علل و عوامل انحطاط و سقوط دولت ها از دیدگاه آقا جمال خوانساری

چگونه دولت ها از پای می افتند؟

از عوامل قطعی فساد و تباهی دولت ها تصدّی امور مهم کشور توسط فرومایگان «أراذل» و تازه به دوران رسیده ها «أحداث الدول» است. هر دولتی که کارگزاران آن مردم پست مرتبه و تازه به دولت رسیده باشد، نشان آن است که این دولت
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونه دولت ها از پای می افتند؟
 چگونه دولت ها از پای می افتند؟

 

نویسنده: ابوالفضل سلطان محمّدی




 

علل و عوامل انحطاط و سقوط دولت ها از دیدگاه آقا جمال خوانساری

1. سپردن امور به دست نااهلان
از عوامل قطعی فساد و تباهی دولت ها تصدّی امور مهم کشور توسط فرومایگان «أراذل» و تازه به دوران رسیده ها «أحداث الدول» است. هر دولتی که کارگزاران آن مردم پست مرتبه و تازه به دولت رسیده باشد، نشان آن است که این دولت «به زودی بر هم خورد و پشت بگرداند» این اصل در تاریخ سیاسی بشر مکرر تجربه شده است. بنابراین «مباشرین مهمات دولت ها باید که مردم بلند مرتبه و از خانواده های دولت باشند»: «تولّی الأراذل و الأحداث الدول دلیل انحلالها و إدبارها؛ (1) ریاست فرومایگان و تازه به دولت رسیدگان نشانه پشت کردن دولت ها و انقراض آنها است».
این سخنان هر چند اشرافیت سالاری را تداعی می کند، لیکن مراد از خاندان دولت کسانی است که به خاطر اصالت خانوادگی و سابقه نیکو با رسیدن به قدرت درصدد سوء استفاده از قدرت برنیایند و ثروت عمومی را به خود اختصاص ندهند. در حدیث دیگر این اصل روان شناختی با وضوح بیشتری بیان شده است: «من ربّاه الهوان ابطرته الکرامه» یعنی کسی که به خواری عادت کرده باشد، اگر به دولت و مرتبه بلندی برسد، نمی تواند آن را تحمّل کند و لذا طغیان و سرکشی می کند. بنابراین سلاطین باید این اصل را رعایت کنند و «تا کسی بلند مرتبه و عزیز نباشد، مناصب جلیله به او ندهند».(2)
به دیگر سخن انحطاط و زوال دولت با گماردن کارگزاران ناشایست و پروردن مردم پست مرتبه و سپردن امور مهم کشور به ایشان، اجتناب ناپذیر است: «زَوال الدُّوَلِ بأصطناع السِفلِ؛ (3) گزینش و پروردن مردم پست مرتبه از عوامل زوال و فروپاشی دولت هاست». و «یُستَدَلُّ علی إدبار الدُّوَل ... بتقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل».
پیش انداختن اراذل و پس انداختن افاضل بدین معنا است که منصب های بزرگ و خدمات کلان به افراد پست مرتبه سپرده شود و خدمات خُرد و ناچیز به مردم بلند مرتبه؛ به گونه ای که ایشان باید تابع آن اراذل باشند.(4)
جایگاه و اهمیت کارگزاران در مطلوبیت، مقبولیت و کارآمدی حکومت تا جایی است که در منابع روایی، نبود رئیسان و سرکردگان برای مردم، با آن که باعث هرج و مرج می شود و مفاسد عظیم همراه دارد از ریاست مردم فرومایه و پست مرتبه سهل تر و مفسده آن کمتر قلمداد شده است و به گفته خوانساری تجربه تاریخ بشر نیز مؤید آن است: «فقدان الرؤساء أهون من ریاسه السِفلِ».(5)
بالاخره ناکارآمدی حکومت- که موجب روگردانی مردم از آن می گردد- از عجز و ناتوانی کارگزاران سرچشمه می گیرد. حدیث «آفه الأعمال عَجزُ العُمّال» بیانگر این تأثیر و تأثر است. بنابراین پادشاهان و فرمانروایان باید هر کاری را به کسی ارجاع نمایند که قدرت اجرای آن را داشته باشد؛ تا این که اعمال ایشان بر وجهی که شایسته است، به انجام رسد. (6)

2. شریعت ستیزی

حاکمی که دین خود را تابع و خادم قدرت و سلطنت خود قرار دهد و به هر حکمی از احکام دین که در پادشاهی او نفعی داشته باشد، یا بی ضرر باشد عمل کند، و هر حکمی که چنین نباشد، کنار بگذارد؛ هر انسانی در ملک و سلطنت او طمع خواهد کرد: «من جعل دینه خادماً لملکه طمع فیه کل انسان».(7)
هم چنین ضایع کردن قوانین و سنّت های حسنه که دولت های سابق بنیان گذار آن بوده اند از نشانه های انحطاط و انقراض دولت ها است: «یستدل علی أدبار الدول بتضییع الاصول ...».(8)

3. لغزش در رأی و تدبیر

گاهی لغزش در رأی و تدبیر، خبر از هلاکت صاحب تدبیر یا جمعی دیگر می دهد و زمانی هم بنیان پادشاهی و مُلک را بر می کند. غرض این است که باید در رأی و اندیشه ها زیاد اهتمام و احتیاط کرد، چرا که مفسده های بزرگ بر لغزش در تصمیم ها مترتب می شود: «زلّهُ الرأی تأتی المُلک و تؤذن بالهُلک». (9)

4. ظلم و جور

ظلم و ستم قدرت و توانایی را از بین می برد و به زودی ظالم را عاجز و ناتوان و محو می گرداند؛ همان طوری که حدیث «القدره یزیلها العدوان؛ (10) ظلم و ستم قدرت و توانایی را ریشه کن می سازد» و «الجور مَمحاهٌ؛ (11) ظلم و جور عامل محو و نابودی ظالم است» اشاره بر آن دارد. و حاکمی که با مردم خود به ظلم رفتار کند، خداوند پادشاهی او را نابود و در هلاکت او شتاب می کند: «من عامل رعیّته بالظلم أزال الله ملکه و عَجَّلَ بواره و هُلکه». (12) دیگر آثار ظلم حاکم جائر در بحث مربوط بیان شده است.

5. عدم حمایت از رعیّت

سستی کردن در حمایت رعیّت و دفع ظلم و تعدی از ایشان و دفع و منع شرّ دشمنان آفت پادشاهی است: «آفه الملک ضعف الحمایه».
زیرا پادشاهی که حمایت رعیّت نکند، حق تعالی نیز از وی حمایت نکند و پادشاهی اش به زودی ضعیف یا زایل و باطل گردد. هم چنین اگر در رفع دشمنان سستی کند، به تدریج دشمنان قوی گردند و بر ملکش دست یابند و بسا باشد که به کلی او را مستأصل سازند. (13)

6. یأس و نومیدی مردم از حکومت

خوانساری در شرح حدیث نأعظم البلاء انقطاع الرجاء؛ بزرگترین بلا بریده شدن امید است» می نویسد: ممکن است مراد از آن بریدن امید مردم باشد از خیر و احسان کسانی که مردم توقع خیر و احسان از ایشان دارند، مانند پادشاهان و بزرگ تر بودن این نوع بلا به دلیلی آن است که علاوه بر قبح این معنا و خسران و زیان آن در آخرت، در دنیا نیز منشأ ضررها می گردد، بلکه بسا باشد که مردم به زودی درصدد دفع او در آیند و او را هلاک کنند یا از آن مرتبه ای که دارد، ساقط کنند. (14)

7. استفاده از مکر و حیله

«أمارات الدول انشاء الحیل؛ از نشانه های دولت ها- یعنی منقلب شدن های روزگار و تغیّرات آن - پدید آوردن حیله هاست». بنابراین هرگاه اهل دولتی حیله ها پدید آورند و مکر را پیشه خود کنند، نشانِ این است که تغیّری در روزگار حاصل می شود و دولت ایشان به جمعی دیگر منتقل خواهد شد.(15)

8. تکبر حاکمان

تکبر حاکم، از آفات حکومت او است، زیرا تکبر ایشان باعث دشمنی و تنفّر مردم از آنها می گردد و چنان چه باید، اطاعت و فرمانبرداری نکنند و هم خود و هم سلطنت ایشان از این راه کوچک شود: «من تکبّر فی سلطانه ضغّره؛(16) هر که تکبر کند در سلطنت خود کوچک گرداند آن را، یا خودش را».
در حدیثی، که به بخش هایی از آن اشاره شد، برای انحطاط و انقراض دولت ها چهار عامل بیان شده است که یکی از آنها تمسک صاحبان قدرت به تکبر و غرور است متن کامل این حدیث چنین است: «یستدلّ علی أدبار الدول بأربع تضییع الأصول، و التمسک بالغرور، و تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل؛ (17) نشانه های پشت کردن دولت ها چهار چیز است: ضایع کردن اصول، دست زدن به غرور، پیش انداختن فرومایگان و پس انداختن شایستگان».
البته همان طوری که مجموع عوامل یاد شده، ممکن است دلیلی بر انحطاط دولت باشد، هر یک از آنها به تنهایی نیز می تواند عامل سستی یا انقراض دولت باشد؛ هر چند برخی از این عوامل مستلزم دیگری است، مانند تأخیر افاضل که لازمه تقدیم اراذل است.

9. ضعف سپاهیان

عجز و ناتوانی قوای نظامی، دشمنان را به طمع می اندازد: «العجز یُطمِعُ الأعداءَ». خصوصاً پادشاهانی که دشمن بسیاری دارند، همین که عجز یکی از ایشان ظاهر شود، همه به طمع دفع او و به فکر انتزاع مُلکش می افتند. پس باید همیشه لشکر و اسباب قتال ایشان آراسته و مهیّا باشد، تا عاجز دشمنان نباشند و هر کسی از گوشه ای به هوای گرفتن ملک ایشان سر بر نیاورد.(18)

10- اختلاف کارگزاران

از عوامل درونی انحطاط دولت ها اختلاف و تفرقه کارگزاران حکومتی است: «الخلاف یُهدِمُ الآراء». از شرحی که خوانساری در ذیل این حدیث آورده، چنین استنباط می شود که وی در اواخر دوره صفویّه شاهد اختلاف آرا و سلیقه های دولت مردان صفوی بوده و از عواقب ناسازگاری کارگزاران نگرانی و دغدغه خاطر داشته است، لذا آنان را از این آفت سیاسی بر حذر داشته و می نویسد:
هر گاه ارباب حل و عقد دولتی یا اصحاب هر مصلحت و مشورتی، در پی مخالفت و ناسازگاری با یکدیگر باشند و با هم صاف و موافق نباشند، این معنی خراب و باطل کند رأی ها و اندیشه های ایشان را، زیرا که هر یک از ایشان که رأیی اظهار کند، هر چند صلاح و صواب دانند، از برای مجرّد مخالفت او تخطئه آن کنند و از برای آن مفاسد گویند و آخرالأمر رأی بر امری قرار نگیرد و همه اینها خراب گردد و کار مختل و مهمل ماند. پس اولیای هر دولتی و اصحاب هر مشورتی باید که با هم صاف و بی غِش باشند، تا هر رأیی که به نظر ایشان صواب نماید، بر آن اتفاق کنند و از برای اغراض خود مخالفت آن نکنند و در هدم آن نکوشند و چون این معنا در میانه اساطین سلطنت ها و ارکان دولت های عظیم کم اتفاق می افتد، پس باید که در ایشان این رعایت شود که مردمی باشند خردمند دانا؛ که اگر با یکدیگر صاف نباشند، این را دانند که خیانت با صاحب دولت و نمک به حرامی او ثمره و نتیجه ندارد. پس در مقام تدبیر ملک و انتظام امور مملکت او، در آنچه صلاح و صواب باشد، با یکدیگر موافقت کنند و رأی نیکو و تدبیر لایق هر یک که گویند، همه تحسین او کنند و در ترویج آن کوشند تا سلطنت و دولت او که همه به دولت او سربلندی یافته اند، منتظم باشد و دشمنان در آن رخنه نتوانند کرد؛ هر چند در غیر چنین امری با یکدیگر مخالفتی کنند که ضرری به صاحب ملک و دولت نرساند. (19)
اختلاف سپاهیان نیز می تواند از عوامل ضعف و سستی حکومت و دولت به حساب آید، چرا که «آفه الجُند مخالفه القاده؛ آفت سپاهیان مخالفت با سرداران و فرماندهان است». و با وجود مخالفت سردار و فرمان نبردن از او، بر فرضی که سبب بازخواست و عقوبت هم نگردد، اتفاق ایشان ممکن نیست، زیرا هر یک را اندیشه و رأیی است که مخالف یکدیگر می باشد و با وجود این اختلاف، کاری نتوانند کرد و به زودی مقهور و مغلوب خواهند شد.(20)

11. عدم رسیدگی به معیشت سپاهیان

ترک رعایت و اعانت لشکریان، باعث ضعف آنان و عدم اهتمام آنها در پاس داشتن دولت حاکم و جان سپاری برای وی می شود، و هر یک از این نوع رفتارها در واقع یاری دشمنان است: «من خَذَلَ جُنده نَصَرَ أضداده؛(21) هر کس یاری لشکر خود را ترک کند در واقع دشمنان خود را یاری کرده است».

12. ضعیف شمردن دشمنان

«آفه القَوی استضعاف الخَصم؛ آفت صاحب قدرت و توانایی ضعیف شمردن دشمن است».
هرگاه کسی دشمن خود را ضعیف بشمارد، و لوازم حزم و دوراندیشی را رعایت نکند، بسیار باشد که به سبب آن مقهور و مغلوب گردد. به اعتقاد خوانساری اراده الهی نیز در این میان در شکست او نقش دارد، زیرا این معنا فی نفسه از جانب حق تعالی سبب می گردد که او مغلوب گردد، تا قبح خودبینی صاحب قدرت آشکار شود.(22)

13. خشونت و بدرفتاری حاکم با مردم

«آفه الملوک سُوء السیره؛ (23) آفت پادشاهان بدسیرتی، و بدی طریقه سلوک ایشان با رعیّت است».
سوء رفتار حاکم با مردم، سبب عدم ثبات دولت و در نهایت زوال آن می شود؛ هم چنین باعث تفرقه و پراکندگی رعیّت و تنفّر دل های ایشان و نیز دیگران از وی می شود و همین برای شادی حسودانش کافی است: «من أساء الی رعیّته سَرَّ حُسّادُه».(24)
هم چنین طبیعی است، هر وزیری که باطن اش بد باشد و با مردم در مقام نفاق باشد، درصدد ایذا و اذیّت ایشان بر می آید؛ بدون این که از مردم امری صادر شده باشد که مستحق خشونت باشند. بدیهی است نتیجه چنین رفتاری، تباهی دنیا و آخرت او است: «آفه الوزراء خبث السریره».
و اما اختصاص خبث سریره به وزیران- با این که سیرت بد در همه کس بد و آفت وی است- به اعتبار این است که وزیران دارای اقتدار زیادی هستند و هر آنچه را بخواهند، می توانند انجام دهند؛ از این رو اگر باطن ایشان بد بوده باشد، در صدد اذیّت و آزار مردم برمی آیند و از این راه دنیا و آخرت خود را تباه می کنند. برخلاف دیگران که ایشان را چندان اقتداری نباشد، تا بر بدی باطن ایشان چندان اثری مترتب گردد.
به باور خوانساری هر چند اقتدار پادشاهان بیش از وزیران است، لیکن چون بدی باطن ایشان و دشمنی ایشان با مردم نادر است و کمتر اتفاق می افتد، لذا ایشان کمتر دچار این آفت می گردند. (25)

14. خیانت کارگزاران

خوانساری در توضیح حدیث نالخائن لا وفاء له؛ خیانت گر را وفایی نیست» پادشاهان را توصیه می نماید به کسانی که سابقه خیانت دارند اعتماد نکنند، زیرا تکرار خیانت از خائن بسیار محتمل است و روشن است خیانت دولت مردان مُلک را متزلزل می کند.(26)
هم چنین پادشاه و هر که او را وزیری باشد، باید وزیری انتخاب کند که به وی خیانت نکند، زیرا هرگاه وزیر خیانت کند، هر تدبیری که پادشاه کند فاسد و باطل شود، چون در نظام سلطنتی اختیار اکثر امور با وزیر است و اکثر مردم رعایت او را بیشتر می کنند و در انجام آنچه او می خواهد می کوشند. علت دیگر، این است که هرگاه وزیر خائن باشد، هر چند تدبیر پادشاه شایسته باشد، با حیله و تزویر آن را فاسد و باطل می نمایاند، تا او خود تدبیرش را فسخ گرداند: «من خان وزیره فسد تدبیره».(27)

15. خیانت امّت

در روایات معصومین(ع) خیانت مردم در برابر پیشوایان به شدّت نکوهش شده و بزرگ ترین خیانت امّت، خیانت ایشان به پیامبر و امام قلمداد شده است: «أعظم الخیانه خیانه الأمّه».(28)
به تعبیر دیگر بدترین غِش، غِش با امامان و ناصاف بودن با ایشان است: نأَفظَعُ الغِشّ غِشّ الأمّه».(29)
از همین رو، هر پادشاه و حاکمی که مردم از وی نافرمانی کنند، هر چند دارای رأی صحیح و تدبیر صائب باشد، چون در عمل نمی تواند آنها را اجرا کند، خلل در ملک و حکومت او به هم می رسد: «لا ردی لمن لا یُطاع».(30) این فرازی از سخن امام علی(ع) است که در وصف لشکرش فرموده، هنگامی که سپاهیان آن حضرت از در مخالفت با وی درآمدند.

16. هیبت بی جا «فاصله گرفتن حاکم از مردم»

هیبت و ترس بی جا و بیش از اندازه پادشاهان موجب نومیدی مردم می گردد؛ بنابراین «پادشاهان باید هیبت زیاد بر خود قرار ندهند و گرنه مردم نومید می گردند، از او رم می کنند و اعانت و یاری او نکنند، بلکه به فکر دفع او افتند».(31) نتیجه طبیعی و قطعی عوامل یاد شده گسست مهم ترین پشتوانه و عامل پایداری حکومت یعنی حمایت شهروندان از حاکمیت است و این گسست به نوبه خود فروپاشی نظام حاکم را رقم می زند.
در خاتمه این بحث، توجه به این نکته ضروری است؛ تحلیل هایی که خوانساری از علل و عوامل ظهور و سقوط و اقتدار و انحطاط دولت ها ارائه می دهد. بیشتر بر نظام سیاسی سلطنتی و پادشاهی مبتنی است. از این رو در عبارات وی واژه هایی نظیر: «پادشاه» و «سلطان» زیاد به چشم می خورد، لیکن این قبیل تعبیرها از باب بیان مصداق و تطبیق بر مورد است و از تعمیم احکام کلی مورد بحث به سایر نظام های سیاسی مانع نمی شود.

پی نوشت ها :

1- همان، ج3، ص295.
2- همان، ج5، ص437.
3- همان، ج4، ص112.
4- همان، ج6، ص450- 451.
5- همان، ج4، ص424.
6- همان، ج3، ص109- 110.
7- همان، ج5، ص421- 422.
8- شرح غررالحکم، ج6، ص450- 451.
9- همان، ج4، ص110.
10- همان، ج1، ص216.
11- همان، ص65.
12- همان، ج5، ص358.
13- همان، ج3، ص107.
14- همان، ج2، ص373- 374.
15- همان، ج1، ص322.
16- همان، ج5، ص156.
17- همان، ج6، ص450- 451.
18- همان، ج1، ص270.
19- شرح غررالحکم، ج1، ص270- 271.
20- همان، ج3، ص104.
21- همان، ج5، ص274.
22- همان، ج3، ص105.
23- همان، ص102.
24- همان، ج5، ص274.
25- همان، ج3، ص102- 103.
26- همان، ج1، ص224.
27- همان، ص217.
28- همان، ج2، ص388.
29- همان، ص388.
30- همان، ج6، ص393.
31- همان، ج4، ص493.

منبع مقاله :
سلطان محمّدی؛ ابوالفضل، (1342)، اندیشه سیاسی محمّد خوانساری، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.