نویسنده : زینب کریمی (1)
منبع :راسخون
منبع :راسخون
چکیده
در قرن دوم و سوم هجری اوضاع فکری جامعه¬ای اسلامی بسیار آشفته بود و اتحاد به واسطه¬ی بالا گرفتن اختلافات فکری و عقیدتی در معرض خطر قرار گرفته بود. زیرا از یک سوی معتزله که بیشتر بر عقل و عقل گرایی تأکید و به اثبات مسائل حتی در فرعیات به حکم عقل توجه داشتند و در دیگر سوی اهل حدیث یا حدیث گراییان قرار داشتند. که بر نقل و روایات حدیث در مورد مسائل و اموری دینی ،اجتماعی تأکید می¬کردند. میان این دو گروه اختلافات زیادی به وجود آمد. بدین سبب اندیشمندانی بزرگی در جهان اسلام درصدد ایجاد آشتی میان این دو اندیشه حاکم بر جامعه اسلامی بودند. که مهمترین آنان، ابومنصور ماتریدی سمرقندی بنیان¬گذار مکتب ماتریدی بود. اندیشه¬های ماتریدی درواقع حد فاصل میان معتزله و اهل حدیث قرار گرفت.زیرا در حل و فصل امور بر استفاده از دو قوه عقل و نقل تاکیید داشت و حالتی متعادل و میانه رو را در پیش گرفت.به گونه¬ی که مکتب ماتریدی به سبب توجه به عقل گرائی به معتزله نزدیک و به دلیل توجه به نقل در حل و فصل مسائل مختلف،در واقع جمیع آراءاین دو گروه است.اندیشه¬های این مکتب بتدرج به واسطه پیروان ابومنصور گسترش یافت. لذا پرداختن به آن به لحاظ تلاش برای صلح و آشتی در جامعه اسلامی در خور اهمیت است.کلیدواژه ها:ماتریدیه،اهل سنت،اشاعره،کلام،ابومنصور
مقدمه
در قرون دوم و سوم هجری مجادله میان فرقه¬های کلامی به ویژه معتزله و اهل حدیث باعث سردرگمی و آشفتگی فضای فکری جامعه¬ای اسلامی شد .البته حاکمان وقت هم در این امر نیز بی نقش نبودند. معتزله که بر عقل و اندیشه تأکید داشته و اهل حدیث بر ظاهر آیات و روایات تأکید می¬ورزیدند که این امر باعث تشدد و اغتشاش فکری در جامعه اسلامی گردد. که این امر علاوه بر آشفتگی فکری و سیاسی جامعه اسلام،خطری بزرگ برای اتحاد جامعه محسوب می¬شد. زیرا این امر موجب راه یافتن تشبیه و تجسیم و ورود اسرائیلیات در عرصه اندیشه اسلامی بوده است. معتزله نیز با تکیه بر عقل گرائی محض و تاکید اشاعره بر نقل و عدم توجه به عقل در توانمند بودن حل مسائل مختلف، ضرورت ایجاب می¬کرد که در این فضای آشفته فکری و عقیدتی اندیشه اهل تسنن تحولی رخ دهد. در پی حل این بحران فکری سه تن از متفکران اهل سنت اقدام کردند و در صدد ایجاد صلح و آشتی میان دو اندیشه ی متضاد معتزله و اهل حدیث بر آمدند.
1-ابو الحسن اشعری (324ق) در مرکز حکومت(بغداد)
2-ابو منصور ماتریدی(333ق) در شرق سرزمین های اسلامی و ماورءالنهر
3-ابو جعفر طحاوی در مصر
لذا در این پژوهش هدف بر پرداختن به آراءو افکار حاکم بر مکتب کلامی ماتریدیه است. اهمیت پرداختن این مبحث، به سبب تلاش این مکتب در جهت ایجاد آشتی و صلح میان دو مکاتب معتزله و اشاعره است.
ابو منصور ماتریدی
زندگی ماتریدی
ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی سمرقندی در روستای ماترید یا ماتریت از روستاهای سمرقند متولد شد اما در هیچ منبع معتبری به تاریخ دقیق ولادت او اشاره¬ نشده است اما تاریخ وفات وی را بالاتفاق سال 333 ه.ق بیان کرده¬اند(حسینی الزبیدی، بی تا: 456) ماتریدی شخصیتی خاص و در بین اهل سنت دارای امتیازات فراوانی بوده است. تعداد بسیاری از اهل سنت به امامت وی در علم کلام اعتراف دارند و او را در کنار اشعری یکی از دو امام اهل سنت می¬دانند(طاش کبری زاده، بی¬تا: 133)برخی نویسنده¬گان نسب وی را به ابو ایوب انصاری صحابی معروف پیامبر (ص)و میزبان حضرت محمد در آغاز هجرت می رسانند. لیکن در هیچ یک از منابع معتبر و تراجم حنفی با این نکته اشاره نشده است از این روی این نسب اشتباه به نظر می رسد. پیروان ماتریدی وی را با القابی چون "الشیخ"،"الفقیه"،"علم الهدی"،"امام الهدی "،"امام اهل سنه"و "امام المتکلمین" توصیف می¬کنند. برای وی شأنی عظیم و جایگاهی رفیع قایل¬اند و کراماتی را نیز برای ایشان نقل کرده اند(جلالی،1383: 1) بسیاری از شرح حال نویسان یا از اساس به زندگی وی نپرداخته¬اند یا تنها به ذکر نام وی بسنده کرده¬اند.حتی بسیاری از تاریخ نویسان حنفی که در فقه هم مکتب ماتریدی هستند زندگی وی را آن¬گونه که شایسته و بایسته است شرح نداده¬اند. ابومنصور سرانام بعد از یک دوره مهم تلاش در جهت رشد و گسترش اندیشه¬ای مکتب ماتریدی در سال 333ه.ق ماتریدی در سمرقند درگذشت و در یکی از قبرستان های بزرگ و معروف سمرقند به نام "جاکردیزه"زیارتگاه پیروان اوست.استادان ماتریدی
از زندگی شخصی و حالات و نحوه تعلیم و تعلم او اطلاعی در دست نیست و استادان و شاگردان ماتریدی نیز از این حکم مستثنا نیستند بنا بر اسناد موجود ابو منصور ماتریدی نزد چهارتن از علمای مشهور زمان خویش را که همه ازشاگردان و پیروان ابوحنیفه بودنددرس آموخت.این افراد عبارت بودند از:1-محمد بن مقاتل رازی :(متوفای248)، قاضی و امام و صاحب رآی در ری بود وی از شاگردان محمد بن حسن شیبانی،شاگرد ابو حنیفه به شمار می¬آید وی کتابی با عنوان "المدعی و المدعی علیه"داشته است و بر اساس بسیاری گزارش¬ها ابو منصور از شاگردان او بوده است و نزد می تلمذ کرده است .
2-احمد بن اسحاق جوزجانی: استاد دیگر ابو منصور،ابو بکر بن احمد بن اسحاق جوزجانی است وی در بسیاری از علوم تبحر داشته است و جامع بین علم اصول و فروع بوده است و کتاب¬های از جمله "الفرق و التمیز و التوبه "را نام برد.
3-ابو منصوراحمد عیاضی: دیگر استاد ابو منصور ماتریدی که شاگردی ماتریدی نزد وی قطعی است ابو منصور احمد بن
عباس عیاضی انصاری سمرقندی است که از مرتبه علمی بالای برخوردار بوده است و سرانجام در جهاد در عصر نصر بن احمد سامانی به اسارت کفار ترک درآمد و به دست آنان کشته شد وی در این هنگام چهل شاگرد زبده از خود بر جای نهاده بود که همگی هم پایه ابو منصور بودند
4-نصیر(نصر)بن یحیی بلخی: استاد چهارم ماتریدی،نصیر یا نصر بن یحیی است او از شاگردان ابو سلیمان جوزجانی و ابو مطیع بلخی بود.
بنابراین ابو منصور ماتریدی نزدچهار تن از علمای حنفی تحصیل کرده است اما اینکه وی نزد این استادان چه درس¬های را گذرانده است و نزد چه استادن دیگری علم آموخته است روشن نیست و زندگی او همانند زندگی خودش در ابهام است (سبحانی تبریزی،1372: 5)
شاگردان ابومنصور ماتریدی
درباره شمار و زندگی شاگردان ماتریدی نیز اطلاع زیادی در دست نیست تنها از تعداد انگشت شماری از آنان اطلاع داریم .هر چند اطلاعات در این خصوص نیز اندک است. ابو منصور به سبب وسعت علم و دانش خود و نیز با توجه به رونق حوزه های علمی سمرقند،احتمالآعمر طولانی و نیز اهمیت و احترام ویژه در میان عالمان و دانشمندان روزگار خود و در سطوح و رشته¬های گوناگون پر شماری داشته است در کتب تراجم به پنج تن از شاگردان او اشاره شده است این افرادعبارتند از :1- حکیم سمرقندی: وی از شاگردان نامدار ابومنصور ماتریدی است و از همشهریان ماتریدی بوده است او فقه و کلام را نزد ابو منصور فرا گرفت و کتب معروف"السواد الاعظم "را که در حقیقت اعتقاد عامه ای برای ماتریدیان است را نگاشت احتمالآ قدیمی ترین متن مکتب ماتریدی است سمرقندی در سال342 هجری قمری در گذشت.
2-عبد الکریم بزدودی: او فقیه و محدث بود و فقه را نزد ابو منصور فرا گرفت.
3-علی بن سعید رستفقنی: از بزرگان و مشایخ سمرقند و اصحاب ابو منصور ماتریدی بود در فقه و اصول حنفیان جایگاه والا دارد گویا در سال 350 هجری قمری فوت کرده است.
4-ابو احمد عیاض: ابواحمد عیاض از مهمترین عالمان روزگارخود بوده است در میان حنفیان جایگاه والای داشته است از مهمترین شاگردان ابو منصور بوده است.
5-ابو عبدالرحمان نجاری: شاگرد دیگر که در کتب تراجم حنفی برای ابومنصور ماتریدی نام برده اندابوعبدالرحمان(ابو عصمه)بن لیث نجاری است که همراه با حکیم سمرقندی در فقه و کلام از حضور ابو منصور علم آموخته (جلالی،1386: 35-30)
آثار ماتریدی
ماتریدی ذهن فعال و خلاقی داشته است و در زمینه علوم مختلف از قبیل فقه، اصول، تفسیر و کلام آثاری ارزشمندی از خود بر جای گذاشته است که عبارت اند از:1-کتاب التوحید: که نخستین و مهمترین منبع پیروان مکتب ماتریدی در علم کلام است و از دقت و اتقان فراوانی برخوردار است هر چند منطق و پیچیده است با این کتاب با تصیح،تحقیق و مقدمه دکتر فتح اله خلیف در مصر و بیروت به چاپ رسیده است.
2-تآویلات اهل السنه:که در زمینه تفسیر است و با تحقیق دکتر ابراهیم عوضین در مصر چاپ شده است.
3- مآخذ الشریعه 4- العدل فی اصول الفقه 5-کتاب المقالات 6- بیان وهم المعتزله 7- در اوائل الدوله للکعبی 8- رد وعید الفساق للکعبی 8- رد تهذیب العدل للکعبی 9- رد اصول الخمسه 10- رد اصول الخمسه للباطی 11- الرد علی القرامطه 12- رد الاماته لبعض الروافض 13- پند نامه(سبحانی تبریزی،1372: 12)
منشآ و مصدر آراء ماتریدی
ماتریدی هم مانند اشعری فراتر از آن بود که به کلام معتزلی پاسخگو باشد اشعری کلام خود را برپایه عقیده سنت گرایی حنبلی بنیاد نهاد ولی ماتریدی کلام خویش را بر حدیث حنفی خاوری استوار ساخت کلام او در مخالفت با معتزله در اساس چندان افراطی نبود ولی از کلام اشعری که خود در آغاز متکلمی بود نیز کمتر تحت تآثیر مفهوم¬های معتزله قرار می گیرد(مادلونگ،1377: 60-59) و همچنین باید خاطر نشان کرد همه استادان ماتریدی از شاگردان با واسطه ابوحنیفه یکی از چهار فقیه اهل سنت بودند و از سوی دیگر ماتریدی خود بارها تآکید کرده است که پیرو و شاگرد ابوحنیفه است. بنابراین منشآو مصدر آثار و آراء ماتریدی در کلیات اصول ابوحنیفه است. ماتریدی که در فقه پیرو مکتب ابوحنیفه است و در کلام نیز تا حدی نیزاز او متآثر بوده است بدین جهت اندیشمندان معتقدند آراء ابوحنیفه همچون اصل و اساسی است که که آراء ماتریدی فرعی از آن است. پس روشن می¬گردد که بر اساس و بنیاد اندیشه های ماتریدی بر گرفته ملهم از ابو حنیفه است(فرمانیان،1386: 510-509)روش کلامی ماتریدی و مقایسه آن با روش اشعری
روش کلامی ماتریدی بر اساس آن نظام فکری خود را بنیاد نهاد بر دو پایه عقل و نقل استوار است در روش ماتریدیه عقل اعتبار بسیار دارد بدون آنکه در این مورد افراط صورت گرفته باشد، ولی اشاعره خود را مقید به نقل نموده و با عقل آن را تأیید کردهاند، و میتوان گفت که اشاعره در خط میان اعتزل و اهل فقه و حدیث میباشند، و ماتریدیه در خط میان معتزله و اشاعرهاند.» (سبحانی تبریزی، 1372:ج3، /20) ماتریدی به عقل بسیار بها می¬دهد و در عین حال از نقل هم سود می¬¬برد .ماتریدی که اندیشه کلامی خود را در برابر برقراری صلح و آشتی میان معتزله و اهل حدیث ارائه کرده است از این رو می¬کوشید همواره راهی را میان این دو مکتب برگزیند.
اصل حسن و قبح عقلی: یکی از مهمترین اصولی است که مکاتب مختلف دیدگاه هایی نسبت به آن ابراز کرده اند. عدلیه (معتزله و امامیه) به آن معتقد بودند و اشعری و اکثر متکلمان اشعری منکر حسن و قبح عقلی بودند.
به نظر می¬رسد ماتریدی بطور کلی این اصل را می¬پذیرد و معتقد است عقل بشری توانایی تشخیص حسن و قبح را دارا می¬باشد ولی در عین حال معتقد به «وجوب علی الله» نیست. برخی از معتزله نیز همین دیدگاه را دارند و می¬توان در این زمینه تقارب دیدگاه ماتریدی را مشاهده کرد.
«عقل راستی و عدالت را تحسین و ستم و دروغ را تقبیح میکند پس عقل انسان را به کسب آنچه مایه شرافت است امر و از آنچه مایه خواری است نهی میکند. بنابراین امر و نهی(شرعی) به ضرورت عقل واجب است چنانکه پاداش برای کسانی که به انجام تکالیف قیام کرده و کیفر برای کسانی که از هوای نفس خود پیروی نمایند. به اشاره و حکم عقل واجب است.» (ماتریدی،بی تا: 11-10)و در لابلای کتاب التوحید وی سرشار از نزاع و مجادله دو طرف است. ابو الحسن اشعری نیز با این انگیزه که می¬خواهد میان معتزله و اهل حدیث ایجاد کرد با ماتریدی هماهنگ است. اما تفاوت میان وی و ماتریدی وجود دارد اختلاف آن از این حیث است که: ماتریدی به عقل بهای بیشتری می¬دهند و به مکتب اعتزال نزدیکتر است.در حقیقت ماتریدی در نقطه میانی اشعری قرار دارد در روش ماتریدی عقل سلطه عظیمی دارد اما اشاعره به روش نقلی مقیدهستند و آن را با عقل تآیید می¬کنند به نحوی که روشن می¬گردد که اشاعره در خط بین اعتزال و اهل فقه و حدیث قرار دارد و ماتریدی در خط میان اشاعره و معتزله است. ماتریدی هر چند در کتب خود بر معتزله بسیار ایراد وارد می¬کند اما آراء و روش او به معتزلیان بسیار نزدیک است و اشاعره به اهل حدیث نزدیکتر است تا به ماتریدی (فرمانیان،1386: 512-510)
پیدایش ماتریدی و سیر روند تکامل آن
ماتریدی یکی از دو حوزه بزرگ کلام نظری است که پس از بر چیده شدن بساط مکتب اعتزال و برخی مکاتب کوچک دیگر در میان مسلمانان اهل سنت رواج یافت. در ایامی که آیین اشعری سرانجام میان شافعیان و مالکیان به صورت قدرتمندترین آیین در آمد ماتریدیه مکتب کلامی رایج حنفیه بود و عثمانی ها ترجیح می¬دادند که فقه حنفی شریعت رسمی حکومتشان باشد. بنابراین به پیشرفت کلام ماتریدی که به اندازه آیین اشعری مقید به تسنن بود و می¬توانست جایگزین آن شود ولی آیین اشعری که در این زمینه از نظر علمی در جذب افکار قوی تر بر رقیبش پیشی جست. اما به هر حال درباره تاریخ و گسترش ماتریدی ابهاماتی وجود دارد و بر خلاف اشعریه، تا پیش از یک قرن پس از مرگ بنیانگذارش هیچ گونه توجهی را در محافل کلامی دیگر به خود جلب نکرد. هیچ متکلم معتزلی یا اشعری و هیچ محدثی زحمت نوشتن ردیه ای بر آیین ماتریدی بر خود همراه نکرد حتی در شمار هیچ یک از مذاهب اسلامی نیز محسوب نمی¬شد.برای اولین بار یکی از آثار غیر ماتریدی به نام کتاب "النظامی" تآلیف ابوبکر احمد بن محمد بن خورک (الخدرکی)از مذاهب ماتریدی نام برده است (مادلونگ،1375: 32-30) تردیدی نیست که فرقه ماتریدی پیش از ابو منصور ماتریدی وجود نداشته است و هیچ فرقه¬ای با این نام خوانده نمی¬شد. بنابرین این فرقه ماتریدیه منسوب به امام ابو منصور ماتریدی و دیدگاه غالب این است که ظهور ماتریدیه به شکل یک فرقه بعد از وفات ماتریدی (332ق)بوده است زیرا فرقه¬ای که منسوب به به شخصی است از مجموع شاگردان و پیروان عقاید او پدید می¬آید.
چهار مرحله گسترش ماتریدیه
1-تآسیس و ظهور نیمه دوم قرن سوم تا سال( 333ق): این مرحله توسط ابو منصور ماتریدی رئیس این مکتب شکل گرفته است وی با تبین اندیشه کلامی و بنیان نهادن روش مناسب آن مکتبی را پایه گذاری کرده که با اندک زمانی پس از وی به نام او شهرت یافت.2-تکوین (332تا 400ق) در این زمان شاگردان ماتریدی و شاگردان شاگردان وی همچنین کسانی که شیفته روش و بینش او بودند فرقه کلامی ماتریدیه را به وجود آوردند و پایه¬های آن را مستحکم کردند و در تبلیغ و استقرار آن کوشیدند.
3-گسترش و اقتدار (400 تا 1300 ق): در این دوره مکتب کلامی ماتریدیه که اینک کاملآ نضج یافته بود توسط دانشمندان ماتریدی در سراسر سرزمین های اسلامی به خصوص شرق و شمال شرق آسیا گسترش یافت.
خود این مرحله را می¬توان به دوره¬های کوچک¬تر نیز تقسیم نمود :
الف: دوره گسترش فرهنگی (400 تا 700 ق)در این مرحله مهمترین اشخاص ماتریدی در سراسر مناطق اسلامی پراکنده و هر کدام به سهم خود به تدریس،تبلیغ و مهمتر از همه تآلیف کتب بی شماری پرداختند.از جمله این افراد می¬توان از ابو نصر نزدودی (493ق) ابو معین نسفی (508ق) را یاد کرد.
ب: دوره اقتدار و حاکمیت سیاسی (700 تا 1300 ق) در این دوره دولت عثمانی با مکتب ماتریدی همرنگ بود و از آن حمایت می¬کرد. مکتب ماتریری در این دوره از برکات دولت عثمانی بهره برد ه بود زیرا دولت عثمانی در فرع پیرو ابوحنیفه و در اصول پیرو ماتریدی بوده است. همچنین اقتدار و سلطه عثمانی در خدمت ماتریدی بود(فرمانیان،1386: 515-513)
بدین ترتیب حمایتی که بعدآعثمانیان رسمآ از آیین ماتریدی به عمل آوردند صرفآ ابزار سیاسی بود نسبت به بی توجهی که ترکان در تاریخ نسبت به مکتب سمرقند از خود نشان می¬دادند.
ماتریدیه در جهان امروز
امروزه اندیشه کلامی ماتریدیه در مناطق شرقی و شمالی جهان اسلام حاکم و غالب است.در هند، نگلادش، پاکستان، افغانستان ،ترکیه و برخی از کشورهای عربی تقریبآ عموم اهل سنت از عقاید کلامی ماتریدی پیروی می¬کنند و در مدارس دینی اهل سنت اندیشه ماتریدی تدریس و ترویج می¬شود.اندیشه های ماتریدی
کلیات اندیشه¬های ماتریدی با آنچه مذهب اشعری نام گرفت همانندی فراوانی دارد به طوری که این اندیشه ها را با آن مذهب یکی دانسته و یا ماتریدیه را در کنار اشعریه دو شاخه مهم از مکتب کلامی اهل سنت معرفی کردند. با توجه این که ماتریدیه با معتزله رابطه دوستانه نداشته و آنها را دشمن خود می¬دانند هر چند در ابتدای کار از معتزله منشعب شده¬اند ولی در عین حال ابومنصور ماتریدی بیشترین ردیهها را بر معتزله وارد کرده است. اما با اشاعره بالخصوص در دوره¬های اخیر به تلاش و همت ایوبیان کارهایی برای وحدت بین این دو انجام شد- اختلافات کمتری دیده می¬شود و تمام اختلافات را کنار گذاشته و هر دو در کنار هم به حیات خود ادامه می¬دهند بالخصوص که در مبانی فکری زیاد با هم اختلافی نداشتند(ابوزهره،1384: 293) اما با وجود نزدیکی و اتحاد میان دو مسلک اشاعره و ماتریدیه اختلاف نظرد ¬های میان آنها وجود دارد. از این روی شایسته است که در بررسی اندیشه های ماتریدیه به تفاوت¬های موجود مین معتزله و اشاعره که در سیزده مورد می¬باشد، پرداخته شودهفت مورد اختلاف لفظی و شش مورد اختلاف ماهوی است که خلاصه آنان به شرح زیر است
1-در امکان عقلی کیفر دادن به بندگان مطیع از سوی خداوند در این مسئله اشعری امکان عقلی را می¬پردازد ابوحنیفه مطلقآ چنین چیزی را ناممکن دانسته است ،خواه به لحاظ عقل و به حکم شرع.
2- در وجوب معرفت خداوند: اشعری این مسئله را صرفآ شرعی و ومستند به ادله سمعی می¬داند و برای عقل در این حوزه حکمی به وجوب به رسمیت نمی¬شناسد ابوحنیفه این وجوب را عقلی می¬داند و در این بخش ماتریدیه به معتزله بسیار نزدیک می¬شوند.
3- در مسئله که صفات خداوند از دیدگاه حنفیه هم صفات ذات و هو صفات فعل قدیم هستند و البته صفات نه اویند و نه غیر اویند (ولا هو و لا غیر) این در حالی است که در این مسئله از دیدگاه اشعری صفات ذات قدیم و صفات فعل حاث هستند.
4-در این مسئله که آیا امکان شنیدن یا شنیده شدن کلام خداوند وجود دارد یا نه در حالی که اشعریان این امکان را می¬پذیرند یکی از اقوال نقل شده از ماتریدی در این خصوص امکان ناپذیر بودن شنیدن کلام خداوند یعنی همان کلام وحی یا کلام نفسانی است.
5- در مسئله تکلیف به آنچه انجامش از توان بیرون است "التکلیف عبا الایطا ق " در حالی که ابوحنیفه آن را از دیدگاه عقل امکان ناپذیر می¬داند،اشعری به امکان عقل آن معتقداست.
6- سرانجام در مسئله عصمت پیامبران: در حالی که همه بر عصمت آنان از اکابر اتفاق دارند ،درباره امکان ارتکاب صغیره از سوی آنان برخی از اشاعره آن را به طور مطلق پذیرفته و برخی دیگر آن را در صورت مهر پذیرفته¬اند. اما حنفیه هر گونه گناه را از سوی پیامبران خدا گناه کبیره و خواه صغیره را ناممکن دانسته اند(صابری،1384: 298-296)
اما اختلاف لفظی میان دو طرف
الف: استناد در ایمان یا به دیگر سخن لزوم گفتن "ان شاء اله " آن هنگام که شخصی می¬گوید:منئ مؤمنمب: امکان تبدیل شدن سعید به شقی و بر عکس آن
ج: این مسئله که آیا به کافر نعمت داده می¬شود یا نه؟
د: اینکه آیا در رسالت پیامبران پس از مرگ آنان همچنان می¬ماند یا منقطع می¬شود؟
ه: این مسئله که آیا میان اراده –مقصود و اراده خداوند است –و رضایت و خشنودی فاصله هست یا نه و آیا این امکان وجود دارد که چیزی را در عین حال که مورد رضایت خداوند نیست – و برای نمونه کمتر مراد او باشد و به دیگر سخن به اراده او کسی مرتکب شود
و: مسئله ایمان و صحت آن و یا عدم صحت آن
و سرانجام کسب که اشعری آن را بدین نام خوانده است و ابو حنیفه نام اختیار بر آن نهاده است.
و در نهایت باید گفت :افکار و اندیشه¬های ماتریدی عقل¬گرایانه¬تر از آن چیزی است که ابوالحسن اشعری و همچنین از سلف او یعنی اهل حدیث و کسانی چون ابن حنبل نقل می شود.از همین روی است که برخی موارد و مباحث، ماتریدی به معتزله تزدیک شده¬اند (صابری، 1384: 301-298)
ناموران ماتریدی
1-ابوالیسر محمد بزدودی(421-493) مؤلف کتاب "اصول الدین "،که در سال (1382)با تحقیق و مقدمه دکتر هاتر، پیتر ولنس و توسط در امیاد الکتب العربیه در قاهره به چاپ رسیده است و علاوه بر آن کتب دیگر "فعل تعلیقه علی کتاب "الجامع الصغیرۀ"اثر شیبانی شاگرد ابو حنیفه و ابواقعات و المبسوط فی بعض الفروع می¬باشد.2- میمون بن محمد نسفی (418-508 ق) از متکلمان سر شناس ماتریدی است. نقش وی در ترویج و تحکیم مکتب ماتریدی مانند نقش باقلانی در مکتب اشعری بوده است کتاب "تبصرۀ الادله "وی در علم کلام پس از کتاب التوحید ماتریدی به عنوان دومین مرجع کلام ماتریدی به شمار می¬آید
3-عمر بن محمد نسفی (460-537 ق) مکنی به ابو حفص و ملقب به نجم الدین نسفی،کتاب وی در علم کلام "العقائد النسفیه "است که متن درسی اهل سنت می¬باشد
4-محمد بن عبد الواحد (790-816 ق) از دیگر متکلمان حنفی است که صاحب تآلیفاتی در علم کلام وفقه می¬باشد از جمله کتاب "المسارۀ فی العقائد فی الاآخر" این کتا ب در علم کلام است.
5- کمال الدین احمد البیاضی از متکلمان ماتریدی در قرن یازدهم هجری می¬باشد .وی مؤلف کتاب"اشارت المرام من عبارات الام " می¬باشد که از منابع معتبر کلام مکتب ماتریدی به شمار می¬آید.
6- شیخ محمد زاده کوثری: مصری از متکلمان ماتریدی عصر حاضر است او در نشر فرهنگ اسلامی و مخالفت با آراء ظاهر گرایان و وهابیان خدمات ارزشمندی انجام داه است و از آنجا که در تحقیقات خود مقام عقل را ارج می نهد و در استفاده به آنچه در مصادر اهل سنت به نام حدیث ضبط گردیده است. مسیراحتیاط را پیموده است و مورد خشم اهل سنت و ظاهرگرایان قرار گرفته است(ربانی گلپایگانی،1373: 117-116)
ماتریدیان و شیعه
یکی از دیرنه¬ترین،پ یچیده ترین و ماندگارترین فرقه¬های اسلامی در تاریخ اسلام است و در حالی که شماری از فرقه ها چند دهه یا چند سده پس از پیدایش جز نامی از آنان باقی نمانده است. شیعه از نخستین دهه¬های تاریخ اسلام حیات پر ثمر خویش را آغازیده و تا زمان حاضر بدان ادامه داده است. این در حالی است که برخی از فرق تنها در قالب حزبی سیاسی باقی مانده-اند(صابری،1383: 15) در ادوار مختلف تاریخی، با توجه به اوضاع گوناگون زمانی و مکانی روابط ماتریدیه و شیعه متفاوت بوده است. در دوره سلجوقیان حنفیان و ماتریدیان داعیه¬دار اعضای فرقه¬های ناجیه و مکتب حق بودند و در برابر فرقه¬های دیگر از جمله شیعیان، مواظعی به شدت خصمانه داشتند. عبد الجلیل قزوینی رازی متکلم و مورخ شهیر شیعه گزارش های متعددی را ثبت کرده است که شیعیان در این دوره آماج اذیت و آزار بودند و تقیه می¬کردند. شاید یکی از دلیل مهم این خصومت افزون بر مسائل اقتصادی آن بوده است که آل بویه دشمن و رقیب سلجوقیان گرایشات شیعی بودند و از شیعیان حمایت می¬کردند و در زمان حکومت عثمانی نیز روابط میان شیعیان و ماتریدیان یکسان نبوده است. حاکمان عثمانی در فقه وعقاید با ماتریدیان هم رای بودند و با شاهان شیعه درگیری داشتند اما در اواخر دوره عثمانی با علمای شیعه در حوره نجف که در قلمرو حکومت آنان قرار داشت چندان خصمانه و نامطلوب نبود در دهه¬های اخیر نیز با آنکه ماتریدیان در کشور¬های شمالی و غربی جهان اسلام همچون ترکیه و بوسنی و حتی مصر با شیعیان رابطه نسبتآ خوبی یا دست کم غیر منصفانه داشتند.در کشور های مانند: افغانستان و پاکستان این روابط چندان دوستانه نبوده است. هر چند در همین مناطق نیز قاعده ثابتی وجود نداشته است. با تاثیر پذیری از عوامل سیاسی،اجتماعیو محلی یا منطقه¬ای متغیر بوده است(مادلونگ: 1375:)
نتیجه
در قرون دوم و سوم هجری مجادله میان فرقه¬های کلامی به ویژه معتزله و اهل حدیث باعث سردرگمی و آشفتگی فضای فکری جامعه¬ای اسلامی شد. بدین سبب اندیشمندانی مانند ابومنصور ماتریدی در صدد ایجاد صلح و آشتی فکری میان این دو مکتب برآمدند. باید گفت که ماتریدیه از درون مذهب حنفیه به وجود آمد در واقع دنباله رو اندیشه¬های ابوحنیفه بود. ولی بر خلاف معتزله و اشاعره، مکتب ماتریدی همیشه به عنوان یک مکتب جدی و جامع باقی ماند که این امر از تعلیمات ابوحنیفه بود. ماتریدیه معمولآ آن دو مکتب را از لحاظ اینکه دارای نظامی منسجم و دارای استدلال است مخصوصآ در برابر سوالات درباره موجودات جهان هستی و طبیعت که از طرف آن دو مکتب مطرح می¬شد توانسته به خوبی پاسخ¬گو باشد و در مقابل شبهات فلسفی معتزله ایستادگی کرد. در واقعی مکتب ماتریدی حد وسط اندیشه¬های دو مکتب معتزله و اشاعره است .این بود که مکتب کلامی ماتریدیه در نتیجه آشفتگی میان آراء و افکار مسلمانان در قرون دوم و سوم به وجود آمده بود و برای ایجاد صلح و آرامش میان معتزله و اهل حدیث و برای جلوگیری از از بین رفتن اتحاد فکری میان مسلمانان بوده است.پی نوشت ها :
1- دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
منابع :1. ابوزهره ، محمد(1384) تاریخ مذاهب اسلامی ، مترجم : علیرضا ایمانی،قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهبچ
2. جلالی، لطف الله(1383) پژوهشی در باب ماتریدیه،نشریه: ادیان و عرفان » معرفت » خرداد 1383 - شماره 78
3. جلالی،سید لطف الله،(1386).تاریخ و عقاید ماتریدیه،قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
4. الحسینی الزبیدی، محمد مرتضى(بی تا)، تاج العروس من جواهر القاموس ، تحقیق : مجموعة من المحققین ، بیروت ، دار الهدایة ، ج 7
5. ربانی گلپایگانی ،علی،مقاله ماتریدیه ، کیهان اندیشه ،شماره53؛فروردین و اردیبهشت ؛1373 ش
6. سبحانی تبریزی،جعفر(1372) البحوث فی الملل و نحل،دراسه موضوعیه مقارنه للمذاهب السلامیه، حوزه لجنه اداره،ج 3
7. شهرستانی ،ابو الفتح حمد بن عبد الکریم،(1350).الملل و النحل ،به تصیح و تشیحه دکتر سید محمد رضا جلالی نایینی،بی جا:اقبال
8. صابری،حسین،(1384).تاریخ فرق اسلامی(1)فرقه های نخستین ،مکتب اعتزال ،مکتب کلامی اهل سنت،خوارج،تهران:سمت
9. طاش کبری زاده ،احمد ابن مصطفی(بی تا)،مفتاح السعاده و مصباح السیاده فی موضوعات العلوم ، بیروت ، دار الکتب العلمیه ، ج 2
10. فرمانیان،مهدی ،(1386).مجموعه مقالات فرق تسنن،قم :نشر ادیان ،چ،دوم.
11. ماتریدی، ابومنصور(بی تا)، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فتح الله خلیف، دارالجامعات المصریه،
12. مادلونگ ،ویلفرد،(1375).مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه ،ترجمه،جواد قاسمی،بی جا:انتشارات آستان قدس رضوی ،چ،اول
13. مادلونگ،ویلفرد،(1377).فرقه های اسلامی ،ترجمه،دکتر ابو القاسم سری،بی جا:نشر اساطیر ،چ،اول