مروری بر سرگذشت پرفراز و نشیت یک عمارت

قصر یا محبس؟

شاهان قجری که در پایتخت محصور شده در میان دیوار روزگار می گذراندند، گهگاه نیم نگاهی هم به بیرون دیوار داشتند و دل شان هوای شکار و تفریح در دشت ها می کرد و چه جایی بهتر از حاشیه جاده ای که فتحعلی شاه قاجار را
چهارشنبه، 14 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قصر یا محبس؟
 قصر یا محبس؟

 

نویسنده: فاطمه علی اصغر




 

مروری بر سرگذشت پرفراز و نشیت یک عمارت
شاهان قجری که در پایتخت محصور شده در میان دیوار روزگار می گذراندند، گهگاه نیم نگاهی هم به بیرون دیوار داشتند و دل شان هوای شکار و تفریح در دشت ها می کرد و چه جایی بهتر از حاشیه جاده ای که فتحعلی شاه قاجار را هر ماه به شمیران می برد؟ داستان این قصر قاجاری در روزی از روزهای سال 1177 خورشیدی رقم خورد: در دومین سال سلطنت دومین پادشاه قاجار که خشت اول قصر را در باغ های شمال شرقی تهران بنا نهادند، قصری که در طالعش نبود، قصر بماند. قصر، قراقخانه شد و قراقخانه، زندان و زندان نیز در دوره ای محل حبس مخالفان رژیم شاهنشاهی شد و بعدها یک زندان عمومی و اینک باغ- موزه، جای همه را گرفت. حالا بعد از دو قرن از آن روزگار، نه از قصر قاجاری خبری هست، نه از مشق های نظامی و نه از زندانی. آنچه باقی ماندة موزه ای است که همه این تاریخ پرفراز و نشیب را در خود جای داده است. حالا می توان در این باغ - موزه قدم زد و سرگذشت قصری را که روزگاری در حومه تهران بود و سپس زندانی در میان شهر شد، از نظر گذراند.

از تولد تا فراموشی

«... رای جهان آرای پادشاه اقتضای آن کرد که قطعه زمینی عبیرآگین را که در نیم فرسنگی شهر طهران واقع بود، باغی چون باغ خلد برین، مشحون به انواع اشجار و ریاحین ساخته و بر ذروه تلی، چون توده عنبر سارا که در آنجا واقع بود، سرایی دلگشا سازند، حکم قضا، امضاء نافذ گشت...» آن طور که «عبدالرزاق دُنبلی» در کتاب « ماثر السلطانیه» در ذیل حوادث سال 1213 ق- 1177 تا 1178 خورشیدی- می نویسد، دومین شاه قاجار خود فرمان ساختش را صادر کرد و 400 هزار تومان را 214 سال پیش، به پایش ریخت. «دوستعلی خان معیر الممالک»- از رجال عصر قاجار- در کتاب «یادداشت هایی از زندگی خصوصی ناصر الدین شاه قاجار» می گوید: نزدیک به یک هزار روز، جوانان اصیل قاجار و نوکران و چاکران درگاه، آجر روی آجر این قصر گذاشتند تا کاخی در هوای خوش ده عباس آباد و در مسیر تفرجگاه شمیران برپا کنند.
معیر الممالک در کتاب خود قصر تازه ساز قجر را این طور توصیف می کند: «قصری سه طبقه بود با نمای اصلی رو به جنوب. در طبقه دوم تالار بزرگ آیینه، بالای آن اتاقی که از چهار سمت چشم انداز داشت به مناظر اطراف...» زیبایی های قصر که شاه قاجاری را مسحور خود کرده بود، کم نبود. شاه قجر عاشق باغ های اطراف قصر، استخرها، نهرها و چشم اندازهای کاخش بود. عمارت کلاه فرنگی را هم دوست داشت و دلش خوش بود که وقت استراحت می تواند در میان باغ و ایوان چند وجهی عمارت خود باشد یا اگر دلش نخواست، در نقاشی های « مهر علی خان» که بر تمام دیوارهای عمارت خودنمایی می کرد، چشمی بگرداند. تا سال ها این عمارت تنها بنای سه طبقه طهرانی بود که هنوز تهران نشده بود، در وسط حیاط، حوضی مربع از مرمر سفید داشت، پر از آب زلال. کاخی که معماران و نقاشان پایتخت به خدمت گرفته شدند تا تالار بزرگ آیینه ای از سنگ مرمر برایش بسازند، سقف و دیوارهایش را با گچ بری ها بیارایند، با طلا، لاجور و بهترین رنگ ها آرایش دهند و « در میان هر بدنه دیوار، مناظر شکار و مجالس بزم درون قاب هایی با گل های برجسته از گچ» بگذارند. با این همه، قصر انگار میانه ای با حال و هوای قاجاری نداشت؛ چرا که خلاف تمامی عمارت های قاجاری، ساختمان آن هیچ پنجره ای به بیرون نداشت و اتاق هایش تنگ و تاریک بود. همان طور که برخی مستشرقان هم در خاطراتشان، این قصر را زشت و خشن خوانده بودند. این طور شد که شاهانی که بعد از فتحعلی شاه به تخت نشستند، آن را بسان قلعه ای نظامی دلمرده می دانستند و خیلی زود دامن تفریحات گاه و بیگاه شان را از آن برچیدند. ناصر الدین شاه که عاشق کاخ هایی با دیوارهای کوتاه و تزیینی بود، کلید این عمارت را به نظامیان هبه کرد.
 قصر یا محبس؟

قصر، قراقخانه شد

این عمارت بعدها، به فرمان ناصر الدین شاه تغییر چهره داد و قرار شد که پادگاه نظامی شود؛ قصری که «مادام کارلاسرنا»، جهانگرد ایتالیایی آن را مثل آمفی تئاتری بر فراز جایگاهی بلند توصیف کرده، ورقش برگشت: «... با آنکه اولین کاخ تفریحی و ییلاقی شاهزادگان قاجار بوده، ولی بیشتر اوقات متروک افتاده و ناصر الدین شاه، زیاد از آن خوشش نمی آید و خیلی کم به آنجا می رود ...» این طور شد که قصر دگرگون شد و همان طور که «کنت دوسرسی»- سفیر فرانسه- چند سال بعد در سال 1255 ق- 1217 خورشیدی- توصیفش می کند: « دیگر کسی در قصر سکونت ندارد. تابلوهای روی دیوارها، لانه پرندگان شده و رو به خرابی رفته...» درختانش خشک، گل هایش پژمرده، نقاشی هایش بی رنگ شد و آیینه کاری هایش همه درهم شکست. «کلنل کاساکوفسکی»- فرمانده بریگاد قزاق- از سوی شاه وقت، مأمور شد تا قصر را برای استقرار نیروی قزاق داوودیه آماده کند. طولی نکشید که قصر قاجار، قزاقخانه و در میان نظامیان گم شد و نیم قرن حضور چکمه و باروت و نعره های فرماندهی و توپ، چهره آن را عوض کرد. حالا هر آنچه تصویرساز آیندگان از نقش این قصر است، محدود است به آثار نقاشانی فرنگی چون «لوئی دوبو» و «اوژون فلاندن» و البته چند نقل قول جسته و گریخته. تنها سند از کاخ بودن این عمارت هم چند عکس به جای مانده در آلبوم خانه کاخ گلستان است با نقاشی هایی از شاهزادگان قاجار بر دیوار. در کنار این ها نقش چهار زن سرپا مسلح هم هست؛ چهار زنی که می گویند از پهلوانان شاهنامه اند و احتمالاً «گُردآفرید» و یارانش. گویی آن زنان مسلح خبر از آمدن قزاقی سراپا مسلح می دادند؛ قزاقی که با آمدنش سرنوشت دیگری برای این عمارت رقم خورد.

مارکوف زندان ساز

«رضا خان میرپنج»، چهارم آبان 1304 خورشیدی حکومتش را با سرکوب مخالفان آغاز کرد، اما زندان آن روز نظمیه گنجایش این همه مخالف را نداشت و پایتخت، زندانی تازه می خواست. به این ترتیب، سرتیپ «محمد درگاهی» رئیس نظمیه وقت، مأمور ساخت زندانی شد و پای «نیکولای مارکوف»- معمار روسی - را به قصر قدیمی باز کرد؛ مردی که در معماری به یک چیز شهره بود، او می توانست مکان هایی را طراحی کند که هیچ احدالناسی نمی توانست از آنها بیرون بیاید و همین ویژگی او را مناسب ساختن یک زندان در دل قصر دیروزی می ساخت. این طور شد که معمار کاخ شهربانی و بسیاری دیگر از بناهای آن روز تهران، قزاقخانه قصر را برای ساخت این زندان پیشنهاد داد؛ پیشنهادی که به دلیل اتاق های تنگ و تاریک و ساختمان های بی پنجره قصر از طرف رضاخان، به سرعت پذیرفته شد. قصر قاجار، زندان پهلوی می شد. نتیجه این تصمیم در 11 آذر 1308 خودش را نشان داد، زندانی آماده افتتاح شد یا 192 اتاق و ظرفیت 800 نفر زندانی. حالا، رضاخان قلدرتر شده بود و زندانش بزرگ تر، اما قصری که قرار بود سرتیپ را به رضاخان نزدیک تر کند، بنا به قولی به او وفا نکرد و «سرتیپ درگاهی» که خود، مارکوف را برای ساخت آن اجیر کرده بود، نخستین زندانی این زندان شد؛ چرا که هم «عبد الحسین خان تیمور تاش»- نخستین وزیر دربار رضاخان- بد او را نزد رضا خان گفته بود و هم خودش در برطرف کردن ایراداتی که رضاخان به زندان قصر گرفته بود، قصور کرده بود.
اما بی وفایی زندان قصر دوره پهلوی دامان تیمور تاش، مقرب رضاخان را هم گرفت. تیمور تاش در همین زندان، نفس آخرش را کشید. یکی از این زندانیان که خود طعم زندانی شدن را در قصر چشیده، درباره اش می نویسد: «زندان قصر همان هیبت و صلابتی را که زندان «باستیل» در فرانسه بین مردم داشت، دارا بود و مردم به همان اندازه از آن وحشت داشتند. بسیاری از کسانی که به این زندان افتاده بودند، فقط بعد از سقوط رضاخان از آنجا آزاد شدند، کسانی مثل اکراد و روسای ایلات...» اما شدت سرکوب های رضاخان، تنها دلیل ساخت زندان نبود. دو افسر شهربانی که به نمایندگی از ایران در همین سال، در کنگره بین المللی اصلاح مجرمین در لندن شرکت کرده بودند، با خود نقشه هایی از اروپا آوردند و همین شد که سردار سپه سابق و شاه آن روز، می خواست مطابق با نقشه هایی که افسرانش آورده بودند، زندانی داشته باشد به سبک و سیاق جهانی و‌ آخرین مدهای اروپایی.

زندان و زندانی ها

زندانی که مارکوف برای پهلوی اول ساخته بود، کپی نادرستی از زندان های اروپایی بود. قزاق شیفته مدرنیسم، حتی تا دهه 30 هم برای این زندان 800 نفره، تأسیسات تأمین آب شرب تهیه نکرده بود، حمام و درمانگاه و وسایل سرمایی و گرمایی دیگر پیشکش! اگر چه که زندان جای «آب خنک» خوردن بود، اما زندانیان در تابستان آب حوض را می جوشاندند، در کوزه می ریختند تا خنک شود و بعد می نوشیدند. کار پهلوی دوم برای زندان قصر، ساختمان زندان شماره 2 بود که به پیشنهاد رزم آرا برای نگهداری زندانیان سیاسی، درون این زندان بنا شد. در همین دوره بود که بسیاری از مخالفان رژیم، طعم نحسی قصر قاجار را چشیدند و به یادگار خطی از خود بر در و دیوارش گذاشتند؛ از قوام السلطنه، صارم الدوله، سردار اسعد بختیاری، صولت الدوله، عبدالحسین تیمورتاش، علیمردان خان بختیاری، فرخی یزدی و مهدی اخوان ثالث گرفته تا‌ایته الله سید محمود طالقانی، محمد جواد باهنر، محمد علی رجایی، علی اکبر هاشمی رفسجانی، محمد تقی شریعتی، هادی خامنه ای، مرضیه دباغ، نجف دریابندری و محمد کاظم موسوی بجنوردی. حتی بازیگران و هنرمندانی چون عزت الله انتظامی هم از چشیدن طعم تلخ این زندان مصون نماندند. زندان قزاق ها حتی به فرنگیان مقیم ایران هم رحم نکرد و در برگه های حضور و غیابش نام مشهوری چون «توماس ادوارد لورنس» معروف به «لورنس عربستان» ثبت شده که به همراه دو آمریکایی به جرم جاسوسی و اختلاس زندانی شده بودند. هر چند لورنس با فرارش از این زندان، اولین ماجرای پلیسی فرار در ایران را هم رقم زد. در نخستین روزهای انقلاب اسلامی در بهمن 57 زندان قصر نخستین زندانی بود که به دست انقلابیون فتح شد و این زندان آخرین روزهای حضور زندانیان سیاسی را هم در خود ثبت کرد، منتها این بار این زندان بانان و مسؤولان رژیم سابق بودند که باید سلول های تنگ و تاریک این زندان را تا روز محاکمه با چشم خود ببینند؛ «اصغر کورنگی» که در دهه 40 زندان بان این قصر بود، خود یک ماه در این زندان حبس شد و هویدا- نخست وزیر محمدرضا پهلوی- هم در همین جا اعدام شد. نخستین جلسات دادگاه انقلاب هم در مسجد همین زندان برگزار شد و در نهایت سال ها پس از انقلاب ندامتگاه شد تا روزی که در این ساختمان بر پاشنه دیگری چرخید.
 قصر یا محبس؟

باغ- موزه قصر

9 سال پیش بود که روزگار قصر دگرگون شد؛ در سال 1382، مسؤولان شهر تهران قرار بر این گذاشتند تا فکری به حال این مکان کنند؛ قصری که 205 سال سن داشت و 74 سال از عمرش را در حصار زندان مانده بود، دیگر جای مناسبی به عنوان یک بنای شهری نبود و باید فکری برایش می شد. به خصوص آن که توسعه، قصر خارج از شهر را در مرکز شهر گیر انداخته بود و به همین خاطر در آن سال، شورای شهر تهران مصوبه ای صادر کرد که طبق آن، دفتر قصر و زندانش برای همیشه بسته شد تا دیگر قصر زندان نباشد. ابتدا قرار بر این شد که زندان به بلدوزرها سپرده شود تا بر خاکش برجی تازه بنا کنند. اما این تصمیم مورد قبول کارکشتگان میراث فرهنگی و تاریخ دانان واقع نشد. پس، خرابه قصر همچنان ماند تا فکری برایش شود. سال 1386 شهرداری تهران تصمیم گرفت، به جای تخریب این عمارت چهار سویه، آن را به موزه ای بدل کند تا بخشی از تاریخ پایتخت زنده بماند. نخستین قدم، انجام مطالعات تاریخی و معماری و تهیه نقشه هایی برای بازسازی و مرمت مجموعه بود. پس از آن عملیات مقاوم سازی، بهسازی و همین طور مرمت بخش های تاریخی آغاز شد و تلاش شد، تا جایی که امکان دارد الحاقات بعدی حذف شوند تا مجموعه بیشتر به شکل و شمایل اولیه اش دربیاید؛ مثلا لایه های سیمانی و آسفالتی که طی چند دهه بر زمین مجموعه کشیده شده بود، برداشته و آجرفرش دوره مارکوف نمایان شد. آخرین مرحله هم اجرای طرح های مفهومی و هویت بخشی برای آراستن زندان دیروز بود.
در آهنی زندان قصر سرانجام روی پاشنه دیگری چرخید و آن بخش هایی از تاریخ این باغ 200 ساله که قصر و قزاقخانه و زندان را تجربه کرده و سالم مانده بود، پشت شیشه های موزه جای گرفت. دادگاه زندان دیروز، مسجد موزه امروز شده و عکس زندانیان مبارز یا مشهوری که در دوره ای طعم حبس در این زندان را چشیده بودند به دیوارها زده شده. روایت مبارزات انقلاب اسلامی در موزه «تعاملی» به نمایش درآمده و فضای زندان شده باغ ایرانی. سینما، نمایشخانه، زورخانه و کافه، جای سلول ها و اتاق های تأدیب را گرفته و حیاط زندان پر شده از مجسمه هایی که انگار رنج روزگار گذشته را در دل سنگی شان برای همیشه حبس کرده اند. حالا کم کم نارون ها، کاج ها، درخچه های انگور، چنارهای زرد شده، درختان توت و بید مجنون و تبریزی از لابه لای سیم خاردارهای دیروز زندان در حال روییدن اند و تکه باغ زیبای راه شمیران پس از فراز و نشیب فراوان دوباره باغ شده؛ یک باغ – موزه. حالا دیگر نام قصر بر نام باغ- موزه نشسته است و نام زندان فقط نزد آنهایی مانده که از «پیچ شمیران» برای تاکسی ها «سه راه زندان» را صدا می زنند.
منبع مقاله: ماهنامه ایران شناسی سرزمین من، بهمن 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.