولی طرفداران ادامه جنگ نظر خودشان را به ایشان تحمیل کرده بودند.... (1)
کاش آقای منتظری توضیح می داد که در پی آزادی خرمشهر در آن شرایطی که هنوز صدها کیلومتر از خاک ایران در اشغال صدام قرار داشت و هیچ گونه خبری از « محاکمه و مجازات متجاوز» و «پرداخت غرامت» نبود، چگونه «وقت صلح» فرا رسیده بود؟! مگر او در 16 /6 /1361 طی نطقی شرایط نظام جمهوری اسلامی را برای چندمین بار اعلام نکرد و نگفت که «این چیزی است غیر قابل تغییر»! با این وضع چگونه ادعا دارد که مسئولین پیغام داده است که « اگر می خواهید صلح کنید... الان وقت آن است»؟! چه
دگرگونی ای در اوضاع جنگ پیش آمده بود که اقتضا می کرد «این چیز غیر قابل تغییر » باید تغییر می کرد؟ آیا نظر آقای منتظری این بود که مسئولان نظام، همانند عصر قاجار بخشی از خاک وطن مانند: نفت شهر، قصر شیرین، مهران و دهلران را به صدام هدیه کنند؟! آیا این ضد و نقیض گویی نیست که از یک سو ادعا می کند«به مسئولین پیغام دادم که اگر می خواهید صلح کنید... الان وقت آن است » و از سوی دیگر گفت و گوی او را می خوانیم که در آن آورده است:
... شرایط ما برای برقراری صلح همان شرایطی است که ازقبل گفتیم و این چیزی است غیر قابل تغییر... ما چگونه می توانیم با صدام صلح کنیم در حالی که هیچ یک از شرایط ما محقق نشده...؟!
او، یا خاطره سازان اطراف او جوسازی و ماتم سرایی کرده اند که « بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران کشورها آمدند... و اصرار داشتند که امام جنگ را پایان دهند ولی امام قبول نکردند » و به دنبال آن افزوده است : «... اگر وساطت آنها قبول شده بود، می توانستیم خسارت بگیریم و عراق را محکوم کنیم و... » آیا آن هشت نفر در آن پایه از قدرت بودند که می توانستند شرایط جمهوری اسلامی را کاملاً تحقق بخشند! صدام را از نفت شهر و قصرشیرین و دیگر بخش های اشغال شده بیرون کنند و او را محاکمه و مجازات کنند و میلیارد دلار خساراتی
را که بر ایران وارد شده بود از او بگیرند و به ایران بپردازند، لیکن امام نپذیرفت؟!! زهی پندار بافی.
آن هشت نفر همانند دیگر هیئت هایی که پیش از آنها آمده بودند، اصرار می کردند که ایران آتش بس را بدون هیچ قید و شرطی بپذیرد و خواسته های دیگر ایران بعداً دنبال شود! که جز وعده سر خرمن چیزی در بر نداشت. اگر ایران می خواست بدون برآورده شدن شرایط و خواسته های خود، آتش بس را بپذیرد و به امید وعده های دروغین دولت ها و سازمان ها و مجامع بین المللی بنشیند، دیگر نیازی به آمدن این هیئت یا آن هیئت و «وساطت» نبود، لیکن امام و ملت غیور و قهرمان پرور ایران مانند برخی از مدعیان لاده که از شدت منیت و کیش شخصیت کور شده اند، «مذبذب » و بی اراده نبودند که هر لحظه حرفی بزنند و هر دم به رنگی دربیایند و با هردسته، گروه، چهره و مهره ای که نشستند، از آنها رنگ بگیرند و گفته های آنان را تکرار کنند و زبان گویای دگراندیشان و حرامیان عقیده و اندیشه باشند.
آقای منتظری که در آن روز در سمت قائم مقامی قرار داشت، خوب می دانست که دید امام در پی آزادی خرمشهر این بود که اگر اشغالگران بعثی از خاک ایران بیرون می روند، ایران به جنگ پایان دهد و از ورود به خاک عراق خودداری ورزد، لیکن او خود را به بی خبری زده و به اصطلاح «تجاهل » کرده و اظهار داشته است: «... قولی هم هست که خود امام مایل به ختم
جنگ بودند ولی طرفداران ادامه جنگ، نظر خودشان را به ایشان تحمیل کردند»!! باید گفت آقای منتظری در این اظهار نظر «قیاس به نفس » کرده است. امام مردی نبود که کسی بتواند نظر خویش را بر او «تحمیل » کند، امام مرد منطق و مصلحت بود و پیوسته بر آن بود که نظر جمع را بر نظر فرد و نظر شخصی، مقدم دارد و در امور کشوری «استبداد رأی » نداشته باشد؛ چنانکه در مورد قائم مقامی آقای منتظری، بنی صدر و ده ها مسئله دیگر، امام نظر مخالف داشت لیکن آن گاه که مجلس خبرگان مصلحت را در آن دید که نامبرده را به عنوان قائم مقامی منصوب کند، امام سکوت کرد و این شیوه مردان خداست که از خود رأیی، یک دندگی، لجبازی و منیت به دورند و بیش از هزار صفحه کتاب را با «منم منم» آکنده نمی سازند.
آقای منتظری برای به سخره گرفتن امام آورده است:
... آقایان هم به این عنوان که ما می خواهیم برویم بصره از امام یک پیام گرفتند برای مردم بصره، که ای مردم بصره از نیروهای ما استقبال کنید... من بعد به امام گفتم آخر این پیام چه بود که شما دادید، آنها به ما می خندند و امام پذیرفتند که پیام اشتباه بوده است!!
آقای منتظری توضیح نداده که « آنها» چه کسانی هستند که به «ما » می خندند؟ آیا مردم بصره که بیش تر آنها شیعه هستند ودل آنها از دست صدام و جنایت کاران بعثی خون بود، به پیام امام می خندیدند؟! آیا صدام وحزب بعث عراق که در برابر حمله های پیایی رزمندگان
اسلام به شدت آسیب پذیر بودند و تنها دریک روز در دروازه خرمشهر یازده هزار اسیر دادند و توپ و تانک و مهمات جنگی را بر جای گذاشتند و گریختند«به ما می خندند»!؟ آیا اصولاً خنده این و آن می تواند یک رهبر اسلامی را که رسالت جهانی بر دوش دارد و از آن روزی که نهضت خویش را آغاز کرده است ( 1341) با جهان بینی ویژه خویش رهانیدن جهان اسلام از چنگال استبداد و استعمار را به عنوان یک هدف مقدس دنبال کرده است، از رسالت و مسئولیت روشنگری و آگاهانیدن ملت ها به وظایف اسلامی بازدارد؟! او ادعا کرده است که « امام پذیرفتند که پیام اشتباه بوده است »! بی تردید اگر امام چنین پاسخی به او داده باشد به عنوان «و اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما » می باشد.
امام نخستین بار نبود که خطاب به ملت ها پیام می فرستاد و به توده های مسلمان کشورهای دیگر رهنمود می داد. امام نزدیک 15 سال در کشور عراق زیسته بود؛ بسیاری از مردم عراق او را شناخته بودند؛ برخی از آنان از امام تقلید می کردند؛ برخی از اساتید و دانشمندان بصره به طرح حکومت اسلامی امام حاشیه زده بودند؛ در پی پیروزی انقلاب اسلامی نیز امام به عنوان رهبر جهان اسلام مطرح بود و بر قلب های بسیاری از ملت های مسلمان و آزادی خواهان جهان حکومت داشت. از این رو، طبیعی بود که امام در مناسبت ها برای آنان پیام بفرستد و به آنان رهنمود بدهد، لیکن آقای منتظری توجه نداشته است که آنچه خنده دار است پیام او به ملت امریکا می باشد که در آن آورده است:«... من این را بر شرافت انسانی شما زیبنده نمی بینم... به
دولت خود فشار آورید تا شا خائن و جنایت کار را به ایران بازگرداند... »!1(2)
راستی این خنده دارنیست؟! آیا « ملت » امریکا گوش به زنگ اند تا ببینند آقای شیخ حسینعلی چه چیزهایی را برای آنان زیبنده می داند تا آن را به کار بندند و چه چیزهایی را زیبنده نمی داند تا آنان از آن دوری گزینند؟! آیا « آنها به ما نمی خندند»؟! راستی چند تن از ملت امریکا آقای شیخ حسینعلی منتظری را می شناسند و حتی نام او را شنیده اند که او برای آنان پیام می فرستد و به اصطلاح به آنان رهنمود می دهد؟ شاید او امریکا را چون «فلاورجان » پنداشته و بر این باور بود که امریکایی ها نیز مانند برخی از فلاورجانی ها، از چاقو کشان و قداره بندی های مهدی قاتل هستند و حتماً مانند شماری از نجف آبادی ها و فلاورجانی ها در خیابان ها راه می افتند و شعار می دهند:« قائم مقام رهبری نایب حق منتظری »!
شاید به آقای منتظری باورانده باشند که چون به قائم مقامی منصوب شده، چهره جهانی یافته است و همه ملت ها در همه کشورهای جهان نه تنها او را می شناسند، بلکه همه آنان گوش به زنگ فرمان او هستند! از این رو، او نه تنها برای «ملت امریکا» پیام داد و آنها را هدایت کرد، بلکه برای مسلمانان هنگ کنگ نیز پیام داد و به آنان یادآورشد:
... من امیدوارم شما از انقلاب و نهضت صدر اسلام درس آموزی کنید و با تکیه بر قدرت لایزال و ایمان امت اسلامی به جهاد بر علیه طاغوتیان برخاسته از قدرت های ظاهر نهراسید...! (3)
آری، امام رهبر انقلاب اسلامی، آن ابرمردی که چشم شیعیان و مستضعفان جهان به او دوخته شده بود، اگر رهنمودی برای مردم ستمدیده بصره بفرستد«آنها به ما می خندند»!! لیکن آقای منتظری بایستگی و شایستگی دارد که برای همه ملت ها و دولت های جهان «لوح » صادرکند و به آنان فرمان دهد!! زهی تأسف.

پی نوشت ها :

*مورخ انقلاب اسلامی
1. خاطرات منسوب به آقای منتظری، ص 590و و591.
2. مصطفی ایزدی ( به کوشش )، همان، ص 222و 223.
3. همان، ج 2، ص 227.

منبع مقاله :
نشریه 15 خرداد، شماره21



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط