خودکرده را تدبیر نیست

مردی آسیابان در بیرون شهر آسیایی داشت. از هر کجا که گندم به طرف شهر حمل می‌گشت در آسیای او خرد و آرد می‌شد و آسیابان دخل خوبی می‌برد. روزی از روزها که سرگرم کارش بود یک غول بیابانی وارد آسیا شد و در یک گوشه
دوشنبه، 12 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خودکرده را تدبیر نیست
 خودکرده را تدبیر نیست

 






 

زمینه پیدایش

مردی آسیابان در بیرون شهر آسیایی داشت. از هر کجا که گندم به طرف شهر حمل می‌گشت در آسیای او خرد و آرد می‌شد و آسیابان دخل خوبی می‌برد. روزی از روزها که سرگرم کارش بود یک غول بیابانی وارد آسیا شد و در یک گوشه آسیا نشست و بنا کرد به آسیابان نگاه کردن. آسیابان پرسید: «اسم تو چیست؟» غول گفت: «اسم تو چیست؟» آسیابان گفت: «اسم من «خودم» است.» غول گفت: «اسم من هم، «خودم» است.» آسیابان هر چه کوشید و هر نیرنگی به کار برد که غول را از آسیا بیرون بکند امکان نیافت و غول از جای خود تکان نخورد و کم کم اسباب زحمت آسیابان را فراهم ساخت. چه هر کاری که می‌کرد غول هم عیناً همان کار را می‌کرد. بیچاره آسیابان عاجز شد و ناگزیر به دوست عاقل و باتدبیری که داشت مراجعه کرد و درد دلش را برای او گفت. رفیقش دستوری به او داد. آسیابان شادمان و خوشحالی کنان به آسیا رسید و فوراً یک ظرف پر از نفت در یک طرف آسیا گذاشت و یک ظرف نظیر آن، ولی پر از آب، در طرف دیگر. یک قوطی کبریت «پای» آن ظرف گذاشت و قوطی کبریت دیگری پای این ظرف و سپس آمد پای ظرف آب نشست و بنا کرد آب‌ها را به خودش مالیدن. غول هم فوراً برخاست و پای ظرف نفت نشست و به تصور اینکه آسیابان نفت به خودش می‌مالد بنا کرد نفت‌ها را به خودش مالیدن تا آنکه نفت تمام شد. آن‌گاه آسیابان کبریت را برداشت و آتش زد و آن را نزدیک لباس خود برد، ولی البته چون لباسش با آب خیس شده بود آتش نگرفت. غول هم کبریتی روشن کرد و نزدیک بدنش برد، اما چون تمامی بدنش به نفت آغشته شده بود فوراً آتش گرفت. غول داد و فریاد به راه انداخت. غول‌های بیابانی که در آن حول و حوش بودند از صدای او خبردار گردیدند و در آسیا ریختند و درصدد خاموش کردن آتش بدن او برآمدند ولی چه فایده که نفت بسیار بود و خاموش نمی‌شد. ناچار از او پرسیدند: «چه کسی به تو این ستم را روا داشت؟» گفت: «خودم» و البته می‌دانید به تصور اینکه نام آسیابان «خودم» است، مقصودش شخص آسیابان بود.» غولان گفتند: «چگونه می‌شود که خودت چنین بلایی را بر سر خودت بیاوری؟» غول ناله‌کنان گفت: «خودم که نکردم، خودم کرد.» غولان گفتند: «پس اگر خودت کرده‌ای تا چشمت کور بسوز که خودکرده را تدبیر نیست.» این را بگفتند و بازگشتند و غول سوخت و خاکستر شد.(1)

پیامها

1. کسی که خود باعث ضرر و صدمه خود بشود نباید از کسی گله بکند.
2. فرد یا جامعه‌ای که مرتکب اشتباه می‌شود نباید دامن خود را از آن اشتباه مبرّا کرده و فرافکنی کند، بلکه باید با تجزیه و تحلیل صحیح، از تکرار آن اشتباه‌ها جلوگیری نماید.
3. جامعه در مقابل دسیسه‌های دشمنان و غیرخودی‌ها مقاومت می‌کند، اما در برابر دسیسه خودی‌ها زود از پای درمی‌آید. در مورد کسانی به کار می‌رود که در مواجهه با سزای اعمال و ضرر ناشی از کردارهای غلط خود، منقلب می‌شوند و فغان سر می‌دهند و به زمین و زمان بد می‌گویند و جز خود، همه اطرافیان را مقصّر می‌دانند.(2)

ضرب المثل های هم مضمون

ـ آتش، اول خودش را می‌سوزاند.
ـ آنچه بر ما می‌رسد آن هم ز ماست.
ـ از ماست که بر ماست.
ـ این آشی است که خودم برای خودم پختم.
ـ بد کرده بدی کشد به پایان * جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست.
ـ چاه مکن بهر کسی، اول خودت دویّم کسی.
ـ چون خشت به آسیا بری، خاک آری.
ـ خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
ـ درخت گفت: اگر دسته تبر از خودم نبود کسی نمی‌توانست مرا سرنگون کند.
ـ کرده خویشت آید پیش.
ـ میوه، پای درخت می‌افتد.(3)

اشعار هم مضمون

از ماست بر ماست چون نگاه کنی نیک * در تبر و درخت و آهن و سوهان (اسکافی)
اگر بار خار است، خود کِشته‌ای* و گر پرنیان است خود رشته‌ای. (تاریخ گیلان)
ای که تو از ظلم چاهی می‌کَنی * از برای خویش دامی می‌تَنی. (مولوی)
چو آتش کُنی زیر دامن درون * رسد دود زود از گریبان برون. (اسدی)
گله از هیچ کس نباید کرد * کز تن ماست آنچه بر تن ماست. (سعد سلمان)
چو بد خود کنیم از که خواهیم داد * مگر خویشتن را به داور بریم. (ناصر خسرو) (4)

ریشه های قرآنی حدیثی

«وَ ما اصابکُمْ مِنْ مُصیبةٍ فَبما کََسَبَتْ اَیْدیکُم و یَعْفُو عن کثیرٍ؛ هر مصیبتی که به شما می‌رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده‌اید، و بسیاری را نیز خدا عفو می‌کند (شوری: 30)
امام صادق(علیه السلام): «مَنْ یَفْعَل الشَّرَّ بالنّاس فلا یُنْکِر الشَّرَّ اِذا فُعِلَ به اَما اِنَّهُ اِنَّما یَحْصُدُ ابْنُ آدمَ ما یَزرَعُ و لَیْسَ یَحْصُدُ اَحَدٌ مِنَ المُرِِّّ حُلْواً و من الحُلْوِ مُرَّاً؛ آن‌که با مردم بدی می‌کند، اگر به او بدی شد نباید ناراحت شود؛ زیرا آدمی کشته خود را درو می‌کند، و هیچ کس از تلخی، شیرینی و از شیرینی، تلخی درو نمی‌کند».(5)

لغات

طالع: بخت، اقبال.
سوهان: ابزاری که برای از بین بردن پستی و بلندی چوب به کار برند.
کشته‌ای: کاشته‌ای.
پرنیان: فرشتگان.
رشته‌ای: ریسیدن. برون: بیرون. گله: شکایت

پی‌نوشت‌ها:

1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 475.
2. فرج الله شریفی گلپایگانی، گزیده و شرح امثال و حکم، تهران، هیرمند، چ 2، 1381، ج 1، ص 307.
3. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 506.
4. همان.
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، چ 3، 1403 هـ.ق، ج 75، ص 328.

منبع مقاله: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط