اجل که رسید، گو به هندوستان

اَجَل و لحظه مرگ هر انسانی مشخص است و زمانی که آن لحظه برسد انسان به طور قطع از این دنیا می‌رود و هیچ چیزی ولو پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها، انسان را از چنگال مرگ نمی‌تواند برهاند.
پنجشنبه، 15 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اجل که رسید، گو به هندوستان
اجل که رسید، گو به هندوستان

 






 

زمینه پیدایش

به روزگار سلیمان پیغمبر، روزی مردی مرگ را در بازار دید که در او به تندی نظر می‌کند. وحشت‌زده به بارگاه سلیمان پناه برد و از او خواست تا باد را بفرماید که او را برداشته در دورترین نقطه خاک بر زمین بگذارد تا از مرگ در امان بماند. سلیمان که او را هراسان یافت، باد را فرمود چنان کند که دلخواه اوست. باد او را برداشته و در سرزمین هند بر زمین نهاد. همان دم مرگ ـ‌ که به انتظار او ایستاده بود ـ پیش آمد و گفت: ای مرد! مُردن را آماده باش! مرد که اکنون هراسش به حیرت مبدّل شده بود پرسید: چه شد که دیروز هنگامی که مرا دیدی و آن‌گونه تند در من نظر کردی جان مرا نگرفتی؟ مرگ گفت: ساعت مرگ تو امروز بود و من می‌دانستم که به فرمان حق می‌باید جان تو را در این لحظه در این نقطه بستانم، اما دیروز که تو را دیدم حیرت کردم که تو در آن جایی، ندانستم چگونه می‌باید روز دیگر تو را در این سوی جهان بیابم و بی‌جان کنم، آن نگاه که در تو کردم از سر حیرت بود.(1)

پیامها

اَجَل و لحظه مرگ هر انسانی مشخص است و زمانی که آن لحظه برسد انسان به طور قطع از این دنیا می‌رود و هیچ چیزی ولو پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها، انسان را از چنگال مرگ نمی‌تواند برهاند.
کاربرد: 1. در بیان این نکته که اجل و مهلت زندگی هر کسی پیش خداوند معیّن است. 2. در تنبّه دادن به کسی که جاه و مقام او را مغرور ساخته و مرگ را از یاد برده است.

ضرب المثل های هم مضمون

ـ اجل سنگ است و آدم مثل شیشه.(2)
ـ پیش اجل چه صاحبقِران، چه رضا کچل.(3)
ـ با مرگ کجا سود کُنَد قلعه محکم.
ـ به فرجام گیتی نماند به کس.
ـ پیمانه چو پر شد چه شیرین و چه تلخ.
ـ ز مادر، همه مرگ را زاده‌ایم.
ـ مرگ شتری است که در هر خانه‌ای می‌خوابد.
ـ نیابد کسی چاره از چنگ مرگ.)(4)
ـ هم آنها که دویدند، هم آنها که خزیدند، آخر به هم رسیدند.(5)
ـ آدمیزاد لقمه مرگ است.(6)

اشعار هم مضمون

آن‌که نمرده است و نمیرد تویی * و آن‌که تغیّر نپذیرد تویی ما همه فانی و بقا بس تو راست * مُلک تعالی و تقدّس تو راست(7) (نظامی)
اگر سال گردد هزار و دویست * به جز خاک تیره تو را جای نیست(8) (فردوسی)
اگر شاهی، گدایی، آخرش مرگ * اگر زرّین‌کلاهی، آخرش مرگ(9)
(دردی است اجل که نیست درمان او را * بر شاه و وزیر هست فرمان او را شاهی که به حکم دوش، کرمان می‌خورد * امروز همی خورند کرمان او را)(10)

ریشه های قرآنی حدیثی

«کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ؛ هر جانداری (طعم) مرگ را خواهد چشید.‌» (آل عمران: 185)
«أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ؛ هر کجا باشید مرگ شما را در می‌یابد هر چند در قلعه‌های محکم باشید. (نساء: 78)
امام علی(علیه السلام): «اِنَّ اللهَ‌ مَلِکاً یُنادی فی کُلِّ یَوْمٍ: لِدُوا لِلْمَوْتِ وَاجْمَعُوا لِلْفَناءِ وَابْنُوا لِلْخَرابِ؛ خدا را فرشته‌ای است که هر روز جار می‌زند، بزایید برای مردن و گرد آورید برای نابود گشتن و بنا کنید برای ویران شدن».

لغات

گو: بگو.
حیرت: تعجّب.
مبدّل شد: تبدیل شد.
صاحبقران: از القاب پادشاهان.
سود کند: نفع رساند.
فرجام: پایان کار، سرانجام.
گیتی: جهان.
وان‌که: و آن که.
زرّین‌کلاهی: تاج طلایی، کلاه طلا‌بافت، کنایه از پادشاهی.
دوش: دیشب.
کرمان: کرم‌ها.

پی نوشت ها :

1. امین خضرایی، فرهنگ‌نامه امثال و حکم ایرانی، شیراز، نوید شیراز، چ 1، 1382، ص 81.
2. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار مثل فارسی، مشهد، آستان قدس رضوی، چ 2، 1384، ص 70.
3. همان، ص 316.
4. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 639.
5. احمد شاملو، کوچه، تهران، مازیار، 1377، ج 1، ص 1831.
6. همان، ص 396.
7. امثال و حکم دهخدا، تهران، امیر کبیر، چ 4، 1357، ج 1، ص 151.
8. همان، ص 217.
9. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار مثل فارسی، مشهد، آستان قدس رضوی، چ 2، 1384، ص 141.
10. امثال و حکم دهخدا، ج 2، ص 1076.
11. نهج‌البلاغه سید رضی، تحقیق: سید کاظم محمدی، قم، انتشارات امام علی(علیه السلام)، چ 2، 1396 هـ.ق، حکمت 132.

منبع مقاله :
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.