بررسی منابع و تاریخ محلی شهر بلخ از ابتدا تا دوران حکومت های نیمه مستقل ایران اسلامی

شهر بلخ یکی از شهر های ایران زمین است که در طول حیات خود همواره مرکز توجه فرار می گرفته است. اینکه در تاریخ اسطوره های ایران، این شهر پایتخت حکومت گرشاسب بوده خود حکایت از این عظمت این شهر در دوران کهن
سه‌شنبه، 27 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی منابع و تاریخ محلی شهر بلخ از ابتدا تا دوران حکومت های نیمه مستقل ایران اسلامی
بررسی منابع و تاریخ محلی شهر بلخ از ابتدا تا دوران حکومت های نیمه مستقل ایران اسلامی

 

نویسندگان:
سید مصطفی طباطبایی (1)
علی حدادی (2)
منبع:راسخون




 

چکیده:

شهر بلخ یکی از شهر های ایران زمین است که در طول حیات خود همواره مرکز توجه فرار می گرفته است. اینکه در تاریخ اسطوره های ایران، این شهر پایتخت حکومت گرشاسب بوده خود حکایت از این عظمت این شهر در دوران کهن دارد. وجود معبد نوبهار و قتل حضرت زردشت در این معبد که در گزارش های تاریخی روایت شده و همچنین قرار گرفتن آن در دامنه فتوحات مسلمین نشان از توجه مذاهب مختلف به این شهر در طول حیات آن دارد. سابقه علمی موجود در این شهر با ظهور دانشمندان بزرگی مانند خاندان برمکیان نشانگر عظمت این شهر در دوران باستان دارد که متأسفانه سکوت منابع تاریخی باعث شده که اجزاء این شکوه و عظمت به خوبی مشخص نگردد.
در این مقاله بر آنیم که با استفاده از منابع کتابخانه ای نوشته هایی را که بر تاریخ محلی این شهر دلالت دارد بررسی نماید و نگاهی اجمالی به جایگاه این شهر در در دو دوره‌ی تاریخی قبل و بعد از اسلام تا زمان حکومت های نیمه مستقل ایران اسلامی داشته باشیم.
کلیدواژه: بلخ، خراسان، اسلام.

مقدمه:

در مورد تاریخ نگاری محلی شهر بلخ باید گفت که متأسفانه با کمی منابع روبرو هستیم به طوری که فقط در دوره‌ی فضائل نویسی دو کتاب به نام فضائل بلخ نوشته شده یکی مربوط به قرن سوم نوشته ابو زید بلخی و دیگری مربوط به قرن هفتم که نوشته‌ی واعظ بلخی می باشد. با توجه به اینکه از این شهر مردمان زیادی بپا خواسته اند مانند خاندان برمکیان، ابو زید بلخی، مولانا جلال الدین رومی بلخی و .... می توان دریافت که این شهر از عظمت بی نظیری برخوردار بوده است.

برسی کتب تاریخی شهر بلخ:

1_ مناقب بلخ (فضائل بلخ):

این کتاب نوشته احمد بن سهل مشهور به ابوزید بلخی (متوفی 322 ه.ق) می‌باشد ابو زید بلخی از بزرگ ترین ادیبان و فیلسوفان و جغرافیدانان بزرگ اسلامی می باشد. وی در سال 235(ه.ق) در یکی از روستاهای بلخ به دنیا آمد و پس از آن برای تحصیل و با انگیزه مذهبی به عراق مسافرت کرد و در آنجا با فیلسوف مشهور عرب، کندی، ملاقات کرد و فلسفه، طب، نجوم، طبیعیات و کلام را نزد وی آموخت. در عراق او را به دلیل مقام بلند علمی اش (جاحظ خراسان) می گفتند (یاقوت حموی:1380: ج 1: 280). وی پس از هشت سال ظاهرا به دلیل علاقه بسیار به زادگاهش، به بلخ بازگشت و به تالیف کتاب پرداخت (واعظ بلخی:1350: مقدمه حبیبی ص 26). ابو زید در میان جغرافیا نویسان اسلامی، نخستین شخصی است که اشکال کشور ها را رسم کرد و کتاب کهنتر تحقیقات جغرافی را با رسوم ان به نام صورالاقالیم نوشت (واعظ بلخی:1350: مقدمه حبیبی ص 27)
درباره ارزش و محتوای کتاب فضائل بلخ ابو زید تنها اطلاعی که هست سخن واعظ بلخی است که می گوید: «و هر که می خواهد شمایل و فضائل و مآثر و مفاخر این شهر را مطالعه کند، کتاب مناقب بلخ را در نظر آرد که ملک الاسلام ابو زید بلخی رحمه الله جمع کرده است و ترتیب داده. و یکی از امنای فضلا و کبرای علما گفته است که هیچ تالیفی و تصنیفی در صحت تقسیم و احسن اتساق و معانی دقیق و عبارات رشیق، مثل این تصنیف نیافتاده است» (واعظ بلخی:1350: 54 - 55).
چنین به نظر میرسد که واعظ بلخی هم خود کتاب را ندیده است و آنچه در مورد آن نقل میکند بر اساس شنیده هایش است، این کتاب ظاهرا قبل از حمله مغول مفقود گشته است.

2_ تاریخ بلخ محمد بن عقیل:

محمد بن عقیل بن ازهر بلخی (متوفی 316 ه) از ائمه و محدثان بزرگ است که شیخ الاسلام واعظ، مؤلف کتاب فضائل بلخ او را میشناخته و از مولفات او کتاب الصحیح و کتاب الدقایق و شمایل الصالحین را ذکر کرده است

3_فضائل بلخ:

نوشته شیخ الاسلام صفی الله والدین ابوبکر عبدالله بن عمر بن محمد بن داوود واعظ بلخی.
وی در حدود سال 513 ه در شخر بلخ به دنیا آمد. صفی الدین چنانچه از القابش بر می آید، شیخ الاسلام و واعظ بوده وی در خدمت شیخ الاسلام ابوبکر محمد بن احمد زاهدی املاء حدیث کرد و آن را روایت کرده است (واعط بلخی:1350: مقدمه حبیبی ص 18) نامبرده در طلب عرفان مسافرت هایی نیز انجام داده است چنانچه به زیارت مرقد ابوبکر محمد وراق ترمذی در ترمذ رسیده و مؤلفات او را خوانده بوده است و در سال 582 در بخارا به زیارت مرقد ابوحفص کبیر رسیده و از آنجا به جوزجانان در طلب مرقد ابو سلیمان جوزجانی فقیه رفته است و جون به او گفتند که او در فاریاب مدفون است به آنجا رفت (واعظ بلخی:1350: مقدمه حبیبی: ص 19).
کتاب فضائل بلخ به تحریص خود صفی الدین عبدالله به زبان عربی در رمضان سال 610 در شهر بلخ املاء و تحریر شد چنانچه خود در کتاب می نویسد: «شیخ الاسلام صفی الدین الواعظ قدس الله روحه العزیز می فرماید: که از دوستان مخلص و جمع یاران متخصص التماس کردند که این مجموع ترتیب داده اید و املاء کرده شود. در خواست ایشان به قبول ملقی کرده آمد، و بر استادان و عاملان متقن و مرشدان متقی عرضه کرده شد. و در غره رمضان سنه عشر و ستمائه املاء و تحریر افتاد در شهر بلخ (واعظ بلخی:1350: 12). املاء و تحریر کتاب بیش از شصت سال به طول میکشد و در سال 767 ه در قشبه کفشگران بلخ کتابت ان به پایان میرسد. این کتاب در همان سال 767 ه به تشویق ابوبکر عبدالله بلخی توسط عبدالله محمد بن محمد بن حسین حسینی بلخی به فارسی ترجمه شده است.
این کتاب در سه فصل به ترتیب زیر نگارش یافته است:

الفصل الاول: فی فضائلهاالمنصوصه:

در این فصل بیشتر به روایاتی که در مورد شهر بلخ در عالم اسلام مطرح شده پرداخته است که البته بدون ذکر سلسله اسناد روایت کرده است و گاهی نیز از روایات خیلی عجیب استفاده شده است به عنوان مثال از پیامبر اسلام روایت می کند که: «دو شهرند که جبرئیل بر پر مبارک خویش بر دارد آن شهرها را با اهالی وی ، چنانچه مهد و عماری عروسان را به ناز و آسایش برند و این دو شهر را به بیت المقدس برساند در آن روز که تبدیل الارض غیرالارض . و ایشان از هول و فزع قیامت رسته باشند . و بی باکان ایشان را به نیکان بخشند . واز دو شهر یکی به مشرق است و دیگری به مغرب است . اما آنکه به مغرب است شهر اطرابلس است و آنکه به مشرق است شهر بلخ است.» (واعظ بلخی:1350: 13 - 14)
اینگونه روایات در مورد شهر بلخ در خور تأمل است.

الفصل الثانی: فی شمائله المخصوصه المحسوسته بها:

نویسنده در این فصل به خصوصیات شهر بلخ پرداخته که باز غلو در آن به چشم می خورد مثلا عنوان کرده است که بنای شهر بلخ در عهد اسلام بوده که این امری غیر واقع است چرا که این شهر در دوران قبل از اسلام نیز وجود داشته و جالب آن است که خود نگارنده به این موضوع تاکید دارد چرا که نگاشته است: «.... و گشتاسپ از آب بلخ بگذشت و بلخ را بنا کرد (واعظ بلخی:1350: 16).
و د ر جای دیگر در مورد شهر بلخ است آورده است که: «... دوم نعمت آن است که خالص مر اهل اسلام را بوده است و از ملل مختلفه که در دیگر بلد بوده است، از یهودی و مجوسی و اهل ذمه و غیر آن ، این شهر پاک بوده است» (واعظ بلخی:1350: 44). که این امر نیز خلاف واقع است چرا که معبد نوبهار که مربوط به دین بودائیان بوده در این شهر قرار داشته است و اگر منظور وی در دوران اسلامی باشد باز این سخن در خور تأمل است چرا که اصطخری که در دوران اسلامی از این شهر دیدن کرده است از دروازه ای به نام دروازه یهودان و دروازه هندوان نام می برد که نشان دهنده وجود پیروان این دو آئین در آن دوره در آن شهر است (اصطخری:1373: 299)

الفصل الثالث: فی ذکر العلماء:

در این فصل نویسنده کوشیده است که شرح حال 70 نفر از علمای بلخ را ذکر کند و از هر کدام از آن ها نیز روایاتی را نقل کرده است. این فصل با شرح حال شیخ رومان البلخی (متوفی 56 ه) آغاز گشته و با زندگی نامه شیخ الإسلام محمد بن احمد زاهد بلخی (متوفی 370 ه) به پایان رسیده است.

نگاهی اجمالی به شهر بلخ:

جغرافیای شهر بلخ:

شهر بلخ از بزرگترین شهرهای خراسان قدیم است به طوری که یعقوبی آن را وسط خراسان بزرگ می داند و می نویسد: «شهر بلخ وسط خراسان است چنانکه از آنجا تا فرغانه سی منزل به طرف مشرق است و از آنجا تا ری سی منزل به طرف مغرب است و از آنجا تا سیستان سی منزل به طرف قبله و از آنجا تا کابل و قندهار سی منزل و از آنجا تا کرمان سی منزل و از آنجا تا کشمیر سی منزل و از آنجا تا خوارزم سی منزل و از آنجا تا ملتان سی منزل» (یعقوبی:1347: 66).
این شهر چنان بوده که مقدسی در قرن چهارم آن را وصف می کند و از این طریق بر بغداد تفاخر می جوید «... نگاه کن به زیبایی بلخ، خوبی جای آن ، گشادی راه ها ،دلبازی خیابان ها، بسیاری نهرها، در هم پیچیدگی درختان ، صافی آب، قشنگی کاخ ها ، راروی شهر ، مسجد جامع ، استواری ساختمان و شکوه و موقعیت آن.»(مقدسی:1361: 439).
اما بلخ در دوران قبل از اسلام نیز یکی از شهرهای مهم ایران زمین بوده که وجودآتشکده نوبهار در این شهر خود گویای این مدعاست به گونه ای که دعوت زردشت از گشتاسب پادشاه بلخ برای ایمان آوردن به دین او نیز بیانگر اهمیت این سرزمین است و وفتی گشتاسب به آیین زردشت ایمان می آورد دستور ساخت آتشکده برزین مهر که سومین آتشکده بزرگ زردشتیان بود را می دهد. در بین کتب تاریخی بهترین توصیفی که از شهر بلخ شده مربوط به قرن جهارم است که اصطخری در المسالک والممالک آن را توصیف می کند:
«بلخ شهری بزرگ و خوش است ...و از آن تا به کوهی که به آن نزدیک است مسافت جهار فرسنگ است و آن کوه را کوم خوانند و در آن شهر سور و ربض است و مسجد جامع در میانه شهر مبنی است و تمامت بازار های آن شهر در حوالی مسجد جامع است و پیوسته محافل فقها و ادبا و معابر و منابر علما با خلق بسیار در مسجد جامع جمع می شوند و در بحث مشغول می باشند. و آن شهر در طول و عرض نیم فرسنگ در نیم فرسنگ باشد و قامت خانه های ایشان از گل است و آن شهر را دروازه هایی چند هست یکی دروازه نوبهار گویند دیگر رحبه و دیگر الحدید و دیگر دروازه هندوان و یکی دیگر را دروازه یهود و دیگری را دروازه شست بند و یکی دیگر را دروازه یحیی . و در این شهر رودی روان است که آن را دهاس می خوانند و آن رود آب به ربض شهر از طرف دروازه نوبهار می گذرد و در این رود آب به مقدار ده آسیا می گردد و تمامت روستاهای آن شهر را سیراب می گرداند و از آنجا تا به سیاه جرد . و در حوالی این تمامت دروازه ها که گفته شد باغات و بساتین محتف و محیط است و در سور این شهر خندق نیست و سور آن از گل استو..» (اصطخری:1373: 292).
از این توصیف در می یابیم که الگوی ساخت شهر معماری اسلامی بوده است که مسجد جامع در وسط شهر قرار داشته و دیگر مراکز شهری مثل بازارها در اطراف آن ایجاد گشته و همچنین از لحاظ بافت جمعیتی علاوه بر مسلمین مردمان دیگر ادیان مانند یهودیان نیز در این شهر حضور داشته اند.
مؤلف حدود العالم نیز شهر بلخ را شهر شاه نشین و محل حضور تجار می داند و از بازارهای این شهر سخن گفته است (حدودالعالم:1362: 99).
ابن حوقل نیز در کتاب خود صوره الارض شهر بلخ را توصیف کرده و به فواصل این شهر با شهرهای اطراف پرداخته است ولی صحبتی که در کتاب او در مورد چهارپایان آن شهر به میان می آید در خور توجه است «.....گرانبهاترین ستور از بلخ می باشد» (ابن حوقل:1345: 184) و شاید به همین دلیل است که اسم شاهان اساطیری بلخ با کلمه اسب پیوندی نا گسستنی دارد مانند: گرشاسب «صاحب اسب لاغر» لهراسب «صاحب اسب تندرو» پورشسب «صاحب اسب پیر» و .....
از بین کتب تاریخی قدیمی ترین منبعی که در آن از بلخ نام برده شده است اوستاست که اهورا مزدا می فرماید: چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من - اهوره مزدا - افریدم «بلخ» زیبای افراشته درفش بود (وندیداد فرگرد اول بند 7).

بنای شهر بلخ:

بنای شهر بلخ را به افراد زیادی نسبت داده اند از جمله طهمورث، گشتاسب، لهراسب، بلاخ بن اخلوخ و .... حتی مؤلف کتاب فضا ئل بلخ در مورد بنای شهر بلخ چندین روایت آورده و بنای آن شهر را به افراد مختلفی نسبت داده است به طوری که از قول خلیفه دوم ساخت شهر را به قابیل فرزند حضرت آدم نسبت داده (واعظ بلخی:1350: 15) و یا از قول ابو اسحاق مستملی احداث آن را به شخصی به نام تبع و حتی به ملکه عاد و گشتاسب نیز نسبت می دهد (واعظ بلخی:1350: 16). ولی از میان تمام این روایات که در کتب تاریخی آمده است شاید بتوان به روایت حمدالله مستوفی اعتماد کرد که تقریبا جامع اکثر روایات متواتر است، وی در کتاب نزهه القلوب درباره پیدایش شهر بلخ می نویسد: «بلخ .....کیومرث بنیاد کرد ، طهمورث دیو بند به اتمام رسانید و لهراسب تجدید عمارتش کرد و بارو کشید»(مستوفی:1336: 190)

جایگاه بلخ در حکومت های ایران قبل از اسلام:

همزمان با تاسیس دولت هخامنشیان، کورش پس از اسیای صغیر متوجه شرق شد و زرنگ و رخج و مرو و بلخ را یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید شاهنشاهی خود در آورد (رمن گیرشمن:1374: 140؛ دیاکونوف:1351: 138) طبق شهادت «کتزی» تصرف باکتریا (بلخ) و مطیع ساختن سکه های «اموراگی» قبل از جنگ کورش علیه لیدی صورت گرفته است (دیاکونوف:1351: 140) از کتیبه های شاهان هخامنشی چنین بدست می آید که شهر بلخ در دوران هخامنشیان ساتراپ نشین بوده است چنانچه در کتیبه های دایوش در بیستون آمده: «...داریوش شاه گوید این است کشورهایی که به بخشایش اهورامزدا به من رسیده است و من در این کشورها شاه هستم ..... هرات، خوارزم، باختریا (بلخ) و ..... روی هم بیست و سه کشور (مرادی:1380: 194). و در دیگر کتیبه‌ی داریوش در نقش رستم و شوش و بخصوص در تخت جمشید که جنین است «......داریوش شاه گوید: بخواست اهورامزدا اینهایند کشورهایی که من به یاری مردم پارس فرمان رانده اراده من را پذیرفتند و مرا خراج گذاردند:......زرنگ، هرات، بلخ،..... (مرادی:1380: 208)
ظاهرا بلخیان به حکومت داریوش علاقه وافر داشتند زیرا موقعی که داریوش حکومت را بدست گرفت فقط «باکتریا» بلخ و کشورهای ان طرف مخصوصا سوریه نسبت به وی وفادار بودند (دیاکونوف:1351: 294 - 295)
از میان کتیبه ها چنین مستفاد میشود که ساتراپ بلخ در زمان داریوش شخصی بنام «دادارشیش» بوده و حتی داریوش از او میخواهد که شورشیان را سرکوب کند (دیاکونوف:1351: 92؛ رمن گیریشمن:1374: 153). که این موضوع خود گویای اهمیت شهر بلخ در دوران اول هخامنشی میباشد.
با به تخت نشینی خشایارشاه اکثر ولایات ایران شروع به شورش می کند به سانی که در کتیبه ای از خشایارشاه در تخت جمشد -لوح سنگی مشهور به دیوان – آمده است «.....خشایارشاه گوید : این است کشورهایی که بجز پارس به خواست اهورامزدا من شاه آن هستم ..... قانون من انجاها رواست : ماد عیلام ..... پارت ، هرات، باکتریا (بلخ)، سغد ..... خشایار شاه گوید:هنگامی که من شاه شدم در میان این کشورها نافرمانانی بودند، سسپس اهورامزدا مرا یاری کرد بخواست او من آن کشورها را در هم نوردیدم و به جای خود نشاندم» (مرادی: 1380: 219)، ار این متن چنین بدست می آید که شاید هنگام به سلطنت رسیدن خشایارشاه شورشی هم در بلخ اتفاق افتاده که توسط حکومت سرکوب شده است. از این که در قشون ثابت داریوش از مردم باکتریا (بلخ) استفاده میشده است و همچنین شورش برادر اردشیر اول علیه وی که هنگام به تخت نشستن او حاکم بلخ بوده است میتوان به استراتژیک بودن شهر بلخ در این دوره از حکومت هخامنشی پی برد.
آخرین پیوندی که بین شهر بلخ و شاهان هخامنشی در تاریخ آمده است کنایه از بد یمنی این شهر برای داریوش سوم دارد به طوری که در تاریخ آمده است: «چون اسکندر اطلاع یافت که بسوس نایب السلطنه بلخ داریوش را محبوس کرده و به سوی مشرق میبرد به تعقیب او پرداخت . وی در حدود دامغان به اردوی فراریان رسید و در آنجا داریوش را بر اثر ضربات خنجر شهربان تابع خود مرده یافت» (پیرنیا، ج 2:1369: 1445).
پس از مرگ داریوش سوم و انقراض دولت هخامنشیان اسکندر در نبرد های سختی بسوس را شکست داد و شهر باکتریا (بلخ) را به تصرف در آورد. (الفرد فن گوتشمید: 2536: 26) در این دوره نیز از عملکرد اسکندر می توان به اهمیت شهر بلخ پی برد بطوری که وی برای آنکه یکی از سرداران را تطمیع کند نیابت سلطنت بلخ را به او داد (گیرشمن: 1374: 247)
در دوران جانشینان اسکندر، سلوکوس اول پسر خویش، انتیوخوس اول را با خود شریک کرد و شاهنشاهی را با او تقسیم نمود و ایالات علیا یعنی مشرق را با سلوکیه به عنوان مستقر وی بدو سپرد اندکی پس از سال 312 ق م، سلوکوس بطور قطع ساتراپ نشین های ایران را متصرف گشت و باکتریا (بلخ) را به زور اسلحه مطیع ساخت (دیاکونف: 1351 15؛ الفرد فن گوتشمید: 2536:55)
در کشمکش های قدرتی که بین سلو کیان وجود داشت و غالبا در غرب سرزمین های متصرفه اسکندر بود، دیودوت که باختر را در دست داشت علم استقلال برافراشت و در سال 239 ق م دولت مستقلی در بلخ ایجاد کرد. این دولت چنان قوی شد که دیودوت دوم علیه سلوکوس دوم با پارت ائتلاف کرد. سلطنت دیودوت دوم نیز دیری نپایید و او به دست اوتیدم یونانی که از مردم مغسیا که یکی از نزدیکان وی بود کشته شد و آنتیوخوس سوم که می کوشید سرزمین های از دست رفته را باز پس گیرد باکتریا (بلخ) را محاصره کرد و پس از دو سال با اوتیدم صلح کرد (دیاکونف: 1351: 51). پس از مرگ اوتیدم، دمتری اول به حکومت رسید. اقدام او برای نقل پایتخت به پنجاب موجب تجزیه باختر اصلی شد و اوکرائید در آنجا به حکومت نشست. دوران حکومت اوراتید مصادف انقراض پادشاهی یونانی باختر بود. آخرین باری که در تاریخ از باختر همچون دولت مستقلی یاد شده به مثابه متحد دمتری دوم سلوکی بوده که بلخیان در مبارزه با پارت ها وی را کمک کرده اند. در دوره ساسانیان نیز شهر بلخ بکی از ایالات مهم ایران بوده است چنانچه یعقوبی می نویسد: «در آغاز سلطنت اردشیر بابکان ......شهرهایی که دولت ایران آنها را مالک بود و بر آنها پادشاهی داشت بدین قرار است:...از استان خراسان .... طالقان، بلخ، بخارا،.... و این استان را حاکمی است که اورا سپهبد خراسان می گفتند. (یعقوبی: 2536: 218)
آنچه از فهوای روایات تاریخی به دست می آید این است که پس از سقوط دولت یونانی بلخ توسط صحرا گردان، باختر (بلخ) تحت حکومت کوشانیان قرار گرفته است (معیری:1374: 123). حکومت کوشانیان بلخ همزان با حرکت اردشیر اول برای پایه ریزی حکومت ساسانیان در لشکر کشی های وی با او همکاری داشتند (کریستین سن:1368: 236). بار دیگری که در دوره ساسانیان از بلخ سخن به میان می آید مربوط به شورش بهرام چوبین علیه خسروپرویز است که بهرام پس از جنگ های زیاد برای استراحت به بلخ می رود که به امر خسرو پرویز در شهر بلخ به قتل میرسد (کریستین سن:1368:466).
جایگاه شهر بلخ در دوران اسلامی تا پیش از تشکیل حکومت های ملی:
پس از حمله اعراب به ایران زمین شهر های ایران یکی پس از دیگری بدست سرداران اسلام فتح شد. در فتوح البلدان بلاذری چنین آمده است که شهر بلخ توسط احنف بن قیس فتح شده است. اولین حاکم دوران اسلامی در شهر بلخ اسید بن مشتمس است که توسط احنف بن قیس به حکومت گمارده شد (بلاذری: 1377: 567). پس از شهادت حضرت علی (ع) مردم نواحی شرق حکومت اسلامی از جمله شهر بلخ سر از فرمان حکومت مرکزی پیچیدند و بدین منظور معاویه، قیس بن هیثم سلمی را ولایت خراسان داد و او به بلخ لشکر کشید و به دستور او عطاء بن سائب معبد نوبهار را تخریب کرد (بلاذری: 1377:570) از تأکیدی که به تخریب معبد نوبهار در این گزارش آمده می توان نتیجه گرفت که مردم بلخ در این زمان مسلمان نبودند و معبد نوبهار کانونی برای مخالفان حکومت شده بود. درواقع پس از این تاریخ است که مردم بلخ به دین اسلام در می آیند و حتی چندی بعد با لشکر قتیبه بن مسلم باهلی همکاری کرده و در فتوحات ماوراء جیهون شرکت می کنند. بعد از اینکه عباسیان با نیرنگ به حکومت رسیدند شهر بلخ نیز یکی از کانون های شورش علیه عباسیان بود به طوری که ابو مسلم لشکرکشی های پیاپی برای دفع این شورش ها میکند و پس از آن که با زحمت فراوان شهر را تسخیر میکند نصر بن صحیح مری را به حکومت بلخ منصوب میکند (ابن اثیر: ج 9: 1385: 13) با روی کار آمدن حکومت طاهریان که یک حکومت ملی می باشد دوره‌ی جدیدی در تاریخ شهرهای خراسان و بخصوص بلخ شکل میگیرد.

نتیجه:

شهر بلخ در تاریخ ایران یکی از شهرهای مورد توجه به شمار می آمده است به گونه ای که همواره مورد نظر پادشاهان بوده و شهری دانش و دانشمند پرور بوده است. وجود معبد نوبهار مربوط به دوران قبل از اسلام نشان از سابقه تاریخی این شهر دارد. در دوران اسلامی نیز این شهر مورد توجه بوده و خاندان های علمی زیادی را پرورش داده است که نمونه بارز آن خاندان برامکه می باشد که تأثیر شگرفی بر تاریخ ایران داشته‌اند. توجه به تاریخ این شهر و علل از رونق افتادن آن در طول تاریخ ایران بعد از اسلام می تواند راهگشای مورخان جهت دست یابی به زمینه های اوج و فرود تمدنی در یک شهر باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- مدرس دانشگاه و دانشجوی دکتری تاریخ اسلام
2- دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه اصفهان

کتابنامه
احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی، ترجمه دکتر علینقی منزوی، کاویان 1361
اشکانیان، دیاکونف، ترجمه کریم کشاورز انتشارات پیام تهران چ اول 1351
اوستا، گزارش و پژوهش، جلیل دوستخواه: ج 2 انتسارات مروارید تهران 1370
ایران از اغاز تا اسلام، رمن گیریشمن ترجمه محمد معین انتشارات علمی فرهنگی تهران 1374
ایران باستان تاریخ مفصل ایران قدیم، حسن پیرنیا (مشیرالدوله) دنیای کتاب چ چهارم 1369
ایران در زمان ساسانیان، ارتور کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، نشر دنیای کتاب 1368
باختر به روایت تارخ، هایده معیری، پژوهشگاه علوم اسلامی و مطالعات فرهنگی تهران 1374
البلدان، حمد بن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی)، ترجمه دکتر ابراهیم آیتی، انتشارات بتگاه ترجمه و نشر کتاب تهران 1347
تاریخ ایران و ممالک همجوار از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان، الفرد فن کوتشمد با مقدمه ای از نولدکه ترجمه و حواشی کیکاووس جهانداری چ دوم بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران 2536
تاریخ یعقوبی؛ احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی)؛ ترجمه دکتر محمد ابراهیم ایتی؛ بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران 2536
جغرافیای تاریخی بلخ و جیهون و مضافات بلخ، الهامه مفتاح، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1376
حدود العالم من المشرق الی المغرب؛ مولف: ناشناس، بکوشش منوچهر ستوده؛ کتابخانه طهوری تهران 1362
صوره الارض؛ ابن حوقل ترجمه دکتر جعفر شعار؛ بنیاد فرهنگ ایران 1345
فتوح البلدان بخش مربوط به ایران؛ احمد بن یحیی بلاذری، ترجمه دکتر اذر تاش اذر نوش به تصحیح استاد علامه محمد فرزان؛ چاپ دوم سروش تهران 1364
فتوح البلدان؛ احمد بن یحیی جابر بلاذری با ترجمه و تعلیقات و مقدمه از دکتر محمد متوکل، نشر نقره 1377
فضائل بلخ؛ واعظ بلخی، ترجمه عبدالله محمد بن محمد بن حسین حسینی بلخی به تصحیح عبدالحی حبیبی؛ بنیاد فرهنگ ایران 1350
الکامل فی التاریخ؛ ابن اثیر جزری، دار الصادر، بیروت: 1385- 1965
کتیبه های هخامنشی؛ رضا مرادی غیاث ابادی؛ نوید شیراز چاپ اول 1380
مسالک و ممالک؛ ابو اسحاق ابراهیم اصطخری؛ ترجمه محمد بن اسعد بن عبد الله تستری؛ موقوفات محمود افشار یزدی 1373
معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله (یاقوت حموی)، ترجمه علی نقی منزوی، سازمان میراث فرهنگی کشور: 1380
نزهه القلوب، حمد الله بن ابی بکر بن محمد بن نصر مستوفی قزوینی، با مقابله و حواشی و تعلیقات و فهاری به کوشش محمد دبیر سیاقی؛ کتابخانه طهوری تهران اسفند 1336



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط