تجربه های عرفانی ابنِ عربی، میان پیدایی و پوشیدگی (3)

دیالکتیک پنهانی و پیدایی، فصوص و فتوحات

سنجشِ سبک شناختیِ رساله ها و کتاب هایِ کوتاهِ شیخ از آن میان، کتابِ فصوص الحکم، با کتابِ فتوحات مکیّه، تفاوتِ چشم گیری را نشان می دهد: آشکاری و اطناب در فتوحات، و فشرده گویی و ایجاز در فصوص، فشرده گویی و ایجازی که چه
دوشنبه، 4 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دیالکتیک پنهانی و پیدایی، فصوص و فتوحات
دیالکتیک پنهانی و پیدایی، فصوص و فتوحات

 

نویسنده: نصر حامد ابوزید
مترجم: سید محمد راستگو




 

تجربه های عرفانی ابنِ عربی، میان پیدایی و پوشیدگی (3)
سنجشِ سبک شناختیِ رساله ها و کتاب هایِ کوتاهِ شیخ از آن میان، کتابِ فصوص الحکم، با کتابِ فتوحات مکیّه، تفاوتِ چشم گیری را نشان می دهد: آشکاری و اطناب در فتوحات، و فشرده گویی و ایجاز در فصوص، فشرده گویی و ایجازی که چه بسا به پوشیده گویی و چیستان پردازی می انجامد. ابوالعلاء عفیفی، آن جا که از تجربه اش در خواندن و بررسیِ فصوص سخن می گوید، از این فشردگی و پیچیدگی یاد می کند و باز می نماید که چگونه این کتاب، تن به درک و دریافت نمی داده، و او با همه ی بهره هایی که از شرح و گزارش هایِ گوناگونِ کتاب می گرفته، در فهمِ معانیِ آن در می مانده است؛ امّا چون این کتاب را وا می نهد و به سراغِ دیگر نوشته هایِ ابنِ عربی و از آن میان، به سراغِ فتوحات می رود و آن ها را می خواند و بر می رسد، سبک و ساختارِ آن ها را دشوار و پیچیده نمی یابد؛ و چون پس از خواندنِ این ها، دوباره به سراغِ فصوص می رود و خواندن و بررسیِ آن را از سر می گیرد، دشواری هایی که پیش تر در زبانِ آن می دیده، این بار، بر او گشوده می شوند.
این که عفیفی نخست به سراغِ فصوص می رود نیز از آن روست که نخستین بررسی هایِ خاورپژوهان درباره یِ ابنِ عربی، بر بنیادِ همین کتاب بوده است. همین کتاب است که استاد نیکلسون، در پژوهشش درباره یِ تصوّف اسلامی (1) بدان می پردازد و بر آن می شود که آن را به انگلیسی بر گرداند، سپس از این اندیشه چشم می پوشد و رازِ چشم پوشیِ خویش را این گونه باز می نماید که درک و دریافتِ این کتاب در زبانِ اصلیِ آن، با همه ی شرح و گزارش هایی که بر آن نوشته شده، بسیار دشوار و دیریاب است، چه رسد به این که به زبانی دیگر ترجمه شود.
به باور ابوالعلاء عفیفی، همین دشواری و دیریابی است که کم و بیش، همه ی خاورپژوهان ـ جز نیکلسون ـ را واداشته تا در کارها و بررسی هایِ بسیار و ارجمندی که درباره یِ ابنِ عربی سامان داده اند، از فصوص چشم بپوشند و از آن، بهره نگیرند: برایِ نمونه، استادِ بزرگی چون لویی ماسینیون ـ که به بررسی و رازگشاییِ کتابِ پیچیده ای چون طواسینِ حلاج جرأت ورزید ـ در پژوهشِ گسترده و بسیار ارجمندش درباره یِ تصوف اسلامی، از فصوص یادی نمی کند؛ و یا آسین پالاسیوس که بیش از هر خاور پژوهِ دیگری درباره یِ ابنِ عربی بررسی و پژوهش و کار کرده، همه ی نوشته هایش را بر فتوحات و دیگر نوشته هایِ شیخ بنیاد نهاده و فصوص را هیچ به شمار نیاورده؛ و یا نیبرگ که کتابچه هایِ ابنِ عربی را چاپ کرده، در دیباچه یِ برجسته و ارجمندی که بر آن ها، نوشته، از فصوص چیزی نگفته است؛ و یا فون کرمر که کتابی درباره یِ تصوّف نوشته و در گزارشِ آموزه هایِ آن، طرحی تازه و سودمند در انداخته است و در پایان کتابش فصلی را به ابنِ عربی ویژه ساخته، پژوهشِ خویش را بر فتوحات و کتاب هایِ شعرانی بنیاد نهاده و فصوص را به یکسو نهاده است.(2)
تجربه یِ عفیفی را از زبانِ خودِ او بشنویم:
در سالِ 1927، استاد نیکلسون پیشنهاد کرد تا برایِ پایان نامه یِ دکتری ام در دانشگاهِ کمبریج، به بررسیِ اندیشه هایِ ابنِ عربی بپردازم. پیشنهادِ او را پذیرفتم و خواندنِ کتاب هایِ ابنِ عربی را با فصوص آغاز کردم. کتاب را همراه با شرحی که کاشانی بر آن نوشته چندین بار خواندم و چیزی در نیافتم. در شگفت ماندم. کتاب، به عربیِ آشکاری نوشته شده بود، هر واژه را که به تنهایی می نگریستم، واژه ای روشن و آشنا می یافتم، امّا هر جمله، یا هر دسته از جمله ها را که می نگریستم، با معمّاها و چیستان هایِ پیچیده و پوشیده ای رویارو می شدم که شرح و گزارش نیز، تنها بر پیچیدگی و پوشیدگیِ آن ها می افزود. شکوه کنان نزد استاد رفتم و یادآور شدم که این نخستین باری است که کتابی عربی، چنین مرا به دشواری و تنگنا انداخته است. سفارشم کرد که فصوص را به یک سو فهم و به سراغِ دیگر کتاب هایِ ابنِ عربی بروم. به سفارشِ او، بیست و چند کتابِ چاپ شده و چاپ نشده یِ ابن عربی و از آن میان، فتوحاتِ مکّیه را خواندم و بررسیدم. هر چه بیش تر خواندم با زبان و سبکِ شیخ بیش تر آشنا شدم و خواسته ها و گفته هایِ او را بیش تر دریافتم. از آن پس، چون دوباره به سراغِ فصوص رفتم، آن را با همه ی کم برگی، فشرده ای از همه ی اندیشه هایِ بنیادیِ شیخ یافتم که در دیگر کتاب هایِ او خوانده بودم. برایِ نخست بار بود که فصوص، پرده از پوشیدگی ها برداشت و دشواری هایی که پیش تر برایِ من دریافتنی نبود، آسان و دریافتنی شد. (3)
راستش را بخواهید کتابِ فتوحات، که از یک سو گنجینه یِ گسترده ای است سرشار از بحث و بررسی هایی درباره یِ همه ی شاخه هایِ فرهنگِ اسلامی، از سویِ دیگر شرح و گزارشی است بر بسیاری از دشواری هایی که در کتاب هایِ پیشینِ او می بینیم. برایِ نمونه، با بهره گیری از بابِ 366فتوحات، می توان دشواری هایِ کتابِ عنقاء مغرب را، که ما پیش از این از آن یاد کردیم، باز گشود. امّا نکته یِ نظرگیری در این جا ما را به درنگ می خواند: چرا ابنِ عربی، پس از آن که فلسفه یِ خویش را به گستردگی در کتابِ فتوحات باز نمود (کتابی که شرحِ دشواری هایِ نوشته هایِ پیشین او نیز هست)، به دشوارگویی بازگشت و فصوص را با آن زبان و سبکِ پیچیده و دیریاب نوشت؟ آیا این شیوه، با آن چه ما «دیالکتیکِ پنهانی و پیدایی» نامیدیم، پیوندی ندارد؟ پاسخ را با درنگی در ساختارِ دو کتابِ فتوحات و فصوص، پی می گیریم:
الفتوحات المکّیه فی معرفه الاسرار المالکیه و الملکیه، پر برگ و بارترین کتابِ شیخ است که گسترده تر از هر جا فلسفه یِ او را ـ پس از آن که پخته و پرورده شد و سامانه ای یگانه یافت ـ در خویش جای داده است. شیخ هر چند نوشتنِ این کتاب را در سالِ 598، که تازه در مکّه ماندگار شده بود، آغاز کرد، نسخه یِ نخست (و به گفته یِ امروزیان: ویرایشِ نخستِ) آن را در سالِ 629 در دمشق به پایان برد، و نسخه یِ دوم (ویرایشِ دوم) را که در جای جای افزونی هایِ بسیاری دارد، در سالِ 636، دو سال پیش از مرگ، به انجام رساند. دست نوشتِ کاملِ آن به خطِ خودِ ابنِ عربی در 37 مجلّد، هنوز در موزه یِ «اوقافِ اسلامیِ» استامبول، به شماره یِ 1847 ـ 1881 نگه داری می شود. و همین دست نوشت است که چندین بار چاپ نیز شده است، (و بر پایه یِ آن و دیگر نسخه ها)، عثمان یحیی، چاپِ ویراسته و آراسته ای را (همراه با فهرست هایِ کارگشا) در 37 مجلّد، در سالِ 1972 آغاز کرد که تاکنون بیش از 14 مجلّد آن، نشر نشده است. و او ـ خدایش بیامرزاد ـ پیش از آن که کارِ فتوحات به فرجام رسد، خود به فرجام رسید. فتوحات، جز دیباچه (= افتتاحیه) و خطبه، شش فصل دارد و هر فصل، چندین باب:
فصلِ نخست با نامِ «فی المعارف» از بابِ 1 تا 73؛
فصلِ دوم با نامِ «فی المقابلات» از بابِ 74 تا 188؛
فصلِ سوم با نامِ «فی الاحوال» از بابِ 189 تا 269؛
فصل چهارم با نامِ «فی المنازل» از بابِ 270 تا 383؛
فصل پنجم با نامِ «فی المنازلات» از بابِ 387 تا 461؛
فصلِ ششم و پایانی با نامِ «فی المقالات» از بابِ 462 تا 560.
کتاب، با این سخنانِ نویسنده، پایان گرفته است:
کتاب، با این باب ـ خدا را سپاس ـ در کوتاه ترین ساختارِ ممکن، به دستِ نویسنده یِ آن به پایان رسید. و این نسخه، ویراستِ دومِ کتاب است به خطّ خودم. نوشتنِ این باب را که کتاب بدان پایان می پذیرد، بامدادِ چهارشنبه 24 ربیعِ نخستِ سالِ 363 به پایان رساندم. نویسنده: محمدِ بنِ علیِ بنِ محمدِ بنِ العربیِ طائیِ حاتمی ـ که خدا توفیقش دهاد ـ کتاب را با خطِّ خود نوشت. این نسخه، 37، مجلّد است و بر نسخه یِ نخست افزوده هایی دارد. نسخه یِ نخست را پیش تر وقف کرده بودم بر پسرِ بزرگم محمد ـ که مادرش فاطمه، دخترِ یونسِ بنِ یوسف، امیرالحرمین است. خدای، او را و تبارِ او را و همه ی مسلمانان را در شرق و غرب و برّ و بحر توفیق دهاد.
امّا کتابِ فصوص الحکم، این کتاب در سالِ 627 در دمشق نوشته شده و در میانِ نوشته هایِ شیخ، از «برترین ساختار» برخوردار است. زیرا به گفته یِ ابوالعلاءِ عفیفی، در این کتاب، شیوه هایِ عقلانی و دریافت هایِ کشفانی، دست به دست هم داده اند، و شیخ از این دو شیوه، برایِ آشکاری و استواریِ دیدگاهِ خویش: «وحدتِ وجود»، بیش ترین بهره ها را برده است.(4) نیز از این روی که این کتاب، نموداری است از خلاصه و فشرده یِ استواری از بنیادی ترین اندیشه ها و آموزه هایِ شیخ، و از همین روی، پژوهشگران برایِ گزارشِ دشواری ها و بازگشاییِ گره هایِ آن، بیش از هر چیز باید به دیگر نوشته هایِ شیخ روی آورند.
فصوص از 27 فصل سامان یافته، هر فصل ( که «فصّ» نام گرفته) نامِ پیامبری را بر پیشانی دارد و نشانگرِ رازهایِ عارفانه ای است که با پیامبر در پیوند است. در این فصل ها، هر پیامبر «کلمه» ای شمرده شده: کلمه ای که بر آمده از کلمه یِ فراگیرِ الهی (= الکلمه الجامعه الالهیه) است و نمودارِ جلوه یا جلوه هایی از آن.
با این که ابوالعلاء عفیفی، درباره یِ دشوارنویسیِ ابنِ عربی انگیزه هایِ چندی را بر شمرده است، به این پرسش که چرا سبکِ نوشتاریِ او دوگانه است و آمیزه ای از پنهان و پیدایی، نپرداخته است. پیش از این، نمونه هایی آوردیم به ویژه از کتابِ عنقاء مغرب، گویایِ این که سبکِ ابنِ عربی، سبکی است بنیاد گرفته بر شیوه ای دیالکتیک گونه که آمیزه ای است از دشواری و آشکاری، گفتن و نگفتن، نشان دادن و پوشاندن، تعریض و تصریح (و عبارت و اشارت).
چرا شیخ، این شیوه یِ دشوار را برگزیده و به زبانِ راز و پوشیده گویی رو کرده؟ آیا می ترسیده که اگر اسرارِ معرفت را آشکارا بنویسد و باز گوید، نااهلانِ قدر نشناس، آن ها را بهانه سازند و گوینده و نویسنده را بی دین کژکیش خوانند، و مردم را بر او بشورانند؟ این نااهلان، که همه ی صوفیان و از آن میان، ابنِ عربی، از آنان می ترسند و پروا می کنند، چه کسانی اند؟ آیا چنان که بسیاری از پژوهشگران گفته اند، فقیهان اند؟ شاید. آیا ترسِ آنان، از این است که اسرارِ معرفت به دستِ عوام بیفتد؟ افزون بر این ها، اگر خواسته یِ آنان پنهان سازی و پوشاندن است، نه آشکار ساختن و بازگفتن، نوشتنِ برای چه؟ بی گمان و گفت و گو، ریشه یِ دشواری و پیچیدگیِ زبانِ صوفیان، به سرشتِ و ساختارِ تجربه یِ عرفانی باز می گردد، امّا این که آنان، به عمد و آگاهانه نیز سبک و زبانی دشوار پیش گرفتند، می تواند پی آمدِ فشارها و سخت گیری هایِ مادی و جسمانی ای باشد که صوفیان بدان ها دچار بودند. و این سخت گیری ها، جز فشارها و سخت گیری هایِ معنوی ای است که فقیهان، برایِ شکستِ بازارِ صوفیان، تا روزگارِ ابنِ عربی و پس از آن به کار می بردند.

پی‌نوشت‌ها:

1.Studies in Islamic Mysticism
2.دیباچه، صص 20 ـ 21، گفتنی است که این سخن را ابوالعلاء عفیفی در سال 1946 نوشته است. اینک اما از کتابِ فصوص، چند ترجمه ـ چه همه ی آن و چه بخش هایی از آن ـ در دست است. بنگرید به:
journal of the Muhyiddin Ibn Arabi Society,Vol,iii, 1984,pp.59
با این همه، نباید از یاد برد که ترجمه ی فصوص هنوز کاری دشوار است. و همین می تواند نشان دهد که چرا برایِ نمونه، ترجمه هایِ انگلیسی فصوص این همه رو به افزونی است. افزونیِ ترجمه ها نیز نشان می دهد که هنوز مترجمان و ابنِ عربی پژوهان، ترجمه یِ ویژه ای را نپسندیده اند. از سویِ دیگر، رویکردِ روز افزون به ترجمه ها، تنها پس از آن می توانست روی دهد که از پیِ کارهایِ نخستینی که عفیفی بدان ها اشارت داشت بررسی و پژوهش به شیوه ها و از دیدگاه هایِ گوناگون درباره یِ ابنِ عربی، انبوهی و افزونی گرفت، و یکی از این کارها، بی گمان پژوهش برجسته و سرآمدِ خودِ عفیفی است با نامِ
The Mystical Philosophy of Muhyiddin Ibn Arabi,Cambridge University press.
گفتنی است که وارونه یِ بیش ترِ خاورپژوهان، عارفان و عرفان پژوهانِ مسلمان، و از آن میان، شماری از شاگردان و پیروانِ خودِ ابنِ عربی، بیش تر با فصوص سرو کار داشته اند و بارها آن را شرح و گزارش کرده اند و به دیگر کتاب هایِ او، به ویژه فتوحات، بسیار کم تر پرداخته اند.م
3.پیشین، ص 21
4.دیباچه، ص 11

منبع مقاله: ابوزید، نصرحامد؛ (1386)، چنین گفت ابن عربی، ترجمه ی سید محمد راستگو، تهران، نشرنی، چاپ سوم.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.