بازیگران کوچک بازی بزرگ

استقرار بریتانیا در هند، که روند آن در نخستین دهه های قرن نوزدهم میلادی و به همّت سر آرتور ولزلی، لرد مینتو و دیگر فرمانداران وقت کل هند، به خوبی تثبیت شده بود و در همین حال گسترش روزافزون گستره امپراتوری تزاری در جهت
شنبه، 27 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازیگران کوچک بازی بزرگ
 بازیگران کوچک بازی بزرگ

 

نویسنده: جواد مرشدلو (1)




 
• The SMALL PLAYERS OF THE GREAT GAME, The settlement of Iran's eastern borderlands and the creation of Afghanistan
• Pirouz Mojtahid-zadeh*
• London: Routledge Curzon, First Published in 2004,263 pp+xv(2)

استقرار بریتانیا در هند، که روند آن در نخستین دهه های قرن نوزدهم میلادی و به همّت سر آرتور ولزلی، لرد مینتو و دیگر فرمانداران وقت کل هند، به خوبی تثبیت شده بود و در همین حال گسترش روزافزون گستره امپراتوری تزاری در جهت سرزمین های همسایه هند، به معنای آن بود که دیر یا زود منافع این دو قدرت بزرگ و رقیب این دو بخش از جهان دچار اصطکاک خواهد شد.(2) به نظر می رسد تا سال های پایانی دهه 1820، که روسیه و بریتانیا با تهدیدات مشترک و جدّی چون توسعه طلبی فرانسه و عواقب انقلاب کبیر در اروپا روبه رو بودند، بیش از آن که در اندیشه رقابت باشند، به حفظ نوعی تعادل رغبت داشتند، اما در پی انعقاد عهدنامه های ترکمن چای (1243/1828) و ادرنه (1244/1829) و اعتلای مؤثر نفوذ روسیه در منطقه، بریتانیا احساس نکرده که تهدید ملموس این قدرت برای عثمانی و ایران می تواند این دو کشور ضعیف را به ابزاری در جهت تحقّق برنامه های تزارها برای توسعه گستره نفوذ در جهت هند تبدیل کند. از این رو تدبیر چگونگی مقابله با چنین خطری، ذهن سیاستمداران انگلیسی را چه در هند و چه در لندن به خود مشغول داشت. در واقع، همان طور که ادوارد اینگرام نیز استدلال کرده است(3)، سال های مورد نظر را می توان نقطه آغاز «بازی بزرگ» روسیه و بریتانیا در شرق قلمداد کرد. بازی ای که دست کم به مدت یک قرن تحوّلات اساسی را در حوزه جغرافیایی-تمدنی ایران و عثمانی باعث شد. کیفیّت و نحوه رفتار قدرت های بزرگ و کشورهای دخیل در این جریان، تا به حال توسط پژوهشگران بسیاری مورد بررسی قرار شده است.(4) با این وجود، این نکته که نقش خاندان ها و سلسله های محلی یا به بیان جالب تر دکتر پیروز مجتهدزاده، «بازیگران کوچک بازی بزرگ»( در این جریان چه بوده، عمدتاً مغفول مانده است. دکتر مجتهدزاده در این پژوهش، که موضوع آن دگرگونی و شکل گیری مرزهای شرقی ایران و در امتداد نیمه دوم قرن نوزدهم و دهه های آغازین قرن بیستم و تأسیس کشور افغانستان است. با توجه به اهمیّت نقش خاندان کهن «خزیمه» در این روند، از منظر ژئوپولتیک و در عین حال مورّخانه این مسأله را مورد بررسی قرار داده است. اهمیت این مطالعه با در نظر گرفتن این نکته که پیش از تأسیس دولت مدرن در ایران، ساختار اداری کشور و نحوه ی توزیع قدرت در آن ایجاب می کرد که حکام ایالات دارای اختیارات قابل ملاحظه ای در اداره قلمرو خود و به عبارت دیگر نوعی خودمختاری باشد، بهتر قابل درک است. چرا که بر همین اساس، قدرت های خارجی نیز می توانستند با آگاهی از نحوه تعامل حکومت مرکزی و حکام ایالات و نیز با بهره گیری از رقابت های معمول در میان مدعاین این حکومت ها برای پیش بردن منافع خویش راهکارهای مناسبی را اتخاذ کنند. به عبارت دیگر، اثر دکتر مجتهدزاده در عین حال که به موضوع پراهمیتی چون روند تاریخی تعیین مرزهای شرقی ایران و عوامل دخیل در آن پرداخته، هم زمان مسأله هم ارزی چون کیفیت ساختار حاکمیّت در ایران دوره قاجار و تأثیر آن بر مسأله مذکور را نیز مورد توجه قرار داده است. افزون بر این، حکومت هم زمان خاندان خزیمه بر قاینات و سیستان، یعنی همان بخش هایی از سرزمین ایران که بیشترین تأثیر را از جریان بازی بزرگ پذیرفتند، نکته پراهمیت دیگری است که پژوهش مزبور به آن پرداخته است.
کتاب «بازیگران کوچک بازی بزرگ» در یک مقدمه، 6 فصل و یکجمع بندی تنظیم شده و هر یک از فصل ها نیز دارای یک مدخل جداگانه است. مؤلف در مقدمه، نخست تصویری از سیمای کلّی کتاب و اهداف پژوهش ترسیم کرده سپس تاریخچه کوتاهی از روند شکل گیری و تداوم بازی بزرگ را به دست داده است. آن گاه به توضیح و نقد مفاهیم کلیدی مبحث نظیر دولت، مرز و قلمرو و سابقه آن ها در تاریخ ایران می پردازد. در این بخش، مؤلف با استناد به منابع کهن و اصلی تاریخ ایران نظیر شاهنامه استدلال می کند که تلقّی غالب محقّقان غربی مبنی بر این که «مرز» پدیده ای جدید و فرآورده های دنیای مدرن است، می توان به چالش کشید. به باور وی «مفهوم اصلی مرز به معنای خطی در مکان که به منظور جدا نمودن «ما» از «آنها» وضع شده باشد، در ایران باستان کاربرد داشته است»(5) و تمایزی که از همان روزگاران میان ایرانیان و تورانیان وجود داشته است خود گویای این نکته است.(6) نهایتاً در این بخش، تحول تاریخی مرزهای ایران به اختصار مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل نخست کتاب با عنوان «بازی بزرگ و بازیگران عمده آن» همان طور که از عنوان آن برمی آید، بر این امر تأکید دارد که زمینه تاریخی شکل گیری بازی بزرگ و نقش بازی گران اصلی آن را با تفصیل بیشتری مورد توجه قرار دهد. در این فصل نیز روند تحوّلاتی که منجر به شکل گیری و گسترش استعمار بریتانیا و روسیه در شرق گشت،خلاصه وار بررسی قرار شده است. به نوشته ی مجتهدزاده، سوء ظن انگلیسی ها به اهداف و نیات روسیه در دهه های 1820 و 1830 افزایش یافت، از این رو با درک خطر امکان استفاده تزارها از نفوذ خود بر ایران برای تهدید هند و امتیازگیری در اروپا، درصدد برآمدند تا چه از طریق جلب دوباره ی دوستی و اعتماد ایران و چه از طرق ارتقای جایگاه خود در افغانستان با این تهدید مقابله کنند.(7) تلاش های بریتانیا در جلب دوستی ایران با لشکرکشی محمدشاه به هرات در سال 1253/1837، به شکست انجامید و انگلیسی ها نسبت به دخالت روس ها در این قضیه بدگمان بودند، تصمیم به ارتقای نفوذ خود در ایالتی که بعدها افغانستان را تشکیل داد، گرفتند. بدین ترتیب نخستین مرحله ی حضور بریتانیا در افغانستان با برنشاندن دوباره ی شاه شجاع الملک بر تخت کابل در سال 1256/1839 به پایان رسید، (8) اگرچه تثبیت این حضور تا مرحله دوم جنگ افغانستان (1878 -1880م) که انگلیسی ها موفق شدند کنترل کامل روابط خارجی این سرزمین را به دست گیرند و افغانستان را تا حد تحت الحمایه تنزل دهند، به طول انجامید.(9) در همین بخش، به اجمال سابقه و زمینه گسترش نفوذ امپراتوری تزاری از زمان پطر کبیر بررسی شده، روند توسعه طلبی این امپراتوری در امتداد جنوبی سرزمین های واقع در جانب شرقی دریای مازندران و حوزه ماوراء النهر قدیم، که زمینه گسترش قلمرو روسیه تا مناطق سرخس و ساحل رود اترک و تعیین این نواحی به عنوان مرز ایران و روسیه گشت، ترسیم شده است. به نظر مؤلّف، فکر لشکرکشی به نواحی شمالی هندوکش و مقابله با پیشروی روس ها برای بریتانیا، توجیهی نداشت. از این رو، انگلیسی ها همچنان ترجیح دادند که افغانستان را به عنوان «کشور حائل»(Buffer State) در برابر تهدید احتمالی روسیه حفظ کنند.(10) در ادامه، نویسنده به بررسی نقش سه کشور بریتانیا، روسیه و ایران در عرصه بازی بزرگ پرداخته، بر آن است که در جریان این بازی در مقابل نقش فعال بریتانیا و روسیه، ایران به عنوان یکی دیگر از بازیگران شاخص این میدان، در حقیقت نقشی منفعل را بر عهده داشته است و در تمام طول آن، صرفاً ناچار شده است از بخش هایی از قلمرو سنتی خود به نفع توسعه طلبی دو قدرت یادشده چشم بپوشد. چنان که در جریان عهدنامه پاریس (1272/1856) از ادعایش بر هرات و قندهار و دیگر نواحی که به افغانستان مشهور شد، چشم پوشید و در مقابل روسیه نیز پس از قبول شرایط زیان بار عهدنامه ترکمان چای، که یکی از مفاد آن ممنوعیت حق کشتیرانی در دریای مازندران بود، زمینه ساز گسترش جویی بعدی روس ها به نواحی ترکستان به بهانه سرکوب ترکمن ها بود، در سال های واپسین قرن نوزدهم، ناچار شد حق روس ها را بر نواحی جنوبی جیحون به رسمیت بشناسد. البته در این بخش نیز همچون دیگر موارد، مؤلف سیر تحولات مرزهای ایران و معاهدات مربوط به آن را تا دهه های اخیر دنبال کرده که از مزیت های دیگر این کتاب است.
موضوع دو فصل بعدی کتاب، خاندان خزیمه و روابط خارجی این خاندان است. نویسنده در فصل دوم، سابقه تاریخی خاندان نامبرده و پیشینه ی حضور ایشان در خراسان بزرگ و سیستان را که به نوشته ی وی به قرن نخست هجری می رسد، تا دوره معاصر بررسی کرده است. نویسنده در سرآغاز این فصل، دلایل خود را برای استفاده از اصطلاح "Amirdom" برای تشخیص نوع حکومت ایالتی خاندان خزیمه بیان کرده است و، به ریشه یابی تبار این خاندان می پردازد. بر پایه استدلال های وی، تبار خاندان خزیمه برخلاف تصور رایج و منطبق بر ادّعای اعضای کنونی این خاندان، عرب نبوده و ایشان اصالتاً ایرانی بوده اند.(11) در عین حال، همان طور که نویسنده هم اذعان کرده است، تنها از دوره صفویه و با امیراسماعیل خان خزیمه است که نقش تاریخی این خاندان در عرصه تحولات سیاسی ایران آغاز می شود.(12) نویسنده در ادامه، با اشاره به تداوم تاریخی حضور این خاندان به عنوان حکام نواحی شرق ایران، تلاش کرده است علت این تداوم را تبیین کند. به باور وی، «پایه اصلی قدرت امارت خزیمه در قاینات، جنوب خراسان، سیستان و بلوجستان شمال شمالی، تعلق تاریخی ایشان به این امارت بود که در سراسر دوره ایران پس از اسلام، از سوی قدرت مرکزی به رسمیت شناخته شده بود»(13) در ادامه نیز با تفصیل بیشتری به بررسی تحوّلات درون خاندانی دودمان خزیمه تا قرن چهاردهم/بیستم می پردازد. کیفیت رفتار و سلوک امرای خزیمه با رعایای خود در قاینات و سیستان به ویژه در دوره امارت شوکت الملک دوم از جمله مطالب قابل توجه این بخش است.
در فصل سوم، با توجه به اهمیت روابط خارجی خاندان خزیمه که البته به همان دو قدرت بریتانیا و روسیه محدود می شود، این موضوع مورد توجه قرار گرفته است. همان گونه که در کتاب نیز به تفصیل آمده است، بعد از کشته شدن نادر(1747/1161)، دو تن از سرداران وی در خراسان تلاش کردند که سلسله ای جدید را پی ریزی کنند. از این دو تن، سردار احمد خان ابدالی (احمدشاه درّانی بعدی) بنیان نخستین پادشاهی افغانستان را نهاد که بعد از مرگش بار دیگر از هم پاشید. سردار دیگر نادر، امیرعلم خان اول، از اعضای برجسته خاندان خزیمه نیز، اگرچه موفق شد شاهرخ، جاشین نادر را برای دومین بار از تخت بردارد و تا آستانه فتح نیشابور نیز پیش رود، اما با دریافت اخبار مربوط به نزدیک شدن سپاهیان احمد شاه ابدالی، ناچار به عقب نشینی به قلمرو سنتی خویش در قائنات و سیستان و تمکین به سردار افغان شد. امیرعلم خان اگرچه موفق به بنیان گزاری سلسله جدیدی در ایران نگشت؛ اما قلمرو قابل توجهی برای خاندان خزیمه بر جای نهاد. از این زمان به بعد، علی رغم تحولات اساسی که در عرصه حاکمیت ایران رخ داد، این خاندان همچنان حضور و اقتدار سنتی خود را تا ابتدای قرن چهاردهم هجری در این ناحیه حفظ کرد. از این رو، باتجه به اهمیّت این بخش از گستره ایران در جریان رقابت بریتانیا و روسیه، طبیعی بود که خاندان خزیمه نیز با این قدرت ها ارتباط پیدا کنند. به ویژه که با تأسیس کنسولگری بریتانیا در بیرجند در سال 1900 و پیروی سریع روسیه از این اقدام و تأسیس کنسولگری خود در این شهر، رابطه مزبور جنبه ای نیمه رسمی به خود گرفت. دکتر مجتهدزاده در بررسی خود هشت مورد را به عنوان عوامل اصلی شکل دهنده ی سیاست خارجی خاندان خزیمه ذکر کرده است(14) که عبارتند از:
1) موقعیت عمومی ایران به لحاظ سیاسی
2) تهدیدهای سیاسی که از جانب حکومت مرکزی متوجه این امارت بود.
3) رقابت ها و تنش های درون خاندانی
4 موقعیت استراتژیک قلمرو امارت خزیمه و نگاه خاص بریتانیا و روسیه و ایران به آن.
5) این واقعیت که کل سده 19 و دو دهه نخست سده 20 از جریان کاپیتولاسیون متأثر بود
6) موقعیت جغرافیایی قلمرو امارت و فاصله آن از پایتخت حکومت
7) وظیفه امرای خزیمه در حفاظت از مرزها
8) رقابت روسیه و انگلستان در منطقه، که زمینه امتیازگیری و همکاری را برای امرای خزیمه فراهم می کرد.
مؤلف در این قسمت، ماهیّت رابطه مذکور و نوسان آن را تا دهه های آغازین قرن اخیر به اجمال بررسی کرده و تأثیر این عامل را بر رقابت های درونی خاندان خزیمه نشان داده است. مطالب قابل توجه دیگر در این بخش از کتاب، بررسی ساختار تشکیلاتی حکومت محلی قاینات و سیستان و نحوه پیوند آن با حکومت مرکزی است. سه فصل بعدی کتاب به مسأله پراهمیت نحوه تعیین خطوط مرزهای شرقی ایران و نقش خاندان خزیمه در این جریان پرداخته است. در فصل چهارم با عنوان «تقسیم خراسان و تأسیس افغانستان» مسأله ی چگونگی فراهم شدن زمینه جدایی خراسان شرقی از ایران و تأسیس افغانستان مورد بحث قرار گرفته است. البته مؤلف همچون دیگر بخش های کتاب، در این جا نیز پیشینه تاریخی موضوع نظر را از دوره باستان تا قرون اخیر به اجمال مورد بررسی قرار داده است، اما بخش اصلی بحث، بازمی گردد به تحولات خراسان پس از مرگ نادرشاه تا تصرف کامل کابل، قندهار، هرات و توابع آن ها توسط دوست محمدخان در سال 1279/1863. زمینه برای ادعاهای سرزمینی افغان ها و جدایی بخش قابل توجهی از خراسان شرقی و سیستان از ایران فراهم شد. مؤلف در این بررسی نشان داده است که صرفاً ورود عنصر خارجی یعنی بریتانیا و تحت فشار گرفتن ایران بود که امکان پیشروی دوست محمدخان در نواحی شرقی خراسان و فتح هرات را با وجود مخالفت حکام محلی و استمداد ایشان از ایران فراهم کرد. چرا که حتی پس از امضای عهدنامه پاریس(1272/1857) پیوندهای سنتی ایران با قندهار و هرات قطع نشده بود و «استیصال نظامی و سیاسی حکومت ایران که ناشی از مفاد عهدنامه صلح پاریس بود، راه را برای تقسیم خراسان و تأسیس افغانستان هموار کرد».(15) به نوشته مجتهدزاده «اگر پادشاهی که احمدشاه درّانی بنیان نهاده بود بلافاصله پس از مرگش در 1772 فروپاشید، از آن رو بود که زمینه جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی لازم برای شکل گیری ملت و تداوم اتحاد هرات، کابل و قندهار فراهم نبود. هرات برای مثال بیش از هر چیز یک محیط خراسانی بود و بنا به اذعان لرد کرزن، آن ایالت بیش از آن که تابعی از افغانستان باشد دنباله جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی مشهد بود»(16).
در فصل پنجم، با عنوان «تقسیم خراسان و بلوچستان و شکل گیری مرزهای جدید» بحث روند تاریخی تعیین مرزهای شرقی ایران در نواحی سیستان و بلوچستان، در دو بخش بررسی شده است. بخش نخست این فصل، تعیین مرزهای خراسان توسط کمیسیون سرحدی مک لین (MacLean) را مورد توجه قرار داده است. این کمیسیون با شرکت نمایندگانی از ایران و افغانستان کار خود را در آوریل 1888 آغاز کرد و در 29 سپتامبر 1890 با تعیین 103 مایل از خط مرزی خراسان با افغانستان به کار خویش پایان داد. به نوشته مجتهدزاده، در جریان کار همین کمیسیون بود که دشت «هشتادان»، علی رغم اهمیّت آن و در برابر حیرت روسیه و انگلستان بنابر توافق مک لین با شاه لندن به افغانستان واگذار شد. تعیین 234 مایل باقی مانده تا سال ها بعد که ژنرال «فخرالدین آلتای» واسطه حکمیّت قرار گرفت، طول کشید. روند تعیین حدود مرزی بلوچستان توسط هیأت های حکمیت کلنل گلدسمید (F.Goldsmid) و هولدیچ (T.Hodich) در ناحیه کلات (واقع در پاکستان بعدی) کوهک، اسفندک و مشکیل در سال های 1895-96 و نیز تعیین مرز بلوچستان در ناحیه میرجاوه توسط هیأت حکمیت مک ماهون (H.McMahon) در فاصله سال های 1902 تا 1905 موضوع بخش بعدی این فصل است. در این بخش مؤلف تلاش کرده است نشان دهد که امیرعلی اکبرخان حشمت الملک، حاکم وقت سیستان، توانسته است مانع از یکه تازی نماینده انگلیس و افغان ها در تعیین مرز میرجاوه و جداشدن این ناحیه حساس از ایران گردد.
آخرین فصل کتاب با عنوان «تقسیم سیستان و شکل گیری مرز افغانستان» نیز با نگاهی اجمالی به پیشینه تاریخی سیستان در دوره بعد از مرگ نادر تا تثبیت حاکمیت امیرعلم خان سوم حشمت الملک بر سیستان و قاینات، مسأله تعیین حدود مرزی نواحی حاشیه رود هیرمند را مورد توجه قرار می دهد. به نوشته مجتهدزاده، کمیسیون حکمیت گلدسمید در این ناحیه، با شرکت نمایندگان دو طرف(میرزا معصوم خان انصاری نماینده ایران و سیدنورمحمدشاه فوشنجی نماینده افغان ها) به تاریخ 9 اوت 1870 و در پی درخواست رسمی امیرشیرعلی خان، آغاز به کار کرد. در جریان کار این کمیسیون، نیز، امیرعلم خان سوم، حشمت الملک همپای میرزا معصوم خان، تمام تلاش خویش را به کار گرفتند تا مانع از اجرای نهایی طرح غیرمنصفانه گلدسمید شوند که بر مبنای آن کل سیستان باید به افغان ها واگذار می شد، با این وجود در طرح نهایی، بخش عمده سیستان با عنوان سیستان اصلی (Sistan proper) به افغانها تعلّق گرفت، امّا تعیین دقیق میزان سهم دو کشور از آب هیرمند تا مدت ها بعد محلّ اختلاف دو طرف باقی ماند. به نوشته مؤلف، این طرح که مورد اعتراض شدید ایرانی ها بود، پس از آن که توسط لردگرانویل، مسئول وقت وزارت خارجه انگلیس مورد تأیید قرار گرفت، به حکومت ایران تحمیل شد، اما نه تنها به منازعات پایان نداد، بلکه خود منشأ اختلافات بییشتر گشت. به نوشته پروفسور مجتهدزاده، در این مقطع نیز ایرانی ها تلاش کردند پای روس ها را به میان بکشند تا بریتانیا را تحت فشار قرار دهند. اما انگلستان به این تحرکات واکنش شدیدی نشان داد؛ به نحوی که روس ها ترجیح دادند خط مرزی 1872 گلدسمید را تأیید کنند. امر حکمیّت مک ماهون نیز در این مسأله در اول ژوئیه 1905 به اتمام رسید و بر این اساس خط مرزی میان سیستان و افغانستان به نفع افغان ها تعیین شد. 25 سال بعد (1930 م)امیر محمدابراهیم خان شوکت الملک از طرف ایان و عبدالاحد خان به نمایندگی از دولت افغانستان مأمور شدند بر سر تعیین سهم دو طرف از آب هیرمند و خط مرزی به توافق برسند. با این وجود، همان طور که مؤلف کتاب خاطر نشان ساخته است، این اختلافات تا زمان حاضر نیز ادامه داشته است.
