نقش هوش معنوی در تربیت دینی

عصر ما، عصر چالش هاست. بحران ها و چالش هایی که ضمن ایجاد تغییرات عمده و زیربنایی در انسان ها، سبب تحولات و پویایی های خاصی در جنبه های گوناگون زندگی او شده است. بحران هایی که حتی در ثابت ترین بعد
سه‌شنبه، 13 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش هوش معنوی در تربیت دینی
 نقش هوش معنوی در تربیت دینی

 

نویسندگان: مائده سادات رقیب(1)-دکتر محمد نجفی(2)




 

چکیده

عصر ما، عصر چالش هاست. بحران ها و چالش هایی که ضمن ایجاد تغییرات عمده و زیربنایی در انسان ها، سبب تحولات و پویایی های خاصی در جنبه های گوناگون زندگی او شده است. بحران هایی که حتی در ثابت ترین بعد وجودی انسان رخنه کرده و باعث تحول عمیق در آن شده است. این تحولات و تغییرات، سبب فرایند تربیت، در جنبه های مادی و معنوی زندگی انسان، ظهور دوباره کشش معنوی و نیز جست و جوی درک روشن تری از دین و کاربرد آن شده اند. در راستای تربیت دینی و به موازات بررسی رابطه دین و معنویت، گروهی از پژوهشگران در تبیین برخی از مشاهدات و داده های خود، درصدد تعریف مفاهیم جدید در زمینه دین و معنویت بوده اند. برای نمونه، مفاهیم سلامت معنوی، تحول معنوی و بهزیستی معنوی در آستانه هزاره سوم میلادی به ادبیات آکادمیک روان شناسی اضافه شده اند. سازه هوش معنوی نیز یکی از مفاهیمی است که در پرتو توجه و علاقه جهانی روان شناسان حوزه دین به ترتیب و معنویت مطرح شده و توسعه یافته است.
هدف مقاله حاضر، تبیین نقش و جایگاه مفهوم هوش معنوی در تربیت دینی، به منظور رشد و پرورش همه جانبه انسان است. این مقاله در قالب مطالعه ای توصیفی - تحلیلی، از طریق دسترسی به منابع دست اول اینترنتی و کتابخانه ای بررسی شده است. مطالعات مقدماتی نشان داد که اصولاً پرورش هوش افراد در محدوده دانش و اطلاعات زیستی است، ولی هوش معنوی شامل تفکرات انتزاعی و ماورایی است. هوش معنوی مفهوم دینی دارد و از طریق دانش و قوانین معنوی پرورش می یابد که در دنیای ما پیدا می شود و در ادبیات دینی مطرح شده است. می توان گفت هوش معنوی به انسان تمامیت می بخشد و به او یکپارچگی و وحدت عطا می کند که از مهم ترین اهداف تربیت دینی انسان هاست.

کلید واژگان:

هوش معنوی، تربیت دینی، روان شناسی.

مقدمه

هوش مفهومی است که آدمی از دیرباز به پژوهش و تفحص درباره جنبه ها، ویژگی ها و انواع آن علاقه مند بوده است. در فرهنگ غرب، هوش بیشتر جنبه شناختی دارد و شامل پردازش اطلاعات می شود، درحالی که در فرهنگ شرق، هوش دارای رویکرد ترکیبی است که مولفه های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در ارتباطی کامل در بر می گیرد. در این زمینه، یکی از ابعاد هوش، با نام «هوش معنوی» یکی از عرصه های مطرح در بازنگری و بازاندیشی در باره پیوند دین، معنویت و تربیت است. هوش معنوی می تواند سازه های معنویت و هوش را درون سازه ای جدید ترکیب
کند. هوش معنوی نیز مستلزم توانایی هایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش با محیط و دیگران همراه با پیامدهای با ارزش استفاده کند.
هدف مقاله حاضر، تعمق و تحلیل معانی مطرح شده در حوزه هوش معنوی و بیان نقش و جایگاه آن در تربیت دینی است. گفتنی است مطالب بسیاری در متون دینی ما در باب هوش معنوی و مولفه های آن وجود دارد که شاید تنها به دلیل تفاوت عناوین این مطالب با نامه ایی غیر از هوش معنوی، باعث غفلت و عدم تفکر شایسته در باره آن شده است. بدین سبب سعی شده است در این مقاله مفهوم هوش معنوی از منظر اسلام بررسی شود. به عبارت دیگر، منظور از هوش معنوی، هوش دینی است که در دین اسلام نیز بیان شده است.

دین

در بررسی اتیمولوژی (3) واژه دین می توان گفت، اصل و ریشه دین (دت) به معنای آغاز است و دیدن از مشتقات آن است. همچنین ایده به معنای عقیده و اندیشه به اعتبار مبدأ اعمال انسان، اندیشیدن به معنای شروع به فکر در زبانی فارسی و عادت (آد) در زبان عربی، و نیز ابتدا به معنای از سرگرفتن به حدس قوی از مشتقات همین کلمه است.
در قرآن نیز دین به معنای شریعت، آیین، جزاء و حساب به کار رفته است. چنان که در آیه اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللهِ الأِسلَامُ (4) به معنای شریعت و در آیه مَالِک یَومِ الدِّینِ به معنای حساب و جزاء است.
از منظر دین شناسی، دین را می توان سطوح و ابعاد ادیان در نظر گرفت. ادیان بزرگ دنیا معمولاً در سه سطح ظاهر شده اند. یک سطح مشتمل بر اعمال و شعائر است، مثلاً
نماز و روزه در اسلام. از این سطح که بگذریم به لایه های درونی می رسیم که سطح ایده ها و عقاید است، مانند معادشناسی؛ آخرت شناسی که با شناخت این مقولات پیوند دارد.
هسته مرکزی شامل تجارب دینی است که ناشی از حضور انسان در برابر مرکز الوهیت (خداوند) است. این دسته از تجارب، گذشته از اینکه متفاوت و گوناگون است، در انسان های متفاوت، تبلور و تظاهر همسانی دارد. نخستین سطح دین که اعمال و شعائر دین است، به این هسته اصلی متکی است. اگر این تجربه ها وجود نداشته باشد، آن اعمال و شعائر جز یک سلسله عادات عرفی، اجتماعی و فرهنگی نخواهد بود. این نگاه بیرون دینی، تایید درون دینی نیز دارد. برای نمونه، در قرآن کسی دین دار است که مومن است و کسی مومن است که این شناخت ها را اساس آن تجاربت ایمانی قرار دهد.
حضرت علی (علیه السّلام) در این زمینه می فرمایند: «مومن دین خود را از پروردگارش فرا می گیرد و از رای و نظر خود آن را نمی گیرد. ایمان مومن در عمل و رفتار او شناخته و کفر کافر به انکار او مبین می شود».

معنویت

ویگلس ورث،(5) (2004) معنویت را نیاز ذاتی انسان برای ارتباط با مقدسات تعریف می کند. او معتقد است هیچ کس برای رویارویی با ماهیت انسانی خود و عمل به آن مهیا نیست، بلکه انسان ها در ناکامی و شکست تمایل دارند که این نیازشان را مد نظر قرار دهند. نازل(6) (2003) معنویت را پیوند دهنده حیطه های شناختی، هیجانی و اخلاقی می داند و آن را حیطه ای مجزا در نظر می گیرد. امنز (7) (2000) نیز می افزاید، معنویت
باوری است بنیادی، بر وجود قدرتی برتر، موجود و نیرویی که حاکم بر معناست. برای هر چیز و هر کسی هدف است و هستی بی معنا یا بدون هدف نیست. وگان(8) (2002) معنویت را امری همگانی می داند که مانند هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد. ممکن است هوشیار یا ناهوشیار، رشد یافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه و ساده یا پیچیده باشد.
می توان گفت معنویت به طور جدایی ناپذیری با نوع دوستی، امید، مهربانی، عشق و خوش بینی، پیوند دارد. از طریق منطقی یا علمی نمی توان اثبات کرد که این چیزها در جهان به عنوان یک کل وجود دارند. معنویت، ایمان بنیادین به این چیزهاست. ایمان دقیقاً چیزی است که برای آن ارائه دلیل محکم ضرورتی ندارد (به نقل از نازل، 2004).
با توجه به این تعاریف می توان گفت تصور قدرت برتر یا خدا جزء لاینفک اکثر تعاریف معنویت است و باور به خدا، دلیل و ضامن غایی معنا و هدف در جهان بیان شده است. معنویت به عنوان اصل حیاتی و روح بخش، آنچه که به زندگی در مقابل عناصرمادی پویایی می دهد، تعریف می شود. انسان ها اصولاً وسعت زندگی را با معنویت درک می کنند و با یافتن چهار چوب معناداری به زندگی و کارشان ارزش می دهند.

رابطه دین و معنویت

درباره رابطه دین و معنویت، دو دیدگاه عمده وجود دارد. در دیدگاه اول سه حالت متصور است: برخی معنویت و دین را یکی و جدایی آن را ناممکن می دانند؛ برخی دیگر معنویت را اعم از دین، و قلمرو معنویت را بیشتر از دین می انگارند؛ و سرانجام دسته دیگر، دین را اعم از معنویت، و حوزه قلمرو آن را گسترده می دانند. در دیدگاه دوم، بین معنویت و دین هیچ رابطه ای وجود ندارد و جدایی این دو مقوله ممکن شده
است. بنابراین در دیدگاه اول فردی معنوی است که دین دار، و معنویت آن مبتنی بر دین وی باشد، اما در دیدگاه دوم فرد می تواند معنوی باشد، بدون آنکه دین دار باشد. می توان گفت این اختلاف تعبیرات، نتیجه بازده مقتضیات اقلیمی، تربیت شخصی و تعلیمات ملی، همچنین تاثر در برابر عوامل مختلف محیط و شرایط تربیت است (میترف و دنتون، 1382).
معنویت در دوران مدرن، تنها گرایش به امور روحانی و باطنی نیست، چنان که در سنت دیده می شود. این واژه، اصطلاحاً به معنای نادیده گرفتن چیزی است که ظاهر ادیان خوانده می شود و پرداختن به آنچه بنابرادعا، عمق و باطن دین است. وسعت آن بخش ظاهری ادیان که به کنار نهاده می شود، در تفاسیر جنبش های جدید دینی مختلف است و گاه تا آنجا پیش می رود که وجود خداوند به عنوان مفهومی عینی، یعنی موجودی خارجی، مشخص و خالق عالم، جزء ظاهر دین اخذ، و فرعی و حاشیه ای تلقی می شود. در این بین، آنچه در نظر پیروان این جنبش ها هسته اصلی و گوهر دین است، عبارت از تعالی خویشتن، خودتحقق بخشی و یافتن الوهیت حقیقی در درون خویشتن است (حمیدیه، 1386). کلارک (2006) به این نکته اشاره می کند و معتقد است این نوع دین را می توان بدون هر گونه تناقض با نقش های شغلی روزمره به کار بست، زیرا فعالیت های آن، محدود به زمان ها، مکان ها، چیزها و قضایای بسیار خصوصی است. در این زمینه، معنویت نوعی فعالیت وجدآور و مرتبط با تجربه دینی است و غالباً با امور جادویی و اسرارآمیز پیوند دارد و عرصه ای برای اشتغال به امور غیر عقلانی در برابر عقلانیت تحمیلی سازمان های رسمی و دیوان سالار در نظر گرفته می شود.
از دیدگاه اسلام، معنویت مبتنی بر دین است و یک مسلمان باید معنویت خویش را براساس دین اسلام استوار سازد. حدود و ثغور معنویت این فرد را دین وی معین می کند و نوع ارتباط چهارگانه یک مسلمان، یعنی ارتباط با خویشتن، با دیگران، با محیط و با خدا، براساس آموزه های دینی معین می شود. دیدگاه اساسی در این مقاله نیز دیدگاه
اسلامی است که معنویت را مبتنی بر دین می داند. به عبارت دیگر، معنویت دین مدار در نظر گرفته شده است.

مفهوم تربیت دینی

مقصود از تربیت دینی، هر گونه فعالیت هدفمندی است که به منظور ایجاد شناخت و باور به معارف دینی و تقویت آن، گرایش به ارزش ها و هنجارهای دینی، و التزام عملی به احکام و دستورهای دینی مطرح شود و در مجموع، زمینه ساز تکوین هویت دینی رشد متعادل دین داری متربی در همه جنبه ها گردد (صادق زاده قمصری، 1380، ص211).
کریمی (1382)، تربیت دینی را فراهم کردن فرمت های طبیعی و درون یاب می داند تا افراد بتوانند با تجربه شخصی و الهام از فطرت خویش بارقه تعالی بخش دین را کشف کنند. (کریمی، 1380، ص63).
رهنمایی (1379) معتقد است تربیت دینی در برگیرنده فراگیری آموزشی دینی است که صرفاً به قصد یادگیری و کسب اطلاع از مسائل زیربنایی و روبنایی، جهان شناختی یا عقیدتی یک دین انجام می پذیرد (ص10).
قرآن کریم مفهوم تربیت دینی را این گونه بیان می کند: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌(9) «خداوند از میان خود مردم، پیامبر و فرستاده ی خود را برانگیخت تا آیات خدا را بر آنها بخواند و آنها را تربیت و تذهیب کند و کتاب خدا را به آنها تعلیم دهد. اگر چه پیش از آشنایی به مبانی تعلیم و تربیت اسلامی آشکار گمراه بوده و راه صحیح زندگانی را درست نمی شناختند».
داوودی (1383) معتقد است، تربیت دینی عبارت است از مجموعه اعمال عمدی و هدف دار به منظور آموزش گزاره های معتبر یک دین به افراد دیگر، به نحوی که آن افراد در عمل و نظر به آن آموزه ها متعهد و پایبند باشند. براساس این تعریف، تربیت دینی منحصر به مسجد، کلیسا یا مدرسه علمیه نیست، بلکه در هر جایی ممکن است تلاشی هدف دار برای آموزش معارف دینی صورت گیرد، خواه مسجد یا منزل یا هر جای دیگر.
می توان از این تعاریف استدلال کرد که تربیت دینی فرایندی هماهنگ و همساز با فطرت انسانی است که به عنوان احتیاج و ضرورتی اساسی در جامعه امروز مطرح است. با در نظر گرفتن اهمیت و نقش اساسی دین در جمهوری اسلامی، به عنوان نظامی متکی بر دین و مذهب با حاکمیت سیاسی مبتنی بر دین، بدیهی است که مهم ترین رسالت نظام آموزش و پرورش، تربیت دینی و معنوی افراد باشد. به عبارت دیگر، دین و تربیت دینی به عنوان اولویتی اساسی و پایه ای در زندگی فردی و اجتماعی هر ایرانی مطرح شود.

اهداف و غایات تربیت دینی

مفهوم تربیت دینی با تعابیر وتعاریف مختلف بیان شده است، ولی می توان غایت نهایی تربیت دینی را «تکامل و تعالی در راستای بندگی خداوند» دانست. تربیت دینی، از طریق بررسی و تحلیل همه جانبه ی نیازها و استعدادها و بهره مندی از توانایی ها و قابلیت های دینی و معنوی فراگیران با تکیه بر عقلانیت و خردورزی، آنان را در جهت رستگاری و سعادت رهنمون می سازد:
می توان گفت از تربیت دینی، تربیت افراد متدین است و متدین کسی است که معنا و حقیقت دین را درک کند و تعالیم دین راهنمای او در زندگی باشد. خداوند در
قرآن می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ؛ (10) «هرکس در گروه چیزی است که خود فراهم کرده است». بنابراین تربیت دینی می خواهد فراگیران، دارای وجدانی زنده، حساس و همچنین قلب و درونی بیدار و اثرپذیر باشند و خویشتن را رهین اعمال خود بدانند.
غایت تربیت دینی در سنت معصومان (علیه السّلام) این است که استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق شکوفا شود، یعنی انسان متصف به اسماء و صفات الهی گردد. انسان می تواند مظهر همه اسماء و صفات الهی باشد و غایت تربیت انسان همین است. چنانچه در سخنی مشهور به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است : تخلقوا باخلاق الله؛ «به اخلاق خدا متخلق شوید». (11)
همه تلاش ها مقدمه این است که آدمی به سوی انسان کامل سیر کند. سلوک، عبادت، مبارزه و سیاست، حکومت و عدالت برای این است که مقدمات تربیت انسان، مقصد اتصاف به صفات الهی و ربانی شدن فراهم گردد. خداوند در قرآن می فرماید: کُونُوا رَبَّانیِیِّنَ؛(12) «ربانی باشید». امام خمینی (ره) در این زمینه می فرماید:
تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسایل است، همه وسیله ی این است که انسان این لباسش ظاهر بشود. آنچه بالقوه است و لبّ انسان است، به فعلیت برسد و انسان بشود. انسان بالقوه، انسان بالفعل شود، انسان طبیعی یک انسان الهی بشود، به طوری که همه چیزش الهی بشود، هرچه می بیند، حق ببیند.
در تربیت دینی دو هدف برای کشف علوم و فنون مادی مد نظر است:
1. کشف قانون نیروی طبیعت که در سایه آن، حوائج جوامع بشری به طور سهل و سریع فراهم شود. به این منظور که افراد تمام فرصت های عمر و اوقات خود را صرف تهیه وسایل مادی و فراهم کردن ضروریات زندگی نکنند، بلکه بتوانند از لحظات زودگذر و موقعیت های زندگی خود برای تغذیه روحی و معنوی، کسب علم و دانش و تأمین حوائج روحانی بهره ببرند.
2. انسان با کشف قوانین شگرف و بهت آور طبیعت، به درک حقیقت مطلق و فهم احکام و قوانین باطنی جهان آفرینش می رسد. به عبارت دیگر، از طریق آگاهی نسبت به نیروهای ماده و طبیعت، راهی به نیرو و قدرت های بزرگ و غیر مادی جهان می یابد تا در دل او ستایش و تکریم آن قدرت ها بیدار شود.

مفهوم هوش، انواع و نفش تربیتی آن

فرهنگ لغات وبستر، هوش را توانایی برای یادگیری یا درک مفاهیم جدید و دستیابی به موقعیت جدید می داند. نازل (2004) هوش را رفتار حل مسئله سازگارانه ای بیان می کند که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. این رفتار سازگارانه، از شباهت اهداف متعدد می کاهد که باعث تعارض درونی می شود.
گاردنر (13) (1999) هوش را مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی به کار می رود که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند. از نظر وی، انواع نه گانه هوش عبارت اند از: هوش زبانی، هوش موسیقیایی، منطقی - ریاضی، فضایی، بدنی - حرکتی، هوش های فردی، هوش طبیعی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی است.
در اوایل قرن نوزدهم، هوش عقلانی، بهره هوشی یا (IQ (14 بسیارمطرح بود. منظور از هوش عقلانی توانایی افراد برای حل مشکلات استراتژیک و موقعیتی است. روان شناسان برای اندازه گیری این نوع هوش، آزمون هایی فراهم کردند که از این آزمون ها برای درجه بندی یا امتیازدهی هوش افراد استفاده شد. بهره هوشی یا IQ بالا، ظاهراً افراد را در توانایی هایشان هدایت می کرد و قدرت پیش گویی کننده بالایی برای یافتن مسیر موفقیت های افراد داشت. دانیال گولمن (15) درمیانه قرن نوزدهم، با تحقیقات مشهورش نشان داد که هوش هیجانی یا (16)EQ به همان اندازه IQ اهمیت دارد. EQ به افراد، آگاهی از خودشان و درک احساسات دیگران را می دهد. EQ برای کاربرد اثربخش IQ اساسی است (کینگ(17) ، 2008). در ابتدای قرن 21م، نظریه جدیدی بیان شده است. نتایج تحقیقات نشان داده که انسان به نوع سومی از هوش نیازمند است. تصور کامل هوش انسانی با توصیف هوش معنوی فراهم می شود.
هوش معنوی یا (18)SQ، هوشی است که انسان می تواند با آن عملکردش را وسعت دهد و زندگی معنادارتر، ثروتمندتر، شادتر و موفق تری داشته باشد، هوشی که با آن می توان روش انجام کارها یا مسیر زندگی اش را ارزیابی کند. SQ اساسی و ضروری برای به کارگیری اثربخش EQ و IQ است، زیرا هیچ یک از IQ و EQ جداگانه یا ترکیب شده برای بیان پیچیدگی هوش انسان ها یا بیان وسعت توانمندی روح و تخیل انسان ها کافی نیستند. می توان گفت هوش معنوی، هوش غایی یا نهایی انسان است (زوهر و مارشال (19)، 2000).
برای بررسی بهتر انواع هوش های مطرح شده، می توان الگویی ساده بیان کرد که نشان دهنده پیوند میان سطوح هوش باشد. برای درک و ارتباط بهتر نقش تربیتی انواع هوش می توان از ساختاری هرمی کمک گرفت که در آن سطوح مختلف هوش با یکدیگر تعاملی ویژه دارند.(نمودار 1).

نقش هوش معنوی در تربیت دینی
نمودار 1 .الگوی ارتباطی سطوح هوش (زوهر و مارشال ،2000)


ایده این الگو آن است که مانند نوزادان، نخستین محور تمرکز انسان، کنترل بدون (20)PQ است. پس از آن مهارت های زبان شناختی و درکی گسترش می یابد که اساس و زیربنای تربیت است، سپس مهارت های اولیه در فرد رشد می کند. بهره هوشی یا IQ، همان قدرت تجربه و تحلیل است که برای بسیاری از فعالیت های آموزشی از آن استفاده می شود. برای بسیاری از افراد هوش هیجانی تنها پس از پدید آمدن نیاز به بهبود و پیشرفت در فعالیت هایشان مورد توجه قرار می گیرد. هوش معنوی SQ هنگامی مهم می شود که فرد دنبال هدف و معناست و از خود می پرسد «آیا این همه آن چیزی است که وجود دارد؟» پرسشی که از زمان کودکی به شکل های گوناگون بیان می شود و در جست و جوی پاسخ به آن است (زوهر و مارشال، 2000).
در این زمینه می توان تربیت دینی را عبارت از یک سلسله فعالیت های بدنی، عقلانی، عاطفی و معنوی دانست که با روش های متنوعی انجام می پذیرد. همت تربیتی باید بر این باشد که قوای گوناگون انسان را به صورتی هماهنگ و موزون پرورش دهد تا انسان بتواند به رشد و کمال دست یابد (تهرانی، 1383).
با توجه به سطوح مختلف هوش می توان دریافت که این سطوح تعاملی ویژه با یکدیگر دارند. برای نمونه، فرد به بخش های مهم و بنیادی EQ نیاز دارد تا رشد معنوی او با موفقیت آغاز شود. سازه های هیجانی (21) و همدلی (22) شالوده و پایه ای بسیار استوار برای ورود به هوش معنوی پی ریزی می کند. با این همه، هنگامی که رشد معنوی آغاز شود، بازخورد مثبت آن تقویت مهارت های EQ و تقویت بیشتر SQ را در پی دارد (صمدی، 1385). این پیوند دوسویه، به رشد و پرورش هر دو سطح هوش در فرد کمک می کند. چنین تعاملی میان همه سطوح هوش وجود دارد و باید در همه فعالیت های تربیتی مورد توجه قرار گیرد. امیرالمومنین(علیه السّلام) می گوید: «عقل را دو گونه یافتم: عقل ذاتی، سرشتی و عقل شنوده، اکتسابی. تا عقل ذاتی و سرشتی نباشد، عقل اکتسابی را سودی نیست. همان طور که نور خورشید به چشمی که نور ندارد، بهره نمی رساند».(23)
آدمی از عقلی اکتسابی و تجربی بهره مند است که راهبر او در امور جزئی و زندگی دنیایی است که می توان آن را بهره هوشی یا IQ نامید و نیز از عقل موهبتی و نورانی بهره مند است که رهبر او در امور کلی زندگی و زندگی اخروی است که همان هوش معنوی است و آنچه در تربیت مهم است، برقرار کردن نسبتی درست بین این دو می باشد. عقل تجربی، مصالح حیوانیت آدمی را تأمین می کند. این عقل برای بقا و کمال لازم است، اما اگر اصل قرار گیرد، آدمی را به حیوانی تبدیل می کند که همتش دنیایش می شود و در این راه حد و مرزی نمی شناسد. بنابراین راه آخرت و سیر به سوی حقیقت را با عقل معاش نمی توان پیمود و عقلی والا و خردی دانا به راه آخرت و آشنا با پیام آوران حقیقت
نیاز است. آن عقلی که می تواند سعادت حقیقی انسان را تأمین کند، عقل ایمانی، عقل هدایتگر، عقل معاد، یا به زبان این مقاله، هوش معنوی است. گرچه انسان فاقد این عقل، در کسب معاش و حسابگری این جهان موفق باشد، این جهان موفق باشد، در هدایت موفق نیست و از حقیقت بهره ندارد و به سعادت راه نمی برد. انسان تا به عقل ایمانی نرسد، به معرفت حقیقی و هدایت و سعادت دست نمی یابد. این دو عقل، هر دو لازم است. تقدم با عقل معاد است و آن باید اصل قرار گیرد و همه تلاش های این جهان در جهت سعادت آن جهان باشد که در صورت تربیت حقیقی جلوه می کند.
همت تربیتی باید بر این باشد که قوای گوناگون انسان، مانند وهم، غضب، شهوت، عواطف و احساسات آدمی، تحت حاکمیت هوش معنوی در آیند که زیر پوشش عقل هدایت باشند، تا هرکدام در جای خود واقع شوند و هماهنگی و موزونی کامل میان قوا و عواطف احساسات انسانی برقرار شود. در این صورت انسان در عین رحمت و محبت، از صلابت و شدت برخوردار می شود و هریک را به درستی در جای خود به کار می گیرد.
مدرسه تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مدرسه ای است که متربیان خود را بر این اساس تربیت می کنند و آنان را به معاش و معادی نیکو می رسانند. امیرالمومنین(علیه السّلام) می فرماید: «برترین مردم از نظر عقل، نیکوترین ایشان در برنامه ریزی و اداره معاش، و باهمت ترین ایشان، در به اصلاح آوردن معاد است».(24)

مفهوم هوش معنوی

برای اول بار استیونز، (25) مفهوم هوش معنوی را در ادبیات آکادمیک روان شناسی در سال 1996م و بعد امونز (26) در سال 1999م مطرح و به موازات این جریان، گاردنر مفهوم
هوش معنوی را در ابعاد مختلف نقد و بررسی کرد و پذیرش این مفهوم ترکیبی معنویت و هوش را به چالش کشید (سهرابی، 1378).
می توان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوی در زمینه ها و موقعیت عملی در نظر گرفت. به عبارتی، افراد، زمانی هوش معنوی را به کار می برند که بخواهند از ظرفیت ها و منابع معنوی برای تصمیم گیری های مهم و اندیشه در موضوعات وجودی یا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند (امونز، 2000).
ادوارد(27) (2003) معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در باره هوش معنوی متفاوت است. از این رو، تمایز فاصله میان دانش عملی و نظری را مطرح می کند. نباید داشتن دانش وسیع در باره مسائل معنوی و تمرین های آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست. هرچند می توان گفت برای بهره مندی اثرگذار از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم است.
هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر می رود و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می شود. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد است که تحت تأثیر نگاهی کلی قرار گرفته اند (نازل، 2004).
آمرام (28) (2005) معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعالی از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می شود.
در این زمینه، ویلگس ورث (2004) تعریف نسبتاً جامعی از هوش معنوی ارائه کرده است: «هوش معنوی توانایی رفتار خردمندانه، دلسوزی و بخشش همراه با آرامش درونی و بیرونی (تعادل فکری)، صرف نظر از شرایط است».
در این تعریف چند نکته اهمیت دارد. واژه رفتار در این تعریف، نشان دهنده ابعاد بیرونی انسان است که با رشد جنبه درونی انسان که همان خردمندی، دلسوزی و بخشش است، همگام شده است. می توان گفت هوش معنوی توانایی رفتار با عشق الهام شده الهی است که نیازمند رشد درونی و بیرونی انسان است. نکته دیگر، قید صرف نظر از شرایط است که منعکس کننده آن ویژگی ای است که ما در الگوهای معنوی مان مد نظر قرار می دهیم. افراد با ایمان و متعهد، در هر زمان استوارند.

پیشینه تحقیق درباره هوش معنوی

هوش معنوی موضوع جالب و جدیدی است که مطالب نظری و نیز یافته های پژوهشی و تجربی درباره آن بسیار اندک است. این موضوع جزء عرصه هایی است که تحقیقات چندان منسجم و نظام مندی برای شناخت و تبیین ویژگی ها و مؤلفه های آن در حد و اندازه انواع دیگر هوش صورت نپذیرفته است. با این حال، تازگی ها این موضوع نظر بسیاری از صاحب نظران و محققان را به خود جلب کرده است. از جمله این تحقیقات، در سال 2003 و 2004 م، بر روی 5490 نفر از مردم سراسر جهان نشان داد که هم بستگی قوی ای میان عملکرد هوش معنوی و سن افراد وجود دارد. این بدان معنای نیست که دستیابی به مهارت های هوش معنوی به صورت خود به خود و با افزایش سن صورت می گیرد، بلکه گویای این مطلب است که افراد، با افزایش سن می توانند مهارت های هوش معنوی را برگزینند و فراگیرند. به سخن دیگر، با گذشت زمان و بالا رفتن سن، افراد می توانند به سطوح بالاتری از SQ دست یابند. همچنین نتایج تحقیقات نشان داد که زنان نسبت به مردان نمرده بالاتری برای هوش معنوی دارند و مسیحیان و پروتستان ها نسبت به کاتولیک ها از SQ بالاتری برخوردارند و همین طور سفیدپوستان در مقایسه با نژادهای دیگر، نمرات بهتری داشتند (ویلکس ورث، 2004).
پژوهش های گوناگون نشان داده است که میان هوش معنوی و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت، هم بستگی بالایی وجود دارد. المر و همکارانش در بررسی تحقیقات انجام گرفته در مورد آثار معنویت بر سلامت فرد، دریافتند معنویت با بیماری کمتر و طول عمر بیشتر همراه است و افرادی که دارای جهت گیری معنوی هستند، هنگام رویارویی با جراحت، به درمان بهتر پاسخ می دهند و به شکل مناسب تری، با آسیب دیدگی و نقص عضو کنار می آیند (به نقل از: امنز، 2000).
همچنین شواهد نشان می دهد تمرین های معنوی، افزایش دهنده برخی ویژگی های فردی است که برای بهره گیری از هوش معنوی سودمندند. این ویژگی ها عبارت اند از خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی، دیدگاه کل نگر داشتن، ذهن باز و انعطاف پذیری (زهر و مارشال، 2000).
جورج (29) (2006) در پژوهشی با نام «استفاده علمی از هوش معنوی در محل کار» دریافت که مدیران با هوش معنوی می توانند و روش متفاوت در اداره افراد و هدایت آنها بیابند. او ویژگی های مهم هوش معنوی را اطمینان فردی، اثرگذاری، برقراری ارتباطات، درک بین فردی، اداره تغییرات و حرکت از مسیرهای دشوار برشمرد. او معتقد است که استفاده از هوش عقلانی، منطق و تجزیه و تحلیل، برای تصمیم گیری های مهم و همچنین به کارگیری هوش هیجانی، برای درک و کنترل هیجانات و احساسات فردی و احساسات دیگران نیز الزامی است.

ویژگی های تیزهوشان معنوی (افراد با هوش معنوی بالا)

افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیت های روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص دهند و فضائلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد را از خود نشان می دهند(امنز، 2000).
هوش معنوی به انسان ها فرصت یکپارچگی درون و برون شخصی را برای ایجاد کردن پل ارتباطی بین خودشان و دیگران می دهد. همچنین درک اینکه او کیست و چه چیزهایی برایش معنادار است و دیگران چگونه اند و جهان اطرافشان چگونه معنادار است. به طور کلی، افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، دارای این ویژگی ها و توانایی ها هستند:
1. قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها؛
2. خودآگاهی بالا؛
3. قدرت پرسش؛
4. توانایی ایجاد فرصت از دشواری های زندگی؛
5. درس گرفتن از تجربیات و شکست ها؛
6. حسی که این افراد را هدایت درونی می کند؛
7. پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها؛
8. توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش؛
9. برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا. (ویلکس ورث، 2004).
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در برابر سؤال همام که مردی خداپرست بود، مؤمن را این گونه توصیف می کند:
ای همام! مؤمن همان انسان زیرک و باهوشی است که شادی اش بر چهره و اندوهش در دلش باشد، باوقار، متذکر، شاکر و صابراست، خوش خلق و نرمخوست، باوفا و کم آزار است، در قضاوت خلاف حق نگوید و در علمش بیراه نرود، دوستی اش صمیمانه و پیمانش محکم و در قرارداد باوفاست، یاور دین و حامی مؤمنین و پناه مسلمین است... .(30)
می توان این ویژگی ها را از جمله صفات تیزهوشان معنوی از نظر امیرالمومنین(علیه السّلام) دانست. اصولاً این ویژگی ها که لازمه هوش معنوی اند، در کنار توانایی ها و فعالیت هایی قرار دارند که عبارت اند از دعا کردن، تعمق و تحلیل رویاها، باورها و ارزش های معنوی و دینی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی (سهرابی، 1387).

مؤلفه های هوش معنوی

در باره اجزای شکل دهنده و مولفه های هوش معنوی نظرات مختلفی وجود دارد. از نظر امنز (2000) هوش معنوی کاربرد انطباقی اطلاعات معنوی، برای حل مسائل و فرایند دستیابی به هدف است. وی پنج مولفه را برای هوش معنوی پیشنهاد کرده است:
1. ظرفیت تعالی، (31) فراگذشتن از دنیای جسمانی، مادی و متعالی کردن آن؛
2. توانایی ورود به حالت های معنوی از هوشیاری؛
3. توانایی آراستن فعالیت ها، حوادث و روابط زندگی روزانه با احساس تقدس؛
4. توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی؛
5. ظرفیت درگیری در رفتار فضیلت مآبانه (بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، احساس شفقت و...).
نوبل و وگان (32) (2002) معتقدند مولفه هایی که نشان دهنده هوش معنوی هستند، عبارت اند از درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران (به نقل از: نازل، 2004).
کینگ،(33) در الگوی سنجش هوش معنوی که در سال 2008م ارائه کرده، معتقد است هوش معنوی مجموعه ای از توانایی های ذهنی منعطف است که بر جبنه های غیر ذهنی و
متعالی از واقعیت مبتنی است و با ماهیت وجودی یک فرد، معناداری شخصی، تعالی و حالت گسترش یافته معناداری پیوند دارد.
مولفه های هوش معنوی از نظر کینگ (2008) بدین ترتیب است:
1. تفکر وجودی انتقادی:(34) توانایی برای به صورت انتقادی اندیشیدن راجع به موضوعاتی مانند معناداری، هدف، وجود فراتر از وجود (واقعیت، مرگ، هستی)، توانایی برای رویارویی با استنتاج ها یا فلسفه های اصیل موجود، همچنین توانایی برای اندیشیدن راجع به موضوعات غیروجودی از یک دیدگاه وجودی؛
2. نتیجه معناداری شخصی: (35) توانایی هدایت معناداری شخصی و اهداف در همه تجربیات مادی و فیزیکی، در برگیرنده توانایی خلق هدف برای زندگی؛
3. هوشیاری متعالی: (36) برای شناخت ابعاد و قابلیت های متعالی از خود (تحول درونی و بیرونی) از دیگران و جهان مادی (کل نگری و غیرمادی گرایانه)؛ (37)
4. گسترش حالت هوشیاری: (38) توانایی برای ورود به مراحل سطح بالای معنوی مانند هوشیاری، شعور کیهانی، اتحاد، وحدت و یکپارچگی.

هوش معنوی از دیدگاه اسلام

در فرهنگ اصیل اسلام، به طور ضمنی، به هوش معنوی توجه فراوانی شده است. هوش معنوی یا قدرت تعقل و اندیشه در انسان موهبتی الهی و نوری رحمانی است که پیامبر درونی انسان شمرده می شود و به حسب ذات مایل به خیرات، کمالات و خواستار عدل
و احساس است. این هوش و توانایی ملاک تکلیف، ثواب و عقاب است و بدان حق از باطل و خیر از شر و راه از بیراه، تمیز و به وسیله آن زشت و زیبا، کمال و پستی تشخیص داده می شود.
عوامل موثر برهوش معنوی در متون اسلامی، ایمان به خدا، تقوا و پرهیزکاری به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزه داری، عبادت، خواند قرآن و تدبر صادقانه در آیات قلمداد شده است (سهرابی، 1387).
برخی توانایی ها و ویژگی ها مانند خردمندی، خلاقیت و دلسوزی که با آگاهی معنوی رشد یافته، ناشی از دین است.
جامی (1381) براساس متون دینی مولفه های زیر را برای هوش معنوی برشمرده است:
1. تشخیص کرامت و ارزش فردی و حفظ رشد شکوفایی این کرامت؛
2. تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، نشور، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛
3. درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛
4. هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرآنی می شود و افراد می توانند کلام انبیا(علیه السّلام) را راحت تر و با عمق بیشتری درک کنند؛
5. تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار مبتنی بر الگوی معنوی؛
6. هوش معنوی در فهم داستان های متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستان ها کمک فراوانی می کند.
قرآن به افراد با هوش معنوی بالا، صفت الولالباب می دهد، که منظور افرادی هستند که به جوهر حقیقت پی برده و از پرده های اوهام گذاشته اند. همچنین دیدن وحدت در کثرت، یکی از ابعاد اساسی معنویت است که در عرفان اسلامی نیز بر آن تأکید شده است. چنان که فخرالدین عراقی می سراید:
آفتابی در هزاران آبگینه تافته...پس به رنگ هر یکی تابی عیان انداخته
جمله یک نور است لیکن رنگ های ...اختلافی در میان این و آن انداخته
به طور کلی، اصولی که در دین مبنایی مطرح شده است، مانند دستیابی به وحدت در ورای کثرت ظاهری، یافتن پاسخ در مورد مبدا هستی و تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار برمبنای آنها، محورهای اصلی هوش معنوی هستند. ما می توانیم با رشد هوش معنوی، انسان های دین داری پرورش دهیم. هوش معنوی به افراد، دلسوزی، مهربانی، یکچارچگی در تفاوت ها و اتکا به معناداری را می آموزد (غباری بناب و سلیمی، 1387).

رشد و پرورش معنوی در راستای تربیت دینی

امروزه جامعه مدرن دارای فرهنگی بی معناست، فرهنگی که با ماده گرایی، مصلحت، کوتاه فکری، خودمحوری و کمبود تعهد شخصی همراه است. در این میان، ما به عنوان افراد این جامعه جهانی می توانیم، با صداقت، جرئت، وظیفه شناسی و پرسیدن چرایی امور، به هوش معنوی دست یابیم. آگاهی هوشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خودآگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می شوند. وگان معتقد است از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی ذهن، داشتن دیدگاه های مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالات ماورایی، هوش معنوی پرورش می یابد. نازل (2004) بیان می کند که هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف، توجه، تغییر هیجانات و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرین ها بیشتر مربوط به دین است.
زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جست و جوی اصلی موقعیت ها، مطرح کردن مسائل مختلف و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد می کند.
همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباه ها و صداقت داشتن با خود، باعث افزایش هوش معنوی می شود (نویل، 2001؛ به نقل از: نازل، 2004).
به طور کلی می توان گفت رشد معنوی، رشد شخصی را در می گیرد و از آن هم فراتر می رود. این امر با ترویج صحت و خودآگاهی شروع و با تمرین، به دغدغه درباره همه انسان ها توسعه می یابد. در این زمینه می توانیم به راهبردهای عملی زیر برای پرورش هوش معنوی در راستای تربیت دینی کودکان اشاره کنیم:

1. احساس تعهد در جهت پرورش هوش معنوی

سؤال اساسی این است که پرورش هوش معنوی چه مقدار برای متربیان اهمیت دارد؟ تحقیقات نشان داده اند، معمولاً والدین یا معلمانی که شدیداً احساس نیاز به شکل دادن رفتارهای دین مدار و معنوی در کودکانشان می کنند، موفق بوده اند، زیرا خودشان را برای تلاش در این مورد متعهد کرده اند. بنابراین اگر بخواهید کودکی دین مدار داشته باشید، باید احساس تعهد شخصی برای پرورش او کنید و این تعهد تا رسیدن به هدف ادامه یابد.

2. تلاش برای ایجاد الگوهای نمونه یا یک مثال معنوی قوی

انسان براساس فطرت خود که عشق به کمال مطلق دارد، الگوطلب و الگوپذیر است. از این رو، یکی از بهترین روش ها و کوتاه ترین راه های تربیت، ارائه نمونه و تربیت عملی است. در این روش، نمونه ای عینی و قابل تقلید و پیروی، در برابر متربی قرار می گیرد که در صورت مقبولیت، متربی می کوشد در همه چیز خود را همانند الگوی مطلوب سازد و گام در جای او نهد. هرچه نمونه ارائه شده از کمال بیشتر و جاذبه فراگیرتری بهره مند باشد، این روش از کارایی بیشتری برخوردار خواهد بود. از بهترین الگوها که نمونه تام و تمام انسانی کامل هستند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین(علیه السّلام) را می توان نام برد.

3. شناخت باورها و عقاید دینی ضمن سهیم کردن آنها با دیگران

پیش از آنکه بتوانیم کودکی دین دار بپرورانیم، باید در باره آنچه به آن باور داریم، با خودمان صادق و صریح باشیم. بنابراین بهتراست مدتی کوتاه به تمامی ارزش هایمان فکر کنیم، سپس در باره اینکه چرا ما این روش اجرای خاص را داریم، منظم با کودکمان صحبت کنیم و نظراتمان را با او در میان بگذاریم تا ضمن یادگیری این روش ها بتواند به صورت آگاهانه عمل کند.

4. از لحظات آموختن به خوبی بهره بگیرید

معمولاً بهترین لحظه های آموزش، ناگهانی و اتفاقی اند و برخلاف تصور، از پیش برنامه ریزی نشده اند. هر گاه بحث موضوعات دینی به میان آمد، از آن فرصت استفاده کنید. آنها به شما و کودکتان کمک می کنند تا باورهای دینی استواری را که در هدایت مستمر رفتارهایش برای تمام زندگی موثرند، رشد دهند.

5. توقع رفتارهای دینی داشته باشید

در این زمینه، نتیجه مطالعات روشن بوده است کودکانی که رفتارهای دینی دارند، والدینی دارند که از آنها انتظار داشته اند چنین عمل کنند. توقعات و انتظارات شما از کودکتان، به منزله تعیین نوعی استاندارد برای رفتارهای آنهاست.

6. نسبت به آثار رفتارهای آنان واکنش نشان دهید

محققین ابراز می کنند که یکی از بهترین تمرین های سازنده دینی، اشاره به اثر رفتار کودک بر شخص دیگر است. انجام این کار موجب افزایش رشد معنوی کودک می شود.

7. رفتارهای دینی کودک را تقویت کنید و پاداش دهید

یکی از ساده ترین راه های کمک به کودک، برای کسب رفتارهای جدید این است که پس از وقوع آن رفتارها، به آنها پاداش دهید و آنها را تحسین کنید. پس با هدف شکل دهی رفتارهای دینی، کودک را زیر نظر بگیرید و با شرح اینکه چرا رفتارش خوب بوده و شما برای آن ارزش قایلید، آن را تقویت کنید.

8. هر روز اصول دینی را اولویت بندی کنید

کودکان با خواندن اصول دینی یاد نمی گیرند چگونه افراد با ایمانی شوند، بلکه تنها با انجام کارهای خوب، این نکته را می آموزند. کودک را جهت کمک برای ایجاد تغییر در دنیای خودش تشویق کنید و همیشه او را یاری دهید تا نتیجه مثبت عمل خود را بر روی حالات دیگران تشخیص دهد. هدف نهایی و واقعی برای کودکان آن است که هر چه کمتر به راهنمایی بزرگ سالان خود وابسته باشند و روش موثر برای این امر پرورش هوش معنوی است که باعث می شود کودکان آگاهانه و خلاقانه به درک اصول دینی و معنوی بپردازند.

نتیجه گیری

هوش معنوی، هوش منحصر به فردی است که برای حل کردن مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد. هوش معنوی در بردارنده نوعی رفتار سازگاری و حل مسئله است که بالاترین سطوح رشد را در حیطه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می کند. هوش معنوی زیربنای موضوعاتی است که به آنها ایمان داریم. همچنین اساس اعتقادات، ارزش ها، اعمال و ساختار زندگی ماست. در نهایت با توجه به مطالبی که بیان شد، می توان گفت برای رشد
هماهنگ و همساز فطرت انسان ها، تقویت، ایجاد، شناخت و باور به معارف دینی و التزام عملی به احکام و دستورات دینی مطرح شده که هدف تربیت دینی است، پرورش هوش معنوی بسیار می تواند کمک کند. هوش معنوی قادر است مهارت های مورد نیاز در تربیت دینی افراد را ارتقا دهد و زمینه ای ایجاد کند که افراد در زندگی خود، حس عمیقی برای دین داری، معناداری، نوع دوستی و دلسوزی دریابند و بتوانند در سایه دین و معنویت به سطوح بالای هوشیاری، خودآگاهی و تعادل فکری دست یابند. هوش معنوی دست کم، پنج مهارت و کارایی دارد که می تواند بخشی از دانش پایه در تربیت دینی قرار گیرد و به رفتارهایی بیانجامد که هدف تربیت دینی است. این مهارت ها چنین است:
1. ظرفیت و توانایی برای متعالی کردن کارها (مادی و فیزیکی) به معنای توجه به یگانگی و یکپارچگی جهان آفرینش؛
2. توانایی تجربه سطحی، بالاتر از خودآگاهی؛
3. توانایی بررسی و پالایش تجربه ها و فعالیت های روزانه در ارتباط شخص با احساس های مذهبی و معنوی؛
4. توانایی به کارگیری منابع معنوی در حل مشکلات زندگی؛
5. توانایی انجام اعمال پرهیزکارانه (گذشت، فداکاری، ایثار و مانند اینها).

پی نوشت ها :

1. دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی دانشگاه اصفهان.(m.raghib@yahoo. com)
2. عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان.
3. Etymologie.
4. آل عمران (3)، 9.
5. Wigglesworth.
6. Nosel.
7. Emmons.
8. Vegan.
9. جمعه. (62)، 2.
10. مدثر (74).38.
11. الاسفار الاربعه، ج1، ص21-22.
12. آل عمران (3)، 79.
13. Gandner.
14. Inteligence Quotient.
15. Danel Goleman.
16. Emotional intelligence.
17. King.
18. Spiritual Inteligence.
19. Zohar & Marhall.
20. Physical Intelligence.
21. Emotional Self - Awarenss.
22. Empathy.
23. الفردات فی غریب القرآن، ص324.
24. شرح غرر الحکم، ج2، ص472.
25. Stevens.
26. Emmons.
27. Edwards.
28. Am ram.
29. George.
30. اصول الکافی.
31. The Capacity for Transcendence.
32. Noble & Vegan.
33. King.
34. Critical Exstential Thinking
35. Personal Meaning Production
36. Transcendental Awareness
37. Non Materialism
38. Conscious State Expansion

منابع تحقیق
1. باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ج دوم، مدرسه، تهران.
2. صمدی، پروین (1385)، «هوش معنوی» اندیشه های نوین تربیتی، ش 3 و 4.
3. جامی، عبدالرحمن (1381) نقد الخصوص فی شرح نقش الخصوص، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، تهران.
4. حمیدیه، بهزاد، معنویت گرایی های نوین از سه دیدگاه جهانی شدن، شرقی شدن، سکولاریزاسیون، کتاب نقد، 56.
5. داوودی، محمد (1384)، سیر تربیتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السّلام) پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تهران.
6. دلشاد تهرانی، مصطفی (1383)، سیر در تربیت اسلامی، دریا، تهران.
7. سجادی، سیدمهدی و برخورداری، رمضان، «تبیین و تحلیل جریان اسلامی سازی علوم و آثار آن بر تعلیم و تربیت»، فصلنامه نوآوری آموزشی، سال سوم، ش7.
8. سهرابی، فرامرز، «مبانی هوش معنوی»، فصلنامه سلامت روان، سال اول، ش1.
9. غباری بناب، باقر و سلیمی، محمد و همکاران، « هوش معنوی» فصلنامه علمی و پژوهشی اندیشه نوین تربیتی، سال سوم، ش10.
10. میترف و دنتون، «مطالعه معنویت در کار»، ترجمه علی رستگار، مجله حوزه و دانشگاه، سال نهم، ش77.
11. Amram, J (2005), Intelligence beyond IQ : The contribution of emotional and Spiritual Intellegence to effective bossiness Iadership. institune of Transpersonal psychology.
12. Emmons, R. A. (1999), The Psychology of Ultimate Concern: Motivation and spirituality in personality, The Guilford press, New York.
13. George, M. (2006), Practical application of Spiritual Intelligence in the workplace. Human Resource Management International, Digest Journal, 14(5), 3-5.
14. King, D.B. (2007), The Spiritual Intelligence Project, Trent University, Canada. Retrieved from internet: www. dbking. net.
15. Clark, P (2006), New Religions in Global Perspctive, new york, Routledge.
16. Nasel, D. D. (2004), Spiritual Orientation in Relation to spiritual Intelligence: A consideration of traditional Christianity and New Age/individualistic spirituality, Thesis submitted for the degree of PhD in The university of South Australia, Division of Edauction, Arts and social Sciences, school of psychology.
17. Wiggles worth, Cindy (2000), Integral Spiritual Inteligence: 21 Skills in 4 Quadrants. Retrived rorm Internent: http://www. innerworkspublishing. com/news/vol32/reflections. htm.
18. Zohra, D. & Mardshall, I. (2000), SQ: spirit all intelligence the ultimate intelligence, Bloombury, London.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان، (1388)، مجموعه مقالات همایش تربیت دینی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله).



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.