ناسیونالیسم

ناسیونالیسم یکی دیگر از ایدئولوژی های شکل گرفته در دوره معاصر می‌باشد، فرایندی که به صورتی فراگیر و همه جا گیر تبدیل شده است و به دنبال آن تأثیرات بسیار مهمی از خود جای گذاشت، تأثیراتی که هم از سوی مثبت و هم منفی بوده
دوشنبه، 29 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناسیونالیسم
ناسیونالیسم

 

نویسنده : هاجر مهرجویان (1)
منبع :راسخون



 

چکیده:

ناسیونالیسم یکی دیگر از ایدئولوژی های شکل گرفته در دوره معاصر می‌باشد، فرایندی که به صورتی فراگیر و همه جا گیر تبدیل شده است و به دنبال آن تأثیرات بسیار مهمی از خود جای گذاشت، تأثیراتی که هم از سوی مثبت و هم منفی بوده است. هم نوعی خودباوری را دل ملت‌ها روشن کرد و هم عوارضی خطرناک را در سیستم بعضی از حکومت‌ها ایجاد نمود (در واقع نوعی سوء استفاده از سوی حکومت‌ها.)
در این پژوهش تمرکز را بر تعریف ناسیونالیسم، همچنین کارآیی های آن پرداخته‌ایم، و دلایل شکل گیری آن را مورد بررسی قرار داده و مواردی را که ناسیونالیسم به آنها پرداخته است را مورد توجه قرار داده تا به نتیجه ای نسبتأ مختصر درباره ای این تفکر رایج شده در جوامع برسیم.
کلیدواژه ها: ناسیونالیسم، ملت، دولت، وحدت.

تعاریف و کارآیی ناسیونالیسم

با شکل گیری بحث ملت و ایجاد ملتها لازم دانستند به تعریف مفاهیمی دیگر نیز پرداخته شود تا پدیده ملت شکل و معنی خود را کامل می‌کرد، برای این منظور فرایندی به اسم ناسیونالیسم شکل گرفت. ناسیونالیسم، Nationalism، را می‌توان با تسامح آئین اصالت دادن به ملت و ملت گرایی دانست، آنهم با تعریفی که از واژه ملت شد: (ملت را می‌توان یک واحد انسانی تعریف کرد که عامل پیوند آن یک فرهنگ و آگاهی مشترک است. ازاین پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق به آن واحد پدید می‌آید.) (آشوری؛1389: 307). این پدیده آن ملاط و اصول را به خوبی در کنار هم قرار می‌دهد و در ایجاد آگاهی از اصول پیوند دهنده ملت نقش مهمی را دارد. در واقع می‌توان گفت که تدبیری بوده است از سوی نخبگان دولت تا به حل مشکلات همبستگی در میان ملتشان فایق آیند، به طور واقع برای این عمل شرایط و امکاناتی لازم است تا به ایجاد آگاهی مشترک نسبت به ویژگی های یاد شده منجر شود که از طریق نایسیونالیسم این اکانات فراهم می‌شد، همچنین آنچه که این آگاهی را توانست در میان مردم تولید کند و سامان بخشد تفکر و گفتمان ناسیونالیسم در جامعه می‌بود.
در تعریفی که برای ناسیونالیسم آمده است: (ناسیونالیسم یا ملت باوری، نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی تعلق به ملت. این آگاهی را" آگاهی ملی" می‌خوانند. آگاهی ملی اغلب پدیده آورنده حس وفاداری و شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل دهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی و به طور کلی فرهنگی) و گاه موجب بزرگداشت مبالغه آمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتها می‌شود.»(همان: 319) در این میان عنصر مبالغه را نیز در دیدگاه ناسیونالیسم باید در نظر آورد چرا که نمونه های فراوانی از این مسأله را در جوامعی که تحت تأثیر نایسونالیسم بوده اند می‌توان مشاهد کرد که چگونه منجر به خود بزرگ بینی آنها شده است.
«ناسیونالیسم معتقد بود که الهام دهندۀ واحد سیاسی پذیرفته شده جهانی است که ملتها را می‌تواند از حضیض به اوج و تعالی سوق دهد و با ناسیونالیسم، عصر بی خبری و بیگانگی آحاد یک ملت نسبت به هم و سرنوشتشان سپری می‌شود و افق جدیدی در تاریخ سر میزند.»(کاتم؛1371: 11)
با این تعریف از ناسیونالیسم،که به آگاهی ملی و عناصر تشکیل دهنده ملتها می‌پردازد، مفصل و ساختارمند جستار کردن درباره‌ی آگاهی و عناصر آن مربوط به قرون جدید می‌شود و در نظر و عمل از پایان قرون وسطا تا زمان ما ابتدا در اروپا و سپس در نقاط دیگر جهان پدید آمدند.
ناسیونالیسم را باید از مفاهیم جدید بعد از رنسانسی دانست که از اروپای غربی (فرانسه) به خاورمیانه آمده است، به ویژه بعد از «انقلاب صنعتی در اروپای غربی ظهور کرد و در اواخر قرن 18 درفرانسه شکل گرفت و در اواخر قرن 19 به خاور میانه آمده.» (هیئت؛ بی تا: 2) در واقع صنعتی شدن و نوسازی مستلزم وجود ایدئولوژی می‌باشد که فرد را با دولت پیوند دهند که ناسیونالیسم توانست این پیوند را ایجاد کند و میان افراد و جامعه پلی را برقرار سازد، با این گفته باید بیان کرد ناسیونالیسم محصول صنعتی شدن جوامع بوده است.
از نظر مبنا و محتوا شاید بتوان میان نظریه پردازی ناسیونالسم مدرن با غریب گریزی و بیگانه ستیزی بدوی تشبهات مهمی برقرار کرد، زیرا «در هردو غیرتی تقویت و تغلیظ می‌شود و فاصلۀ بین آن تا حد دشمنی فراخ می‌شود، تا در صورت لزوم امکان اینکه یکی علیه دیگری برانگیخته شود و با او درآویزد فراهم باشد.»(مردیها؛ 1385: 123) و حتی شکل گیری ناسیونالیسم را به هزاره های گذشته و دوران شکل گیری حیات جمعی در مراکز تمدنی اولیه می‌رسانند، یعنی همین که انسان از حیات وحش بیرون آمد و تفاوت و تشابه اجتماعات شکل گرفت و انسان ها نیز آنها را درک کردند. (مردیها؛1385: 130)
ولی ناسیونالیسم فقط دریافت تفاوتها و تشابهات برای غلبه و دشمنی بر دیگر ملتها نیست مانند آنچه که در جوامع ابتدایی دیده میشود، بلکه هدف از ناسیونالیسم ایجاد هویتی برای آن جامعه می‌باشد تا افراد در بی خبری از سرزمین خود به سر نبرند.
ناسیونالیسم به تقویت مبانی و ارزشهای پرداخته که به جد می‌توان گفت در قرون معاصر، آنها برای خود جایگاهی یافته اند و دولتها برای برتری جویی از آن سوء استفاده های فراوان کرده اند تا بتوانند هم قدرت خود را عرضه دارند و هم همبستگی لازم را در بین افراد جامعه ایجاد کنند و هم جایگاهی ارزشمندی در میان دیگر جوامع داشته باشند.
بسیاری نیز زمانی که از حرکتهای دلاورانه در قرون قبل از قرن هجدهم که در نزد ملل مختلف مانند یونانی ها یا ایرانی ها یا اقوام دیگر سخن به میان می‌آورند، از آن با عنوان حرکتهای ملی گرایانه یا ناسیونالیستی می‌نامید، اما اقدامات آنها فقط دفاع از یک طبقه خاص و یا حتی به قدرت رساندن قدرتی در برابر قدرت دیگر بوده و امری مردمی و جمعی به حساب نمی‌آید و پس از دو سه قرن (قرون شانزده – هفدهم-نوزدهم تا اواسط بیستم) و خارج از اروپا، سخن از ناسیونالیسم و ناسیونالیست گفتن، حکم «از پیش به پس خواندن تاریخ را دارد. یعنی آن چیزی که فرنگی ها به آن "آناکرونیسم" می‌گویند» (کاتوزیان؛1389: 47) دفاع از یک سرزمین و مردم آن در برابر تجاوز یا تحقیر کردن دیگران، حفظ و اعتلای میراث فرهنگی و اجتماعی سرزمین خود، هیچ یک بیانگر یک ایدئولوژی خاصی نیستند وآن را به حساب حس ناسیونالیسم نمی‌توان گذاشت، بلکه این همان چیزی است که می‌توان از آن به عنوان" میهن پرستی یا وطن دوستی" یا اصطللاح فرنگی آن"پاتریوتیسم" یاد کرد. در بسیاری از موارد نوعی عشق ورزیدن به زاد و بوم و آمادگی برای پاسداری و حفظ مزرهای آن می‌باشد (آشوری؛1389: 319) این قبیل حرکتها هیچ یک تفکر همبستگی را به دنبال نداشته و شاید اگر همبستگی نیز بوده بیشتر به حالتی مقطعی و زود گذر به خاموشی رفته و در زمان وقوع آن حرکتها اصلأ به موضوعی به اسم ناسیونالیسم یا ملت باوری توجه‌ی نشده است و ناسیونالیسم خواندن آنها در واقع دیدگاه مورخان کنونی می‌باشد که زاویه‌ی دید آنها با این مسأله آمیخته شده است.
آخوند زاده در دوران قاجار نیز در تعریف وطن پرستی یا" پاثریوت" بیان میکند «فهم پاثریوت عبارت از آنکسی است که بجهت وطن پرستی و حب ملت از بذل مال و جان مضایقه نکرده و بجهت منافع و آزادی وطن و ملت خود ساعی و جفا کش باشد.این حالت و خاصیت همیشه در مردان غیرتمند بروز می‌کند.» (آخوندزاده؛ بی تا: 11) که در ادامه باید بگوییم این شور بیشتر از سر غیرت و ترس بوده است. ترس و غیرتی که در آینده آن به حسی مشترک میان گروهی به اسم ملت تبدیل شد.
در جامعه آن زمان ناسیونالیسم و ملی گرایی اصلی مخفی بوده است.
یک نکته را از نظر نباید دور دانست این می‌باشد که این ارکان و عناصری که امروزه برای تعریف ناسیونالیسم به کار می‌رود از قبیل (زبان، نژاد، تاریخ و فرهنگ و دین) همان شکل توسعه یافته تر عادت و حسادت یک من جمعی می‌باشد یعنی «اگر قبلأ درک آسان‌تر همسایه و به طور کلی یک اشتراک مبهم و تحلیل نشده، عامل حس هویت جمعی برای دفاع از منابع مشترک بود، به تدریج این ابهام زائل شد، و اموری چون زبان، نژاد، تاریخ، فرهنگ و دین به عنوان محورهای هویت جمعی شناخته شدند، که زمینه ای روشن تر و مستحکم تر برای دفاع از منافع عرصه می‌کردند.» (مردیها؛ 1385: 128) «در بهترین حالت در رابطه با ناسیونالیسم شاید بتوان صرف ارتباط دور و نزدیک با گذشته را شرط لازم تلقی کرد ولی شرط کافی "این همانی" و اذعان به آن، به شکل یک پدیدۀ مستمر است. به طور مثال، مشکل بتوان میان اولین گروههائی که بنا به سوابق دیرینه شناسی در ایران در ناحیه "سیلک کاشان" زندگی می‌کردند و کاشانیان امروز پیوند "این همانی" تاریخی یافت مگر اینکه به تحلیل و وهم اشباح نیاکان روی آوریم.» (کاتم؛1371: هشت) و شاید ناسیونالسیم در جریان پیدایش خود فقط از بعضی میراث به جای مانده از گذشته سود جست و به هنگام تکوین به تقویت و فربهی آن میراث همت گماشت، این نیز تنها رابطه ای است که می‌توان بین ناسیونالیسم و گذشته برقرار نمود.

ناسیونالیسم و دولت ها

ناسیونالیسم یا ملی گرایی در جوامع مختلف شیوه و روش متفاوتی را دنبال می‌کرده، و با عناصر مختلف و اهداف متفاوتی شکل گرفته است. گاهی با عناصر لیبرال، گاه امپریالیستی و نیز گاهی ضد استعماری و استثماری همراه بوده و جنبشهای نیز در پس خود به دنبال داشته اند. این شیوه ها در جوامع میان افراد و گروه ها متفاوت بوده است: «ملی گرایی طبقات حاکم وابسته به استعمار کوششی است در جهت ادامه سلطه استعماری خود، و ملی گرایی محدود و مشروط سرمایه داری ملی کوششی است برای سهیم شدن در غارت، و شرکت در قدرت دولتی، اما محتوای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ملت گرایی زحمتکشان تهیدست در جوامع مستعمراتی، کوششی است برای رها شدن از سلطۀ "استعمارگران خارجی " و "استعمارگران داخلی" و ترکیبی است تاریخی از مبارزه ضد استعماری و جنگ طبقاتی»(رواسانی؛1380: 129)
ناسیونالیسم گاهی به نفع دولتها و به ضرر ملتها شده است، یعنی انگیزه‌ی و راهی برای برتری جوی دولتها در میان مردمان خود مانند بسیاری از دیکتاتوری های قرن معاصر که می‌توان به طور پررنگ به تفکرات ناسیونالیستی در میانه آن پی برد، تجاوزات فراوان و رقابتهای نظامی این گونه جوامع به این اسم می‌باشد که دارای حس غرور ملی هستند و دلیل این حرکتهای جنایت آفرین را دفاع از میهن و هویت و حیثیت خود بیان میکنند. «در قرن بیستم ناسیونالیسم اروپایی یکی از عناصر اساسی فاشیسم و جنبشهای فراگیر شد، و همچنین انگیزه ای برای قیام ملتهای استعمار زده بر ضد قدرتهای امپریالیست و انگیزه ی مقاومتی برای اقلیتهای ملی در برابر فشار دولتهای قدرتمند و زورگو»(آشوری؛1389: 320) در اروپای غربی ناسیونالیسم سبب ساز ظهور هیتلر در آلمان و موسولینی در ایتالیا بود، و رژیم های دیکتاتوری در حقیقت جواب گویی ناسیونالیست ها بودند، که هدف اصلی استفاده از ناسیونالیسم و راه های آن قدرتمندی نیروهای دولتی و سلطه بر مردم کشور خود و جهان می‌باشد. در واقع همه طبقات و افراد به آن مانند ابرازی برای رسیدن به اهداف خود می‌نگریستند.

ناسیونالیسم در ایران

ناسیونالیسم در ایران پس از جنگ، به ویژه در فاصله‌ی سالهای 1300-1340 شمسی، «خصلت هژمونیک یافت و به بیان فوکو، اپیستمه ملت سازی و هویت سازی ایران گردید.»(اکبری؛ 1384: 152) که در ایران نیز با انگیزه ها و اهداف مختلفی از آن استفاده شده است. گاهی هم پیمان با نیروی های استعماری شده و طبقه حاکم وابسته به استعمار با این دید که «اگر دولت در الزام کردن یک زبان و یک فرهنگ موفق شود، و از این طریق حس میهن دوستی را در میان شهروندان توسعه دهد، آسان تر به اهداف خود دست می‌یاند»(مردیها؛1385:145) به تولید و رشد این ایدئولوژی پرداخت. نمونه آن را می‌توان به دوره رضاشاه و گرایشات وی به حکومت‌های استعماری و از سوی دیگر نفوذ جریان ملی گرایی و ناسیونالیستی در قدرت حکومتی که نوعی اتحاد را در میان ملت برقرار کرد که ایجاد وحدت آنهم از طریق ایده های ناسیونالیستی در پیشبرد اهداف و اصلاحات عصر رضا شاهی تاحدودی تاثیرات مثبتی را به دنبال داشت.
اما علاوه بر این سبک استفاده از ناسیونالیست در ایران می‌توان از زمان شروع نفوذ و سلطه و استعمار سرمایه داران استعمارگر خارجی بر ایران، مبارزه با آنها نیز بر مبارزه با استثمارگران داخلی افزوده شده و تلاش برای رها شدن از فقر و ظلم طبقاتی جنبه مقابله با عوامل خارجی نیز به خود گرفت. (رواسانی؛ 1380:134) و این طریق و شیوه را نیز می‌توان ملی گرایی نامید. نمونه این نوع از ناسیونالیسم را در ایران بعد از شکل گیری انقلاب مشروطه می‌توان مشاهده کرد، که مطمئنأ این جریان تازه شکل گرفته در ایران مشکلاتی را برای دو دولت روس و انگلیس ایجاد نمود. از طرفی نیز مطبوعات بیشتر به این جریان توجه کردند و به مسائل مربوط به وطن و ایران و مسائلی که باعث ویرانی کشورشان می‌شده بیشتر پرداخته و به نوعی آگاهی ناسیونالیستی یا ملی گرایی را در میان مردم ناآگاه جامعه از این مسائل، بالا بردند و همچنین شمار اشعار وطنی نیز رو به فزونی نهاد. پس همانطور که ملاحظه شده ایدئولوژی ناسیونالیسم در ایران «بیشتر با ایدئولوژی آزادی بخش همراه بود و هدف عمدۀ آن برداشتن یوغ استعمار و امپریالیسم و ایجاد دولتهای ملی به راستی مستقل بود.»(سیاوشی؛1386: 12)
با توجه به آنچه که در باره‌ی ناسیونالیسم گفته شد، یکی از معنایی دیگری را که بتوان برای ملی برگزید مفهوم خودی و داخلی در برابر بیگانه و خارجی است، به طور مثال در ایران زمانی که " بانک ملی" تاسیس شد. غرض از ملی، خودی بود در برابر بیگانه، به این معنا که در آن روز بانکهای حاکم در ایران بانک شاهنشاهی انگلیس و بانک استقراضی روس بودند. و حتی واژه ملی را زمانی که برای "نهضت ملی نفت" به کار بردند، با همان معنای داخلی بوده و این صنعت را از دست یک شرکت و قدرت بیگانه خارج کرده بودند.
واژه ملی معنی (ضد دولتی) را نیز در بر میگیرد ولی در ایران به (ضد استبدادی) می‌توان تعبیر کرد چراکه دولت نماینده و زیر بنا استبدادی جامعه بود، و مقابله با دولت در حقیقت مقابله با استبداد را به همراه داشت. ملیون را در آثار مشروطه به این طرف که بیشتر این جنبش ها را سر می‌دادند می‌توان (ضد استبدادی) معنا کرد. پس همانطور که مشاهده می‌شود ناسیونالیسم ایرانی به علاوه بر مقابله با استعمار به مقابله با استبداد نیز پرداخته است.
اما وقوع این اندیشه در ایران در آن روزگار نمی‌توانسته ساخته اهل همان روزگار باشد آنهم در آن جامعه ای که مدتهای مدیدی بود دیگر شرایط خلاقیت و تولید اندیشه و تأسیسات متناسب با آن را که سبب تولید اندیشه می‌شده است را از دست داده بود نباید نادیده گرفت که: «جوامعی مثل ایران در برخورد سریع و بنیانی غرب که امواج آن جهانی را پیاپی در بر می‌گرفت چشم می‌گشودند.»(کاتم؛1371: ده).
یکی از راه های ناسیونالیسم برای وحدت بخشی در جامعه برتری دادن به یک نژاد برای رها شدن از اختلافات نژادی می‌باشد که این اتفاق نیز گاهأ در ایران به صورت بسیار بارزی رخ نمود که عملکردهای بارزش در این زمینه، برتری دانستن نژادی به اسم آریا و قومی به نام فارس، بر دیگر اقوام حاضر در ایران (از قبیل ترک، عرب، کرد،...). که این از شواهد به جای مانده می‌توان مشاهده کرد حتی با اغراق و موارد ساختگی بسیاری آن را همراه کردند و بیشتر نیز از جانب عوامل دولتی رقم می‌خورد. که البته از نظر سیاسی و اجتماعی نیز بسیار خطرناک می‌باشد آنهم در کشوری مانند ایران که تأکید بر برتری یک نژاد به خصومت و درگیری می‌انجامد. این نوع از ناسیونالیسم در فصول دیگر به طور مفصل پرداخته شده است.
پدیده ناسیونالیسم دو مقوله جداگانه را در خود جای داده است، "ناسیونالیسم معاصر" و "ناسیونالیسم تاریخی" که مقوله اول «قالب و شکل جهانی آن تعریف میکند و پدیده ای است که به عنوان یک دیدگاه سیاسی نظیر سوسیالیسم، دموکراسی، کمونیسم... استنباط می‌شود. اما مقوله دوم، ناسیونالیسم تاریخی پیش از مشروطیت نقشی تعیین کننده در وحدت کشور داشت.» (کیانی؛1386: 67) که واژه ناسیونالیسم در ایران هم به معنای "ناسیونالیسم تاریخی" همان طور که در قبل آمد به میهن پرستی نزدیک تر می‌باشد تا ناسیونالیسم، که جای خود را به شکل نوین ناسیونالیسم داد. این پدیده ناسیونالیسم معاصر یا نوین تلاشی بود برای جایگزین کردن علایق ملی به جای وابستگی های قومی و دینی بود. ما هرگز نمی‌توانیم آثاری از این پدیده نوین در روزگار گذشته و در میان پادشاهی های قبل پیدا کنیم، حتی در آنجاهای که سخن از ایرانشهر می‌رود باز هم منظور از این کلام یک دید ملی نمی‌باشد و بیشتر اشاره به «برگزیدگان و حاکمین و علائق و سوابق آنها به قبول و یا رد وطن و اغیار دارد و نمی‌توان به عنوان یک قاعده از حقوق ملت و ربط درونی" آزادی و تکلیف" شهروندی آحاد و مردم سخنی به میان آورد. پس از اسلام هم وضع از زاویه مورد بحث تفاوتی نیافت جز اینکه ملاطی بنام دین پیوندهائی را میان اقصی نقاط سرزمینهای مسلمان نشین، به وجود آورد.»(کاتم؛1371: هفت) در میان حکومت‌ها نیز برای ایجاد انسجام چیزی به اسم وحدت ملی یا هویت قومی و نژادی معنایی نداشت می‌توان گفت قلمرو تحت سلطه‌ی حکومت، تابعی از میزان توانائی نظامی، سیاسی، اقتصادی و ضعف رقبا بود. آنچه که نمونه‌ی آن را در امپراتوری های قبل از روزگار معاصر می‌توان دید ولی با این تفاوت که در روزگار معاصر علاوه بر اینکه موارد بالا در انسجام حکومتی مهم بود پدیده‌ی به اسم وحدت ملی نیز سر باز کرد و نقشی اثر گذار در پدیده ناسیونالیسم بر جای گذاشت.

فرجام

به دنبال شکل گیری ملت ها، جریان ها ناسیونالیسم نیز حیات خود را آغاز کرد و به ایجاد استحکام میان ملت ها پرداخت. این نکته را نباید فراموش کنیم که ناسیونالسیم و ملی گرایی از حرکتهای قرن بیستم می‌باشد این را گفته تا حد و مرز میان ناسیونالیسم و بسیاری از حرکتهای دیگر که در گذشته رخ داده و با برچسب ناسیونالیسم و ملی گرایی معرفی شده اند، مشخص شود. ناسیونالیسم محصول دوران معاصر می‌باشد، چرا که برای پاسخ به نیاز های فکری انسان این دوره شکل گرفت و دغدغه مردمان و حکومت های روزگار گذشته حول مسائل دیگری می‌چرخید و در زندگی های گروهی آنها عوامل دیگری از قبیل شمشیر و زور باعث اتحاد و تابعیت آنها به همدیگر می‌شده، پس حرکتهای شکل گرفته در آن زمان نیز نمی‌توانسته با انگیزه های ناسیونالیستی باشد.
هدف شکل گیری ناسیونالیسم نیز در قرن معاصر به صورتهای مختلفی شکل گرفت، گاهی از سوی دولتها و گاهی از سوی دسته ها و جریان های مردمی دنبال می‌شد، گاهی برای سلطه بیشتر بر مردم بوده و مواقعی نیز برای گاهش قدرت دولتها، ولی این جریان در ایران بیشتر با انگیزه های ضد استبدادی و استعماری ههراه بوده است. با وجود همه این هدف ها باز هم جریان ناسیونالیسم عنصری شد برای مورد توجه قرار دادن بسیاری از ویژگی های و عناصر یک ملت که در طول زمان شکل گرفته بود، که این عناصر شکل گرفته در طول زمان عاملی شد برای اتحاد و همبستگی میان مردم آنچه که در گذشته یه شکل های دیگری رخ می‌نمود. ناسیونالیسم مردم یک کشور را در محدوده مرزی مشخص، از قید تعلقات نژادها و زبان ها و فرهنگ های مختلف خارج کرد و آنها را در قالبی همسان قرار داد، توانست آنها را از بسیاری درگیری های رها کند. مانند آنچه که در دوره رضا شاه آن هم با برتری دادن به نژاد آریا اتفاق افتاد.

پی نوشت ها :

1- کارشناسی ارشد تاریخ ایران بعد از اسلام

کتابنامه :
آخوندزاده، میرزا فتحعلی، الفبای جدید و مکتوبات، به کوشش پرفسور حمید محمد زاده، بی چاپ، نشر احیاء، تبریز، 1358
آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی (فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی)، چاپ هیجدهم، انتشارات مروارید، تهران، 1389
اکبری، محمدعلی، تبارشناسی هویت جدید ایرانی عصر قاجار و پهلوی اول، چاپ نخست، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، زمستان، 1384
سیاوشی، سوسن، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ترجمه دکترمحمد قدسی، چاپ دوم، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، تهران، 1386
کاتوزیان، محمدعلی، دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی)، ترجمه حسن افشار، چاپ پنجم، نشر مرکز، تهران، 1389
کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، چاپ اول، انتشارات کویر، تهران، 1371
کیانی، مصطفی، معماری دوره پهلوی اول، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، 1389
رواسانی، شاپور، نادرستی فرضیه نژادی آریا، سامی و ترک، چاپ اول، انتشارات اطلاعات، تهران، 1380
مردیها، مرتضی، مبانی نقد تفکر سیاسی، چاپ اول، نشر نی، تهران، 1385



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط