بیانات علامه مصباح یزدی
برنتافتن برداشتهای سطحی
البته این مسئله تازگی ندارد. از صدر اسلام افراد سطحینگری بودهاند که اندیشه ژرفی نداشتهاند. شاید در عرصه اخلاق، رفتار و اعمال صالح بسیار جدی و با همت بوده، ذوق و تعصب داشتهاند؛ اما از نظر فکر و درک مسائل ضعیف بودهاند. نمونه بارز چنین اشخاصی خوارج هستند. آنان در عبادت، اغلب بسیار قوی بودند؛ شب زندهداری میکردند؛ حافظ قرآن بودند و پیشانی و زانوهایشان از شدت برنامههای عبادی پینه بسته بود؛ ولی از نظر خرد و تفکر در سطحی پایین قرار داشتند.
شهید مطهری با توجه به منابع تاریخی و روایی، سیمای آنان را به خوبی ترسیم کرده است و تأکید میکند اینان نه بصیرتی در دین داشتند و نه ژرفایی در عمل. آنان اساساً منکر بصیرت بودند و اعتقاد داشتند تکلیف شرعی امری کاملاً تعبدی است و باید آن را چشمبسته انجام داد. جالب توجه آنکه این گروهِ اهل جمود، از نظر خلافت و رهبری مانند متجددهای امروز، اندیشهای دموکراتمآبانه داشتند و میگفتند خلافت باید با انتخاب آزاد صورت گیرد؛ و با این دیدگاه هم در برابر شیعه و هم در برابر اهل سنت قرار گرفتند.
به هر روی این انشعاب در اسلام از آنجا پدید آمد که چنین افرادی ظاهر را میدیدند؛ نگاه تیزبینی نداشتند و به هر واقعهای برمیخوردند، آن را درست میپنداشتند؛ زیرا به عمق قضیه کاری نداشتند.
مردی از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ جمل سخت دچار تردید شد. از سویی حضرت علی (علیه السلام) و شخصیتهای برجستهای را که در رکابش میجنگیدند مشاهده میکرد و از سوی دیگر، در طرف مقابلْ عایشه همسر رسول اکرم (صلى الله علیه وآله)، و طلحه و زبیر را میدید. عایشه بر حسب آیه قرآن چون همسر پیامبر است، مادر امت اسلامی محسوب میشود. (1) طلحه از پیشتازان خوشسابقه و سلحشور صدر اسلام در چندین غزوه بود. زبیر نیز خدمات ارزندهای داشت و حتی در روز سقیفه از جمله کسانی بود که به دلیل اعتراض به آن حرکت، در خانه حضرت علی (علیه السلام) متحصن شد. آن مرد بصری با حیرتی بسیار به محضر امیرمؤمنان (علیه السلام) شرفیاب شد و گفت: آیا امکان دارد این سه نفر بر باطل باشند؟ علی (علیه السلام) در پاسخ، سخنی استوار دارد. (2) آن حضرت فرمود: سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده است. حق و باطل را نمیتوان با میزان قدر و شخصیت افراد شناخت و درست نیست افراد را مقیاس سنجش حق و باطل قرار دهی، بلکه این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و کارنامه آنان باشد. (3)
شهید مطهری پس از اشاره به این مقاطع تاریخی و نمونههای عبرتانگیز، میافزاید افرادی فراوان در جامعه هستند که شعار تشیع سر میدهند، اما روحشان با این مذهب مغایرت دارد. اینان با اینکه شاید برجستگیها و امتیازاتی روشن داشته باشند، ولی جنبههای تاریک روحشان چنان فراوان است که نهتنها از صف شیعیان جدا میشوند، بلکه در صف مخالفان اهلبیت و پیروان آنان قرار میگیرند. خوارجْ مبارز و فداکار بودند؛ عبادت میکردند و به احکام اسلامی و ظواهر شرعی پایبند بودند، اما یکی از شگفتیهای سیره حضرت علی (علیه السلام) این است که با اقدامی شجاعانه با این مقدس مآبهای مغرور و متحجر به نبرد برخاست و به روی این افراد ظاهر الصلاح و عبادت پیشه شمشیر کشید. اگر ما آنجا بودیم و آن چهرههای حقبهجانب را میدیدیم، بیشک احساساتمان برمیانگیخت و میگفتیم کشیدن تیغ بر این عابدان شب و شیران روز روا نیست؛ اما امام شیعیان، حضرت علی (علیه السلام)، افتخار میکند که در این نبرد چشم فتنه را درآورد. در حالی که هیچ کس جرئت چنین کاری را نداشت، زیرا موج تاریکی و تردید بالا گرفته بود. (4) ایشان خوارج را همچون سگ هار، خطرناک قلمداد میکند. یعنی آنان همچون سگی هستند که حامل بیماری مُسری است و از شدت دیوانگی به هر کس میرسد گازش میگیرد و همه را مبتلا میکند.
شهید مطهری پس از این تحلیلهای ارزنده فریاد میزند وای به حال مسلمانان اگر گروهی مقدس، منجمد، نادان و بیخبر، پا را در یک کفش کرده، به جان این و آن بیفتند و بگویند حق همان است که ما تشخیص دادهایم. کدام روح نیرومندی است که آستین بالا زده، در برابر اینان بایستد و به مردم ثابت کند چنین قشرهایی کجفهم هستند؟ وقتی گروهی جهالت و عبادت را با هم همراه سازند، جداسازیاش بسیار سخت است. از دیدگاه اسلام چنین زهد و تقوایی بیارزش است و حتی این عابدانِ نادان آلت دست دشمنان زیرک و مانعی بزرگ برای رشد جامعه اسلامی میشوند. (5)
اسلامْ تنگنظری و کوتاهفکری را برنمیتابد و چقدر خطرناک است که این کوتاهاندیشی تبدیل به یک عقیده دینی شود. البته برخی نیز بسیار شگفتانگیز، دوراندیش و عمیق بودهاند، اما طبعاً بسیاری از مردم بین این دو حالت قرار دارند؛ نه چندان سادهاندیش، سطحینگر، کجسلیقه و کجفهماند و نه از آن ژرفنگری برخوردارند. اگر تاریخ علمای اسلام و مشاهیرِ فرقهها و مذاهب را بررسی کنیم، همین اختلافات را بین آنان میبینیم. این ظاهربینی و سطحینگری در مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی و نیز دیدگاههای اجتماعی همواره وجود داشته است و پیشبینی میشود که در آینده نیز کمابیش وجود داشته باشد. برای نمونه، در مسائل کلامی عدهای ـ بیشتر از متکلمین اهل تسنن و بهندرت از شیعیان ـ بودند که تنها به ظواهر آیات و روایات بسنده میکردند و به خودشان اجازه نمیدادند در آنها دقت کافی به خرج بدهند. برای مثال، اوصافی را بر حسب آنچه از ظاهر کلام استفاده میشد برای خداوند اثبات میکردند و دیگر به خود زحمت نمیدادند قرائن را یافته، ببینند که آیا حقیقت این کلام در لفظ است یا در معنای مجازی و کنائیاش. این گروه را در علم کلام «حشویه» (6) مینامند.
طوایف و فِرقَ دیگری نیز در مسائل گوناگون از اینان پیروی میکردند؛ مانند فرقههای «مجسّمه» و «مشبّهه» (7) که بسیار سطحینگر بودند. برای نمونه ایشان حرکت از آسمان به زمین و مانند آن را به پروردگار نسبت میدادند و به استناد برخی ظواهر ـ که بیتردید معنای ظاهریشان مورد نظر نبود، و قرائنی برای اثبات معنای مجازیشان وجود داشت ـ به اثبات نظریه سطحینگرانه خودشان میپرداختند.
در مسائل فقهی در بین جوامع عامه (اهل تسنن)، گرایشی ظاهری وجود داشته، که به ظاهر روایات فراوان استناد میکردند و نیز در میان شیعیان اخباریگری مطرح است. اینها نمونههایی از سطحینگری در مسائل دینی و اعتقادی، چه در زمینه کلام و چه در فقه و فروعات دینی است. طبعاً هنگامی که اینها با مباحث اجتماعی بیامیزد و در این قلمرو با دیدی سطحی و کمعمق همراه شود، دید فقهی و کلامی خدشهدار شده، آثاری بسیار نامطلوب برجای میماند. به همین سبب علمای با بصیرت، اهل فراست و ژرف نگر، همچون دیدهبانی برای اعتقادات و پاسداری برای سنگرهای نظری، باید بکوشند با تدبیری نیکو جلوی این انحرافات سادهانگارانه را بگیرند. آنان باید بدون ایجاد تنش در جامعه، با روشی مطلوب، افکار را به سوی مسیری درست جهت داده، از افتادن مردم در چنین درهها و دامهای انحرافی عقیدتی، فقهی و فکری جلوگیری کنند. این طبیعی است که در هر مکتب فکری درست، کسانی با مسائلِ اصلی، ساده و سطحی برخورد کرده، به عمق مطالب نرسند؛ ولی اینان میتوانند برای کسانی که میخواهند به حقیقت مکتب برسند، زحماتی بیافرینند. در این روزگار نیز کمابیش این مسائل بوده و هست. امام راحل (ره) بارها از چنین افرادی نالیده و آنان را به صورتهایی مناسب، با ویژگیهایشان برای مردم معرفی کردهاند، تا مردم چنین کسانی را بشناسند و آگاه باشند که در دام نیفتند. (8)
شهید آیتالله مطهری نیز با چنین افرادی برخورد داشت، زیرا هر کس بخواهد به منزله مصلح اجتماعی، رهبر دینی و دیدهبان اعتقادی به عرصههای فرهنگی، تبلیغی و اجتماعی گام نهد، خواه ناخواه با این گونه افراد روبهرو میشود. البته این قشرهای منجمد و متحجر، گروهی منحرفاند و برای رشد و بالندگی جامعه اسلامی و اسلام واقعی و راستین بسیار خطرناک. شهید مطهری، این خطرها را یادآور شده و هشدار میدهد اگرچه علی (علیه السلام) را عبدالرحمن بن ملجم مرادی به شهادت رسانید، ولی عامل این حادثه ناگوار، جمود و خشکمغزی بود. خطر جمود را نباید دستکم گرفت، زیرا کسی که عقیدهای متحجر دارد، از آنْ دفاع، و به طرف مقابل به گونهای غیراصولی حمله میکند. این روش برای اسلام بسیار آسیبزاست و بدبینی و نفرت به وجود میآورد. با نگاهی به اندیشههای استاد مطهری میتوان فهمید قشریگری، ویژگیهایی دارد که با آنها افراد اهل انجماد فکری و کلامی را میشناسیم. از جمله این ویژگیها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. گذشتهگرایی، مخالفت با نوآوری و پویایی، تعصب خشک و انعطافناپذیری؛
۲. بیاعتنایی یا نداشتن تحمل در برابر افکار دیگران؛ به رسمیت نشناختن تفاوتهای فکری قشرهای جامعه و انتقاد ناپذیری؛
۳. شکلگرایی، ظاهربینی و برداشت سطحی؛
۴. بیاعتنایی به بنیانهای عقلی و پرهیز از تعقل و تدبر؛
۵. دوری جستن از دستاوردهای علمی و رشد معرفتی جامعه، و تنبلی فکری؛
۶. راحتطلبی در داوریها، متهم ساختن بیجا و قضاوتهای کلیشهای، تخیلی و موهوم؛
۷. عوامزدگی، نداشتن شناخت عمیق و روحیه علمی، شخصیتزدگی، ستیزهجویی در بحثها و دوری از جدال احسن؛
۸ . خشونت به جای قاطعیت، مغالطهگرایی، غلو، افراطگری و اعتقاد به خرافات، امور خیالی و غیرواقعی. (9)
پینوشتها:
(1) «و أزواجه أمّهاتهم»، احزاب (33)، 6.
(2) دکتر طه حسین دانشمند و مورخ مصری میگوید: «پس از اینکه وحی قطع شد و ندای آسمانی خاموش گشت، سخنی محکمتر از این کلام شنیده نشده است» (علی و بنوه، ص 40).
(3) روضه الواعظین، ص 31.
(4) ر.ک: نهج البلاغه، فرازی از خطبه 92.
(5) ر.ک: مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه حضرت علی (علیه السلام).
(6) حشویه به گروهی از اهل حدیث اطلاق میشود که به تشبیه و تجسیم گرایش داشتند. برخی گفتهاند چون آنان به جسم قائل بودهاند، ایشان را محشو (توپُر) گفتهاند و عدهای یادآور شدهاند چون اینها در مجلس درس حسن بصری سخنان نادرست میگفتند، وی دستور داد به حاشیه مجلس بروند. آنان در نقل احادیث و عمل به آن هیچ ضابطهای را شرط نمیدانستند و در نتیجه مطالب زاید را وارد کلام اسلامی کردند.
(7) برخی افراد، از آیات قرآن که صفات خداوند را ترسیم نمودهاند، چنین برداشت کردهاند که نوعی تشبیه و تجسیم برای حقتعالی وجود دارد. این افراد به ظاهر آیات متشابه تمسک نموده و دچار چنین خطایی شدهاند. حتی برخی از آنان به تشبیه در ذات خدا گرائیده و گرفتار تجسیم آشکار گردیدهاند، آنگاه برای رهایی از پیامدهای عقیده باطل خود گفتهاند که البته جسم بودن خداوند همچون سایر اجسام نمیباشد (علی ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، ص 383 ـ 385).
(8) امام خمینی (ره) درباره افراد مقدسنما و اهل جمود چنین فرموده است: «امروز جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را میگیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه میزنند... اینها هستند که اگر یک نفر پیدا بشود بگوید بیایید زنده باشید، بیایید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگی کنیم... مخالفت میکنند... این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار کرد؛ هرگاه بعد از تذکر و ارشاد و نصیحتهای مکرر بیدار نشده و به انجام وظایف برنخاستند معلوم میشود تصورشان از غفلت نیست، بلکه درد دیگری دارند، آن وقت حسابشان طور دیگری است. (امام خمینی، ولایت فقیه، ص 132ـ 133).
(9) ر.ک: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت اسلامی، ص 51، 54 و 284؛ همو، ده گفتار، ص 202 و 206؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص 70؛ همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 334 ـ 335.