زمینه پیدایش
شخص بدزبانی ترمه* میبافت و مرتب میگفت: «ای زبان، سرم را به دار نبری!» دزدی در کمین بود تا ترمه او را بدزد، اما از گفته آن مرد تعجب کرد و پیش خود گفت: «از سر ترمه میگذرم و منتظر میمانم ببینم مقصود ترمهباف از این سخن چیست.» سرانجام کار ترمه تمام شد و ترمهباف آن را برداشت و برای پادشاه برد. دزد هم دنبال او تا قصر پادشاه رفت. در بین راه آن مرد مرتب، آن جمله را تکرار میکرد. وقتی ترمه باف به حضور شاه رسید، ترمه را تقدیم کرد. شاه از او تعریف و تمجید کرد و گفت: «استاد، این ترمه برای چه خوب است؟» مرد بدزبان گفت: «خوب است تو بمیری روی تابوتت بکشند.» حاکم از این نفوس بد، رنجید و امر کرد آن مرد را به دار کشند. در این هنگام دزد پیش آمد و تعظیمی کرد و گفت: «قربان، من دزدم؛ در کمین بودم این ترمه را بدزدم. شنیدم این مرد مدام به زبانش التماس میکرد و میگفت: (زبان سرخ، سرم را به دار نبری!) به این دلیل او قلباً آدم بدخواهی نیست، بلکه زبانش بد است». پادشاه، شفاعت دزد را قبول کرد و مرد بدزبان را بخشید و دزد را هم به کاری گماشت.(1)پیامها
درباره کسی میگویند که نتواند زبان خود را مهار کند و با یک کلام ناشایست شرّی به پا کند.(2)ضرب المثل های هم مضمون
ـ زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد.(3)ـ فتنهها در عالم از تیغ زبان پیدا شود.(4) (واعظ)
ـ لب که بی جا باز شد، در دام افتد آدمی.(5) (طایی شمیرانی)
ـ دیگ را آتش به جوش میآورد، آدم را حرف.(6)
ـ خوشزبان باش، در امان باش.(7)
اشعار هم مضمون
مرد خاموش، در امان خداست * آدمی از زبان خود به بلاست(8) (ناصر خسرو)زبان، سر را عدوی خانهزاد است * زبان، بسیار سر بر باد داده است(9) (وحشی بافقی)
هست تیغ زبان ز تیغ بَتَر* کاین خورد بر تن، آن خورد به جگر(10) (مکتبی)
آنچه زخم زبان کند با من * زخم شمشیر جانستان نکند!(11) ناگفته بسی به بود از گفته رسوا.(12) (ناصر خسرو)
عالمی را یک سخن ویران کند.(13) (مولوی)
ریشه های قرآنی حدیثی
امام علی(علیه السلام): «رُبَّ کَلامٍ کَالْحُسام؛ بسا سخنی که چون شمیر برّان است.»(14)امام علی(علیه السلام): «ضَرْبُ اللِّسانِ اَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السِّنانِ؛ ضربه زبان از ضربه سر نیزه شدیدتر است.»(15)
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «بَلاءُ الاِنْسانِ مِنَ الِّلسانِ؛بلای آدمی از زبان اوست».(16)
لغات
ترمه (تَ / تُ مِ): پارچه پشمی که قسمتی از شال است و دارای رنگهای متعدد و گلبوته است. دهخدا، ج 5، ذیل واژه ترمه.عدو: دشمن.
بَتَر: بدتر.
پینوشتها:
1. تمثیل و مثل، ج 2، ص 125.
2. همان.
3. امثال و حکم دهخدا، ج 2، ص 893.
4. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار مثل فارسی، ص 741.
5. فرهنگنامه امثال و حکم ایرانی، ص 1014.
6. دوازده هزار مثل فارسی، ص 555.
7. امثال و حکم دهخدا، ج 2، ص 761.
8. همان، ج 1، ص 26.
9. همان، ج 2، ص 892.
10. همان، ج 4، ص 1979.
11. همان، ج 1، ص 51.
12. همان، ج 4، ص 1785.
13. همان، ج 2، ص 1088.
14. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ح 5273.
15. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 286.
16. همان.
/م