نویسندگان: سیدمصطفی مطهری/ دانشجوی کارشناسی ارشد علوم حدیث،
دکتر محمود تقی زاده داوری/ دانشیار دانشگاه قم
دکتر محمود تقی زاده داوری/ دانشیار دانشگاه قم
چکیده
توجه بیشتر پژوهشگران عرصه ی حدیث پژوهی به برخی مراکز حدیثی، موجب شده شناخت کمتری نسبت به مراکز دیگر ارائه شود و یا به ورطه فراموشی سپرده شوند. نمونه ی آن حوزه علمی ـ جغرافیایی، سمرقند و کش در منطقه خراسان قدیم و ماوراءالنهر است. اهمیت این مرکز هنگامی آشکار می شود که وابستگی های علمی مراکز حدیثی شیعی به آن از یک سو و تربیت دانشمندان و عالمان بزرگ شیعی در طول سالیان متمادی که نام هریک از ایشان زینت بخش مجاهدت های علمی شیعیان است، از سویی دیگر، مورد مداقّه قرار گیرد. با توجه به این مهم، نوشتار حاضر عهده دار معرفی کاملی از ابعاد این حوزه ی نشر معارف شیعی است و با استفاده از منابع مختلف رجالی و حدیثی و کتب تاریخ و جغرافیا، سعی دارد ابعاد مختلف آن، از جمله دوران شکل گیری و پیشینه ی حضور علمی شیعیان، اوج و افول و همچنین آثار علمی، استادان و شاگردان و کارکردهای این مرکز را شناسایی کند.کلیدواژه ها: خراسان و ماوراءالنهر، سمرقند و کش، امامان، تشیع، وکلاء، ابن اشکیب، عیاشی، کشی، مصنفات.
مقدمه
گسترش آموزه های تشیع در دوران حضور امامان و اندکی پس از آن، دارای فراز و نشیب هایی در خور توجه است، اگرچه در ابتدا بیان تفصیلی برخی آموزه های بنیادین، ناممکن یا بسیار دشوار بوده، با این همه کوشش های امامان و شاگردان ممتاز ایشان بی حاصل نماند و در شکل گیری مدارس، حوزه ها و مکاتب علمی شیعی مؤثر واقع شد که سهم علوم مبتنی بر حدیث در این رویکرد علمی، بسیار روشن است.بی تردید سامان یافتن این مراکز علمی حدیثی شیعه، آن هم با وسعت جغرافیایی فراوان، تدریجی و گاه همزمان بوده است؛ اما وصف پشتکار و همت عالمان این پهنه ی جغرافیایی بسی دشوار می نماید؛ با این همه معطوف بودن توجه بیشتر پژوهشگران عرصه حدیث پژوهی به برخی از این مراکز، موجب شده شناخت کمتری نسبت به مراکز دیگر ارائه شود و یا به ورطه فراموشی سپرده شوند. نمونه آن حوزه علمی ـجغرافیایی خراسان قدیم و ماوراءالنهر است که با وجود شهرهای بی شمار و مهم، نهایتاً به صورت یکجا و به عنوان حوزه ی خراسان در کنار مراکز علمی دیگر و شهرهایی چون قم، ری، بغداد و مانند آنها، مورد بحث قرار گرفته است؛ بی آنکه درباره ی هریک از شهرهای آن با لحاظ علمی ـ آموزشی آن، تحقیق کاملی انجام شود و تقسیم بندی جدیدی صورت پذیرد. با توجه به این مهم، ضروری است با کوششی جدّی، از این مراکز، استادان، شاگردان، مؤلفه ها، آثار مربوط به آنها و پیشینه ی حضور علمی شیعیان مطالعه، بررسی و معرفی کاملی انجام گیرد.
نوشتار حاضر بررسی یکی از این مراکز حدیثی شیعی، یعنی حوزه ی حدیثی سمرقند و کش، در منتها الیه منطقه خراسان و ماوراءالنهر را برعهده دارد و با استفاده از منابع رجالی و حدیثی و همین طور برخی کتب تاریخ و جغرافیا، سعی دارد ابعاد مختلف آن، از جمله دوران شکل گیری، اوج و افول و همچنین آثار و کارکردهای این مرکز را شناسایی کند.
1.حوزه شیعی خراسان و ماوراء النهر
این حوزه، شامل شهرهایی چون بیهق، مرو، بلخ، کابل، بخارا، نیشابور، سمرقند و کش و نظایر آنهاست.آنچنان که از نقل های تاریخی پیداست، پیشینه اسلام در آن نواحی به همان قرن اول برمی گردد. به نظر می رسد سابقه ی ارتباط شیعیان با امامان نیز به همان پیشینه ی زمانی بازگردد که نمونه ی آن«عبدالله بن ابی سخیله الخراسانی»است که از راویان امیرالمؤمنین علیه السلام برشمرده شده است(طوسی، 1415ق، ص 78).
این ارتباطات اگرچه در ابتدا بیشتر جنبه ی سیاسی و محبتی داشته است، چنان که قضیه ی «سهل بن حسن خراسانی» و مراجعه او به امام صادق علیه السلام و سخنش به امام مبنی بر همراهی شیعیان خراسان با ایشان:« و انت تجد من شیعتک مائه الف یضربون بین یدیک بالسیف»(ابن شهرآشوب، 379ق، ج4، ص 237)نمود اوج این مطلب است، اما نمی توان منکر وجود تشیع اعتقادی شد؛ چه آنکه برخی اصحاب ائمه از این منطقه بوده اند؛ برای نمونه در دوره ی امام باقر و امام صادق علیهما السلام نمونه هایی از ایشان می توان یافت که برای تحویل اموال شیعیان خراسان به نزد امام آمده اند(کلینی، 1365ش، ج5، ص 475 و ج5، ص 352/ راوندی، 1409ق، ج2، ص 595/ دیلمی، 1412ق، ج2، ص 423). نمونه ی دیگر ابوخالد کابلی است که عمده روایاتش در مباحث کلامی و خصوصاً بحث ولایت اهل بیت است. مرحوم کلینی در روایتی از کتاب کافی از وی چنین نقل می کند:«عن ابی خالد الکابلی قال سمعت اباجعفر علیه السلام عن قول الله عزوجلّ «فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلنا» فقال یا اباخالد النور و الله الائمه من آل محمد صلی الله علیه و آله الی یوم القیامه»(کلینی، 1365ش، ج1، ص 94).
با این همه و به مرور زمان، بر رونق فعالیت های شیعیان افزوده شد؛ تا آنجا که در اواسط قرن دوم و با ورود امام رضا علیه السلام به منطقه ی خراسان و ماوراءالنهر، به لحاظ اعتقادی و سیاسی در بین شیعیان رشد چشمگیری پدید آمد که منجر به قدرت نمایی اعتقادی ـ سیاسی شیعیان ـ با محوریت امام ـ در برابر حکومت عباسی و احساس ترس حکومت مرکزی از قدرت گیری شیعیان شد، نمونه های تاریخی این ماجراها را می توان در چگونگی بیان حدیث سلسله الذهب(إربلی، 1381ق، ج2، ص 308)یا روایت بیان شده در معنا و شأن امام در منطقه مرو(کلینی، 1365ش، ج1، ص 199)جستجو کرد که در کوتاه مدت بر قوت معرفتی شیعیان افزود و تلاش برای عزیمت گروه هایی از شیعیان و درک محضر امام را به همراه داشت.
از این زمان به بعد، حضور وکلا، مانند«الفضل بن سنان»از اصحاب امام رضا علیه السلام(طوسی، 1415ق، ص 363)در منطقه خراسان پررنگ تر شد؛ علاوه بر آنکه حضور شخصیت های علمی همچون فضل بن شاذان نیشابوری(متوفای 260ق)نیز بر اهمیت این مسئله افزود؛ ضمن آنکه پیگیری های امام عسکری در حل اختلاف نظرهای علمی شیعیان این منطقه به وسیله ی وکیلشان،«عبدالله بن حمدویه»، حاکی از اهمیت و حساسیت اعتقادی ـ علمی این حوزه ی جغرافیایی است(کشی، 1348ش، ص 541).
وجود این تضارب آرا در تربیت عالمان شیعی و دستیابی ایشان به درجات علمی بالا، بی تأثیر نبوده است؛ چرا که اندک اندک بر تجمع و فعالیت های این عالمان در شهرهای مختلف و حتی دوردست افزوده شد؛ تا آنجا که در کنار مراکز علمی اهل سنت مانند بخارا، همان نقشی را ایفا کردند که در ابعاد گسترده تری عالمان حوزه بغداد مانند مرحوم شیخ مفید در برابر اهل سنت به آن می پرداختند؛ زیرا شباهت های ساختاری فراوانی در مسائل دینی ـ اجتماعی، همانند حضور بزرگان اهل سنت در هر دو منطقه و طرح موضوعات علمی مشابه میان این دو منطقه وجود داشت.
بنگرید که در منتها الیه این منطقه، یعنی سمرقند و کش، شخصیت هایی همچون حسین بن اشکیب قمی، محمد بن مسعود عیاشی، ابوعمرو کشّی، حیدر بن محمد بن نعیم و ابونصر بن یحیی و تنی چند از وکلا بر ترویج مکتب تشیع همت گماردند و آثار علمی در خور توجهی بر جای نهادند. برای نمونه، شیخ ذیل عنوان«ابونصر احمد بن یحیی»آورده است،«الفقیه من اهل سمرقند ثقه خیر فاضل کان یفتی العامه بفتیاهم و الحشویه بفتیاهم و الشیعه بفتیاهم»(طوسی، 1415ق، ص 451)، و در رجالش هنگامی که سخن از راویان سمرقند و کش می آورد، فهرست نام های متعددی از عالمان و راویان این منطقه را گزارش می کند که حاکی از حضور گسترده عالمان شیعی است(همان، ص 407 ـ453/ الهی زاده و سیروسی، 1389).
2.سمرقند و کش
آنچنان که صاحبان کتب بلدان گفته اند، منطقه ی سمرقند و کش آب و هوای بسیار مناسبی با محصولات مفید داشته(مقدسی، 1361ش، ج2، صص 402 و 409). فاصله ی این دو شهر بنابر گزارش های جغرافیایی، دو مرحله یا دو روز است(ابن حوقل، 1938م، ج2، ص 517). گزارشی نیز از ضرب سکه در سمرقند به سال 202 یا 203هجری در اختیار است(قزوینی، 1373ش، ص 691).یوزف مارکوات، پیشینه ی حضور مسلمانان در این دو شهر را به حدود سال های هشتاد می رساند( مارکوات، 1383، ص 203)؛ اما بلاذری این حضور را اندکی متأخر و به دوران عمر بن عبدالعزیز رسانده، می گوید:«ابوعبیده و دیگران گویند: هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، جمعی از مردم سمرقند به سعایت نزد وی آمدند و دادخواهی کردند که قتیبه به خیانت وارد شهر ایشان شد و مسلمانان را در آنجا سکونت داد. عمر به عامل خود نوشت که داوری برای ایشان معین کند تا آنچه می گویند، بررسی شود و اگر او رأی به اخراج مسلمانان دهد، برون رانده شوند. جمیع بن حاضر باجی را به داوری گماردند و او حکم به اخراج مسلمانان داد، به این شرط که مسلمانان نیز بتوانند آنان را علی سواء نبذ کنند، ولی مردم سمرقند از جنگیدن اکراه داشتند و مسلمانان را به جای خود باقی نهادند و آنان میان مردم شهر بماندند»(بلاذری، 1988م، ج2، ص 587).
در حال حاضر منطقه سمرقند و کش در تقسیمات جغرافیایی کشور ازبکستان قرار دارد. سمرقند به همان نام خوانده می شود، اما«کش» را شهر سبز می خوانند.
یادآوری نکته ای پراهمیت در اینجا ضرورت می یابد و آن، انتساب برخی راویان به منطقه کش است؛ اما در اینکه مراد از منطقه«کش»کجاست، اختلافاتی میان رجالیون واقع شده که محدث نوری وجوه اختلاف و استدلال ها را به تفصیل بیان کرده است(نوری، [بی تا]، ج3، ص 290). عمده ی این بحث ها پیرامون دو محور، یعنی گزارش های جغرافیایی و نقل شاگردان از استادان است.
یاقوت حموی در گزارشی جغرافیایی می گوید:«کش» نام سه منطقه ی معروف است:
1.دهکده ای در سه فرسنگی جرجان بر فراز کوهی است؛
2.شهری در ماوراءالنهر که به سین مهمله نیز خوانده می شود؛
3.دهکده ای در اصفهان که به جیم نیز خوانده می شود(حموی، 1362ش، ص 164).
علاوه بر اینها، در کتب متعددی آمده است: یکی از چهار دروازه ی سمرقند، «دروازه کش»نام داشته است(القزوینی، 1373ش، صص 616 و 635/ اصطخری، 2004م، ص 409/ حمیری، 1984م، ص 501).
بهترین قرینه برای آنکه معلوم کند راویان منتسب به کش در اطراف سمرقند می زیسته اند، علاوه بر نقل بالا و مانند آن، ارتباط گسترده و به هم تنیده ی عالمان این دو شهر است. بخشی از این ارتباط، همان مجموعه اسامی ذکر شده در رجال شیخ طوسی (طوسی، 1415ق، صص 407 و 453)است. در این مجموعه اسامی فراوانی از منسوبین به سمرقند، کش و شهرهای اطراف آن دو ذکر شده که در آن عمدتاً به شاگردی ایشان نزد مرحوم عیاشی تصریح شده است؛ همان طور که بخشی از گزارش های مرحوم کشی نیز از عالمان این منطقه و نقل هایی است که از استادانش نظیر مرحوم عیاشی است.
3.سرنوشت حوزه ی سمرقند و کش
درباره ی سرنوشت این مدرسه ی علمی و افول آن، اطلاع چندانی نداریم؛ جز آنکه در فاصله ی اندکی پس از دوران حضور شیخ صدوق(م381ق)در این منطقه، رفته رفته اثری از این مدرسه دیده نمی شود. هرچند اشاره به دو گزارش تاریخی ضروری است:الف)گزارش اول مربوط به وقوع حادثه ای طبیعی در اواخر قرن چهارم و از بین رفتن شهر است. محمد بن احمد مقدسی درباره ی «کش»می نویسد:« شهری است سرسبز، اگر وبا زده نمی شد»(ادریسی، 1409ق، ج1، ص 500/ مقدسی، 1361ش، ص 282).
ب)گزارش دوم که دقیق تر به نظر می رسد و احتمالاً عامل اصلی افول این مدرسه را مشخص می کند، مربوط به وقوع حمله ی نظامی به دولت بنی سامان و حبس عبدالملک بن نوح حاکم ماوراءالنهر و خراسان و وفات اوست که به شهادت یا هجرت عالمان این منطقه منجر شده است:
پس از مرگ نوح بن نصر در سال 342 فرزندش عبدالملک بن نوح در ماوراءالنهر و خراسان به حکومت رسید تا آنکه ایلیک خان از ملوک ترک، او و همه نزدیکانش را محبوس کرد؛ تا آنکه با مرگ عبدالملک در سال 389 دولت سامانی منقرض شد(قلقشندی، [بی تا]، ج4، ص 446).
4.وکلا
درباره ی حضور وکلا در این ناحیه، اطلاع فراوانی در اختیار نیست؛ جز آنکه گزارش های کتب رجالی و تاریخی از حضور احتمالی سه وکیل در دوران امام عسکری و حوالی عصر غیبت در این منطقه، خبر می دهد که به احتمال زیاد ارتباط میان این وکلا با ناحیه مقدسه، از طریق نیشابور و از آنجا از طریق شهرهای مرکزی مانند ری و قم بوده است.در ادامه درباره ی این سه وکیل توضیحاتی داده می شود.
الف)العمرکی بن علی البوفکی: اگرچه به وکالت این شخص بیان صریحی در دسترس نیست، اما مرحوم شیخ طوسی در رجالش برای او چنین آورده است:« یقال انه اشتری غلمانا اتراکا بسمرقند للعسکری علیه السلام»(طوسی، 1415ق، ص400). این جمله به فرض درستی گزارش، می تواند بر وکالت، ولو در یک موضوع خاص دلالت کند؛ چه آنکه امامان در مواردی جزئی، افرادی را به عنوان وکیل قرار می داده اند. بنگرید که فرزند علی بن یقطین می گوید:« کان ابوالحسن اذا اراد شیئا من الحوائج لنفسه او مما یعنی به من اموره کتب الی ابی یعنی علیا، اشتر لی کذا و کذا...»(کشی، 1348ش، ص 239). از این رو می توان پذیرفت که مرحوم«العمر کی بن علی» مأموریت هایی از سوی اهل بیت برعهده داشته است.
ب)جعفر بن معروف که اصالتاً سمرقندی است(ابن غضائری، 1364ق، ص 47)امر وکالت را در کش برعهده داشته، مکاتباتی با ناحیه ی مقدسه انجام داده است.
هرچند ابن الغضائری تضعیف تندی به وی نسبت داده است:« کان فی مذهبه ارتفاع و حدیثه یعرف تاره و ینکر اخری»(همان، ص 47). که نمی توان تعارض آن را با وکیل بودن نادیده گرفت؛ از همین رو برخی مانند علامه حلی معتقدند: میان جعفر بن معروف وکیل و جعفر بن معروف سمرقندی تفاوت است(علامه حلی، 1411ق، ص 31). به گفته شیخ طوسی، مرحوم عیاشی از وی روایت کرده است؛ با این لحاظ ابوعمر کشی نیز می توانسته به صورت مستقیم از وی روایت کند؛ چنان که در رجال کشی نیز این موارد موجود است و کشی با تعبیر«حدثنا و حدثنی» از وی روایت می کند(مانند شماره های 89، 177 و 605)؛ اگرچه و به احتمال ضعیف، ممکن است واسطه ی مرحوم کشی، یعنی استادش مرحوم عیاشی در گزینش شیخ طوسی حذف شده باشد؛ اما کثرت این موارد نمی تواند تصادفی و بر اثر گزینش صورت گرفته باشد.
ج)علی بن الحسین بن علی الطبری: از دیگر کسانی است که شیخ طوسی او را جزء وکلای منطقه ی سمرقند به شمار اورده است و سپس اشاره کرده است: او از محمد بن جعفرالاسدی(متوفای 312ق)روایت کرده است(طوسی 1415ق، ص 429)؛ ضمن انکه ذیل عنوانش در فهرست، او را از شاگردان عیاشی دانسته، کتابی به نام مداواه الجسد لحیات الابد ـ را که به احتمال زیاد در اخلاق و مقابله با رذایل اخلاقی است ـ برایش برمی شمرد(طوسی، [ بی تا]، ص 522).
5.شخصیت ها
برای آنکه بتوانیم تحلیلی دقیق تر از مدرسه ی حدیثی سمرقند و کش ارائه دهیم، لازم است درباره ی برخی شخصیت های این مدرسه، معرفی کوتاهی بیان گردد؛الف)الحسین بن اشکیب
گزارش مرحوم نجاشی درباره ی او، برگرفته از نسخه اصلی رجال کشی است؛ زیرا ترجمه ابن اشکیب در کتاب رجال کشی موجود نیامده است که علت حذف آن توسط شیخ، روشن نیست.به نقل از نسخه ی خود، او را خراسانی خوانده است، اما اصالتاً او را قمی می داند. از جمله شواهدی که بر سکونت او در قم دلالت دارد، روایت هایی است که از راویان قمی از او وارد شده است؛ مانند: الحسن بن خرزاد، محمد بن اورمه و محمد بن خالد برقی(نجاشی، 1407ق، صص 20، 120 و 171).
همچنین مرحوم نجاشی از اقامت وی در سمرقند و کش، بدون ذکر علت آن خبر داده است؛ هرچند برخی دیگر از راویان قمی، مانند احمد بن علی القمی(طوسی، 1415ق، ص 407)و علی بن محمد فیروزان(طوسی، 1415ق، ص 429)در این منطقه سکونت یا تردد داشته اند که علت این مهاجرت ها هم به درستی روشن نیست.
در قسمتی از گزارش مرحوم نجاشی درباره ی این عالم بزرگ، آمده است:« ذکره ابوعمرو فی کتابه[ کتاب] الرجال فی اصحاب ابی الحسن صاحب العسکر علیه السلام روی عنه العیاشی و اکثر(فاکثر)و اعتمد حدیثه ثقه ثقه ثبت قال الکشی: هو القمی خادم القبر»(نجاشی، 1407ق، ص 44). به نظر می رسد مراد از این خادمی، خادمی مهم ترین قبرستان، یعنی قبرستان بابلان در قم بوده است؛ زیرا بسیاری از عالمان، محدثان و افرادی از خاندان اهل بیت در آن مدفون شده اند(قمی، 1361ش، صص 213، 216، 217، 226 و 233).
شیخ طوسی نیز او را متکلم، فقیه و مناظر می داند(طوسی، 1415ق، ص 420). نگاهی به مناظره ی او با ابوسعید غانم الهندی، به درخواست حاکم بلخ ـ که گزارش کاملش در اصول کافی( کلینی، 1365ش، ج1، ص 515)آمده است ـ حاکی از عظمت جایگاه علمی و آوازه ی منطقه ای اش دارد و به نظر می رسد شروع فعالیت های گسترده ی این مدرسه، با ورود ابن اشکیب به این منطقه شروع شده باشد.
علامه حلی گفته است فهرست اسامی کتب وی را در رجال کبیرش ذکر می کند؛ اما این کتاب هم اکنون در اختیار نیست( علامه حلی، 1411ق، ص 49). نجاشی به برخی کتب او مانند کتاب الرد علی من زعم ان النبی صلی الله علیه و آله کان علی دین قومه و الرد علی الزیدیه اشاره دارد(نجاشی، 1407ق، ص 44)که ظاهراً در موضوعات کلامی ـ حدیثی و مطابق با شرایط آن منطقه نوشته شده است.
ب)جعفر بن احمد بن ایوب السمرقندی
نجاشی او را« صحیح المذهب و الحدیث» و از استادان عیاشی برشمرده است(همان، ص 121). شیخ طوسی او را «ابن التاجر»لقب داده(طوسی، 1415ق، ص 418)، در حالی که نجاشی او را «ابن العاجز»نامیده است که به احتمال بسیار تصحیف ابن التاجر است.به گفته ی شیخ، او متکلم بوده است(همان، ص 418)؛ همان طور که مرحوم نجاشی برای او کتابی در موضوع ایمان پیامبر قبل از بعثت نام برده، چنین گفته است:« ذکر احمد بن الحسین رحمه الله؛ ان له کتاب الرد علی من زعم ان النبی[ صلی الله علیه و آله]کان علی دین قومه قبل النبوه. طریقنا الیه شیخنا ابوعبدالله محمد بن محمد عن جعفر بن محمد بن قولویه عن محمد بن عمر بن عبدالعزیز الکشی عنه[به]»(نجاشی، 1407ق، ص 44).
ج)جبریل بن احمد الفاریابی ابومحمد الکشی
او اگرچه اصالتش فاریابی است، اما شیخ در رجالش او را مقیم کش و کثیرالروایه از عالمان عراق، قم و خراسان می داند(طوسی، 1415ق، ص 418).درباره ی ایشان دو نکته حائز اهمیت است:
نخست، تألیف کتابی است به نام مفاخرالکوفه و البصره که عنوانش تنها در یک جای رجال کشی ذکر شده است(کشی، 1348ش، ص 79)، اما ده ها بار از آن نقل شده است که ظاهراً نقل هایش به صورت اجازه ای از سوی استادش عیاشی بوده است.
دوم، ابن حجر عسقلانی جملاتی درباره ی وی از کتب شیعی نقل می کند که جای تأمل فراوان دارد؛ زیرا بر جلالت قدر و دانش وی تصریح می کند:
جبریل بن احمد الفاریابی ابومحمد الکشی: قال ابوعمرو الکشی: حدثنا عنه محمد بن مسعود و غیره و کان مقیماً بکش له حلقه کثیر الروایه و کان فاضلاً متحریاً کثیرالافضال علی الطلبه و قال ابن النجاشی: ما ذاکرته بشیء الا مر فیه کأنما یقرأه من کتاب ما رأیت احفظ منه و قال لی: ما سمعت شیئاً فنسیته ذکراه فی رجال الشیعه»(ابن حجر، 1971م، ج1، ص 244).
اگرچه این عبارت، در دو کتاب رجال الکشی موجود و رجال النجاشی ذکر نشده است، می توان درباره ی عدم ذکر آن در کتاب مرحوم کشی، به تقطیع شیخ طوسی تکیه کرد؛ اما درباره ی عدم ذکر آن در رجال النجاشی باید در عنوان «ابن النجاشی» تأمل نمود؛ زیرا ابن النجاشی که همان نجاشی صاحب فهرست است ـ و موارد منقول از ابن العیاشی در لسان المیزان هم آن را معلوم می سازد ـ نمی تواند مستقیم از جبریل بن احمد نقل کند.
بنابراین در این عنوان، وجوه مختلفی قابل فرض است:
ـ«ابن النجاشی»تصحیف ابن العیاشی است. این وجه با انتهای عبارت، یعنی«ذکراه فی رجال الشیعه» سازگار نیست.
ـ«ابن النجاشی»تصحیف ابن العیاشی است و این عبارت ادامه ی کلام مرحوم کشی است و انتهای کلام نیز «ذکره»درست است نه «ذکراه».
ـ«ابن النجاشی» تصحیف ابن العیاشی است و ابن حجر از نوشته ای مربوط به عیاشی نقل می کند. این وجه با موارد دیگری که در کتاب لسان المیزان از ابن النجاشی نقل شده است، سازگار نیست.
ـدر عبارت«ابن النجاشی»تصحیفی رخ نداده است. این وجه هم خالی از اشکال نیست؛ زیرا علاوه بر عدم امکان نقل مستقیم، کلام منقول از نجاشی در نسخ، موجود کتاب ایشان وجود ندارد؛ همچنان که نمی توان پذیرفت ابن حجر سخن ابن النجاشی را که به نقل از عیاشی آورده، به طور کامل نقل نکرده باشد.
ـابن حجر عبارت را درست نقل کرده است، اما نسخه ی او منحصر بوده یا نقل از حاشیه صورت گرفته است.
اگرچه از میان این وجوه، قول دوم پسندیده تر است، با این همه سخن ابن حجر دست کم در بخش نخست آن، مهم و ارزشمند است.
د)ابونصر احمد بن یحیی
وی تبحر بسیاری در مسائل فقهی داشته است؛ چنان که به وی لقب «الفقیه»را داده اند.عبارت شیخ در مقام علمی او و تسلطش بر مبانی فقهی چنین است:« کان یفتی العامه بفتیاهم و الحشویه بفتیاهم و الشیعه بفتیاهم»(طوسی، 1415ق، ص 451).هـ) نصر بن الصباح البلخی
اصالتاً بلخی است، اما به احتمال زیاد در سمرقند و کش حضوری فعال داشته است و اگرچه مرحوم کشی به او نسبت غلو داده(کشی، 1348ش، ص 18) و عبارت شیخ درباره اش:« لقی جله من کان فی عصره من المشایخ و العلماء و روی عنهم الا انه قیل: إنه کان من الطیاره غال»، تأمل برانگیز است(طوسی، 1415ق، 449)، در عین حال بیشترین روایت مرحوم کشی، بعد از استادش عیاشی، از اوست که به نظر می رسد از کتاب معرفه الناقلین نصر بن الصباح( نجاشی، 1407ق، ص 428)که احتمالاً قبل از غلوّش نگاشته، نقل شده باشد؛ چه آنکه در مواردی مرحوم کشی با تعبیراتی نظیر «ذکر یا حکی» از وی نقل می کند(کشی، 1348ش، صص 328، 379 و 598). او کتابی دیگر به نام فرق الشیعه دارد که اطلاعی از آن در دست نیست(نجاشی، 1407ق، ص 428).و)محمد بن مسعود العیاشی
این شخصیت بزرگ، از جمله محدثین پرتلاش مدرسه سمرقند و کش است. در ابتدا عامی بوده و سپس به تشیع گرویده است، او سرمایه ی هنگفتی که برایش به ارث رسیده بوده را در راه نشر معارف تشیع هزینه کرده است( نجاشی، 1407ق، ص 350).نجاشی بر آن است که وی از ضعفاء نقل می کرده، اما او را از عیون طائفه شمرده است(همان، ص 350). شیخ طوسی نیز با تجلیل فراوان از وی یاد می کند:« اکثر اهل المشرق علماء و فضلا و ادبا و فهما و نبلا فی زمانه»(طوسی، 1415ق، ص 440).
پس از وفات ایشان در حوالی سال های 320 هجری(زرکلی، 1396ق، ج7، ص 95)، برخی آثار ایشان و به احتمال بسیار مخطوطات خود ایشان، در سال 356ق توسط شاگردش علی بن محمد بن عبدالله العلوی در بغداد منتشر می شود(نجاشی، 1407ق، ص 267).
شیخ طوسی(طوسی، 1415ق، ص 396)و ابن ندیم تألیفات گسترده ی او را حدود دویست اثر می دانند. گزارش ابن ندیم چنین است:« کتب جنید[حیدر] بن محمد بن نعیم ویکنی ابا احمد الی ابی الحسن علی بن محمد العلوی کتابا فی آخره نسخه ما صنفه العیاشی... و ذکر حیدر ان کتبه مائتان وثمانیه کتب و انه ضل عنه من جمیعها سبعه و عشرون کتابا»(ابن ندیم، 1398ق، ص 274). این میزان تألیف حاکی از تلاش بی وقفه و اطلاع گسترده ی اوست؛ چه آنکه سماع وی از عالمان بزرگ و جماعتی از شیوخ قم، بغداد و کوفه نیز مؤید این مطلب است.
احاطه او به علم رجال، مورد توجه مرحوم کشی بوده است و از مجموع نقل های وی در کتاب رجال کشی ـ همانند مواردی که سؤالاتی رجالی از علی بن الحسن بن فضال کرده است(برای نمونه ر.ک به: صص 37، 95، 173، 201، 217، 338، 344، 347، 353، 362 و 368 از کتاب مذکور و ده ها مورد دیگر) ـ معلوم می شود بر نقل و کشف اخبار راویان و آرا و کتب رجالی کوشا بوده، به خوبی از عهده ی آن برآمده است؛ چنان که برخی معتقدند: بخشی از کتاب رجال کشی، همان کتاب استادش مرحوم عیاشی است. از دیگر کتب موجود او می توان به کتاب های تفسیر و کتاب اللباس اشاره کرد که اولی انتشار یافته و کتاب دوم به طور مفصل در مکارم الاخلاق مرحوم طبرسی گزارش شده است.
تربیت شاگردان به صورت گسترده و نیز عوام مردم هم، از جمله فعالیت های ایشان است که توضیح آن خواهد آمد.
ز)محمد بن عمر بن عبدالعزیز الکشی
او معاصر مرحوم کلینی و صاحب کتاب مهمی درباره ی رجال است که شیخ طوسی به صورت گزیده به ما منتقل کرده است. البته باید پذیرفت که معیار شیخ در گزینش محتوای کتاب، روشمند نبوده و چنان که پیداست، برخی قسمت های آن ـ مانند ترجمه «الحسین بن اشکیب» که نجاشی آن را از کتاب رجال کشی نقل می کند (نجاشی، 1407ق، ص 44) ـ به طور کامل حذف شده است. همچنین مرحوم نجاشی ضمن نقل های مکرر از وی، درباره ی کتاب رجالی اش چنین می آورد:« له کتاب الرجال کثیر العلم و فیه اغلاط کثیره»(همان، ص 372). این عبارت، تفاسیری به همراه داشته است؛ از جمله کلام مرحوم مجلسی مراد از «اغلاط کثیره» را وجود روایات متعارضه دانسته است(کلباسی، 1380ق، ج3، ص 385).کشی به لحاظ استاد، از استادان برجسته ای بهره برده است. او در کتابش از حدود پنجاه استاد مطالبی نقل می کند که در میان آنها برخی شخصیت ها، مانند «حسین بن بندار» و «احمد بن علی السلولی» از مدرسه قم و عده ای دیگر از عالمان مدرسه ی سمرقند و کش به چشم می خورند که بارزترین آنها مرحوم عیاشی است.
ح)حیدر بن محمد بن نعیم السمرقندی
شیخ طوسی ضمن توثیق وی گفته است: تمام مصنفات عیاشی، به همراه یک هزار جلد کتاب شیعی را به اجازه یا قرائت نقل کرده است(طوسی، [بی تا]، ص 64). او البته در رجال خود متذکر شده است که همه مصنفات شیعه و اصول ایشان را از بزرگانی از مدرسه قم، همچون ابن الولید القمی، الحسین بن احمد بن ادریس، جعفر بن قولویه و پدرش گرفته است(طوسی، 1415ق، ص 420).شیخ طوسی او را به لحاظ نقل روایت، همانند استادش عیاشی دانسته، می گوید:« و هو یشارک محمد بن مسعود فی روایات کثیره و یتساویان فیها»(طوسی، [بی تا]، ص 64). و ضمن آنکه برای وی دو کتاب نام می برد، گزارش می کند: هارون بن موسی تلعکبری در سال 340 هجری روایات و آثار وی را سماعاً و با اجازه نقل کرده است (طوسی، 1415ق، ص 420). همچنین ابن ندیم گفته است: او در مکتوبی به «علی بن محمد العلوی» که ابن الغضائری بارها در خلال سال 335ق از او نقل می کند (طوسی، 1414ق، صص 649، 650، 652، 651، 654 و 655)، اسامی آثار استادش، عیاشی را ذکر کرده است که حاکی از ارتباط این عالم سمرقندی با حوزه ی بغداد در حوالی سال های 335 ـ 340 هجری است(ابن ندیم، 1398ق، ص 274). نمونه هایی از روایات او از استادش در کتاب های جمال الاسبوع( ابن طاوس، [بی تا]، ص 420 و 446). فلاح السائل (همان، ص 282) و کفایه الاثر(خزاز، 1401ق، ص 69)آمده است: علاوه بر آنکه از ابوعمرو کشی نیز روایاتی نقل می کند(برای نمونه ر.ک به: امالی، [بی تا]، صص 46 و 412/ طبری، 1383ق، ص 68)که نشانگر تلمذ او نزد مرحوم کشی است.
گفتنی است: در گستره میراث شیعی انتقال داده شده توسط وی، تعبیر«جمیع مصنفات الشیعه و اصولهم»(طوسی، 1415ق، ص 421)به کار رفته است که حتی مشابه آن را در کمتر ترجمه ای از راویان می توان یافت.
ط)جعفر بن محمد بن مسعود العیاشی
او فرزند عالم بزرگ، مرحوم عیاشی است. شیخ در ترجمه اش او را فاضل خوانده، گفته است: همه ی مصنفات پدرش را نقل کرده است و ابوالمفضل الشیبانی از وی روایت نموده( همان، ص 418)که تعداد آن در کتب روایی اندک است(برای نمونه ر.ک به: ابن طاووس، [بی تا]، صص 233، 281 و 288)؛ با این حال بیشترین آثار موجود نقل شده از وی ـ در حدود یکصد مورد ـ از طریق شاگردش«المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمرقندی» ـ استادش شیخ صدوق ـ در کتب شیخ صدوق گزارش شده است(برای نمونه ر.ک به: شیخ صدوق، 1403ق«الف»، صص 28، 63، 111، 112، 138، 339 و 349/ همو، 1395ق، ج1، صص 284، 315 و 331 و ج2، صص 350، 357، 358، 390، 394، 407و 408/ همو، 1386ش، صص 51، 52، 53، 73، 95، 129، 130 و 145)که در این میان، کتاب کمال الدین با توجه به موضوعش جالب توجه است.6.شیخ صدوق در سمرقند و کش
آنچنان که گفته شد، حوزه ی سمرقند و کش در عین فاصله ی زیاد با مراکز علمی، ارزش علمی فراوانی دارد. شیخ بزرگ شیعه،« شیخ صدوق»که سفرهای علمی اش معروف است، با ورود به حوزه ی ماوراءالنهر، به این دو شهر نیز پا نهاده است.تصریح در پاره ای از گزارش های موجود در اسناد، حاکی از برخی راویانی است که شیخ صدوق از ایشان در این مناطق روایت کرده است؛ همانند: عبدوس بن علی بن العباس الجرجانی(صدوق، 1403ق، «ب»، صص 45، 220 و 315/ همو، 1397ق، ص 65) و عبدالصمد بن عبدالشهید الانصاری(صدوق، 1378ش، ص 9).
گذشته از اینها، در مواردی دیگر شیخ صدوق از عالمانی نقل روایت می کند که بی شک از عالمان این منطقه اند. نمونه ی آن«المظفر بن جعفر بن المطفر السمرقندی»است که به شخصیت او تا اندازه ای اشاره شد(صدوق، 1403ق، «الف»، صص 343 و 483/ همو، 1386ش، ص 130، 145 و 245). دیگری محمد بن سعید بن عزیز السمرقندی (صدوق، 1403ق، «الف»، ص 11)است؛ اما جز از سمرقندی یا کشی بودن آنها، اطلاعی از احوالشان در دست نیست.
7.مؤلفه های مدرسه شیعی سمرقند و کش
الف)ساختاری
1.اهتمام به ارتباط علمی با مراکز دیگر: آن طور که در عبارت های پیشین اشاره شد، عالمان این دیار بر ارتباط علمی با مراکز حدیثی مهم شیعی و عمدتاً قم، اهتمام داشته اند؛ چنان که برخی عالمان حوزه ی قم، ضمن سفرهای متعدد به این منطقه، بهره هایی رسانده یا برده اند. مهاجرت ابن اشکیب از قم به آنجا و حتی حضور در مناطق اطراف در دوران امام هادی علیه السلام تا سفرهای شیخ صدوق به مناطق خراسان و حتی سمرقند و کش، نمود این واقعیت است؛ به عبارت دیگر برخلاف برخی حوزه های دیگر که بر مبانی خود تأکید داشته اند و یا تنها پذیرنده ی راوایان حوزه های دیگر بوده اند، حوزه سمرقند و کش بر جمع آوری مجموعه های معرفتی حوزه های گوناگون و انتقالشان به آن منطقه به صورت یک تعامل پایاپای تأکید داشته است.2.تربیت خاص شاگردان: گزارش های شیخ در رجال، بیانگر آن است که مرحوم عیاشی شاگردان بسیاری تربیت کرده است؛ به نحوی که اوج پرورش شاگردان این حوزه در دوره وی شکل گرفته است. بنگرید به واژه «غلمان» در کتب رجالی اهل سنت که استعمالی بسیار اندک دارد، و در کتب رجالی شیعه درباره ی برخی عالمان بغداد و قم به ندرت به کار رفته است(نجاشی، 1407ق، صص 97 و 110/ طوسی، [بی تا]، صص 390 و 437)؛ همان گونه که واژه ی «اصحاب» به صورت اضافه به ش خص خاص ـ آن هم با کثرت دفعات در ذیل عناوین راویان ـ همین وضعیت را دارد؛ در حالی که در مورد بیش از سی تن از شاگردان مرحوم عیاشی به صراحت تعبیر«من اصحاب العیاشی» و یا«من غلمان العیاشی»به کار رفته است(طوسی، 1415ق، صص 417، 418، 419، 429، 430، 436، 440، 441، 451، 452/طوسی، [بی تا]، صص 64 و 184).
در اینجا شایسته است بار دیگر نقل ابن حجر عسقلانی درباره ی جبریل بن احمد الفاریابی مورد توجه قرار گیرد تا اهتمام خاص او به تربیت شاگردان معلوم شود. در بخشی از کلام ابن حجر به نقل از مرحوم کشی درباره ی وی آمده است:« و کان فاضلاً متحریاً کثیرالافضال علی الطلبه»(ابن حجر، [بی تا]، ج1، ص 244).
3.اهتمام بر آموزش عمومی مردم و پاسخگویی: در کنار تربیت خاص شاگردان، آموزش های عمومی مردم نیز موردتوجه عالمان این مدرسه بوده است. به فاصله ی اندکی پس از ابن اشکیب که به واسطه مناظره ها و بحث های کلامی حدیثی به نشر مذهب پرداخته بود، شاگرد ایشان مرحوم عیاشی عهده دار این مسئله شد. ایشان ارث خود را که معادل سیصد هزار دینار بوده در راه ترویج علوم اهل بیت علیهم السلام هزینه کرده است(نجاشی،1407ق، ص 350).
مرحوم نجاشی می گوید: خانه وی مملو از مردمی بوده است که در کنار طلاب و اهل علم، به فراگیری علوم می پرداخته اند:«کانت داره بین ناسخ او مقابل او معلّق مملوء من الناس»(همان، ص 350). همو در ترجمه ی ابوعمرو کشی می آورد که بیت مرحوم عیاشی مرتع شیعیان بوده است(همان، ص 372). شیخ طوسی نیز می گوید: مرحوم عیاشی مجلسی برای عوام و مجلسی برای خواص داشته است:«کان له مجلس للخاص و مجلس للعام رحمه الله»(طوسی، 1415ق، ص 440)
همچنین شخصیتی مانند ابونصر بن یحیی الفقیه نیز در این مدرسه جایگاهی پراهمیت دارد؛ چه او به اندازه ای بر احکام تسلط داشته که برای هریک از شیعه، عامّه و حشویه بر طبق احکام خودشان، پاسخ می داده است:« کان یفتی العامه بفتیاهم و الحشویه بفتیاهم و الشیعه بفتیاهم»(همان، ص 451).
این موارد و نظایر آن بر اهتمام این حوزه به حضور علمی در سطح اجتماعی شیعیان و نشر عمومی معارف تأکید دارد.
ب)مصنفات و نگاشته ها
1.کتب بر جای مانده
ـ کتب رجالی: در میان بزرگان این مدرسه، نوشته های رجالی مهمی به چشم می خورد؛ اگرچه امروزه تنها اثر رجالی منسجم باقیمانده از این حوزه، کتاب ابوعمرو الکشی است، اما آنگونه که فهارس نویسان گفته اند، مرحوم عیاشی و ابوعبدالله البلخی نیز هر یک کتاب هایی بنام معرفه الناقلین داشته اند(طوسی، [بی تا]، ص 136/ نجاشی، 1407ق، صص 351 و 428)که به احتمال زیاد، بخش هایی از نگاشته های ایشان در نقل های مرحوم کشی بازتاب یافته است. چنان که جبریل بن احمد کتاب دیگری به نام مفاخر الکوفه و البصره تألیف کرد(کشی، 1348ش، ص79)که مرحوم کشی بخش هایی از آن را نقل کرده است. برخی عبارت های مرحوم کشی، مانند «وجدت بخط جبریل بن احمد»در کنار اتحاد اسناد نقل ها و نقل آن به واسطه استادش عیاشی و مانند آن در سایر موارد، نشان دهنده ی گزارش شدن حداقل بخش هایی از کتاب مذکور در کتاب رجال کشی است(بازسازی این کتاب به طور جداگانه، در مقاله ای از نگارنده ارائه شده استک ه آماده ی چاپ است).نگاشته ی رجالی دیگر، احتمالاً همان گزارش عناوین راویان است که شیخ طوسی در رجالش عموماً با دو تعبیر«من اصحاب العیاشی»و «من غلمان العیاشی» بیان کرده است که نزدیکی نقل ها به یکدیگر و موضوع واحد این مجموعه(راویان منطقه خراسان و ماوراءالنهر و به خصوص سمرقند و کش)نیز موید این مطلب است(طوسی، 1415ق، صص 306، 407، 417، 418، 419، 429، 436، 440، 441، 451 و 452).
دو نکته
الف)سبک نگارش: نکته مهم در میان این آثار، مسندبودن شرح حال و احکام راویان براساس روایات اهل بیت یا اصحاب ایشان است که نمونه ی آن در میان کتب رجالیون و فهرست نگاران متقدم شیعه، مانند برقی، ابن الغضائری، شیخ و نجاشی اندک و غیر قابل مقایسه است و شاید همین موضوع باعث توجه شیخ طوسی به نقل این کتاب بوده است.ب)بیان اطلاعات نوین: از مهم ترین فعالیت های رجالی مدرسه سمرقند و کش، طرح اطلاعات جدیدی است که پیشینه ی تقریباً مشخصی ندارد. برای نمونه بنگرید به گزارش های مرحوم کشی که در بیان موضوع اصحاب اجماع(کشی، 1348ش، صص 238، 375 و 556)و یا بحث های مربوط به فرق، مانند اهل غلو در زمان امام عسکری(همان، ص 519)، فطحیه(همان، ص 254)، خاندان ابن فضال(همان، ص 530)و واقفه(همان، ص 445)و مانند اینها، نمی توان پیشینه ای جدّی، جز در این مدرسه یافت؛ از این رو باید توجه این مدرسه را ستود.
ـکتب اخلاق و آداب و دعا: از دیگر موضوعات موردتوجه این حوزه، مباحث حوزه ی اخلاق است. در مجموعه های نگاشته شده چندین اثر با موضوع اخلاق و آداب مسائل مربوط به آن یافت می شود که از آن جمله می توان به: کتاب تنبیه عالم قتله علمه الذی هو معه و کتاب النور لمن تدبره، کتاب العالم و المتعلم، کتاب فرض طاعه العلماء، کتاب الزهد، کتاب الوتر و صلاه اللیل، کتاب صلاه الغدیر، کتاب محاسن الاخلاق، کتاب حقوق الاخوان، کتاب المآتم، کتاب الدعاء، کتاب الغیبه ـ که احتمالاً درباره ی حکم غیبت است ـ و کتاب اللباس(نجاشی، 1407ق، صص 167 و 350)اشاره کرد. از میان این کتاب ها، بخش هایی از«کتاب اللباس»و یا احتمالاً همه ی آن، توسط مرحوم طبرسی در کتاب مکارم الاخلاق ـ مخصوصاً فصل ششم کتاب ـ نقل شده است(طبرسی، 1412ق).
ـکتاب تفسیری: مهم ترین اثر برجای مانده از حوزه سمرقند و کش، در کنار کتاب رجال کشی، تفسیر اثری مرحوم عیاشی است که براساس اخبار و احادیث ائمه ی اطهار علیهم السلام تدوین شده است. از اولین سند روایت آن نیز چنین برمی آید که فرزند مرحوم عیاشی اصل کتاب را گزارش کرده است.اگرچه راوی کتاب، اسناد را تقطیع کرده و بخش کنونی باقیمانده از آن تا سوره کهف را دربرمی گیرد، اما جلالت کتاب همواره مورد تأکید عالمان شیعه و سنی بوده است؛ برای نمونه حاکم حسکانی بیش از سی روایت از تفسیر او نقل می کند(حسکانی، [بی تا]، ج1، صص 38، 134، 173، 183، 187، 191، 223، 351، 356 و 422). همچنین از آورده های حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل روایاتی مربوط به تفسیر آیاتی از سوره های مریم(همان، ج1، ص 480)، قصص(همان، ص 558)، صافات(همان، ج2، ص 160)، زخرف(همان، ص 233)، طور(همان، ص 270) و مطففین(همان، ص 426)است که در تفسیر برجای مانده از مرحوم عیاشی موجود نیست و بیانگر وجود تفسیر کامل مرحوم عیاشی تا اواخر قرن پنجم است.
2. کتب غیر موجود
در کنار موارد یاد شده، فقه، نجوم، کلام، تاریخ، سیره نبوی و مانند آن نیز در این مدرسه موردتوجه بوده است که از میان آنها نگاشته های فقهی بیشترین مقدار را به خود اختصاص داده است. مرحوم نجاشی تنها در تألیفات مرحوم عیاشی بیش یکصد مورد کتاب فقهی برای ایشان نام می برد( نجاشی، 1407ق، ص 352). البته ممکن است برخی اسامی مذکور اجزای یک مجموعه باشند که این مسئله نیز از اهمیت کار مرحوم عیاشی نمی کاهد، زیرا بر سعه فقهی ایشان مهر تأیید می نهد. همچنین در علم نجوم، سید بن طاووس درباره ی تبحر علمی مرحوم عیاشی می نویسد:« و من العارفین بالنجوم، من الشیعه و المصنفین فیها الشیخ المعظم عند کافتهم، و المتفق علی عدالته و جلالته عند خاصتهم و عامتهم محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش...»(ابن طاووس، [بی تا]، ص 124).درباره ی کتب حدیثی، کلامی و تاریخی این حوزه، مانند کتاب الرد علی من زعم ان النبی صلی الله علیه و آله کان علی دین قومه و الرد علی الزیدیه، تألیف ابن اشکیب و یا کتاب های صفه الجنه و النار، کتاب الرجعه، کتاب التوحید و الصفه، کتاب الایمان، کتاب البداء، کتاب البشارات، کتاب إثبات امامه علی بن الحسین[علیه السلام]، کتاب دلائل الائمه، کتاب سیره ابی بکر، کتاب سیره عمر، کتاب سیره عثمان، کتاب سیره معاویه، کتاب معیار الاخبار، کتاب الموضع[الموضح] (تذکر فیه الشرائع)، تألیف مرحوم عیاشی، اطلاع چندانی در اختیار نیست. البته ممکن است برخی کتب وی، مانند آنچه در سیره ی خلفا نگاشته، مربوط به قبل از تشیع وی باشد و از این رو شیعیان برای حفظ آنها اهتمام چندانی صورت نداده اند.
نتیجه
از میان مطالب پیش گفته می توان نتیجه گرفت: حوزه ی حدیثی سمرقند و کش در روزگار خود یکی از مراکز مهم در ترویج آثار اهل بیت و غالباً متأثر از حوزه ی حدیثی قم بوده است. آثار برجای مانده از عالمان آن دیار، گواه همتی عظیم در توسعه ی همه جانبه تشیع است و با وجود فاصله بسیار زیاد از مراکز اصلی تشیع، آثار علمی برجسته ای باقی گذارده که نمونه ی آن، کتب بر جای مانده ی حدیثی و تفسیری و رجالی این حوزه است. همچنین ضروری است در طرحی مجزا، وضعیت اجتماعی و سیاسی شیعیان آن مناطق و تأثیر علوم اهل بیت بر ایشان بررسی شود.منابع :
1.ابن الغضائری، احمد بن الحسین؛ رجال ابن الغضائری؛ قم: موسسه اسماعیلیان، 1364ق.
2.ابن حوقل، ابوالقاسم محمد بن حوقل النصیبی، صوره الارض، 2 ج، بیروت: دارصادر، 1938م.
3.ابن شهرآشوب، محمد بن شهرآشوب المازندرانی، مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، 4ج، قم: موسسه العلامه للنشر، 1379ق.
4.ابن طاووس،السید علی بن طاووس الحلی؛ جمال الاسبوع؛ قم: دارالرضی للنشر، 1330ق.
5.___؛ فرج المهموم؛ قم: دارالذخائر، 1368ق.
6.____؛ فلاح السائل؛ قم: مکتب الاعلام الاسلامی، [بی تا].
7.ابن ندیم، محمد بن اسحاق؛ فهرست ابن الندیم؛ بیروت: دارالمعرفه، 1398ق.
8.ادریسی، ابوعبدالله محمد بن محمد الحمودی؛ نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق؛ 2ج؛ بیروت: عالم الکتب، 1409ق.
9.اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه؛ جزءان، تبریز: مکتبه بنی هاشمی، 1381ق.
10.اصطخری، ابواسحاق ابراهیم بن محمد الفارسی؛ مسالک الممالک(اصطخری)، بیروت: دار صادر، 2004م.
11.الهی زاده، محمدحسن و راضیه سیروسی، «نهاد نقابت در خراسان طی قرون چهارم و پنجم هجری»، فصلنامه شیعه شناسی، ش32، زمستان 1389.
12.برقی، احمد بن محمد بن خالد؛ المحاسن؛ قم: دارالکتب الاسلامیه، 1371ق.
13.بلاذری، ابوالحسن احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان؛ بیروت: دار و مکتبه الهلال، 1988م.
14.حرانی، الحسن بن شعبه؛ تحف العقول، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1404ق.
15.حسکانی، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد؛ شواهد التنزیل لمن خص بالتفضیل، 2ج، [بی جا]، [بی نا]، [بی تا].
16.حموی بغدادی، یاقوت؛ معجم البلدان؛ 7ج، چ2، بیروت: دارصادر، 1995م.
17.حموی، یاقوت؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، چ2، تهران: امیرکبیر، 1362ش.
18.حمیری، محمد بن عبدالمنعم؛ الروض المعطار فی خبر الاقطار؛ چ2، بیروت: مکتبه لبنان، 1984م.
19.خزاز القمی، علی بن محمد؛ کفایه الاثر؛ قم: دار بیدار للنشر، 1401ق.
20.دیلمی، الحسن بن ابی الحسنی، ارشاد القلوب؛ قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1412ق.
21.راوندی، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائح،3ج، قم: موسسه الامام المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1409ق.
22.زرکلی الدمشقی، خیرالدین بن محمود بن محمد بن علی بن فارس، الاعلام، چ 15، بیروت: دارالعلم للملایین، 2002م.
23.صدوق، الشیخ محمد بن حسین؛ الخصال؛ قم: موسسه النشر الاسلامی، 1403ق،«ب».
24.___، علل الشرائع، قم: مکتبه الداوری، 1386ش.
25.___، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تهران: دارالعالم للنشر، 1378ش.
26.___، فضائل الاشهر الثلاثه؛ قم: مکتبه الداوری، 1397ق.
27.___، کمال الدین؛ قم: دارالکتب الاسلامی، 1395ق.
28.___، معانی الاخبار، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1403ق، «الف».
29.طبرسی، الحسن بن الفضل، مکارم الاخلاق؛ قم:دارالشریف الرضی،1412ق.
30.طبری، عمادالدین؛ بشاره المصطفی صلی الله علیه و آله؛ نجف الاشرف، المکتبه الحیدریه، 1383ق.
31.طوسی، الشیخ محمد بن حسن؛ الامالی؛ قم: دارالثقافه للنشر، 1414ق.
32.___، الفهرست؛ نجف الاشرف: المکتبه المرتضویه، [بی تا].
33.___، رجال الشیخ الطوسی(الابواب)؛ قم: موسسه النشر الاسلامی، 1415ق.
34.عسقلانی، ابن حجر؛ لسان المیزان، ج2، ط. الثانیه، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1390ق/ 1971م.
35.علامه الحلی؛ رجال العلامه الحلی؛ قم: دارالذخائر، 1411ق.
36.قزوینی، زکریا بن محمد بن محمود؛ آثار البلاد و اخبار العباد؛ 1ج، تهران: امیرکبیر، 1373ش.
37.قلقشندی؛ صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، 15ج، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1404ق.
38.قمی، حسن بن محمد بن حسن؛ تاریخ قم؛ تهران: توس، 1361ش.
39.کشی، محمد بن عمر؛ رجال الکشی؛ مشهد: موسسه النشر فی جامعه مشهد، 1348ش.
40.کلباسی، محمد بن محمد ابراهیم ابی المعالی، الرسائل الرجالیه؛ قم: دارالحدیث، 1380ش.
41.کلینی، ثقه الاسلام محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ 8ج؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.
42.مارکوات، یوزف؛ ایرانشهر در جغرافیای بطلیموس؛ تهران: طهوری، 1383ش.
43.مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد؛ احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم؛ 2ج، تهران: شرکت مولفان و مترجمان، 1361ش.
44.نجاشی، احمد بن علی النجاشی؛ رجال؛ قم: موسسه النشر الاسلامی، 1407ق.
45.نوری، میرزاحسین؛ خاتمه المستدرک، 9ج؛ قم: موسسه آل البیت علیهم السلام، 1416ق.
منبع مقاله :
فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی، شماره 35