نویسنده: دکتر محمد پارسا
آدمی در طول زندگی خود با مواردی همچون ترس و نگرانی، وحشت و اضطراب، کینه و نفرت، غم و اندوه، خشم و پرخاشگری، عشق و محبّت، شادی، خوشبختی و مانند اینها سروکار پیدا می کند که بخشی از زندگی او را در برمی گیرد. بروز چنین حالتهایی، هم می توانند در حفظ موجودیت و بقای انسان کارساز باشند و هم پایان غم انگیزی در زندگی او باشند. روان شناسان این حالتها را هیجان یا عاطفه نامیده اند. هیجانها نه تنها در کسی یا کسانی پدیدار می شوند، بلکه ممکن است در دیگران نیز تأثیر چشمگیری به جا گذارند.
اهمیّت هیجان
اگر در آدمی هیجان وجود نداشت هرگز از طرح یک قالی یا قالیچه ی زیبا، یک دره ی سرسبز و باغ پر گل، یک آبشار باطراوت و یا یک آهنگ نشاط انگیز و موسیقی گوشنواز لذت نمی برد. از سوی دیگر اگر هیجان نبود از یک صحنه ی کشتار خونین، یک جنایت سنگدلانه یا از سخنان بی معنای پوچ و بیهوده احساس نفرت نمی کرد!در واقع زندگی بدون هیجان بسیار بی رنگ و روح جلوه می کند، حتی از یک غذای بد طعم و آلوده هم بدتر احساس می شود، زیرا هیجانها در بقای وجود ما کارساز و نقش آفرینند و بدون هیجان در برابر خطرهای احتمالی نمی توانیم هیچ گونه واکنشی از خود نشان بدهیم.
شاعران و نغمه سرایان بیش از همه به بیان هیجانها پرداخته اند و با برانگیختن عشق و محبت مردم آنان را به انسان دوستی، به کارهای نیک و فداکاری واداشته اند.
بعضی از اندیشه وران هیجانها را اموری پیش پا افتاده و هوس پرور دانسته، در عوض به پرورش نیروهای عقلی توجه کرده اند. به عقیده ی آنان هیجان امری حیوانی و غیر منطقی است و این گفتار معروف را درست می دانند که می گوید «آنقدر هیجان زده و خشمگین شدم که عقل از سرم پرید!!». در واقع با این گفته می خواهند ثابت کنند که عقل و هیجان با هم منافات دارند و در جایی که هیجان حاکم است عقل جایی ندارد.
اما امروزه پژوهشهای مختلف هیجانها را در ایجاد سلامت تن و روان با اهمیت دانسته اند.
فیزیولوژی هیجان
دستگاه خودمختار عصبی
وقتی به افراد آدمی هیجان شدیدی دست می دهد، گرچه همه ی دگرگونیها ظاهر نمی شوند اما به پاره ای از آنها می توان پی برد، چنانکه رنگشان سرخ، لبشان خشک و قلبشان دچار طپش و ضربان می شود. به عقیده ی روان شناسان فیزیولوژیک، اعصاب سمپاتیک که از مغز و ستون فقرات با ماهیچه ها و دستگاههای درونی بدن، غده ها و رگها ارتباط دارند به وسیله ی هیجان به فعالیت درمی آیند. به طوری که می دانیم دستگاه عصبی سمپاتیک دارای پاسخ یا رفتار غیرارادی است، خواه بدنی، شناختی یا هیجانی باشد، به شخص یاری می دهد تا خود را با شرایط محیطی سازگار سازد. فعالیت دستگاه سمپاتیک به وسیله ی مواد شیمیایی مختلف از راه جریان خون انجام می گیرد. وقتی غده های فوق کلیوی به وسیله ی تکانشهای عصبی در دستگاه سمپاتیک به فعالیت درآیند هورمونهای اپی نفرین (1) (آدرنالین) و نوراپی نفرین (2) (نورآدرنالین) تراوش می کنند. اپی نفرین سبب ایجاد قند در جریان خون می شود و کارمایه یا انرژی بیشتری را برای فعالیتهای مغز و ماهیچه ها فراهم می آورد و ضربان قلب را تشدید می کند. نوراپی نفرین رگهای خونی سطحی را منقبض می سازد و فشار خون را بالا می برد. به عقیده ی پریبرم (3) وقتی نیازهای بدنی رفع شود و ضرورت تسکین آنها انجام گیرد دستگاه پاراسمپاتیک جلو فعالیتهای افزایشی را می گیرد، در نتیجه انسان به حال تعادل بازمی گردد.بسیاری از نشانگان (4) هیجان شدیدی را که احساس و گزارش می کنیم می توانیم به طور مستقیم تغییراتی را که در دستگاههای فرعی اعصاب رخ می دهند ردیابی کنیم. باید توجه داشت که حالتهای هیجانی شدید، با وجود آنکه گاهی کارساز و سازش دهنده اند، زیان آور و ویرانگر نیز می باشند.
دستگاه کناری
مغز، به ویژه کرتکس مغزی، در ادراک و ارزیابی محرّکهایی که موجب بروز هیجان می شوند از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا در رهنمود و کنترل پاسخهای فیزیولوژیکی دخالت دارد. دستگاه کناری (5) که در میان مغز واقع است از شماری بافتهای مختلف وابسته به هم مانند قوس مغزی، تالاموس، هیپوتالاموس، غُده های پایه و جز آن تشکیل یافته است، شکل (1).این دستگاه نه تنها در ایجاد هیجان و انگیزش، بلکه در یادگیری، یادآوری، حافظه، پرخاشگری و گرسنگی و تشنگی نیز نقش آفرین است. هیپوتالاموس در این دستگاه غده های درون ریز را به فعالیت وامی دارد. تحریک بعضی از بخشهای دستگاه کناری دگرگونیهای فراوانی در رفتار هیجانی پدید می آورد. برای مثال، دلگادو (6) (1969) از پژوهشهای تجربی خود دریافت که وقتی بخش پسین هیپوتالاموس تحریک شود فرد دستخوش خوشی و لذت فراوان می گردد و زمانی که بخشهای دیگر تحریک شوند خشم یا احساس جنسی به او دست می دهد. شدت هیجان وابسته به درجه ی تغییر فیزیولوژیکی در بدن است.
** توضیح تصویر
شکل (1) دستگاه کناری از یک دسته ساختارهای وابسته به هم تشکیل یافته که در شکل مقابل دیده می شود.
سازه های شناختی هیجان
سازه های هیجانی یا عوامل ایجاد هیجان در شکل گیری رفتار آدمی کارسازند. مهمترین آنها به اختصار به این قرارند:- عوامل هیجانی ما را آماده ی واکنش می کنند، چنانکه، اگر سگ هار حمله کند اعصاب سمپاتیک در دستگاه عصبی خودمختار به ما یاری می دهد تا با آمادگی و مهارت بیشتر خود را از صحنه ی خطر دور سازیم.
- هیجانها به رفتار آینده ی ما شکل می دهند، زیرا اطلاعاتی، خواه خوشایند و خواه ناخوشایند، در اختیار ما می گذارند تا در آینده رفتار شایسته ای از ما سر بزند.
- هیجانها تعامل اجتماعی را تنظیم می کنند. هیجانهایی که ما به شیوه ی کلامی و غیر کلامی ابراز می داریم به دیگران می آموزد که ما چه موجودهایی هستیم و چگونه باید با ما رفتار کنند.
در واقع، هم سازه ها یا مؤلفه های فیزیولوژیکی و هم سازه های شناختی در هیجان تأثیر می گذارند. سازه های شناختی که به آنها پردازش آگاهی نیز گفته اند بر فعالیتهای روانی استوارند. احساس ترس، خشم، عشق یا هر گونه هیجان دیگری وابسته به ادراک و ارزیابی آن چیزهایی است که تصور ما آموخته و از تجربه های گذشته به یاد آورده می شوند. افراد مختلف ممکن است صحنه ی مشخصی را مشاهده و ادراک کنند، اما یکی آن را شوخی و مسخره و دیگری ترس آور و تهدید آمیز و نفر سوم آن را پرخاشجویانه و غیر انسانی تلقّی کند. چنانکه، به اصطلاح معروف، «بعضیها بطری را نیمه پر و بعضی دیگر نیمه خالی اعلام دارند». شناخت، بی شک نوع و کیفیت هیجان تجربه شده را تعیین می کند.
چگونگی بیان هیجان
افراد آدمی هیجانهای خود را به گونه های مختلف ابراز می دارند و به بیان هیجانهای دیگران نیز توجّه می کنند. هیجانها، هم به صورت کلامی و هم غیر کلامی نمایان می شوند. گاهی اتفاق می افتد که انسان به منظور پرهیز از آزردن دیگران از ابراز هیجان خود به طور کلی جلوگیری می کند و خاموش می ماند و گاهی هم به هر دو صورتِ کلامی (7) و غیر کلامی (8) آن را نشان می دهد. در مواردی هم شخص هیجان خود را به طور متضاد ابراز می دارد، چنانکه وقتی کسی با رفتار و کردار خود موجب آزار و ناراحتی او شود در واکنش به وی می گوید: «خیلی سپاسگزارم، شما چقدر خوبید و به من لطف دارید، هرگز فکر این همه محبت را نمی کردم؟!!»در بسیاری از موارد هیجانها به شکل تغییر وضع بدنی تجسم می یابند. به این معنا که در چهره ی شخص هیجان زده چین و گره نمودار می گردد، در سر و دست و گردن او حرکتهای خاصی دیده می شود، لحن صدایش تغییر می کند و در نگاهها و برخوردهایش دگرگونیهایی پدید می آیند که بیانگر تأثیر هیجان در اوست. روان شناسان حالتهای خاص چهره را شاخص مهمی در بیان هیجان می دانند و برای هر یک از این حالتها وضع معین و خود به خودی را به نمایش درمی آورند که فطری هستند و در کودکان خردسال به خوبی مشاهده می شوند. چارلز داروین (9) عقیده داشت که بیشتر جانوران، از جمله انسان، هنگام ابراز هیجان چهره ی مشترکی را از خود به نمایش درمی آورند، چنانکه هنگام خشم به دندانهای خود فشار می آورند یا آنها را با غرش به طرف مقابل نشان می دهند، نوع دیگر ابراز هیجان دست دادند، معانقه کردن، صورت یکدیگر را بوسیدن و در آغوش گرفتن است.
شکلهای مختلف هیجانی
رفتارها یا واکنشهای هیجانی مانند گریه، ناله، فریاد، لبخند و خنده های صدادار در همه ی کودکان به گونه ای کم و بیش یکسان و بر اثر رَسش (10) یا رشد طبیعی ایجاد می گردد. این امر حتی در کودکان کور و کر یکسان انجام می شود.برخی از حالتهای هیجانی در هر محیط یا فرهنگی به صورت خاصّی ابراز می گردد، به این معنا که بروز آن دیگر معلول رسش نیست، بلکه در نتیجه ی یادگیری و تقلید حاصل می شود. چنانکه اسکیموها برای ابراز محبت بینی خود را به یکدیگر می مالند، در صورتی که مردم دیگر جهان بیشتر چهره ی یکدیگر را می بوسند یا معانقه می کنند. فرانسویها در حال تعجب دستها و شانه های خود را بالا می برند و لبهایشان را گرد می کنند، ایرانیها چشمهای خود را گرد می کنند و چینی ها زبان خود را بیرون می آورند و هرچه تعجبشان بیشتر باشد زبان خود را بیشتر بیرون می آورند. در واقع تجلی رفتارهای هیجانی مانند ترس و نگرانی، غم و شادی و بسیاری از هیجانهای دیگر در نتیجه ی یادگیری و به صورتهای خاص انجام می گیرند. اما گاهی هم، گرچه نشانه های رفتاری بیانگر هیجان معینی هستند، ولی در حالتهای شدید شکل معمول رفتار هیجانی از روال خود خارج می شود و به صورت متضاد جلوه می کند؛ به طوری که برخی از افراد هنگام شادی گریه می کنند و هنگام غم و اندوه و ناراحتیهای شدید به طرز خاصی با صدای بلند می خندند.
تأثیر هیجان در حافظه و ادراک
هیجان دارای تأثیرهای روانی مختلفی است. برای آنکه بتوانیم رخدادهای گذشته را به یاد آوریم نباید از تأثیر هیجان در حافظه غافل شویم. هر وقت رویدادی اثر خوشایندی داشته باشد، ممکن است اثر آن مدتها در خاطر ما باقی بماند. اما اگر دارای اثر هیجانی ناخوشایند باشد، غالباً آن را سرکوب می کنیم. یعنی، آن اثر را از وجدان آگاه خود بیرون می رانیم. زمانی که به اندیشه و ذهنی روشن نیاز داریم، هیجانهای نامطلوب اختلالهایی به وجود می آورند. چنانکه هیجان ترس گاهی ممکن است چنان اختلالی در فرد ایجاد کند که مطالب خود را به کلی فراموش کند و نیز بارها اتفاق افتاده است که زمینه ی بحث از دست فرد خشمگین خارج می گردد. زیرا ترس و خشم در حافظه و نیروی استدلال او اختلال به وجود می آورند.در بسیاری از موارد وقتی فرد دستخوش هیجان می شود نمی تواند امور و رویدادهایی را که در پیرامون او رخ می دهند، ادراک کند. چنانکه وقتی در یک درگیری و در حالت خشم دستش بریده شود متوجه آن نمی گردد. فقط زمانی احساس درد و سوزش می کند که خشمش فرو بنشیند. همین امر درباره ی شاگردانی پیش می آید که در جلسه ی امتحان دچار ترس و نگرانی می شوند، متوجه دستورهای کتبی و شفاهی امتحانی نیز نمی گردند.
در موارد مختلف دیده شده است که بزهکاران و جنایتکاران بر اثر هیجان ترس در شناخت واقعیت دچار اشتباه می شوند و در چهره ی برخی از افراد ناآگاه و بی گناه آثار سوءظن می خوانند و گاهی به گمان افشاء شدن رازشان به جنایت دست می زنند. این امر جنبه ی زیان بار هیجان را در ادراک و داوری افراد نشان می دهد. همین توهم ممکن است در کسانی ایجاد گردد که به محل تازه ای وارد می شوند و احساس خطر یا ناامنی می کنند. این احساس ترس بی علت نیست، حتماً عامل ترس و هیجان ناشناخته ای در این محیط بوده است که با تجربه های گذشته فرد بستگی داشته و او از وجود آن آگاه نبوده است، فقط می گوید «دلم گواهی می دهد که اینجا محل امنی نیست».
تأثیر هیجان در درک زیبایی، تفاهم و اراده
هرچند هیجانها سبب می شوند که مفهوم محیط خود را درک نکنیم، اما موارد و اموری هستند که تا هیجانی در ما به وجود نیاورند از ادراک آنها ناتوان خواهیم بود. اگر تصویری در ما خوشی و شادی پدید نیاورد یا داستانی غم و ترحّم ما را برنینگیزد نمی توانیم به زیبایی آن و غم انگیزی این پی ببریم، و یا رفتاری را زشت و ناهنجار می شناسیم که در ما هیجان نفرت برانگیزد. باری، درک زیبایی، زشتی، مسخرگی، غم انگیزی، خوشایندی یا ناخوشایندی چیزها بستگی به هیجانهای مطلوب و نامطلوبی دارد که در افراد به وجود می آورد. نظر خوب و بد ما نسبت به افراد، اشیاء و محیط نیز بر همین اساس است.با توجه به تفاوت دیدگاهها آنچه در شخصی هیجان مثبت و خوشایند به وجود می آورد ممکن است در دیگری هیجان منفی و ناخوشایند پدید آورد. اگر امری در دو نفر هیجانهای مختلف برانگیزد، بی گمان آنها نظر و داوری متضادی درباره ی آن خواهند داشت. در نتیجه درک یکدیگر برایشان دشوار است و ممکن است یکی دیگری را به بی ذوقی، کج سلیقگی یا نادانی متهّم کند.
آنان که به آزادی، میهن پرستی و فرهنگ کشور خود عشق می ورزند نمی توانند با کسانی که چنین احساسهایی را ندارند تفاهم برقرار کنند. همین امر در مورد کسانی هم صادق است که علاقه ی شدید مذهبی دارند و آنهایی که چنین علاقه ای ندارند. این احساس تفاهم و همبستگی یا عدم تفاهم در اکثر زمینه های هنری، ذوقی، اجتماعی، اخلاقی، مذهبی و سیاسی نیز دیده می شود.
اما اگر بخواهیم دیگران را در موضوع معینی وادار به همکاری کنیم بی شک باید در آنان حالت هیجانی به وجود آوریم. هنگامی مردم آمادگی دارند به قحطی زدگان، بینوایان و سیل زدگان یاری برسانند و از بذل کمکهای مالی و جنسی دریغ نورزند که هیجان نوع دوستی و حس ترحم آنها برانگیخته شود و با شیخ سعدی همداستان شوند که:
شکرانه ی بازوی توانا *** بگرفتن دست ناتوان است
هیجانهای مطلوب و نامطلوب، نه تنها در رفتار کنونی، بلکه در رفتار آینده ما نیز کارسازند. خاطره ی یک تجربه ی هیجانی ممکن است در سراسر عمر دوام یابد و در ما نگرش خاصی پدید آورد. کسی که از نیکوکاری و کمک به مستمندان احساس لذت می کند، حتی در زمان تنگدستی هم در حد امکان خود به آنان یاری می دهد. این پدیده را خودمختاری کارکردی (11) نامیداند.
تأثیر هیجان در ایجاد احساس و منش
وقتی شخصی، شیئی یا هر موجودی را با هیجان مشخصی ارتباط می دهیم در ما شور و احساس به وجود می آید. اگر شخص را با خاطره ی تلخ به یاد آوریم در ما احساس بیزاری و دلزدگی پدید می آید و هنگامی که یاد او را با هیجان دوستی و محبت مربوط می سازیم احساس احترام و تکریم در ما برانگیخته می شود.شور و احساس که براساس هیجان به وجود می آیند عامل اصلی در ایجاد منش به شمار می روند. منش رفتاری اخلاقی و شخصیتی است که به هیجان بستگی دارد. کسی که راستی و درستی را با ارزش می داند و از تقلب و ریا دوری می جوید کسانی را که دارای این صفات هستند دوست دارد، آنان را گرامی می شمارد و خود نیز می کوشد شرافتمند و درستکار باشد. همین امر مایه ی اصول اعتقادی او می شود و برای خود ضابطه های رفتاری سنجیده و خردمندانه به وجود می آورد و اگر ناخودآگاه لغزشی در کار و رفتار او پدید آید احساس تقصیر و گناه می کند، پوزش می طلبد و می کوشد با دیگران روح سازگاری و همنوایی بیشتری نشان دهد.
پی نوشت ها :
1. epinephrine = C9H13NO3
2. norepinephrine = C8H11NO3
3. Pribram, K. H., 1980
4. symptoms
5. limbic system
6. Delgado, J. M. R, 1969.
7. verbal
8. nonverbal
9. Charles Darwin, (1809-1882)
10. maturation
11. functional autonomy
پارسا، محمد؛ (1382)، بنیادهای روان شناسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم