زمینه پیدایش
تاجری به مال و جاه و مکنت معروف بود. وقتی بر اثر حوادث روزگار، مالش از کف رفت و جز اندکی نماند. تاجر بنای گریه و زاری و بیقراری گذاشت. غلامی بسیار باهوش و خردمند داشت که به تاجر اندرز میداد و هر دم میگفت: «رو شکر کن مبادا که از بد بدتر شود!» تاجر برآشفت و گفت: ای غلام! از این بدتر چه میشود که صدها هزار تومان ثروت داشتم و همه در فاصله اندکی بر باد رفت و اینک جز چند صد تومان و این خانه چیزی برایم به جا نمانده است. غلام گفت: باز هم شکر کن که از بد بدتر هم هست. تاجر با تغیّر گفت: مگر دیوانه شدهای، از این بدتر چه میشود؟ دیگر با من از این مقوله سخن مران و از در پند و اندرز درون میا! غلام لب به سکوت بر بست و تاجر باز بنای بیقراری گذاشت. روزی چند بیش نگذشت که زن تاجر، بستری شد و پس از آنکه صدها تومان خرج دوا و علاج او شد، درمان نیافت و جان سپرد. خواجه از نو بنای گریه و زاری گذاشت. باز غلام از در نصیحت درآمد و در نصایح خود همی تکرار کرد: رو شکر کن مباد که از بد بدتر شود. تاجر باز برآشفت و گفت: ای غلام! از این بد ثانوی که دیدم چه بدی بدتر خواهد بود. باز چندی نگذشت که پسر یگانه خواجه ناخوش شد و او نیز پس از آنکه باقیمانده ثروت پدرش صرف درمانش شد، جان داد و تاجر را سخت در دریای مواج غم و اندوه و اظهار عجز و بیقراری غوطهور ساخت. غلام به حکم رقت دل از نو به پند و موعظت وی پرداخت و هر دم به او یادآور میشد: رو شکر کن مباد که از بد بدتر شود. تاجر همان پاسخ پیشینه به وی بداد و از تکرار نصیحتش ملامت کرد و غلام خاموش گشت. چندی گذشت. بارانی سیلابی با کمال شدت و سرعت فرو بارید، سیل جاری شد، خانه تاجر را از بنیان خراب کرد و خود تاجر را نیز آب برد و او بر روی آب میزارید و مینالید. غلام باز به وی گفت: ای خواجه! بارها به تو گفتم، نشنیدی، بار دیگر هم میگویم: رو شکر کن مبادا که از بد بدتر شود! تاجر برآشفت و گفت: ای دیوانه! از این بد، بدتر چه شود که با مرگ دست به گریبانم و بر روی آب جان میدهم؟ غلام گفت: هنوز هم جای شکرش باقی است. رو شکر کن مباد که از بد بدتر شود. سرانجام تاجر از شدت جریان سیل جان داد. جسد بیروح او به قدرت خداوندی به زبان آمد و گفت: ای غلام! مگر از این بدتر هم میشود. غلام گفت: باز هم میگویم: رو شکر کن مباد که از بد، بدتر شود! هنوز سخن غلام به پایان نرسیده بود که جسد تاجر به آسیابی رسید و به طرف چرخ آسیاب روان شد و اعضای بدنش در زیر پرههای آن که با سرعت میچرخید، خرد و خمیر و مغزش پریشان شد و هر تکه بدنش به سویی رفت. آنگاه غلام به سر پریشان او خطاب کرد و گفت: نگفتم شکر کن مبادا که از بد بدتر شود؟!(1)پیامها
انسان در هر حالی باید شکرگزار خداوند باشد.یکی از راههای داشتن روحیه شکرگزاری، تصور مشکلات و سختیهای بدتر و دشوارتر است.
شکرگزاری از خداوند در سختیها و مصائب موجب جلب رحمت او و پیشگیری از بروز مصائب بیشتر و سختتر میشود. کاربرد: در تشویق و ترغیب به شکرگزاری از خداوند در مشکلات و در نکوهش و تنبه انسانی که دچار مشکلی شده و زبان به ناسپاسی خداوند گشوده است؛ به کار میرود.
ضرب المثل های هم مضمون
آفت چو به مال رسد، شکر کن تا به تن نرسد و چون به تن رسید، شکر کن تا به جان نرسد.الهی به دادهات شکر، به ندادهات شکر.
الهی هر چه از تو به ما رسد، الحمدلله و هر چه از ما به تو رسد، استغفرالله.
باز جای شکرش باقی است.
مرغی که آب میخورد، سر به آسمان میکند.
هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم.(2)
اشعار هم مضمون
ار خَسی افتدت به دیده منال * سوی آن کس نگر که نابیناست (مسعود سعد)به هر حال مر بنده را شکر بهْ * که بسیار بد باشد از بد، بدتر(3)
ریشه های قرآنی حدیثی
قرآن کریم: «وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ؛ مرا سپاس گویید و ناسپاسی نکنید». (بقره: 152)قرآن کریم: «کُن مِنَ الشّاکِرینَ؛ از سپاسگزاران باش!» (اعراف: 44)
قرآن کریم: «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ؛ اگر شکرگزار باشید، هر آینه [بر روزیتان] میافزاییم و اگر ناسپاسی کنید، بدانید عذاب من دردناک است». (ابراهیم: 7)
حضرت علی(علیه السلام): «اِذا أُعطیتُ فَاشکِر؛ وقتی نعمتی به تو عطا شد، شکر کن».(4)
حضرت علی(علیه السلام): «عَلَیکَ بِالشُّکرِ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ؛ در آسایش و سختی، شکرگزار باش».(5)
لغات
ار: اگرمنال: ناله مکن
دیده: چشم
پینوشتها:
1. حسن ذوالفقاری، داستانهای امثال، تهران، مازیار، 1385، چ 2، ص 218.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمتنامه پارسیان، قم، نشر جمال، 1385، چ 1، ص 441.
3. همان.
4. مصطفی درایتی، تصنیف غررالحکم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ 1، ح 6117. 5. همان، ح 6122.
/م