شبهات رجعت (1)

در این جهان، هیچ حقّی نیست که پیرامون شبهه ای نباشد؛ امّا از آن جا که در جهان هستی، نسبت علم و دانش به جهل و نادانی بسیار ناچیز است، افراد مغرض و شیادی که بیماری قلب هایشان را احاطه کرده، از جهل و نادانی سوء استفاده می
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبهات رجعت (1)
 شبهات رجعت (1)

 

نویسنده: محمد عظیم محسنی دایکندی




 

در این جهان، هیچ حقّی نیست که پیرامون شبهه ای نباشد؛ امّا از آن جا که در جهان هستی، نسبت علم و دانش به جهل و نادانی بسیار ناچیز است، افراد مغرض و شیادی که بیماری قلب هایشان را احاطه کرده، از جهل و نادانی سوء استفاده می نمایند و تلاش وسیع و گسترده ای را آغاز کرده، می کوشند هر چه بیشتر حقیقت را زیر سؤال برند.
یکی از حقایق، رجعت است که همانند بسیاری از حقایق، مثل معاد به وسیله افرادی مورد تردید قرار گرفته و عقل های ضعیف نیز از پذیرفتن این گونه مطالب عاجز است؛ مخصوصاً شاخ و برگ هایی که در بعضی از روایات به آن اضافه شده؛ لذا باید در احادیث دقّت ویژه صورت گیرد.
در بحث رجعت، موضوعات مختلفی بررسی می شود و هر مبحثی، شبهات خاص خود را دارد؛ لذا باید هر شبهه در جای خودش مطرح شود؛ امّا به دلیل این که مجموع شبهات، یک جا تدوین گردد، بخش جداگانه و مستقل، برای بررسی این شبهات و همچنین جواب های آن در نظر گرفته شده است.

شبهه اول: رجعت، با نظام آفرینش و سنّت الهی مخالف است

سنّت الهی و نظام آفرینش، بر این است که انسان ها بعد از طی مراحلی، وقتی که دیده به جهان گشودند، پس از مدّتی (کوتاه یا بلند) جهان هستی را ترک گویند و بار دیگر، روز رستاخیز، همگان برای پاداش و کیفر زنده شوند؛ بنابراین، رجعت قبل از قیامت، برخلاف سنّت جاری الهی خواهد بود.
پاسخ: اساس نظام آفرینش و سنّت های جاری طبیعت بر اراده حکیمانه قادر متعال استوار شده است و از قانونمندی ویژه ای برخوردار است که می فرماید: ( انّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون )(1).
فرمان نافذ خدا (در عالم ) چون اراده خلقت چیزی کند، به محض این که بگوید:« موجود باش»؛ موجود خواهد شد؛ بنابراین باید اعتراف کرد هیچ کس نمی تواند خود را آگاه به تمام قوانین حاکم بر جهان خلقت به شمار آورد و قوانین کشف شده توسّط دانشمندان را قطعی و کامل بداند؛ چون راه رسیدن بشر به این قوانین از طریق استقراء بوده و استقرای کامل برای هیچ فردی مقدور نیست. با این توضیح باید گفت: سنّت عمومی الهی و نظام خلقت دو گونه است:
اول. بعضی سنّت های کلّی و تخلّف ناپذیر در نظام آفرینش وجود دارد که هیچ استثنایی در این قوانین کلّی وجود ندارد، حتّی یک مورد خلاف برای آن نمی توان پیدا کرد. مثل جاودانی نبودن انسان ها در دنیا که سنّت الهی و نظام طبیعت بر این قرار گرفته که هیچ فردی از افراد بشر در دنیا جاوید نماند. قرآن به صراحت می گوید:
( وَ مَا جَعَلنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبلِکَ الخُلدَ أ فَإین مِّتَّ فَهُمُ الخَلِدُونَ)(2) و پیش از تو برای هیچ بشری جاودانگی در دنیا قرار ندادیم. آیا اگر تو از دنیا بروی، آنان جاودانند؟
(إنَّکَ مَیِّتٌ وَ إنهُم مَّیِّتُون )(3)؛ قطعاً تو خواهی مرد و آنان نیز خواهند مرد.
( کلُ نَفسٍ ذَائِقَهُ المَوتِ)(4)؛ هر انسانی طعم مرگ را می چشد.
حضرت امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا خطاب به لشکریان ابن سعد فرمود:
اگر بنا بود کسی در دنیا همیشه بماند، پیامبران برای بقا سزاوارترند؛ ولی خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق کرده است که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل و شادیش به غم مبدل خواهد شد.(5)»
در این مورد حتی یک انسان، در دنیا جاودانگی نخواهد داشت.
دوم. بعضی از سنّت های کلّی و نظام آفرینش، به ظاهر عام و فراگیر هستند؛ ولی منکر وقوع حوادث استثنایی نمی توان شد. «و ما من عام الّا و قد خُصّ»؛ بعضی از عام ها قابل تخصیص خواهند بود.
در واقع آن حکم کلّی، جنبه نسبی را دارا می باشد؛ مثلاً قانون حاکم بر آفرینش اقتضا می کند هر جانبداری از طریق مجاری طبیعی به وجود آید. بر این اساس، دانشمندان علوم جدید، نظریه آفرینش ناگهانی «خلق الساعة » را نفی کرده اند. در عین حال می بینیم مواردی برخلاف این سنّت الهی وجود دارد و به تصریح قرآن، عصای موسی دفعتاً به اژدها تبدیل می شود.
نیز داستان حضرت عیسی (علیه السّلام) که مادرش مریم بدون آمیزش با انسانی دیگر، حضرت عیسی (علیه السّلام) را به دنیا می آورد. کلّیه معجزات و کرامات، از همین قبیل است. از طرف دیگر، درست است که سنّت و نظام آفرینش بر این تعلّق گرفته، که هر موجود زنده ای پس از پایان یافتن دوران زندگی خود، راهی سرای دیگر شود و برای بار دوّم به دنیا باز نگردد؛ ولی این سنّت به علل و مصالحی که همگی جنبه تربیتی دارد، قابل تخصیص است.
به صراحتِ آیات قرآن، این جریانِ بازگشت به زندگی، در امّت های گذشته اتّفاق افتاده است و کسانی بعد از مردن به همین دنیا رجعت کرده و رفته اند؛ بنابراین نمی توان این مسأله را یک سنّت صد در صد کلّی و تخلّف ناپذیر دانست.
نتیجه بحث این خواهد شد که طبق آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیه السّلام) از میان میلیادرها موجود زنده، چند موجود از امّت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز در حیطه این قانون به دنیا باز خواهند گشت و هیچ گونه مخالفتی با نظام آفرینش و سنّت الهی ندارد.

شبهه دوم: رجعت، بازگشت از فعلیت به قوه

رجعت، بازگشت از فعل به قوّه است و این بازگشت، محال خواهد بود؛ بنابراین رجعت، محال است و امتناع خواهد داشت.
توضیح، این که یکی از سنت های الهی در جهان آفرینش این است که هر انسانی از مادر متولّد می شود و پس از گذراندن چند سال، چشم از جهان فرو می بندد. انسان در زمان حیات خود، یک رشته توان ها و استعدادها دارد که آن ها را به فعلیت می رساند و به صورت کمال بروز کرده و به یک موجود زنده آگاه تبدیل می شود؛ یعنی از مرحله قوّه به فعل می رسد و دیگر نمی تواند به حال اوّل باز گردد.
به عبارت دیگر نفس انسان، با مردن، از مادّه تجرّد پیدا می کند و یک موجود مجرّد مثالی یا عقلی می شود که این دو رتبه (مثالی- عقلی) از مرتبه مادّه برتر است و وجود آن ها از وجود ماده قوی تر. اگر مجدّداً نفس بعد از مرگ به ماده تعلّق گیرد، لازم می آید از فعل به قوّه یا از کامل به ناقص باز گردد و آن هم محال است. به عبارت کوتاه، رجعت، بازگشت از فعل به قوه می باشد و این بازگشت، محال است؛ پس رجعت قطعاً محال خواهد بود.
در پاسخ این شبهه، دو استدلال می توان ارائه داد:

1 .جواب حلّی:

بدون تردید، هر انسانی در طول زندگی استعداد، قوا و توان هایش به فعلیت و کمال تبدیل می شوند و بازگشتِ فعل به قوّه هم محال است و این، کبرای قضیه است. امّا صغرای آن، یعنی زنده شدن یک موجود پس از مرگ، از مصادیق بازگشت فعل به قوّه باشد، صحیح نیست.
چون کسی مدّعی نیست برخی انسان ها بعد از مرگ، بار دیگر به مرحله نخستین زندگی بشری خود بازگشته و از طریق نطفه و علقه و مضغه و طی مراحل دیگر به همان حد برسند که در لحظه مرگ، جهان را ترک کرده بودند. اگر چنین ادّعایی بکند، باطل و همان بازگشت فعل به قوّه است. علاوه بر این، چنین اعتقادی، نوعی از تناسخ است که عقل و شرع از امتناع آن خبر داده اند؛ در حالی که فرض ما این است که رجعت به هیچ وجه، بازگشت به مراحل نخستین حیات نمی باشد؛ بلکه انسان رجعت کننده، با همان فعلیت هایی که جهان را ترک گفته، به دنیا باز می گردد و روح متکامل او در همان بدنی وارد می شود که از آن مفارقت کرده است. برای روشن شدن مطلب، این توضیح را لازم دانستم که روح انسان هر چند در ذات خود مجرّد است؛ ولی در فاعلیت و تکامل، به مادّه نیاز دارد و به وسیله نردبان ماده به سیر تکاملی خود ادامه می دهد؛ لذا نفس و روح مجرّد با آخرین بدنی که از آن خارج شده بود، رجعت خواهد کرد و به آن مرحله ای که رسیده بود، در اثر رجعت می تواند بار دیگر به حیات خود ادامه دهد، تا توان های خود را ظاهر سازد و به مرحله کمال نهایی برسد. یکی از اهداف رجعت هم، همین تکامل بود، و این برگشت از فعل به قوّه نخواهد بود.
علاّمه طباطبایی می نویسد:
اگر انسانی پس از مرگ به دنیا باز گردد، باعث ابطال اصل تجرد نیست. او قبل از مردن هم مجرد بود. حالا ارتباط مجدد او با بدن به یقین منافاتی با تجرد او ندارد. منتها چیزی که هست این است که در اثر مرگ، روابطی که ضامن تأثیر و فعل نفس در مادّه بود، مفقود می شود و پس از آن قدرت بر انجام افعال مادّی را ندارد. درست مانند صنعتگری که آلات و ابزار لازم برای عمل را از دست بدهد؛ ولی با بازگشت نفس به حال سابق و تعلّق آن به بدن، مجدّداً قوا و ادوات آن را به کار می اندازد و در نتیجه می تواند حالات و ملکات خود را به واسطه افعال جدید به مرحله ای فوق مرحله سابق برساند و تکامل تازه پیدا کند، بدون این که سیر نزولی و عقب گرد از حال کمال به نقص و از فعل به قوّه کرده باشد.(6)
نکته قابل توجّه این که اشکال کننده خود، ناآگاهانه قائل به رجعت شده است؛ زیرا فرض مستشکل این است که قوّه به فعل و کمال رسیده باشد، لذا برگشت از فعلیت به قوه محال است. این حرف حداکثر درباره کسانی صحّت دارد که به مرگی طبیعی از دنیا می روند، یعنی کمالات وجودی ایشان به طور کامل از قوّه به فعل رسیده و سپس جدایی روح از بدن برای آن ها حاصل می شود. این گونه افراد، از رجعت کنندگان نخواهند بود. امّا کسانی که با مرگ غیرطبیعی، یعنی قتل، تصادف، غرق، جنگ و رویدادهای گوناگون طبیعی و غیرطبیعی می میرند - که اکثریت انسان ها را تشکیل می دهند- در مسیر زندگی شان با صدها مانع رو به رو بوده اند و نتوانسته اند استعدادها و قوای امکانی خود را به فعلیت و کمال برسانند؛ یعنی خروج قوّه به فعلیت به طور کامل صورت نپذیرفته است. این گونه افراد، پس از چنین مرگی، دوباره به دنیا باز می گردند، تا قوای امکانی آنان به فعلیت برسد و در یک محیط آماده، بدون مانع، کمالات لایق به حالشان را تحصیل کنند. در این گونه رجعت، هیچ مانعی ندارد که انسانی برای این منظور به دنیا باز گردد و برگشت فعل به قوّه هم نخواهد بود. ممکن است رسیدن قوّه به کمال نهایی، مشروط به این باشد که مقداری در برزخ زندگی کنند و آن گاه آمادگی کامل برای پذیرش کمال نهایی را به دست آورند. خلاصه آن که محال بودن رجوع فعلیت به قوّه، هرگز مستلزم امتناع رجعت نخواهد بود.

2.جواب نقضی:

پیروان همه ادیان آسمانی به معاد عقیده دارند بدون تردید، روز رستاخیز، روح به همین بدن باز می گردد و انسان ها زنده می شوند. هر پاسخی که اشکال کننده، به شبهه خود درباره معاد می دهد، به گفته صاحب معالم: «الجواب، الجواب»؛ یعنی همان پاسخ را درباره رجعت نیز می گوییم. علاوه بر این که در آیات متعدّدی، قرآن با صراحت از زنده شدن مردگانی در امّت های پیشین سخن گفته است. همچنین اشکال کننده هر پاسخی به شبهه خود، درباره رجعتِ برخی اقوام گذشته دهد، همان پاسخ درباره رجعت در زمان ظهور نیز می آید.

شبهه سوّم: رجعت با جسم مادّی یا مثالی

بعضی ها رجعت را تأویل کرده اند به این که مراد، احیای اجسام عنصری نیست، بلکه اجسام مثالی است.
پاسخ: این خلاف ظاهر آیات و روایاتی است که می گویند: خداوند تعالی موقع قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گروهی از مردگان از دوستان و دشمنان خود را زنده می کند و به دنیا باز می گرداند. این تأویل، اجتهاد مقابل نص است و باطل. هر چه در امّت های گذشته بود، بدون کم و زیاد در این امّت هم هست و قطعاً رجعت در آن ها با بدنی عنصری بوده نه با بدن مثالی.
دیگر این که در اخبار تصریح شده است که اهل رجعت، می کُشند و کشته می شوند و یا به مرگ طبیعی می میرند و در ایام حیات خود در عصر رجعت، تناکح و تناسل و امثال این ها انجام می دهند. معلوم است که این افعال در بدن عنصری مادّی است، نه در بدن مثالی مجرد.

شبهه چهارم: توبه رجعت کننده

اگر گفته شود در صورت رجعت کافران و ظالمان در دنیا، مثل شمر و یزید و ابن ملجم و... ممکن است آن ها توبه کنند و از کفر و گمراهی خودشان برگردند و در زمان رجعت، به اطاعت امام در آیند و لازم آید که خداوند پاداش نیکو به آن ها دهد و این حرف مذهب شیعه را نقض می کند.
در پاسخ این شبهه نیز می توان دو جواب ارائه کرد:

جواب اوّل:

شیخ مفید رحمه الله در جواب می گوید:
خداوند، کافران را روز رجعت به دنیا باز می گرداند، تا از ایشان انتقام بگیرد. در آن وقت توبه آنان را قبول نمی کند؛ مثل فرعون که در وقت غرق شدن گفت: ( آمَنتُ أنَّهُ لا إلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَت بِهِ بَنُوا إسرائیلَ وَ أنَا مِنَ المُسلِمینَ)(7)؛ ایمان آوردم به این که معبودی نیست مگر آن که بنی اسرائیل به آن ایمان آوردند و من از جمله مسلمانانم.
خدای متعال فرمود: ( الآنَ وَ قَد عَصَیتَ قَبلُ وَ کُنتَ مِنَ المُفسِدینَ)(8)؛ آیا اکنون ایمان آوردی و حال این که پیش از این عصیان کردی و از فساد کنندگان بودی.
پس خدای متعال ایمان او را رد کرد و این پشیمانی، به او سودی نبخشید. در عالم رجعت، وضعیت و حال کافران مانند حال کسانی هستند که در عالم قیامت محشور می شوند، چنانچه خدای تعالی روز قیامت توبه آن ها را نپذیرد و پشیمانی برای آن ها نفعی ندهد. عالم رجعت نیز چنین خواهد بود، خداوند توبه را همه اوقات قبول نمی کند؛ بلکه بعضی از اوقات خاص، قابل قبول است و اخبار بسیاری هم بر همین مطلب از آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم ) به ما رسیده است.
ایشان (شیخ مفید رحمه الله)- درباره قول خداوند که می فرماید:(یَومَ یَأتی بَعضُ آیاتِ رَبَّکَ لا یَنفَعُ نَفساً إیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أو کَسَبَت فی إیمانِها خَیراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ )(9)؛ روزی می شود که بعضی از آیات پروردگارت می آید و در آن وقت کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در مدّت ایمان خویش کار خیر انجام نداده؛ ایمان آوردنش سودی ندهد، بگو منتظر باشید که ما نیز منتظریم. گفته است:
مضمون این آیه درباره ظهور قائم (علیه السّلام) می باشد و زمانی که حضرت قیام کند، توبه مخالفان را قبول نکند و این سخن، چیزی را که سائل به آن اعتماد کرده است، ساقط می کند.(10)
پس این که می فرماید: توبه آن ها قابل قبول نیست، مقصود همین کسانی هستند که رجعت می کنند، تا از آن ها انتقام گرفته شود.
آیات 16-18 سوره نساء نیز بر این مطلب دلالت دارند.

