شبهاتی مهم در باب عزاداری امام حسین (ع)

در بیان اعتراضاتی که به انحاء مختلفه در موضوع عزاداری بر آن بزرگوار شده و می شود؛ یا از روی شقاوت و عداوت یا از روی بی خردی و جهالت و ثانیاً: جواب از آنها در این باب به تفصیل خاطر نشان می شود، انشاء الله.
شنبه، 10 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبهاتی مهم در باب عزاداری امام حسین (ع)
شبهاتی مهم در باب عزاداری امام حسین(ع)

نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)


 
 

 

راجع به انتقادات وارده بر کیفیات عزاداری بر حسین(ع) و جواب از آنها

اولاً: در بیان اعتراضاتی که به انحاء مختلفه در موضوع عزاداری بر آن بزرگوار شده و می شود؛ یا از روی شقاوت و عداوت یا از روی بی خردی و جهالت و ثانیاً: جواب از آنها در این باب به تفصیل خاطر نشان می شود، انشاء الله.

[اعتراض] اول

آنکه گفته اند: عزاداری فقط باید در روز عاشورا برپا باشد و در غیر این روز مدرک و دلیلی ندارد که این عمل مشروع باشد.

[اعتراض] دوم

آنکه حدیثی که آخوندها و روضه خوان ها می خوانند که: هر که بگرید یا بگریاند یا خود را وادار به گریه کند بر حسین بهشت بر او واجب می شود، حرف های چرند و خرافات عوامانه است. وِل کنید این ها را [و] گوش ندهید. این ها از خرافات قرون وسطی است. در زمان صفویه این چرندبافی ها رواج داده شده. دست از این موهومات و چرندبافی ها بردارید.

[اعتراض] سوم

آنکه می پرسند که یک قطره اشک در مصیبت حسین چگونه سبب آمرزش گناهان می شود. این یاوه گوئی ها را قبول نکنید. دوره قدیم گذشت، امروز روشن فکرها این لغوگوئی ها را نمی پذیرند.
از این عجیب تر آنکه می گویند: به قدر یک بال مگس اشک که از چشم بیرون آید در عزای حسین، آتش جهنم را خاموش می کند. در قرآن است که: (فمن یعمل مثقال ذرة خیرًا یره و من یعمل مثقال ذرة شرًا یره)(1) (در سوره زلزله). یعنی: (کسی که هم وزن یک ذره ای نیکی کند آن را می بیند و کسی که هم وزن یک ذره بدی کند آن را می بیند).
با بودن چنین آیه صریح در قرآن، خبر: «من بکی أو ابکی أو تباکی علی الحسین وجبت له الجنة»،(2) مورد اعتماد نیست، و همچنین سایر اخباری که از این قبیل است، و نیز اشخاص روشنفکر هرگز باور نمی کنند که یک قطره اشک به اندازه یک بال مگس آتش جهنم را خاموش کند.

[اعتراض] چهارم

آنکه بعضی از آنها اصلاً عمل گریه کردن بر حسین را جداً تنقید می نمایند و گریه کننده را دیوانه می گویند.

[اعتراض] پنجم

آنکه عزاداری و سینه زدن و زنجیر زدن در عزای حضرت امام حسین(ع) را عمل دیوانگی و لغو می دانند. بعضی از آنها از بدعت های زمان صفویه می شمارند و بعضی دیگر می گویند: این اعمال را انگلیسی ها به تعلیم انگلیس ها برای جلب نفع خود به مسلمانان یاد داده اند؛ برای ضعیف کردن اسلام تا بتوانند مقاصدی که دارند عملی کنند.

[اعتراض] ششم

آنکه می گویند: غالب اینهائی که در اوقات عزاداری شان دسته ها بیرون می آورند با علامت و پرچم، و سینه و زنجیر می زنند و لباس های سیاه می پوشند و گریه می کنند و بر سر می زنند، یا نماز نمی خوانند یا مسائل و آداب دینشان را نمی دانند، یا می دانند و عمل نمی کنند.

[اعتراض] هفتم

بعضی استناد می کنند به خبر: «الصلاة عمود الدین -یا عماد الدین- إن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»(3) که ترجمه آن این است یعنی: (نماز ستون دین است، اگر پذیرفته شود، پذیرفته می شود آنچه غیر از آن است و اگر ردّ شد، ردّ می شود آنچه غیر از آن است).
پس چون غالب سینه زن ها و زنجیرزن ها نماز نمی خوانند یا سایر مسائل شرعیه خود را نمی دانند، اعمالشان باطل و سایر عباداتشان مردود است. لذا عزاداری شان غیر مقبول و لغو است و این ها پرهیزکار نیستند و خدا عمل را از پرهیزکار قبول می کند به حکم (إنما یتقبل الله من المتقین).(4)
حاصل کلام آنکه این گروه انتقاد کننده، خصوصاً نسبت به شعائری که به حضرت ابی عبدالله الحسین -علیه آلاف التّحیة و السلام- تعلق دارد بیشتر ساعی بر حمله کردن بر آنند برای منحرف ساختن اذهان و اعتقادات ساده دلان شیعیان و دوستان آل محمد(ع) تا آن ها را از ولایت آله الله و اهل بیت رسالت بیرون برند و به راه ضلالت و گمراهی، که خودهاشان سالکند، آن ها را نیز بکشانند و با عقائد سخیفه ای که دارند با خود همراه کنند، اعاذنا الله و ایاهم من شرورهم.
خلاصه به هر نحو بتوانند به گفتن و نوشتن و تبلیغات برخلاف حق و صوابی که با اصول دسائس دوستان مطابق و موافق است، جهد وافی و جدّیت کافی به کار می برند که شاید، به گمان فاسد خود بتوانند این شعائر بزرگ ایمانی را از میان اهل ایمان بردارند، غافل از آنکه این سراج منیر خدائی خاموش شدنی نیست.
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
تأسیس مجالس عزا و ساختن تکیه ها و حسینیه ها و تجلیل مشاهد مقدّسه و به زیارت رفتن و صرف کردن اموال و وقف کردن ضیاع و عقار و نذورات برای عزاداری، به طور قطع منسوخ شدنی و از بین رفتنی نیست. یک هزار و سیصد و چهل سال از واقعه کربلا تا به حال می گذرد، به اضافه سه ماه بنی امیه ها و حجاج ها و متوکل ها تا برسد به رضاها و محمد رضاها برای برچیدن این دستگاه عظیم خدا خواه چه کوششها کردند و چه حیله ها و نیرنگ ها به کار بردند تا بلکه نامی از آن باقی نماند. همه نقشه هایشان نقش بر آب و برای خودشان، فضلا از عذاب جاوید آخرت در این جهان به شدت هدف تیر عذاب گردیدند.
و از طرف دیگر جای بسی شگفتی است که بسا مردمان عوام هم در این دوره تشخیص نمی دهند که این سخنان فریبنده و این چرب زبانی های گول زننده، به تمام معنی مخالف با قرآن و اخبار و احادیث اهل بیت اطهار و کلمات فقهاء ابرار و فضلاء اخیار فرقه ناجیه شیعیان دوازده امامی است، به زبان بازی های آنان دلباخته می شوند و از روی جهالت و نادانی، حق را از باطل تمیز نمی دهند و کورکورانه، دیوانه وار پیروی از آنان می کنند و از صراط مستقیم ایمان منحرف می شوند و خود را به گمراهی و هلاکت می افکنند. این ها از جمله کسانی هستند که خدای تعالی در قرآن کریم درباره ایشان به رسول اکرم(ص) خطاب فرموده که:
(قل هل ننبئکم بالاخسرین أعمالاً)(5) (الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعاً)(6).
یعنی: (بگو ای فرستاده من: آیا خبر دهم شما را به کسانی که زیانکارترند از جهت کارهائی که می کنند. آنها کسانی هستند که باطل است سعی و کوشش هایشان در زندگانی دنیا و گمان می کنند که نیکوکاری می کنند).
باری اینگونه اشخاص در عصر امروز ما کسانی هستند که در پیش خودشان چنین می پندارند که روشنفکر و دانشمند و تیزفهم اند، لذا در نظرشان اهمیتی ندارد مخالفت با دین و مذهب و آداب و احکام دینی و مذهبی و معاندت با حاملین آنها و عاملین به آنها، از این جهت است که این گونه شعائر دینی و مذهبی را منافی با اصول تمدن شرقی و غربی و خرافات قرون وسطی و وحشی گری حساب می کنند و عزاداری و گریه کردن بر حسین(ع) را که علّت مبقیه دین مقدس اسلام و روح مطهّر ایمان است، جهالت و کار بی جا و عمل ناشایست می شمارند. این ها کسانی می باشند که دین ایشان پول پرستی و همتشان غذاهای رنگارنگ خوردن و لباس های مد و شیک پوشیدن و... و چنانچه پیغمبر اکرم(ص) ائمه هدی -صلوات الله علیهم- خبر داده اند که بسیاری از آن ها را با مدارکی که داشته در مجلّدات کتاب نوائب الدهور در علائم ظهور نوشته و به طبع رسانیده ام.

اما جواب اعتراضات

جواب [اعتراض] اول

آنکه می گوید: عزاداری فقط باید در روز عاشورا باشد و در غیر این روز مدرک و دلیلی ندارد که این عمل مشروع باشد جواب گفته می شود به چند وجه:
وجه اول: آنکه انحصار عزاداری به روز عاشورا، ادّعایی است بدون دلیل و برهان، چه که سیره و عمل آل محمد -صلوات الله علیهم- بر خلاف آن بوده است، به دلیل قول و فعل و تقریر ائمه طاهرین(ع) هر یک از ایشان در زمان خود.
وجه دوم: عزاداری انبیاء سلف از آدمی صفی الله تا زمان خاتم الانبیاء(ص) پیش از اینکه آن حضرت نطفه طیبه طاهره اش در رحم مادر بزرگوارش قرار گیرد و به این عالم طبع و مادّه قدم گذارد،‌ به شهادت اخبار و احادیث وارده از مصادر وحی و تنزیل که به طرق خاصه و عامّه روایت شده.
وجه سوم: عزاداری و گریستن رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه زهراء و حضرت مجتبی -صلوات الله علیهم- در زمان حیات آن حضرت، پیش از شهادت به وحی الهی و خبر دادن جبرئیل امین از جانب خدا و به امر او.
وجه چهارم: پیغام دادن خود آن حضرت از گلوی بریده به علیا جناب سکینه خاتون به این بیت:
شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی(7)
یعنی: (ای شیعیان من هر زمانی که آب خوشگوار می آشامید، مرا یاد کنید و هرگاه شنیدید غریبی به غربت از دنیا رفته یا شهیدی به درجه شهادت رسیده، برای من بلند گریه و نوحه کنید).
و در مجلس یزید به حضرت زین العابدین(ع)، سر بریده اش، جواب سلام پسر را گفت و به او فرمود که:
«بلغ شیعتی منی السلام و قل لهم ان ابی مات عطشاناً فاذکروه و مات غریباً فاندبوه».
یعنی: (شیعیانم را از من سلام برسان و برای ایشان بگو که پدرم با لب تشنه شهید شد، او را یاد کنید، و غریب از دنیا رفت، برایش به صدای بلند گریه و عزاداری کنید).
و به زعفر زاهد جنّی که در کربلا به یاری او آمده بود او را اذن جنگ نداد و فرمود:
«چون من کشته شدم برایم گریه و عزاداری کن».(8)
و بنا به روایتی به سلطان قیس هندی هم همین مضمون را فرمود.
وجه پنجم: در دعای ندبه که دستوری است به همه شیعیان داده شده در دوره غیبت اما زمان -عج- که در روزهای جمعه و عیدهای فطر و اضحی و غیر آن ها به آن توسل جویند و بنا به فرموده علامه مجلسی -اعلی الله مقامه- در کتاب زادالمعاد از حضرت صادق(ع) روایت شده، از جمله فقرات آن این است که فرموده:
«فعلی الاطائب من أهل بیت محمد و علی -صلی الله علیهما و آلهما-، فلیبک الباکون و ایاهم فلیندب النادبون و لمثلهم فلتذرف الدموع و لیصرخ الصارخون و یضج الضاجون و یعج العاجون».(9)
یعنی: (بر پاکان و پاکیزگان خانواده محمد و علی -رحمت متصّل فرستد خدا بر ایشان و اهل بیت ایشان- باید گریه کنند گریه کنندگان و شیون نمایند شیون نمایندگان و فریاد زنند فریاد زنندگان و صداها را به گریه بلند کنند صدا بلند کنندگان و خاک بر سر بریزند).
وجه ششم: فرمایش امام عصر-عج- است که به جد بزرگوار شهید مظلوم خود عرض می کند:
«لاندبنک صباحاً و مساءً و لا بکین علیک بدل الدموع دماً».(10)
یعنی: (هر آینه البته البته در هر صبح و شبی تو را می خوانم و بر تو گریه می کنم تا اندازه ای که به دل از اشک خون از چشمم جاری شود).

جواب از اعتراض دوم

و آن حدیث: «من بکی أو أبکی أو تباکی علی الحسین وجبت له الجنه»، (11) است که گفته است: این چرند و از خرافات عوامانه قرون وسطی است که در زمان صفویه چرند بافی شده.
باید گفت: لعنت بر چنین فهم و دانش. با این وصف خود را شیعه دوازده امامی و دوستدار خانواده آل محمد و اهل بیت عصمت می دانند و به آن می شناسانند. جای تردید نیست که این ادعا از صفات منافقین است که خدای تعالی درباره ایشان فرموده:
(و إذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنا معکم إنما نحن مستهزئون).(12)
(چون با اهل ایمان ملاقات می کنند می گویند: ایمان آورده ایم، و چون با شیطان های خود خلوت می کنند می گویند: ما با شمائیم غیر از این نیست ما استهزاء کننده ایم).
مؤمنان را عزاداری حضرت سیدالشهداء(ع) در بین مسلمانان سابقه یک هزار و سیصد و چهل ساله دارد، به تمام کیفیاتی که فعلاً متداول است در میان فرقه ناجیه شیعیان دوازده امامی. در مقابل هزارها از فقهاء و دانشمندان بزرگ و جامع شرائط مهمّ که اصول و فروع دین مقدس اسلام به واسطه آنها به ماها رسیده و احکام آن اجرا می شده، بلکه خودشان هم در منازل و خانه ها و حوزه هائی که داشته اند در انجام آن به تمام مراسم متعارفه عزاداری شرکت داشته اند و اگر کوچکتر اشکالی در آن بود جلوگیری و ممانعت می کردند. حتی آنکه استفتاات که به هر کدام از آن ها می شده، جواب های مثبت می دادند و ترغیب و تحریص به آن می فرمودند و خودهاشان داخل دسته جات عزاداران می شدند و به سر و سینه می زدند.
[از جمله] علامه بحرالعلوم، مرحوم سید مهدی طباطبائی -اعلی الله مقامه الشریف- که در فضل و دانش و علم و زهد و ورع و تقوی یگانه عصر و زمان خود و به تمام معنی مروّج دین و مربّی بسیاری از علماء و عاملین و فقهاء راشدین و دارای کشف و کرامات زیاد بوده و بنابر آنچه علماء بزرگ نقل فرموده و بسیاری در کتب خود ترجمه حالات او را ضبط و ثبت نموده اند و در میان خواص شهرت بسزائی دارد که درک فیض شرفیابی حضور باهر النور حضرت ولی عصر و امام زمان حجة بن الحسن -عج- داشته، به نحوی که آن حضرت را در غیبت کبری می دیده و می شناخته.
در نجف اشرف که بودم، در مجلسی که جمعی از علماء اعلام و فضلاء فخام حاضر بودند، بعضی از ایشان از مرحومین سید جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامة و حاج سید علی شوشتری -اعلی الله مقامهما- نقل کردند که فرموده اند: در یکی از روزهای عاشورا که با آن بزرگوار برای زیارت به کربلا مشرف شده بودیم همه با همدیگر در غرفه ای نشسته بودیم و جناب ملّازین العابدین سلماسی هم با ما بود. سید بحرالعلوم برای تجدید وضو مهیّا شده، عبای خود را از دوش برداشته، مشغول وضو گرفتن شدند که ناگاه دسته عزاداری عرب های معیدی، مرد و زن ضجّه زنان و شیون کنان و بر سر و سینه زنان وارد صحن مطهر شدند. شور و غوغای غریبی روی داد. همه هجوم آوردند برای اینکه داخل حرم شریف شوند، ناگاه دیدیم که سید در حالی که مشغول وضو گرفتن بود از جا برخواست و شروع کرد به دویدن. داخل جماعت عزاداران شد و بر سر و سینه زنان به نوحه گری آغاز کرد و مانند زن جوان مرده فریاد می زد و می گریست و این مرثیه را گفت:
الله اکبر ماذا الحادث الجلل
فقد تزلزل سهل الأرض و الجبل
یعنی: (خدا بزرگتر است از حیث عظمت و عزت و جلال و جمال و صفات، از اینکه وصف کرده شود. چیست این حادثه بزرگ که در روی زمین واقع شده که به سبب وقوع آن پست و بلند زمین و کوه به تزلزل و لرزه درآمده؟).
ما للعیون عیون الدمع جارثیة
منها تخد خدوداً حین تنهمل
(باز چه روی داده که از چشم ها چشمه های اشک جاری است؟ به نحوی که از کثرت جریان اشک گونه ها خراشیده و مجروح شده).
ما هذه الزفرات الصاعدات اسیً
کانّها شعل ترمی بها شعل
(آیا این چه ناله های غم اندوزی است که از سینه ها بیرون می شود؟ گویا آن ناله های جگرسوز شعله های آتش سوزانی است که بر روی یکدیگر واقع است).
ماذا النواح الذی عط القلوب و ما
هذا الضجیج و ذا الضوضاء و الزجل
(این چه نوحه های دلسوز و ناله های جانگدازیست که دل ها را شکافته و چه فریاد و فغان و ناله ای است که شورش در همه عالم انداخته است؟).
کانّ نفخة صور الحشر قد فجأت
فالناس سَکری و لا سکر و لا تملّ
(گویا صور محشر ناگهان دمیده شده که همه مردمان در حیرت و دهشت و از خود بی خود می باشند و حال آنکه اسباب حیرت و دهشت موجود نیست).
قد هلّ عاشور لو غمّ الهلال به
کانّما هو من شوم به زحل
(همانا ماه عاشورا طالع شد. ای کاش! این ماه همیشه پنهان بود و این هلال در این ماه دیده نمی شد. زیرا که از شومی و نحوستی که از تأثیر در آن دیده شده، گویا ستاره زحل که نحس اکبر است در آن طالع گردیده).
شهر دهی ثقلیها منه داهیة
ثقل النبی حصید فیه و الثقل
(این ماهی است که جنّ و انس را به بلیه بزرگی مبتلا نموده و عترت پیغمبر و گل های بوستان آن فخر بشر را به اَرّه جفا از آن بوستان قطع نموده و احکام قرآن و شعائر اسلام و ایمان را معطل کرده).
قامت قیامة أهل البیت و انکسرت
سفن النجاة و فیها العلم و العمل
(قیامت اهل بیت پیغمبر برپا شد و کشتی های نجات همه در هم شکسته شد و حال آنکه در آن کشتی ها بود همه بارهای علم و عمل).
و ارتجت الارض و السبع الشّداد و قد
اصاب أهل السموات العلی الوجل
(بلرزه و اضطراب درآمد زمین و هفت آسمان محکم قوی بنیان به نحوی که اهل آسمان های بلند پایه را که ملائکه و ساکنین آنهایند به ترس و بیم انداخته که چنین گمان کردند که قیامت برپا شده است).
واهتز من دهش عرس الجلیل فلو
لا الله ما سکه أهوی به المیل
(متحرک و مضطرب شد عرش عظیمِ خدای جلیل. پس هرگاه خدا او را نگاه نمی داشت قائمه ها و پایه های آن به سبب این تحرک و اضطراب از هم می پاشید).
جل الا له فلیس الحزن بالغه
لکن قلباً حواه حزنه جلل
(خدا اَجلِّ از آن است که گَرد حزن و ملال بر دامن جلالش بنشیند، ولیکن قلبی که محل فیض و رحمت خدا است در این مصیبت محزون و متألم است).
قضی المصاب بأن تقضی النفوس له
لکن قضی الله أن لا یسبق الاجل
(این مصیبت ها حکم کرده است که نفوس هلاک شود، لکن تقدیر بر خدا چنین است که اجل پیشی نگیرد). یعنی: تا زمانی که اجل معیّن نرسیده قضا و قدر الهی چنین جاری شده که نفوس به قید بدن باقی باشند.
اجمالاً پس از آنکه به منزل مراجعت فرمودند و مجلس خلوت شد، یکی از خصّیصین عرض کرد: آقا امروز عمل خارق عادتی که بی سابقه بود از شما بروز کرد. فرمود: آری. چون این جماعت بادیه نشین به کیفیتی که دیدید وارد صحن مقدس شدند، حالت مکاشفه ای بر من روی داد که دیدم مولای من حضرت ابی عبدالله -روحی فداه- توجه خاصی به ایشان دارند. خود را به آنها ملحق کردم و در نوحه سرائی شرکت کردم که شاید به طفیل آنها مورد توجه آن بزرگوار واقع شوم، و رجاء واثق دارم که مرا نیز مورد نظر مبارک خود قرار دهد.
حاصل آنکه بهترین طریق عزاداری، گریستن و گریانیدن در مصائب آن حضرت است، چنانچه قبلاً تا اندازه ای اخبار و احادیث آن را در این اوراق تذکر دادم، با اینکه این همه ای که ذکر شده اندکی است از بسیار و عشری است از اعشار که همه آنها دال بر فضیلت و مطلوبیّت و محبوبیّت نزد خدای تعالی و رسول بزرگوار و ائمه طاهرین و صدیقه طاهره -صلوات الله علیهم اجمعین- است.
جای شک و تردید نیست که گریستن و گریانیدن بر آن حضرت -چنانچه ذکر شد- هزار و سیصد و چهل سال است با کیفیاتی که فعلاً متداول است در میان فرقه ناجیه شیعیان امامیه اثنی عشریه در معرض انظار هزارها فقیه جامع الشرایط بزرگ که اصول و فروع اسلام را به شیعیان مسلمان رسانیده می رسانند، فضلاً از گریستن و گریانیدن، تمام انواع عزاداری را دیده اند، از تشکیل مجالس عزا و لطمه زدن و صورت خراشیدن و مو پریشان کردن و به سر و سینه زدن و زنجیر زدن و پرچم عزا افراشتن و سیاه پوشیدن و دسته راه انداختن و در طرق و شوارع راه پیمودن و در مساجد و تکایا و مجالس عمومی و منازل علماء بزرگ و غیر اینها و علاوه بر اینکه ممانعت نکردند، خودهاشان هم در این شعائر بزرگ شرکت می نمودند، چنانچه این بنده حقیر در زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، در ایام عاشورا ناظر و حاضر بودم، آقایان علماء اعلام و فضلاء فخام به هیئت عزادار، دسته جمعی گریه کنان و بر سر و سینه زنان و کثیری از ایشان خاک بر سر ریزان در صحن مطهر عزاداری می کردند و قائد و پیشرو آنها حضرت آیةالله العظمی آقای میرزا محمد حسین نائینی و حضرت آیةالله سید جمال الدین گلپایگانی و مرحوم آیةالله میلانی و جمعی دیگر از آیات عظام بر سر و سینه می زدند و بعضی از ایشان سر و صورت خود را گل آلود کرده و متوجه داخل حرم شدند.
و اما راجع به گریستن و گریانیدن، سیره بسیاری از آیات عظام و علماء بزرگ این بوده که در حوزه های درسی پیش از آنکه مشغول درس و بحث شوند مقرر بوده که یک نفر ذاکر روضه خوان یا مرثیه خوان ذکر مرثیه یا مصیبتی از مصائب آن حضرت را نموده تا اقامه عزائی شده باشد و پس از آن به تدریس و بحث مشغول می شدند، و حتی آنکه در مجالس سرور و عروسی ها و جشن هائی که منعقد می شده، برای تیمن و تبرک مرثیه خوانده می شد و مجلس را به ذکر مصیبتی برگزار می کردند.
چنانچه در احادیث هم وارد شده که در مدینه طیّبه یکی از شیعیان مجلس ازدواجی فراهم کرده بود و از حضرت امام زین العابدین(ع) تقاضا کرده بود که آن مجلس را به قدوم شریف خود زینت دهد و آن حضرت انکار می فرمود. در اثر اصرار زیاد حضرت فرموده بود که اگر عهد می کنی مرثیه خوانی بخواند، دعوتت را اجابت می کنم. او قبول می کند و مرثیه خوانی دعوت می کند. پس از آنکه آن بزرگوار در آن مجلس تشریف فرما می شود، مرثیه ای خوانده می شود و آن حضرت و حاضرین گریه زیادی می کنند. چون مجلس برگزار می شود و اهل مجلس می خواهند متفرق شوند صاحب مجلس متوجه می شود که آن حضرت بر دم در ایستاده و کفش های حاضرین را در پیش پاهاشان جفت می فرماید. (خبر نقل بمعنی شد).
حاصل آنکه این سیره جلیله بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء و اصحاب باوفایش تا کنون در میان عموم شیعیان اثنی عشریه از خواص و عوام ایشان ساری و جاری بوده و چه بسیار املاک و ضیاع و عقار در قسمت ها و شهرها و روستاهای مختلفه مملکت شیعه نشین ایران برای عزاداری مطلق و یا حسینیه و تکیه ها، مخصوص تجمّع برای عزاداری و سینه زنی و زنجیرزنی و تعزیت خوانی و جمیع انواع عزاداری و لوازم آن وقف شده و اسناد و مدارک آن بسا به خط و امضاء و تقدیس فقهاء مبرّز جامع الشرایط و حکّام شرع از قرن های گذشته اعتبار پیدا کرده و به تصرف وقف داده شده و به متولّیان سپرده شده، بلکه در خارج مملکت ایران و در مشاهد مشرفه، حتی در بعضی از ممالک کفاری که شیعه در آنجا اقامت داشته و دارد و چقدر مالهائی که برای عزاداری و انواع آن وصیّت و بوسیله علماء اعلام و قضات و حکام شرع مقدس اسلام در زمان های قبل و به مهرها و امضاهای ایشان به ثبت رسیده. مگر نه این است که آنها خود مراجع تقلید بوده اند که در خانه ها و مسجدهای متعلق به خودشان مجالس عزاء فراهم می کردند و از سینه زن ها و زنجیرزن ها با کمال علاقه و میل و رغبت پذیرائی می نمودند.
اجمالاً سیره عموم شیعه در هر کجا ساکن بودند، به اندازه قدرت و توانائی که داشتند از ثروتمند و فقیر بر همین بوده است و از متقدمین بر این عصر، از بعد شهادت آن حضرت تا این زمان، کسی تردید و شکی نکرده و اعتراضی وارد نیاورده، مگر اینکه معاند یا جاهل بوده. نمی دانم چه چیز سبب شده که این آقایانی که به زعم و گمان خودشان، خود را روشنفکر می دانند و این عصر را عصر مشعشع و طلائی می خوانند و پرچم مخالفت برافراشته اند، چه نکته دقیقی را فهمیده اند که علماء و دانشمندان سیزده قرن پیش نفهمیده اند؟ یا آنها از آیات قرآنیه و اخبار نبویه بی اطلاع بوده اند. آیا آیه: (إنما یتقبل الله من المتقین)(13) را نخوانده اند؟ آیا خبر: (الصلاة عمود الدین، إن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»(14) را در نظر نگرفته اند؟ آیا همه آنها بی تقوی و گمراه بوده اند؟ و این آیه مانع از صحّت عزاداری بر اهل بیت رسول خدا(ص) است یا اقتضاء زمان دین خدا را تغییر می دهد؟
ابداً ابداً، هرگز هرگز «حلال محمد حلال إلی یوم القیمة و حرامه حرام إلی یوم القیمة».(15)
باید گفت: چه روشنفکری (و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور)(16) بر عکس نهند نام زنگی کافور.
چه عصر مشعشع طلائی؟ یاید گفت: عصر تیره مُطلائی، بفرموده حضرت خاتم الانبیاء(ص) «شرّ الازمنه»(17)، جای بسی تأسف و بدبختی است، بعضی از جوان های ساده لوح، تحصیل معارف نکرده و اگر هم تحصیل کرده باشند تحصیل سطحی و مادی شرقی و غربی است. هیچ فکر نمی کنند که استنباطشان مخالف است با گفته های بزرگان از علماء عظام که در دوره غیبت ولی عصر -عج- مبین احکام اسلام می باشند به نصّ صریحی که از توقیع مبارک آن حضرت رسیده و فرموده:
«و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا إلی رواة احادیثنا، فانّهم حجتی علیکم و انا حجة الله.»(18)
یعنی: (کلیّه مشکلات تازه ای که در زمان غیبت کبری واقع می شود برای حلّ آن رجوع کنید به روایت کنندگان حدیث های ما که ایشان حجّت منند بر شما و من حجت خدایم).
پس علماء و فقهای با درایت مستنبطین احکام اسلام و سنت سنیّه حضرت خیر الانام(ص) و شاگردهای مکتب ائمه طاهرین(ع) که امام صادق(ع) هم درباره ایشان فرموده:
«الراد علیهم کالرّاد علینا و الرّاد علینا کالرّاد علی الله و هو فی حدّ الشرک بالله».(19)
یعنی: (اینگونه فقها و علما کسانی هستند که رد گوینده بر ایشان رد گوینده بر ما آل محمدند و رد کننده برما، رد کننده بر خدا و در حدّ شرک به خدا است).
اجمالاً ایشان از بزرگان شیعیان می باشند و مبلّغینی می باشند که اخبار و احادیث آل محمد را با مستندات آنها در کتاب های خود نوشته و ثبت و ضبط کرده اند و در میان شیعیان به یادگار گذارده اند و دین مبین را به بیان و قلم خود زنده نگاه داشته اند و تکالیف و وظائف هرچه و هر که را در کتاب ها نوشته اند.
نگارنده از باب تذکر و یادآوری، از جمله آنها راجع به موضوع گریستن و گریانیدن و عزاداری در مصائب حضرت ابی عبدالله(ع) -ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء- اخبار و احادیث وارده ای که از رسول خدا(ص) و ائمه هدی -صلوات الله علیهم- که مختصری از اخبار و احادیث کثیره متظافره متواتره و صحیحه معتبره است، قبلاً شرح دادم و باز برای آگاهی بر خود لازم می دانم که جمله ای از اصول مسلّمه و مدارک آنها را که جای تردید نیست خاطرنشان کنم. زیرا که در اثر تبلیغات سوء اهل ضلالت، چنان اذهان بعضی از ساده لوحان را گردآلود و مشوش کرده اند و باطل را به صورت حق جلوه داده اند و آنها را به تردید انداخته و از طریق هدایت منحرف ساخته اند، لذا برای روشن شدن حقیقت، اولاً: چنین مقتضی دیدم که در اثبات مشروعیت اقسام عزاداری از تأسیس مجالس غرّا و مرثیه خوانی و انشاء مراثی و نوحه گری و لباس عزا پوشیدن و بر سر و سینه زدن و زنجیر زدن و دسته بیرون آوردن و علم ها و پرچم های سیاه برافراشتن و گریستن و گریانیدن و ضجّه و شیون کردن و غیر اینها فی الجمله شرحی داده شود تا پرده خفا از روی حقایق برداشته شود و حق واضح و آشکار گردد.
پوشیده نماند: بدانکه به بعد از تحقق اعتقاد به اصول پنجگانه دین و مذهب، ده چیز است که آنها مورد اهمیت است در دین اسلام که مسلمانان بطور حتم، واجب است که آنها بدانند و عمل نمایند که عبارتند از: نماز و روزه و زکات و خمس و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی که هر یک از آنها از ضروریات دین اسلام است که اگر مسلمان منکر یکی از آنها شود، تا چه رسد همه آنها، چنانچه هرگاه بعد از یاد گرفتن و معتقد شدن به آن پنج اصل یکی از آنها را انکار کند، قطعاً از اسلام خارج شده، و این ده چیز از ارکان مسلمه دین اسلام است و بر پدران و مادران فرض و واجب حتمی است که پس از تعلیم اصول دین به فرزندان خود این ده فرع را به آنها نیز تعلیم دهند. و در میان این ده فرع، پنج از آنها در رکنیت شدیدتر و تأکید در تعلیم و تعلّمش بیشتر است، و مستند آن خبری است که از پیغمبر اکرم محمد(ص) روایت شده است که فرموده است:
«بنی الاسلام علی الخمس: الصّْلاة و الصّوم و الحجّ و الولایة و ما نودی بشیء مثل ما نودی بالولایة».(20)
یعنی: (بناگذارده شده است اسلام بر پنج پایه: نماز و روزه و زکات و حج و ولایت، و ندا کرده نشده است به چیزی مانند آنچه که ندا کرده شده است به ولایت).
و در میان این پنج چیز، شکی نیست که تولی و تبری دو رکن مهم ایمان است در حقیقت، بلکه عین ایمان است. زیرا که ثبوت ایمان و دوام آن منوط است به تمام معنی بر ثبوت تولّی و تبرّی. پس مؤمن کسی است که تولّی و تبرّی دارد و اما آنکه تولّی و تبرّی ندارد بطور قطع مؤمن نیست. چنانچه در قرآن مجید هم به این معنی تصریح شده و خدای تعالی فرموده:
(لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حادالله و رسوله و لو کانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم أولئک کتب فی قلوبهم الیمان).(21)
یعنی: (نمی یابی گروهی را که ایمان می آورند به خدا و روز واپسین که دوستی کنند با کسانی که مخالفت کردند با خدا و رسول او اگرچه پدران ایشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. آنها کسانی هستند که ثابت شده است ایمان در دل هایشان).
(و أیدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه أولئک حزب الله ألا إن حزب الله هم المفلحون).(22)
یعنی: (و قوّت داده است ایشان را به روحی از خود که آن روح ایمان است، و داخل می گرداند ایشان را در بهشت هائی که نهرها از زیر آنها جاری است، در حالی که خشنود است خدا از ایشان و ایشان هم از خدا خشنودند. ایشانند گروه خدا و سپاه او. آگاه باشید سپاه خدایند غلبه کنندگان و رستگار شوندگان).
و همچنین آیات دیگری هم در آن کتاب مقدس بالصراحه در این موضوع می باشد که اعاظم از علما شیعه در کتاب های خود آنچه را که ذکر شد بیان فرموده اند که از جمله ایشان است شیخ صدوق در کتاب اعتقاداتش و شیخ مفید در رساله مقنعه و مجلسی در بحار -قدس الله ارواحهم- و دیگران در کتاب های خودشان.
چون این مطلب را دانستی بدانکه مراد از تولی دوستی با خدا و دوستان خدا است و تبرّی دشمنی با خدا و دشمنی با دوستان خدا است که حقیقت دین همین است، چنانچه فرموده اند: «هل الدین الا الحب و البغض».(23)
یعنی: (آیا دین غیر از دوستی و دشمنی است).
و نیز بدانکه تولّی نسبت به آل محمد(ع) و تبرّی نسبت به ایشان بر دو نوع است یکی: قلبی و دیگری: اعضاء و جوارحی است. و مراد از تولّای جوارحی و قلبی: مدح و ثنا گفتن و مقامات و صفات حمیده و خصال حمیده ایشان را بیان و معرفی کردن است و سوق و توجه دادن مردمان است به سوی آنها. زیرا که ذوات مقدسه ایشان آئینه های خدا نما و مظاهر صفات جمال و جلال و دلیل های روشن خدای عزوّجل می باشند و هادی و راه نمایند به سوی او و برای آگاه کردن بندگان و رواج دادن دین مبین و محبّت به خدا و عمل کردن به مأموریت هائی که خدای تعالی در عهده آنها گذارده و انجام دادن فرمان های الهی، تحمّل هرگونه صدمه مالی و جانی و غیر اینها را بنمایند.
و امّا تبرّای قلبی و جوارحی: بیزاری جستن است و تنفّر داشتن از دشمنان خدا و دشمنان دوستان خدا و عملهای زشت و ناپسند آنها را به مردمان فهمانیدن و آثار شوم آنها را گوشزد کردن و در دوستی کردن و رفت و آمد و معاشرت با آنها را منع کردن، اگرچه پدران یا فرزندان یا خویشاوندان آن بنده مطیع خدا و شیعه آل محمّد باشند. و از نشانه های شیعه آل محمد این است که در شادی ایشان شاد و در حزن و اندوه ایشان محزون و اندوهناک باشند و این هر دو حالت را از خود بر دیگران ظاهر کنند. این است مراد از تولای قلبی و اعضاء و جوارحی و تبرّای این دو.
اکنون بدان که کارهائی که شیعه و دوست آل محمد(ع) در ایام عاشورا می کند، از قبیل مرثیه خوانی و نوحه گری و سینه زنی و زنجیرزنی با تأسیس هیئت اجتماعی و بلند کردن علم و افراشتن پرچم سیاه و جامه سیاه پوشیدن و گل بر سر و صورت مالیدن و بسا پا برهنه در خیابان و کوچه و بازار راهپیمائی کردن از باب تولّی و تبرّای قلبی و جوارحی و نشان دادن آن رواست به زبان و عملی.
تنبیه لازم: البته از آنچه تذکر داده شد گمان نرود و کسی چنین خیال نکند که در تشخیص فرد و احراز مصداق، استناد به عمومات نشده تا به نظر خواننده مورد اشکالی شود، زیرا که استناد مؤلف حقیر در تعیین فرد، به حکم عرف است و در حکم بر روی فرد آوردن به عمومات استناد کرده ام؛ به این معنی که شارع مقدس حکم را بر روی مفهوم کلی تولّی و تبرّی آورده و در تعیین و تشخیص افراد و مصادیق این کلّی باید به عرف مراجعه شود و هر عملی را که عرف برای آن مصداق نامید حکم شرع بر روی آن آورده می شود مگر اینکه مصادف با یکی از عنوانهائی که حرام شده است شود، در این صورت دلیل عنوان حرام شده به تخصیص برمی خورد و این قاعده در تمام ابواب فقه مسلّم و معمول فقهاء است.
پس در این مسئله محلّ بحث می گوئیم که: قرن ها است که فرقه ناجیه شیعه، عمل سینه و زنجیرزنی و غیره را که حاکی از تأثّر و تألم از مصائب آل محمد(ع) است از باب همدردی با اهل بیت قرار داده اند و در عرف ایشان که بنابر این گذارده شده، و پس از تحقق این بنای عرفی، اعمال مزبوره از مصادیق تولّی و تبرّی شده و حکم مفهوم کلّی سابق الذکر بر روی آن ثابت شده و علماء اعلام بر آن فتوی داده و جائز دانسته اند.

جواب از اعتراض سوم

که گفته است: یک قطره اشک چگونه سبب آمرزش گناهان می شود و آتش جهنم را خاموش می کند؟
معترض چنین پنداشته که راجع به احادیث آمرزش گناهان به سبب گریه گریه کردن در عزای حضرت سیدالشهداء(ع) منافات دارد با آیه شریفه: (فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره * و من یعمل مثقال ذرة شراً یره)(24) و منافات دارد با اخبار و احادیث بسیار وارده، راجع به اینکه گریه بر حسین(ع) سبب آمرزش گناهان است ولو یک قطره اشک باشد، و این اعتراض بی جا و بی مورد را به گفتن و نوشتن و چاپ کردن اشاعه می دهد؛ یا از روی جهل و نادانی یا از روی عداوت و عناد. و چنین می پندارد که دیدن گناه در نامه عمل مانع از آمرزش و بخشیدن است و حال آنکه در روایات بسیار از مصادر وحی و تنزیل -که اندکی از بسیار آنها را قبلاً شرح داده ام- چنین فرموده اند که: از برکت اشک چشم بر آن بزرگوار بخشیده می شود و نفرموده اند که گناهان را نخواهید دید تا با آیه فوق الذکر منافات داشته باشد.
و دیگر آنکه صریح آیه شریفه: (إن الحسنات یذهبن السیئات)(25) این است که کارهای خیر سبب آمرزش کارهای بد می شود. پس گریستن و گریانیدن و سایر انواع عزاداری برای حضرت سیدالشهداء(ع) که آن حاکی از تولّی و تبراً است چنانچه قبلاً‌ مختصر اشاره ای به آن شد -فوق عبادات و اعمال حسنه است به دلیل آیه مبارکه: (إن الحسنات یذهبن السیئات)(26) موجب بخشیدن و آمرزش گناهان است و هیچگونه جای اعتراض به خدای تعالی نیست، که چرا برای یک قطره اشک چشم، گناه فلان گناهکار را بخشیدی.
اگر بنا باشد که این قبیل سخنان بی مغز اعتراض حساب شود نیز به اعتراض کننده جواب نقضی هم گفته می شود که بنابر این احادیثی نیز وارد شده از قبیل حدیث:
«الاسلام یجب ما قبله، و التوبة تجب ما قبلها من الکفر و المعاصی و الذنوب».(27)
یعنی: (اسلام قطع می کند آنچه را که شخص کافر، پیش از اینکه اسلام بیاورد عمل کرده،‌ و توبه قطع می کند پیش از مسلمان شدن کفر و معصیت ها و گناهائی که کرده شده).
چنانچه اگر کسی صد سال با کفر و عصیان و گناه عمر خود را گذرانیده باشد و پس از آن کلمه شهادتین را بر زبان از روی واقعیت و اعتقاد قلبی بر زبان جاری کند، همه آنها بخشیده می شود، و اگر کسی صد سال عمر خود را به گناه و معصیت تلف کرده باشد و از صمیم قلب پشیمان شود و توبه و استغفار کند، همه گناهان او بخشیده و آمرزیده می شود.
و درباره نماز هم روایت شده که:
«و انها لتحت الذنوب حت الورق».(28)
یعنی: (نماز هرچند کم باشد هر آینه گناهان را می ریزد، همچنان که باد برگ های درخت را می ریزد).
پس اعتراض کننده راجع به اینگونه احادیث هرچه را می گوید راجع به احادیث گریه کردن و گریانیدن بر حسین(ع) همان را خواهیم گفت.

جواب از اعتراض چهارم و پنجم و ششم

در ضمن جوابهای قبل ذکر شد محتاج به تکرار نیست.

جواب از استدلال معترض به آیه شریفه:

(إنما یتقبل الله نم المتقین)(29)
بدانکه اعتراض کننده گفته است که: این آیه دلیل است بر اینکه خدا عبادت و عمل خیر را قبول نمی کند مگر از عمل کننده ای دارای تقوی باشد، و مقصودش از این بیان این است که تقوی شرط قبول عبادت و کارهای خیر است و چون بیشتر از این سینه زن ها و زنجیرزن ها و گریه کنندگان و عزاداران و زوّارها در امور دینیه و انجام تکلیف هائی که دارند، یا عمل نمی کنند، یا اگر عمل کنند، صحیح عمل نمی کنند، مثلاً یا نماز نمی خوانند یا اگر بخوانند شرط صحت نماز را یاد نگرفته اند و نمازی که می خوانند باطل است، یا عمل های زشت دیگری می کنند و لذا نه عزاداری ایشان را خدا قبول می کند و نه زیارت رفتنشان را به مشاهد مشرفه و کارهای خیرشان هم پذیرفته نمی شود.
جواب می گوئیم: هر مؤمنی که عادل باشد یا فاسق باشد، خواه با تقوی باشد یا بی تقوی، هرگاه برای خدا عمل خیری از او سرزد یا عبادتی کرد، نزد خدای تعالی پذیرفته خواهد بود، من باب مثال اگر شخص تارک الصلاة که هیچ نماز نمی خواند روزه بگیرد، یا شخصی که روزه نمی گیرد نماز بخواند، یا شخصی که نه نماز می خواند و نه روزه می گیرد، ولی برای رضای خدا زکات مال خود را می دهد، نسبت به آن عملی که برای خدا کرده خدا از او قبول می کند و آن عملش قطعاً صحیح خواهد بود و بر همین قیاس است سایر عمل های واجب و مستحب او.
پس یک نفر نماز نخوان یا روزه خور یا زکات نده، ایمان به آل محمّد(ص) دارد، بیاید در مجلس عزای حسین(ع) و از روضه خوان یا مرثیه خوان مصیبت های آن بزرگوار را بشنود و دلش بسوزد و اشکش جاری شود یا محزون و مغموم گردد و از جا برخیزد و با سینه زن ها در سینه زدن شرکت کند، نمی توان به او اعتراض کرد و به او گفت که: چون تو نماز نمی خوانی یا روزه نمی گیری، یا اهل تقوی نیستی، گریه کردن یا سینه زدن یا عزاداری تو باطل است.
پس هرگاه نماز نخوان یا روزه نگیر یا زکات نده، تسبیح دست گرفت و به ذکر گفتن مشغول باشد و ذکر مستحبّی بگوید، به او نمی توان گفت که: این ذکر گفتن برای تو فائده ای ندارد و هیچ ثوابی برایت نوشته نمی شود. زیرا که کار خیر و شر هر دو در نامه عمل ثبت می شود و عامل به هر عمل شری مستحق عذاب و به هر عمل خیری مستحق ثواب خواهد شد.
معترض در این مقام چنین خیال کرده که آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه تقوی شرط قبول شدن عبادت است، غافل از اینکه این پندار هیچ مبنائی ندارد به چند وجه:

وجه اول:

آنکه این آیه شریفه دارای صدر و ذیلی است که در سوره مائده خدای تعالی بیان فرموده راجع به قصه هابیل و قابیل، دو فرزند آدم صفی الله -علی نبیناً و آله و علیه السلام- که خدای عزّوجلّ به رسول خود خطاب فرمود:
(واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق إذا قربا قربانا فتقبل من أحدهما و لم یتقبل من الآخر قال لأقتلنک قال إنما یتقبل الله من المتقین * لئن بسطت إلی یدک لتقتلنی ما أنا بباسط یدی إلیک لأقتلک).(30)
یعنی: (بخوان بر ایشان خبر دو پسر آدم را به راستی زمانی که نزدیک آوردند هر دو قربانی های خود را. پس قربانی یکی از ایشان قبول شد و از دیگری قبول نشد. آنکه قربانی او قبول نشد -یعنی: قابیل- به آنکه قربانی او قبول شد- یعنی: هابیل- گفت: البته البته هر آینه تو را می کشتم. هابیل در جواب او گفت: جز این نیست که خدا قربانی را از پرهیزکاران قبول می کند. هر آینه اگر تو دستت را به سوی من دراز کنی که مرا بکشی من دراز کننده نیستم دست خود را به سوی تو که تو را بکشم).
[برای بدست آوردن] قصه این دو برادر رجوع به تفاسیر شود.
در اینجا سخن در این است که جای تردید نیست که مقصود از این سخن بیان شرایط قبول شدن اعمال نیست، بلکه مراد حکایت از قصه ای است که میان هابیل و قابیل روی داده که مراد نقل گفتگو و سخنان در میان آن دو برادر است که صورت گرفته، و بیان اینکه مربوط به شرطی میان آن روز در دین ایشان و دین امروز نبوده که برای اعمال مؤمنین معتبر باشد که مقصود آیه این باشد. پس دلالت کلام تابع اراده متکلم است، یعنی دلالت سخن برای آن چیزی است که سخن گوینده به طرف خطاب خود اراده آن را کرده و در این آیه که مورد بحث است، فقط مقصود از آن نقل حکایت واقع میان هابیل و قابیل است و هیچ دلالتی بر غیر آن ندارد.

وجه دوم:

بنا به قاعده ادبی، موضوع نفی و اثبات با کلمه «انما» در آیه مبارکه، راجع به امر مخصوصی است که نفی آن با نفی تقوی و اثباتش با اثبات تقوی بغیر آن معنائی که مقصود متکلّم است دلالت و تلازم دارد. زیرا که محلّ نزاع در میان دو برادر این بوده که صلاحیّت برای وصایت از حضرت آدم(ع) به فرمان خدای تعالی برای هابیل است یا برای قابیل، و مطابق فرمان آدم قرار بر این شد که هر دو قربانی ببرند تا هر که قربانی او قبول شد بر غیر عادی از طرف خدای تعالی علامت و نشانه صلاحیت داشتن او باشد برای وصایت. لذا قربانی هابیل قبول شد برای وصایت از آدم و خلیفه پیغمبر بودن او ثابت گردید و نیز ثابت شد که تقوی فی الجمله شرط است برای خلیفه شدن، نه اینکه شرط مطلقی باشد در جمع امت ها و دین ها، و بسیار واضح و روشن است که اعلان خدا به قبول کردن قربانی هابیل، دلیل امام و حجت خدا بودن است و دلیل امام و حجت شدن هم طبعاً مخصوص است به متقین و در غیر متقین محال است که امامت باشد. بنابراین آیه شریفه، قبول شدن قربانی را مخصوص متقین نفرموده، بلکه یک امر واقعی را بیان فرموده و با کلمه «انما» اختصاص علامت و دلیل وصایت را که قبول شدن علنی بطریق عادی است به متقین خبر داده و اصلاً مربوط به اعمال و شرایط اعمال نیست.

وجه سوم:

آنکه اگر تقوی شرط باشد در قبول اعمال با آیه شریفه: (إن الحسنات یذهبن السیئات)(31) و سایر اخبار و احادیث کثیره که دلالت دارد بر سبب آمرزش بودن گناهان کثیره توافق ندارد. زیرا که اگر عمل کننده از متقین باشد گناهی نکرده که آمرزیده شود و عملش سبب آمرزش او گردد و اگر عمل از شخص بی تقوی صادر شود، بنابر قول اعتراض کننده که می گوید: عمل غیر متقی مقبول نیست و آیه: (انما یتقبل الله من المتقین)(32) را دلیل می آورد، قول او مردود است و دلالت ندارد بر اینکه تقوی شرط قبول عمل است.
و دیگر آنکه آیه مبارکه تقبّل را به متقین تخصیص داده نه قبول را، و تقبل با قبول فرق دارد، مانند فعل با تفعل، و علم با تعلّم، و صرف با تصرف، و امثال اینها.
و اگر غیر از این آیه شریفه، آیات دیگری در قرآن باشد که این معنی از آن استفاده شود و یا حدیثی و روایتی که ظاهرش این معنی را بفهماند، بدون تردید مقصود از آن سنجیدن سیئات با حسنات است در قیامت و نصب میزان اعمال و حساب که در آن حال متقین اجر و ثواب بسیار می برند، بدون اینکه گناهی در دنیا از آنها سرزده باشد و همه اعمال آنها صالحه بوده، و مؤمنین گناه کار به اندازه هر عمل خیری که از آنها سرزده، ثواب می برند و به واسطه غیر متقی بودن ایشان از جهت گناهانی که کرده اند که مزاحم با اعمال صالحه ایشان است، اجر و ثوابشان کم می شود، نه اینکه اعمال خیر ایشان پذیرفته نشود.
اقل فائده ای که دارد کم شدن و تخفیف عذاب ایشان خواهد بود، بلکه در بعضی موارد که عمل خیرشان مهم بوده در نظر شارع مقدس، مانند نجات دادن کسی که در شرف غرق شدن باشد،‌ یا خلاص کردن نفسی را از هلاکت برای تقرّب به خدا، یا اظهار ارادت به کسی که از هر محبوبی که در پیشگاه خدا محبوبتر باشد از هر محبوبی در نزد او، مانند خانواده رسالت، خصوص حضرت سیّد شهیدان ابی عبدالله الحسین(ع)، سبب آمرزش و پاک کردن از تمام گناهانش و مشمول رحمت خدا و متنعّم به نعمت های ابدی می شود.
و بدانکه برای غیر متقی و شخص گناهکار است که به توبه کردن زبانی تنها اکتفا نکند که بگوید: خدایا من از عمل زشت و گناهی که کرده ام پشیمانم. سایر شرایط توبه را هم باید رعایت کند که در این صورت هم مغرور نباید بشود، زیرا که قبول شدن توبه او در نزد خدای تعالی نامعلوم است، کما اینکه به عبادت های خود هم نباید مغرور شود. از کجا می تواند چنین یقینی حاصل کند که توبه و عبادت او بطور قطع نزد خدای تعالی قبول شده.
پس بهتر و بالاتر چیزی که برای نجات یافتن از عذاب، می توان به آن امیدوار شد، احیاء امر آل محمد -صلوات الله علیهم- و در شادی آنها شاد بودن و در حزن و مصائب ایشان محزون بودن است، طبق اخبار و احادیث وارده که بعضی از آنها در اوائل این کتاب ذکر شد.

جواب از استدلال معترض ‍[به حدیث الصلاة عمود الدین]

از جمله استدلال های معترض دلیل آوردن او است به حدیث «الصلاة عمود الدین ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت ما سواها».(33)
گفته است: چون غالب سینه زن ها یا نماز نمی خوانند یا مسائل شرعیه خود را نمی دانند، پس نمازشان باطل و عزاداریشان غیر مقبول و لغو است. با این حرف های بی مغز جوانان ساده لوح را از سینه زدن و زنجیرزدن و انواع عزاداری باز می دارند و درهای سعادت و رستگاری را بر روی آنها می بندند.
باید دانست که ترجمه ظاهر این حدیث، مجمل است و قابل استفاده نیست. زیرا که شرط قبول شدن سایر عبادات، اگر به قبول شدن نماز باشد و رد شدن آنها منوط به رد شدن نماز باشد، بحث هائی را پیش می آورد که در خود نماز هم این حکم جاری می شود، که مقبول است یا مردود؟ و اینکه در بعضی از افراد و اجزاء نماز هم این حکم جاری است یا نه؟ به این معنی که مردود شدن بعضی از افراد یا اجزاء، مؤثر در افراد یا اجزاء دیگر خود نماز هست یا نه؟ به هر تقدیر آنچه به نظر می رسد آن است که معنای روایت غیر از ترجمه مشهور است، بلکه مراد، نه بیان شرطیّت قبول است، نه بیان مانعیت ردّ. مقصود از روایت، بیان عظمت و بزرگی نماز و اینکه این عبادت از جهت فضیلت از باقی عبادات امتیاز دارد، و به این جمله کوتاه معنائی که در نظر گرفته شد روشن می شود.
پس هر گاه افعال و اقوال را که نماز از آنها ترکیب می شود در نظر بگیریم و تحت مطالعه قرار دهیم، می یابیم که این عمل کانّه معجون مرکبی است [که] در بر دارد تمام اصول دین را لفظاً و عملاً، از شهادت به یگانگی خدا و شهادت به رسالت خاتم الانبیاء(ص) در اذان و اقامه و تشهّد، با تصریح به کلمه «وحده لا شریک له» و کلمه «إیاک نعبد و إیاک نستعین)(34) که دال بر توحید و نبوّت است، و کلمه (مالک یوم الدین)(35) که اقرار به معاد و روز جزا است و تسبیحات اربع در رکعات سوم و چهارم،‌ و در رکوع و در سجود و عدل و سایر صفات ثبوتیه و تنزیه از صفات سلبیّه و کلمه: (اهدنا الصراط المستقیم * صراط الذین أنعمت علیهم)(36) که عبادت است از تمام دستورهای الهیه که همه دین را اصولاً و فروعاً شامل می شود، با قید به اینکه از اشخاص منعم علیهم، باید به بندگان تعلیم داده شود که فردا اجلای از ایشان ائمه طاهرین دوازده گانه می باشند، چنانچه در تفسیر اهل البیت(ع) آیه شریفه: (و وصینا الانسان بوالدیه إحساناً حملته أمه کُرهاً و وضعته کُرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتی إذا بلغ أشده و بلغ أربعین سنة قال رب أوزغنی أن أشکر نعمتک التی أنعمت علی و علی والدی و أن أعمل صالحاً ترضاه و أصلح لی فی ذریتی إنی تبت إلیک و إنی من المسلمین)(37) و در شأن حضرت امام حسین(ع) نازل شده. محل شاهد ما از این آیه این جمله است که آن حضرت در مقام دعاء در پیشگاه خدای تعالی عرضه می کند: (رب أوزعنی أن أشکر نعمتلک التی أنعمت علی و علی والدی). تا آخر آیه (15) از سوره احقاف.
پس مراد از (انعمت علیهم)(38) آل محمّد علیهم السلامند و صراط ایشان صراط مستقیم است که بندگان خدا بطور حتم باید از راه آنها تمام دستورهای خدائی را فراگیرند و قولاً و فعلاً عمل نمایند.
پس نماز عملی است که حقیقت آن عبارت است از تمام حقایق دین، اصولاً و فروعاً، و هیچیک از عبادات این جامعیّت را ندارد و هر علاقه مند به دین به آن سر تسلیم فرود می آورد و ملتزم به جا آوردن آن می شود، و هم از جمله اصول و هم از جهت فروع، و کسی که در مقابل این عمل تمرّد کرد و نپذیرفت، تمام دین را، اصولاً و فروعاً ردّ کرده.
و کلمه «قُبلتَ» در حدیث به صیغه مجهول آورده شده و از فاعل نامی برده نشده. پس چون بطور کلّی بیان فرموده اند، بنابر معنائی که گفته شد، فاعل قبول و ردّ بنده است. پس معنای حدیث چنین می شود که نماز: عمود دین است، کسی که او را به پایه و عمود دین بودن قبول کرد، همه دین را قبول کرده و کسی که ردّ کرد آن را، تمام دین را ردّ کرده. به عبارت دیگر پذیرفته شدن نماز پذیرفتن تمام دین است و رد شدن آن رد شدن تمام دین است. و به همین مناسبت است که فرموده اند:‌ «من ترک الصلاة عامداً فقد کفر». تارک نماز در روایات کافر خوانده شده و آن برای این است که روگردان شدن از نماز روگردان شدن از تمام دین است.
و محتمل است که فاعل قبول عبد باشد بنابر اظهر، نه خدای تعالی بنابر معنای مشهور. زیرا که عبادت خبر مردّد بین المعنیین است.

[پاسخ اعتراض کننده به لطمه زدن و جامه دریدن در عزای امام حسین(ع)]

و از جمله اعتراضات اعتراض کننده راجع به لطمه زدن و جامه دریدن شیعیان است در عزای ابی عبدالله(ع) که آن یکی از شعائر است.
خبر در تهذیب شیخ طوسی -علیه الرحمة است- از امام صادق(ع) که فرمود:
«و لقد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیات علی بن الحسین علی(ع) و علی مثله تلطم الخدود و تشق الجیوب».(39)
یعنی: (هر آینه چاک زدند گریبان ها را و لطمه زدند صورت ها را زنان فاطمیّات بر حسین بن علی(ع)، و بر مانند آن بزرگوار لطمه زده می شود بر صورت ها و چاک زده می شود گریبان ها).
و نیز شارح کتاب قواعد و صاحب حدائق نقل فرموده اند و به جواز لطمه زدن و گریبان چاک زدن حکم فرموده بر حسین(ع). و دلیل بر جواز آن علاوه بر عمومات فرموده حضرت بقیةالله امام عصر -عجل الله تعالی فرجه- است که در زیارت معروفه از حال زن های معظمات فاطمیّات و مجلّلات علوّیات حکایاتی فرموده. از آن جمله است که می فرماید:
«لاطمات الوجوه».(40)
و نیز در همان زیارت فرموده:
«و اقیمت لک الماتم فی علیین و لطمت علیک(41) الحور العین».(42)
و مؤیّد آن است فرمایش علیاً جناب سکینه خاتون، خواب خود را که دیده بود و آن را برای یزید پلید نقل نمود. از جمله آن حکایت لطمه زدن حضرت فاطمه زهرا(ع) بوده در عالم رؤیا بوده که فرموده:
«فالطمت علی وجهها و نادت وا ولداه».(43)
و نیز در کتب مقاتل است که:
«حضرت زین العابدین(ع) با خواهران و عمّه ها و سایر زنان از شام برگشتند و نزدیک به مدینه رسیدند و بشیر خبر شهادت امام(ع) و مراجعت اهل بیت را به مدینه رسانید. در شهر مدینه هیچ زن و دختری نماند مگر آنکه از پَسِ پرده های عفت خود با سر و پای برهنه و گیسوهای پریشان، بر سر و صورت زنان، نوحه و ناله کنان با همدیگر هم آواز گردیدند و فریاد واویلا واحسیناه از دل برکشیدند و همه بیرون دویدند، تا آخر خبر.(44)
شکی نیست که این گونه جزع و بی تابی و اظهار حسرت و دردناکی و عزاداری در مرای و منظر و در مقابل حضرت زین العابدین(ع) بوده و ایشان آن ها را از این عمل منع نفرمودند و این نیز دالّ بر مطلوب بودن آن [است].
و نیز نکته دیگر آنکه، از اخبار جواز لطمه زدن بر سر و صورت، جواز سینه زدن هم استفاده شود -فضلا از آنچه پیش تر ذکر کرده شد- نظر به اینکه لطم در بعضی از اخبار به نحو اطلاق ذکر شده و اطلاق آن بر کوبیدن سینه در میان عرب شایع است،‌ حتی اینکه در حال سینه زدن مرثیه هم که خوانده می شود آن را لطمه می گویند و به ضمیمه اصالت عدم نقل مطلوب ثابت می شود.
و اگر کسی گوید: ‌با وجود استحباب و رجحان و فضیلت لطمه -چنانچه ذکر شد- به چه سبب حضرت سیدالشهداء(ع) اهالی حرم را از لطمه به صورت زدن و خراشیدن آن منع فرمود؟ بنابر آنچه در کتب معتبره نقل شده که آن حضرت در هنگام وداع آنها را نهی و منع فرمود.
جواب گفته می شود: به چند وجه:
اول: آنکه ممکن است از برای این باشد که دشمنان شماتت نکنند، نهی فرموده باشد.
دوم: آنکه محتمل است برای رعایت اطفال و ترحّم بر آنها باشد.
سوم: آنکه شاید برای آنکه در مقابل هزاران دشمن در آن صحرا عزاداری و نوحه گری ننمایند.
اما دلیل وجه اول: بنابر آنچه در بعضی از مقاتل نقل کرده اند فرمایش آن حضرت است در وداع آخر، آن بزرگوار هنگامی که فرمود:
«علیکن منی السلام هذا اول الفراق و آخر الوداع و اللقاء فی الجنه، فارتفعت اصوات النساء بالعویل و لطمن خدودهن فسکتهن الحسین(ع) و قال لهن لا تشمتن بی الاعداء».
یعنی: (بر شما باد از درود. این است اوّل زمان جدائی و آخرین وداع و ملاقات در بهشت است. پس صدای زنها به گریه و فرماید بلند شد و لطمه زدند بر روهای خود. پس حسین(ع) آنها را ساکت کرد و به ایشان فرمود: به شماتت من درنیاورید دشمنان را).
و اما دلیل وجه دوم: فرمایش آن حضرت هنگام وداع با سکینه خاتون که از مفارقت پدر در حسرت و اضطراب و از گریستن بی تاب بود. آن بزرگوار او را به سینه مبارک چسبانید و دلداری داد و نوازش نمود و فرمود در خطاب به او:
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة
مادام منّی الروح فی جثمان
یعنی: (نسوزان دل مرا به اشک خود از روی حسرت تا زمانی که روح در بدن من است).
سیطول بعدی یا سکینه فاعلمی
منک البکاء اذا لحمام ذهابی
(زود باشد که به درازا کشیده شود پس از من گریستن ای سکینه، چون مرگ مرا برباید).
فاذا قتلت فانت اولی بالذی
تاتینه یاخیرة النسوان
(پس چون من کشته شدم تو سزاوارتری به گریستن و نوحه گری و عزاداری کردن برای من ای بهترین زن ها).(45)
و اما دلیل وجه سوم: از بیانات وجه اوّل فهمیده می شود و در باب و از بیت آخر فرموده آن حضرت استفاده می شود رجحان گریه و عزاداری بر آن حضرت و بنابر آنچه ذکر شد دلالت اخبار بر رجحان لطمه بی مزاحم و معارض خواهد بود. پس با روایاتی که در کتب معتبره بزرگان دین از متقدمین و متاخرین ثبت و ضبط شده و با نظر موافق تلقّی کرده اند به آن معترض جاهلی که می گوید و می نویسد سینه زدن، خودآزاری و در حکم مردم آزاری است، جواب می گوئیم که: ما شیعه جعفری هستیم. امام ما جعفر بن محمد الصادق(ع) فرموده است این نحو خودآزاری در حکم مردم آزاری نیست و کاری است نیکو و سزاوار و گفته تو در مقابل فرموده آن حضرت ارزشی ندارد.

پی نوشت ها :

1-سوره زلزله، آیه 7.
2-لهوف،‌ ص 10؛ مثیر الاحزان، ص 5 با اختلاف در نقل.
3-ن.ک: امالی للصدوق، ص 641؛ بحارالانوار، ج 10، ص 393، با اختلاف در نقل.
4-سوره مائده، آیه 27.
5-سوره کهف، آیه 103.
6-سوره کهف، آیه 104.
7-مصباح الکفعمی، ص 741؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 26. در مصادر فوق این شعر اینگونه آمده است:
شیعتی ماء ان شربتم ری عذب فاذکرونی
او سمعتم بغریب اُو شهید فاندبونی
8-اسرار الشهادة، ص 410؛ معالی السبطین، ج 2، ص 18.
9-اقبال، ص 397؛ بحارالأنوار،‌ج 102، ص 106.
10-بحارالانوار، ج 101، ص 237.
11-لهوف، ص 10؛ مثیرالاحزان، ص 5، با اختلاف در نقل.
12-سوره بقره، آیه 14.
13-سوره مائده، آیه 27.
14-امالی للصدوق، ص 641؛ بحارالانوار، ج 89، ص 147، با اختلاف در نقل.
15-کافی، ج 1، ص 58؛ بصائر الدرجات، ص 148؛ بحارالانوار، ج89، ص 147.
16-سوره نور، آیه 40.
17-أمان الامة من الاختلاف، ص 12.
18-کمال الدین، ج 2، ص 483؛ منتخب الأنوار، ص 122؛ احتجاج، ج 2، ص 469؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 90.
19-کامل الزیارات، ص 335؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 121.
20-کافی، ج 2، ص 18؛ امالی لصدوق، ص 268؛ امالی للطوسی، ص 124؛ عمده، ص 331؛ محاسن، ج 1، ص 286؛ بحارالأنوار، ج 68، ص 329.
21-سوره مجادله، آیه 22.
22-سوره مجادله، آیه 22.
23-تفسیرات، ص 428؛ بحارالانوار، ج 68، ص 63.
24-سوره زلزله، آیه 7-8.
25-سوره هود، آیه 114.
26-سوره هود، آیه 114.
27-بحارالانوار، ج 21، ص 115.
28-نهج البلاغه، ص 316؛ وسائل الشیعه، ج 4، ص 30؛ بحارالانوار، ج 33، ص 449.
29-سوره مائده، آیه 27.
30-سوره مائده، آیه 27-28.
31-سوره هود، آیه 114.
32-سوره مائده، آیه 27.
33-ن.ک: امالی للصدوق، ص 64؛ بحارالانوار، ج 10، ص 393 با اختلاف در نقل.
34-سوره فاتحه، آیه 5.
35-سوره فاتحه آیه 4.
36-سوره فاتحه، آیه 6-7.
37-سوره احقاف، آیه 15.
38-سوره فاتحه، آیه 7.
39-تهذیب، ج 8، ص 325؛ عوالی اللآلی، ج 3، ص 409؛ بحارالأنوار، ج 82، ص 106.
40-بحارالانوار، ج 101، ص 322.
41-خ.ل: علی خدودهن.
42-بحارالانوار، ج 98، ص 322.
43-لهوف، ص 198؛ بحارالانوار، ج 45، ص 147.
44-همان.
45-مناقب، ج 4، ص 109؛ مقتل الحسین، ص 194؛ بنابیع المودة لذوی القربی، ج 3، ص 79؛ کلمات الامام الحسین، ص 490.

منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.