مجتهدزاده در جمع بندی مقاله خود، دو نکته را مورد تأکید قرار می دهد. نخست آن که بازی بزرگ اگرچه به جدایی بخش قابل توجهی از خاک ایران بزرگ و تشکیل کشور افغانستان انجامید، امّا در تشکیل ملّت متحّد افغان ناکام ماند. به باور ایشان «رهبران ایالات متحده و بریتانیا همان زمان هم که در سال 2001 و در جریان نبردشان با طالبان و القاعده از ملت سازی در افغانستان سخن می گفتند، نشان دادند که اطلاع چندانی از این واقعیت که افغانستان نه در آغاز و نه در هیچ وقت دیگر زمینه و ظرفیت جاگیرشدن مفهوم ملت در میان قبایل و اقوام متنوعش را نداشته است، ندارند. چنان که پشتون ها، هزاره ها، ازبک ها، تاجیک ها و دیگر اقوام افغان، امروز نیز به همان نحوی در این سرزمین حضور دارند که در گذشته بوده اند».(17) نکته ی دیگری که مورد تأکید نویسنده در جمع بندی نهایی کتاب قرار گرفته است، نقشی است که نهایتاً خاندان خزیمه به عنوان یکی از خاندان های حاکم حاشیه ای ایران در بازی بزرگ ایفا نمودند، به نوشته ایشان، «پیش از رواج مفاهیم اروپایی دولت (state) و تمامیت ارضی (territoriality) در ایران، دولت های حاشیه ای و امارت های مرزبان آن، از هر قدرتی که حاکمیت مرکزی را در دست داشتند، وفادارانه تبعیت می نمودند. امارت خزیمه که به ویژه در این زمینه آزموده شد، شاهد خوبی بر این مدعاست. همین مسأله نیز راز تداوم حیات سیاسی امارت مزبور در اخلال ظهور و زوال سلسله های مختلف بوده است»(18) به زعم مجتهدزاده، اگرچه برخی دیگر از این اقوام و خاندان های حاشیه نشین، همچون ترکمانان تکه نیز به طور قطع بر روند شکل گیری مرزهای جدید ایران و روسیه تأثیرگذار بودند، اما هیچ یک به اندازه امارت محلی خاندان خزیمه نتوانستند بر جغرافیای سیاسی مرزهای ناحیه تحت امر خود تأثیر بگذارند. نهایتاً، مؤلف وجوه تأثیرگذاری خاندان یادشده را بر شکل گیری مرزهای جدید در سه مورد خلاصه می کند:(19)
1) حضور مقتدر امیرعلم خان سوم حشمت الملک در جریان تعیین خط مرزی سیستان، بریتانیا را ناچار کرد در تعیین این مرزها خواست های وی را در نظر بگیرد.
2) در جریان کمیسیون سال 1895 و اختلافات موجود بر سر ناحیه میرجاوه، حضور امیرعلی اکبرخان خزیمه و تلاش وی برای دخالت دادن روس ها در این جریان باعث شد که در قرار نهایی سال 1905، میرجاوه و بخش هایی از توابع آن به ایران واگذار شود.
3) در جریان حکمیت ترک ها در سال 1935 اسناد محکم خاندان خزیمه علم، حکم ترک را ناجار کرد جلگه یزدان را متعلق به ایران بداند.
در یک نگاه کلی به پژوهش دکتر مجتهد زاده، باید گفت که وی در ترسیم سیمای جامع و رسایی از چگونگی تأثیر بازی بزرگ بر شکل گیری مرزهای شرقی ایران و نقش بریتانیا در زمینه چینی جدا شدن بخش قابل اعتنایی از شرق خراسان بزرگ موفق بوده است. تخصص نویسنده در حوزه ی مطالعات ژئوپولتیک، اشراف وی بر مسائل جغرافیای سیاسی خاورمیانه و تلاش قابل توجهی که در طرح پیش زمینه تاریخی مباحث به کار گرفته است، اهمیت مطالعه این اثر را دوچندان می سازد. افزون بر این، تلاش مؤلف در پیشبرد تحقیق خود بر مبنای اسناد آرشیوی وزارت خارجه انگلستان (PRO) و نیز اسناد خاندان خزیمه علم، از امتیازات خاصّ این پژوهش است. با این حال به نظر می رسد تأکید ویژه ی نویسنده بر نقش خاندان خزیمه، در روند تعیین مرزهای شرقی کشور، که البته با موضوع پژوهش پیوند مستقیم داشته است. به ترسیم تصویر نسبتاً نارسایی از نقش دیگر مجریان ایرانی این جریان کمک کرده است. از طرف دیگر، آن طور که از پرداخت مباحث برمی آید، رابطه ی دوسویه ی حاکمیّت مرکزی و حکومت ایالتی خراسان و قائنات به نحو بسنده بررسی نشده است. به بیان دیگر، دست کم در مواردی نظیر مسأله ی هشتادان، این ذهنیّت برای خواننده ایجاد می شود که حکومت مرکزی و شخص شاه چندان دغدغه ای برای حفظ سرزمین های مرزی نداشته و این حکومت محلی بوده است که به جبران چنین نقیصه ای کمر همّت بسته است. امّا نگاهی به اسناد مکاتبات مربوط به تکاپوی کمیسیون های مرزی، حاکی از آن است که چه ناصرالدین شاه و چه کارگزاران دولتی با وجود فشار قابل توجهی که از طرف انگلستان و افغان ها احساس می کردند، کوشیده اند تا حد امکان زیاده خواهی افغان ها را مهار کنند، در برابر جانبداری آشکار انگلیسی ها از طرف افغان و بهانه جویی ایشان ایستادگی کنند.(20)

پی نوشت ها :

1. دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران.
2. ضمیمه ی شماره 115-114 (ویژه ی همایش ایران و سیاست جهانی در آغاز قرن بیستم، در یکصدمین سالگرد قرارداد 1907)، صص 173-164.
3. Ingram, Edward, The Beginning of The Great Game in Asia (1828-1834)(London: Clarendon Press,1979) p.54.
4. در عین حال آثار ترجمه شده به فارسی در این زمینه چندان پرتعداد نیست. در مورد برخی از موارد ترجمه نشده بنگرید به:
Greaves, Rose Louis: Persia and The Defence of India, 1884-1892 (London: Athlon press,1959), Rawlinson,Henry, England and Russia in the East (London: preager publishers,1970). Churchill,R.P,The Anglo-Russian Convention of 1907 (Lowa: the Thorch press,1939), kashani-Sabet, Firoozeh, "Fragile Frontiers: The Diminishing Domains of Qajar Iran" UJMES,29(1997) PP 205-234.
5. Mojtahid-Zadeh, Pirouz, The Small Players of the Great Game, The settlement of Iran's eastern borderlands and the creation of Afghanistan (London: Routledge Curzon,2004),p.4.
6. Ibid.
7. Ibid.p.10.
8. Ibid.p.11.
9.Ibid.p.12.
10. Ibid.p.13.
11. Ibid.p.45.
12. Ibid.p.48.
13. Ibid.p.51.
14. Ibid.pp.91-92.
15. Ibid.p.149.
16. Ibid.p
17. Ibid.p.211.
18. Ibid.p.213.
19. Ibid.p.215.
20. در این رابطه بنگرید به: وزارت امورخارجه، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، بایگانی اسناد، به ویژه کارتن های 17، 18، 19 و بیست. اسناد مربوط به تعیین مرزهای خراسان و سیستان حد فاصل سال های 1298-1310. برای نمونه محب علی خان در نامه ای به شاه به تاریخ 27 ذی الحجه 1305 می نویسد: «تصدقت شوم به قراریکه از خیالات جنرال ماکلین در ضمن مذاکرات جاریه دستگیر شده است، امید خیری از او برای ایران در مسأله هشتادان حتی در مسله خوشاده هم متصور نمی تواند شد. شکایت از او هم مناسب نیست زیرا ممکن است بسبک خاصی که از انگلیسی ها در حق حمایت مأمور خود دارند، مؤثر نشده بدتر شود و حتماً هم اگر تغییر هم بدهند ممکن است خلف او بدتر از خودش بوده نتیجه بخلاف مقصود بدهد. از آنجا که تعلیمات آنها وتیره نبوده باشد، برای اصلاح این محذور لابد فدوی باید مماشاتی داشته حتی الامکان اسبابی فراهم نماید که رشته کار را از دست منفردانه او بیرون آورده، بمذاکره دارالخلافه لندن بیندازد تا جریان مذاکرات بروفق قاعده بود آخراً حکم آن باقتضای رای حکمیت انگلیس واگذار شود...» همین جا، سند11، پرونده 17، کارتن 19، 1304ق.

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 141، صص 35 -40



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.