جواب دوّم:

چنین افرادی که قلوبی مسخ شده و تاریک دارند، پس از بازگشت نیز توبه نمی کنند. به عبارت روشن تر، کسانی هستند که در گرداب کفر و گناه غوطه می خورند و سراسر روح و روان آنان را سیاهی و بداندیشی فرا گرفته و نقطه سفیدی در آن بر جای نمانده است. این افراد، هرگز با مشاهده واقعیت ها توبه نمی کنند، کما این که در زمان امیرمؤمنان و سایر ائمّه (علیهم السّلام) کسانی بودند که حقیقت را می دانستند؛ ولی آن چنان آلوده شده بودند که خباثت باطنی آن ها نمی گذاشت به واقعیت اعتراف کنند. قرآن این حقیقت شگفت انگیز را چنین بیان می فرماید:
(وَ لَو تَری إذ وُقِفوُا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدَّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ المُؤمِنینَ * بَل بَدا لَهُم ما کانوِا یُخفُونَ مِن قَبلُ وَلَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنهُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ)(11)؛
ای کاش می دیدی آن لحظه ای را که [مجرمان ] بر کنار آتش دوزخ نگاه داشته شدند و گفتند: ای کاش به دنیا باز گردیم و از این پس نشانه های پروردگارمان را تکذیب نکرده در شمار مؤمنان قرار بگیریم؛ بلکه برای آنان آنچه که از قبل پنهان می داشتند، آشکار شده و هرگاه به دنیا باز گردانده شوند، همان روش را ادامه داده و همچنان به کارهای ناروا دست می زنند و اینان دروغگویانند.
با توجّه به این که رجعت کفّار، منحصر به کسانی است که وجودشان با کفر و ستم آمیخته شده باشد، قاطعانه می توان گفت این گونه افراد، بعد از بازگشت نیز همان روش را در پیش می گیرند و همان عقیده باطل را ادامه می دهند؛ که خداوند در چند جا به این مطلب اشاره می کند.

شبهه پنجم: تنافی رجعت با قرآن

قرآن می فرماید: (وَ حَرامٌ عَلی قَریَةٍ أهلَکناها أنَّهُم لا یَرجِعُونَ )(12)؛ بر اهالی سرزمینی که نابودشان کردیم، بازگشتی نیست.
از این آیه و مفهوم آن، چنین استنباط می شود که خداوند بازگشت گنهکاران را به دنیا محال دانسته است. حال چگونه می توان منافات این آیه را با عقیده رجعت برطرف کرد؟

پاسخ:

جواب این اشکال خیلی واضح است و از مفهوم آیه دانسته می شود. در این آیه، بازگشت همه کافران ممنوع شمرده نشده است؛ بلکه تنها از گروهی سخن می گوید که به عذاب الهی گرفتار و نابود شده اند؛ بنابراین با این آیه نمی توان بر ممنوع بودن بازگشت همه کافران و گناهکاران- هر چند به اجل طبیعی در گذشته باشند- استدلال کرد؛ پس هرگاه بازگشت کنندگان در رجعت از گروه دوّم باشند، هرگز این آیه مانع از بازگشت آنان نیست.
امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:
کل قریة اهلک الله اهلا بالعذاب لا یرجعون فی الرّجعة و امّا فی القیامة فیرجعون. امّا غیرهم ممّن لم یهلکوا بالعذاب و محضا الکفر محضا یرجعون(13)؛
هر شهر و آبادی که خداوند ساکنان آن را با عذاب به هلاکت رساند، در رجعت باز نمی گردند؛ امّا در قیامت باز خواهند گشت؛ ولی کسانی که با عذاب الهی به هلاکت نرسیده باشند و کفر خود را خالص کرده باشند، باز می گردند.
برای توضیح بیشتر به تفاسیر اهل سنّت مراجعه می کنیم.
در تفسیر آیه، چند احتمال ذکر کرده اند که برخی از آن ها را نقل می کنیم:
الف. کلمه «حرام» خبر است و احتمال دارد مبتدای آن کلمه «أنّهم لا یرجعون» باشد؛ بنابراین معنای آیه می شود: «بازگشتن آن ها محال است » حال با توجّه به این که «عدم رجوع » محال است، پس رجوع و بازگشت آن ها واجب می شود. مقصود از این بازگشت (که بنابراین احتمال، واجب شد) بازگشت کافران، به دار آخرت است و خداوند در این آیه، رجعت کسانی که آخرت و قیامت را انکار می کرده اند رد کرده، فرموده است: بازگشت شما به آخرت حتمی و واجب است.(14)
ب. کلمه «لا» در «لایرجعون» زاید و در حقیقت به این معنا است: و محال است بر کسانی که هلاک کردیم، این که به دنیا باز گردند.(15)
ج. کلمه «حرام» خبر است و مبتدای آن «أنّهم لا یرجعون» نیست؛ بلکه چیز دیگری است؛ بنابراین معنای آیه این است:« و بر اهل قریه ای که آن ها را هلاک کردیم، آن امور حرام است» مقصود از آن امور، اموری است که در آیه قبل ذکر شده است و همان عمل نیک و سعی مشکور است. سپس خداوند درباره علت حرمت و محال بودن عمل صالح و سعی مشکور بر آن مردم فرموده است:«أنّهم لا یرجعون» یعنی چون آن ها از کفر خود دست بر نمی دارند، به همین دلیل، عمل نیک و سعی مشکور بر آن ها حرام است و به عبارت دیگر، محال است عمل نیک و سعی مشکور انجام دهند.(16)
ملاحظه شد که اهل سنّت، تفاسیر مختلفی از آیه مطرح کرده اند که بر اساس برخی از آن ها (تفسیر اوّل و سوّم) آیه هیچ ارتباطی با رجعت ندارد؛ لذا نمی توان در ردّ رجعت، صراحت یا ظهور آیه را ادّعا کرد.
نتیجه مطلب همان است که در اوّل بحث ذکر شد؛ یعنی کسانی که در دنیا، قسمتی از عذاب را چشیده اند، مانند فرعون و نمرود و... وجهی برای رجعت آن ها نیست.

شبهه ششم: تنافی رجعت با طبیعت دنیا

رجعت به دنیا پس از مرگ، برای پاداش دادن به نیکوکاران و عذاب کردن گناهکاران، با طبیعت این دنیا منافات دارد؛ چون دنیا دار مجازات نیست.(17)
(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ )(18)؛
هر کسی مرگ را می چشد و شما پاداش خود را به طور کامل، روز قیامت خواهید گرفت. آن ها که از آتش (دوزخ) دور شده، به بهشت وارد شوند، نجات یافته و رستگار شده اند و زندگی دنیا، چیزی جز سرمایه فریب نیست.
در پاسخ به این شبهه باید به چند نکته توجّه کرد:
الف. اشکال کننده به کلمه «توفّون » که در آیه آمده، دقّت نکرده است؛ زیرا این کلمه در لغت، به معنای پرداخت کامل و تمام کردن است؛ چنان که این مطلب در کتب لغت ذکر شده است.(19) بنابراین از این آیه چنین استفاده می شود که اجر و مزد یا عذاب در قیامت، به طور کامل ادا می شود و اگر به شکل جزئی انسان در برزخ یا در دنیا پاداشی یا کیفری ببیند، با آیه منافاتی ندارد.
ب. اگر اشکال کننده به کتاب های تفسیری دقّت می کرد، این آیه را ردی بر رجعت نمی دانست. اینک برخی از این تفاسیر را نقل می کنیم.
آلوسی در توضیح «توفّون أجورکم» می نویسد:
معنای این کلمه ها این است: پاداش کارهای خود را به شکل کامل دریافت می کنید. آوردن ماده «توفیة» اشاره دارد بر این که بعضی پاداش های خیر یا شر، قبل از روز قیامت به انسان ها می رسد. هم چنین بعضی گفته اند آوردن ماده «توفیه» اشاره به این است که گاهی پاداش ها و عواقب کارها در دنیا داده می شود.(20)
ابوحیان اندلسی در توضیح «توفّون» می نویسد:
در لفظ توفیة [ که توفون از این ماده گرفته شده است ] بر تکمیل پاداش و کیفر در قیامت دلالت دارد.(21)
فخر رازی در تفسیر (وَ إنَّما تُوَفَّونَ أجُورَکُم یَومَ القِیامَةِ) چنین می نویسد:
خداوند متعال، در این آیه بیان کرده است که تمام اجر و ثواب تنها در قیامت به مکلّف می رسد؛، زیرا هر نفعی که در دنیا به مکلّف می رسد، نفع خالص نیست؛ بلکه همراه ناراحتی ها و غم ها است؛ زیرا همیشه نگرانی تمام شدن و از دست رفتن آن ها وجود دارد و اجر و مزد کامل، روز قیامت خواهد بود. چون در آن جا هیچ غم و اندوهی برای انسان نیست و هم چنین مسأله کیفرها نیز به همین صورت است. دلیل این که در دنیا، گر چه انسان در مقابل کارهای زشت کیفرهایی می بیند، امّا آن ها کیفر خالص نیست؛ بلکه با راحتی و آسایش همراه است و همانا عذاب و عقاب خالص روز قیامت برای گناهکاران خواهد بود.(22)
ج. شبهه کننده از آیات قرآنی که به برخی از ثواب ها و عذاب های دنیایی برای انسان اشاره دارد، غافل است و این امر نشان می دهد که او آگاهی لازم از آیات قرآن را ندارد. اینک به یکی از این آیات اشاره می کنیم:
(لَهُم عَذابٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ أشَقٌ وَ ما لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن واقٍ )(23)
در دنیا برای آن ها عذابی است و عذاب آخرت سخت تر است و برابر [عذاب ] خدا هیچ کس نمی تواند آن ها را نگه دارد.
آیه فوق به خوبی نشان می دهد که قسمتی از عذاب ها در همین دنیا به انسان های گنهکار می رسد. فخر رازی در تفسیر این آیه می نویسد:
خداوند متعال در این آیه، میان عذاب دنیا و آخرت را که سخت تر است، جمع کرده، فرموده است:«برای گناهکاران از عذاب دنیوی و آخری هیچ دافعی نیست.» مقصود از عذاب دنیوی، اعدام، کشتار، لعن و اهانت است.
هم چنین زمخشری در توضیح و تفسیر این آیه می نویسد:
... مقصود از عذاب دنیوی کشتن، اسارت و سایر وبال های دنیایی است که به سبب کفر انسان ها، به آن ها می رسد و به همین دلیل نام عذاب بر آن ها گذاشته شده است.(24)
د. مستشکل از نظرِ شیعه، درباره حقیقت رجعت و مسائل فرعی آن اطلاع درستی نداشته است. شیعه هیچ گاه ادّعا نمی کند که گناهکاران هنگام رجعت، مانند قیامت عذاب خواهند شد؛ بلکه نظر شیعه این است که آن ها طعم قسمتی از عذاب هایی که با اعمالشان در این دنیا مناسب است، مانند اعدام، تحقیر، ذم و تصلیب را می چشند.
ه. از نظر احادیث و علمای شیعه، رجعت، قیامت صغرا یا حشر صغرا است.
حشر اصغر و قیامت صغرا، مقدّمه قیامت کبرا و حشر کبرا است؛، به همین دلیل اگر هنگام رجعت، قوانینی حاکم شود که به قوانین و سنّت های «قیامت»، مانند جزا و پاداش شبیه باشد، اشکالی پیش نمی آید.
عن أبی عبدالله (علیه السّلام) قال: العَذابِ الأدنی دُونَ العَذابِ الأکبَرِ؛ الرّجعة(25)؛
از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که در تفسیر آیه:« عذاب کوچکتر را پیش از عذاب بزرگ تر به آن ها بچشانیم» فرمود:«عذاب کوچکتر، رجعت است.»
احادیثی از این دست ثابت می کند که مسائل رجعت به قیامت بسیار نزدیک است.

شبهه هفتم: رجعت، تقدّم فاضل بر افضل

در این شبهه می گویند: بعضی مطالب مربوط به رجعت، غیر عاقلانه و سخیف است. سپس دو اشکال را مطرح می کنند:
نخست. روایتی که می گوید در هنگام رجعت، همه انبیای الهی رجعت کرده و کنار حضرت علی (علیه السّلام) خواهند جنگید.
دوم. تفسیر «دابّة الأرض » به علی (علیه السّلام)، اهانت به آن حضرت محسوب می شود.(26)
پاسخ: به اشکال اوّل، چند جواب داده خواهد شد.
الف. مسأله رجعت، گر چه با ادلّه قوی و قطعی ثابت شده است؛ امّا این چنین نیست که هر حدیثی که درباره «رجعت» نقل شده است از حیث شرایط حجّیت، قابل قبول باشد، بنابراین احادیث مربوط به «رجعت» انبیا و یاری کردن علی (علیه السّلام) نیاز به بررسی دارد و چه بسا مورد قبول- از حیث شرایط حجّیت- نباشد. بر این اساس، موضوع شبهه منتفی شود؛ زیرا اگر حدیثی از حیث مضمون، ایراد داشته باشد و نیز شرایط حجّیت را دارا نباشد، به سایر ادلّه ضربه نمی زند؛ چنان که اهل سنّت، درباره مهدی منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) احادیث فراوانی نقل می کنند که در عین حال، برخی از آن ها ضعف سندی دارد؛ (27) ولی این باعث نمی شود که اصل مدعی مورد خدشه قرار بگیرد.
ب. از نظر شیعه، یاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و علی (علیه السّلام) برای انبیای الهی، نقص و عیب به حساب نمی آید. چنان که در احادیث اهل سنّت نیز وارد شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
علی مع الحق و الحقّ مع علی و لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض یوم القیامة (28)؛
علی با حق است و حق همراه علی است و این دو از یکدیگر هیچ گاه جدا نمی شوند، تا این که روز قیامت بر من در کنار حوض وارد شوند.
آیا یاری علی (علیه السّلام) جز یاری حق چیز دیگری است؟ هرگز! بلکه یاری آن حضرت، همان یاری حق است؛ زیرا آن حضرت همیشه در کنار حق بوده و یک لحظه از حق جدا نشده است؛ بنابراین یاری انبیاء (علیه السّلام)، از حضرت علی (علیه السّلام) هیچ نقصی برای آنان محسوب نمی شود.
ج. بر فرض که از فضیلت حضرت علی (علیه السّلام) نسبت به انبیای الهی صرف نظر کرده، آن ها را افضل از علی (علیه السّلام) بدانیم، باز هم مشکلی ایجاد نمی شود؛ زیرا از نظر اهل سنّت، تقدیم غیر افضل بر افضل عیبی ندارد و صحیح است؛ چنان که اهل سنّت مدّعی اند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در نماز، یک مرتبه به عبد الرحمن بن عوف و بار دیگر به ابوبکر، اقتدا کرده است.(29) همچنین در بعضی از سَریه ها، ابوبکر و عمر به عنوان سرباز شرکت می کردند و فرماندهی با دیگری بود، در حالی که به نظر اهل سنّت، پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بهترین مردم، ابوبکر و عمر بودند.
موردی که به عنوان شاهد مسلّم می توان ذکر کرد، همان جیش اسامه بود که پیامبر در اواخر عمر شریف خود، تجهیز کرد و ابوبکر و عمر نیز مأمور بودند که در این لشکر به عنوان سرباز عادی شرکت کنند.(30) لذا بر مبنای اهل سنّت، سرباز بودن افضل برای فاضل، هیچ عیبی ندارد.
د. در احادیث شیعه و سنّی آمده است که حضرت عیسی (علیه السّلام) در آخر الزّمان آمده و حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را یاری می کند و پشت سر آن حضرت نماز می خواند. برای مثال، حدیثی در این زمینه از منابع اهل سنّت نقل می کنیم:
عن حذیفة قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) فیلتفت المهدی و قد نزل عیسی (علیه السّلام) کانما یقطر من شعره الماء فیقول المهدی: تقدّم صلّ بالناس فیقول عیسی (علیه السّلام): أنما أقیمت الصلاة لک فیصلی عیسی (علیه السّلام) خلف رجل من ولدی، فاذا صلیت قام عیسی (علیه السّلام) حتی جلس فی المقام فیبایعه ...(31)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توجّه می کند در حالی که عیسی (علیه السّلام) نزول کرده است و گویی از موهای او آب می چکد. در این حال حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او می گوید: جلو بایست و با مردم نماز کن. عیسی (علیه السّلام) می گوید: همانا این نماز (جماعت) برای تو برپا شده است و عیسی به مردی از فرزندان من اقتدا می کند. پس از نماز، حضرت عیسی می ایستد تا این که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مقام می نشیند. آن گاه حضرت عیسی (علیه السّلام) با آن بزرگوار بیعت می کند.
آنچه از این حدیث استفاده می شود این است که یاری کردن پیامبری مانند عیسی بن مریم (علیه السّلام) مردی از اهل بیت؛ یعنی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را امری سخیف و غیرعاقلانه، به حساب نمی آید. پس چگونه «رجعت» انبیای الهی و یاری حضرت علی (علیه السّلام)، می تواند مسأله غیر عاقلانه و غیر قابل پذیرش به شمار آورد؟
اما جواب اشکال دوم، با توجّه به اوصاف و کمالاتی که برای «دابّة الأرض» ذکر شده است، تفسیر آن به علی (علیه السّلام) اهانتی محسوب نخواهد شد که توضیح آن در مقاله ذیل الذکر آمده است.(32)

شبهه هشتم: رجعت، مستلزم اجتماع انبیا و اوصیا

شبهه این است که اگر رجعت مورد قبول باشد، در صورت اجتماع همه ائمّه در زمان واحد، همه واجب الاطاعة هستند و این مستلزم اختلاف و تضییع حقوق و تعطیلی احکام خواهد شد؛ زیرا نظرات چند نفر هیچ گاه متّفق نخواهد بود؛ در نتیجه اطاعت از همه امکان ندارد. هنگامی که وضع، چنین باشد، گویا امام و رهبری برای آنان نیست؛ بنابراین رجعت رسول گرامی اسلام با ائمه (علیه السّلام) در زمان واحد، مستلزم این مفاسد خواهد بود.

پاسخ:

بر این شبهه جواب های مختلف و گوناگونی ارائه شده است، (33) اما بهترین جواب این خواهد بود:
طبق روایات متعدّد، در زمان ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعدادی از پیامبران و ائمّه (علیهم السّلام) رجعت خواهند کرد و بعضی از آن ها مدّت زمانی را با یکدیگر خواهند بود. ممکن است آن ها مکلّف باشند؛ ولی تکلیف به خصوص، نه به نبوّت و امامت؛ زیرا در احادیثی رسیده است که خداوند به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در آخر عمر وی، وحی کرد:«... دوران پیامبری ات پایان یافته و مدّتت تمام شده است،... میراث علم و آثار علم نبوّت را در اهل بیتت نزد علی بن ابی طالب (علیه السّلام) قرار بده...(34)« که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) آن را در حجة الوداع، در غدیر خم انجام داد؛ بنابر این در آن زمان، یعنی عالم رجعت، امامت بالفعل از آنِ زمان خواهد بود؛ امّا مسأله ولایت و امامت ائمّه (علیهم السّلام) به زمان خلافت آن ها و مردم زمانشان مربوط می شود.
امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:« کل امامٍ هادٍ لِلقَرنِ الذِّی هُوَ فیهم (35)؛ هر امامی، هدایت کننده کسانی است که میان آن ها است.» بنابراین اگر امامت و رهبری جامعه به یک نفر بالفعل باشد و سایر ائمّه (علیهم السّلام) با حضور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ولایت و رهبری بالفعل را به عهده نخواهند داشت. لذا روایاتی از ائمّه هدی (علیهم السّلام) آمده است که دو امام در زمان واحد جمع نمی شود، مگر این که یکی قائم و ناطق میان مردم و دیگری، ساکت باشد. چنانچه در صحیحه حسین بن ابی العلاء آمده است: به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم:
تَکُونُ الأرضُ لَیسَ فِیهَا إمَامٌ قَالَ لَا قُلتُ یَکُونُ إمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أحَدُهُمَا صَامِتٌ(36)؛
«آیا زمین بدون امام است؟» فرمود:«نه» عرض کردم:« آیا دو امام می توانند باشند؟» فرمود: «نه، مگر این که یکی از آن دو ساکت است.»
همان طور که حضرت سید الشّهدا (علیه السّلام) با همه کرامت های سرشار و فضایل آشکاری که داشت، زمان امام حسن مجتبی (علیه السّلام) همواره تابع امر و نظر وی بود و هرگز بدون اجازه آن حضرت، در امور دخالت نمی کرد.
انبیا و اولیا به سبب عصمت، اندیشه بلند و تشخیص کامل مصالح جامعه، در مقابل اراده ذات حق تسلیم محض و فرمان بردار مطلق هستند که غیر از خدا نبینند و غیر از خدا نیندیشند و از آن جا که خداوند، امامت بالفعل را در زمان رجعت، از آنِ آخرین وصی پیامبر قرار داده است، دیگران در مقابل اراده الهی سر فرود خواهند آورد. در این صورت، هیچ گونه اختلاف در پیشوایی سیاسی، اجتماعی و دینی در جهان به وجود نمی آید.
امام خمینی (قدس سره) در یکی از سخنرانی های خود فرمود:
این را من کرارا گفته ام، اگر همه انبیا جمع بشوند... و بخواهند کار بکنند، بخواهند دخالت در امور بکنند، هیچ با هم اختلاف پیدا نمی کنند ؛ امکان ندارد. برای چه؟ برای آن که آن ها نفس خودشان را کشته بودند و مبدأ خلاف، نفس انسان است.(37)
چنان که در روایات فراوانی گفته شده است: ائمّه معصومین (علیهم السّلام) نوری واحد هستند و شیعیان باید از مقایسه بین آن ها بپرهیزند.
شاید بتوان اضافه کرد که لزوماً امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای کسانی امام است که نیازمند امامت و پیشوایی فرد دیگری هستند و هنگامی که انوار پاک معصومان به عنوان انسان کامل در نظام خلقت مطرح هستند، نیازی به امامت دیگری ندارند و در عصر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن حضرت برای دیگران امام است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه (علیهم السّلام) در رجعت خود، امام خویش خواهند بود؛ زیرا اگر نیاز به امام داشته باشند، با عصمتشان سازگار نخواهد بود.
یک جواب نقضی هم وجود دارد که می توان گفت: رجعت، در انبیای سابق هم وجود داشت که با هیچ اشکالی روبه رو نشد و در آخر الزّمان هم اگر رجعت اتّفاق بیفتد، مانعی وجود ندارد. به گفته صاحب معالم «مهما أجبتم هنا؛ فهو جوابنا هناک!؛ هر جوابی که شما آن جا بگویید، همان جواب، جواب ما در این جا است.»

پی نوشت ها :

1.سوره یس: 82.
2.سوره انبیاء: 34.
3.سوره زمر: 30.
4.سوره انبیاء: 35.
5.تاریخ مدینه دمشق، ج14، ص 218 (عباد الله أتقوا الله و کونوا من الدّنیا علی حذر، فأنّ الدّنیا لو بقیت علی أحد او بقی علیها احد کانت الانبیاء احق بالبقاء و أولی بالرضاء و ارضی بالقضاء غیر أن الله خلق الدنیا للفناء فجدیدها بال و نعیمها مضمحل و سرورها مکفهر...).
6.المیزان، ج1، ص 207 (با اندکی تغییر).
7.سوره یونس: 90.
8.همان: 91.
9.سوره انعام: 158.
10.الفصول المختاره، ص 154؛ بحارالانوار، ج53، ص132-134.
11.سوره انعام: 27 و 28.
12.سوره انبیاء: 95.
13.تفسیر قمی، ج1، ص25.
14.تفسیر کبیر، ج22، ص220.
15.همان، ص 221.
16.تفسیر کشّاف، ج3، ص 135؛ تفسیر کبیر، ج22، ص221؛ روح المعانی، ج17، ص90-91.
17.اصول مذهب شیعه، ج2، ص926.
18.سوره آل عمران: 185.
19.لسان العرب، ج15، ص358-360؛ نهایه، ج5، ص211؛ صحاح اللغه، ج6، ص2526 و... .
20.روح المعانی، ج3، ص 146.
21.تفسیر البحر المحیط، ج3، ص 139.
22.تفسیر کبیر، ج9، ص 126.
23.سوره رعد: 34.
24.تفسیر کشّاف، ج2، ص 532.
25.بحارالانوار، ج53، ص114.
26.فرق معاصرة، ج1، ص 222؛ اصول مذهب الشیعة الامامیه الاثنی عشریه، ج2، ص 915.
27.احادیث المهدی، ج2.
28.این حدیث به طرق متعدد از اهل سنت نقل شده است. ر.ک: الغدیر، ج3، ص 176، به بعد.
29.«انّ نبینا (صلی الله علیه و آله و سلم ) اجل الانبیاء مقاما و ارفعهم درجة وقد صلّی خلف عبدالرحمان بن عوف مرة و خلف ابی بکر الصدیق اخری»(الحاوی للفتاوی، ج2، ص167؛ شرح مواقف، ج8، ص 356).
30. تاریخ الاسلام، المغازی، ذهبی، ص 714.
31.مضمون این حدیث از طرق مختلف نقل شده است.(الحاوی للفتاوی، ج2، ص 167؛ منتخب الاثر، ص 392-390).
32. رجعت در آیات قرآن کریم (2)
33.بحارالانوار، ج25، ص108.
34.عَن أّبی حَمزَه الثمَالیِ عَن أّبی جَعفَرِ ع قَالَ سَمِعتُهُ یَقُولُ لَمَّا أن قَضَی مُحَمَّدٌ نُبُوَّتَهُ وَ استَکمِل أیَّامَهُ أوحی الله تعالیِ إلیهِ أن یا مُحَمَّدُ قَد قَضَیتَ نُبَّوتَکَ وَ استکمَلتَ أیَّامَکَ فَاجعَل العِلمَ الّذی عِندکَ وَ الایمان وَ الاسمَ الاکبرَ وَ میراثَ العلمِ وَ آثارَ علمِ النِبوَّة فِی أهل بَیتِکَ عِندَ عَلِی بن أّبی طالب فإنیِ لن اقطَعَ العِلمَ وَ الإیمانَ وَ الأسمَ الاکبرَ وَ مِیراثَ العِلمِ وَ آثارَ عِلمِ النُّبوَةِ مِنَ العَقبِ مِن ذُریِّتِکَ کَمَا لَم أقُطَعهَا مِن ذُریِّاتِ الأنبیاء (کافی، ج1، ص 293).
35.کافی، ج2، ص191.
36.کافی، ج1، ص 178؛ کمال الدین، ج1،ص 233. در این زمینه روایات فراوان وجود دارد؛ از جمله: صحیحه ابن ابی یعفور و موثق هشام بن سالم و هم چنین روایت عبید بن زرارة است که همگی از امام صادق (علیه السّلام) نقل می کنند. (بحارالانوار، ج25، ص106-107؛ ح2و3و6. به نقل از کمال الدین و بصائر الدرجات).
37.صحیفه امام، ج13،ص 198.

منبع مقاله :
محسنی دایکندی، محمدعظیم، (1389)، رجعت در عصر ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مرکز تخصصی مهدویّت، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.